کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
ما ديروز برگشتيم و كليرنس خورديم همه چيو دوستان كامل تو سفرنامه هاشون گفتن من واقعا از تمام مديران و دوستان مهاجر سرا تشكر مي كنم واقعا بهشون مديونم بابت راهنمايي ها مفيدشون اگه الان تو اين مرحله ام از لطفا همه شما دوستان خوبمه من فقط چند تا نكته بگم شايد مفيد باشه :١: دوستاني كه تاريخ تولد و اسپل اسمو در زمان ثبت نام اوليه مثل من اشتباه داشتن اصلا نگران نباشيد هيچ اهميتي نداره همون خانوم ايراني كه مداركو تحويل مي گيره خودش از رو پاسپورت همه چيو اصلاح مي كنه ٢: اصلا هتل كاپتورن نريد بر خلاف اوني كه تو سايت booking اصلا فري وايفا نداره و با كلاه برداري ١٦٠٠٠٠ تومان پول اينترنت از ما گرفت و غذاهاشم خوب نيست اگه با اين رنج قيمت مي خوايد بريد هتل سيتي سيزنز بريد عاليه ما هميشه اونجا مي رفتيم و اين دفعه اشتباه كرديم و يكي از دوستان هم كه هتل سن جورج بود از اونجا خيلي تعريف مي كرد و حتي داخل اتاق هم فري وايفا داره!! ٣: اصلا csc ازتون نمي خوان حتي در موردش اشاره هم نمي كنن... ٤: ترافيك تو دبي خيلي زياد شده و پول تاكسي تقريبا دو برابر ميشه سعي كنيد از مترو استفاده كنيد. بقيه نكاتو دوستان كامل گفتن قبلا راستي دم سفارت ٢ تا گربه پر رو داره كه از كنار آدم تكون نمي خورن و همين باعث شده بود كه خانومم و پسرم تا زماني كه در سفارت باز شه همش جيغ بزنن و بترسن
CN : 2014AS0000021## / محل مصاحبه‌ : آنکارا ---> ابوظبی / کارنت : 13Sep/مصاحبه : هفته آخر Nov Smile وضعيت: كليير بعد از ١٨٨ روز ---ورود به امريكا٦ سپتامبر، سنديگو . دريافت سوشيال ١٣ سپتامبر،دريافت گرين كارت ٢٧ روز بعد از ورود
با سلام
نکات مفىد که براى اطلاع رسانى لازمه مىگم بهتون
اول : اسسسسسسسسترس نداشته باشىد به هىچ وجه!!!!!
دوم: اگر بردن مدارک اضاف استرستون رو کم مى کنه ببرىد اما تا نخواستن چىزى بهشون ندىد .فقط اصل کارى ها...
سوم: ما کلىر خوردىم من که دانشجو دکترى هستم و شوهر گرامى دانشجو فوق لىسانس و سربازى هم داشته ,مصاحبه کوتاه راجع به محل هاى کار همسر و تمکن و سربازى
برنده همسر گرامى و کلىر در ساىت هم خطاب به همسر گرامى!!!
چهارم: از کنار هتل مونترال رد نشىد که داغونه.ما قبلا دلمون مى رفتىم که دوست داشتىم.و دوستان در سفر (masoudrh و amir-fazli) اسکاى لاىن و سىتى استار و هر دو بسىار راضى
پنجم: از دبى به ابوظبى دنبال دوست باشىد که خىلىخوبه.هزىنه هم کم مىشه.ما 3 تا زوج بودىم. با اقاى على اىهامى رفتىم.خانواده اى 150.رفت و برگشت با ىک شورلت که خىلى هم راحت بود.فقط نصفمون مىگفتن سرده نصفمون گرمشون بود.!!!! خودتون کنار بىاىن با هم.

ششم : وقتى برمىگردىن سفرنامه بنوىسىن، منتظر سرا هم اسمتون رو بدىد اگه کلىر خوردىن,امضاتون رو هم تکمىل کنىن دىگه!!! زشته دىگه ! چقد بگن بهتون!
CN:21## - ABUDHABI - INTERVIEW.NOV 18 - 2
APPLICANTS - FIRST UPDATE : NOV 19 SECOND : FEB 10
Third: May 27 Forth: May 29 ( the end of administrative processing) Fifth : June 3
دوستان خوووبم حرفهاي گفتني رو گفتن و فقط چيزهاي مهمي كه به ذهنم ميرسه اينجا به عنوان سفرنامه مينويسم باشد كه رستگار شويم... Big Grin

از پرواز رفت بگم: ايران اير چارتر ساعت 7 صبح رفت... به موقع بود و خدا رو شكر به موقع رسيديم دوبي....

از هتل بگم: فورچون گراند در ديره... خووووب بود و ما كه راضي بوديم... اينترنت رايگان واي فا حتي در اتاق... صبحانه و نهار خوووب و متنوع... برخورد كاركنان با خوشرويي و ادب... (حتي يكي از كاركنان هندي فارسي رو عاالي حرف ميزد)، تميز و خلاصه كه ما مورد بدي اصلا نديديم....

از هوا بگم: روزهايي كه ما اونجا بوديم هوا عااااالي بود... باروووون حسابي و هوا خنك... (خدا رو شكر)

از NMC بگم: ما 4 بعدازظهر رفتيم كه يكم قبلش استراحت كرده باشيم ... روزي كه ما رفتيم بسياااااااار شلوغ بود و مملو از خانواده هاي عرب و هندي.. كه ماشالا شلوغ و بي ملاحظه بودن... اونجا تعدادي از خانواده هاي ايراني كه براي لاتاري تشريف آورده بودن ديديم... خدا رو شكر ما واكسن نخورديم و حدود 8:45 كارمون تموم شد...

از رفت و آمد در شهر بگم: ما چند بار از مترو و چند بار هم از روي ناچار تاكسي گرفتيم... كه وقتي اعداد تاكسي متر سير صعودي پيدا ميكنن ناخودآگاه آدم دلش ميخواد بگه بسه ديگه همين بغل پياده ميشم.... Big Grin خوب خانواده هاي محترم ميدونن كه با بچه كوچيك زياد نميشه تو شلوغي و پياده روي در مسيرهاي طولاني طي طريق كرد...

از نتيجه آزمايش بگم: براي ما كه بچه كوچك داشتيم و 4 شنبه عصر رفته بوديم براي آزمايش، روز شنبه صبح جوابها حاضر بود..

از ترانسفر به ابوظبي بگم: با خانم مليكا هماهنگ كرديم ... همسر ايشون صبح زود ساعت 4.30 مقابل هتل دنبالمون اومدن و 2 خانواده ديگه هم در مسير سوار شدن... خوب بود و به موقع رسيديم و جزو نفرات اول رسيديم به سفارت... (نفري 100 درهم داديم)

از سفارت بگم: بعد از چك كردن پاسپورتها توسط نگهبان كم كم وارد شديم و بعد از انتظار به سالن اصلي رفتيم ... (ديگه شمشادها رو نميگم Wink ) .. اونجا منتظر شديم و شماره به ما كه رسيد مدارك رو به خانم معروف ايراني داديم و چك كردن و مدارك اضافي رو پس دادن... عكس 2 قطعه داديم كه ازش با دوربيني كه جلوشون بود عكس گرفتن... بعد گفتن براي پرداخت پول به باجه اول رفتيم و بعد انگشت نگاري... و دوباره انتظار براي مصاحبه...
جالب بود كه 2 دقيقه قبل از نوبتمون پسرك نازنينم نياز فوري به دستشويي پيدا كرد... Tongue و حالا تصور كنيد خانم سارا گرو شماره ما رو صدا كردن و من موندم تنها.. خلاصه كه با توضيح موضوع رفتم دنبال همسر و پسرم و سريع برگشتيم و مصاحبه شروووع شد...

از مصاحبه بگم: طبق چيزي كه همه ميگن خيلي راحت... ولي چيزي كه ما رو شوك كرد سوالي بود كه برامون تازگي داشت... زماني كه ما در سفارت بوديم از شبكه سي.ان.ان به صورت زنده خبر توافق ايران و 5+1 در حال پخش بود... خانم سارا از همسرم پرسيدن خوووووب چرا ميخوايد به امريكا بريد؟؟ و طبق معمول كه همه ميگن خوب براي فلان مورد و فلان مورد و.... اين بار خانم سارا گفتن خوب كشور شما الان به توافق رسيد و ديگه همه چيز داره اوكي ميشه و شما ميتونيد تو كشورتون به خوبي زندگي كنيد!!!!! و حالا ما مونده بوديم چي جواب بديم ... (آخه واقعاً چه توقعي داريد خانم سارا؟؟؟ Sad )
خلاصه يه جوابهايي داديم و نميدونم واقعا چي ميخواست بشنوه!!... (اين سوال رو از چند نفر ديگه هم پرسيدن...) بعد از سربازي ... كارتون چيه؟ و ديگه اصلا از تمكن مالي و اينكه اونجا كجا ميخوايد بريد و هيچ چيز ديگه اي نپرسيد... به نظرم اون روز فقط تو موود توافق هسته اي بود... Big Grin از كار من هم پرسيد و بعد برگه آبي ...

از برگشت به دوبي و ايران هم ديگه نميگم.. فقط اينكه پرواز 9 شب با دو ساعت تاخير پريد!!!! Smile

ولي كلا بعد از اين سفر باااااري از روي دوشمون برداشته شد... بقيه‌ش ديگه با خداست.. البته از اول هم همه چيز دست خدا بوده و هست...

از دوستان مهاجرسرا در اين سفر با آقاي ميماي عزيز از نزديك آشنا شديم و از آشنايي با ايشون خوشحال شديم...

همينجا هم به رسم ادب از همه كساني كه تا اينجا و بعد از اين با راهنمايي‌ها و دلسوزيهاشون كنارمون بودن و هستن و كمكمون ميكنن تشكر ميكنم و براي همگيشون آرزوي تن سالم، دل خوش، جيب پرپووول، آرامش، كار خوب و خلاصه همه خوبيها رو دارم... Big Grin

با احترام ... Smile
سلام به همگی دوستان
ضمن تشکر از همه کاربران و مدیران مهاجرسرا که تا حد زیادی جریان سیال اطلاعات رو واقعیت بخشیدن!
چون سفرنامه های دو سال اخیر بسیار کامل بوده و هنوز تغییر زیادی در پروسه ایجاد نشده فقط نکات مهم سفر رو می نویسم. امیدوارم مفید باشه.
شرایط کیس: من و همسرم هر دو فوق لیسانس هستیم. برنده همسرم بودند. هر دو شغل خصوصی و بنده معاف از خدمت.
مدیکال: ما روز یکشنبه 17 نوامبر مصاحبه داشتیم. برای روز پنجشنبه از nmc وقت گرفته بودیم که خیلی بدرد نخورد. روز پنجشنبه با پرواز 10:30 ماهان رفتیم و پنجشنبه بعد از ظهر با سرعت فوق العاده ای!!! معاینات انجام شد بدون واکسن خوردن(فقط یک ساعت و نیم!) البته این خوشحالی بطول نیانجامید و ساعت 9 شب از nmc با ما در هتل تماس گرفتند (فرصت خرید سیم کارت نشد، شماره هتل را دادیم، پذیرفتند) که "آزمایش خون خانم مشکل داره! و باید مجددا روی همون نمونه آزمایش تکمیلی انجام بشه که نیاز به پرداخت هزینه اضافی و حضور مجدد شما داره" Sad با کمی نگرانی (مشابه این اتفاق برای یک نفر دیگر از دوستان قبلا افتاده بود) همان شب مجدد به nmc رفتیم و بعد از پرداخت پول چون توضیحات پرستار قانعمون نکرد ما رو پیش یک دکتر ایرانی بردند که توضیح داد برخی موارد کیت آزمایش مشکل داره و نگران نباشید. بالاخره پاکت ها رو در موعد مقرر (شنبه شب) گرفتیم و فقط 131 درهم هزینه آزمایش مجدد به ضررمون شد.
مصاحبه: برای مصاحبه با خانم ملیکا هماهنگ کردیم نفری 125 درهم. همسرشون ما رو بردند با همراه یک زوج دیگه از بچه های مهاجرسرا که با هم دوستای خوبی شدیم.
- اگر چه یک سری کامل از مدارک (دیپلم، پیش تا فوق لیسانس) آماده کرده بودیم، در سفارت فقط آخرین مدارک تحصیلی (فوق هر دو) سایر مدارک شناسایی رو دادیم و ایرادی هم نگرفتند. عکس جدید هم نخواستند. به مهرهای خارجه و دادگستری هم توجهی نشد.
- مصاحبه در اتاق توسط یک آقای خوش برخورد امریکایی انجام شد، در بیشتر موارد مخاطب همسرم بود و سوالات با تاریخ ازدواجمون شروع شد و با وضعیت تمکن مالی، خدمت سربازی و دلیل معافیت و خصوصی بودن شغل خاتمه پیدا کرد. مثل همه دوستان تاکید می کنم پاسخ ها کوتاه و بطور مستقیم مربوط به سوال آفیسر باشد. تنها نکته ای که باعث نگرانی ما بود شباهت اسم شرکت ما با یکی از شرکت های تحت ت ح ر ی م بود که آفیسر از من خواست اسم فارسی و انگلیسی شرکت رو بگم و خوشبختانه دیگه سوالی نپرسید. پاسها رو داخل پرونده گذاشت و بعد از تبریک با دادن برگه صورتی ازمون خواست روز چهارشنبه برای گرفتن پاسها و ویزا دوباره به سفارت بریم. (خانم سارا به دوستانمون که همون روز یکضرب گرفته بودند، گفته بود روز سه شنبه بیایند!)
- تا روز چهارشنبه به تفریح گذشت از جمله فراری ورلد که حتما توصیه می کنم برید اگر اهل سرعت و هیجان هستید.
گرفتن ویزا: روز چهارشنبه من با اتوبوس های ابوظبی برای گرفتن ویزا رفتم، که با توجه به ترافیک بعدازظهر دوبی یک مقدار طولانی تر از برنامه شد و گر نه مشکل خاصی نبود. (50 درهم بلیط رفت و برگشت اتوبوس و حدود 40 درهم هزینه تاکسی) پاسپورت ها بعلاوه پاکت معروفِ گوشه بریده! تحویل شد و بعد از بررسی چندباره (روز قبل ایرادی در ویزای یکی از دوستان وجود داشت که دو روز کار اونها رو عقب انداخت) از سفارت خارج شدم و در نهایت ما با پرواز 22 ماهان برگشتیم.
به نظر میاد بازم طولانی شد، ببخشید، اگر چیزی بخاطرمون اومد حتما اضافه می کنیم. به امید موفقیت همگی.
با سلام خدمت بچه‌های مهاجرسرا. ما این هفته سفارت بودیم و ویزای یه ضرب گرفتیم. در این مدتی‌ که من عضو مهاجرسرا بودم فقط از نظرات دوستان استفاده کردم و چیزی ننوشتم ولی‌ الان به نکاتی‌ که فکر می‌کنم کمتر دوستان اشاره کردن می‌پردازم.
۱) واقعا فرقی‌ نمی‌کنه با چه پروازی عازم دوبی‌ هستید و با چه کسی‌ میخواین برین ابوظبی، مهم اینه که برین. هتل‌های دوبی‌ هم همگی‌ قابل سکونت هستند و هتل کثیفی اونجا وجود نداره.
۲) در روز مدیکال اگر سیگاری هستید به دکتر بگید و چیزی رو پنهان نکنید. وقتی‌ من به دکتر گفتم بله من سیگاری هستم به منشیش گفت اگر در آزمایش قفسه سینه چیزی بود اشکال نداره و نرماله.
۳) روز مصاحبه مدارک اضافی ندید اگر تحصیلات کافی‌ دارید مدارک کار لازم نیست. در ضمن بر خلاف نظر بعضی‌ دوستان ریز نمرات جزو مدارک ضروری می‌باشد و در سایت رسمی‌ به وضوح اشاره شده.
۴) برخلاف نظر بعضی‌ دوستان که میگن به آفیسر جواب‌های کوتاه و کلی‌ بدهید من شدیدا اعتقاد دارم به آفیسر جواب‌های کامل و ساده بدهید آفیسر حتما باید دقیقا بفهمه شما دقیقا چه شغلی‌ دارید و چه کار می‌کنید. یک نکتهٔ مهم موقع صحبت با آفیسر به چشمان آفیسر حتما نگاه کنید و آرام و با اعتماد به نفس صحبت کنید این باعث می‌شه آفیسر به شما اعتماده بیشتری بکنه.
به امید موفقیت تمام دوستان
با سلام.
چون نکات مهم و کلی در لینک امضای من هست در اینجا فقط چند نکته کوچک اضافه یا در واقع تصحیح میکنم.
ا
ین حقیر به واقعیتی پی بردم :
[font=Verdana]ما هموطنان هر چقدر سعی میکنیم کارهامون از محکم کاری عیب نکنه به همون میزان برای خودمون استرس میخریم[/font] !

1 -متاسفانه آژانس های مسافرتی هم دست کمی از آژانس های املاک و اتومبیل ندارند.روی ترنسفر هتل یا بقیه مواردی که میگن چندان حساب نکنید. بهتره خودتون اینترنتی بلیط بخرین و خصوصا پرواز ماهان بگیرین.هتل هم خودتون بگیرین.

