کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در آنکارا
(2011-03-14 ساعت 01:02)free_free نوشته:  دوستان ما آخرش نفهمیدیم که mmr 2 نوبته یا 3 نوبت؟ هر دو مدلشو من دیدم . لطفا دوستان با 2 نوبت و 3 نوبت بگن که دکتر اونگان نظرش چیه ؟ و اینکه به 2 نوبتی ها باز هم میزنه یا نه؟

mmr دو نوبت درطول زندگی کافیه . و تزریق بیش از این نه تنها لازم نیست بلکه جایز هم نیست( می تونه عوارض خودش رو داشته باشه ) . دکتر اونگان هم به کسانی که دو نوبت تزریق mmr داشته باشند مجدد تزریق نمی کنه . حداقل به ما که نکرد. ایشالا به شما هم نمی کنه.Smile
دل کندن اگر کار آسانی بود ، فرهاد به جای بیستون دل می کند. Rolleyes
تشکر کنندگان: maaref ، tamanna ، لیلا ج ، satusa ، free_free ، b!ta ، mml ، elnaz295 ، ramin_ad ، sepinod ، آرتين
اونگان به ما هم كه دو نوبت mmr زده بوديم مجددا نزد. ولي براي بار سوم كزاز-ديفتري رو زد كه بعدا به خانم دكتر تجريش گفتيم و ايشان گفتند اون چيزي كه زده كزاز معمولي نيست و براي بزرگسالان است كه تكميلي سياه سرفه رو هم داره و البته اين واكسن در ايران نيست. البته اونگان چون همه واكسنهاي ما تكميل بود از حرصش اون يكي رو اضافه تر زد.
موفق باشيد.
تشکر کنندگان: frozen mind ، لیلا ج ، free_free ، maaref ، usa ، naeiji1974 ، b!ta ، mml ، DLT ، coming soon ، elnaz295 ، ramin_ad ، آرتين
دوستان عزیز مهاجر سرا،
من که سری دوم آنکارا بودم با کسی آشنا شدم که ویزای نامزدی اقدام کرده بود و خود طرف هم پزشک بود.
روزی که رفته بود پیش دکتر اونگان برای کارهاش کلّی با اونگان صحبت کرده بود و گلگی اکثر ایرانیها رو کرده بود (در مورد واکسن زدن الکی)، اونگان هم در جواب گفته بود که این دستور از طرف سفارت هستش که هر مراجعه باید حداقل یک واکسن رو دریافت کنه، حتّی الکی!!!

راست و دروغ ماجرا با اونگان!؟!
هم روز را تو می سازی ، هم روزگار را ، امروز را زیباتر بساز...

Case Number: 2011AS9700
تاریخ پرواز به ایالات متحده: 2011 Apr 21
BEAVERTON, OREGON

تشکر کنندگان: لیلا ج ، satusa ، b!ta ، maaref ، frozen mind ، WIKIMAN ، Ali Sepehr ، tamanna ، admin ، armido ، DLT ، free_free ، Hornet ، coming soon ، elnaz295 ، OverLord ، ramin_ad ، mitr.p ، آرتين
دعا کنید اسپانسرم درست شه خودم یک سفرنامه توپ می نویسم در دو اپیسودTongueBig GrinWinkCool
شماره کیس : 2011AS00013xxx
تاریخ نامه قبولی: May 22, 2010
کنسولگری: Ankara
تاریخ مصاحبه: 16 فوریه 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 4 مارچ 2011
تاریخ دریافت ویزا: 26 می 2011
ورود به امریکا: 17 جولای 2011
دریافت پاسپورت سفید: 26 می 2012
بازگشت به سرزمین مادری برای همیشه : 17 آوریل 2012 Smile
با سلام خدمت دوستان گل مهاجرسرا
قصد داشتم سفرنامه خودم را بعد از سفر دوم و گرفتن ویزا که هنوز اتفاق نیفتاده است بنویسم. اما به دلیل اینکه دوست دارم زودتر تجربیاتم در اختیار دوستان قرار بگیرد تا شاید آنها بتوانند از آن استفاده کنند آن را زودتر از موعد نوشتم هر چند در استرس یافتن اسپانسر به سر می برم. اما سفرنامه:

سفرنامه هومن به آنکارا

قسمت اول از سفر اول (season 1-episode 1Big Grin)
من و خواهرم صبح روز پنج شنبه 10 فوریه 2011 برابر با 21 بهمن ماه 1389 با پرواز آنادولوجت متعلق به شرکت هواپیمایی ترکیش عازم آنکارا شدیم. با اینکه اولین بار بود که با هواپیما مسافرت می کردم اما اصلاً استرس پرواز نداشتم و بیشتر از پرواز ذهنم درگیر مصاحبه بود. پرواز آرامی داشتیم هر چند هواپیما به ظاهر خیلی نو نبود اما مهمانداران و پذیرایی خوبی داشت. در فرودگاه آنکارا با ترانسفری که از ایران تعیین کرده بودیم به همراه یک خانم و آقای مسن که برای گرفتن گرین کارد از طریق خانواده اقدام کرده بودند، عازم هتل شدیم. انها به هتل بیوک ارشان می رفتند اما هتل ما سورملی بود. چون سورملی نزدیکتر از بیوک ارشان بود ما زودتر رسیدیم و وارد هتل سورملی شدیم. البته این خانم و اقای مسن را در مطب دکتر هم دیدم که بعداً خواهم نوشت. در هتل پاسپورتها را برای گرفتن کپی گرفتند و بعد از دقایقی ضمن پس دادن پاسپورتها ما را به اتاقمان در طبقه ششم فرستادند. هتل تمیز و مرتبی بود هرچند در حد 5 ستاره نبود اما کلاً کارکنان منظم و مودبی داشت. البته باید بگویم که خدمات هتل کمی ضعیف است مثلاً ما دو تا بشقاب و چنگال خواستیم. گفتند ده دقیقه دیگر دم در اتاق خواهد بود که هنوز تا این لحظه که ایرانیم بدستمون نرسیدهBig Grin. اینترنت وایرلس هتل بد نبود هرچند ویندوز لپ تاپم پرید و نسخه اریجینال ویندوز 250 دلار بود که مجبور شدم از تک کامپیوتر هتل(ببخشید رایانه هتل- فارسی را پاس بداریم) استفاده کنم که اونهم صفحه کلید ترکی داشت و با هزار بدبختی تایپ می کردم. من و خواهرم بعد از ظهر همان روز تصمیم گرفتیم تا با پیاده روی محل مطب دکتر اونگان رو پیداکنیم. منطقه ای که هتل سور ملی در آن قرار دارد نزدیک کیزیلای یا مرکز خرید است و به همین خاطر همه چیز در دسترس است. اتوبوس و مترو هم در چند قدمی است. از پیاده روی در خیابان های آنکارا لذت بردم چون هوا با وجود سرد بودن بسیار سالم و پاک بود. هتل سورملی با سفارت و مطب دکتر کمی فاصله دارد اما مسیر بسیار مشخص و ساده است. در راه پیدا کردن مطب دکتر به صورت اتفاقی سفارت امریکا را پیدا کردیم. سفارت دقیقاً خیابان روبروی هتل بست است و کمی با هتل ریکسوس فاصله دارد. مطب دکتر اونگان در داخل ساختمان ازمایشگاه و قبل از پارک قو قرار دارد. البته تابلوی درست و حسابی در پایین مطب قرار ندارد (مطب در طبقه چهارم و ازمایشگاه در طبقه سوم ساختمان قرار دارد) و به سختی میتوان مطب دکتر را پیدا کرد. در پایین مطب دکتر یک دفتر مسافرتی ایرانی وجود دارد که مکان مطب دکتر را به ما نشان داد و خیلی هم به ما لطف داشت. وقت دکتر من شنبه صبح بود، بنابراین تا شنبه به گشت و گذار سپری شد. قسمت دوم از سفر دوم را که به مطب دکتر اختصاص دارد سر فرصت خواهم نوشت.

شماره کیس : 2011AS00013xxx
تاریخ نامه قبولی: May 22, 2010
کنسولگری: Ankara
تاریخ مصاحبه: 16 فوریه 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 4 مارچ 2011
تاریخ دریافت ویزا: 26 می 2011
ورود به امریکا: 17 جولای 2011
دریافت پاسپورت سفید: 26 می 2012
بازگشت به سرزمین مادری برای همیشه : 17 آوریل 2012 Smile
تشکر کنندگان: mml ، لیلا ج ، WIKIMAN ، rokmita ، gadfly ، ramin_ad ، یاشار و ماری ، mavarfan ، kamranjon ، usa ، elnaz295 ، b!ta ، hamed_gh ، sepinod ، آرتين
(2011-02-14 ساعت 23:50)boshra نوشته:  سلام دوستان عز یزززززززز

امروز هم گذشت اما بسیییییار خوب
صبح بعد از کمی معطلی اما ازمایشات انجام شد با نفری 47.5 دلار
عصر رفتیم اونگان جان ما را دید و کلا 1 دقیقه هم نشد
البته من و همسرم همه واکسن ها و ازمایش ابله رو هم داشتیم
بعد هم یک معاینه مسخره که با گوشی فقط به شکم ضربه زد و گفت بای
اون هم شد نفری 70 دلار
نه واکسنی نه حرفی نه چیز عجیبی
یکی از بچه های سایت هم اونجا بود به نام بهی
تا چهارشنبه هم خدا بسییییار بزرگه
تا بعد

سلام؛

می خواستم بپرسم چه واکسنایی در پاستور زدید؟ در انستیتو پاستور اگر بگم برای سفارت خودشون در جریان هستند ؟ اطلاع دارند؟
تشکر کنندگان: mml ، ramin_ad ، mavarfan ، elnaz295 ، آرتين
سفرنامه هومن به آنکارا

