ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
شبنم عزیز
شما خیلی وضعیتت با سوالی که نامی پرسید فرق داره. از قرار شما دانشجوی خیلی قوی هستی و تو دانشگاههای خوب تونستی پذیرش و کمک هزینه تحصیلی بگیری
اینجا بحث بچههاییه که دانشگاههای آمریکا خیلی سخت بهشون پذیرش میدن و زبانشون شاید اونقدر خوب نباشه که بخوان تو سال اول برن دانشگاه. تو ایران هم خیلی نابغه نبودند و جزو بهترین دانشجوهای دانشگاه نبودند. (مثل خودم!)
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
نه باور کن. ما یاد گرفتیم که فقط نقاط ضعفمو نو ببینیم. من تا جایی که میدونم مثل بقیه هستم. شاید فقط خیلی در پذیرش گرفتن پشتکار داشتم . اینجا یک سری کمک هزینه ها هست که فقط برای بچه های سیتیزن و گرین کارتی هست. من اون شامل حالم شد . گرفتنش سخت هست اما محال نیست.
من فقط در دوره فوقم شاگرد دوم بودم. دوره لیسانسم اصلا از این خبرها نبود. من تو مدتی که اینجا اومدم و در جو بچه های ایرانی اینجا بودم خیلی هاشون نابغه نیستند و الان دانشجو هستند. داشتن اطلاعات کمک می کنه یاد بگیرین کجا شانس پذیرش دادن بهتون بیشتر هست. کجا نمرات زبانی که می خواهند با چیزی که در عمل مورد قبول هست تفاوت داره. من خودم یک نامه پذیرش از یک دانشگاه داشتم که گویا نمره تافلم به دستشون نرسیده بود اما قبولم کرده بودند و گفته بودند ترم اول درس زبان بگذرونم. پس میشه هر چند که خیلی آسون نیست. من برای شما و همه بچه هایی که دوست دارن در آمریکا تحصیل کنند آرزو می کنم با شرایط بهتر از من از دانشگاه های بهتر پذیرش بگیرند. من حدود 20 دانشگاه اپلای کرده بودم. حدودا 4 ، 5 هزار تا هزینه کردم و خیلی تجربه کسب کردم حاضرم با کمال میل اطلاعاتمو به دوستان منتقل کنم.
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 197
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-07-12 ساعت 14:42
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-12 ساعت 15:11 توسط fairwall.)
سطحی فکرنکن
اینجا بری دلتو خوش کنی به ماهی 600تومن تازه در بهترین حالتشم باشی هنوز از همه عقب تریم تازه چه دلخوشی داریم-در مورد مدرک و مهندسی بگم باید بزاریم دم کوزه ابشو بخوریم مگه مهندسی از اکسفورد داریم-محاسن و معایب هر دو جهت روبرسی کن ببین اینجا خوب یااونجا -اونجا 3 سال اولش سخته همه چی بستگی به خودت داره چهطوری بازندگیت حال کنی-اگه بحران اقتصادی ازبین بره اونجا بهتر میشهu make uour believe
case:19###
ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-07-12 ساعت 19:34
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-12 ساعت 19:39 توسط wushu kung fu.)
دوستان داشتم این تاپیک رو می خوندم یه سوالی به ذهنم رسید واقعا چرا یه مهاجر با این هم سختی وقتی میرسه اون جا میگه چرا اومدم؟؟؟؟؟
به نظر من این برمیگرده به نداشتن هدفی راسخ برای مثال اگه ما الکی بلند شیم بریم سر کوچه مطمئنن وقتی رسیدیم سر کوچه میگیم آخه چرا بلند شدی اومدی ولی وقتی برای کاری مثالا خرید از مغازه میریم هیچوقت نمیگیم چرا چون که هدف داشتیم و برای کاری اومدیم و اونکسی هم که پا میشه میره اونور و بد میگه چرا اومدم داستانش مثل همین سرکوچه رفتن یا اصلا هدفی نداشته یا فقط یه هدفی کوچیک داشته او بس
نقل قول: (2010-07-09 ساعت 13:33)laili نوشته: من فکر میکنم N.D عزیز بر خلاف نظر اطرافیان که میگن توی بهترین سن مهاجرت کردی توی بدترین سن این کار رو کردی .چون 24 سال نه بچه ای که بتونی خودت رو با محیط تطبیق بدی نه به سنی رسیدی که به آرامش نیاز داشته باشی.
توی این سن زیاد آدمها متوجه نیستند که از زندگی چی میخوان و همین که در کنار خانواده باشند و با دوستانشون ساعتهاشون رو بگذرونند و خوش باشن براشون کافیه. همین که بتونند به قول تو با توجه به سختگیریهائی که میشه مهمونیشون رو یواشکی برند و گاهی قانونی رو که شامل رد کردن چراغ قرمز و یا ورود ممنوع میشه زیر پا بذارند و با دو تا اسکناس 5 هزار تومانی و من بمیرم و تو بمیری افسر رو راضی کنند که جریمه شون نکنه خب خوبه دیگه ....همون رفتن شمال با دوستان در این سن کلی میتونه برای افراد خاطره درست کنه ......ولی دوست من اگه مثل ما 30 رو رد میکردی و از شور و شر جوونی افتاده بودی تازه میفهمیدی که خدا چه محبتی بهت کرده.
تازه میفهمیدی که حقوق شهروندی چه ارزشی داره....تازه متوجه میشدی که وقتی خودت تصمیم میگیری چی بخوری چی بپوشی چی ببینی چی گوش کنی و کسی برات تعیین تکلیف نمیکنه چه موهبتی به حساب میاد......وقتی وارد یه محیط فرهنگی مثل مدرسه و یا دانشگاه بشی و ببینی چقدر بهت بها داده میشه تازه متوجه میشی که داری نفس میکشی............
البته 5 روز برای قضاوت وقعا زمان کمیه ولی اگه این احساس ها موندگار هم باشند اصلا جای تعجب نداره.به نظر میاد شما داشتی جوونی میکردی و خوش میگذروندی و الان از همه ی اونها جدا شدی...منم توی اون سن نظر تو رو داشتم
بهترین کار اینه که برای خودت هدف تعیین کنی و دنبالش بری ....مطمئن باش کمتر از 2 سال دیگه تازه فرق اینجا رو با جائی که داشتی زندگی میکردی متوجه میشی.........
خوشی هائی رو که اونجا داشتی با خوشیهای الان مقایسه نکن شما تازه رسیدی خیلی طبیعیه که زمان زیادی باید صرف کنی تا راه و چاه دستت بیاد بهتره موقعیتهای جدی رو که اونجا میتونستی داشته باشی با اینجا مقایسه کنی.
مثلا اگه ایران میخواستی درس بخونی تا اینجا....یا ایران میخواستی کار کنی تا اینجا....اگه ایران احتیاج به دارو و بیمارستان پیدا کنی تا اینجا...اگه ایران کارت به یک ارگان دولتی بیوفته تا اینجا...اگه ایران بخواهی اعتراض کنی تا اینجا و هزاران اگه دیگه........................
امیدوارم این حس و حال زودگذر باشه و به زودی به آرامش و خوشی که انتظارش رو داشتی برسی
با خانم لیلی موافق نیستم به نظر من آدم تا جوون کلش داغه و هر کاری که واقعا بخواد می کنه و وقتی در سن حالا بالای 40 بلند شه بره مسلما اون قدرت قبلیی رو که داره نداره به نظر من مهاجرت اگر تنهای باشه از نوجوانی بهترین موقعست درسته سخت ولی بهترین موقعست و اگرهم با خانواده میخواد بره از وقتی که جنین باشه
نقل قول:ارسال شده توسط nnazi_2005 - امروز 03:30 PM
با سلام
من هم در تایید دوست عزیز می خواستم بگم که یکی از اقوام من که در سن 19 سالگی رفت امریکا یعنی 2 سال پیش و الان در سن 21 سالگی هست د حال حاضر به خیلی چیز هایی که اگر الان توو ایران بود محال بود در این سن بهش برسه رسیده (البته منظورم از محال اینکه خودش هم رو نمی تونست به دست بیاره،اون جا از صفر شروع کرده و هم رو خودش به دست اورده)، و اون ها شامل: (یک خونه اجاره ای مستقل (در صورتی که جا داشت برای زندگی) و یک ماشین bmw که مدلش یادم نیست و یک کاردر فست فود (صندوق دار) وحساب بانکی که مطمئن هستم عمرا" در ایران هم چین پس اندازی داشت و کالج هم میره .)(نگید اینا چیزی نیست چون سن کمی داره)
به قول لیلی عزیز امریکا کشور فرصت هاست ولی باید خودمون پیدا کنیم فرصت ها روWink
همگی موفق وپیروز باشید
بله همین طور که دوستمان میگه آیا واقعا وقتی نرفته بود اینطور چیزا رو داشت
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
[quote='wushu kung fu' pid='62343' dateline='1278947075']
دوستان داشتم این تاپیک رو می خوندم یه سوالی به ذهنم رسید واقعا چرا یه مهاجر با این هم سختی وقتی میرسه اون جا میگه چرا اومدم؟؟؟؟؟
به نظر من این برمیگرده به نداشتن هدفی راسخ برای مثال اگه ما الکی بلند شیم بریم سر کوچه مطمئنن وقتی رسیدیم سر کوچه میگیم آخه چرا بلند شدی اومدی ولی وقتی برای کاری مثالا خرید از مغازه میریم هیچوقت نمیگیم چرا چون که هدف داشتیم و برای کاری اومدیم و اونکسی هم که پا میشه میره اونور و بد میگه چرا اومدم داستانش مثل همین سرکوچه رفتن یا اصلا هدفی نداشته یا فقط یه هدفی کوچیک داشت
دوسته عزیز آمریکا انقدر بزرگ و گسترده هست که آدم تا چند ماه گیجه
بعد ما اینجا اومدیم زندگی کنیم هدف اینه پس همه این منطقی هست آدم برای زندگیش این همه نگران باشه و شک داشته باشه ولا هدف زندگی هستش دوسته عزیز
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2010-07-13 ساعت 16:56
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-13 ساعت 16:58 توسط indmehdi.)
سلام نامي جان،
ميخواستم بپرسم الانم که 9 روز از ورودت به امريکا ميگذره، هنوز دودلي!!!؟
ولي جداً ميخواستم يه نظري بدم، ديدم بقيه دوستان همه ناگفتهها رو به سلاست گفتند.
ديگه حرفي نمونده جز اينکه بگم:
بمون و مبارزه کن. اگه با تمام وجودت براي هدفت مبارزه کني، حتماً موفق ميشي.
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
من تا سه ماه اول می خواستم برگردم و هر کسی را می دیدم می گفتم که شما هم دلتان خوش است آمده اید پشت کره زمین دارید زندگی می کنید!
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 179
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آدمائي كه بلندپرواز نيستن ، نمي تونن اين فرصتي كه بهشون رو كرده رو بفهمن... هميشه از سختي استقبال كردم ، شيريني اي كه بعد سختي مي چشي خستگي رو در مياره ، حتي اگه لازم باشه يه مدت طولاني سختي بكشي ،به هرحال به اوني كه مي خواي مي رسي.
به جمله امضاي من هم توجه كن .... آدم مي تونه به هيچ هم دلشو خوش كنه ، البته لاتاري هيچ نيست، راهيه كه تو هيچ حالتي بن بست نيست
منم اميدوارم كه سال ديگه اين شانس بهم رو كنه...
اي کاش آدمها ميدانستند در انتظار چه هستند،
انسان مي تواند در انتظار همه چيز باشد، از هيچ تا لايتناهي، آري انسان حتي مي تواند در انتظار هيچ باشد، هيچ هيچ
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2010-07-24 ساعت 12:43
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-28 ساعت 13:33 توسط indmehdi.)
بابا اين بنده خدا كه ديگه حرفي نزده بود!
همون روز هم قبول كرد فرصت خوبي نصيبش شده و الان داره زندگيشو ميكنه. دوباره اين تاپيك رو آوردين بالا يهو دوباره پشيمونش مي كنينا!
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 241
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
20
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-07-22 ساعت 21:22)emadziaei نوشته: آدمائي كه بلندپرواز نيستن ، نمي تونن اين فرصتي كه بهشون رو كرده رو بفهمن... هميشه از سختي استقبال كردم ، شيريني اي كه بعد سختي مي چشي خستگي رو در مياره ، حتي اگه لازم باشه يه مدت طولاني سختي بكشي ،به هرحال به اوني كه مي خواي مي رسي.
به جمله امضاي من هم توجه كن .... آدم مي تونه به هيچ هم دلشو خوش كنه ، البته لاتاري هيچ نيست، راهيه كه تو هيچ حالتي بن بست نيست
منم اميدوارم كه سال ديگه اين شانس بهم رو كنه...
عماد جان فکر میکنم بلند پروازی خصلت خوبی نباشه و منطورت آینده نگری هست
اگه اینجا میگن خوشبخت میشین خیلی خوبه ,بخاطره سختی وتلاشیه که اینجا انجام میدند همه سخت کار میکنند سخت درس می خوانند
این سختی توی حرف خیلی ساده هست ولی اینجا توی یه محیط غریبه و فرهنگ متفاوت کاملافرق داره
هرکس اینجا اومده برای مدتی گیج بوده غیره این باشه طبیعی نیست چون مغز انسان دائم درحاله مقایسه هست و تا عادت کنه طول میشکه ومدتی بهم ریخته هست
من از همه دوستان که نظر میدند ممنون ولی جای حرف های زیبا و پند آموز کمی سعی کنید منطوره من وخیلی تازه واردین دیگه را درک کنید و حمایت کنید جای محکوم کردن
ممنون
شماره کیس: 2010AS00016XXX
کنسولگری:آنکارا
_____________________________
کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند .
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
برای ما که اولین روزهای زندگی مشترکمون با اولین روزهای زندگی در آمریکا همزمان شده اوضاع شاید سخت تر هم باشه. ما تجربه کمی تو زندگی داریم و تحمل خیلی چیزها رو ممکنه نداشته باشیم. اما باید دل به دریا زد و رفت.
یه چرخش محسوس تو حرفهای نامی هم میشه دید. الآن دیگه سوالش این نیست که برای چی اومده؟ الان سوالش اینه که چطوری این مشکلات رو به قول خارجی ها Handle کنه؟ امیدوارم همونطور که به جواب سوال اولت رسیدی به جواب این سوال هم برسی و بتونی از تغییرات به نفع خودت استفاده کنی.