2 -برای آقایان مجرد >>> پانسیون یا هاستل منطقی تر و حتی راحت تر از هتل است
3 -هیچ لزومی نداره ساعت 3 صبح بیدارشین که ساعت 4:30 با آقای X یا خانم Y برین از 6:30 تا 8 پشت در سفارت بشینین. با اتوبوس از دوبی برین ابوظبی و سفارت و برگردین.البته حتما با اولین اتوبوسی که از دوبی حرکت میکنه برین. نفرات اول بودن پشت در سفارت یا داخل آن هیچ نکته مثبتی ندارد.
4 – مثل بسیاری از دوستان معتقدم تکلیف هر کیس از نظر یکضرب گرفتن یا چک خوردن قبل از مصاحبه کاملا معلوم است.
5 -خودتون باشین چه در باطن و چه در ظاهر . همین و بس !
6 -ازمن کپی گذرنامه و ترجمه کارت معافیت و ترجمه کارت ملی و هیچ ریز نمراتی را نخواستن و اصل هیچ مدرکی هم رویت نشد فقط به این جهت عرض میکنم که در صورت تکرار این موارد برای شما تعجب نکنید.
7 - سوالاتی که از من در مصاحبه پرسیدن: 1 - شما لاتاری برنده شدید ؟ 2 -ازدواج نکردید ؟ هرگز ؟ 3 – شما در سکیوریتی کار میکردید ؟ 4 - الان شغل شما چی هست ؟ و در آخر :
پس شما کاملا آماده هستین که برین به آمریکا Big Grin

دو سه ماه دیگه سایت رو چک کنید Wink !!! ( پایان مصاحبه و تشکر )
پیش از هر چیز، بنا به بر یک رسم خوب باید سپاسگزاری کرد از سایت مهاجرسرا و گردانندگان این سایت. چرا که به من و بسیاری از دوستان دیگر یاری بسیار رسانده است و زین پس نیز خواهد رساند Big Grin (قشنگ فارسی فارسی شد)
در سفر به دیار امارات متحده عربی برای دریافت ویزای آمریـــڪا سفرنامه های بسیار نوشته شده است. بنابراین سعی خواهم کرد در نوشتن این سفرنامه از تکرار مطالب قبلی بپرهیزم و در عوض شما را دعوت کنم به اینکه پس از خواندن این نوشتار یک سری به سفرنامه های پیشین هم بزنید.
پس از دیدن نامه دوم شروع کردم به خواندن تعدادی از سفرنامه های دوستان اولین چیزی که از خواندن سفرنامه های قبلی فهمیدم این بود که اکثر افرادی که در ابوظبی قرار مصاحبه دارند دوبی را برای محل اقامت انتخاب می کنند و روز مصاحبه به ابوظبی می روند. چرا؟ کدام بهتر است اقامت در ابوظبی یا دوبی؟

واقعیت این است که اگر در دوبی اقامت داشته باشید مجبورید صبح روز مصاحبه به ابوظبی سفر کنید یک چیزی حدود یک ساعت و 15 دقیقه هم با تاکسی در راه خواهید بود اما اگر در ابوظبی اقامت داشته باشید دیگر نیاز به طی این مسافت در روز مصاحبه ندارید اما احتمالا هزینه بیشتری خواهید پرداخت چرا که قیمت هتل ها در دبی مناسب تر است و هزینه پرواز مستقیم از تهران به ابوظبی خیلی بیشتر از پرواز دوبی خواهد بود. اما اینکه مجبورید صبح روز مصاحبه از دوبی به ابوظبی بروید درست مثل این است که یک روز صبح با دوستی از تهران قرار بگذارید که 7 صبح با هم کرج باشید. یعنی تقریبا هیچ ریسکی به شرایط شما اضافه نمی کند البته اگر با افراد مطمئنی برای ترانسفر تماس بگیرید که شخصا خانم ملیکا را و دوستانشان را در این باره مطمئن می دانم.
برای سفر، تور را انتخاب کردم چرا که در مجموع هزینه های تور پایین تر خواهد بود. پرواز چارتر ایران ایر 7 صبح روز پنج شنبه رفت و 10 شب روز یک شنبه برگشت هتل سیتی کینگ که رسما یک هتل دوستاره محسوب میشود اما کیفیت و قیمتش با هتل های سه ستاره همان اطراف مثل هتل صدف برابری میکند می توانستم هتل صدف را با همان قیمت انتخاب کنم ولی به خاطر اینکه دوست دیگری که کیس لاتاری بود برای همان هتل رزرو کرده بود من هم آن هتل را انتخاب کردم.

اکثر هتل ها ترانسفر فرودگاهی دارند اما من از ترانسفر این هتل راضی نبودم ظاهرن تور و هتل با شرکتی به نام Sun and Sand قرار داشتند برای ترانسفر ولی متاسفانه ترانسفر از فرودگاه به هتل که رسما با کلی تاخیر و مشخص نبودن مسئول ترانسفر انجام شد و ترانسفر از هتل به فرودگاه در برگشت را هم به خاطر اینکه مسئول تور در این شرکت Sun and Sand فراموش کرده بودند که برای ترانسفر من اقدام کنند به خاطر احتمال تاخیر در رسیدن به پرواز ترانسفر انجام نشد و من چون بار زیادی نداشتم ترجیح دادم با مترو به فرودگاه برگردم.
متروی دوبی بسیار منظم است وتقریبا در اکثر نقاط شهر ایستگاه دارد درست روبروی درب خروج فرودگاه ایستگاه مترو قرار دارد و شما چنانچه نخواسته باشید از ترانسفر هتل استفاده کنید مترو بهترین گزینه است


کاری که من انجام ندادم و بعدش پشیمان شدم این بود که سیم کارت الاتصالات را در فرودگاه خریداری نکردم چون فکر نمی کردم مهم باشد یادتان باشد که این یک امتیاز ویژه است که شرکت الاتصالات برای واگذاری سیم کارتش به مسافران خارجی می دهد البته ظاهرن این امکان فقط در ترمینال 1 قابل دسترسی هست که در داخل شهر قابل دسترسی نیست. در فرودگاه امکان دریافت سیم کارت مجانی و 25 درهم شارژ وجود دارد در صورتی که درداخل شهر برای خرید همان سیمکارت شما باید 50 درهم پرداخت کنید بدون شارژ در ضمن برای خرید سیم کارت به همراه داشت پاسپورت الزامی ست اما چرا من دنبال خرید سیم کارت در فرودگاه نبودم؟ چون واقعا فکر نمی کردم مهم باشد. با خودم گفتم 4 روز در اینجا هستم تنها تماسم با خانم ملیکا خواهد بود که آنرا هم می توانم از داخل هتل انجام دهم پس چه نیازی به سیم کارت هست. اما واقعیات جور دیگری بود. یکی اینکه در هتل امکان تماس با موبایل وجود نداشت و بعدش هم اینکه تماس با خانم ملیکا تنها تماسم نبود و ضمن اینکه با خرید یک کارت تلفن به قیمت 30 درهم به همان اندازه هزینه پرداخت کردم با این تفاوت که کسی امکان تماس با من را نداشت. یک دلیل دیگر اینکه یک مقدار حساب کرده بودم روی Roaming ایرانسل و فکر میکردم در مواقع ضروری کارم را راه می اندازد ولی واقعیت این است که هزینه رومینگ به هیچ عنوان به صرفه نیست همین را بگویم که وقتی 10000تومان شارژ کردم، تنها با دریافت چندین پیام از تهران و شاید 30 ثانیه روشن کردن دیتا رومینگ تنها برای چند ثانیه 10000 تومان اعتباربه صفر رسید.


اما اینترنت. هتل ما که اینترنت مجانی نداشت و برای هر 24 ساعت اینترنت 50 درهم می گرفت که ترجیح دادم برای دسترسی به اینترنت به کافی نت مراجعه کنم و ساعتی 5 درهم بدهم.

قبل از سفر دغدغه پیدا کردن غذای مناسب گیاهی داشتم ولی خوشبختانه هم هتل در هر وعده غذایی یک غذای کاملن گیاهی داشت و هم در بسیاری از فست فود ها می توانستی یک گزینه غذای گیاهی پیدا کنی. از جمله مک دونالد یک گزینه وجی برگر دارد که برای آنهایی که غذاهای گوشتی مصرف نمی کنند پیشنهاد میکنم حداقل برای یک بار هم که شده وجی برگر مک دونالد را امتحان کنند.

قرار من برای انجام معاینات پزشکی برای ساعت 4 عصر روز پنج شنبه بود که خوب بعد از خوردن ناهار و یکی دو ساعت استراحت ساعت 3:30 برای انجام معاینات از هتل بیرون آمدم. هتل ما نزدیک به میدان بنی یاس بود و از ایستگاه متروی بنی یاس تا ان ام سی که روبروی ایستگاه بنی هیل بود سه یا چهار ایستگاه بیشتر فاصله نبود.


من چون مسیر رسیدن به ایستگاه را از روی نقشه گوگل چندین بار مرور کرده بودم در ذهن داشتم با این حال اسم ایستگاه ابوهیل را فراموش کرده بودم. از چند نفر پرسیدم ایستگاهی که روبروی ان ام سی قرار دارد نامش چیست و من باید در کدام ایستگاه پیاده شوم متاسفانه پاسخ قطعی نگرفتم چرا که NMC بیش از یک مرکز در دوبی دارد و آنقدر ها هم که من فکر میکردم برای مردم آنجا محل شناخته شده ای نبود. بنابراین وقت داشت می گذشت و نزدیک به ساعت 4 میشد با این حال به سرعت یک کافی نت در همان اطراف پیدا کردم و از روی نقشه ایستگاه ابوهیل را پیدا کردم و مسیرم را مشخص کردم از ایستگاه بنی یاس بعد ازچند ایستگاه بدون عوض کردن خط به ایستگاه ابوهیل می رسیدم تقریبا ساعت 4:30 عصر به NMC رسیدم نامه دادم و پذیرش شدم کارکنان NMC بیشترشان هندی بودند و بسیار متین و آرام بودند. نکته جالب آنکه اصلن نیازی نبود آدم پیگیر کارش شود چرا که همیشه یک نفر کارهای شما را پیگیری میکرد و به محض اینکه کارتان در یک مرحله تمام میشد به مرحله بعد هدایت می کرد. تست بینایی اندازه گیری فشار خون و قد و وزن در مرحله اول بعد از تست خون و تصویر اشعه ایکس X-Ray از قفسه سینه و در آخر هم بعد از نیم ساعت انتظار توسط دکتر شوکلا ویزیت شدم. دکتر از سابقه ابتلا به بیماری هایی مثل سل، سرطان، جزام و شبیه اینها پرسید که من همه را با خیر پاسخ دادم در مورد سیگار پرسید که پاسخ دادم گهگاهی می کشم شاید هفته ای یک نخ یا حتی ماهی یک نخ، نه جوری که به شکل منظم باشد. بعد ریه ام را معاینه کرد بعد معده و و روده ها در آخر هم اندام جنسی را یک معاینه کوچک کرد و معاینات پزشکی تمام شد


قرارشد برای گرفتن نتیجه معاینات، ساعت 11 صبح روز شنبه به آنجا بروم که همین جور هم شد هر چند نیم ساعت زودتر از موعد آنجا بودوم با این حال با نیم ساعت تاخیر(به خاطر شلوغ بودن زیاد مرکز) جواب معاینات را دادند در حالی که می دانستم عکس قفسه سینه به درد سفارت نمی خورد از خانومی که پاکت را تحویلم داد پرسیدم که آیا نیاز به بردن این عکس به سفارت هست که او پاسخ داد بله باید با خودم داشته باشم.
دوستی که یک روز بعد از من مصاحبه داشت و در اتاق دیگری در همان هتل سیتی کینگ بود زحمت هماهنگی با خانوم ملیکا را کشید و قرار نهایی برای ساعت 5 صبح شد. خانم ملیکا از من 150 درهم برای رفت و برگشت گرفت درصورتی که مسئول تور به من گفت که اگر خواسته باشم می تواند با 500 درهم کار ترانسفر من به ابوظبی را انجام دهد یک آقای دیگر هم در NMC قیمت مشابه 500 درهم داده بود هر چند فکر میکنم این قیمت برای یک نفر بود که در مجموع برای سه نفر عدد 150 درهم خانم ملیکا در سه ضرب میشود و450 درهم به همان 500 درهم نزدیک میشد. در مجموع علاوه بر هزینه مناسبتر که خانم ملیکا از ما گرفت، تجربه بالای آنها کاملن پیدا بود و این باعث میشد که آدم احساس آرامش بیشتری داشته باشد.


ساعت 5:5 بامداد همکار خانم ملیکا آمدند و من به همراه ایشان و دو نفر دیگر که یک خانم جوان با یک بچه یکی دوساله و یک آقای میانسال که هیچ کدام کیس لاتاری نبودند به سمت ابوظبی حرکت کردیم و تقریبا ساعت 6:20 جلوی سفارت ابوظبی بودیم هوا ابوظبی آنروز ابری بود. حدودا 15 نفر پیش از ما آنجا بودند و روی نیمکت هایی که جلوی درب ساختمان سفارت قرار داشت نشسته بودند. دوتا گربه خیلی لاغر هم که معلوم بود غذای زیادی گیرشان نمی آید در لای پاهای افردا می چرخیدند و دنبال غذا می گشتند.


جلوی درب اصلی ورودی ساختمان سفارت چند تا نیمکت بود در دو ردیف یکی برای مهاجرین که بالایش با عنوان Immigration Application (اگر درست یادم مانده باشد) مشخص شده بود و یک ردیف برای درخواستهای غیر مهاجرتی که با Non-Immigration مشخص شده بود فقط دو یا سه نفر بودند

نزدیکی های ساعت 8 صبح یک چیزی حدود 10 نفر دیگر هم به صف مهاجرتی ها اضافه شد و گپ و گفت ها اینجور میشد حدس زد از میان بیست بیست پنج نفر حداقل 15 نفر کیس ویزای گوناگونی بودند و البته بودند افرادی که در مهاجرسرا نبودند یا خیلی کم رنگ بودند. جوری که من هر چه سعی کرده بودم برای هماهنگی پیش از سفر آنها را پیدا کنم جز خانواده خانم Maryam_a از بقیه کاملن بی خبر بودم. یعنی به شکل تقریبی از میان 15 نفر که شاید در 8 تا 10 کیس خلاصه شوند، من فقط 1 کیس را پیدا کرده بودم که می دانستم قطعا برای همان روز مصاحبه دارند. به این نکته اشاره کردم چرا که معتقدم می تواند کمک کند به تخمین نسبت تعداد افرادی که اطلاعات درست در مهاجرسرا داده اند و برمبنای آنها گاهی اوقات میشود آمارهای تقریبی ساخت و نسبت برندگانی که یا در مهاجرسرا ثبت نام نکرده اند و یا اگر این کار را انجام داده اند اطلاعاتشان را جوری بروز نمیکنند که بشود در آمارها مشارکت داد.

بعد از انجام بازرسی در ورودی ساختمان که کاملن منظم و البته محترمانه و با رعایت حال هر فرد انجام شد و عبور از شمشاد های معروف وارد سالن مصاحبه شدیم هوای داخل سالن کمی سرد بود ولی خیلی زود با ورود کارمند که تقریبا ساعت 8:15 دقیقه اتفاق افتاد سالن هم گرم شد پرچم آمریـــڪا طبق رسمی کهن که بسیار در فیلم ها دیده شده است به شکل عمودی از پایه پنجرها تا نزدیکی های زمین آویزان شده بودند و درست روبروی درب ورودی یک تلویزیون LCD به دیوار نصب شده بود و روشن بود و اتفاقن روی شبکه CNN بود که داشت اخبارتوافق صورت گرفته درمذاکرات ژنو را به عنوان Breaking News پوشش میداد. چندین دقیقه بعد فهمیدم این موضوع برای یکی از آفسیرها بسیار جالب است. تعداد زیادی صندلی در سالن چیده شده بود که به سرعت توسط کیس های غیر مهاجرتی که نوبت هایشان از 300 شروع میشد تصرف شد و سالن در ظرف مدت نیم ساعت پر شد از افراد مختلف که عموما کیس های غیر مهاجرتی بودند. کیس های مهاجرتی هم عموما ایرانی بودند و تنها یک پسر جوان روس که شماره بعد از من یعنی 10 را گرفته بود مشغول خواندن کتاب بود، با خود گفتم عجب حوصله ای دارد در این لحظه خاص از زندگی که برای هر کس یک بار ممکن است اتفاق بیافتد آدم بنشیند راحت کتاب بخواند!؟ با این حال سعی کردم سر صحبت را باهاش باز کنم. راستش یک محکی هم میشد برایم ببینم چقدر زبان دست و پا شکسته ام را حالیش میشود Big Grin که خلاصه حاصل مکالمه این بود که فهمیدم از روسیه است و خیلی خوشحال است که الان در میان ایرانی ها مصاحبه میشود و البته اتفاقات و گفتگو های میان اولین کیس ها را که صدایشان شنیده میشد برایش ترجمه میکردم و جالب ترینش این بود که شماره یک که یک آقای جوان تقریبا تپل بود و نظم صف فرصت آشنایی بیشتر را با وی نداده بود و احتمالا کیس لاتاری بود اولین ویزای گوناگونی آن روز را گرفت و بعدش دو یا سه خانم جوان که کیس ازدواج بودند ویزاشان تایید شد ولی اکثر خانواده هایی که آنروز مصاحبه داشتند عموما به خاطر سربازی آقا یا کار دولتی کلیرنس خوردند.
جزئیات داخل سالن و مراحل انجام کارها نیز بارها در سفرنامه های پیش از من به دقت زیاد نگاشته شده که شما را به مطالعه آنها دعوت میکنم بنابراین من از این بخش میگذرم

بالاخره و تقریبا پس از گذشت یک ساعت انتظار پرهیجان از زمان ورود به سالن نوبت من برای مصاحبه اعلام شد. من بر خلاف انتظارم هدایت شدم داخل اتاقی که افیسر که یک آقای جوان با کت شلوار و کراوات خیلی سرحال و پرانرژی، آن سوی شیشه نشسته بود ایشان از آن سوی شیشه سلام کردند و خوش آمد گفتند و از من خواستند که بنشینم، همچین برای قبولی در لاتاری بهم تبریک گفتند خیلی زود وجود شیشه میانی در ذهنم رنگ باخت و اصلن فراموش کردم که بین ما شیشه ای وجود دارد.
اصلن انتظار چنین برخوردی را نداشتم بنابراین کمی جا خوردم و یک جورهایی در طول گفتگو تحت تاثیر انرژی مثبت آفسیر قرار گرفتم. مصاحبه با ادای سوگند شروع شد اولش فکر میکردم بعد از ادای سوگند باید بروم و از همان باجه های بیرون از اتاق مصاحبه شوم و این اتاق برای ادای سوگند رسمی در نظر گرفته شده است اما پس از پرسش و پاسخ با اعلام اینکه "مصاحبه شما تمام شد شما می توانید به کشور خود برگردید و از یک هفته آیند سایت را چک کنید" فهمیدم که بله واقعا مصاحبه تمام شد. سوالات تقریبا همان سوالاتی بود که به شکل رایج از سایرین پرسیده میشود به جز سوالی که مربوط به جدایی من از همسرم بود که سوال آفسیر این بود که آیا پیش از ثبت نام از همسرم جدا شده ام یا پس از آن که پاسخ این بود پیش از ثبت نام و البته آفسیر برایش مهم بود که اگر بچه ای حاصل ازدواج به دنیا آمده است قید شود که من خاطر ایشان را از این بابت مطمئن کردم. نامه تمکن را هم که به میزان 62 تومان از بانک پاسارگاد گرفته بودم به همراه سایر مدارک مورد بررسی قرار دادند. نامم را بر روی برگه آبی نوشتند و تحویلم دادند. تازه وقتی برگه را در دست گرفتم دوزاریم افتاد که رنگش آبیست و برگه کلیرنس را در دست گرفته ام ولی از این بابت خیلی نگران نبودم چرا که به خاطر خدمت سربازی احتمال این را که کلیرنس بخورم بیش از ویزای یک ضرب می دادم یادم افتاد که نوبت شماره 1 که ویزای یک ضرب گرفت از همین اتاق بیرون آمده بود.

سفر من خیلی خوب شروع شده بوده ولی در حین سفر فراز ها و البته فرودهای خیلی کوتاهی هم داشت اما پایان خوش داشت که از نشانه پایان خوشش همین را بگویم که پرواز برگشت را با خانم Maryam_a و همچین همسر محترمشون و آقا پسر مودب و دوست داشتنیشون پرهام، همسفر بودم.

اگر برای اولین بار است که دوبی تشریف می برید پیشنهاد میکنم حتی اگر اهل خرید نیستید با این حال دوبی مال را یک سر بزنید و ساعت 8 تا 10 شب را با شادی و هیجان مردم از موسیقی و رقص بی نظیر نور و آب جلوی ساختمان مال تجربه کنید،

اینجوری دیگر... جزییات سفر بعدی ( ++++ پس از کلیرنس- انرژی مثبت یادتون نره+++++) در ادامه همین سفرنامه بروزرسانی خواهد شد
CN:2014AS19XX/1Person/Interview:Abu Dhabi-24 Nov[/Currnet Status:Ready/Updates: 27 Nov 2013;16 Jan, 10 Feb, 28 Nov, 29 Nov 2014
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
ده روز در امارات و تک ضرب گرفتن ویزا(شنبه 27 APRIL الی دوشنبه 6 MAY)

(این سفر نامه مربوط به سال 2013 است اما چون خیلی کاربردی است لازم دیدم بچه های امسال هم استفاده کنن)

شرح کیس
مهندس برق ,29 ساله, مجرد, سربازی "معاف پزشکی شدم (واریکسل )" شاغل در مپنا(شرکت مدیریت پروژه های نیروگاهی ایران) با 4 سال سابقه کار در 1- نیروگاه سیکل ترکیبی قاین خراسان جنوبی 2-نیروگاه سیکل ترکیبی ایران ال.ان.جی بندر کنگان استان بوشهر 3-نیروگاه گازی الصدر عراق4- نیروگاه سیکل ترکیبی جندر سوریه, هر کدام به مدت 11 ماه تمام این موارد رو هم تو فرم هام نوشته بودم و پاسپورت من پر ویزا عراق و مهر ورود خروج سوریه بود اصلاً فکر نمی کردم ویزا بگیرم.

آنچه در ایران گذشت
از این جا شروع شد که:
سال 90 بود تو نیروگاه جندر کشور سو/ر/یه به عنوان سوپروایزر برق و ابزاردقیق و پروسس توربین گاز و بخار به پیمانکاری شرکت مپنا کار می کردم. یه روز صبح یادم اومد که زمان ثبت نام لاتاری شده شروع کردم به ثبت نام و از اونجایی که سال پیشش تو عراق بودم و یه بارم از اونجا ثبت نام کرده بودم می دونستم اون قسمت که می پرسه کشوری که مجازی به ثبت نام با کشوری که توش زندگی می کنی یکیه یا نه که اگه یکیه که جواب می دی و نمی خاد دیگه کشوری انتخاب کنی (ولی همه هر دو رو ایران می زنن که اشتباست )اگه یکی نیست کشور محل زندگیتو انتخاب کنی که من سوریه رو انتخاب کردم چون ایرانی بودم و تو سوریه زندگی می کردم خلاصه ثبت نام تموم شد و گذشت و گذشت تا روز 21 june سال 2013 یعنی درست 52 روز بعد از اعلام نتایج لاتاری 2013 تازه از ایران از مرخصی برگشته بودم سوریه که کارم سبک بود گفتم بزار ببینم لاتاری چی شد آخه از سال 2009 هر سال ثبت نام می کردم چک کردم دیدم صفحه با هر سال فرق می کنه یه لحظه مارس شدم باورم نمی شد خیلی حال کردم بعد گفتم نکنه مهلت ارسال مدارک تموم شده اصلاً نمی دونستم باید چه کار کنم دیگه وقت گذاشتم یه هفته کل مطالب این لینک رو خوندم http://www.travel.state.gov/visa/visa_4756.html اون موقع با مهاجر سرا آشنا نبودم و همین آشنا نبودن خیلی منو به چالش انداخت. از طرفی اون زمان وضعیت سوریه داغون بود و اصلاً رو سیستم پست نمی شد حساب کنی منم یه چند بار زنگ زدم KCC اول راجع به اینکه هنوز وقت دارم مدارک بفرستم پرسیدم که یه خانم مهربون گفت اره تا شروع کارنت شدن ها وقت داری تازه من اونجا فهمیدم کارنت چیه بعد یه بار دیگه زنگ زدم گفتم من سوریه ام نمی تونم پست کنم که یه خانم مهربون دیگه کامل واسم توضیح داد گفت اول فرم پر شده DS-230 رو امضاء کن بعد فرم پر شده DSP-122 رو امضاء کن اونوقت هر دو فرم و پرینت نامه دریافتی KCC رو اسکن کن بعد عکس دیجیتال خودتو بزار رو فرم DS-230 اونوقت فرم ها و نامه رو به ترتیبی که گفتم (DS-230 بعد DSP-122 بعد نامه اول ) PDF کن و فایل رو واسه ما ایمیل کن منم دقیقاً یه فایل 11MB درست کردم با کیفیت و ایمیل کردم که تا دریافت نامه دوم همش استرس اینو داشتم که نکنه فایل حجیمه و KCC نتونه دانلود کنه که استرس مزخرفی بود چون اینترنت آمریکا رو با ایران مقایسه می کردم خلاصه 26 JUNE سال 2012 فایل رو فرستادم و تا 22 FEB سال 2013 صبر کردم تا کارنت شدم به محض کارنت شدن و اینکه فهمیدم 29 APRIL زمان مصاحبه منه شروع کردم به انجام کارام اول رفتم انیستیتو پاستور تجریش (خیابان شریعتی به سمت میدون تجریش دست چپ نرسیده به میدون) اونجا روز 7 MARCH خانم دکتر شیدا بهادر نژاد بعد اینکه یه کم خاطرات واکسن هامو به ذهنم آورد و فهمید سرخک و سرخچه رو تو طرح همگانی زدم و آبله مرغون هم تو سن 27 سالگی گرفتم یه معرفی نامه به من داد تا برم مرکز بهداشت طالقانی تو همون میدون تجریش واسه واکسن MMR که شد (8000 یه نوبت ) بعد برگشتم انیستیتو پاستور و واکسن دیفتری و کزار( مجانی) و هپاتیت B رو (4000 تومن) نوش جان کردم بعد هم رفتم کارت واکسن بین الملل رو گرفتم (10000 تومن) و تو اون اتاق ثبت واکسن ها همه واکسن بچه گیمو اونهایی که زدمو رو ثبت کرد بعدش دوباره رفتم دنبال زندگیم تا روز 6 April دوباره با معرفی نامه های قبلی رفتم مرکز بهداشت طالقانی واکسن MMR رو نوش جان کردم که همون (8000 تومن بود خوشبختانه نوسان دلار رو این بی تاثیر بوده ) بعد هم دوباره رفتم انیستیتو پاستور دیفتری و کزاز رو مجانی نوش جان کردم و هپاتیت B رو هم همون (4000 تومن حساب کردن ادمهای منصفی هستن) بعد به اصرار خودم واسه اینکه مجبور نشم تو امارات پول واکسن بدم واکسن انفولانزا رو هم زدم که (17000 تومن شد) کلاً واکسیناسیون من شد 50000 تومن. و دو نکته مهم 1-بیمارستانهای امارات اصلاً به این موضوع که نباید یک ماه قبل مدیکال واکسن بزنی اهمییت نمی دن با خیال راحت بزنید این حرفها میگن ماله آنکاراست که منم شنیدم 2- نباید بین واکسن دیفتری و کزاز مرحله اول و دوم بیش از یک ماه اختلاف باشه که اجباراً دوباره باید اون واکسن رو تو امارات نوش جان کنید چون دیفتری و کزاز فوق العاده واسشون مهمه و باید 3 مرحله تزریق بشه مثل هپاتیت B که واسه ما مهمه و سه مرحله تزریق می کنن(1- شروع 2- یکماه بعد اولین تزریق 3-6 ماه بعد اولین تزریق) مراحل دیفتری و کزاز هم همینطوره الان من باید مرحله 3 دیفتری و کزاز رو به دستور پزشک مدیکال بزنم و مرحله 3 هپاتیت B رو به دستور پزشک انیستیتو پاستور (خیلی تخصصی شد ) بعد واکسیناسیون رفتم دنبال ترجمه مدارکم چون من تاریخ کارت ملیم گذشته بود و کارت معافیت سربازی(معافیت پزشکی) باید عوض می شد (به دستور دولت محترم) تا این موقع مجبور شدم صبر کنم روز 10 APRIL مدارکمو دادم ترجمه و روز 13 April گرفتمشون (کارت معافی سربازی - کارت ملی - شناسنامه - مدرک لیسانس ) ضمناً بدون تاییدیه دادگستری و وزارت امور خارجه اصلاً سفارت آمریکا این ارگانها رو قبول نداره بی خودی پول اکی ندید به دارلترجمه ها اینم شد (100000 تومن) بعد هم رفتم دنبال تمکن مالی که ماه قبلش یه تمکن 100,000$ با دلار مرجع از بانک ملی گرفته بودم این ماهم یه 70,000$ ازهمون بانک ملی شعبه جهان کودک گرفتم (صادر کننداش خیلی وارده به دلار هم میده واسه هر کدوم هم 10000 تومن هزینه صدور میگیره البته باید تو حسابتون پول باشه) خلاصه مدارکم ردیف شد و رفتم آژانس مسافرتی واسه ویزا و بلیط و هتل 250000 پول ویزا شد 500000 پول بلیط ایران ایر چارتر رفت شنبه صبح برگشت سه شنبه شب مصاحبه من روز دوشنبه بود من اصلاً اومیدی به ویزا گرفتن نداشتم و احتمال 1000% می دادم ویزا ندن یا کلیرنس طولانی بخورم و از سپتامبر رد شه و ویزا نگیرم (یعنی از قصد کلیرنس من رو طولانی کنن که ویزا نگیرم اینو تو همین مهاجر سرا خوندم که افرادی مثل ما رو این بلا سرشون میارن )حالا تو ادامه می گم چی شد خلاصه بلیط و ویزا رو ردیف کردم و قرار شد هفته قبل پرواز خبر بدم واسه رزرو هتل که وقتی روز 4 شنبه رفتم بلیط و ویزا رو بگیرم واسه پرواز روز شنبه گفتم یه هتل هم رزرو کنید واسه 3 شب و 4 روز که هتل رویال گاردن جا نداد و مجبور شدم هتل صدف رو بگیرم که واسه سه شب شد 550000 که البته آژانس از من پول نگرفت و ایمیلمو گرفت گفت خبر میده من هم نفهمیدم رزرو شد یا نه که اینم ماجرا داره که در ادامه میگم. خلاصه بلیط و ویزا رو گرفتیم و 5 شنبه عصر ایمیلم رو چک کردم دیدم هیچی واسم نفرستاده استرس شروع شد در صورتی که ساعت 12 ظهر 5 شنبه از آژانس زنگ زد گفت رزرو هتل رو واستون ایمیل کردم چک کنید .من ایمیلمو ساعت 4 روز 5 شنبه چک کردم دیدم چیزی نیومده من هم ایمیل زدم گفتم به دستم نرسیده چون آژانس عصر 5 شنبه تعطیل بود خلاصه جمعه گذشت و من صبح شنبه ساعت 5 صبح با ماشین خودم به همراه داداشم رفتم فرودگاه امام و بعد اینکه تشریفات پرواز انجام شد و از گیت رد شدم اینو زیاد تجربه داشتم چون خیلی عراق و سوریه رفته بودم از این فرودگاه حالا واسه تازه کارا توضیح کوچولو می دم.

توضیحات
اول میرید تو صف از گیت نیرو انتظامی رد می شید بعد میرید پیش کانتر اگه بار دارید تحویل می دید کارت پرواز می گیرید و ویزا چک می شید بعد هم با کارت پرواز و پاسپورت و ویزا و فیش عوارض خروج میرید تو صف خروج از مرز از اوجا که رد شدید و یه مهر تو صفهات آخر پاستون خورد اگه حواله دلار دارید می رید طبقه پایین واسه گرفتن دلار اگر هم ندارید می رید سراغ گیت خروجی سپاه واسه سوار شدن به هواپیما.یه توضیح هم واسه نحوه گرفتن حواله دلار بدم واسه بعضی ها لازم میشه بعد از اینکه بلیط و ویزا رو از آژانس گرفتید بلیط حتماً باید مهر آژانس داشته باشه میرید یه بانک ملی و 55000 تومن ناقابل یه فیش عوارض خروج از کشور پرداخت می کنید بعد این مدارکی رو که می گم(1-پاسپورت و کپی صفحه اول 2-ویزا و کپی 3-فیش عوارض و کپی 4- بلیط با مهر آژانس و کپی ) می برید یه شعبه ارزی بانک ملت از اونجا به بعد بانک بهتون میگه چه کار کنید بعد حواله 300 دلاری می گیرید.

آنچه در امارات گذشت
خوب یه کم رفتم جاده خاکی برمی گردم من حواله دلار داشتم و دلارمو گرفتم کلاً 500 دلار داشتم با 2000 درهم گفتم نکنه کم بیاد رفتم 500 درهم دیگه هم از صرافی بعد مرز خریدم بعد هم از گیت سپاه رد شدم رفتم سوار هواپیما شدم از اینجا شانس به من رو کرد تو هواپیما بغل دستیم یه جوونی مثل خودم به اسم ابوالفضل بود که زیاد می اومد دبی واسه واردات موتورهای 4 چرخ و دوچرخه که حدود 1 سالی بود نیومده بود قضیه هتل رو گفتم گفت نگران نباش اگه ماشین هتل اومده بود میری بهش میگی اگه نیومده بود که معلومه رزرو نشده ولی به من گفت بی خودی روزی 200 درهم نده پول هتل بیا با هم بریم پانسیون نه تو تنهایی نه من منم دیدم بی راه نمی گه پانسیون شبی 50 درهم هتل 200 درهم قبول کردم از هواپیما که پیاده شدیم زود رفتیم صف ویزا چک که تشریفات خاص خودشو داره ( اسکن قرنیه و عکس و ....) بعد رفتیم از فرودگاه بیرون دیدم ماشین هتل صدف هست اما ابوالفضل گفت تو پول دادی گفتم نه گفت پس بیا بریم ولش کن منم دیدم راست میگه رفتم بعد 3 تا جوون مثل خودمون پیدا شد با هم یه ون گرفتیم 5 نفره رفتیم میدون جمال عبدلناصر و 50 درهم دادیم نفری 10 تا از اونجا منو ابوالفضل رفتیم پانسیون خیلی تمیز بود مسئولش هم یه جوون هندی که کاملاً ایرانی بلده به اسم علی هندی بود (اینم آدرسش میدان جمال عبدالناصر روبروی فروشگاه فاشن کرادو ساختمان العویس طبقه 6 واحد 604 علی هندی 00971507658657 اگه رفتید بگید از طرف محسن دوست ابوالفضل اومدید که واسه ویزا آمریکا اومده بود کاملاً یادش میاد اونجا همه ایرانی اند جو عالی داره شبی 50 درهم ضمناً کاملاً امن اما واسه مردهای مجرد)بعد از پانسیون با ابوالفضل رفتیم سیم کارت گرفتیم 25 درهم با 20 درهم شارژ که شد 45 درهم البته خود سیم کارت حدود 5 درهم شارژ مخفی داره اگه شارژ نکنی می تونی زنگ بزنی, واسه گرفتن سیم کارت فقط پاسپورت و ویزا لازمه بعدش ابوالفضل رفت دنبال کرایه ماشین من هم رفتم NMC واسه مدیکال از همون میدون جمال ... رفتم مترو یه کارت سیلور خریدم 20 درهم که 14 درهم شارژ داره و رفتم ایستگاه ابوهیل پیاده شدم رفتم بالا پذیرشNMC که عکس هاش تو سفر نامه دوستان هست اونجا کارت واکسیناسیون پاسپورت و پرینت نامه KCC و 3 قطعه عکس 5*5 تمام رخ لازمه از من شماره تلفن همراهم رو گرفت اگه ندارید هتل یا هر جا دیگه خلاصه گفت بشین تا صدات کنم اونجا خانم ملیکا رو دیدم که با یه پسر جوون هم سن خودم که ویزا مهاجرتی غیر لاتاری بود و یه زوج جوون لاتاری همراه بود و کاراشونو انجام می داد منم رفتم جلو باهاش صحبت کردم که خانم ملیکا هم لطف کرد و منو راهنمایی کرد(شماره تماسشو گرفتم) منم همه کارام سریع انجام شد اول رفتم فشار خونمو یه پرستار هندی گرفت بعد قد و وزن و بعد هم معاینه چشم با عینک و بی عینک و بعدش رفتم 50 درهم دادم واسه آزمایش خون و بعدش پرستار از من پرسید چند سال عراق بودی گفتم 11 ماه من موضوع رو به ملیکا گفتم اونم منو ترسوند گفت اگه تو گزارش بنویسه تو هم که FBI CHEK عراق نداری رد می شی منم دنبال پرستاره گشتم گفتم من ایرانی ام چیزی ننویسی تو فرم هام واسه عراق گفت نه خیالت راحت بعدش رفتم آزمایش خون اونجا موضوع رو به اون کسی که نمونه میگیره گفتم گفت فرم هات همه میره زیره دست دکتر از اون بخواه ننویسه بعد نمونه خون 125 درهم دادم رفتم واسه عکس قفسه سینه و بعدش هم رفتم 250 درهم دادم رفتم اتاق دکتر سونیتا (خانم هندی فوق العاده خوش برخورد) تو اتاق دکتر همون پرستاره فوضوله بود که کمکش می کرد به دکتر گفتم من ایرانیم نه عراقی چیزی راجع به عراق ننویسید به انگلیسی حرف می زدم گفتم ایران و عراق اختلافشون تو N و Q خانم دکتر فرم ها رو بهم نشون داد گفت نگران نباش ما به این موضوع که عراق بودی کاری نداریم بعدش ازم خیلی سوال پرسید همه رو راست گفتم راجع به سرطان - مرضی روحی - سابقه مصرف دارو واسه این مریضی ها و مصرف مشروب و سیگار و سابقه عمل جراحی و.... که من گفتم عمل جراحی داشتم "واریکسل گرید 3 " داشتم عمل کردم اصلاً واسه همین واریکسل معاف شدم بعد هم که کلی راجع به خدمت سربازی با هم حرف زدیم و غیبت آقا رو کردیمو کلی خندیدیم بعد گفتم به ندرت سیگار می کشم و به ندرت مشروب می خورم خیلی باهاش حال کردم پرستار فضوله گفت واکسن نمی خواد دکتر هم گفت نه فقط دیفتری کزاز رو 5 ماه دیگه بزن گفتم باشه بعدش هم رفتیم واسه چک شدن قسمت های مردونه رفتم اونجا یه دکتر مرد باحال تپل و قد کوتاه گفت درب رو قفل کن بیا بشین نشستم راجع به عمل جراحیم پرسید گفتم حدود 3 سال و نیم پیش بوده گفت الان مشکلی نداری گفتم نه بعد هم که گفت ببینم و من هم نشونش دادم اونم هی میگفت سرفه کن منم سرفه می کردم یه کم ور رفت بعدش رضایت داد و گفت خوش باشی منم جمع کردم و بهم گفت فردا یک شنبه شب ساعت 8 بیا جوابو بگیر منم شنگول از بیمارستان رفتم بیرون یه نکته جالب من ساعت 1 اومدم بیمارستان ساعت 2 رفتم بیرون و خانم ملیکا و همراهی یاشون هنو رو نیمکت بودن رمز موفقییت من 1- خوش برخوردی 2- بلد بودن زبان انگلیسی خیلی تاثیر داره بعدش من رفتم پانسیون ابوالفضل هم اومده بود رفتیم بیرون چرخیدیم بعدش دیدیم شب شده ما هنو ناهار نخوردیم و رفتیم شام خوردیم و رفتیم کلی دیسکو و .... شیطنت.
شب اومدیم پانسیون فردا صبح ابوالفضل رفت ماشینو گرفت چون می دونست من انگلیسیم خوبه گفت بیا با هم بریم دونبال یه لقمه نون منم باهاش رفتم یه جای به اسم چاینبات واسه خرید موتور و دوچرخه از صبح ساعت 10 تا 6 بعد از ظهر روز 1 شنبه آخرش یه قرارداد خرید 8 تا موتور 250cc با یه چینی خسیس بستیم گفتم ابوالفضل بریم دیر شد نمی رسم نتایج مدیکال رو بگیرم راه افتادیم تا از چاینبات اومدیم به سمت دبی تو راه راهو گم کردیم و حیرونه بیابون شدیم منم گفتم نمی رسم خواستم زنگ بزنم به خانم ملیکا بره نتایج رو بگیره گوشیم خاموش شد ابوالفضل گفت نگران نباش می رسیم خلاصه ساعت 7:45 رسیدیم میدون جمال من گفتم بی خیال با مترو می رم سریعتره ابوالفضل گفت نه می رسونمت گفتم نه بی خیال خلاصه با مترو رفتم ساعت 8:15 رسیدم نتایج رو با نشون دادن رسید پول های پرداختی و پاسپورت و نامه دوم گرفتم و با مترو اومدم پانسیون خیلی خسته بودم تازه قرار بود فردا صبح با ابوالفضل بریم ابوظبی واسه مصاحبه بهش گفتم چقدر راه گفت نیم ساعت فهمیدم خیلی پرته کلاً تو فاز بی خیالی سپری می کرد گفتم ابوالفضل تو بخواب من فردا با یکی می رم می ترسم به دردسر بخوریم زنگ زدم به ملیکا خانم قرار شد صبح با اون بریم منم راحت خوابیدم صبح هم ساعت 4 علی هندی بیدارم کرد رفتم کنار مترو میدون جمال خانم ملیکا اومد دنبالم تو ماشین یه دختر خانم با پدرش بود که دختر خانم سیتی زن بود و می خواست واسه پدرش ویزا بگیره بعدش هم 2 تا زوج جون یکی با یه بچه یکی دیگه هم بدون بچه از هتل رویال گاردن سوار شدن راه افتادیم رفتیم ابوظبی ساعت 7:00 صبح رسیدیم کلاً خانم ملیکا یه کم ایجاد استرس می کنه گفت رو نیمکت ها حرف های c یا c نزنید صداتون ظبط می شه و از این حرفا خلاصه ما رفتیم رو نیمکت چوبی ها نشستیم جلو تر از ما یه خانواده 4 نفری بود بعد زوج بدون بچه بعد من بعد زوج با بچه بعد پیرمرد و دخترش و اخر هم او آقایی که تو بیمارستان با ملیکا دیدم بقیه هم نمی شناختم ساعت 7:45 دعوت نامه ها چک شد و رفتیم یکی یکی تو فقط میتونید پاکت مدارک و کیف پول ببرید داخل رفتیم تو من نفر سوم شدم نشستیم یه کم خنک بود بعد یکی یکی صدا کردن نوبت من که شد رفتم یه باجه یه خانم لاغر که فارسی حرف می زد دعوت نامه پاسپورت و شماره رو گرفت رفت پرونده منو آورد بعد گفت مدارکو بده فقط ترجمه من اصلو نمی خوام منم ترجمه شناسنامه کارت ملی کارت معافی سربازی تمکن مالی و پاکت کوچیک مدیکال رو بهش دام بعد گفت 2 تا عکس چون من مدارکمو ایمیل کرده بودم عکس نداشت 2 تا عکس 5*5 هم دادم تمام رخ خیلی مهندسی !!! خلاصه بعد گفت برو باجه واسه پرداخت پول منم رفتم 330$ دادم و اومدم نشستم تا صدام کردن واسه انگست نگاری رفتم و سریع انجام شد چون از قبلی ها یاد گرفته بودم بعد نشستم تا مرحله اصلی رسید شمارم خونده شد رفتم پیشه خانم سارا واسه مصاحبه اصلی و گفت:دست راستتو ببر بالا و قسم بخور که هر آنچه نوشتی و میگی حقیقت داره منم هول شدم دست چپمو بردم بالا گفت :اون دست خندیدم عوض کردم بعد قسم خوردم بعدش گفتم می خوام 2 مورد رو بگم که قبلاً هم به KCC ایمیل کردم ولی چون پرونده من اومده بود اینجا گفتن اینجا بگم گفت:چی ؟ گفتم یکی کد پستی اشتباست گفت اصلاً مهم نیست: گفتم یکی هم من توی عراق و سوریه زندگی نمی کردم کار می کردم (خوشبختانه کمتر از یک سال بود واگر نه باید FBI CHEK هر 2 رو می بردم ولی از طرز برخوردش فهمیدم کلا مهم نیست) بهم گفت چه کار می کردی گفتم ساخت نیروگاه گفت شرکتتون دولتیه گفتم نه خصوصیه گفت سربازی رفتی گفتم نه معاف شدم گفت شرکت مپنا چی گفتم خصوصیه (آخه من واسه شرکت صدرا پیمانکار مپنا کار می کردم مپنا هم نیمه خصوصی یا نیمه دولتیه با ریشه کاملاً خصوصی گفتم چطور حالیش کنم گفتم ولش کن می گم خصوصی )بعد گفت این که اسمشو نوشتی چکارته گفتم پسرخاله شوهر خواهرم شونه هاشو و ابروهاشو انداخت بالا یعنی اینکه نفهمیده بعد گفت خونوادت کجان گفتم تهران گفت تاحالا آمریکا رفتی گفتم نه گفت خونوادت چی گفتم نه گفت کسی از خونوادت اونجا نیست گفتم نه بعد گفت سایت CSC ثبت نام کردی گفتم اره گفت 3 تا 4 روز دیگه برو پاستو از مرکز پستی انتخابیت بگیر گفتم من فردا بلیط دارم گفت کنسل کن منم دیگه چونه نزدم خوشحال اما از اینکه گفته بودم مپنا خصوصیه نگران (اما ریشه شرکت خصوصی بخدا) خلاصه اومدم از درب سالن بیرون دستم لای در گیر کرد انگشتم زخمی شد گفتم یه مشکلی پیش اومده اصلاً به دلم بد اومد بعد اومدم بیرون همه ما که تو ماشین با ملیکا اومدیم تک ضرب ویزا گرفتیم همه سربازی معاف همه شغل غیر دولتی به غیر از اون بابای خانمی که سیتی زن بود نقص مدرک خورد بود خلاصه ساعت 9:30 راه افتادیم اومدیم دبی همه می خواستیم فردا بیایم سفارت ویزاهامونو بگیریم و همون فردا شب هم پرواز داشتیم من و اون 2 تا زوج قرار شد با خانم ملیکا همه فردا بیایم سفارت که من رسیدم پانسیون ایمیل آمو چک کردم گرفتاری شروع شد دیدم نوشته درخواست صدور ویزای شما با مشکل رو به رو شده شماره تماس بدید با شما تماس بگیریم منم شماره همراهمو دادم و کلاً رفتم تو فاز فکر منفی هر چی بگی به ذهنم اومد(کل دروغ و گناههای که از بچگی تا الان داشتم) به خانم ملیکا گفتم گفت فکر خوبیه فردا به همین دلیلم که شده بیا ساعت 11 بریم که 2 اونجا باشیم ولی من به پیشنهاد ابوالفضل نرفتم گفت صبر کن تا بهت زنگ بزنن اگه می خواستن بگن بیا می گفتن بیای احتمالاً می خوان استعلام کنن یا به قول خودمون کلیرنس کوچولو خلاصه 3 شنبه قبل ساعت 12 ظهر رفتم ایران ایر و بلیط رو OPENکردم که گفت حداکثر تا 10 روز می تونه open باشه بعد اگه کانفرم نشه سوز می شه یعنی تا 2 شنبه هفته دیگه منم گفتم باشه خلاصه اون 3 شنبه روز بعد مصاحبه رفتیم تفریح من تو خودم بودمو ابوالفضل دلداری می داد کسی هم تماس نگرفت 4 شنبه صبح تا ساعت 12 منتظر شدیم از ایران واسه ابوالفضل پول حواله کنن بریم دنبال یه لقمه نون واسه ابوالفضل که ابوالفضل دید من نگرانم گفت بیا بریم ابوظبی رفتیم ساعت 3 رسیدیم سفارت دم در ایمیل رو نشون دادم به نگهبانی اونم با تلفن یکی از مسئولین رو گرفت گوشی رو از تو دکه داد به من صحبت کردم طرف گفت من از کیس شما خبر ندارم ولی پاستون اینجاست اگه می خواید من فقط می تونم پاستونو بدم واگر نه صبر کنید تا باهاتون تماس بگیرن اون خانمی که با شما مصاحبه کرده صبح بود اگه می اومدید می تونستید باهاش صحبت کنید بعد من گفتم ممکنه مشکل خاصی باشه گفت اگه تا به حال آمریکا نرفتین نه مشکلی نیست بعد من یه چیزایی دستگیرم شد خداحافظی کردم بعد با ابوالفضل رفتیم دوباره چاینبات واسه بار زدن موتورها ساعت حدود 6:20 عصر بود از سفارت زنگ زدن چون من شمارمو به اون خانم دادم تو سیستم ثبت کرد آخه ظاهراً ایمیل ها 3 روز کاری طول می کشه چک بشه خلاصه طرف که زنگ زد من یه کم گلایه کردم اونم حسابی عذر خواهی کرد و گفتم حتی منو تو سفارت راه ندادن که اون حسابی شرمنده شد البته بگم فارسی بلد نبود انگلیسی حرف می زدیم (مصاحبه اولم فارسی بود) خلاصه گفت شما اگه می خواید واسه مصاحبه دوم هم می تونید برید سفارت تو دبی هم ابوظبی منم گفتم نه همون ابوظبی خوبه مشکلی نیست شما بگید کی من بیام گفت به شما گفتن چقدر ویزاتون طول می کشه منم گفتم 3 تا 4 روز کاری تا شنبه گفت پس اجازه بدید من برنامه هارو چک کنم واسه شما وقت مصاحبه مجدد بزارم گفتم باشه گفت من فردا 5 شنبه باهاتون تماس می گیرم ما هم 5 شنبه هر چی منتظر شدیم آقا تماس نگرفت معلوم بود رفته دنباله عشق و حالش جمعه و شنبه هم که سفارت تعطیل بود ما 3 روز با ابوالفضل پنج شنبه جمعه و شنبه دنبال بیزینس و تفریح رفتیم و کلی با استرس حال کردیم شانس آوردم رفته بودم پانسیون واگرنه که بدونه پاس هیچ جا راهم نمی دادن خلاصه تصمیم گرفتم صبح یکشنبه خودم برم سفارت صبح یکشنبه ساعت 6 از خواب بیدار شدم با مترو رفتم الغبیبه که با اتوبوس برم دیدم یه پیرمرد پاکستانی جای اتوبوس ها میگه 50 درهم تا دم سفارت گفتم می صرفه چون 25 تا اتوبوس می گیره 20 تا هم تاکسی از ایستگاه اتوبوس تا سفارت منم با 2 تا مسافر دیگه رفتیم ابو ظبی منو رسوند سفارت قرار شد برگشت هم منو ببره دبی که تلفنشو گرفتم رفتم با مامور سیکیوریتی سفارت صحبت کردن ایمیل رو نشون دادم و دعوت نامه 7 روز پیش هم نشون دادم گفت تو صف بایست برو تو ساعت حدود 8:30 بود(کلاً اینو بگم اگه همون روز سه شنبه بعد مصاحبه صبح رفته بودم سفارت 4 شنبه ویزا گرفته بودم اینو گفتم واسه هر کی این مشکل پیش اومد صبح ساعت 8 با همون دعوت نامه قبلی و پرینت ایمیل بره واسه مصاحبه و رفع مشکل واسه گرفتن ویزا هم روز بعد مصاحبه ساعت 2 بعد از ظهر اونجا باشید و خلاص) رفتم تو سفارت این بار شماره 9 بودم خیلی صبر کردم تا نوبتم بشه تو این حین همون خانم سارا افیسر معروف رو دیدم که دوباره مصاحبه می کنه با 3 تا خونواده تا من نشسته بودم مصاحبه کرد که 2 تا به خاطر کار دولتی کلیرنس خوردن و یک خونواده هم اسم بچه اش شونو تو فرم ها نیاورده بودن که حتی بهشون گفته بودن پول ندن رد میشن اما اونا فکر می کردن افیسر می تونه کمکشون کنه بعد پهنای صورت خانومه پر اشک بود و سارا خانم هم می گفت هیچ راهی نیست و اونا رد شدن بعد نوبت من شد رفتم یه باجه دیگه غیر سارا خانم یه افیسر مرد بود گفت بیا تو اتاق انتهای سالن گفتم به به کارم در اومد رفتم تو و گفت من بودم که روز 4 شنبه با شما تماس گرفتم بعد خواست فارسی ادامه بده عصبی شد گفت انگلیسی بلدی گفتم اره اصلاً همین که شروع کردم به انگلیسی صحبت کردن خیلی خوشحال شد اصلاً اینو بهتون بگم تمام کارمند های سفارت آمریکا تو ابوظبی خیلی مشتاق اند کار همه راه بیوفته خلاصه گفت راجع به کارت توضیح بده منم شروع کردم به توضیح دادن از اول از نیروگاه قاین بعد ایران ال ان جی تو کنگان استان بوشهر به این جا که رسیدم گفت سوخت این نیروگاه چی بوده گفتم گاز و گازوئیل بعد نیروگاه الصدر عراق تو بغداد رو توضیح دادم بعد نیروگاه جندر سوریه نزدیک حمص مرکز شورش ولی زیاد توجه نمی کرد گفتم معلومه اصلاً مهم نیست عراق و سوریه کار کردم مسئله چیز دیگه ای است اون موقع از من پرسید تو استان بوشهر نیروگاه اتمی هست منم 2زاریم افتاد گفتم اره هست گفت اونجا کار کردی گفتم به هیچ وجه گفت بازدید چی رفتی گفتم اصلاً گفت اصلاً از نزدیک دیدیش گفتم نه گفت چرا تو استان بوشهر 2 تا نیروگاست منم که تخصص خودم بود گفتم بیشتر از 2 تا هست و اصولاً ساخت نیروگاه تو مناطق مختلف به خاطر نیاز شبکه و پایداری شبکه و... و گفتم نیروگاه ایران ال ان جی تو شرق استان بوشهر نیروگاه اتمی تو غرب استانه البته اینو شانسی گفتم شانسی هم درست در اومد بعد مدارک کاریمو که به اینگلیسی بود بهش دادم بعد فرم های اصلاح شده 230 و 122 رو دادم البته بعضی جاهاش با خودگار تو خوذ سفارت اصلاح کردم که ازش عذر خواهی کردم گفت اشکال نداره بعد یه فایل اکسل از سفرهای عراق و سوریه و مدتش پرینت گرفته بودم که حدود 12 تا سفر بود در 2 سال تقریباً هر 2 ماه یک بار 45 روز کار تو بلاد عرب 15 روز استراحت ایران که اونم نگاه کرد بعد همه رو به جز پرینت فایل اکسل مربوط به سفر و فرم های اصلاح شده رو بهم برگردوند و گفت ویزای شما aprove شد که من یه نفس راحت کشیدم راستی یادم رفت بگم ازم یه سوال دیگه هم پرسید گفت چرا مپنا که نیروگاه می سازه خصوصیه منم گفتم این شرکت رو سران وزارت نیرو با جمع شدن دور هم و سرمایه گذاری و خرید شرکت های دیگه و راه اندازی کارخانه جات توربین بویلر و ژنراتور و... راه انداختن و دولتی نیست که یه کم تعجب کرد که ایران این چیزا رو داشته باشه و گفتم اصلاً اگه دولتی بود منه سربازی معاف پزشکی رو راه نمی دادن که تا حدودی قانع شد خوب بگذریم مشکل اصلی این بود که می خواستن بدونن من نیروگاه اتمی بوشهر کار کردم یا نه که اگه واقعاً کار کرده بودم همونجا راهی گوانتاناما بودم خلاصه به من گفت چند وقته تو دبی هستی گفتم 9 روز و فردا روز آخر بلیطمه اگه کانفرم نکنم کلاً سوز میشه اونم یه برگه صورتی برداشت و روی روز 2 شنبه خط کشید و گفت فردا ساعت 2 بعد از ظهر بیا از سفارت بگیر منم خیلی خوشحال شدم و گفتم nice too meet you and bye bye اونم همینو گفت از در سفارت ایندفعه شادمان بیرون اومدم و تو گیت دم در او افسر که روز 4 شنبه منو دیده بود و مشکلمو می دونست گفت مشکلت حل شد گفتم اره خیلی خوشحال شد وسایلمو داد یه دسته مردونه هم داد منم اومدم بیرون موبایلمو روشن کردم دیدم از اون پیرمرد پاکستانی که باهاش اومدم 2 تا میس کال دارم زنگ زدم گفت بیا تو پارکینگ رو به رو از من عذر خواهی کرد گفت من نمی تونم برگردم دبی شما رو می زارم ایستگاه اتوبوس ها با اتوبوس برو منم گفتم اشکالی نداره منو تا اونجا برد هر کار کردم پول بگیره نگرفت خلاصه اومدم با اتوبوس دبی و از الغبیبه با مترو رفتم میدون جمال عبدالناصر و رفتم پانسیون موضوع رو به ابوالفضل گفتم خیلی خوشحال شد اشک تو چشاش جمع شد گفت تازه یه رفیق خوب پیدا کردیم اونم داره میره آمریکا خلاصه گفتم بیا بریم بلیط رو کانفرم کنیم رفتیم ایران ایر 200 درهم دادیم بلیط رو واسه فردا یعنی دوشنبه ساعت 9 شب کانفرم کردیم تا با ابوالفضل با هم برگردیم شبش هم تو پانسیون همه خوشحال بودن من ویزا گرفته بودم یه بنده خدایی بود 15 روز تو پانسیون بود واسه ویزای توریستی انگلستان بدون پاس خیلی دلم سوخت خلاصه فرداش ساعت 12 رفتم الغبیبه با اتوبوس رفتم ابوظبی 25 درهم شد بعد با تاکسی از ایستگاه اتوبوس تا سفارت رفتم شد 17 درهم اونجا نشستم رو نیمکتهای چوبی که خانم کمالی و شوهرشون اومدن مشهدی که تهران زندگی می کردن مثل خود من کلی گفتیم و خندیدیم و اونا گفتن تو خیلی خیلی خوش شانسی راستم می گفتن من اصلاً انتظار ویزا نداشتم (گفتم حتماً میگن سوپیشینه عراق و سوریه رو بیار که از این 2 کشور نمی شه با این اوضاعی که دارن سوپیشینه بیاری ولی من مطمئن بوم نمی خوان چون کمتر از یک سال اونجا بودم 11 ماه) خلاصه با خانم کمالی رفتیم تو سفارت ساعت 2 و من شماره 16 شدم و پاسپورت مزین به ویزا و اون پاکت رزد رنگ معروف رو با هم گرفتیم خانم کمالی گفت شوهرم گفته تک تک ویزا ها رو چک کن مشکلی نباشه که منم این کارو کردم بعد با هم به آقای کمالی بیرون سفارت پیوستیم یه بارم او ویزا های خانم بچه هاشو چک کرد بعد با هم تاکسی گرفتیم رفتیم ایستگاه اتوبوس های دبی که تاکسی شد 24 درهم 12 تا من دادم 12 تا خونواده کمالی به نفع هر دومون شد خلاصه با اتوبوس اومدیم خانم کمالی زمانی که سوار اتوبوس شد جای خانوادگی نشست بعد صندلی بغل رو هم واسه من جا گرفت(مشهدی بازی) ولی صندلی خونوادگی بود و یه خانمی اومد آرم رو شیشه رو نشون داد منم رفتم یه صندلی عقب کلاً خانم و آقای کمالی خیلی خیلی خوش برخورد بودن و خانم کمالی خیلی اصرار کرد من سفر نامه خودمو بنویسم که منم به حرف ایشون گوش کردم خلاصه اومدیم دبی و از ایستگاه الغبیبه هر دو مون سوار شدیم من بنی یاس پیاده شدم و اونا ایستگاه بعد من اومدم پانسیون با ابوالفضل وسایلو جمع کردیم بعد رفتیم بیرون KFC من شیرنی ویزامو دادم و یه ناهار توپ خوردیم که ابوالفضل اشتهاش کور شده بود که من می خوام از ایران برم خیلی با هم رفیق شده بودیم تو همین 10 روز که من غذای اونو رو هم خوردم بعد رفتیم فرودگاه اونم نامردی نکرد تو هواپیما من اشتهام کور بود ظهر خیلی خورده بودم اون 2 تا شام منو خودشو خورد بعد هم که رسیدیم فرودگاه امام وسایلمونو جدا کردیم من داداشم اومده بود دنبالم اونم رفیقش اون رفت کرج منم رفتم تهران این بود کل سفر نامه من امیدوارم همه تک ضرب ویزا بگیرن.(رمز موفقیت 1- اعتماد به نفس 2- راستگویی 3-تسلط به زبان انگلیسی 4-تیپ کاملاً رسمی کت و شلوار و کراوات 5-روابط اجتماعی خوب) شاد باشید
ضمناً کل هزینه های من تا مرحله اخذ ویزا و برگشت به ایران شد 4.000.000
تبریک و تشکر بی رتبه مثل عالم بی عمل و زنبور بی عسله Big Grin
2013AS00006$9$
(Orlando , FL , USA - Entery Date:10.20.2013)
سفرنامه نکات کلیدی پیدا کردن کار در آمریکا
ما تصمیم گرفتیم برخلاف تقریبا همه دوستان که در دبی اسکان می کنند در ابوظبی بمانیم و حالا از این تصمیم مان خوشنودیم! چون هتل چهارستاره بسیار خوب رفتیم که با همان پول در دبی هتل سه ستاره نا خوشایندی می شد رفت. ام ان سی ابوظبی هم بسیار خلوت بود و هزینه اش هم کمی ارزان تر! واکسن اضافه یا هر هزینه اضافه ای هم ندادیم! فقط داخل بیمارستان آنقدر سرد بود که یخ زدیم مخصوصا به این خاطر که مدتی روی صندلی بی حرکت می نشینی! تنها اشتباهی که ما کردیم این بود که دیدیم همیشه تاکسی جلوی در هتل هست و از قبل برای روز مصاحبه تاکسی رزرو نکردیم! و چون قصد نداشتین بی جهت خیلی زود به سفارت برویم وقتی متوجه شدیم در ساعت 7:30 صبح تاکسی بسیار سخت پیدا می¬شود و خیلی از مسافران هتل پیش از ما در نوبت تاکسی هستند، بسیار نگران و آشفته شدیم و در نهایت رسپشن تلفنی تاکسی سفارش داد اما بعد به ترافیک صبحگاهی خوردیم و در نهایت 20 دقیقه ای دیر رسیدیم. البته از استرسی که تحمل کردیم بگذریم اصلا هم بد نشد. چون اصلا توی خیابان منتظر نشدیم و فورا وارد شدیم و کمی بعد از اینکه ما رسیدیم تازه نفر اول را برای دریافت مدارک صدا زدند. شاید بهتر باشد مثل ما ریسک نکنید اما زیادی زود رفتن به سفارت هم خیلی خسته کننده است. در مورد مصاحبه باید بگم متوجه شدم که افیسر ویزا از شرایط فرهنگی هنر ی در ایران بی خبر نیست! چون چند و چون آخرین نمایش اپرایی که در ایران اجرا می رفت و خانم در آن تکخوانی می کرد را می دانست و فرض را بر این گذاشته بود که در همه هنرها آزادی ناگهانی بوجود آمده. هرچند مسائل در ایران پیچیده تر از این حرفهاست و من سعی کردیم همین را برایشان توضیح بدهم! اینها را برای دوستانی می¬گویم که شغل هنری دارند!
مصاحبه بسیار کوتاه بود و سوالها روتین:- شغل شما(البته در مورد شغل من سوالی نکرد فقط توجه نشان داد بخاطر ماهیت هنری آن)- دلیل رفتن شما – شغل و مدت اقامت اسپانسر شما در امریکا – شغل همسرم و دولتی بودن یا نبودن آن
و چون ما نه شغل دولتی داشتیم و همسرم سربازی هم سربازی نرفته بود همانطور که فکر می¬کردیم ویزای یک ضرب گرفتیم اما خوردیم به 5 روز تعطیلی و مجبور شدیم بیشتر بمانیم! البته جوانان غیور فامیل برای همراهی با ما به دبی آمدند و ما هم برای چند روزی در دبی به آنها پیوستیم! آنها هتل دبی پالم را گرفته بودند که بسیار کثیف بود و با وجودی که در سایت نوشته بود اینترنت نداشت و رفت و آمدهای مشکوک شبانه زیادی داشت و صدای دیسکویی که خیلی هم دیسکو نبود!
بعد از اینکه دوستانمان رفتند ما تصمیم گرفتیم هرچه زودتر هتل عوض کنیم و از آژانسمان در تهران خواستیم برایمان هتل بهتری با استخر و اینترنت پیدا کند اما متاسفانه به محض ورود به هتل متوجه شدیم که بدون داشتن پاسپورت و مدرکی که توسط سفارت مهر شده باشد به ما اجازه اقامت در این هتل را نمی دهند. البته هتل های سطح پایینتر مثل هتلی که در بالا شرحش را دادم مشکلی با این مسئله نداشتند. سفارت هم به ما فقط یک کارت کوچک صورتی داده بود که رویش نوشته بود که چه روز و ساعتی برای گرفتن پاسپورت ها به آنجا برویم! احمقانه اینکه این کارت نه اسم داشت و نه مهر و هتل هم هیچ کدام از دیگر مدارک ما را قبول نداشت. و به راحتی ما را جواب کردند و هزینه شب اول هم طبق روال کار آژانسها سوخت می شد و ما که چند ساعت هم با آنها در لابی کلنجار رفته بودیم و حالا داشت شب می شد بیجا مانده بودیم! این موقع بود که من مجبور شدم مزاحم فامیل خوبی که در دبی داریم بشوم و شرایط را برایشان توضیح دادم و ایشون هم با یک دوست عربشان فورا به هتل آمدند و دوست عرب در واقع ضامن ما شد و ما توانستیم آنجا بمانیم ولی روز واقعا بدی بود و استرس زیادی به ما وارد شد.
اگر می خواهید مثل ما چند بار هتل عوض کنید و هتل 4 ستاره به بالا می روید حتما از سفارت بخواهید کپی پاستان را مهر کند. چون مدرکی که سفارت می دهد هیچ ارزشی ندارد حتی برای خودشان. احمقانه این است که وقتی شوهرم برای گرفتن پاسها به سفارت رفته بود از او کارت شناسایی خواسته بودند. همه مدارک ما داخل سفارت است و آنها از ما مدرک می خواهند!!!!! راننده ایرانی عزیزی که شوهرم را به آنجا برده بود راهنمایی کرده بود که خیلی جدی با این آقا برخورد کند و بگوید که اصلا مایل نیست وارد سفارت شود، و به آفیسر بگوید که مدارکش را بدهند بیرون و اینجاست که کنار می آیند و اجازه ورود می دهند! و البته من به این نتیجه رسیدم در هر سفر خارجی داشتن یک کارت شناسایی دیگر علاوه بر پاسپورت مفید است! حال کارت دانشجویی بین المللی یا گواهینامه بین المللی باشد!
در ضمن اسم هتل اول در ابوظبی The royal international بود و هتل سومی در دبی Lotus Downtown Metro و هر دو استخر داشتند و هر دو در اتاق و لابی اینترنت مجانی دارند. لوتوس دقیقا روبروی ایستگاه مترو یونیون است و از طرف دیگر خیابان روبروی مرکز خرید الغریر! البته ما هتل آپارتمان رفتیم که اگر بچه ندارید تصمیم خیلی خوبی نیست چون سر صبحانه بین بچه ها مسابقه گریه و جیغ وجود دارد. کمی آنطرف تر هتل همین مجموعه است. هر چند قیمت یکی است و هتل آپارتمان یک سالن بزرگ و آشپزخانه با ملحقاتش و دو دسنشویی دارد اما به شلوغ کاری بچه ها سر صبحانه نمی ارزد!
خب سلام به همگی . .