قسمت دوم از سفر اول (season 1-episode2Tongue)
در روز شنبه 12 فوریه به مطب دکتر اونگان رفتم. در انجا یک خانواده اصفهانی و همان زن و مرد مسن که در فرودگاه دیده بودم را ملاقات کردم که همه انها کیس خانوادگی داشتند و به من به خاطر برنده شدن در لاتاری کلی تبریک گفتند. منشی دکتر زن مهربانی بود و ضمن گرفتن پاسپورت من دوقطعه عکس هم گرفت. سپس یک برگه به من داد و گفت برای آزمایش خون و عکس قفسه سینه به طبقه سوم برو. در آنجا 47 دلار پرداخت کردم و بعد از انجام ازمایشات مجدداً به مطب دکتر اونگان نزد خانم منشی برگشتم. خانم منشی به من گفت ساعت 11 بیا برای معاینه. توصیه می کنم در حد فاصل ازمایش و معاینه یک سری به پارک قو که در همان نزدیکیهاست بزنید چون واقعاً دیدنی است.ساعت 11 به مطب دکتر برگشتم تا معاینات انجام شود. تو افکار خودم بودم که خانم منشی اسم کوچکم را صدا زد و مرا برای معاینه نزد دکتر هدایت کرد. دکتر کمی جدی به نظر می امد و بعد از سلام و احوالپرسی کارت واکسنم را خواست. من تمام واکسنها را در ایران زده بودم ولی با این وجود واکسن آنفلوانزا و واریسلا را به من زد و در کارت واکسن وارد کرد. مدرک تحصیلی و سنم را پرسید و سوالاتی در مورد سیگار، مشروب و مانند ان پرسید و یک معاینه سطحی بر روی تخت از قفسه سینه و شکم به عمل اورد. بعد هم گفت تمام. خانم منشی هم 160 دلار ناقابل Big Grinگرفت و گفت دوشنبه ساعت 3 بعداز ظهر بیا و نتیجه آزمایش رو بگیر. دوباره من و خواهرم دو روز به خرید و گشت و گذار پرداختیم که البته انکارا به نسبت استانبول مکان دیدنی آنچنانی ندارد اما در مجموع زیباست. پارکهای این شهر خیلی معروف است. اگر وقت کردید سری هم به لونا پارک انکارا، انکامال و میکروس بزنید. خلاصه روزها سپری شد و دوشنبه بعدازظهر نتیجه ازمایش و سی دی پزشکی را از منشی تحویل گرفتم. خانم منشی هم گفت پاکت مدیکال را به سفارت و سی دی را در اولین فرودگاه امریکا تحویل بده و هیچکدام را باز نکن. حالا فقط مصاحبه مانده بود که دو روز بعد یعنی چهارشنبه 16 فوریه پیش رو داشتم که در قسمت سوم سفرنامه اول خواهم نوشت.
شماره کیس : 2011AS00013xxx
تاریخ نامه قبولی: May 22, 2010
کنسولگری: Ankara
تاریخ مصاحبه: 16 فوریه 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 4 مارچ 2011
تاریخ دریافت ویزا: 26 می 2011
ورود به امریکا: 17 جولای 2011
دریافت پاسپورت سفید: 26 می 2012
بازگشت به سرزمین مادری برای همیشه : 17 آوریل 2012 Smile
(2011-04-05 ساعت 14:11)prsk نوشته:  می خواستم بپرسم چه واکسنایی در پاستور زدید؟ در انستیتو پاستور اگر بگم برای سفارت خودشون در جریان هستند ؟ اطلاع دارند؟

اين سؤال رو بايد تو تاپيك واكسيناسيون و آزمايشات پزشكي مي پرسيديد.
من و خانمم، بشري، به پاستور تجريش رفتيم و گفتيم كارت واكسن بين المللي مي خوايم. خانم دكتر طاهرنژاد كه مسئول صدور كارت هستند همه چي رو خودشون واردن و راهنمايي مي كنن. اگه بگين براي مهاجرت به آمريكا مي خواين هم مشكلي نداره. فقط پاسپورت يادتون نره. آزمايش آنتي بادي آبله مرغان هم بگين كه ازتون بگيرن.
کیس: 2011AS7XXX
نامه اول: هیچ وقت
کنسولگری: آنکارا
فرمهای سری اول: 07/08/2010
نامه دوم: 17/01/2011
مصاحبه: 16/02/2011
کلیرنس: 01/06/2011
اولين سفر: 01/07/2011 - تولیدو، اوهایو
جمع هزینه ها تا ابتدای سفر اول: 8000 دلار - 2 نفر
سفر دوم: 18/11/2011 - دالاس، تگزاس
تشکر کنندگان: ramin_ad ، mavarfan ، maaref ، prsk ، elnaz295 ، hamed_gh ، hooman421 ، sepinod ، آرتين
سفرنامه هومن به آنکارا


قسمت سوم از سفر اول (season 1- episode 3)
روز مصاحبه صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و سریع اماده شدم. لباس رسمی پوشیدم که بعد فهمیدم پوشیدن و نپوشیدنش فرقی نمی کرد. ساعت 7:30 جلوی در سفارت بودم. غیر از ایرانیها، ترکها و اعراب هم انجا بودند. ساعت 8 بعد از جدا کردن صف ویزاهای مهاجرتی و غیر مهاجرتی و کنترل پاسپورتها با زمان مصاحبه ما را به داخل سفارت هدایت کردند. در محل ورود یک درب اتوماتیک وجود داشت که ما را به سمت یک اتاقک هدایت می کرد و در داخل این اتاقک بازرسی صورت گرفت و سپس با عبور از یک در دیگر وارد حیاط سفارت شدیم. در حیاط دوباره صف تشکیل شد تا تک تک وارد درب اصلی کنترل مدارک شویم. بعد از ورود به داخل درب اصلی کنترل مدارک، دو قطعه عکس و اصل مدارک را تحویل گرفتند و خانم افیسر پرسید که تمایل داری مصاحبه ات انگلیسی باشد یا فارسی. من انگلیسی را انتخاب کردم و افیسر یک برگه که شماره ام روی ان نوشته شده بود و همچنین برگه راهنمای انگشت نگاری به من داد و گفت از در روبرو وارد سالن اصلی شو و منتظر بمان تا شماره ات اعلام شود. بعد از ورود به سالن اصلی، گیشه و سیستم صف-نوبت بانک در ذهنم تداعی شد. بعد از حدود 20 دقیقه شماره ام اعلام شد. پشت گیشه یک خانم مهربان 819 دلارBig Grin از من گرفت و گفت در سالن منتطر بمان تا دوباره شماره ات اعلام شود. در کمتر از یک دقیقه دوباره شماره ام اعلام شد و این بار یک آقای کنسول امریکایی جوان با موهای بور و عینک از من خواست که انگشت نگاری را انجام دهم. سپس گفت !nice fringer prints و با احترام از من خواست تا مجدداً در سالن منتظر بمانم تا شماره ام برای مصاحبه نهایی اعلام گردد. بعد از حدود یک ساعت شماره ام اعلام شد و با کمال تعجب دیدم که همان اقایی که از من انگشت نگاری کرد بر حسب تصادف مسوول مصاحبه با من شد. اتفاقاً خودش هم گفت که !we meet again و مصاحبه را شروع کرد. از من خواست که دست راستم را بالا بیاورم و هرچه که او می گوید تکرار کنم. بعد از سوگند، شروع به پرسیدن سوالاتی از من کرد.

- شغلت چیست و کجا کار می کنی ----------------------------------------------------------------------- عضو هیأت علمی و دانشگاه---------
- ایا این دانشگاه زیر نظر وزارت علوم است؟------------------------------------------------------------------- بله
- در امریکا می خواهی چکار کنی؟------------------------------------------------------------- تحصیل، زندگی و کار
- ایا کسی را در امریکا داری و کجا زندگی میکند؟ ------------------------------------------------------------ بله ********
- شغلش چیست؟-------------------------------------------------------------------- **************
- کدام شهر میخواهی بروی؟ --------------------------------------------------------- شاید دالاس (البته الان بعد از مصاحبه نظرم به پیتسبورگ تغییر کرده)
بعد مدارک را بررسی کرد و برگه ابی را دراورد و به محض دیدن برگه ابی فهمیدم که فرایند اداری در راه است. سپس به من گفت باید اسپانسر بیاوری. من نعجب کردم و گفتم من 25000 دلار موجودی حساب با گردش شش ماهه آورده ام ولی گفت شما باید حتماً اسپانسر داشته باشی چون به شهری هم میروی که دور از بستگانت است و اگر اتفاقی بیافتد کسی نیست تا پاسخگو باشد من اعتراض کردم و گفتم که اسپانسر ندارم و بستگانم اسپانسر نمی شوند. کنسول گفت به هر حال از میان دوستان و اشنایان کسی را پیدا کن. سپس مرا دلداری داد و گفت your scores in the university are great که البته من به حدی عصبانی بودم که با گفتن یک thanks خشک و خداحافظی سفارت را ترک کردم.

بعد از 5 روز تفریح در انکارا روز 21 فوریه به اتفاق خواهرم با پرواز ترکیش ایرلاینز ابتدا به استانبول و سپس به تهران پرواز کردیم که الحق ولانصاف هواپیماهاش قابل مقایسه با انادولوجت نبودند. آن بویینگ 737 قدیمی کجا و این ایرباس A-321 های جدید کجا. تازه احساس کردم خلبان ترکیش مهارت بهتری هم دارد زیرا فرود بسیار بهتری نسبت به انادولوجت داشت.البته باید بگویم که هواپیمای آنکارا- استانبول به نشست سازمان ملل متحد شبیه بود چون از هر ملیتی یکی دو نفری توش بودند.Big GrinTongueShy

بعد از 16 روز در 4 مارچ کلیر شدم واسپانسر هم پیدا کردم ولی بنده خدا دو سه ماهی است کارش را در امریکا از دست داده است اما تمام مالیاتها را تمام و کمال پرداخت کرده و دارایی مناسبی دارد. موضوع را به سفارت ایمیل زدم و آنها گفتند مدارک اسپانسر را اسکن و برای ما بفرست تا کنسول بررسی نماید، اگر مشکلی نبود برای گرفتن ویزا بیا (اخه کنسول در برگه آبی نوشته بود فرم I-134 و کپی برگه مالیاتی سال2009 اسپانسر). حالا هم منتظرم تا مدارک از امریکا بدستم برسد تا برای سفارت بفرستم. از دوستان التماس دعا دارم تا ویزا نصیبمان گرددBig Grin.
شماره کیس : 2011AS00013xxx
تاریخ نامه قبولی: May 22, 2010
کنسولگری: Ankara
تاریخ مصاحبه: 16 فوریه 2011
تاریخ دریافت کلیرنس: 4 مارچ 2011
تاریخ دریافت ویزا: 26 می 2011
ورود به امریکا: 17 جولای 2011
دریافت پاسپورت سفید: 26 می 2012
بازگشت به سرزمین مادری برای همیشه : 17 آوریل 2012 Smile
سلام دوستان عزیزم

حالا وقتشه من سیر تا پیاز برنده شدن تا ویزا گرفتنم رو واستون بگم. Smile

من بار دوم بود که لاتاری شرکت میکردم و مثل خیلی های دیگه اصلان فکرش رو هم نمیکردم که برنده شم، اما خوب از اونجا که سرنوشت من هم اینجوری رقم خورده بود نامه قبولی رو دم در خونه گرفتم. اون موقع هنوز با مهاجرسرا آشنا نشده نبودم، فرمها رو پر کردم و فرستادم کی سی سی. اما اصلا نمیدونستم که دیگه قراره چه اتفاقی بیفته تا اینکه از طریق یکی از دوستام که اون هم لاتاری برنده شده بود، و اتفاقا عضو همین سایت هست، با این سایت آشنا شدم و تازه با ورود به دنیای مهاجرسرا متوجه شدم که من چقدر عقبم. به کی سی سی ایمیل زدم که مدارکم قابل قبول بوده یا نه و اونها جواب دادن که فرمهای من ناقص بوده و برام پستش کردن تا جاهای ناقص رو پر کنم اما متاسفانه نامه هیچ وقت به دستم نرسید و من با پیگیریهای فراوان متوجه شدم که باید یه آدرس از امریکا میذاشتم و اگه آدرسی نداشتم باید N/A میذاشتم.خلاصه که اگه مهاجرسرا نبود من هیچ وقت متوجه این اشتباه نمیشدم. خلاصه که برای ماه مارچ کارنت شدم و تاریخ مصاحبم ۳۱ مارچ تعیین شد.

پرواز:
27 مارچ با پرواز ایران ایر راهی آنکارا شدم. پرواز ساعت 5:15 بود که با نیم ساعت تاخیر انجام شد. هواپیما بویینگ 727 بود که اصلا خوب نبود اما خلبان خوبی داشت و پرواز هم متاسفانه 20 دقیقه بیشتر از حالت معمول طول کشید. Sad اما پرواز برگشت خیلی بهتر بود، تاخیر نداشت، هواپیما ایرباس 320 بود، طول پرواز هم 2ساعت 20 دقیقه بود.

هتل:
از فرودگاه چون ترانسفر فرودگاهی داشتیم اومدن دنبالمون و بعد از حدود 30 دقیقه به هتل سورملی رسیدیم.
در مورد هتل سورملی بگم که در حد یه هتل 5 ستاره واقعی نبود اما در کل هتل خوبی بود و ازش راضی بودیم. خیلی تمیز بود، پرسنل خوبی داشت، صبحانه و باقی قضایا که میتونید تو وبسایتش ببینید: http://surmeli-hotel-ankara.h-rez.com/in...lbl=ggl-en. درضمن برای هر نفر مبلغ 50000 تومان پرداخت کرده بودیم.
از هتل تا دکتر 50-45 دقیقه راه بود اما ایستگاه اتوبوس خیلی به هتل نزدیک بود و با یه بلیط 2 لیری دم در دکتر پیاده میشدم. تا سفارت هم حدود 40 دقیقه پیاده روی بود اما ما با سفارت فقط یک بار کار داریم که اون رو هم من خودم ترجیحا با دادان 8 لیر با تاکسی رفتم.

معاینات پزشکی:
از قبل واسه 28 مارس ساعت 11:20 از دکتر اونگان نوبت دکتر گرفته بودم. از هتل تا بلوار آتاتورک چند قدم راه بود و بعد پیاده به سمت مطب دکتر حرکت کردم. پرسون پرسون با اون راهنمایی کردن ترکا که با اینکه میدیدن ترکی بلد نیستی بازم خیلی جدی باهات ترکی حرف می زدن بلاخره مطب رو پیدا کردم. با اینکه از قبل وقت گرفته بودم اما منشی محترم اصلا به این موضوع توجهی نداشت و هر کس هر تایمی به اونجا می رسید تو نوبت می موند و حتی سوال هم نکرد که از قبل وقت گرفته بودی یا نه. اول رفتم طبقه ۴، یک قطعه عکس و پاسپورت و، گرفت و بعد رفتم طبقه ۵ که اونجا هم یک قطعه عکس و نامه تاریخ مصاحبه با سفارت که کیس نامبر توش ذکر شده بود رو گرفت و نشستم تو نوبت و بعد از حدود ۱۵ دقیقه صدام کردن واسه آزمایش خون و بعدش برای عکس از قفسه سینه که اونجا ازت میخوان که لباستو دربیاری و لباس مخصوصی که اونا بهت میدان رو بپوشی و عکس رو در کسری از ثانیه میگیرن. بعد هم ۴۷.۵۰ دلار پول گرفتن که متاسفانه اینجا هم زرنگی کردن و به نرخ دلخواه بقیه ۱۰۰ دلاری رو به لیر پس دادن. بعد هم که رفتم طبقه ۴ گفتن ساعت ۲/۳۰ بعدازظهر برای معاینه برم. برای معاینه بیشتر از ۱ ساعت تو نوبت بودم، وقتی از خانوم منشی محترم سوال کردم که چرا انقدر طول کشید گفتن که منتظر گرفتن تاییدیه از سفارت هستن!!!! خلاصه که رفتیم و خانوم دکتر معروف رو ملاقات کردیم. اول از همه شغل رو پرسید و گفت پس انگلیسی بلدی و مسلسلی شروع کرد به سوال کردن. با اینکه سابقه بستری شدن تو بیمارستان، جراحی و آلرژی داشتم اما ترجیح دادم بگم خیر و خوشبختانه موقع معاینه هم جای جراحی رو ندید، فقط بلوز را باید بالا بزنی تا قسمت پشت و جلوی بدن رو خیلی سطحی بدون اینکه کوچکترین زحمت اضافه ای متحمل بشه معاینه کنه. کارت واکسن من کامل بود و مهر واکسن آبله مرغون هم داشت اما خانوم دکتر فرمودن که باید دوز دوم آبله مرغون بزنم !!!!!!!!!!!!!!!! پرسیدم مگه آبله مرغون هم دوز دوم داره؟؟ با جدیت فرمودن بــــــــــــــــــــــــله. ۱۴۰ دلار به منشی پول دادم و در حالیکه ایرانی هایی که منتظر بودن داشتن از من میپرسیدن که واکسنی دریافت کردم یا خیر، منشی نسبتا محترم با عصبانیت فریاد زد که تو مطب هر گونه ارتباط فیزیکی بین مراجعه کننده ها ممنوعه. خلاصه که سی دی دادن که گفتن نگه دارم برای وقتی که وارد خاک امریکا میشم و فرداش هم رفتم جواب آزمایش رو گرفتم، یه پاکت که نباید درش رو باز کنید و روز مصاحبه با خودتون ببرید.

مصاحبه:
پنج شنبه، ۳۱ مارچ مصاحبه داشتم. شب قبلش اصلا از استرس (که بعدا فهمیدم کاملا بی مورد بود) نتونستم بخوابم. ساعت ۷:۳۰ دم در سفارت بودم. بعد از یه آقای مسن، نفر اولی بودم که وارد سفارت شدم. بعد از چک شدن ابتدا با خانومی برخورد کردم بسیار جدی بدون هیچ لبخندی که اصل مدارک رو تحویل میگرفت (فکر کنم ایرانی بود، اصلا لهجه نداشت)؛ یه سری از مدارکی که ازم خواست رو گفتم قبلا با پست فرستادم و بقیه رو تحویل دادم. بهم یه شماره داد و وارد سالن پر از استرس و هیجان انتظار شدم. 3 بار شمارم روی صفحه اعلام شد: انگشت نگاری، پرداخت پول و مصاحبه. 2 قسمت اول که خوب کار خاصی نبود، و اما مصاحبه: برای مصاحبه به بادجه 3 رفتم، یه خانم جوون خیلی مهربون بود که بیشتر سرگرم تایپ کردن بود. اول ازم خواست که قسم بخورم که گفتم قبلش میخوام آدرس زندگی در امریکا رو عوض کنم، بعد از مراسم سوگند ازم پرسید که دقیقا شغلم چیه و آمریکا فامیل دارم یا نه و بدون هیچ سوال دیگه ای بهم گفت که مدارکت کامله و برگه سفید رو بهم داد و گفت برو آدرست رو بده UPS که واقعا بیان احساس اون لحظه غیر ممکنه!!. (من شغل دولتی هیچوقت نداشتم، از سفرهای خارجی که رفته بودم هم هیچ سوالی نپرسید، اسپانسر هم داشتم و محله زندگیم رو هم منزل اسپانسرم اعلام کردم که سوالی واسش نمونه، در ضمن یه گواهی تمکن مالی به مبلغ ۲۰۰۰۰ دلار هم براشون فرستاده بودم. ). این پروسه کمتر از 2 ساعت طول کشید و ویزا هم فردای روز مصاحبه حدود ساعت 12 ظهر به دستم رسید. (اون همه استرس واقعا هیچ دلیلی نداشت).
این رو هم بگم چوم من خودم خیلی ترسیدم. وقتی که داشتم پول می دادم و زمانی که داشتم مصاحبه میشدم برگه آبی رو پروندم دیدم که خیلی ناامیدم کرد. البته از طرفی تو سفرنامه بقیه دوستان خونده بودم که انگار رسید پوله. به هر حال از دیدنش اصلا نترسید.

