ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
The party is over!
دیگه بازی تموم شد
Freeze!stick'em up! The party's over!
دوتای اولیم فکر کنم اصطلاح هستن اگه دوستان میدونن بگن
ممنون
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Shot off one's mouth
Stop, shotting off your mouth! You cloud cause a lot of trouble
دهن لقی کردن
قپی اومدن
لاف زدن
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Test the waters
We have to test the waters, before we make a final decosion
اوضاع رو سنجیدن
سبک سنگین کردن
اوضاع رو محک زدن
دودوتاچارتاکردن ( این معنیو از خودم اضافه کردم )
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
He came running
با کله اومددددد
Enough is enough
بس کن دیگه
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
look on the bright side
Meaning: to be optimistic; to think about the positive part or aspect of a situation
معنی: خوش بین بودن؛ به قسمت های مثبت یک مسئله نگاه کردن
Example: Vihado was upset that his soccer game was canceled. His mother said look on the bright side, now you can stay home and watch TV
مثال: ویحادو به خاطر کنسل شدن بازی فوتبالش ناراحت بود . مادرش گفت به قسمت مثبت این مسئله نگاه کن ، الان می توانی خانه بمانی و تلویزیون نگاه کنی.
{{خود را نگران آنچه می دانی یا نمی دانی نکن، نه به گذشته بیندیش نه به آینده، فقط بگذار دستان خدا هر روز، شگفتی های اکنون را برای تو بیاورند.}}
ارسالها: 9
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2015
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
No pain no gain
نابرده رنج گنج ميسر نميشود پيدا
ارسالها: 9
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jan 2015
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
I am under the weather
حالم خوب نيست
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Fill in
(فرم ) پر کردن
It took me an hour to fill in the application form
یه ساعت طول کشید تا من فرم درخواستو پر کردم
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
I went skiing on the weekend.
in | on | at | to
on the weekend : در آخر هفته
حرف اضافه روزهای هفته on می باشد.
on Friday :
در جمعه
on Monday :
در دوشنبه
on the weekend :
در آخر هفته
توجه کنید که حرف اضافه ماه ها و فصلهای سال in می باشد:
in July :
در ماه ژوئن
in the summer :
در فصل تابستان
in the spring :
در فصل بهار
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Shoot the breeze
گپ زدن ، اختلاط کردن
We sat around at home , shooting the breeze for hours
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
Pass the buck!
No one will take the blame for the mistake, they keep passing the buck!
تقصیر را گردن دیگران انداختن
مسعولت را متوجه دیگری ساختن
رو کول کسی دیکه خابوندن ( از خودم گفتم آخریو )
ارسالها: 445
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
39
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2015-02-05 ساعت 16:33
(آخرین تغییر در ارسال: 2015-02-05 ساعت 16:34 توسط k1_m_1358.)
My Face Fell
حالم گرفته شد
Fair weather friend
رفیق نیمه راه
❶کيس نامبر : 2015AS46## ❷تعداد افراد : ٣ نفر ❸کنسولگری : Ankara تغيير به Yerevan ❹ارسال فرمهای سری اول : June 30 ❺کارنت: February ❻تاریخ مصاحبه : April 15 ❼دريافت ويزا : يك ضرب
ارسالها: 113
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
stand on the ceremony=تعارف کردن
from dawn to dask= از طلوع تا غروب خورشید
ارسالها: 819
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
93
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
Thoughts become Things
یعنی اگر به یکضرب فکرکنی بدستش میاری
ترس می تواند شما را زندانی نگهدارد و امید می تواند شما را آزاد نماید.
fear can hold you prisoner. Hope can set you free
شماره کیس:***6>کنسولگری:آنکارا»ایروان > تعداد افراد:3 نفر >مصاحبه:July6 نتیجه: خودمAug18 کلیر و همسرم Sep14 ورود:به امیدخدا Nov
سفرنامه من
ارسالها: 1,081
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه:
95
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2015-02-05 ساعت 20:30
(آخرین تغییر در ارسال: 2015-02-05 ساعت 20:32 توسط Iaccept.)
wear out
کهنه کردن، بی مصرف کردن، بلااستفاده کردن
Paul wore out his favourite jumper after wearing it every day for ten years.
«پل» پولیور مورد علاقه اش را پس از اینکه به مدت ده سال هر روز آن را پوشید، کهنه کرد.
check in
در هتل و فرودگاه و غیره ورود خود را اعلام کردن
Jack took a taxi to the hotel and checked in.
«جک» یک تاکسی به مقصد هتل گرفت و ورود خود را اعلام کرد.
|