اول باید یه عذرخواهی بزرگ بکنم که مدتی این سایت و دوستانم رو در این سایت فراموش کردم . . حقیقت اینه که وجود این سایت بود که من تونستم کار هام رو درست انجام بدم در واقع اصلا بدونم که کاری هم هست واسه انجام دادن . . و وقتی می گم سایت منظورم تمام کسانی است که وقتشان را برای راهنمایی دیگران می گذرانند تا این تغییر بزرگ در زندگی شان را به راحتی بپذیرند.
لاتاری بزرگترین اتفاق یا شانس یا تغییر یا . . . در زندگی من تا به امروز بود . . و اصل ماجرا تازه شروع شده است . .
و حقیقت این است که من الان در دالاس ایالت تگزاس هستم، هوا سرده، بارون می آد و تلویزیون داره یکی از قسمت های سریال Friends رو پخش می کنه به همین سادگی
اما سفر به دبی احتمالا همه می دونید که من مصاحبه ام با دوستان بسیار عزیزم جناب غفاری و همسرشون در یک روز بود اما باز همون طوری که می دونید زمان مصاحبه مان تغییر کرد و کلا برنامه به هم ریخت و روز های مشترک ما (من به همراه خانواده ام بودم) و جناب غفاری کم شد . . من توضیح زیادی نمی دم در واقع چیز بیشتری از جناب غفاری ندارم که بدم اما فقط چند نکته بسیار کوچک . . ما هتلمان کنکورد 4 ستاره در منطقه دیره بود در واقع با میدون ساعت و مرکز شهر پیاده فاصله ده یا پانزده دقیقه ای داشتیم( کمتر) که خوب بود و همین طور پیاده تا ایستگاه مترو حدود 15 دقیقه پیاده بود . . هتل بسیار خوب بود ما سوییت گرفته بودیم، دو اتاق خواب دو سرویس بهداشتی داخل آشپزخانه هم ظرف، ماشین لباسشویی، گاز، قهوه جوش، یخچال . . تلویزون حدود 50 کانال داشت . . و نمای اتاق ها رو به رودخانه خور که بسیار زیباست بود .
هتل تنها صبحانه را متقبل بود و صبحانه مفصل و مناسبی هم بود . . دیسکو در هتل نبود و جز سوییت بغلی مان که خانواده ای عرب با چند بچه درش بودنند صدای دیگری مانع خوابمان نبود .
تنها مشکل من مریضی طولانی بود که چند هفته ای اذیتم کرده بود و در دبی هم ولم نکرد و حتی مثل اینکه کلا آب و هوای دبی هم بهم نساخته بود بدتر شدم . . سرفه، سردرد، کم خوابی، کوفتگی، بدن درد و ضعف کلی (که به لطف واکسن آنفولانزا و 8 واکسنی که در طول 2 ماه زده بودم ) و معده درد قدیمی همگی دست بدست هم دادند تا هر چند ساعت یکبار جناب غفاری به من زنگ بزنند و از زنده بودنم ابراز خوشحالی کنند . . اما خب زمان گذشت و روز مصاحبه فرا رسید و من و پدرم به همراه جناب غفاری و همسر و خانم ملیکا در تاریکی شب به سمت ابوظبی رهسپار شدیم که در راه کم کم هوا روشن شد و اتفاق بامزه ای هم افتاد که بماند و همسفر هام می دونند ..
پروسه سفارت را آقای غفاری کامل توضیح دادند و من فقط قسمت مصاحبه را توضیح می دهم . .
داخل اتاق شدم مرد جوان و ریش داری پشت میز پشت شیشه نشسته بود . .
قبلش توضیح بدم که مدارکی که من دادم به این صورت بود: ترجمه شناسنامه و ترجمه کارت ملی، ترجمه دیپلم و پیش دانشگاهی به همراه ریزنمرات و ترجمه فرم خروج از کشوری که من در نظام وظیفه کپی کرده بودم، تمکن مالی و مدارک پزشکی که عکس ریه رو نگرفت ازم و عکس هم گفتند که عکس های ارسال شده با مدارک کافی است
اما وارد اتاق شدم . . بعد از سلام گرم روی صندلی نشستم در آرامش (تقریبا داشتم سکته می کردم) . . دست راستم رو به نشانه قسم بالا بردم. . مدارک جلوی آفیسر بود نگاهی به همشان کرد و بعد تمکن مالی را روی مدارک گذاشت و نگاهش را از روی مانیتور کامپیوتر به روی آن می آورد و این عمل را چند باری تکرار کرد که باعث من نگران شوم که نکنه از طریقی در حال استعلام از حساب بانکی فعلی ام باشد که هزارو هفتصد تومان داخلش است و اگر بپرسد که الان این پول در حسابتان هست یا خیر من باید چه جوابی بدهم . .
خلاصه سوال ها شروع شد:
آمریکا کسی رو داری؟
ایران چه کار می کنی؟
برای چی می خوای بری آمریکا؟ اینجا دیگه من هول کرده بودم و شروع کردم به گفتن: کشور آزاد، زندگی راحت و . . خودش حرفم رو قطع کرد و سوال بعدی را پرسید
نه می خوای بری آمریکا برای چه کاری؟ من هم گفتم می خوام برم داخل صنعت سینما
.
.
بعد پاسپورتم رو برداشت ( اینجا دیگه سکته کردم) گذاشت روی مدارکم از بغل خود یه برگه صورتی کوچیک برداشت یه چیزی روش نوشت و با لبخند گفت ویزای شما پذیرفته شده شما یکشنبه که 4 روز دیگه بود بعد از ظهر بیاید و ویزاتون رو بگیرید
تموم شد . . همه چی تموم شده بود . .
سوییت را تا روز گرفتن ویزا تمدید کردیم و 4روز باقی مانده را در کنار خانواده ام بودم چون به هر حال می دونستیم که حداقل مدتی طول می کشه که دوباره دور هم جمع شیم . .
بعد از ظهر یکشنبه به همراه دو دوست دیگر بسیار عزیز راهی ابوظبی شدیم و ویزا رو به همراه پاکت زرد بدون گوشه گرفتم . .
بعد از رسیدن به دبی بلافاصله رفتم به کافی نت جلوی هتل که تقریبا یک چهارم قیمت هتل بود همزمان در آمریکا هم یکی از فامیل های نزدیکم در حال گرفتن بلیطم بود همون شب از دبی به دالاس پرواز امارات (1200$) . . . از طریق راهنمایی های مهاجرسرا و اطلاعات کردیت کارد باز فامیل بسیار عزیزم در آمریکا پول دریافت گرین کارد رو واریز کردم که پروسه طولانی بود . .
به فرودگاه دبی رفتیم مقدار وزن چمدان ها 2 تا هرکدام 23 کیلو اگر اشتباه نکنم البته که برای من بیشتر بود اما به من بخشیدند . .
از بخش سخت و ناراحت کننده اش که خداحافظی است بگذریم .
سر خودم رو در فری شاپینگ گرم کردم انقدر که با دویدن به آخرین اخطار برای سوار شدن به هواپیما رسیدم . . هواپیما پر از هندی ها، پاکستانی ها، عرب ها، اندکی آمریکایی و چند نفر ایرانی بود با تعداد فراوانی بچه ی ناراحت از سفر و گریان . . . 17 ساعت
هواپیما شامل 3 ردیف صندلی بود 2 ردیف 3 صندلیی دو طرف و ردیف وسط شامل 4 صندلی که من هم ردیف وسط صندلی وسطی بودم سرویس هواپیما خوب و به موقع بود با مهماندار های مهربان . . . و مانیتور های جلوی هر صندلی که امکان دیدن و شنیدن صدها فیلم و سریال و موسیقی رو برای گذراندن وقت محیا می کردند . .
هواپیما به سمت دالاس پرواز کرد . . . .
جالب اینکه هواپیما مسیر نیم دایره ای رو طی می کرد،از روی ایران، روسیه، و اروپا گذشت و بعد از گذشتن از اقیانوس وارد خاک امریکا شد. . . من بامداد دوشنبه ساعت 2 به وقت دبی حرکت کرد و ساعت 9 صبح دوشنبه به وقت امریکا به زمین نشست . .
کاغذ آبی رنگ رو اواسط پرواز به هر کس دادند و نگران نباشید اگر کثیف شد یا خط خوردگی دارد داخل فرودگاه هم باز هست و می شود دوباره پر کرد . . طبق گفته دوستان در دیگر سفر نامه ها پروسه تحویل پاکت سبز و انگشت زدن به فرمی رو در قسمت مهاجرت فرودگاه انجام دادم رفتم قسمت بار و وسایلم رو تحویل گرفتم با یکی از کارکنان سیاهپوست امریکایی عزیز هم کمی گپ زدم و شوخی کردم تا باورم شه که در امریکا هستم . .
و من امریکا بودم و هستم
کمی باورش سخته حتی هنوز بعد از 1 ماه که اینجا هستم . .
تگزاس ایالت بسیار بزرگی است بعد از آلاسکا تگزاس بزرگترین ایالت امریکاست . . و پایتخت اش هم آستین است که بسیار شهر زیبا و جالبیه با دریاچه ای بسیار بزرگ و بزرگ ترین و بهترین دانشگاه تگزاس هم در آستین است و تا دالاس 3 ساعت فاصله دارد.
بسیاری از افراد تگزاس، مخصوصا شهر دالاس رو یکی از بهترین جاها برای زندگی در آمریکا می دونند چون بسیار شهر امنی است. و کلا تگزاس ایالت اررونی است با امکانات بسیار کاری . . بدون شک کار برای شروع کردن هست نه در حرفه ی خاصی که در ایران داشتید اما به راحتی می شود در فروشگاه ها یا رستوران ها شغلی دست و پا کرد تا بتوانید یا شروع به درس خواندن کنید یا کار در حرفه خاص خودتان . .
اما درس کسانی سنی بین 18 تا 22 (اصلا در مورد سن مطمئن نیستم) می خواهند شروع به درس خواندن کنند در کالج باید واکسن مننژیت را زده باشند و آن فرمی که در بیمارستان در مورد واکسن ها بهتان داده اند را به همراه داشته باشید . . بعد از 1 سال قیمت کالج تقریبا برایتان نصف می شود( چون در واقع بعد از 1 سال جزو ساکنین دالاس محسوب می شوید) که فکر می کنم این قانون برای شهر های دیگر هم وجود دارد . .
اگر اینجا فامیل یا کسی را ندارید که حداقل تا پایان مراحل اولیه اداری و کار و گواهینامه و یاد گرفتن یک سری مسائل و دستوشویی و این حرف ها پیششان باشید حداقل انگلیسی خودتان را تا می توانید تقویت کنید چون حتی با وجود فامیل و آشنا هم سردگمی زیادی خواهید داشت . .
مثل اینه که وارد مهمانی شده اید که همه همدیگر را می شناسند و شما تنها یه گوشه ایستاده اید حالا این هم اضافه کنید که همه به زبان دیگری حرف می زنند..
اما مردم بسیار خوب و مثبت هستند به هر کسی نگاه کنید لبخند می زنند و سلام می دهد . . هوا همیشه تمیز است . . همه تلاش می کنند که بهتان گوش کنند و به حرف و خواستتان اهمیت می دهند. . غذا و وسایل اولیه زندگی بسیار ارزان است شما می توانید با هزینه ی به نسبت کمی یخچال خودتان را پر کنید . .
حتی بسیاری از وسایل ارزان تر از ایران است..
و در آخر اینکه بسیاری از چیزهایی که باید در قسمت سفر به آمریکا می گفتم رو همین جا گفتم دیگه بر من ببخشید

همان طوری که در ابتدا گفتم من الان دالاس هستم . . . . و امشب هم دارم می رم رستوران، منظور اینکه زمان می گذرد و اگر قرار به اتفاقی باشه می افتد . .
به عنوان کسی که یا اولین نفری بودم که از لاتاری 2014 به امریکا آمدم یا حداقل جزو نفرات اول این رو می گم که نگران هیچ مسئله ای نباشید . .
و البته زمانی که به مصاحبه نزدیک شده اید به مهاجرسرا سر نزنید مگر مواقع خاص چون جز استرس و سوال های بی مورد فایده ای نخواهد داشت باور کنید . .
همه به آمریکا خواهید آمد بدون شک
من مدیون این سایت و دوستان عزیزم در این سایت هستم و از همگی بسیار ممنونم
شماره کیس: 2014AS19XX
سفارت: ابوظبی
زمان مصاحبه:6 Nov
تعداد کیس : فقط خودم
خدا خواست و ویزای یکضرب گرفتم
تاریخ ورود به آمریکا 11Nov
همه چی تموم شد و بخش دیگه ای شروع شد Smile
تشکر کنندگان: گل نهال ، aghaghia ، Saeedv13 ، Natasha9 ، tenese ، sib 24 ، spv ، ghafari88 ، alimomen ، قصه گو ، nasim ، sal0811 ، shayesteh ، manamilad ، philter ، m_yek ، asher ، roz 777 ، meeelaaad ، kiana11 ، poem ، aaraam ، jake ، sepideh_ ، ffrfar ، rtt ، nedafarsi ، mtcanada ، amin arefi ، sharifian ، mehdieb ، shlahni ، armstrong ، soheil_zk ، feel ، kage.omid ، shahrzad001 ، teriole ، ali99sh ، maxima2012 ، m.mina ، soli asali ، shadi79 ، ali1220 ، atriana ، amir-fazli ، mahbube ، shahrad2 ، bahram2014 ، اسفند89 ، ostokhan ، mpas89 ، mechanicalengineer ، میما ، mehdikhosro ، خسته از وطن ، black_jay ، Sam2014 ، حاجی واشنگتن ، KIMIA2005 ، mohamad92 ، nedaba ، آلیس-1980 ، Azi2014 ، mahdibashoma ، rabbit ، iris ، haniehkb ، mastane1364 ، frpa ، ehsancapri ، kasrafo ، saeedhei ، nika ، sadeghifa ، y.n ، sorena ، vidi ، Lemony ، mrpahlevani ، tartar ، رژین ، FMANIS ، irantruck ، Good Luck ، shahryar7021 ، hossien_501 ، Morteza1350 ، meisam14 ، maryam_a ، m.sabet ، EKAM ، pari pariaaa ، Prometheus ، mahsa201 ، taleghani ، babak433 ، محبت ، SOLTANI11 ، rs232 ، Mr.Javan ، Rock ، sasa6557 ، fairy ، maria2000 ، behfaza ، moqadam ، alirezaghodrat ، ojee ، mohamad2014 ، goliii1992 ، neda shz ، vahidhm ، Ali.kh ، NIKKI ، AZAR 1335 ، ariyo 2014 ، pouria.narimisa ، behi.v ، beet ، Hamid_110 ، candle ، H Pier ، wushu kung fu ، blueskysam ، SAAM_60 ، shabghazal ، mehdi2014 ، Mahmood129 ، sanix ، miyu ، sunflower00 ، atlantis770 ، babak12 ، vahidbaq ، Alex 2014 ، r.bazargan ، reytoon
سلام به همهٔ دوستان

ماهم برگشتیم و البته با fbi check

ما ۶ دسامبر با آسمان مشهد پرواز داشتیم البته خواهر و خواهر زادهٔ ۱ ساله‌ام هم با منو شوهرم همراه شدن و ۱۵ دسامبر هم بر گشتیم این مدت تو آپارتمان پدر شوهرم بودیم و به همین دلیل هزینه‌هامون به نسبت کلی‌ اومد پائین خونه‌ عالی‌ بود و روبروی ایستگاه مترو ما می‌دونستیم چک می‌خوریم پس سعی‌ کردیم اون ۱۰ روزو خوش بگذرونیم البته با تبسم کوچولو یک کمی‌ سخت گذشت

روز مدیکال کلی‌ درد سر کشیدیم چون کارمندای بیمارستان انگلیسی‌ رو با لهجه هندی افتضاحی حرف میزدن و ما هم انگلیسیمون در حد گذران کارامون بود البته این باعث شد شوهر گلم تصمیم جدی برای آموزش زبان بگیر خلاصه اونجا با هموطنامون که بیشتر کیس‌های خانواد‌گی بودن وقتمونو گذروندیم پرستارا مهربون و مسئولیت پذیر بودند همه چی‌ خوب خوب تموم شد همونجا هم با ملیکا جان هماهنگ شدیم برای روز مصاحبه

روز مصاحبه نفر ۴ بودیم خانمی که کار ما روا انجام میداد شکل هندیا بود اما فارسیش خوب بود انگار از دنده چپ پا شده بود و اینقد گیر بیخود میداد که همونجا اگه نیمچه امیدی داشتم به فنا رفت خلاصه اون آقای خوشتیپ با مزه مصاحبهٔ مارو انجام داد و گفت که به علت سربازی همسر عزیزم حالا حالا‌ها سر کارین و هی‌ برین چک کنین این سایت رو

اون روز تا وقتی‌ ما بودیم همه چک خوردن فقط یه خانوم که کیس نامزدی بود ویزا گرفت اینم قصه ما فقط هوا عالی‌ بود اونقد که دوست نداشتم برگردم تو این هوای سرد تقریبا همهٔ مال هاشو رفتیم و با وجود گرونی کلی‌ خرید کردم که الانم پشیمونم ولی‌ با وجود بچه خیلی‌ جاهارو نتونستیم بریم ساحل و اسکلهٔ جمیرا نزدیک خونه‌ بود اکثرا می‌رفتیم اونجا و البته خود برجهای jomeira lake tower که ما بودیم برا وقت گذرونی عالی‌ بود از استخر و فست فودها محل بازی بچها دریاچهٔ مصنوعی همه چی‌ مهیا بود

حالا که برگشتیم همسر گلم همت کلاس زبان رفتنو از دست داد منم نشستم بیکار و امیدوار

حالا چی‌ می‌شه فقط خدا می‌دونه
case number : 2014as000015xx / abu dhabi / interview : 2nd week of december ]
apdates : 12Dec 10Feb 20Apr 28;29may 01;02;03jun / clear : me 02 jun and my husband 17 jun ( after 190 days )
my dear god I ♥ u & thank u
سلام به همگی...
ببخشید که زیاد شد، سعی کردم خلاصش کنم.
توجه: تمامی این سفرنامه تجربه شخصی من میباشد و مراحلی که ما طی کردیم ممکن است برای دیگر دوستان مناسب نباشد و پیشاپیش از اشتباهات تایپی عذرخواهی میکنم.

شرایط کیس ما:
اولین ثبت نام لاتاری، عکس با موبایل در منزل!
۲ نفر، برنده اصلی همسرم با مدرک کارشناسی خودم هم کار غیر دولتی و معاف از سربازی.

قبل از شروع میخوام از تمام بچه های مهاجر سرا (چه خوش اخلاقا چه بد اخلاقا) و مدیرانش تشکر کنم که به جرات بیشترین کمک رو به ما کردن و من بهترین راهنمایی رو از این دوستان گرفتم و به همین دلیل کمترین اشتباه رو در این راه داشتم.


قبل از سفر برای مصاحبه
خب... برای شروع ما فرمهارو صبح روز اول جولای با پست ارسال کردیم و ظهر همون روز یادمون افتاد که اونارو امضاء نکردیم!!! خانومم بلافاصله زنگ زد به پست و با خانومی که مسئول این کار بود صحبت کرد و اونا هم با گرفتن شماره بار گفتن که بسته ما رو ارسال نمی کنن و ما دوباره فرداش رفتیم و فرمهارو امضاء کردیم و روز بعد ارسال شد.
تا زمانی که کارنت بشیم و تاریخ مصاحبه معلوم بشه تنها کاری که کردیم انجام واکسن ها (با تشکر فراوان از خانوم دکتر طاهرتژاد در انستیتو پاستور تجریش) و تکمیل مدارکمون بود و با همسر قرار گذاشتیم که تا ویزا قطعی نشده به کسی قضیه رو نگیم، همین قرار کافی بود تا یکی یکی فامیل همسرم زنگ بزنن و برنده شدن لاتاری رو به ما تبریک بگن!!!! و تو هر دوره همی و مهمونیی هی بپرسن "کارتون چی شد؟" "کی میرین؟" "ما هم میایما!" و ....
ما سفارت آنکارا رو انتخاب کرده بودیم ولی در نامه دوم به ابوظبی تغییر داده شده بود و من هم از دبی متنفر! تاریخ مصاحبه 6 ژانویه. مجبور شده بودم برم دبی، چه میشه کرد؟ حالا که زور بود پبش خودمون فکر کردیم میریم حالشو میبریم!

سفر به امارات
به دلیل همزمانی با تعطیلات ژانویه شرایط زمانی ما یه خورده پیچیده بود، ما ۶ ژانویه (دوشنبه) مصاحبه داشتیم و با توجه به دو روز زمان برای مدیکال باید جمعه ۳ ژانویه مدیکال می رفتیم که تعطیل بود پس میفتاد پنجشنبه ۲ ژانویه (روز اول کاری سال نو) و دقیقا توی های سیزن بود و گرونی و نبودن هتل و بلیط و .....
چون شخصا به آژانسهای مسافرتی و تورها اعتماد ندارم خودم اقدام به تهیه بلیط و هتل کردم.(برخلاف نظر خانومم که میگفت با تور بریم)
ابتدا یه ای میل برای NMC زدم تا ببینم روز 2 ژانویه هستند یا نه؟ که بلافاصله جوابمو داد و گفته بود که حداقل 2 روز کاری برای نتیجه لازم داریم و اینکه روز پنجشنبه 2 ژانوویه هستن.
پس از مشورت با همسر خانوم قرار شد صبح پنجشنبه بریم دبی و همون روز مدیکال، 2 روز تفریح ، سفارت و همان روز مصاحبه هم برگردیم (که تصمیم اشتباهی بود)
بلیط رو از ماهان گرفتم. 7 صبح پنجشنبه رفت و 10 شب دوشنبه برگشت، چون تو تعطیلات ژانویه بود بلیط رو 800 گرفتم که اگه ساعت و روزه دیگه ای بود ارزونتر میشد.
هتل هم با مشورت یکی از دوستان که دبی زندگی میکرد و به اونجا آشنا بود در خیابان ریگا و نزدیک ایستگاه مترو گرفتیم و بعدا دیدیم صبحانه نداره و قیمتش از هتلهای اطراف گرونتره که کلی خورد تو حالمون.
برای ویزا با آژانس __ تماس گرفتم و نفری 200 هزار تومن دادیم که قرار شد هر وقت آماده شد به ما خبر (دقت کنید "خبر") بدهند. یک هفته بعد خودم زنگ زدم و خانومی بسیار آرام گفتند که ویزای خانومتون آمادس ولی به خود شما ویزا ندادن!!! من هم کلی عصبانیتم رو قورت دادم و سعی کردم آروم ازشون بپرسم که خب چرا تاحالا خبر ندادین؟ و یاز ایشون کاملاً آرام فرمودند: "مشکلی نیست، کپی شناسنامتون رو بفرستیم درست میشه." من هم همین کار رو کردم و دوباره قرار شد که به من (خبر) بدهند! ولی طبق معمول خبر ندادن... خلاصه بعد از 10 روز پیگیری من و خبر ندادن خانوم آژانس ویزای ما آماده شد با این نکته که خودشون اسم همسر خانوم بنده رو یه چیز دیگه زده بودن! که البته در هیچ جایی به مشکل بر نخوردیم.
در این مدت من تمامی سفرنامه هارو خوندم مخصوصاً مخصوصاً مطلبی که behfaza در نکاتی چند ازسفرنامه های دوستان نوشته بود. که توصیه میکنم حتماً بخونینش، واقعاً مفیده.
شوک دوم: روز قبل از سفر ایمیلی از NMC دریافت کردم که نوشته بود دکتر در روز پنجشنبه 2 ژانویه نیست و شما شنبه 4 ژانویه بیاین!!! من هم همون موقع تاریخ مصاحبم رو گفتم و پرسیدم که تا اون موقع آماده میشه نتیجه؟ و در جواب: "شما پنجشنبه برای انجام آزمایشات تشریف بیاورید و روز جمعه برای معاینه دکتر"!

فرودگاه تهران:
مشکل خاصی نبود، اول تحویل بار و دریافت کارت پرواز، کنترل گذرنامه سپس برای گرفتن 600 دلار!! ارز دولتی به طبقه پایین فرودگاه (بانک ملت) رفتیم که خیلی خلوت بود و با وجود بارش برف سنگین پرواز به موقع انجام شد.
فرودگاه دبی:
بعد از کلی پیاده روی روی کانوایر، برای اسکن چشم و کنترل ویزا رفتیم که همونجا اسکن چشم انجام شد. بعد تا بارها برسن رفتیم فری شاپ و چند تا نوشیدنیییی خریدیم و کارت تلفن اتصالات رو همونجا با مبلغ 25 درهم شارژ کردیم (کارت تلفن رو خانومم از یکی از دوستاش که قبلاً دبی بودن گرفته بود) تو فرودگاه دبی اطلاع رسانی خوبی شده و اگه به تابلو های راهنما توجه کنین راحت مسیر رو پیدا میکنین (مثل همه جای دنیا، فقط اینجا با راهنمایی مشکل دارن). نقشه شهر رو هم بصورت رایگان همونجا تو فرودگاه بگیرین که بعداً لازمتون میشه. بعد از تحویل بار رفتیم که با مترو به سمت هتل حرکت کنیم.
تو ایستگاه مترو در حال پیدا کردن خط موردنظر بودیم که پلیس قد بلند سیاه پوست مهربونی اومد و گفت: عزیزم... تو اون کیسه که ار فری شاپ گرفتی و به زور چپوندی تو کیفت چی داری...؟ منم با یه لبخند زورکی و پروپرو گفتم چیزی نیست فقط نوشیدنی برای جشن! طرفم که از جواب من خندش گرفته بود گفت اگه با مترو بری جشن 200 درهم جریمه داره! اینجا با تاکسی میرن جشن! من هم با تشکر از راهنمایی دوستمون دست خانوم رو که هنوز قضیه رو نگرفته بود گرفتم و با سرعت رفتیم طبقه پایین و اولین تاکسی که اومد سوار شدیم.
نکته 1:تو مترو دبی خوردن حتی آدامس هم 200 درهم جریمه داره. ولی انصافاً مترو تمیز و خوبیه و تقریباً همه جاهای لازم ایستگاه داره.
نکته 2: تو مسافت های کوتاه قیمت مترو و تاکسی تقریباً یکیه.
نکته 3: راننده تاکسیاش فوق العاده ***** هستن!!!

هتل:
هتل ibis بسیار هتل تمیز و راحت با پرسنل مودب و خوبیه. اینترنت رایگان wifi در لابی و کابلی در اتاقها و حتی اگر کامپیوتر یا موبایل ندارین بصورت رایگان میتونین از کافینتش استفاده کنین. البته بدون استخر و دیسکو هستش. فقط متاسفانه صبحانه نداره! که این باعث دلخوری شدید خانوم شد.
safebox هم داشت که من تمام مدارک و پولهارو همون موقع گذاشتم اونجا و کلیدش رو قورت دادم.
هتل بین دو ایستگاه مترو ریگا (رقه) و الاتحاد قرار داشت که خیلی برا ما مناسب بود.

مدیکال:
بعد از کمی استراحت رفتیم برای آزمایشات، ایستگاه الاتحاد سوار شدیم و بعد از 3 ایستگاه (ابوهیل) روبروی NMC بودیم. رفتیم طبقه بالا و شروع ماجرا...
خوشبختانه خلوت بود فقط چون همه هندی بودن کمی با حرف زدنشون مشکل داشتیم. اول پذیرش بعد از کمی انتظار ثبت قد، وزن و چشم سپس پرداخت هزینه آزمایشات بعد عکس از قفسه سینه و در آخر گرفتن خون که این مورد آخر کمی منو اذیت کرد چون آقای دکتر نمی تونس رگ منو پیدا کنه و کلی سوزنو تو دست من چرخوند.
بعد به ما گفتن برای معاینه پزشک فردا ساعت 4 (که جمعه هم بود) تشریف بیاورید.
همون شب با خانم ملیکا تماس گرفتم و برای فرداش قرار گذاشتم.
روز جمعه تا ساعت 4 بیرون بودیم و خوش گذروندیم ساعت 4 ملیکا اومد دنبالمون و رفتیم برای بقیه کارهای مدیکال. اونروز دکتر شوکلا نبود و خانمی به نام دکتر سونیتا که هندی بود و بارسی هم بلد نبود جای اون مارو معاینه کرد (ولی پرستار لاغره بود) اول واکسنامونو چک کرد که با راهنمایی دکتر طاهر نژاد هیچ واکسن اضافه نزدیم سپس سوال در مورد بیماریهای سل و سکته و سرطان و کلاً بیماریهای خاص پرسید که با چشمای گرد وسکوت ما (بدلیل نفهمیدن حتی اسم بیماریها) مواجه شد که خودش خندش گرفته بود (خداییش این هندیا خیلی بد حرف میزنن) بعد یه برگه در آورد که فارسی بیماریهارو توش نوشته بود و ما خوندیم و همرو no زد. بعد معاینه تنفس با گوشی سپس من رفتم برای معاینه های مردونه که خیلی باحال بود!!!
در آخر گفتن برای جواب روز یکشنبه شب! بیاین و جوابتونو بگیرین. هزینه مدیکال نفری 425 درهم شد.
همونجا با خانم ملیکا برای دوشنبه هماهنگ کردیم و قرار شد ایشون جواب مدیکال مارو هم بگیرن و قراری هم برای وایلد وادی (پارک آبی) گذاشتیم که صبح روز بعدش رفتیم و خیلی خوش گذشت.

تفریحات دبی:

کلاً تفریح کردیم دیگه... فقط چندتا نکته:
1- برای تردد در دبی به نظر من بهترین راه مترو با سیلور کارت هست. به 2 دلیل: اول هزینتون کمتر میشه دوم وقتتون تلف نمیشه.
قیمت سیلور کارت دفعه اول 20 درهم و شارژ آن برای دفعات بعد 14 درهم
2- فواره های دبی مال (روبروی برج خلیفه) را از دست ندهید.
3- کفش راحت بپوشین چون اگه با خانوما هستین صبح تا شب تو فروشگاهها باید بچرخین.
4- هوای دبی عااالی بود
5- تقریبا همه جا اینترنت رایگان داره فقط اول باید برین تو explorer و پسورد بگیرین

در راه ابوظبی:
در یکی از سفرنامه ها خونده بودم که آقای راننده ای صبح روز مصاحبه به مسافرش زنگ زده و گفته من ماشینم پر شده نمیتونم بیام دنبالت! و این تنها استرس من تو این سفر بود و چون هیچ نکته منفی از ملیکا و شوهرش نشنیده بودم بهتر دیدم که با همین دوستان برای رفتن به ابوظبی هماهنگ کنم و الان هم از تصمیمم راضی هستم.
(ببخشید فقط یه توضیح کوچیک: من هربار که به این خانم زنگ زدم اگر در دسترس نبود خودش بلافاصله با من تماس میگرفت که همین کارش باعث اعتماد بیشتر من شد.)
صبح ساعت 4:30 مثل یک بچه خوب رفتم و اتاقو تحویل دادم! و چمدونهارو هم گذاشتم تو هتل، آقای مومنی اومد دنبال ما و بعد یک زوج پزشک که ویزای فامیلی داشتن و یک خانوم مجرد دیگه که همگی دوستان بسیار مثبت، خوش برخورد و دوست داشتنیی بودن.
من یک پیرهن و شلوار بدون کراوات و خانومم همینارو با یک بارونی پوشیده بودیم.ساعت 6:30 رسیدیم سفارت. قبل از ما 3 تا خانواده دیگه هم بودن. هوا یخورده سرد بود و خانوم من هم سرمایی اتفاقاً از گربه هم بدش میاد به شدت! به همین دلیل تا زمانی که رفتیم تو چهار زانو روی نیمکتا نشسته بود! نزذیکای 8 بود که بعد از چک کردن نامه دوم یکی یکی داخل سفارت شدیم. من مدارک رو داخل یک کیف فایل دار پاپکو گذاشته بودم و به راحتی تونستم ببرمش داخل و بعد از رد شدن از میون همون شمشاد ها وارد سالن انتظار که 105 نفر ظرفیت داره شدیم. شماره 4 رو گرفتیم و نشستیم تا صدامون کنه.
همه جور کیسی بود ولی اطراف ما بیشتر لاتاری بودن، شروع کرد به صدا کردن. 12 ، 13 تا باجه مثل بانک داشت که اونجا مدارک رو میگرفت.
ابتدا مدارک رو به ترتیب: 1- نامه دوم 2- مدارک خانومم 3- مدارک خودم 4- پرینت مالی رو ازم گرفت (یکجا همرو باهم بهش ندین، هرچی خودش خواستو بدین.)
عکس نگرفت ازمون و همون عکسایی که پست کرده بودیم رو استفاده کرد.
بعد پرداخت پول. توضیح: چند نفر اونجا دلار نداشتن درهم دادن و قبول کرد.
سپس انگشت نگاری و بعد انتظار برای رفتن داخل اتاق مصاحبه.....
خانواده اول: ویزا، خانواده دوم: چک، خانوم سوم: چک (کار دولتی) و چهارم ما....
Number Fourrrrrr..... رفتیم تو، یک اتاق کوچک با 2 تا صندلی و یک نیمکت پشت صندلیها، آفیسر (از این به بعد مبگم A ) بدون اینکه ما بگیم فارسی رو با لهجه صحبت میکرد:
A: سلام... خوب هستید؟
خانومم: ســـــلام، مرســـــی، شما خوبیییین؟!!! (انگار پسرخالشه)
من: :|
لطفاً دست راستتونو بالا بیاورید، آیا قسم میخورید که تمامی مطالبی که در اینجا نوشته اید حقیقت دارد؟ (اول به خانومم نگاه کرد)
خانومم: بـــــــــــــــله.
من: :|
بعد به من نگاه کرد،
من: بله.
A: خانوم شما برنده هستید؟
بله
A: چند ساله با هم ازدواج کردین؟
ما: n سال
A: بچه دارین؟
ما: خیر.
A: در آمریکا آشنا دارین؟
بله
A: چه نسبتی باهاتون دارن؟
جواب
A: تا حالا به آمریکا سفر داشتین؟
ما: خیر
A: خانوم، شما شغلتون چیه؟
خانومم: من در ______ کار میکنم.
A: دولتیه؟ (تایپ)
خیر
A: قبلاً کجا کار میکردین؟ (تایپ)
در شرکت ____.
A: آقا شما کارتون چیه؟
من: در شرکت ____.
A: چه کاری انجام میدادین؟ (تایپ)
من: مدیر ____.
A; سربازی رفتین؟
نه
A: چرا؟
من چشممو عمل کردم.
و در همین حالت تند و تند برگه های مارو ورق میزد و میخوند...
برگه هارو گذاشت کنار و گفت:
به شما ویزا تعلق میگیرد. چهارشنبه برای دریافت آن تشریف بیاورید.
بعد یه کارت صورتی داد بهمون که روش تاریخ 4شنبه رو زده بود ساعت 2.
ومن همچنان: :|
از اتاق اومدیم بیرون و یکراست از در سالن و بعد از سفارت خارج شدیم.
من :|

سوار بر ماشین آقای مومنی به سمت هتل و من در فکر تغییر بلیط و گرفتن هتل.
در هتل وقتی فهمیدم قیمت اتاقها 2 برابر! شده تصمیم گرفتم برم یه جای دیگه که متاسفانه بدونه پاسپورت حتی هتل آپارتمان هندیها هم بهمون جا نداد!
و دست از پا درازتر برگشتیم 2 شب دیگه اتاق با قیمت دوبله گرفتیم که اگه همین کارو هم نمیکردم اتاقاش پر شده بود و جا نداشت!