مدارکی که قبل از مصاحبه فرستاده بودم:
اصل ترجمه لیسانس،ریزنمره، پیش دانشگاهی، دیپلم، شناسنامه و کارت ملی همراه با کپی مدارک، کپی پاسپورت از تمام صفحات، اصل نامه تمکن مالی، مدارک اسپانسر (اصل فرم I-134، کپی W2 و 1040 سه سال آخر، کپی نامه اشتغال به کار، کپی پرینت بانک اسپانسر، کپی گرین کارت، کپی گواهینامه و کپی پاسپورت) و دو قطعه عکس
نکته: ترجمه مدارک من به تایید دادگستری و امور خارجه نرسیده بود، مشکلی هم پیش نیومد، اصلا براشون مهم نیست. حتی برای محکم کاری هم نیازی یه این کار نیست.

مدارکی که هنگام مصاحبه خواستند:
اصل پاسپورت، شناسنامه، کارت ملی و لیسانس

مدارکی که به عنوان مدارک اضافی ups(همراه با ویزا) آورد:
اصل ترجمه ریزنمره، پیش دانشگاهی، دیپلم و کپی اونها، کپی پاسپورت از تمام صفحات و کپی نامه اشتغال به کار، پرینت بانک و پاسپورت اسپانسر


خرید و جاهای دیدنی :
همونطور که میدونید خیلی جایی واسه دیدن نداره، دیدنی ترین جاش مقبره آتاتورکه (Antikabir) که پیشنهاد می کنم حتما ببینید.
اونجا پر از رستوران و کافه است که می تونید ازشون لذت ببرید. رستورانی که من واقعا ازش لذت بردم اسمش Mangal بود، توی خیابون Mithatpasa Caddesi ، چند قدم بالاتر از هتل کنت.
برای خرید هم آنکامال خوب بود. از هر جایی که هستید با مترو میتونید به اونجا برید، ایستگاه Akköprü که پیاده شید درست روبروش آنکاماله. اطراف میدان کیزیلای هم کلی مغازس. البته من توصیه می کنم زیاد خرید نکنید.. دارید میرید آمریکا..............
برای bar و nightclub رفتن هم خیلی محتاط باشید و هر جایی نرید. وقتی میرید اونجا میشینید شروع میکنن به آوردن انواع و اقسام نوشیدنیها و خوراکیهای مختلف و در آخر هم یه صورت حساب بلند بالا براتون میارن.

تماس با ایران:
همونطور که دوستان دیگه گفتن به صرفه ترین راه خرید کارت تلفنه. با یه کارت تلفن 5 لیری حدود 30 دقیقه میشد با تلفن ثابت تهران صحبت کرد. البته یه تلفنخونه روبروی هتل بود که دوستانی که اونجا رفته بودن میگفتن خیلی به صرفه تر از کارته( من خودم امتحان نکردم). البته این رو هم اضافه کنم که شرکت محترم ایرانسل به مناسبت ایام نوروز واسه کسانی که از رومینگ استفاده می کردن 75% تخفیف گذاشته بود و من اصلا نمی دونم چرا باور کردم. ایرانسل من 5000 تومن شارژ داشت که جمعا 1 دقیقه من به ایرانسل داخل ایران زنگ زدم و اونها هم 1 دقیقه زنگ زدن با من صحبت کردن و به همین راحتی شارژ تمام شد. اس ام اس هم به ایران خیلی راحت میتونستی بفرستی: حدود 500 تومن برای هر اس ام اس. اما از ایران به نرخ داخل ایران بدون اینکه از من شارژی کم شه میشد اس ام اس فرستاد.

تشکر و قدرانی:Smile
من دفعه اول بود که میرفتم آنکارا، اما اونقدرتوصیف دوستان دیگه تو سفرنامه هاشون از اونجا کامل و شایسته بود که انگار قبلا اونجا رفته بودم، حتی مطب دکتر و سفارت برام غریبه نبود، کاملا میدونستم که باید کجا برم و چیکار می کنم. اطلاعاتی که از مهاجرسرا گرفته بودم تو برخورد با ادمای دیگه ای که میومدن اونجا و از هیچ چیزی اطلاع نداشتن واسم مثل گنج بود.
این سفرنامه مختصر هیچیک از محبتهای دوستان مهاجرسراییم رو جبران نمی کنه، میخوام تو این فرصت از همه دوستانم در مهاجرسرا به خاطر اونهمه محبت بی دریغ تشکر کنم،از مدیران سایت مخصوصا یوزر عزیز، لیلی عزیزو .......... قول میدم که که مهاجرسرا رو ترک نکنم و تا جاییکه میتونم بهش ادای دین کنم. (لبته من حالا حالاها به کمکتون احتیاج دارم)

با آرزوی موفقیت برای همه کسانی که منتظر اعلام بولتن ، منتظر مصاحبه، منتظر پرواز و هجرت و همه اوونهایی که مهاجرت کردن .
شماره کیس:2011AS00016XXX
دریافت نامه قبولی:می 2010
کنسولگری:آنکارا
ارسال فرمها:آگوست 2010
کارنت شدن:12 ژانویه 2011
دریافت نامه دوم:15 فوریه 2011
مصاحبه:31 مارس 2011
دریافت ویزا:1 آوریل 2011
خالق تو را شاد آفرید،آزاد آزاد آفرید،پرواز کن تا آرزو،زنجیر را باور نکن


من پيشنهادم به بچه هايي كه قصد خريد دارن اينه كه به outlet center ها (يعني مراكز خريد اجناس حراج شده مارك هاي معروف) بريد، يعني forum ankara و بعد اگه بازم خواستين خريد كنين، optimum و در آخر به ankamal بريد.

forum رو با اتوبوس هاي كد 263 يا 261 مي تونيد بريد كه پايين شيشه جلوي اتوبوس مخالف سمت راننده، يه تابلوي كوچيك زدن كه نوشتن forum ankara. اگه forum بريد، واقعاً نيازي به optimum نداريد... ولي اگه خواستين مي تونين optimum رو با ميني بوس بريد كه ايستگاهشون روي پلي هست كه بالاي ميدون كيزيلاي از روي بلوار آتاتورك رد ميشه (اسم اون پل رو نميدونم ولي از راننده بپرسين كه ميني بوس هاي optimum، ايستگاهشون كجاست). روي اون ها هم اسم optimum رو روي تابلوي مسيرشون نوشتن.

مهمترين توصيه من اينه كه حتماً از خود راننده اتوبوس ها و شوفر هايي كه تو اتوبوس ها بليط مي فروشن و باجه هاي بليط فروشي براي پرسيدن آدرس و اينكه كدوم اتووبسو سوار شين كمك بگيرين. اين دو تا مركز خريدي كه گفتم مسير طولاني اي دارن و هر كدوم حدود 30 تا 45 دقيقه با اتوبوس راهه كه اگه با تاكسي بخوايد بريد حداقل 50-60 لير پياده مي شين.

آدرس دو تا فروشگاه بزرگ outlet center مارك هاي addidas و reebok رو هم بعداً براتون مينويسم...
کیس: 2011AS7XXX
نامه اول: هیچ وقت
کنسولگری: آنکارا
فرمهای سری اول: 07/08/2010
نامه دوم: 17/01/2011
مصاحبه: 16/02/2011
کلیرنس: 01/06/2011
اولين سفر: 01/07/2011 - تولیدو، اوهایو
جمع هزینه ها تا ابتدای سفر اول: 8000 دلار - 2 نفر
سفر دوم: 18/11/2011 - دالاس، تگزاس
تشکر کنندگان: zohreh36 ، hooman421 ، rokmita ، لیلا ج ، mavarfan ، آرتين ، maaref ، tata63
سلام دوستان عزیز مهاجرسرا
راستش هنوز باور اینکه ویزایم را گرفته ام و می خواهم سفرنامه ام را بنویسم سخته،من بار دومی که ثبت نام کردم(درآخرین ساعات)، برنده شدم.به نظرم زیباترین لحظه ی پروسه لاتاری دیدن نامه ی قبولیه!
فرم ها را به کمک اسپانسرم و یکی از آشنایان پر کردم و بعد از دو روز ارسال کردم،هیچ پیش زمینه ذهنی از روال کار نداشتم،تا اینکه از طریق جستجو مهاجرسرا را پیدا کردم،خواندن سفرنامه هایش برایم به مثابه ی خواندن یک کتابِ جذاب بود.
سخت ترین قسمت لاتاری انتظار برای کارنت شدن است،انتظار،انتظار و بازهم انتظار.
وقتی کارنت شدم:
1-به سفارت ایمیل زدم و تاریخ مصاحبه مشخص شد.
2-از اسپانسرم خواستم که مدارک لازم را برایم بفرستد که خوشبختانه با توجه به پست ایران خیلی راحت به دستم رسید،مدارک اسپانسر عبارت بود از:کپی پاسپورت+فرم i-134 +کپی برگه های مالیاتی که فقط 1040 برای سال های 2007،2008،2009 بود+گواهی اشتغال به کار+گواهی تمکن مالی از بانک.
3-مدارکم را ترجمه کردم.قبل از تایید همه ی اسپل ها و تاریخ ها را چک کردم.
4-کمتر از یک ماه قبل از مصاحبه واکسن هایم را زدم،من ده سال قبل دوره های کامل هپاتیت و کزاز را زده بودم و یک نوبت هم mmr.خانم دکتر محترم پاستور گفتند که هپاتیت دیگه لازم نیست و یک نوبت کزاز و یک نوبت mmr و آنفولانزا کافیه.و چون آبله مرغان گرفته بودم آزمایش خون برای تعیین میزان آنتی بادی هم نوشتند،هفته ی بعد رفتم جواب آزمایش را گرفتم و گفتند طبق تجربه شان اگه آبله مرغان گرفته باشیم بهتره که مهر کنند و اگه دکتر سفارت پرسید بگیم نگرفتیم ولی واکسنش را زده ایم.
5-گرفتن وقت دکتر از طریق سایت.
6-برای محکم کاری یک گواهی بین المللی از بانک پارسیان هم گرفتم که اصلا به کار نیومد.
7-ارسال مدارک به سفارت با پست دی اچ ال به سفارت.
سفر و مدیکال:
مصاحبه ی من روز سه شنبه بود،پنج شنبه صبح با پرواز ترکیش عازم آنکارا شدیم،ما ترانسفر داشتیم، حول و حوش ساعت 9 رسیدیم هتل ددمان.بعد از تحویل چمدان ها به قسمت بار و پرسیدن آدرس دکتر،رفتم سمت مطب که حدود ساعت 10 آنجا بودم.ابتدا در طبقه ی 4 منشی دکتر بدون دیدن پرینت وقت، یک قطعه عکس و پاسپورت را خواست و گفت برو طبقه ی پنجم،در آنجا علاوه بر پاسپورت و یک عکس دیگر نامه ی دوم را هم گرفتند.مطب شلوغ بود و پر بود از لیدرهایی که در ازای پول کارهای ساده ی مدیکال را انجام می دادند! بیشتر از نیم ساعت طول کشید تا اسمم را صدا کردند،اول آزمایش خون و بعد عکس قفسه ی سینه.نکته مهم اینه که برای عکس، خوب نفس عمیق بکشیم و حبس کنیم تا مجبور نشیم دوباره عکس بگیریم برای 2 نفر قبل از من به این خاطر تکرار شد.هزینه حدود 50 دلار شد.
طبق گفته ی منشی بعد از ظهرساعت 3 آنجا بودم،بعد از دو نفر نوبت من شد نشستم تا دکتر آمد خیلی جدی شروع کرد به سوال پرسیدن:
چند نوع بیماری که پاسخ همه منفی بود(خوشبختانه اسم آبله مرغان را نبرد چون دوست نداشتم دروغ بگم که نگرفتم)
سیگاری هستی؟نه
رشته تحصیلی را هم پرسید.
همین موقع بود که تلفنش زنگ زد،دقیقا نمی دونم چقدر طول کشید ولی بیشتر از نیم ساعت صحبت کرد!!من که حوصله ام سر رفته بودRolleyes،وقتی تلفنش تمام شد فکر کنم یه مقدار شرمنده بود،خیلی سریع معاینه کرد و گفت همه چی خوبه و رفت.به قول ترک ها تمام!Smile
از اینکه واکسن نزده بود خوشحال بودم اما وقتی اومدم بیرون دیدم اکثر کسانی که منتظر هستند اخم هاشون تو همه و من را نگاه می کنن!Sad
منشی یه سی دی بهم داد و گفت با خودت ببر امریکا،70 دلار هزینه معاینه بود اما چون پول خرد نداشت یه پنجاه دلار گرفت و 30 لیر هم به جای 20 دلار باقیمانده. برای کیس هایی که خانوادگی هستند و تعداد افراد زیاده فکر میکنم اگه به لیر پرداخت کنند یه مقدار به صرفه تر هست.
روز بعد هم رفتم برای گرفتن جواب.
روز مصاحبه:
صبح ساعت 7:30 بعد از آماده شدن و صرف صبحانه با تاکسی(5 لیر شد) رفتم سفارت.در ابتدا یک صف بود که ساعت 8 مامور سفارت صف مهاجرتی ها و غیر مهاجرتی ها را جدا کرد،من نفر سوم بودم،خیلی سریع به ترتیب رفتیم داخل،اول چک امنیتی و مرحله بعد یه خانم مدارک را گرفت،پاسپورت+شناسنامه+کارت ملی+دو قطعه عکس+آخرین مدرک تحصیلی،گفت مدارک مالی؟که جواب دادم اصل مدارک اسپانسر را قبلا فرستاده ام ،پرسید مصاحبه فارسی یا انگلیسی؟گفتم:فارسی.بعد یه شماره و برگه توضیحات داد و وارد سالن شدم.
درسته که تو برگه ای که بهمون داده بود نوشته بود شماره ها به ترتیب اعلام نمیشه و همینطور هم بود اما حدس می زنم زود رفتن باعث میشه زودتر کارمون راه بیافته،من دقت کردم کسانی که اول آمده بودند و جلوی صف بودند زودتر از بقیه شماره هاشون اعلام شد.شماره ام برای انگشت نگاری و پرداخت پول اعلام شد،بعد از حدودا 20 دقیقه برای مصاحبه هم اعلام شد.رفتم به باجه مربوطه آفیسر یک آقای جوان امریکایی بور بودند،بسیار خوش برخورد بودند،بعد از کلی احوالپرسی و خوش آمد گویی گفت:دست راستت را ببر بالا که قسم بخوری هر چه در این فرم ها نوشتی ودر مصاحبه میگی درسته،من خواستم که قسمت هایی از فرم را تصحیح بکنم،ماه های شروع سال تحصیلی را اشتباه نوشته بودم که اصلا مهم نبود و چون قبلا در قسمت امضا فقط اسم و فامیلم را خیلی ساده به انگلیسی نوشته بودم اما در مطب دکتر که خواستند پاسپورتم را امضا کنم به فارسی امضا کرده بودم،دوباره کنار اسمم امضای ایرانی زدم،آفیسر گفت قسمتی را که هایلایت شده را هم امضا کنم.
بعد هم قسم خوردم.
پرسید:خب حالا توضیح بده چی کار می کنی؟
گفتم:موقع فرستادن فرم ها دانشجو بودم حالا کمتر از یه ماهه که درسم تمام شده و منتظر پاسخ شما هستم که بر اساس آن تصمیم بگیرم.
با خنده گفت:دانشجوی خوبی هستی!
گفت:مدارک دیپلم و پیش دانشگاهی ات را اگه دم دست هست میشه بدی ببینم؟
هر دو را تحویل دادم.
پرسید:رشته تحصیلی ات چیه؟جواب دادم.
چه دانشگاهی؟جواب دادم.
پرسید:تا حالا رفتی امریکا؟
-نه.
-سفر خارجی داشتی؟
-یکبار.
-کدام شهر امریکا می خوای بری؟جواب دادم.
-چرا؟
-چون ...(یکی از اقوام) آنجاست.
-آهان همینی که ضامنت شده؟
-بله همینی که اسپانسرم شده!
(خب اینجا خودم یه لحظه موندم اون بهتر از من فارسی را پاس میداره!!)Shy
-چه کاره است؟
-پزشک.
همین موقع اول فرم های اسپانسر(من نگران بودم که برگه های مالیاتی 2010 را هم بخواد که خوشبختانه اینطور نشد) را نگاه کرد و بعد یه چیزی تو کامپیوترش تایپ کرد. کلا بعضی از جواب هایم را تایپ می کرد.برگه ی آبی هم روی میز بود اما من چون قبلا خونده بودم کسانی هم که یک ضرب ویزا گرفتند برگه آبی را تو پرونده شان دیده بودند،نگران کلیرنس نشدم.
بالاخره لحظه ی موعود رسید،با یک کش برگه ی آبی را ضمیمه پرونده ام کرد و گفت:خیلی بهتون تبریک میگم از نظر ما شما قبول شده اید،این برگه را ببرید ups و منتظر ویزا باشید.
برگه ی سفید و آدرس هتل را به یو پی اس دادم و یک قبض بهم دادند.هنوز ساعت 10 نشده بود که از سفارت آمدم بیرون.
فردای روز مصاحبه بین ساعت 12 تا 1 بود که ماشین ups آمد و تنها یک بسته که ویزای من بود را آورد.
دیشب هم برگشتیم،امروز اولین کاری که گفتم انجام بدم نوشتن سفرنامه بود،امیدوارم توانسته باشم ذره ای از خوبی ها و کمک های مهاجرسرا و لطف دوستان را پاسخگو باشم.
پیوست سفرنامه:
من چند روزی قبل از مصاحبه استرس داشتم اما خدا را شکر روز مصاحبه اصلا استرس نداشتم که به نظرم تاثیر مثبتی در مصاحبه داشت،بعد از مصاحبه است که می فهمیم واقعا بی مورد بوده.
پاکت زرد رنگی که ups آورد کمی مخدوش شده بود،بردم سفارت همان خانمی که فارسی اش خوبه چسب زد و گفت موردی نداره.
تمام ایرانیانی که در هتل ما و در سفارت بودند ویزا یا برگه آبی گرفتند،البته هیچکدام لاتاری نبودند.
هتل ددمان در حد 5 ستاره نبود اما واقعا تمیز بود و اینترنت مجانی و صبحانه خوبی داشت.
برای خرید به نظرم تنها جایی که خوبه آنکامال هست.
اگه اهل خرید هستید از تخفیف tax free استفاده کنید خود فروشگاه بهتون قبض میدن که تو فرودگاه بعد از مراحل اداری که البته یه مقدار وقت گیره پول را برمی گردونند.
غذاهای ترکیه خیلی ظاهر خوبی دارند اما اصلا جای غذای ایرانی را نمیگیره،صرفا برای تجربه خوبه.
مردم آنکارا ازنظر زبان انگلیسی بسیارضعیف هستند،حتی بعضی از آنها اعداد را به انگلیسی متوجه نمی شوند،کتاب "ترکی استانبولی در سفر" خیلی می تونه کمک کنه.
مقبره آتاتورک هم جای دیدنیه،نحوه ی نگهداری مقبره و احترامی که برای آتاتورک قایلند جالب توجهه.
در خاتمه از admin و مدیران گرامی و دوستان عزیز مهاجرسرا کمال تشکر و قدردانی را دارم.
با آرزوی بهروزی و موفقیت برای همگی.
شماره کیس: 2011AS00016xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:29 اردیبهشت, 19 May
کنسولگری: آنکارا
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:2 خرداد،23 May
تاریخ کارنت شدن کیس: January 2011
تاریخ دریافت نامه دوم: 20 بهمن، February 9
تاریخ مصاحبه:9فروردین،29 march
دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه
[/color][/size]از تاخیر بوجود امده از ارسال سفرنامه شرمنده ام.در این مدت مسافرت بودم و دسترشی به نت نداشتم.

پرواز به ترکیه
من و همسرم ساعت 17:45 روز یکشنیه 15 اسفند ماه با ایران ایر پروار داشتیم.

پرواز راحت و خوبی بود و ما رو خسته نکرد. حدودا ساعت 7 عصربه وقت محلی ترکیه به انکارا رسیدیم.
ما در ایران با عباس اقا هماهنگ کرده بودیم که به دنبالمون بیاد . نفری 60$.

در فرودگاه عباس اقا و برادرشون جمال رو دیدیم و سپس به یه عده از مسافرای دیگه سوار یه ون شدیم دو به سمت هتل سگمن حرکت کردیم.

هتل سگمن

انصافا باید بگم که هتل سگمن هتل تمیز و ارومی بود . اتاقی هم که به ما دادند تمیز و راحت بود و سیستم گرمایشی هم خوب یود . شب ها شوفاژ رو روشن میکردند و علاوه بر اون در اتاق کولر/بخاری گازی هم بود که میتونستی روشن کنی

من قبلا به هتل ایمیل زده بودم که قیمت دابل رو بهم اعلام کنه و اونها 100$ گفتند اما عباس اقا برامون 65$ گرفت(درکل اتاق شبی65$ نه برای هر نفر جدا)

دکتر و مدیکال
دوشنبه: ساعت 10 در پایین لابی بودیم و جمال(برادر عباس اقا) اومد دنبالمون و رفتیم مطب دکتر برای ازمایش و عکس قفسه سینه.
اول رفتیم طبقه2 یا 3.دقیق یادم نمیاد.پیش منشی مطب تا عکسمون رو بدیم و ...منشی از من پرسید که حامله هستم یا نه ؟ و من جواب دادم خیر
بعد رفتیم ط 4 برای عکس و ازمایش.اول پول دادیم برای دونفرمون 98$.یعنی هر نفر
49$.دادیم.
عباس اقا ازمون کپی نامه تعیین وقت رو ازمون گرفت و گفت برید بشینید عرموقع صداتون کردند برید.
ازمایش شلوغ بود و پر بود از ایرانی ها که البته ما معطل نشیدم . اول ازمون خون گرفتند و بعد از پند دقیقه اسمم رو صدا زدند برای عکس قفسه سینه و همین طور برای همسرم.
کارامون تموم شد و عباس اقا برامون یه تاکسی
رفت که بریم هتل(البته به همراه دو نفر دیگه). هوا برفی و سرد بود و گرنه خیلی دلمون میخواست پیاده میرفتیم .

عصر ساعت 4 در لابی هتل بودیم و عباس اقا اومد دنبالمون ما و چند نفر دیگه که بریم دکتر. مطب دکتر نسبتا شلوغ بود که 99درصد ایرانی بودند. دعا دهعا میکردیم که به ما واکسن اضافه نزنند چون کارت واکسن ما تکمیل بود و همینطور من و همسرم قبلا ابله مرغان گرفته بودیم و این رو در کارتمون وارد کرده بودید.
وقتی نوبت من شد رفتم پیش اقای دکتر اونگان. خیلی جالب بود من انگیلیسی بهش حرف میزدم و اون فارسی...پس ن
ران نباشید دکتر فارسی بلده.
از من تحصیلات ، سن ، قد و وزنم رو پرسید و اینکه ایا قبلا عمل جراحی داشتم یا خیر؟که من گفتم نه..
اصلا هیچ چیزی از واکسن ها از من نپرسید .به هیچ عنوان.
بعد گفت روی تخت دراز بکشم تا معاینه کنه که اون هم چند ثانیه طول نکشید. کاری که دکترهای عمومی خدمون میکنند و ضربان قلب رو میشنوند.
بعد به من گفت که میتونم برم...به همین راحتی
برای همسرم هم همینطور....خدا رو شکر هیچ کدوممون هیچ واکسنی نزدیم و امدیم بیرون که البته همسرم 140$ داد.نفری 70$
البته باید بگم که خانومی هم اونجا بودند که قبلا پیش دکتر اومده بودند ولی چون بیشتر از 6 ماه گذشته بود مجددا اومده بود پیش دکتر. جالب اینجاست که بلا همین دکتر اونگان براش واکسن ابله رو زده بوده و حتی در کارتش هم وارد کرده بود. اما باز هم در این سری دوباره واکسن ابله رو براش زد.با اینکه اون خانم کارت قبلیش رو نشون داده بود. (و این باعث تعجب ما شد....)

به شدت برف می اومد و انگار نمیخواست تموم بشه. عباس اقا خودش ما رو با دو نفر دیگه برد هتل و برای بقیه هم تاکسی(عده کسانی که تو هتل ما بودند و با عباس اقا بودند قابل توجه بود)
عباس اقا به ما گفت که خودش نامه و سی دی رو برامون میگیره و دیگه احتیاجی به ما نیست.

چهارشنبه 9 مارچ
صبح با صدای شوهرم که گفت((:پاشو ببین بیرون چه خبره!!!!.)) از خواب پا شدم . رفتم لب پنجره .نمیدونید جه برفی روی زمین نشسته بود.همچین برفی تا به حال ندیده بوذدم. نزدیک به 30 سانت بود و برف هم همچنان داشت میبارید.
در لابی دوستانمون(که با هم اشنا شده بودیم) نشسته بودند و منتظربرای رفتن به سفارت. عباس اقا اومد و گفت که به علت برف 2روز تعطیل رسمی و اعلام شده و سفارت هم تعطیله!!!
یعنی هم 4شنبه و هم 5شنبه.......و ما هم 5شنبه وقت مصاحبه داشتیم.

حالمون گرفته شده بود چون گفتند که شاید جمعه مصاحبه نکننند و بیافته 2 شنبه و ما هم 1 شنبه بلیط برگشت داشتیم.!!!

البته عباس اقا گفت فردا 5 شنبه برای احتیاط اماده باشیم و بریم سفارت
صبح 4 شنبه من و همسرم ایمیلمون رو چک کردیم . یه ایمیلی از سفارت برامون اومده بود که علاوه بر توضیحاتی که چه مدارکی داشته باشیم(همون اصل شناسنامه کارت ملی و ....وترجمه و ....) و همچننی نوشته بود که: proof of relationship- wedding photos or photos taken together

یعنی ی عکسی از قدیم مثل عکس عرسی........!!!!!

شانس اوردیم که در فلش همسرم عکس های عقدمون و مهمونیمون بود.

به عباس اقا نشون دادیم و گفت برید عکس هانتون رو یه 10 تایی چاپ کنید . این ها میخواند بدوننند که شما ازدواجتون واقعی بوده یا سوری( جون همسرم یعد از برنده شدن لاتاری و ارسال نامه اول ازدواج کرده بود با من)

همسرم گفت : اینا میدونن کی ایمل بزنند . گذاشتند درست یه روز قبل مصاحبه تا نتونی سوری یه عکس جور کنی.

ما هم رفتیم و یه عکاسی که نمزدیک هتل بود عکس هامون رو چاپ کردیم

5سنبه (روز مصاحبه) 10 مارچ

ساعت 10 رفتیم سفارت دم در عده کمی بودند . مامور دم در سفارت گفت امروز سفارت کار نمیکنه یعنی در واقع مصاحبه نمیکنه و فقط برگه ابی ها رو به سفارت راه میده. ما هم دست از پا دراز برگشتیم هتل.

جمعه 11 مارچ(مصاحبه نهایی)

ساعت 9:30 رفتیم سفارت..نمیدونید چه صفی بود(کسانی که 4شنبه و 5شنبه و جمعه وقت سفارت داشتنئد همه بودند.خودتون حساب کنید چه خبر بود)

ما رفتیم صف سمت چپ که برای مهاجرتی ها بود...ما 3 نفر مونده به اخربودیم و دعا میکردیم که ما رو داخل راه بدند و نگند که شلوغ شده. هوا هم خیلی سرد بود . البته افراد پیر و اونهایی که بچه داشتند رو زودتر به داخل راه دادند. صف هم کند میرفت جلوه . فکی کنم نیم ساعتی دم در بودیم. و قتی به جلو رسیدیم مامور دم در پاسپورتمون و چند نفر جلوییمون رو گرفت تا ببینه اسممون توی لیستش هست یا نه(ایا واقعا وقت داریم یا نه؟؟) بعد پاسپورتمون رو داد.حواستون باشه که پاسپورتتون رو اشتباهی نده. مثلا به همسرم پاسپورت نفر جلویی رو داد که اون بنده خدا هم بیخبر داشت میرفت داخل....پس هوواستون به مدارکتون باشه و حتما چک کنید . داخل سفارت شدیم البته حیاتش. اونجا سردتر از بیرون بود . بعد از ما یه خانوم یهودی بود که طفلی خیلی خسته شده بود با خودمون گفتیم یه نفر هم یه نفر، گفتیم بیاد جلوی ما ........و ما شدیم اخرین نفر!!

ساعت 10 نوبتموم شد ی خانومی بود که نمیدونم هندی بود یا نه!!!فارسی خوب حرف میزد و مدارکمون رو گرفت: (ما قبلا همه مدارکمون رو 15 رروز قبل براشون پست کرده بودیم . البته همه کپی بودند و اصل همه دست خودمون بود)
اصل شناسنامه و کارت ملی هردومون. و ترجمه ان

اصل مدرک دیپلم همسرم (ترجمه قلا پست شده بود و اونها نخواستند)

اصل گواهی مالی من و همسرم و ترجمه اونها

اصلا کارت سربازی همسرن رو نخواستند

قباله ازدواج

البته 2 عدد هم عکس از هرکدوم(یادتون باشه عکستون به روز و جدید باشه و گوش هاتون کاملا دیده باشه و گوشواره هم گوشتون نباشه توی عکس)

به ما شماره داد 132 و ازمون اصلا نپرسید که مصاحبه به چه زبانی باشه . خودش توی فیش شماره مون زده بود فارسی.

ما ساعت 10 دم سفارت بودیم 11رفتیم داخل....
یک سالن بزگ که پر صندلی بود و همه پر بود و بعضی ها هم ایستاده بودند. شلوغ شلوغ

درست شبیه بانک بود . پشت سر صندلی ها پر 6 تا 7 باجه شیشه ای بود . درست مثل بانک ها....
روبروی صندلی ها هم یه شماره انداز بود که کدوم شماره به کدوم باجه بره....باجه 5 و 6 برای ایرانی ها بود

بعد از یه ربع شماره ما زده شد که بریم باجه 7 برای انگشت نگاری . یه دختر جوان و زیبا و مهربان بود ( البته پشت شیشه)
رفتیم نشستیم ....20 دقیقه دیگه باز شماره مون رو دیدیم . فکر کردیم باید پول میدادیم اما یه خانومی گفت که ترجمه سند ازدواجتون رو بدید. ما هم یکی ترجمه کرده بودیم و بهش دادیم . گفت برای هردوم یکی بدیدی . ما هم گفتیم ما یکی ترجمه کردیم اما 2 کپی قبلا براتون فرستادیم...ما روکمی نگاه کرد و بعد گفت اوکی.

بعد از چند دقیقه ای شمارمون رو دیدم رفتیم برای پرداخت پول.نفری 819$
توی سالن من و همسرم کاری نداشتیم جز اینکه با بقیه حرف و گپ بزنیم.

سالن خالی از جمعیت شد و ساعت 1:30 شد و وقتی نوبت ما شد هیچ کسی در سالن نبود .....فقط من بودیم و همسرم و 2 افیسرزن و مرد در باجه 5 و 6....
رفتیم باجه 6 یه پسر جوانی بود که از پشت شیشه به هردمون لبخند زد و ماهم با نیش خند جوابش رو دادیم...هر 3مون خندمون گرفته بود که اخرین نفر بودیم...
رفتیم پشت شیشه و گفتیم .ما اخرین هستیم
-افیسر : ببخشید که معطل شدید!!!
افیسر گفت که هردو ذست راستتون رو بالا بگیرید و هر چه میگم بگید
طبق روال عادی هر دو قسم خو.ردیم که همه چیز رو حقیقت میگیم.
خیلی جالب بود افیسر با دقت خیلی زیلاد به دهان من و همسرم نگاه میکرد که درست همون کلمات رو بگیم و این خیلی برام زیبا بود که چقدر حس اعتماد قشنگه...

بر خلاف بقیه دوستانی که توی سغرنامه میگفتند که افیسر از هرکدوم 2 سوال بیشتر نمیپرسه از ما خیلی خیلی بیشتر پرشید البته کاملا راحت و بی استرس بوذیم.
افیسر:کارتون چیه؟

همسرم: شکار ازاد دارم ..توی کار ابزار های صنعتی
قبلا سربازی رفتی؟
بله .
کجا ؟
نیروی انتظامی بخش صدا و سیما.میدونید که سربازی اجباری
افیسر با یه لبخند گفت : میدونم . فقط باید اینجا ثبت کنم

افیسر به من گفت: مدرکتون چیه؟
گفتم: لیسانس بیولوزی
گفت جایی کار میکنی:
گفتم نه . بعد از تموم شدن درسم کلاس رفتم
چه کلاسی؟
زبان
زبان؟؟!!!
انگلیسی.....
با لنخند که خودش فهمید خنگه:....او......یس
شما میدونستید که همسرتون لاتاری برنده شده(قبل از ازدواج)
من هم به حقیقت گفتم که : نه .من درست یک هفته بعد از ازدواجمون فهمیدم که همسرم لاتاری برنده شده...

با تعجب و لبخند گفت:.اوه.چه سوپرایزی عالی...خیلی عالیه
گفتم : بله .کاملا شوکه شدم
همسرم علاوه بر وکالت و یه سند خانه پیش خردید یه حساب بانکی مبنی بر 32 میلیون تومان ارایه داده بود . افیسر برگه مالی بانکی رو در اورد و رو به همسرم گفت:

این پول شما تقریبا معدل 32 هزار ماست .این از کجاست؟؟
(البته منظورش این بود که چه جوری بدست اومده)
همسرم گفت: مال خودمه . من نزدیک به 10 ساله که برای خودم کار میکنم و کارم خوبه.
افیسیر با تایید سرش رو تکون داد و کفت اوکی.........خوبه
گفت شما برای چی میخواهید برید ؟؟زندگی با تفریح؟؟

همسرم گفت : ما میخواهیم برای زندگی بریم .
افیسر: کجا رو برایزندگی در نظر دارید؟؟
همسرم: دالاس
افیسر: دوست و یا اشنایی دارید و چرا دالاس؟
همسرم: فامیل نه اما دوست داریم. دوستان به ما دالاس رو پیشنهاد کردند چون می گند که اب و هوای خوبی داره و چون هزینه ها کمتره برای شروع زندگی خوبه
افیسر باز هم به تایید سرش رو تکون داد . پرسید: قصد چه کاری رو دارید؟؟
همسرم: هنوز معلوم نیست ..باید خودمون بریم اونجا و ببینیم که برای شروع کدوم کار اونجا بهتره.نمیتونم همه سرمایه ام ریسک کنم.
همسرم مدرک ارایشگری داره و شاید اونجا بخواد با این مدرکش کار کنه.

افیسر رو به من کرد و گفت :جدی
من گفتم بله. و چون قبلا مدرکم رو ترجمه کرده بودم(اما ارسال نکرده بودم) بهش نشون دادم و اون هم سری تکون داد و گفت خیلی خوبه
----------------------
دیگه سوالی ازمون نپرسیدحتی عکس های عروسیمون رو هم نخواست . کاملا باورش شده بود که ما سوری ازدواج نکردیم . من هم گواهی 25 میلیون تومنی داشتم و از اون سوال نکردپ
و خیلی جالب بود که به حلقه ما دو تا زوم کرده بود(حلقه هامون ست بود)

اون برگه ابی رو در اورد و گفت: شما هیچ مشکلی ندارید . فقط باید روند اداری طی بشه و سایت رو چک کنید و هر و قت اسمتون در سایت در اومد یکیتون بیاد برای پاس.
و ما ساعت 2 اومدیم بیرون همراه با برگه ابی و عباس اقا + 2 نفر از هم هتلی هامون بیرون منتظرمون بودند و بهمون تبریک گفتند.
بالاخره مصاحبه ما تموم شد به راحتی
درسته که افیسر خیلی ازمون سوال کرد اما به حقیقت میگم که خیلی خیلی راحت بود و خیلی با ما خوش برخ.رد بود و احساس نمیکردیم که مصاحبه است..مثل یه گپ دوستانه بود.
باور کنید خیلی خیلی راحته

اگر حقیقت رو بگید همه چیز حله.....فقط حقیقت

امکانات هتل:
ما از هتل راضی بودیم. سیستم گرمایش خوب و کامل بود .
صبحانه هتل هم که مفصل و کامل
در کنار لابی دو تا کامپیوتر بود که میتونستی مجانی ازش استفاده کنی
در اتاق ها هم اینترنت وایرلس بود و میتونستی استفاده کنی.
در انتهای لابی هم ی ارایشگرمردی بود که من دو بار برای براشین رفتم پیشش.برای لخت کردن مو 5 لیر ..و برای فر دادن 10 لیر(قابل توجه خانم ها) من راضی بودم ازش
در قسمت پذیرشگر انگلیسی متوجه میشند
میتونی تو اتاق غذا و خوراکی ببری و این به نظرم خوبه.

یه دفعه هم از رستوران فلاسک بردیم و بهمون اب جوش داد

روبروی هتل یه مغازه کوچیک بغالی بود که یه خانومی شبیه فیلیپینی ها بود و فارسی تا حدودی بالد بود

ما ازش کارت تلفن ابی خریدیم 4.5 لیر کخ با ایران حرف بزنیم. اما دوستان میگفتن که 20دقیقه با ایران میشه حرف زد .اما ما که کمتر زدیم

مراکز خرید:
من و همسرم که بیشتر در اطراف همون خیابان کزیلای خرید میکردیم . پایین مترو کیزیلای هم جای دیدن و خرید داشت

فکر میکنم ما بعهتری فصل خرید رفتیم . چون همه مغازه ها بلا استثنا حراج زده بودند و احتاجی نبود چونه بزنیم. قیمت ها به نظرم توی حراج عالی بود.لاز این بابتت هخوشبه حالمون شد
یه بار هم با مترو رفتیم انکامال...اما فقط یه طبقه رو دئیدم چون به نظرم قیمت های گرون بود و اینکه من خیلی خسته بودم و برگشتیم(مترو کزیلای....مترو قرمز رنگ....ایستگاه 4 پیاده شید)

مراکز دیدنی:
ما فقط مقبره اتاتورک رفتیم.ایستگاه کزیلای......سوار متروی ابی یا سبز..(کلا تا تا خط بیشتر نداره.قرمز برای انکامل.....ابی برای اتاتورک).ایستگاه سوم پیاده شدیم. کمی پیاده روی کردیم..دم در مقبره اتاتورک اتبوس مجانی دره که شما رو مستقیم میبره اونجا.....همچیتن بد نیست.ما بیشتر رفتیم که هدیده شمشیر رضاخان رو به اتاتورک ببینیم.الحق چه شمشیر قشنگی بود.به یه بار دیدنش می ارزه.چه جورایی از تخت جمشید کپی برداری کرده بودند....تخت جمشید کجا و اتاتورک کجا!!!!
مسجد کوچ تپه هم دیدن داره..نزدیک هتل ددمانه.از هرکی بپرسید میگه

عباس اقا:
عباس اقا بسیار مرد صادق و مهربانی بود و خیلی بهمون حال داد.جدی میگم .و خیلی هم صادق بود.

شبی که رسیدیم هتل هیچی لیر نداشتیم و دلار داشتیم. خواستیم از پذیرش چنج کنیم ..اما ندذاشت و خودش بهمون لیر داد. گفت پذیرش کم میده . همین حس اعتمادش در روز اول برامون زیبا بود .

به نظرم 60$ کاملا ارزشش رو داشت. درسته که ما میتونستیم خودمون بریم هتل و یا دکتر و سفارت....

اما با عباس اققا خیالمون راحت بود
بی دردسر اومد دنبالمون و رفتیم هتل.

برای دکتر هم همینطور...حتی دیگه لازم نبود روز بعد توی اون هوای سرد و برف شدشد بریم دکتر تا جواب و cd رو بگیریم .خودش برامون گرفت.
مخصوصا اون دو روزی که برف میومد و سفارت تعطیل بود.شاید اگر خودمون به تنهایی بودیم سردرگم میشدیم.
ما که کاملا راضی بودیم .بهتون پیشنهاد میکنم که اگر میخواهید دلهره نداشته باشید و راحت باشید 60$ هزینه در مقابل این همه مخارجی که ماداریم چیزی نیست

===============
در پایان از اینکه سغفرنامه ام طولانی شد معذرت میخوام
امیدوارم که تونسته باشم کمی.و فقط کمی از دین خودم رو به مهاجرسرا ادا کرده باشم.
با ارزوی بهروزی برای همه عزیزان و اینکه زندگی جدید در راه جدید به بهترین نحو شکل بگیره ...امین
(2011-03-11 ساعت 12:37)armido نوشته:  
(2011-03-11 ساعت 09:56)arshida نوشته:  
(2011-03-11 ساعت 02:45)zohreh36 نوشته:  یکی از برندگان لاتاری که من با ایشون در انستیتوپاستور تجریش اشنا شدم وتاریخ سه مارس مصاحبه داشته گفتند که روز مصاحبه 2 سری ترجمه سند ازدواج رو خواستن .جهت اطلاع دوستانی که هنوز به مصاحبه نرفتن محض احتیاط همراهشون باشه.
بله دوست عزیز برای هر نفر یکسری ترجمه سند ازدواج می خواهند.یکی برای خانم و یکی برای آقا.
یعنی دو تا اصل ترجمه !!! این یه کم عجیبه . ابوظبی کلا یه اصل ترجمه از ما گرفت و دو تا کپی از ترجمه . (ما اول یه ترجمه و یه کپی داده بودیم ، بعد ازمون خواستن یه کپی دیگه هم بدیم) این منطقی تره . شاید آنکارا هم یه "کپی" دیگه خواسته بوده (نه اصل) ولی دوستان درست متوجه نشدن.

دوستان
من در سفرنامه هم گفتم که خانومی به من گفت : تا ترجمه
ولی ما فقط یه ترجمه داشتیم و 2 کپی..
گفت : 2 تا ترجمه بدید.ما هم گفتیم کپی داریم .برای هردوم یک کپی..
یه نگاهی کرد و قبول کردWink
تشکر کنندگان: لیلا ج ، satusa ، arshida ، mml ، REZA1390 ، maaref ، free_free ، mavarfan ، آرتين
خوب دیگه نوبت منه که سفر نامم رو براتون بنویسم.
واقعا از اینکه انقدر دیر شد معذرت خواهی می کنم. اصلا از نظر روحی در وضعیت مناسبی نبودم. واقعا توی این مدت خیلی زندگیم رو هوا بوده.نمی دونستم باید چیکار کنم. خیلی بلاتکلیف بودم ولی هر جوری خواستم از زیر سفر نامه نوشتن در برم نشد. یعنی انقدر توی این مدت از مطالب این سایت استفاده کردم که خودم رو مدیونش می دونم.

حدودا اوایل تیر بود که متوجه شدم که برنده شدم البته این رو هم برای بچه های 2012 بگم که من واقعا منتظر قبولی بودم . واقعا راست میگن که اون چیزی که برای ما اتفاق می افته زاییده ی ذهن ماست. اون موقع که مامور پست اومد در زد و از پشت آیفون گفت که نامه دارین، خودم بهش گفتم که از آمریکاست؟ و اونم گفت که آره و من همون موقع داد زدم و گفتم لاتاری برنده شدم(قبل از اینکه برم پایین و نامه رو ببینم)
درست توی همون زمانی که داشتم خودم رو می کشتم که برم و به همه جا فکر کرده بودم مثل آلمان، سوئد و ....حتی آفریقا. طوریکه دیگه همه دلشون به حالم می سوخت وقتی می دیدند همش پای کامپیوترم و دارم توی این سایتها می گردم. درست توی همون زمان جواب لاتاری اومد. من هیچ وقت این قضیه رو شانسی ند¬¬¬ونستم. به نظر من لطف و محبت خداوند بوده که شامل حال همه ی ماها شده و باید ممنونش باشیم.

از این قضایا که بگذریم،اتفاقای زیادی توی این زمان برای من افتاد که تمامش به خاطر لاتاری بود و من الان خوشحالم از بابت این اتفاقها.
موقعی که لاتاری برنده شدم با کسی دوست بودم و ما می خواستیم با هم ازدواج کنیم ولی هنوز موقعیت هر دوی ما جور نبود. بعد از قبول شدن من، دیگه جدی جدی به فکر ازدواج افتادیم با اینکه فکر می کردیم که ازدواج ممکنه قبولی رو تحت الشعاع قرار بده . ما ازدواج کردیم.درست بعد از کارنت شدن شمارمون. یعنی من فرمهای اولم رو مجردی فرستاده بودم ووقتی که ازدواج کردم،به سفارت سریع خبر دادم (از طریق ایمیل)و اونها هم گفتند که مدارکتون به همراه فرمهای 230 رو دو هفته قبل از مصاحبه برای ما بفرستید.
دیگه از اینجا استرس ما شروع شد که مصاحبه چطور میشه ،آیا ویزا می دهند،آیا ریجکتمون می کنند.
ما تقریبا 1 ماه قبل از مصاحبه مدارکمون رو فرستادیم و منتظر مصاحبه موندیم .

اواسط فوریه رفتیم به سمت آنکارا و به هتل رویال رفتیم.اولش که هتل رو دیدیم خیلی ناراحت شدیم.به نظرمون هتل خوبی نبود.واقعا در حد یک هتل 4 ستاره نبود.ولی بعد از اینکه موقعیت هتل رو دیدیم خیلی خوشحال شدیم.تا سفارت 5 دقیقه بود و به همه جا نزدیک بود.
مصاحبه
برای مصاحبه پیاده از هتل به سمت سفارت رفتیم و ساعت 8:15 اونجا بودیم و تقریبا آخرین نفری بودیم که توی صف ایستادیم.هوا سرد بود و ما تا ساعت 9:30 دم در ایستاده بودیم.از اینجا به بعدش رو زیاد توضیح نمی دم چون بچه ها قبلا زیاد توضیح دادند که سفارت چه شکلیه و ...

موقع مصاحبه بعد از قسم خوردن،امضا کردیم و آفیسر از من پرسید که الان شغلت چی هست و قبلا چی بوده و از همسرم هم فقط شغل فعلیش رو پرسید. همین. مصاحبه تموم شد و آفیسر یک برگه ی آبی به ما داد و گفت که از 4 هفته تا 6 هفته ی دیگه سایت رو چک کنید.فکر کنم 3یا 4 دقیقه طول کشیید. اصلا راجع به ازدواج چیزی نپرسید. خلاصه اصلا برای مصاحبه نگران نباشید جون وقتی برین اونجا تازه خودتون می فهمید که چه بیخود نگران بودید.

الان حدود 2 ماهه که از مصاحبمون می گذره و کلیرنس هر دوی ما اومده.تقریبا بعد از 1ماه و 2 هفته کلیرنس ما اومد.

واقعا از ته دل برای تمام بچه ها یی که منتظر کلیرشون هستند،دعا می کنم که زودتر جوابشون بیاد و از بلاتکلیفی در بیان. امیدوارم که این سفر نامه به دردتون بخوره. من تا جای ممکن سعی کردم از مطالب تکراری پرهیز کنم.
اگر سوالی بود در خدمتم.





کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان