کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
خاطرات من در آمریکا و تجربیاتم
(2014-02-12 ساعت 11:49)soheilbadami نوشته:  
(2014-02-11 ساعت 12:15)کتایون نوشته:  سلام دوستان عزیز
امروز بعد از چند ماه وقت پیدا کردم تا مطلبی بنویسم واقعا زندگی در اینجا یعنی دوباره متولد شدن است و همیشه کار کردن است خلاصه زندگی اینجا یعنی تبعید و و و خیلی سخت است نوشتن آن همه مشکله چون کسی باور نمی کند و فکر می کند ما می خواهیم دورغ بگویم و دیگران به اینجا نیایند.Big GrinSad
نه دیگر جو مهاجر سرا مثل 2 سال پیش نیست ! و اکثرا به مشکلات باور دارن و بعنوان طبیعت موضوع پذیرفته شده است. تازه خود آمریکاییها هم باور میکنن Big Grin که سرزمین فرصتها به معنی فرصتهای یکسان و برای همه و در همه شرایط نیست. اما وضعیت بهتر خواهد شد و اصلاحات در راه است.

نه سهیل جان, چیز زیادی عوض نشده است فقط خواندن در مورد سختی های مهاجرت با لمس کردن آن از نزدیک تفاوت زیادی دارد و کسانی که الآن هنوز پا به مهاجرت نگذاشته اند همان حال و هوای دو یا سه سال پیش شما را دارند. من واقعا متاسفم که خانم کتایون زندگی مشکلی دارند ولی این زندگی مشکل شاید به خاطر نبود مثلث طلایی موفقیت یعنی زبان, تخصص, تطابق است. مسلم است که با کارهای فروشندگی و بدون تخصص لازم زندگی در امریکا واقعا دشوار است و من واقعا به خانم کتایون درود می فرستم که با این همه سختی مبارزه می کند و پسرش را به تنهایی بزرگ می کند تا آینده خوبی داشته باشد.
برای همه شما آرزوی موفقیت دارم
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2014-02-13 ساعت 01:41)rs232 نوشته:  
(2014-02-12 ساعت 11:49)soheilbadami نوشته:  
(2014-02-11 ساعت 12:15)کتایون نوشته:  سلام دوستان عزیز
امروز بعد از چند ماه وقت پیدا کردم تا مطلبی بنویسم واقعا زندگی در اینجا یعنی دوباره متولد شدن است و همیشه کار کردن است خلاصه زندگی اینجا یعنی تبعید و و و خیلی سخت است نوشتن آن همه مشکله چون کسی باور نمی کند و فکر می کند ما می خواهیم دورغ بگویم و دیگران به اینجا نیایند.Big GrinSad
نه دیگر جو مهاجر سرا مثل 2 سال پیش نیست ! و اکثرا به مشکلات باور دارن و بعنوان طبیعت موضوع پذیرفته شده است. تازه خود آمریکاییها هم باور میکنن Big Grin که سرزمین فرصتها به معنی فرصتهای یکسان و برای همه و در همه شرایط نیست. اما وضعیت بهتر خواهد شد و اصلاحات در راه است.

نه سهیل جان, چیز زیادی عوض نشده است فقط خواندن در مورد سختی های مهاجرت با لمس کردن آن از نزدیک تفاوت زیادی دارد و کسانی که الآن هنوز پا به مهاجرت نگذاشته اند همان حال و هوای دو یا سه سال پیش شما را دارند. من واقعا متاسفم که خانم کتایون زندگی مشکلی دارند ولی این زندگی مشکل شاید به خاطر نبود مثلث طلایی موفقیت یعنی زبان, تخصص, تطابق است. مسلم است که با کارهای فروشندگی و بدون تخصص لازم زندگی در آمریکا واقعا دشوار است و من واقعا به خانم کتایون درود می فرستم که با این همه سختی مبارزه می کند و پسرش را به تنهایی بزرگ می کند تا آینده خوبی داشته باشد.
برای همه شما آرزوی موفقیت دارم
جناب آرش از مثلث طلایی موفقیت گفتی حقیقت را گفتی دمت گرم من هم با شما موافقم اما هزاران افسوس که از مثلث طلایی انسانیت یعنی احساس،وجدان ونوعدوستی در آن دیار هیچ اثری نیست.اگر غیر از این است پس چرا از جمعیت چند صد هزار ایرانی متول و مرفه در آن سرزمین تا حالا حتی یک نفر هم پیدا نشده تا از امثال خانم کتایون حداقل حمایت و جانبداری را بکنه؟اگر اشتباه نکنم لااقل تو شهر ایرواین شاید تا حالا حداقل سه چهار نفر از خونواده های ایرانی پولدار و ثروتمند خانم کتایون را دیده اند و می شناسند و میدونند در چه وضعیتی بسر می برد.
پاسخ
تشکر کنندگان: behfaza ، soli asali ، rs232 ، قصه گو ، taherifar ، amin_j
(2014-02-14 ساعت 09:57)tabim4 نوشته:  [quote='rs232' pid='464306' dateline='1392239479']
[quote='soheilbadami' pid='464120' dateline='1392189565']
[quote='کتایون' pid='463882' dateline='1392104739']
جناب آرش از مثلث طلایی موفقیت گفتی حقیقت را گفتی دمت گرم من هم با شما موافقم اما هزاران افسوس که از مثلث طلایی انسانیت یعنی احساس،وجدان ونوعدوستی در آن دیار هیچ اثری نیست.اگر غیر از این است پس چرا از جمعیت چند صد هزار ایرانی متول و مرفه در آن سرزمین تا حالا حتی یک نفر هم پیدا نشده تا از امثال خانم کتایون حداقل حمایت و جانبداری را بکنه؟اگر اشتباه نکنم لااقل تو شهر ایرواین شاید تا حالا حداقل سه چهار نفر از خونواده های ایرانی پولدار و ثروتمند خانم کتایون را دیده اند و می شناسند و میدونند در چه وضعیتی بسر می برد.

تبیم جان, مگر در دیار ایران چنین مثلثی وجود دارد که در دیار امریکا وجود داشته باشد؟ اگر کسانی که می توانند به هر طریقی به دیگران کمک کنند کار بسیار پسندیده ای می کنند ولی این کار مسئولیتی که هر فرد نسبت به زندگی خودش دارد را متوجه آنها نمی کند.
در ضمن تبیم جان, به نظر من در بسیاری از موارد قبول نکردن کمک از دیگران (مخصوصا از نوع ایرانی) ارزش تحمل سختی های آن را دارد. عموی من که یک کارخانه بزرگ در لس آنجلس با بیش از هزار نفر پرسنل دارد حتی قبل از این که من درخواست کمکی از او بکنم انتظار داشت که وقتی من وارد امریکا می شوم مستقیما به دست بوس او بروم و در مقابل او تا کمر دولا شوم. من در دلم یک علامت به او نشان دادم و خودم در یک شهر دیگر آستین هایم را بالا زدم و روی پای خودم ایستادم و سختی های آن را هم به جان و دل پذیرفتم. حالا تا چه حد بتوانم روی پای خودم بایستم دیگر بستگی به آن مثلث طلایی موفقیت دارد که مسئولیت آن هم تمام و کمال به عهده خود من است. لااقل فردا حتی اگر خودش هم نگوید بچه ها و نوه های او نخواهند گفت که این آرش از صدقه سر پدر ما به این موقعیت رسید.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2014-02-13 ساعت 01:41)rs232 نوشته:  
(2014-02-12 ساعت 11:49)soheilbadami نوشته:  
(2014-02-11 ساعت 12:15)کتایون نوشته:  سلام دوستان عزیز
امروز بعد از چند ماه وقت پیدا کردم تا مطلبی بنویسم واقعا زندگی در اینجا یعنی دوباره متولد شدن است و همیشه کار کردن است خلاصه زندگی اینجا یعنی تبعید و و و خیلی سخت است نوشتن آن همه مشکله چون کسی باور نمی کند و فکر می کند ما می خواهیم دورغ بگویم و دیگران به اینجا نیایند.Big GrinSad
نه دیگر جو مهاجر سرا مثل 2 سال پیش نیست ! و اکثرا به مشکلات باور دارن و بعنوان طبیعت موضوع پذیرفته شده است. تازه خود آمریکاییها هم باور میکنن Big Grin که سرزمین فرصتها به معنی فرصتهای یکسان و برای همه و در همه شرایط نیست. اما وضعیت بهتر خواهد شد و اصلاحات در راه است.

نه سهیل جان, چیز زیادی عوض نشده است فقط خواندن در مورد سختی های مهاجرت با لمس کردن آن از نزدیک تفاوت زیادی دارد و کسانی که الآن هنوز پا به مهاجرت نگذاشته اند همان حال و هوای دو یا سه سال پیش شما را دارند. من واقعا متاسفم که خانم کتایون زندگی مشکلی دارند ولی این زندگی مشکل شاید به خاطر نبود مثلث طلایی موفقیت یعنی زبان, تخصص, تطابق است. مسلم است که با کارهای فروشندگی و بدون تخصص لازم زندگی در آمریکا واقعا دشوار است و من واقعا به خانم کتایون درود می فرستم که با این همه سختی مبارزه می کند و پسرش را به تنهایی بزرگ می کند تا آینده خوبی داشته باشد.
برای همه شما آرزوی موفقیت دارم
ارش جان جالب اینست که من همان 2 سال پیش هم که بعضی موارد رو عنوان میکردم بیشتر بمباران ! از طرف کسانی بود که خودشان مثل من در انزمان هم مدتی در امریکا زندگی کرده بودند که البته الان کمتر خبری از ایشان هست منتها به نظر میرسید که اگر بعضی حقایق و مشکلات رو بیان کنن برای خودشان باعث افت روحی میشود. به هرحال بیان برخی مسائل نه جنبه نصیحت یا هشدار بلکه تنها از جنبه کمک به تنظیم سطح توقعات نو مهاجران یا پیش مهاجران ( ! ) هست بگذریم
اما اجازه بده که با افزودن یک ضلع به مثلث شما به مربع تبدیلش کنیم چون ان ضلع تخصص درش اما و اگر زیادی هست به نام فیلد تخصصی چون بسیاری از تخصصها که مقولات مهمی هم هستن در شرایط فعلی بازار کار خوبی در امریکا ندارن و اگر کسی دارای تخصص و سابقه خوبی در فیلدهای مثلا عمران-کشاورزی- پزشکی و زیر مجموعه-حسابداری و چند تای دیگر هم داشته باشد تقریبا شانس کمی برای رقابت با فارغ التحصیلان در امریکا دارد تا مثلا تخصص در ای تی - برق و الکترونیک. مگر افرادی که در ایران جزئ برترینها بوده باشن که به احتمال زیاد قبلا از طریق ویزای کار یا دانشجویی اقدام کردن.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: ffrfar ، soli asali ، sayeh_m ، maria2000 ، rs232 ، nora ، behfaza ، amin arefi ، lighter ، قصه گو ، moqadam ، soruosh ، taherifar ، amin_j ، golia ، Ashkan3832
حرف های آرش را باید با طلا نوشت.اگر حداقل دو ضلع از این سه ضلع مثلث آرش(مثلث آرش=زبان, تخصص, تطابق) را داشته باشید در بلاد کفر موفق خواهید شد، و با کمی تلاش ضلع سوم هم بدست می آید.دوستان اگر تمام نوشته های آرش خان کبیر(عزیز دل من) در این وب سایت و وبلاگ خودش را با دقت مطالعه کنید دید کاملا خوبی از شرایط اجتماعی آمریکا (شرایط کار و زندگی) خواهید داشت.من به نوبه خودم از آرش جان تشکر می کنم که با صرف وقت زیاد دلسوزانه ما را راهنمای می کند.
10101110000010101001001100101001011101110       2018 010100111010010100101101000110110001010101  
پاسخ
(2014-02-23 ساعت 12:28)بازگشت نوشته:  حرف های آرش را باید با طلا نوشت.اگر حداقل دو ضلع از این سه ضلع مثلث آرش(مثلث آرش=زبان, تخصص, تطابق) را داشته باشید در بلاد کفر موفق خواهید شد، و با کمی تلاش ضلع سوم هم بدست می آید.دوستان اگر تمام نوشته های آرش خان کبیر(عزیز دل من) در این وب سایت و وبلاگ خودش را با دقت مطالعه کنید دید کاملا خوبی از شرایط اجتماعی آمریکا (شرایط کار و زندگی) خواهید داشت.من به نوبه خودم از آرش جان تشکر می کنم که با صرف وقت زیاد دلسوزانه ما را راهنمای می کند.

تو عزیز دلمی, نوشتن من هم یک نوع مرض روحی از نوع میرزا بنویسی است. آنقدر از من تعریف کردی که نزدیک بود خودم را برای نهار به یک رستوران با کلاس و گران دعوت کنم!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2010-06-23 ساعت 11:13)کتایون نوشته:  امروز 23 .JUN است و خیلی دلم می خواهد تمام اتفاقاتی که اینجا برایم می افتد را بنویسم اما متاسفانه مشکلات اجازه این کار را نمیدهند ولی هر زمان فرصتی پیدا کنم از خاطرات اینجا برایتان خواهم گفت .
پشت خانه ما آب نمایی زییایی است که ماهی های درشتی در آن هستند من گاهی اوقات با آنها صحبت میکنم شاید فکر کنید من دیوانه هستم، اما وقتی با آنها صحبت می کنم احساس خوبی پیدا می کنم و غم و ناراحتی من تخلیه می شود. امروز هم با آنها درد دل می کردم به آنها می گفتم که الان ما یکسال شد در کنار شما هستم اما در این یکسال اصلا هیچ چیزی نفهمیدم، در ایران که بودم برای عید نوروز یک ماه قبل شروع می کردم به خانه تکانی و خرید عید و سفره هفت سین و سبزه بزرگ کردن و وقتی از کنار خانه ها رد می شویم قالی های شسته شده و مردمی که آویزان بودند برای پاک کردند شیشه ها یک جنب جوشی خاصی در شهر بود مغازه ها حراج می زدند شیرینی فروشی ها شلوغ بودند و یادم است وقتی برای خرید لباس به خیابان بهار می رفتیم جای سوزن انداختن نبود اصلا حس می کردی که دارد عید می شود و روز اول عید به خانه بزرگترها رفتن و دیدن تمام فامیل سر یک سفره بازهای بچه ها و سر وصدای آنها و عیدی دادن و و..... اما اینجا اصلا اصلا این خبرها نیست و وقتی برای اولین بار در زندگی ام کسی در خانه ام را نزد احساس خوبی نداشتم و اصلا حس نکردم که عید آمده است و سال نو شده است و این حس که دیگر هرگز مادرم خواهرم و قوم خویشم در خانه ام را نخواهند زد احساس بدی بود و تو باید منتظر دوستانت باشی تا در فرصتی که داشته باشند (که البته بخاطر مشکلات فراوان این فرصت کمتر پیش می آید) به خانه ات بیایند. و سفر هفت سین دیگر حال هوای ایران را ندارد بله این هم یکی دیگر از مشکلات زندگی در اینجا است و پسرم دیگر عید نوروز در کنار سفره مادر بزرگ نخواهد بود او در آرزوهایش می گوید مامان من وقتی بزرگ بشم می روم ایران و دختر عمه ام را به اینجا می آورم و به اون انگلیسی یاد می دهم که با ما زندگی کند که من تنها نباشم. این برای من آه و اشکی به همراه داشت که اصلا فکر ش را هم نمی کردم روزی این حرفها بین من و پسرم رد و بدل شود می دانم نوشتن این چیزها باعث ناراحتی است اما بهتر است قبل از آمدن این مشکلات را بدانید و من همیشه به خودم می گویم یک پاکت زرد رنگ چه سرنوشتی برایم به همراه داشت پاکتی که من فکر می کردم چیز بی ارزشی است و می خواستم بآن را به آشغالی به اندازم و لی وقتی همسرم آنرا دید گفت ما در لاتاری برنده شدیم من که از همه جا بی خبر بودم وقتی متوجه شدم که لاتاری چیست! که خودم را اینجا دیدم در دنیای متفاوتتر از دنیا خودم و اصلا فکرش را هم نمی کردم . بله یک پاکت نامه می تواند سرنوشت شما را عوض کند و وقتی به اینجا می آید زندگی میکنی دیگر نمی توانی به ایران بازگرددی چون شرایط زندگی در اینجا شرایط زندگی در آنجا شما را دچار سردرگمی می کند به روایتی نه را ه پس داری نه راه پیش مجبوری با هر بدبختی که شده زندگی کنی اما چرا ؟ چون زیبایی های اینجا را نمی توانی فراموش کنی و نمی توانی این همه محبت و آرامش امنیت را فراموش کنی واقعا نمی توانی . این هم مشکلی بودکه تا اینجا نباشی حسش نمی کنی امیدوارم که ناراحتتان نکرده باشم.اما اینها همه واقعیت است باید پذیرفت.
خانم کتایون سلام:من چند تا تاپیک شما را خواندم وازاین طریق فقط با شما اشنا شدم .به نظر من شما صحیح ترین کار را دارید انجام میدهید. ذره ای شک نکنید.متاسفانه ما ایرانیها اینجا نشستیم (مثل دکترهایی که ازراه دور عمل جراحی میکنند) برای یکنفر اون سر دنیا نسخه می پیچیم.اخه یکی نیست بگه.....
با عرض پوزش ازکلیه دوستان گرامی
پاسخ
تشکر کنندگان: قصه گو ، taherifar ، Ashkan3832
با درود بر همگی، داشتم مطالب دوستان رو از اولین صفحه می خوندم حیفم اومد که تجربیات خودم رو با دیگران در میون نگذارم، اول از همه بگم که من تجربه زندگی تو چند تا کشور رو دارم و در همه اون کشور ها مشکلات( که چه عرض کنم! کلمه نا همگونی محیطی بهتره) مثل هم بود!
ببینید، اینکه کسی می آید و می گه اونجا مشکلات زیاد هست، درست، اما 80%این مشکلات بخاطر اون کشور نیست ( بخاطر خود ماست که با اون کشور تطبیق پیدا نکردیم و این موضوع به مرور زمان حل می شه) و اینکه همه هی می گفتند امریکا سرزمین فرصتهاست و بهشته و از این حرفها اما همش دروغ بود!( دروغ نبوده).
این مسایل بخاطر این هست که شما از یک جایی به جایی دیگه دارید میرید که زندگی جدیدی رو بسازید( دقت کنید به کلمهء بسازید!!! همیشه ساختن مشکل هست چه تو ایران چه جای دیگه، مثلا برای یک کسی که ازدواج کرده و یک خونه ای خریده بگند دوباره باید هزینه ازدواج ، خرید خونه، اسباب خونه رو فراهم کنه خب مطمئنا سخت هست) و یا تصور کنید به شما بگند هر چی که دارید تو موقعیت خودتون رو باید رها کنید و چند تا منطقه اونطرف تر برید و زندگی جدیدی رو شروع کنید ( بدون رابطه و تماسی با خونواده، دوستان، کار و کلا هرچیزی رو که قبلا داشتید( این دقیقا همون شرایط خارج از ایران هست (کمی آسونتر بدلیل دانستن زبان) که البته اولش احتیاج به مقداری پول برای شروع یک زندگی جدید هست)، به عنوان مثال باید دوباره دنبال کار بگردید بدون اینکه از تحصیلاتتون استفاده کنید، اجاره خونه، دوست جدید، لوازم منزل، شناختن محیط اطراف و خیلی چیز های دیگه و این رو بخاطر بیاورید که هنوز شما در ایران هستید و حتی در شهر خود و نه شهر دیگری!!! با زبان فارسی هم با دیگران صحبت می کنید، حالا این رو گسترش بدید به یک شهر دیگه، بعد یک کشور دیگه، خب مطمئنا کاری سخت هست اما به مرور زمان مسایل و سختی ها کمتر و کمتر می شود( البته یه چیز رو هم نباید فراموش کنیم، برای کسی که از همون اول به فکر برگشت باشه و اصلا تمایل به شروع یک زندگی تازه رو نداشته باشه غیر ممکن هست که به مرور زمان مشکلاتش کم و کمتر بشه چون اصلا به دنبال کم کردن اونا نیست) اگه بخوام توی یک جمله مهاجرت رو خلاصه کنم: می شه گفت هر روز بهتر از دیروز! یعنی شما بعد از یک مدت وقتی به گذشته نگاه می کنید می بینید که زندگی فعلی تون خیلی بهتره و گذشته مثل یک کابوس تو ذهنتون سو سو می کنه، در حالی که اگه یک سال بعد به موقعیت الانتون یه نگاه بی اندازید میبینید که زندگی حالتون مثل یک کابوس بوده( به همین سادگی)! این به این دلیل هست که شما تو این مدت کار پیدا کردید و دارید حرفه تون رو هم یاد می گیرید که اگه خواستید محل کارتون رو عوض کنید دیگه هیچ استرسی نداشته باشید، دوستان تازه پیدا کرده اید، به محیط مسلط شدید، کردیتون هم داره بهتر می شه و زبانتون هم بهتر از قبل هست.!
در کل وقتی مهاجرت کنید این مسایل کمتر اذیتتون می کنه چون میدونید مسایل پیش رو چه چیزهایی هست و چگونه باید حل بشوند و این رو هم بگم که اگه!!! به دنبال حل مسایل باشید( و نه از روز اول به فکر برگشت) به طور کلی زندگیتون در امریکا بدین صورت پیش خواهد رفت، یک سال اول غم غربت و دوری از خانواده، سال بعد عادت کردن به محیط، فرهنگ و مردم، سال سوم دیگه فراموشی شروع می شه و کم کم دیگه از ایران یاد نمی کنید و بعد از چند سال خدا رو شکر می کنید که مهاجرت کردید و بعد از 7 ، 8 سال تصمیم می گیرید 1 ماه بروید ایران تا به خونوادتون سر بزنید اما بعد از دو هفته تصمیم می گیرید تاریخ بلیط رو عوض کنید و زودتر برگردید به امریکا چون تحمل ایران براتون سخت شده!
موفق و موءید باشید.
پاسخ
(2014-08-09 ساعت 18:17)hamed shayan نوشته:  
(2010-06-23 ساعت 11:13)کتایون نوشته:  امروز 23 .JUN است و خیلی دلم می خواهد تمام اتفاقاتی که اینجا برایم می افتد را بنویسم اما متاسفانه مشکلات اجازه این کار را نمیدهند ولی هر زمان فرصتی پیدا کنم از خاطرات اینجا برایتان خواهم گفت .
پشت خانه ما آب نمایی زییایی است که ماهی های درشتی در آن هستند من گاهی اوقات با آنها صحبت میکنم شاید فکر کنید من دیوانه هستم، اما وقتی با آنها صحبت می کنم احساس خوبی پیدا می کنم و غم و ناراحتی من تخلیه می شود. امروز هم با آنها درد دل می کردم به آنها می گفتم که الان ما یکسال شد در کنار شما هستم اما در این یکسال اصلا هیچ چیزی نفهمیدم، در ایران که بودم برای عید نوروز یک ماه قبل شروع می کردم به خانه تکانی و خرید عید و سفره هفت سین و سبزه بزرگ کردن و وقتی از کنار خانه ها رد می شویم قالی های شسته شده و مردمی که آویزان بودند برای پاک کردند شیشه ها یک جنب جوشی خاصی در شهر بود مغازه ها حراج می زدند شیرینی فروشی ها شلوغ بودند و یادم است وقتی برای خرید لباس به خیابان بهار می رفتیم جای سوزن انداختن نبود اصلا حس می کردی که دارد عید می شود و روز اول عید به خانه بزرگترها رفتن و دیدن تمام فامیل سر یک سفره بازهای بچه ها و سر وصدای آنها و عیدی دادن و و..... اما اینجا اصلا اصلا این خبرها نیست و وقتی برای اولین بار در زندگی ام کسی در خانه ام را نزد احساس خوبی نداشتم و اصلا حس نکردم که عید آمده است و سال نو شده است و این حس که دیگر هرگز مادرم خواهرم و قوم خویشم در خانه ام را نخواهند زد احساس بدی بود و تو باید منتظر دوستانت باشی تا در فرصتی که داشته باشند (که البته بخاطر مشکلات فراوان این فرصت کمتر پیش می آید) به خانه ات بیایند. و سفر هفت سین دیگر حال هوای ایران را ندارد بله این هم یکی دیگر از مشکلات زندگی در اینجا است و پسرم دیگر عید نوروز در کنار سفره مادر بزرگ نخواهد بود او در آرزوهایش می گوید مامان من وقتی بزرگ بشم می روم ایران و دختر عمه ام را به اینجا می آورم و به اون انگلیسی یاد می دهم که با ما زندگی کند که من تنها نباشم. این برای من آه و اشکی به همراه داشت که اصلا فکر ش را هم نمی کردم روزی این حرفها بین من و پسرم رد و بدل شود می دانم نوشتن این چیزها باعث ناراحتی است اما بهتر است قبل از آمدن این مشکلات را بدانید و من همیشه به خودم می گویم یک پاکت زرد رنگ چه سرنوشتی برایم به همراه داشت پاکتی که من فکر می کردم چیز بی ارزشی است و می خواستم بآن را به آشغالی به اندازم و لی وقتی همسرم آنرا دید گفت ما در لاتاری برنده شدیم من که از همه جا بی خبر بودم وقتی متوجه شدم که لاتاری چیست! که خودم را اینجا دیدم در دنیای متفاوتتر از دنیا خودم و اصلا فکرش را هم نمی کردم . بله یک پاکت نامه می تواند سرنوشت شما را عوض کند و وقتی به اینجا می آید زندگی میکنی دیگر نمی توانی به ایران بازگرددی چون شرایط زندگی در اینجا شرایط زندگی در آنجا شما را دچار سردرگمی می کند به روایتی نه را ه پس داری نه راه پیش مجبوری با هر بدبختی که شده زندگی کنی اما چرا ؟ چون زیبایی های اینجا را نمی توانی فراموش کنی و نمی توانی این همه محبت و آرامش امنیت را فراموش کنی واقعا نمی توانی . این هم مشکلی بودکه تا اینجا نباشی حسش نمی کنی امیدوارم که ناراحتتان نکرده باشم.اما اینها همه واقعیت است باید پذیرفت.
خانم کتایون سلام:من چند تا تاپیک شما را خواندم وازاین طریق فقط با شما اشنا شدم .به نظر من شما صحیح ترین کار را دارید انجام میدهید. ذره ای شک نکنید.متاسفانه ما ایرانیها اینجا نشستیم (مثل دکترهایی که ازراه دور عمل جراحی میکنند) برای یکنفر اون سر دنیا نسخه می پیچیم.اخه یکی نیست بگه.....
با عرض پوزش ازکلیه دوستان گرامی
خیلی دوست داشتم خانم کتایون الان که 4 سال از این پستشون می گذره بیایند و بگویند که دیگه عادت کردند به اونجا، دیگه جاهایی که ایرانی ها در سال نو جمع می شوند رو یاد گرفتند و دیگه کریسمس رو هم کنار عید نوروز( در مورد شلوغی خیابونها) قبول کردند،( در مقابل باد هم می تونی دیوار بسازی هم آسیاب( اون دیگه بسته به نظر خودته)).
پاسخ
تشکر کنندگان: ایلیانا ، قصه گو ، poem ، Danoosh ، soruosh ، sepideh jan ، jojo_hami ، taherifar ، fortminor
(2014-08-09 ساعت 19:47)georgia1 نوشته:  با درود بر همگی، داشتم مطالب دوستان رو از اولین صفحه می خوندم حیفم اومد که تجربیات خودم رو با دیگران در میون نگذارم، اول از همه بگم که من تجربه زندگی تو چند تا کشور رو دارم و در همه اون کشور ها مشکلات..........
دوست عزیز شما الان چه مدتیه امریکا تشریف دارین ؟
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: taherifar
(2014-08-10 ساعت 10:13)soheilbadami نوشته:  
(2014-08-09 ساعت 19:47)georgia1 نوشته:  با درود بر همگی، داشتم مطالب دوستان رو از اولین صفحه می خوندم حیفم اومد که تجربیات خودم رو با دیگران در میون نگذارم، اول از همه بگم که من تجربه زندگی تو چند تا کشور رو دارم و در همه اون کشور ها مشکلات..........
دوست عزیز شما الان چه مدتیه آمریکا تشریف دارین ؟

6،7 سالی هست که در حال رفت وآمد به امریکا هستم ولی درحال حاضر در سوئیس زندگی می کنم.
پاسخ
تشکر کنندگان: soheilbadami ، taherifar
چقدر دوست دارم بدونم دوستان بعد از اين چند سال چيكار ميكنند و از تجربه ي امروزيشون بنويسن خانم كتايون و بقيه ...
کیس نامبر: ‎2017AS1XXX‎
تعداد اعضای کیس  : ‎3 نفر
تاریخ رویت قبولی : ‎3 می‎
سربازی : معافی
شغل :شرکت خصوصی
تاریخ اولین ارسال فرم :  15 می‎
درخواست آنلاک : ‎3 مرتبه
کامل شدن و امضا فرم   DS260 :جولای 20
تاریخ دریافت نامه دوم : 20 دسابر
تاریخ مصاحبه :  9  فوریه
تاریخ مدیکال :  8  فوریه
نتیجه مصاحبه   -  AP -Administrative Processing
آپدیت ها :  13 فوریه ، 14 فوریه,17فوریه ،12 آپریل(توسط ایمیل)،،23 می(توسط ایمیل)،14 جون
کلیرینس:  14  جون
وضعیت ویزا : ؟
پاسخ
تشکر کنندگان:




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان