بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[baba manam sanaz]

كاربران در حال بازديد: من و alisarvareharchiabi
علي اقا سلام!خوبي داداش كم حرص بخور ميدونم ديگه چرا!نگاه نكني بهتره والا! به خدا بدم مياد ديگه اين داداش ما كه رو اعصاب ميره شديد.
علي به سر برو صفحه٣٠٦ واي شانسي زدم چي اومد!راستي چي شد هستين؟!

[battosai]

مسیجت رو دیدم . یادش به خیر چه دوستایی داشتیم .الهه . شبنم خانوم مهربون مامان کاملا دینادینو سانازی شاینا شاد زاد یلدا خانوم جودی توماس چه جو خوبی بود . پست خودمم رو دیدم.

[baba manam sanaz]

مسیجت رو دیدم . یادش به خیر چه دوستایی داشتیم .الهه . شبنم خانوم مهربون مامان کاملا دینادینو سانازی شاینا شاد زاد یلدا خانوم جودی توماس چه جو خوبی بود . پست خودمم رو دیدم.

اره واقعا اونروزا يادش بخير كاش يه سر بيان.اركيده و دينا و الهه كه بعد رفتن نيومدن اصلا سيمي هم.ما اينجا واقعا شب و روزمونو يكي ميكرديم.مامان كاملا هم خيلي كم مياد يا بگم اصلا نمياد.شبنم جان ،شادزاد با اون راهنماييها و حرفاي انرژي بخششون .الان اينجا بودن حال همه ي ما رو جا ميوردن.
بعضى وقتا ميگم كه چي واقعا اينجا با هم دوست و همدرد ميشيم با خوشحالي يكي خوشحال با ناراحتيش ناراحت،ولي بعدش فراموش ميشيم.يادم نميره كلير شدن يلدا جان چقدر خوشحال شدم زود به شيننا خبر دادم كه اونم خوشحال بشه.
البته ميدونين حق ميدم چون اونجا مشغول زندگي و كار ميشن و يا به قول بچه ها جو اونجوري نيست شيننا ميگفت بچه ها جديد مثل قديم به هم كمك نميكنن!
ولي به نظرم اين دو،يه صفحه اخر يكم بچه ها حرف زدن باهم من خودم چند بار از بچه ها در مورد كاراشون و هدفاشون سوال كردم كسي جواب نداد چون فردا جان دليل باز كردن اين تايپك رو اين كار ميدونست.حتي يكي يادم نيست كي بود پيغام خصوصي داد كه و گفت علني نخواستم بگم!هدفشو!
خلاصه twins,zahraj,jahanahahloo,denag,maryam1,reflaction,ali13.. اقا نميدونم چند بوود!؛) خلاصه خوش امدين،البته خيليا از قبل بودن.اميدوارم كه اينجا به همديگه قوت قلب بديم و همگي با ويزاي يكضرب ايشالا بريم
راستي من بحث هاي روانشناسي رو خيلي دوست دارم.راستي امضا بزارين.و از كارايي كه ميخوايين بكنين صحبت كنيم.البته دوست داشتين.راستي كدوم ايالت ميرين؟ من جورجيا
مريم جان زهرا جان همه ما اين ترسارو داريم ولي من ميبينم وقتي مثبت فكر كنيم و سخت نگيريم ايشالا موفق ميشيم.اينا همش استرسه اونجا كنار شوهرامون ايشالا خوش و با ارامش ميشيم.واي من الان انقدر ذله شدم كه فقط ميخوام برم اونجا يه نفس راحت بكشم با ارمش از استرس اينجا راااااااااحت شم له خدا.البته ميدونم مثل جودي بعد وفتن بگم من دلم تنگ شده

[romance33]

اقو من گذاشتم امضا ،شما چطور؟!

خانوم امضاتون مبارک(با لهجه شیرازی بخون)

[romance33]

بچه های جدید همگی خوش اومدین آقو یعنی چی چی ای تاپیکو ایقد خشک و خالی شده؟آقوی همساده ناراحت میشه هااااااااا (خواندن با لهجه شیرازی اجباریست.لطفاً قوانین رو رعایت کنین)

[baba manam sanaz]

ا شقايق جان مگه شيرازيا ميگن اقو!من نميدونستم!ا عزيزم اخه شما كه شيرازي نبودي اين كجايي است چي چي ميگي؟!؛)

[twins]

مسیجت رو دیدم . یادش به خیر چه دوستایی داشتیم .الهه . شبنم خانوم مهربون مامان کاملا دینادینو سانازی شاینا شاد زاد یلدا خانوم جودی توماس چه جو خوبی بود . پست خودمم رو دیدم.

اره واقعا اونروزا يادش بخير كاش يه سر بيان.اركيده و دينا و الهه كه بعد رفتن نيومدن اصلا سيمي هم.ما اينجا واقعا شب و روزمونو يكي ميكرديم.مامان كاملا هم خيلي كم مياد يا بگم اصلا نمياد.شبنم جان ،شادزاد با اون راهنماييها و حرفاي انرژي بخششون .الان اينجا بودن حال همه ي ما رو جا ميوردن.
بعضى وقتا ميگم كه چي واقعا اينجا با هم دوست و همدرد ميشيم با خوشحالي يكي خوشحال با ناراحتيش ناراحت،ولي بعدش فراموش ميشيم.يادم نميره كلير شدن يلدا جان چقدر خوشحال شدم زود به شيننا خبر دادم كه اونم خوشحال بشه.
البته ميدونين حق ميدم چون اونجا مشغول زندگي و كار ميشن و يا به قول بچه ها جو اونجوري نيست شيننا ميگفت بچه ها جديد مثل قديم به هم كمك نميكنن!
ولي به نظرم اين دو،يه صفحه اخر يكم بچه ها حرف زدن باهم من خودم چند بار از بچه ها در مورد كاراشون و هدفاشون سوال كردم كسي جواب نداد چون فردا جان دليل باز كردن اين تايپك رو اين كار ميدونست.حتي يكي يادم نيست كي بود پيغام خصوصي داد كه و گفت علني نخواستم بگم!هدفشو!
خلاصه twins,zahraj,jahanahahloo,denag,maryam1,reflaction,ali13.. اقا نميدونم چند بوود!؛) خلاصه خوش امدين،البته خيليا از قبل بودن.اميدوارم كه اينجا به همديگه قوت قلب بديم و همگي با ويزاي يكضرب ايشالا بريم
راستي من بحث هاي روانشناسي رو خيلي دوست دارم.راستي امضا بزارين.و از كارايي كه ميخوايين بكنين صحبت كنيم.البته دوست داشتين.راستي كدوم ايالت ميرين؟ من جورجيا
مريم جان زهرا جان همه ما اين ترسارو داريم ولي من ميبينم وقتي مثبت فكر كنيم و سخت نگيريم ايشالا موفق ميشيم.اينا همش استرسه اونجا كنار شوهرامون ايشالا خوش و با ارامش ميشيم.واي من الان انقدر ذله شدم كه فقط ميخوام برم اونجا يه نفس راحت بكشم با ارمش از استرس اينجا راااااااااحت شم له خدا.البته ميدونم مثل جودي بعد وفتن بگم من دلم تنگ شده

والا ساناز خانم من تازه به مهاجرسرا اومدم و خیلی از ماجرای بچه ها خبرندارم . اما به شخصه اگر جواب سوال کسی رو میدونستم و یا فکر میکردم کمی دلداری میتونه این انتظار رو قابل تحمل تر کنه براش همین کارو کردم و خواهم کرد. اما در کل نمیشه از همه همین توقع رو داشت. کیس من نامزدیه و 9 سالی میشه که کما بیش درگیر این رابطه و نهایتا برنامه مهاجرت هستم و اگه خیلی از این بچه ها جای من بودن خیلی وقت پیش از میدون در شده بودن. مقصد من لوس آنجلسه . چون نامزدم در حال حاضر اونجاست . اما هدف دیگه ام از انتخاب این راه توی زندگیم نزدیک شدن به خواهر دوقلومه که ونکووره و تنها راه رسیدن ما بهم همین راهه! در کل از صمیم قلب امیدوارم همه بچه ها به آرزوها و خواسته هاشون برسن و این انتظار سخت به پایان برسه. و اونهایی همکه رفتن و خبری ازشون نیست نمیتوان ازشون گله ای کرد چون تقریبا همه کمابیش با مشکلات جدیدی روبرو شده اند و دنبال راه حل برای مشکلات جدید میگردند.
امیدوارم تونسته باشم کمی از سوالات شما رو جواب بدم
موفق باشید

[zahraj]

ﻭﺍﻗﻌﺎﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ ممنونم. twinwﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺻﺮﺍﺭﻧﻜﺮﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﻓﻜﺮﺍﺷﻮ ﺑﻜﻨﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻲ ﻳﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﻛﻔﺖ ﺗﻮﺍﻣﺮﻳﻜﺎﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻨﻮ!! ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺸﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺻﺒﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻋﺍﻛﻦ. deang ﻋﺰﻳﺰ ﺟﻪ ﻣﺸﻜﻠي ﻣﻤﻜﻨﻪ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ?? ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﻭﺑﻦ ﻛﺬﺍﺷﺘﻦ ﻛﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﻣﺎﺩﻛي ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻗﺖ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﻜﻴﺮﻳﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻳﻦ? reflectionﻋﺰﻳﺰ ﻣﺮﺳي ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺟﺸﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﻱ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﻓﻜﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧم ﺑﻌﺪﻩ 11ﺳﺍﻝ ﻋﺸﻖ ﻗﻴﺪﻧﺎﻣﺰﺩﻣﻮ ﺑﺰﻧﻢ!

زهرا جان پرونده فعلا باز هست، ولی برای مدت نا محدود باز نمیمونه، مثلا نمیتونین 5 سال دیگه بگین خوب الان وقت مصاحبه میخوایم. حالا مدتش رو بهتره با ایمیل ازشون بپرسی یا از یه وکیل بپرسی، چون هر چی من الان بگم مستند نیست، تنها چیزی که میدونم اینه که مدتش نا محدود نیست. فعلا نگران نباش. الان که قراره فکر کنین با این جزئیات مغزتون رو پر نکنید، بعدش که فکرهاتونو کردین تکلیف این پرونده رو هم روشن میکنین. قرار نیست این فکر کردن که چند سال طول بکشه دیگه

ﻧﺎﻣﺰﺩﻡ ﻣﻴﻜﻪ ﺗﺎﺟﻨﺪﺳﺎﻝ ﺑﺮﻭﻧﺪﻩ ﺑﺎﺯﻩ و ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻫﻢ ﺑﻴﻜﻴﺮﻱ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻭﻟﻲ ﺍﻳﺸﺎﻟﺎﻣﻦ ﺗﺎﺳﺎﻝ ﺩﻳﻜﻪ ﺗﻜﻠﻴﻔﻢ ﻣﻌﻠﻮم ﻣﻴﺸﻪ ﻓﻜﺮﻧﻜﻨﻢ ﺗﺎﻳﻜﺴﺎﻝ ﻣﻮﺭﺩﻱ ﺑﻴش ﺑﻴﺎﺩ ﻳﻌﻨﻲ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭﻡ ﻛﻪ نياد

[zahraj]

مسیجت رو دیدم . یادش به خیر چه دوستایی داشتیم .الهه . شبنم خانوم مهربون مامان کاملا دینادینو سانازی شاینا شاد زاد یلدا خانوم جودی توماس چه جو خوبی بود . پست خودمم رو دیدم.

اره واقعا اونروزا يادش بخير كاش يه سر بيان.اركيده و دينا و الهه كه بعد رفتن نيومدن اصلا سيمي هم.ما اينجا واقعا شب و روزمونو يكي ميكرديم.مامان كاملا هم خيلي كم مياد يا بگم اصلا نمياد.شبنم جان ،شادزاد با اون راهنماييها و حرفاي انرژي بخششون .الان اينجا بودن حال همه ي ما رو جا ميوردن.
بعضى وقتا ميگم كه چي واقعا اينجا با هم دوست و همدرد ميشيم با خوشحالي يكي خوشحال با ناراحتيش ناراحت،ولي بعدش فراموش ميشيم.يادم نميره كلير شدن يلدا جان چقدر خوشحال شدم زود به شيننا خبر دادم كه اونم خوشحال بشه.
البته ميدونين حق ميدم چون اونجا مشغول زندگي و كار ميشن و يا به قول بچه ها جو اونجوري نيست شيننا ميگفت بچه ها جديد مثل قديم به هم كمك نميكنن!
ولي به نظرم اين دو،يه صفحه اخر يكم بچه ها حرف زدن باهم من خودم چند بار از بچه ها در مورد كاراشون و هدفاشون سوال كردم كسي جواب نداد چون فردا جان دليل باز كردن اين تايپك رو اين كار ميدونست.حتي يكي يادم نيست كي بود پيغام خصوصي داد كه و گفت علني نخواستم بگم!هدفشو!
خلاصه twins,zahraj,jahanahahloo,denag,maryam1,reflaction,ali13.. اقا نميدونم چند بوود!؛) خلاصه خوش امدين،البته خيليا از قبل بودن.اميدوارم كه اينجا به همديگه قوت قلب بديم و همگي با ويزاي يكضرب ايشالا بريم
راستي من بحث هاي روانشناسي رو خيلي دوست دارم.راستي امضا بزارين.و از كارايي كه ميخوايين بكنين صحبت كنيم.البته دوست داشتين.راستي كدوم ايالت ميرين؟ من جورجيا
مريم جان زهرا جان همه ما اين ترسارو داريم ولي من ميبينم وقتي مثبت فكر كنيم و سخت نگيريم ايشالا موفق ميشيم.اينا همش استرسه اونجا كنار شوهرامون ايشالا خوش و با ارامش ميشيم.واي من الان انقدر ذله شدم كه فقط ميخوام برم اونجا يه نفس راحت بكشم با ارمش از استرس اينجا راااااااااحت شم له خدا.البته ميدونم مثل جودي بعد وفتن بگم من دلم تنگ شده

والا ساناز خانم من تازه به مهاجرسرا اومدم و خیلی از ماجرای بچه ها خبرندارم . اما به شخصه اگر جواب سوال کسی رو میدونستم و یا فکر میکردم کمی دلداری میتونه این انتظار رو قابل تحمل تر کنه براش همین کارو کردم و خواهم کرد. اما در کل نمیشه از همه همین توقع رو داشت. کیس من نامزدیه و 9 سالی میشه که کما بیش درگیر این رابطه و نهایتا برنامه مهاجرت هستم و اگه خیلی از این بچه ها جای من بودن خیلی وقت پیش از میدون در شده بودن. مقصد من لوس آنجلسه . چون نامزدم در حال حاضر اونجاست . اما هدف دیگه ام از انتخاب این راه توی زندگیم نزدیک شدن به خواهر دوقلومه که ونکووره و تنها راه رسیدن ما بهم همین راهه! در کل از صمیم قلب امیدوارم همه بچه ها به آرزوها و خواسته هاشون برسن و این انتظار سخت به پایان برسه. و اونهایی همکه رفتن و خبری ازشون نیست نمیتوان ازشون گله ای کرد چون تقریبا همه کمابیش با مشکلات جدیدی روبرو شده اند و دنبال راه حل برای مشکلات جدید میگردند.
امیدوارم تونسته باشم کمی از سوالات شما رو جواب بدم
موفق باشید

[twins]

دوستان من الان منتظر كلير هستم ولي يكم نگرانم. شايد واسه نگراني ديره ولي قبلا زياد به اين موضوعات فكر نمي كردم الان كه نزديك تموم شدن كاره تازه دارم فكر مي كنم. همش نگرانم كه نتونم اونجا زندگي كنم. نتونم درس بخونم سر كار برم. مي ترسم خيلي سخت باشه با آدماي خارجي كار كردن. الان اينجا كارم خوبه خيلي راضيم و لي مي ترسم برم اونجا نتونم كار خوبي داشته باشم با توجه به اينكه ليسانس مار رو اونا قبول ندارن و بايد ادامه تحصيل داد. نامزدم ميگه نگران نباش تو منو داري ولي در آخر خودمم كه بايد كلي زحمت بكشم تا بتونم به يه جايي كه راضيم مي كنه برسم. حالا اگه سنم كمتر بود شايد اميدمم بيشتر بود ميگفتم حالا حالاها وقت واسه درس و كار و پيشرفت دارم. ولي الان فكر مي كنم ديگه يكم ديره نمي دونم. تازه دوري از خانواده كه ديگه بدتر از همه. شايد بگيد قبلا بايد اين فكرها رو مي كردي و لي خب 3 سال پيش باز جوونتر بودم با انگيزه اي بيشتر.

دوست عزیز هیچوقت تو زندگی برای هیچ کاری دیر نیست . متاسفانه از بچگی در گوش ما گفتن که الان این کار برای تو زوده و یا دیره! من به دلایل مشکلات عدیده ای که تو زندگیم داشتم دیپلمم رو تو تو سن 33 سالگی گرفتم ( چون سال چهارم دیگه امتحاناتم رو ندادم) اما بعد از 14 سال تصمیم گرفتم دیلمم رو بگیرم و با اینکه در نظر خیلیها این یک کار احمقانه بود و میگفتند دیگه نمیتونی اینکارو بکنی با معدل 17/5 موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شدم و تصمیم دارم حتما در آینده ادامه تحصیل بدم . من اعتقاد دارم تا روزی که نفس می کشیم باید برای زندگیمون تلاش و پیشرفت کنیم چون سکون و در جا زدن مال دنیای مردگان است. پس اصلا اینطوری فکر نکن و به درهای تازه ای که خدواند پیش روت باز کرده لبخند بزن و قدمهات رو محکم و استوار در جهت اهدافت بردار.
حتما موفق خواهی شد.

[zahraj]

مسیجت رو دیدم . یادش به خیر چه دوستایی داشتیم .الهه . شبنم خانوم مهربون مامان کاملا دینادینو سانازی شاینا شاد زاد یلدا خانوم جودی توماس چه جو خوبی بود . پست خودمم رو دیدم.

اره واقعا اونروزا يادش بخير كاش يه سر بيان.اركيده و دينا و الهه كه بعد رفتن نيومدن اصلا سيمي هم.ما اينجا واقعا شب و روزمونو يكي ميكرديم.مامان كاملا هم خيلي كم مياد يا بگم اصلا نمياد.شبنم جان ،شادزاد با اون راهنماييها و حرفاي انرژي بخششون .الان اينجا بودن حال همه ي ما رو جا ميوردن.
بعضى وقتا ميگم كه چي واقعا اينجا با هم دوست و همدرد ميشيم با خوشحالي يكي خوشحال با ناراحتيش ناراحت،ولي بعدش فراموش ميشيم.يادم نميره كلير شدن يلدا جان چقدر خوشحال شدم زود به شيننا خبر دادم كه اونم خوشحال بشه.
البته ميدونين حق ميدم چون اونجا مشغول زندگي و كار ميشن و يا به قول بچه ها جو اونجوري نيست شيننا ميگفت بچه ها جديد مثل قديم به هم كمك نميكنن!
ولي به نظرم اين دو،يه صفحه اخر يكم بچه ها حرف زدن باهم من خودم چند بار از بچه ها در مورد كاراشون و هدفاشون سوال كردم كسي جواب نداد چون فردا جان دليل باز كردن اين تايپك رو اين كار ميدونست.حتي يكي يادم نيست كي بود پيغام خصوصي داد كه و گفت علني نخواستم بگم!هدفشو!
خلاصه twins,zahraj,jahanahahloo,denag,maryam1,reflaction,ali13.. اقا نميدونم چند بوود!؛) خلاصه خوش امدين،البته خيليا از قبل بودن.اميدوارم كه اينجا به همديگه قوت قلب بديم و همگي با ويزاي يكضرب ايشالا بريم
راستي من بحث هاي روانشناسي رو خيلي دوست دارم.راستي امضا بزارين.و از كارايي كه ميخوايين بكنين صحبت كنيم.البته دوست داشتين.راستي كدوم ايالت ميرين؟ من جورجيا
مريم جان زهرا جان همه ما اين ترسارو داريم ولي من ميبينم وقتي مثبت فكر كنيم و سخت نگيريم ايشالا موفق ميشيم.اينا همش استرسه اونجا كنار شوهرامون ايشالا خوش و با ارامش ميشيم.واي من الان انقدر ذله شدم كه فقط ميخوام برم اونجا يه نفس راحت بكشم با ارمش از استرس اينجا راااااااااحت شم له خدا.البته ميدونم مثل جودي بعد وفتن بگم من دلم تنگ شده

والا ساناز خانم من تازه به مهاجرسرا اومدم و خیلی از ماجرای بچه ها خبرندارم . اما به شخصه اگر جواب سوال کسی رو میدونستم و یا فکر میکردم کمی دلداری میتونه این انتظار رو قابل تحمل تر کنه براش همین کارو کردم و خواهم کرد. اما در کل نمیشه از همه همین توقع رو داشت. کیس من نامزدیه و 9 سالی میشه که کما بیش درگیر این رابطه و نهایتا برنامه مهاجرت هستم و اگه خیلی از این بچه ها جای من بودن خیلی وقت پیش از میدون در شده بودن. مقصد من لوس آنجلسه . چون نامزدم در حال حاضر اونجاست . اما هدف دیگه ام از انتخاب این راه توی زندگیم نزدیک شدن به خواهر دوقلومه که ونکووره و تنها راه رسیدن ما بهم همین راهه! در کل از صمیم قلب امیدوارم همه بچه ها به آرزوها و خواسته هاشون برسن و این انتظار سخت به پایان برسه. و اونهایی همکه رفتن و خبری ازشون نیست نمیتوان ازشون گله ای کرد چون تقریبا همه کمابیش با مشکلات جدیدی روبرو شده اند و دنبال راه حل برای مشکلات جدید میگردند.
امیدوارم تونسته باشم کمی از سوالات شما رو جواب بدم
موفق باشید

ﺳﺎﻧﺎﺯﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﻢ ﺑﺎtwinsﻣﻮﺍﻓﻘﻢ .ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻴﻦ ﻫﺮﺟﻘﺪﺭﻣﺜﺒﺖ ﻓﻜﺮﻛﻨﻴﻢ ﻣﺸﻜﻠﺍﺕ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ
ﻣﻴﻜﺬﺭﻩ .. twins ﻋﺰﻳﺰﻣﻨ جقدر ﻣﻦ و ﺷﻤﺎ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﻢ!ﻫﻢ ﺍﻧﺘﻆﺎﺭ ﻃﻮﻟﺎﻧﻳﻤﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻨﻢ يﻛﻲ اﺯﻫﺪﻓﻫﺍﻡ ﻧﺰﺩﻳﻚ شﺩﻥ ﺑﻪ خوﺍﻫﺮﻣﻪ

[twins]

ﻭﺍﻗﻌﺎﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ ممنونم. twinwﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺻﺮﺍﺭﻧﻜﺮﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﻓﻜﺮﺍﺷﻮ ﺑﻜﻨﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻲ ﻳﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﻛﻔﺖ ﺗﻮﺍﻣﺮﻳﻜﺎﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻨﻮ!! ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺸﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺻﺒﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻋﺍﻛﻦ. deang ﻋﺰﻳﺰ ﺟﻪ ﻣﺸﻜﻠي ﻣﻤﻜﻨﻪ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ?? ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﻭﺑﻦ ﻛﺬﺍﺷﺘﻦ ﻛﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﻣﺎﺩﻛي ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻗﺖ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﻜﻴﺮﻳﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻳﻦ? reflectionﻋﺰﻳﺰ ﻣﺮﺳي ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺟﺸﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﻱ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﻓﻜﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧم ﺑﻌﺪﻩ 11ﺳﺍﻝ ﻋﺸﻖ ﻗﻴﺪﻧﺎﻣﺰﺩﻣﻮ ﺑﺰﻧﻢ!

هاهاها. دقیقا منم برای همین یک هفته مونده به مصاحبه بهم زدم و حتی بلطم رو پس دادم!
و خودش باورش نمیشد که من اینکارو بکنم و نهایتا دو روز بعد سرو کلش پیدا شد و من گفتم فرصت میخوام فکر کنم شاید تو راست میگی و این 9 سال کافی نبوده که همدگرو بشناسیم !در کل این یک واقعیته که شاید ما تا سالها بعد هم این حرف رو بشنویم. البته من کاملا توجیحش کردم که اشتباه میکنه وگرنه یک اشتباه را سه بار تکرار نمیکردم!از قدیم گفته اند چو خواهی که بیابی یک لحظه ای مجویش ... اگر اون ادم هم شما رو واقعا بخواد دنبالتون حتما میاد و در آینده بقول معروف زبونتون درازه و اگرم نیاد اونی که میخواد آخر شب بره همون بهتر که سر شب بره
به امید خدا همه چیز درست میشه . غصه نخوریا

[kamalir36]

ﻭﺍﻗﻌﺎﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ ممنونم. twinwﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺻﺮﺍﺭﻧﻜﺮﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﻓﻜﺮﺍﺷﻮ ﺑﻜﻨﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻲ ﻳﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﻛﻔﺖ ﺗﻮﺍﻣﺮﻳﻜﺎﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻨﻮ!! ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺸﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺻﺒﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻋﺍﻛﻦ. deang ﻋﺰﻳﺰ ﺟﻪ ﻣﺸﻜﻠي ﻣﻤﻜﻨﻪ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ?? ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﻭﺑﻦ ﻛﺬﺍﺷﺘﻦ ﻛﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﻣﺎﺩﻛي ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻗﺖ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﻜﻴﺮﻳﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻳﻦ? reflectionﻋﺰﻳﺰ ﻣﺮﺳي ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺟﺸﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﻱ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﻓﻜﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧم ﺑﻌﺪﻩ 11ﺳﺍﻝ ﻋﺸﻖ ﻗﻴﺪﻧﺎﻣﺰﺩﻣﻮ ﺑﺰﻧﻢ!

هاهاها. دقیقا منم برای همین یک هفته مونده به مصاحبه بهم زدم و حتی بلطم رو پس دادم!
و خودش باورش نمیشد که من اینکارو بکنم و نهایتا دو روز بعد سرو کلش پیدا شد و من گفتم فرصت میخوام فکر کنم شاید تو راست میگی و این 9 سال کافی نبوده که همدگرو بشناسیم !در کل این یک واقعیته که شاید ما تا سالها بعد هم این حرف رو بشنویم. البته من کاملا توجیحش کردم که اشتباه میکنه وگرنه یک اشتباه را سه بار تکرار نمیکردم!از قدیم گفته اند چو خواهی که بیابی یک لحظه ای مجویش ... اگر اون ادم هم شما رو واقعا بخواد دنبالتون حتما میاد و در آینده بقول معروف زبونتون درازه و اگرم نیاد اونی که میخواد آخر شب بره همون بهتر که سر شب بره
به امید خدا همه چیز درست میشه . غصه نخوریا

ای کاش من زودتر با این فروم آشنا می شدم. آفرین به این ترفند

[baba manam sanaz]

dehAaaaa! پس من چى همه ميرن پيش ابجياشون ابجيه من خونش تهرانه من چيكار كنم پس!
واي چه جالب twins جان .ايشالا بري برسي،يه جورى نوشتي دختر انگار واسه فقط خواهرت ميريا! و افرين ميگم به ارادتون.و من كوچيك شمام ساناز بگين كافيه؛)
ريتا خانم نيستينا كم پيداين من مبسر كلاسم ها!؛)

[twins]

ﻭﺍﻗﻌﺎﺍﺯ ﻫﻤﺘﻮﻥ ممنونم. twinwﻋﺰﻳﺰ ﻣﻨﻢ ﺑﺨﺎﻃﺮﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﺻﺮﺍﺭﻧﻜﺮﺩﻡ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﺧﻮﺏ ﻓﻜﺮﺍﺷﻮ ﺑﻜﻨﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﻴﻜﻲ ﻳﺒﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﻛﻔﺖ ﺗﻮﺍﻣﺮﻳﻜﺎﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻱ ﻧﻪ ﻣﻨﻮ!! ﺧﻠﺎﺻﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺛﺎﺑﺖ ﺑﺸﻪ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﺻﺒﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﺑﺮﺍﻡ ﺩﻋﺍﻛﻦ. deang ﻋﺰﻳﺰ ﺟﻪ ﻣﺸﻜﻠي ﻣﻤﻜﻨﻪ ﺑﻴﺶ ﺑﻴﺎﺩ?? ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺑﺮﻭﻧﺪﻩ ﻣﺎﺭﻭ ﺍﻭﺑﻦ ﻛﺬﺍﺷﺘﻦ ﻛﻪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﻣﺎﺩﻛي ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﻗﺖ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﺑﻜﻴﺮﻳﻢ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮﺗﻮﺿﻴﺢ ﺑﺪﻳﻦ? reflectionﻋﺰﻳﺰ ﻣﺮﺳي ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﺟﺸﻢ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﻱ ﺷﻤﺎﻫﻢ ﻓﻜﺮﻣﻴﻜﻨﻢ ﺍﻣﺎﻣﻴﺪﻭﻧﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧم ﺑﻌﺪﻩ 11ﺳﺍﻝ ﻋﺸﻖ ﻗﻴﺪﻧﺎﻣﺰﺩﻣﻮ ﺑﺰﻧﻢ!

هاهاها. دقیقا منم برای همین یک هفته مونده به مصاحبه بهم زدم و حتی بلطم رو پس دادم!
و خودش باورش نمیشد که من اینکارو بکنم و نهایتا دو روز بعد سرو کلش پیدا شد و من گفتم فرصت میخوام فکر کنم شاید تو راست میگی و این 9 سال کافی نبوده که همدگرو بشناسیم !در کل این یک واقعیته که شاید ما تا سالها بعد هم این حرف رو بشنویم. البته من کاملا توجیحش کردم که اشتباه میکنه وگرنه یک اشتباه را سه بار تکرار نمیکردم!از قدیم گفته اند چو خواهی که بیابی یک لحظه ای مجویش ... اگر اون ادم هم شما رو واقعا بخواد دنبالتون حتما میاد و در آینده بقول معروف زبونتون درازه و اگرم نیاد اونی که میخواد آخر شب بره همون بهتر که سر شب بره
به امید خدا همه چیز درست میشه . غصه نخوریا

ای کاش من زودتر با این فروم آشنا می شدم. آفرین به این ترفند

به نظر روانشناسان خانمها در زمان رویارویی با مشکلات با بیان مشکل و بحث پیرامون اون با دوستانشان و بقولی با گپ زدنها به آرامش می رسند در صورتی که اکثرا آقاین سکوت می کنند. منم خوشحالم که اتفاقی سر از اینجا دراوردم و دوستانی با مشکل مشابه دارم که قادر به درکم هستند