تلفنی بلیطو کنسل کردم با جریمه 30 درهمی برای هر بلیط و رفتیم تو اتاق تا کمی استراحت کنیم.
2 روز بعد خرید و گشت و تفریح و چهارشنبه ساعت 12 از هتل با آقای مومنی حرکت به سمت سفارت. ما با هم رفتیم نفری 125 درهم. البته میشد که فقط من برم ولی اینطوری خیالمون راحت تر بود.

ساعت 2 وارد سفارت شدیم و شماره گرفتیم و بعد از خوندن شماره برای گرفتن ویزا رفتم. خانومی که ویزاها رو تحویل میداد مهربون شده بود و لبخند میزد. کارتو از من گرفت، رفت و از میز پشت سرش 2 تا پاکت آور و با پاسپورتها داد به من و خداحافظی کرد.
من برای اولین بار تو این مدت بعد از دیدن اصل ویزاها نفس راحت کشیدم و پریدم بیرون.
دووباره برگشتیم هتل و تا عصر که بریم فرودگاه تو ف.ب و اینترنت میچرخیدیم و از سرعت بالا و بدون فیلتر اینترنت لذت میبردیم.
آخرش هم برگشتیم همراه با گریه خانوم. کلاً خانوما در هر حالتی توانایی گریه کردن رو دارن (اگه میگن ما اینطوری نیستیم دروغ میگن!!! با پوزش از بانوان محترم) (شوخی بود)
در این سفر خانومم جدا از غررررر زدنها خیلی منو همراهی و کمک کرد و اگر نبود من دق میکردم و فقط یک لبخندش خستگی اون روزو از بین میبرد. کلاً خانوما خیلی خوبن!
(جدی بود)

توصیه هایی که به ذهنم میرسن:
1- دکتر طاهرنژاد انستیتو پاستور تجریش (3 بار تاحالا گفتم)
2- کامل بودن مدارک
3- بلیط برگشت حداقل یک روز بعد از مصاحبه (حتی اگه چک بخوره)
4- سیلورکارت مترو
5- خونسردی

این قسمت رو هم چون دوستان خیلی سوال داشتند اضافه میکنم شاید به بقیه کمک کنه:
مدارکی که ما برای مصاحبه دادیم:
1- دعوتنامه (نامه دوم که تاریخ مصاحبه در آن درج شده است)
2- گذرنامه و کپی صفحه اول و آخر (تمام صفحات را ندادیم)
3- اصل ترجمه شناسنامه و کپی همراه آن (ترجمه ها یک نسخه کپی از مدرک را دارند کپی اضافه ندادیم).
4- اصل ترجمه کارت ملی و کپی همراه آن.
5- اصل ترجمه آخرین مدرک تحصیلی و کپی همراه آن.
6- اصل ترجمه پیش دانشگاهی و دیپلم و کپی همراه آن.
7- اصل ترجمه سند ازدواج و کپی همراه آن.
8- اصل یک برگه تمکن مالی از بانک پاسارگاد به نام خانمم به مبلغ 101 م در 2 حساب کوتاه و بلند مدت
همین مدارک رو هم من دادم با این تفاوت:
1- اصل ترجمه کارت خدمتی و کپی همراه آن.
2- اصل ترجمه آخرین مدرک تحصیلی و کپی همراه آن. (مدارک قبل از آن را ندادم)
توضیح:
3 عدد هم عکس 5*5 تمام رخ که با فرمهای اولیه پست کرده بودیم رو داشت و دیگه ازمون نگرفت.
CSC نخواست
ترجمه سند ازدواج هم 2 تا دادیم، یکی من و یکی خانومم.
ما هرکدوم یک گذرنامه تاریخ گذشته و باطل شده هم داشتیم که با خودمون برده بودیم، اصلاً بهش اشاره هم نکرد.


در آخر ویزا (چه یک ضرب، چه دوضرب) و خوشحالی و لبخند تمامی شما دوستان را آرزو دارم.
شماره کیس: 2014AS00002xxx
کارنت/نامه دوم: Nov سفارت: Abu Dhabi مصاحبه: Jan ویزا یکضرب، ورود به خارج! May دریافت سوشیال: May دریافت گرین کارت: Jul
دوستان ما امروز صبح رفتيم مصاحبه و كارت صورتى رو دريافت كرديم
سفرنامه ما فرقى با قبلى ها نداره ولى تو رو خدا پيك آپ ويزاتون رو به افراد بى مسئوليت نسپرين
ايشالا برگشتم توضيحات بيشتر مى دم

پ.ن. قرار شد ويزا رو دوشنبه بدن، پس حواستون به تعداد روزهاتون باشه در صورتى كه فكر مى كنين موفق به گرفتن ويزا ميشين
سلام دوستان این هم سفرنامه (!) ما:
ما چهارشنبه زمان مصاحبه داشتیم، برای همین دوشنبه با پرواز ساعت 7 صبح حرکت کردیم. هتلمون دلمون بود که علیرغم 4ستاره بودن باجی به مسافرخونه های خودمون نمی داد. ولی خوشبختانه به NMC نزدیک بود. ساعت 11:30 به بیمارستان رسیدیم و ساعت 12:45 هتل بودیم. به طرز غریبی تمام اتفاق ها خیلی خوب و سریع پیش رفت. همانجا ملیکا رو هم دیدیم (خودش ما رو پیدا کرد) و برای چهارشنبه قرار گذاشتیم که با مبلغ 250 درهم ما رو ببره سفارت (البته ما چونه ای نزدیم، خودش این پیشنهاد رو داد ولی بعدا متوجه شدیم از همسفرهای ما 300 درهم گرفته بود).
چهارشنبه صبح با ملیکا ساعت 4:15 حرکت کردیم و ساعت 6 صبح نفر اول بودیم روی صندلی مهاجرتی ها... اون دو ساعت انتظار توی هوای سرد به ما و بقیه دوستانی که اونجا بودند استرس زیادی وارد کرد. من چون خودم نفر اول رفتم داخل نمی دونم مثلا شماره 10 یا 15 چقدر به لحاظ زمانی معطلی خواهد داشت ولی فکر نمی کنم به اندازه دو ساعت انتظار اول وقت باشه و اگه یه نفر بتونه دوستان رو راهنمایی کنه قطعا بیشتر از این که ما نفر اول بودیم فایده خواهد داشت.
مصاحبه به خوبی انجام شد، چهره آقای مصاحبه کننده زمانی که ما رو دید بسیار خندان و دوست داشتنی بود و ما هم خوشبختانه توی اتاق استرسی نداشتیم. همسر من فوق لیسانس شاغل در بخش خصوصی بود و من خودم دانشجوی PhD هستم، یک سال و نیم دانشگاه تدریس کردم با ارگان های دولتی هم کار کردم. علیرغم اینکه از من پرسید شغلتون چیه و من گفتم در حال حاضر دانشجو هستم و خودش گفت PhD؟ و منتظر بودم که بگه پس چرا می خوای که بری یا درست تموم نشده چی کار می کنی؟ یا سوال هایی از این قبیل هیچی نپرسید. البته رشته من بی خطره و تو گروه معماری و شهرسازی مشغولم ولی دوستانی که شرایط مشابه دارن با اعتماد بنفس باشین.
این کل اطلاعات شاید خاص سفرنامه ما بود ولی راستش اگه نمی خواستم این قسمت دوم رو بنویسم، شاید اصلا به بخش اول هم اشاره-ای نمی کردم: دوستان همونطور که گفتم کار ویزاتون رو سعی کنید خودتون انجام بدین و به کسی اعتماد نکنین.
خانم ملیکا چهارشنبه زمانی که ما رو دم سفارت پیاده کردند، یه پاسپورت به همسر من دادند که این رو هم بعد از مصاحبه به افسر بده و بگو خودش نیومده. من علیرغم اینکه مخالف این مسأله بودم ولی نمی دونستم چجوری بگم نه... راستش در حال دلیل آوردن بودم که همسرم که به عواقب قضیه اصلا فکر نمی کرد، قبول مسئولیت کرد و رفتیم. موقعی که افسر به ما گفت که با درخواست شما برای ویزا موافقت شده و دوشنبه بیاین، همسرم پاسپورت اون آقا رو درآورد و گفت این برای یکی از دوستان ماست که دوره کلیرنسش تموم شده و چون نمی تونسته خودش بیاد از ما خواسته که براش بیاریم. افسر که پاسپورت رو گرفت با اخم و دقت فراوون نگاه کرد و گفت باشه باشه دوشنبه... ولی متاسفانه به ما هیچ رسیدی برای گرفتن پاس نداد. و به نظر ما به دور از ادب و احترام بود که بگیم رسید بده! موقعی که اومدیم بیرون این خانوم به ما تشر مفصلی زد که شما باید رسید رو می گرفتین یا پاسپورت رو پس می گرفتین که به هر حال هیچ کدوم از این دو حالت در توان ما نبود.. موقع برگشتن دم هتل هم می خواست 50 درهم رو گرویی نگه داره که ما حتما با خودش بریم و پاسپورت اون آقا رو بگیریم. ما که قرار بود دوشنبه با اتوبوس بریم قبول نکردیم و نه برای 50 درهم که برای برخورد خیلی ناراحت شدیم. ما نه برای ملیکا که برای اون فرد بداقبال که احتمالا شرایطی مشابه حال خودمون داشت، تصمیم داشتیم هر طور که شده پاس رو پس بگیریم؛ این در حالی بود که این خانم کارش گیر ما بود ولی طلبکار.
دوشنبه ما رأس ساعت دو با اتوبوس و تاکسی به سفارت رسیدیم و با دوستانی که با ملیکا رفته بودن و از 12:30 رسیده بودن و توی صف ایستاده بودند، 2 دقیقه در بیرون اومدن فاصله داشتیم. من از قبل به ملیکا گفته بودم ساعت دو می رسم و کپی پاسپورت این دوستمون رو می گیرم ولی اون کپی رو به شخص دیگه ای داده بود که با خودش ببره داخل. موقعی که ما رو دید به ما گفت من فکر کردم شما نمیاین (!) و کپی رو به اون آقا دادم ولی شما حتما باید پاسپورت رو برای من بگیرین و ما گفتیم ما سعی می کنیم. و همش به ما می گفت شما خودتون باید پی گیری کنین و ... . خلاصه دوستان راحتتون کنم علیرغم پی گیری ما پاس و ویزای این دوستمون رو به ما ندادن.
این خانم ملیکا هم گفت عیبی نداره، حالا فردا خودم میام می گیرم!!! چون امیدوار بود این دوستانی که اون روز با ما اومده بودند هم پاسپورتشون رو به ملیکا بدهند، ولی هممون می دونیم که اونجا بهش اجازه ورود نمی دن. و ما هم چنان نگران وضعیت این آقا هستیم که روز اول موقعی که به همسرم پاسپورتش رو می داد، می گفت برای ویزاش خیلی عجله داره.
خلاصه پیشنهادات دوستان:
1. این افرادی که شما رو از دبی به ابوظبی می برن، هم کار شما رو راحت می کنند و هم خیلی به شما استرس وارد می کنند کما این که به من قاطعانه می گفت به دلیل تدریس دانشگاه بهت حتما FBI Check می خوره. ولی به نظر من روز مصاحبه رفتن با اونا ضرری نداره و سود راحت رسیدن رو هم داره. فقط به حرف هاشون اعتنای زیادی نکنین.
2. باهاشون هماهنگ کنین چون ساعت 7 تا 7:15 هم برسین هم زمان وارد می شین و استرس تو سرما و تاریکی پشت سفارت نشستن رو نخواهید داشت. و حتی تجربه های بقیه رو هم می بینین و یکم از فضا آرامش می گیرین.
3. باهاشون راجع به قیمت صحبت کنین اون روز ملیکا من و همسرم و یه زوج دیگه رو برد، از ما 250 و از اون ها که سنشون از ما بیشتر بود 300 درهم گرفت.
4. روز تحویل گرفتن ویزا با اتوبوس برین خیلی صرفه جویی خواهید کرد.
5. کار هیچ کسی رو انجام ندهید، چون شاید هر کیسی شرایط ویژه داشته باشه و تو روند کلیرنس شما هم تأثیر بذاره.
6. ویزاتون رو خودتون (شخص خودتون) بگیرید.
امیدوارم موفق باشین و دست پر از سفر برگردین.
ماجرای من و خواهرم Smile
سلام به همه دوستان خوبم در مهاجر سرا که فکر میکنم سهم عمده ای در به اتمام رسوندن پروسه اولیه لاتاری داشتند. از صمیم قلبم برای تک تک شما دوستان آرزوی سلامتی و شادی و خوشبختی میکنم.
خواهر من روز 23ژانویه مصاحبه داشت و به لطف پروردگار ویزای یک ضرب گرفت. و چون باید تا دوشنبه برای گرفتن پاسپورت میموند، الان در ابوظبی هتل گرفته.
من نکاتی رو که فکر میکنم دونستنش میتونه به بقیه دوستانی که مصاحبه دارند کمک کنه، تیتر میکنم:

1- هتل هایی که دیسکو دارن رزرو نکنید. به هیچ وجه.
2- به لیدر تورها اصلا راجع به برنامتون چیزی نگین، و همه کارهاتون رو خودتون انجام بدین. اونا فقط بلدن هزینه براتون بتراشن.
3- روز مدیکال، که دوشنبه و از تهران وقت گرفته بودیم، یعنی 20 ژانویه بود. دکتر شوکلا نبود و دکتر سونیا معاینات رو انجام داد و به زبان انگلیسی. لزومی به گرفتن وقت از قبل نیست گویا، چون چیزی از ما نپرسید. زودتر برین زودتر کارتون تموم میشه.
4- برای تردد به راحتی از مترو استفاده کنید.
5- ما برای روز مصاحبه با چند نفر تماس گرفتیم و در نهایت با آقای مومنی همسر خانم ملیکلا رفتیم، و من بهش گفته بودم بیشتر از 200 درهم برای دو نفر نداریم و اون هم ما رو با این هزینه برد و آورد. پس چونه بزنید.
6- توی راه رفت و برگشت و انتظار برای ورود به داخل سفارت، همسر خانم ملیکا خیلی صحبت میکرد و یه جورایی دیگه سردرد گرفته بودیم. اما کلا خوب بود همه چیز. شما اصلا به حرفهایی که زده میشه گوش نکنید. چون ممکنه بهتون استرس وارد کنه. فقط از یه گوش بگیرین از یه گوش در کنید Wink
***قسمت مصاحبه رو با توجه به چیزایی که خواهرم گفته براتون میگم:
1- نگرانیها:
1-1- یکی از چیزهایی که از اول ما نگرانش بودیم، اشتباه در ثبت نام اولیه لاتاری بود. خواهر من اسم و فامیل رو جابجا نوشته بود و در قسمت میدل نیم، نام مستعارشو وارد کرده بود. درحالی که اصلا، تاکید میکنم اصلا موضوع مهمی نیست حتی تا این قدر اشتباه، چون طبق چیزی که خانم سارا به خواهر من گفته بود، اونا طبق پاسپورت شما بررسی رو انجام میدن.
1-2- مساله دیگه حجاب بود. خواهرم عکس با روسری گرفته بود و گوشهاشم معلوم نبود. و در روز مصاحبه با حجاب بود. و اصلا هیچ موردی نداره که شما حجاب داشته باشید.
2- سوالها راجع به شغل، تمکن مالی ( وضعیت کنونی پدر و مادرم و اینکه از کجا تمکن مالی رو تامین کرده)، دانشجو بودن خواهرم، جایی که میخواد بره و در نهایت برگه صورتی به معنای ویزای یک ضرب Smile
2-1- مدارکی که همراه خواهرم بود: کارت ملی و ترجمه- شناسنامه و ترجمه- پاسپورت- تمکن مالی 65 میلیونی از بانک سامان که فقط مانده حساب رو نشون میداد- مدرک دیپلم و ترجمه- مدرک پیش دانشگاهی و ترجمه- مدرک لیسانس و ترجمه- گواهی اشتغال به تحصیل فوق لیسانس به انگلیسی وکارت دانشجویی بین المللی ( این دو مورد رو برای دانشجویان توصیه اکید میکنم) – سه قطع عکس پشت نویسی شده که دوتاشو گرفتن- نامه اول – نامه دعوت به مصاحبه- ایمیل تغییر زمان مصاحبه از kcc – تاییدیه ثبت نام اولیه در لاتاری – تاییدیه CSC - مکاتبات با KCC (راجع به اشتباه در ثبت نام اولیه و همچینن راجع به زمان دعوت به مصاحبه پرسیده بود)
3- با توجه به اینکه مصاحبه خواهرم روز 5شنبه بود، باید تا دوشنبه بمونه برای گرفتن پاسپورت و این یعنی پیدا کردن هتل و تغییر برنامه پرواز. پس:
3-1- حتی الامکان اگر احتمال ویزای یک ضرب میدهید و یا حتی نمیدهید برنامه برگشت رو یک روز بعد از مصاحبه قرار بدهید که مثل ما دچار مشکل نشوید.
3-2- تلفن تماس آژانس های هواپیمایی در دبی رو همراه داشته باشید.
3-3- هتل سیتی سیزن در ابوظبی عالیه.
http://www.booking.com/hotel/ae/city-sea...8e2;dcid=1

باز اگه چیزی یادم بیاد حتما اضافه میکنم بعدا ...
CN: 2014ASXXXX / Abu Dhabi ارسال فرمها(31jul) کارنت(+) دعوت به مصاحبه(20 نوامبر دریافت نامه دوم) زمان مصاحبه(ماه ژانویه 2014) --->> برگه صورتی




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان