کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
سفرنامه و تجربه مصاحبه در ابوظبی
(2011-04-30 ساعت 22:29)reza89 نوشته:  
(2011-04-30 ساعت 21:21)samadi2050 نوشته:  دوستان ببخشید اگر تکراری است ،لطفا یک هتل مناسب نزدیک NMC یا با دسترسی راحت معرفی نمائید. با تشکر
سلام- اگر اشتباه نكرده باشم هتل رامادا كنتينانتال درست روبروي nmc است ولي قيمت اين هتل را ندارم.

دوست عزیز بنده در سایت
http://www.booking.com الان چک کردم این هتل رامادا كنتينانتال برای یه شب اتاق دو نفره شبی ۳۲۵ درهم و یه نفره ۲۹۹ درهم. هتل از این ارزونتر هم هست.این سایت بسیار مفید هستش.پیشنهاد میکنم که سری به این سایت بزنید. از دوستانی که تجربه دست اول هم دارند خواهش میکنم راهنمائی بفرمایند.
تشکر کنندگان: coming soon ، Hornet ، amir53 ، ramin_ad ، samadi2050 ، mohsen mirzaei
این تجربه مصاحبه که متاسفانه موفقیت آمیز نبوده از طریق ایمیل به دست من رسیده است.

سلام خدمت کلیه دوستان مهاجر سرا

من چون پدر ومادرم ازاین سایت استفاده زیاد کردند شرح مسافرت به ابوظبی را برایتان مینویسم شاید هم کمکی به دیگران باشد هم دیگران به ا ما کمک کنند .

ما هفته گذشته در ابوظبی مصاحبه داشتیم .ما یک خانواده چهار نفره هستیم به محض رسیدن به ابوظبی مادرم با خانم ملیکا تماس گرفت وبرای روز مصاحبه هماهنگ کرد وبعد به نیو مدیکال سنتر رفتیم وبعد از 4 ساعت آزمایشات پزشکی وزدن دو واکسن اضافه به من ودو واکسن اضافه به مادرم مبلغ 2750 درهم پرداختیم .

روز مصاحبه ما اولین نفر بودیم به محض وارد شدن به سفارت من وبرادرم به دستشویی رفتیم چون 5صبح از دبی حرکت کرده بودیم وحدود ساعت 7:45 دقیقه رفتیم داخل ابتدا همه چیز به خوبی پیش رفت وافیسر که شبیه ایرانی پاکستانی بود به پدرم که برنده اصلی بود گفت شما در موقع ثبت نام پسرتان را ننوشته اید برادر من نوزده سال ونیم دارد ودانشجو است . در ان موقع مادرم وارد صحنه شد وهی اصرار میکرد امکان ندارد

چون ثبت نام ما توسط دختر خاله ام که در اروپا زندگی میکند انجام شده بود وتصور اینکه برادرم را فرامو ش کرده باشد مارو شوکه کرد ومادرم هی پافشاری میکرد

واصرار که چرا درنامه دوم اسم پسرم قید شده است بالا خره افیسر کلیه مدارک ما 4 نفررا گرفت ما اسپانسر نداشتیم ولی نامه از بانکهای مختلف حدو د 140 میلیون وجه نقد ودوسند ملکی داشتیم افیسر از ما امضا گرفت وفیش داد که برای 3نفر پول پرداخت کنیم ما 2457 دلار پرداختیم بعد منتظر شدیم تا دوباره صدامون کنند افیسر بعدی یک خانم امریکایی بود که از ما اسم وفامیلمون پرسید بعد انگشت نگاری وبعد قسم خوردیم مادرم در هنگام قسم خوردن اشک در چشمانش جمع شد بعد از قسم یک دفعه این خانم امریکایی که بعدا ما فهمیدیم ایرانی اللاصل است متوجه نوشته ای شد ویک دفعه همه چیز تغییر کرد واز ما پرسید چرا در ثبت نام اشتباه کردید این باعث میشه پرونده شما بسته بشه وچون دید ما حرف تو گوشمون نمیره رفت برامو ن مترجم اورد ومترجم انگار که ما میخواهیم بریم جای اونو تنگ کنیم هی به مادرم گفت خودتون اشتباه کردین ومادرم هم هی میگفت پس چرا تونامه دوم اسم پسرم بود خلاصه اون خانم امریکایی خیلی با ما هم دردی کرد ولی نامه ای به ما داد که نوشته پرونده ما بسته شد .لازم است به کلیه دوستان بگم که در سفارت که ما تصمیم داشتیم خیلی با کلاس رفتار کنیم پدرم کلا مرد شیک پوشی است ومن وبرادرم هم چون 4روز زودتر رفته بودیم دبی از استخر ودریا استفاده کرده بودیم وبرنزه وخوش تیپ شده بودیم ولی تو سفارت با بوجود اومدن این مسئله 4تایی با افیسر بحث میکردیم ویادمون رفت که خودمون یک جور دیگه نشون بدیم .ولی همگی دچار حسرت شدیم بیشتر از همه مادرم زحمت کشید ترجمه مدارک برای 4نفر گرفتن اجازه خروج برای برادرم گرفتن گواهینامه واکسیناسیون وزدن واکسن گرفتن گواهی از بانک گرفتن تور کپی مدارک ما یک چمدان کپی مدارک داشتیم پدر ومادرم تمام مدارک اداری شون ترجمه کرده وکپی گرفته بودن بعد از اومدن بیرون ازسفارت ما تازه فهمیدیم چقدر قبولی در لاتاری خوبه به شرطی که افیسر بهانه دستش نیاد .

بعد از اومدن بیرون از سفارت ملیکا تعجب کرد که پس ما چرا همه کارها را انجام دادیم چون اشاره به مورد ترانه کرد که مامانم هم در جریان بود بهر حال ما با خواندن ایه قران وارد شدیم وباتوکل وتسلیم به خدا هم خارج شدیم .

الان همه به ما میگن اعتراض کنید وتقاضای تجدید نظرکنید وتصمیم داریم همین کار را بکنیم چون مادرم خودش را مدیون سایت مهاجر سرا میدونه تصمیم

گرفتیم بنویسیم که دوستان هم مارا راهنمایی کنند وهم شاید سفر نامه به درد کسی بخورد .برنده اصلی پدرم است تحصیلاتش لیسانس کیس نامبر ما حدود 19000 شغل پدرم ومادرم هر دودولتی است
لطفا هرگونه سوال مرتبط با موضوعات مهاجرت را در انجمن مطرح کنید، از پاسخ به پیامهای خصوصی و ایمیل در موارد فوق معذورم

".We do not inherit the Earth from our Ancestors, we borrow it from our Children"
(2011-05-01 ساعت 07:52)admin نوشته:  این تجربه مصاحبه که متاسفانه موفقیت آمیز نبوده از طریق ایمیل به دست من رسیده است.

سلام خدمت کلیه دوستان مهاجر سرا

من چون پدر ومادرم ازاین سایت استفاده زیاد کردند شرح مسافرت به ابوظبی ....

دوست عزيز، همدردي ما رو بپذير SadSad

عميقاً از اتفاقي كه براي شما و خانواده محترمتان افتاده،‌ناراحت شدم. اتفاق تكان دهنده و شديداً ناراحت كننده اي بودSad

اميدوارم كه از طريق پي گيري به نتيجه برسي و براي اين منظور برات دعا مي كنيم.Rolleyes

باز هم تاسف عميق ما رو بپذيرRolleyes
شماره کیس: 2011AS25xxx
اطلاعات كامل كيس

انتشار انرژي منفي در اين مكان ممنوع است، حتي براي شما دوست عزيز
تشکر کنندگان: alisarshar ، نگار 65 ، amir53 ، najibi ، zohreh36 ، coming soon ، ramin_ad ، samadi2050 ، clear ، paniz A ، sare ، nil2011 ، pari pariaaa
دوستان گلم برای اوایل خرداد به مقصد دبی اگر همسفر باشه خوش حال می شوم باهاشون اشنا بشم برای مصاحبه
من تا اخر خرداد دبی هستم
دوستانی که تمایل دارند می توانند پیام خصوصی بدهند
تشکر کنندگان: Hornet ، najibi ، coming soon
سلام به همه دوستان
من 10 اپریل مصاحبه داشتم و به من برگه ابی دادن و بهم گفتند به خاطر مراحل اداری پروسه ویزاتون یک کمی طول میکشه واز دهفته دیگه تو سایت چک بکنید و به محض اینکه تو سایت کیستون OK شد خودتون یا هر کس دیگه که پاستون را بیاره میتونه ویزاتون را بگیره حالا من سئولم این هست که بر اساس تجربه دوستان حداقل زمان وحداکثر زمانی که کیس افراد OK میشه چقدر هست مرسی
تشکر کنندگان: Hornet ، coming soon
(2011-05-06 ساعت 00:59)hamidt نوشته:  سلام به همه دوستان
من 10 اپریل مصاحبه داشتم و به من برگه ابی دادن و بهم گفتند به خاطر مراحل اداری پروسه ویزاتون یک کمی طول میکشه واز دهفته دیگه تو سایت چک بکنید و به محض اینکه تو سایت کیستون OK شد خودتون یا هر کس دیگه که پاستون را بیاره میتونه ویزاتون را بگیره حالا من سئولم این هست که بر اساس تجربه دوستان حداقل زمان وحداکثر زمانی که کیس افراد OK میشه چقدر هست مرسی

دوست عزیز به شما گفتن بعد از چند هفته، چک کن ؟
معمولاً به بقیه میگن بین 6 تا 8 هفته .Big Grin
شماره کیس: 2011AS25xxx
اطلاعات كامل كيس

انتشار انرژي منفي در اين مكان ممنوع است، حتي براي شما دوست عزيز
تشکر کنندگان: coming soon
سلام به همه دوستان خوبم
ما هم امروز بعد از یک هفته با ویزا برگشتیم . از همه شما به خاطر کمک هاتون و اطلاعات مفیدتون در این چند ماه ممنونم در اولین فرصت سفرنامه هم می نویسم . باز هم متشکر
case no :2011AS00023XXX
تاریخ دریافت پاکت اول :26may
تاریخ ارسال فرمها:3jun
تشکر کنندگان: kamrani.navid ، najibi ، Amir78 ، WIKIMAN ، AmericanHamid ، hamed_gh ، sare ، nil2011
در مورد راننده تاکسی ها لازم میدونم هشداری به تمام دوستانی که به امارات سفر میکنن بدم :
حتما" حواستون به پرداخت و دریافت پول باشه چون من یک شب ساعت 1 بعد از دادن 100 درهمی به راننده تاکسی و پیاده شدن از تاکسی راننده گفت پول خرد نداره و من هم که درهم خرد نداشتم 5 دلار بهش دادم و ان 100 درهمی رو برگردوند به من و رفت همون موقع من نسبت به جنس اسکناسی که به من داد شک کردم و چک کردم دیدم کپی هستش و راننده هم رفته بود .
تشکر کنندگان: coming soon ، najibi
(2011-05-06 ساعت 00:59)hamidt نوشته:  سلام به همه دوستان
من 10 اپریل مصاحبه داشتم و به من برگه ابی دادن و بهم گفتند به خاطر مراحل اداری پروسه ویزاتون یک کمی طول میکشه واز دهفته دیگه تو سایت چک بکنید و به محض اینکه تو سایت کیستون OK شد خودتون یا هر کس دیگه که پاستون را بیاره میتونه ویزاتون را بگیره حالا من سئولم این هست که بر اساس تجربه دوستان حداقل زمان وحداکثر زمانی که کیس افراد OK میشه چقدر هست مرسی
سلام - به من هم گفتند كه از 2 هفته ديگر سايت را چك كن . الان كه دقيقا 50 روز ميگذره هنوز هيچ خبري نيست .

تشکر کنندگان: Ashkan78
اين مشكل يه راه حل ساده داره...

هر وقت سوار تاكسي مي شيد... حتي اگه به ظاهر مشكلي پيش نيومده، پس از پرداخت كرايه از راننده رسيد بخوايد. اين رسيد توسط دستگاه تاكسي متر چاپ مي شه و صدورش در حد 20 ثانيه معطلي داره و حق قانوني شما هست كه اون رو داشته باشيد.

همه رسيد ها رو تا دو سه روز نگه داريد و بعد دور بريزيد. اين جوري اگه مشكلي پيش بياد، تاكسي اي كه سرتون كلاه گذاشته از روي كد خاصي كه روي رسيد چاپ شده قابل شماسايي هست و با شكايت به پليس مي شه پدرش رو در آورد.

(2011-05-06 ساعت 22:27)jnik نوشته:  در مورد راننده تاکسی ها لازم میدونم هشداری به تمام دوستانی که به امارات سفر میکنن بدم :
حتما" حواستون به پرداخت و دریافت پول باشه چون من یک شب ساعت 1 بعد از دادن 100 درهمی به راننده تاکسی و پیاده شدن از تاکسی راننده گفت پول خرد نداره و من هم که درهم خرد نداشتم 5 دلار بهش دادم و ان 100 درهمی رو برگردوند به من و رفت همون موقع من نسبت به جنس اسکناسی که به من داد شک کردم و چک کردم دیدم کپی هستش و راننده هم رفته بود .

قرعه كشي 2010 خاطره شد ...
تشکر کنندگان: Hornet ، gadfly ، Amir78 ، najibi ، maxsupermax ، AmericanHamid ، mh_hshk ، mgolchin13
سلام به همه دوستان خوبم
اولا از همه تشکر می کنم به خاطر همکاری های خیلی خیلی صمیمانه و مفیدتون که واقعا اگه من بااین سایت آشنا نشده بودم و از کمک شما دوستان بهره نمی گرفتم نمی دونستم باید چکار کنم .
امروز هم نوبت سفرنامه من شد هرچند دوستان به اندازه کافی اطلاعات داده اند ولی وظیفه خودم می دونم شرح سفر خودم را بنویسم شاید قسمتی از آن به درد کسی بخوره که بعید می دونم .
روز پنجشنبه صبح ساعت حدود 11 به دبی رسیدیم و از آنجایی که منزل اقوام نزدیک می رفتیم بعد از کمی منتظر شدن در فرودگاه آمدند دنبالمون و سفر ما شروع شد .
ما برای شنبه نوبت از دکتر شوکلا در NMC گرفته بودیم از طریق ایمیل ولی چون زودتر رسیده بودیم از منزل تماس گرفتیم و گفتند حدود 4 اینجا باشید اصلا هم اسمی از اینکه وقت قبلی برای شنبه داریم نیاوردیم .
به حدی سرگرم دید و بازدید با خاله و دختر خاله و اینها شده بودیم که یادم رفته بود برای چه کاری آمدیم .
بالاخره ساعت 4 به زور از خانه آمدیم بیرون و یکی از این فامیل های گرامی لطف کردند و ما را همراهی کردند . ساعت 4 و نیم رسیدیم کلینیک و بدون هیچ مشکلی منتظر شدیم تا آقای دکتر تشریف بیاورند . ساعت حدود 5و نیم بود که اقای دکتر تشریف آوردند . ابتدا دو تا خانم هندی ما را به یک اتاق خیلی کوچک که بیشتر شبیه یک راهرو بود بردند و قد و وزن و فشار خون و معاینه چشم انجام دادند برای همه حتی دختر 4 سالم و ما هم با کلی زحمت تونستیم به بچه بگیم که علامت های روی دیوار را چطوری بگو .
بعد از آن به اتاق دکتر رفتیم و یک سری سوال کرد راجع به بیماری های قبلی و اصلا حرفی از اینکه قبلا جراحی داشتید یا نه نبود . شوهر من کمی مشکل چشم داشت و ما هم یادمون رفته بود از دکتر گواهی بگیریم که اصلا برای شوکلا مهم نبود فقط پرسید چقدر مشکل داری و بس بعد هم یک معاینه سطحی از ناحیه شکم کرد . مخصوصا برای خانم ها خیلی مودبانه و همراه با خانمی که کنار دستش بود .
و در آخر هم از چیزی که می ترسیدیم به سرمون اومد . چون دوستان از قبل گفته بودند که ممکن است چند تا واکسن همینطوری سر بچه ها خالی بشه من واکسن آنفولانزا نزدم که واکسن را به من بزنه نه به بچه ولی متاسفانه گفت کارت واکسن شما و شوهرت کامله و بچه باید 4 تا واکسن بزنه . حالا بیا و درستش کن . از دکتر خواستیم که اگر ممکنه اول ما عکس قفسه سینه و آزمایش خون بدهیم و در آخر واکسن بچه را بزنیم چون دیگه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی و او هم قبول کرد .
به مدت 20 دقیقه هم عکس گرفتیم و هم آزمایش خون دادیم و رسیدیم به قسمت اصلی ماجرا . به محض اینکه نوبت واکسن شد ما وارد اتاق واکسیناسیون شدیم و دختر ما هم فهمید قضیه از چه قرار است و شروع کرد که منو از اینجا ببرید بیرون اینجا را دو ست ندارم ولی چاره ای نبود . و دو نفر سر بچه بیچاره ریختند و ...
خانمی که قرار بود واکسن بزنه از شانس ما ظاهرا تازه کار بود و تازه داشتند آموزش می دیدند و همینطور دستش می لرزید چون نفر دیگه مرتب بهش می گفت چکار کن و براش روی پای بچه تقسیم بندی می کرد و هر بار یک واکسن می زد تا واکسن بعدی حدود 3-4 دقیقه طول می کشید حالا این بچه هم داد و بیداد و منو نجات بدید و منو کمک کنید و هر چی که می دونست می گفت من هم یکی دو بار بهشون گفتم اگر ممکنه سریعتر تزریق کنند ولی گوش نمی کردند خواستم اعتراض کنم که شوهرم اجازه نداد و گفت ممکنه بدتر کنند و باور کنید یکی از واکسن ها را چنان بد زد که صداش را شنیدم و خون پای بچه بند نمی یومد . خلاصه چشمتان روز بد نبینه تا کلی بچه گریه کرد که از حال رفت و خوابش برد و بیچاره تا سه روز درست نمی تونست راه بره و هنوز هم بعد از چند روز درد داره . و هزینه واکسن هاش هم 800 درهم شد که یکی از آنها که نمی دونم چی بود فقط 400 درهم شد بقیه هم که شامل آبله مرغان بود باهم 400 درهم شد و جمعا نتیجه آزمایش و واکسیناسیون و ایکس ری برای سه نفرمون 1900 درهم شد .
بعد از آن ساعت حدود 9 شب بود که ما به خانه برگشتیم و تو ی راه یادم افتاد که پس چرا من یادم رفت استرس داشته باشم .
جمعه و شنبه و یکشنبه را به گشت و گذار و دید و بازدید گذراندیم و یکشنبه ساعت 8و نیم شب بعد از برگشتن از دبی مال نتیجه آزمایش که شامل سه پاکت دربسته که روی هرکدام خلاصه ای از واکسیناسیون بود و 2 پاکت ایکس ری مربوط به من و شوهرم را گرفتیم و به خانه برگشتیم .
صبح روز یکشنبه من با ملیکا خانم تماس گرفتم و گفتم که ما فردا مصاحبه داریم ایشان هم گفتند ساعت 6 بعد از ظهر با من تماس بگیرید و خودشان ساعت 6 تماس گرفته بودند به تلفن دختر خاله جان و ایشان هم منت گذاشته و بهشون گفته بودند ما خودمان می بریمشان و شما زحمت نکشید . که البته خیلی شرمنده کردند .
شب قرار بود زود بخوابیم که صبح زود بیدار شویم . و آن شب را ما منزل دختر خاله بودیم که شارجه بود . ساعت 12 بزور خوابیدیم و صبح تا آمدیم حرکت کنیم ساعت 6 شد . ولی با اینحال با اینکه از شارجه حرکت کردیم حدود 7 و نیم رسیدیم ابوظبی و تا سفارت را پیدا کردیم حدود ساعت شد . من هم نمی دونم چرا دوباره یادم رفته بود استرس بگیرم آخه معمولا تو این شرایط عادی نیستم و قبل از رفتن به دبی خیلی بیشتر از اینها استرس داشتم ولی نمی دنم چی شده بود . مشکلی برام پیش اومده بود خلاصه نمی دونم چرا این استرس نمی یومد سراغم و کلا یادم رفته بود . تند تند بچه را بیدار کردم و لباسش را تنش کردم و از ماشین پیاده شدیم و راهی سفارت شدیم .
من و شوهرم هر دو با لباس رسمی بودیم .
جلوی در نامه دوم و پاسپورت ها را ازمون خواستند . حدود 20 نفر روی نیمکت های جلوی در نشسته بودند و به ما هم گفتند شما برید روی نیمکت های جلوتر بشینید .
حدود 2-3 دقیقه نشستیم و کلی همه قربون صدقه دخترمون رفتند و تو گوش هم پچ پچ کردند و بهش لبخند زدند و ...
نوبت ما شد نمی دونم بی نوبت صدا کردند چون افرادی که زودتر اومده بودند هیچ کدوم را صدا نکردند و اولین نفر به ما گفتند برید داخل .
وارد ورودی اول شدیم کیف ها را گرفتند یادتون باشه پول را درکیف جداگانه بگذارید یا در جیبتون و با خودتون ببرید داخل بعد هم چک شدیم و وارد یک سالن انتظار شدیم و باز هم طولی نکشید که صدامون کردند و وارد حیاط شده و بعد از گذشتن از بین شمشادهای معروف به ورودی آخر رسیدیم و باز چک شدیم و وارد سالن اصلی شدیم شماره 12 نصیبمون شد .
حدود 15 دقیقه شد تا نوبتمان شد . و در طول این مدت دختر گل ما فکر کرد که دوباره آوردیمش برای واکسن و کم کم داشت گارد می گرفت و می گفت که اینجا را دوست ندارم این آقا سیاهها را دوست ندارم منو ببرید از اینجا که شمارمون روی تابلو اومد .
در جلو و آخر سالن دو تا تابلو بود سمت راست آن شماره باجه را نشان می داد و سمت چپ آن شماره شخص .
یک آقایی که هندی بود مدارک را از ما می گرفت . همزمان بچه شروع به گریه و بهانه گیری کرد و تا عکس خودش را روی پاسپورتش دید گفت من پاسپورتمو می خواهم نمی خواهم بدیدش به این آقاهه و کلی گریه زاری بیچاره آقاهه هنگ کرده بود و نمی دونست اصلا چه مدارکی را باید از ما بگیره و به شوهرم گفت تا خانمت مدارک را تحویل می ده تو برو سریع پول را واریز کن تا بچه بیشتر از این اذیت نشه . و کلا مدارکی که از من خواست : کپی پاسپورت - کپی شناسنامه - کپی سند ازدواج - و پیش دانشگاهی بود که من خودم دیپلم را هم اضافه کردم و دو تا عکس و مدارک اسپانسر
بعد پرسید پس شوهرت کو گفتم در صف واریز پول است که گفت مگه نگفتم بدون نوبت بره حالا تو مدارک شوهرت را هم بده .
و کپی پاسپورت - کپی شناسنامه - کپی سند ازدواج و دو تا عکس هم که یادش رفت و خودم بهش دادم و کلی تشکر کرد و بعد هم کپی پاسپورت بچه و کپی شناسنامه و دو تا عکس بچه را هم خودم بهش دادم که یادش نره و دوباره پرسید پس شوهرت که همون موقع شوهر گرامی سر رسیدند و آقا را نجات دادند و در آخر هم عکس های قدیمی بچه را از روی فرمها جدا کرد و داد به بچه و گفت بیا این عکس هات را بگیر و دیگه گریه نکن و لی او هم جواب داد عکسهام رو نمی خواهم پاسپورتم را بده و خلاصه ما رفتیم نشستیم و بچه هم هر کاری بلد بود و در این چهار سال یاد گرفته بود و بکار برده و بکار نبرده بود آنجا انجام داد و به هیچ وجه راضی نمی شد از آنجایی هم که می دید چه مادر و پدر مهربانی امروز داره که هیچی بهش نمی گند دیگه بیشتر ادامه می داد تا اینکه من از نگهبان پرسیدم اسباب بازی ندارید و اون هم جواب داد وسط سالنه و من تازه دیدم چقدر اسباب بازی پشت سرمون هست و خلاصه با اسباب بازی ساکتش کردم که نوبت انگشت نگاری رسید و بعد هم حدود 5 دقیقه طول کشید که نوبت مصاحبه شد . حالا فکرشو بکنید انقدر این بچه گریه زاری کرده بود که من وقت نکردم به استرسم فکر کنم و دوباره از دستم رفت .
باز هم روز از نو روزی از نو
کلی ساکتش کرده بودیم که دوباره شروع شد . افیسر ما یک خانم جوان عرب بود خیلی خوش برخورد و مودب ما هم مشخص نکرده بودیم انگلیسی زبان می خواهیم یا فارسی و او هم به انگلیسی مصاحبه را شروع کرد . اسم و فامیل منو پرسید و گفت دست راستتون را بالا ببرید که من گفتم مشکلی داشتم راجع به تاریخ تولدم و به کی سی سی توضیح دادم در کامپیوتر نگاه کرد و لبخندی زد و گفت مشکلی نیست آیا تاریخ تولد ت فلان تاریخ می باشد که تایید کردم گفت خوب حالا قسم می خورید که هرچی نوشتید درست است و ما هم با اطمینان جواب دادیم بعد شروع کرد به سوال کردن از من که تحصیلاتت چقدره رشتت چیه - چرا این رشته را خوندی - اسپانسرت چه نسبتی باهات داره - کجا می خواهی بری - چند بار ازدواج کردی - چند بار در لاتری شرکت کردی -کارت چیه - خصوصیه یا دولتی ؟
که همزمان با مشت هایی که بر سرم وارد می شد جواب می دادم .
بعد گفت تو بچه را نگه دار و شوهرت جواب بده نوبت شوهرم رسید و تقریبا همین سوالها را ازش کرد .و غیر از آن پرسید بچه ات چند سالشه /
در ضمن در فرمهای اولیه که فرستاذه بودیم یک سوالی بود راجع جاهایی که در 10 سال اخیر کار کرده اید و شوهرم حواسش نبود و فقط هفت سال اخیر را نوشته بود که این موضوع را من یک روز قبل از مصاحبه متوجه شدم یکمی نگرانش بودم چون شرکت قبلی که در آن کار کرده بود نیمه دولتی بود ولی خدا را شکر اصلا سوالی نکرد و همه چی به خوبی گذشت .
بعد هم گفت گوشی را بدید به بچه ببینم چرا گریه می کنه که اون هم گوشی را پس زد و گفت نمی خواهم و تا من داشتم ساکتش می کردم شوهرم یک برگه آبی بهم نشون داد و گفت اینو بهمون دادند و بنده خدا از بس من بهش گفته بودم برگه آبی و خودش هیچ خبری از برگه آبی نداشت که چه شکلی هست کمی ناراحت شده بود ولی من دیدم نوشته چهارشنبه ساعت 2 و سوال کردم گفت بله درسته چهارشنبه بیاید ویزاهاتون آمادهست و کلی خوشحال شدیم و همون موقع دخترم هم ساکت شد و گفت اشکالی نداره پاسپورتم پیش این خانم باشه من نمی خواستم پیش اون آقا هندیه باشه و تمام . حدود ساعت 9 و ربع بود که ما در حیاط سفارت بودیم نمی دونم به خاطر رفتار خوب بچه بود که زود جواب گرفته بودیم و کارهامون به این زودی انجام شد یا نه ولی تا داخل سالن بودیم به هیچ کس غیر از ما ویزا نداده بودند . و فکر کنم اولین نفر بودیم که اومدیم بیرون . دم در خانم ملیکا را دیدیم بابت روز قبل ازشون عذر خواهی کردیم و راجع به گرفتن مدارک روز چهارشنبه سوال کردیم ایشان می گفت که هر دو نفرتون باید بیاید ممکنه تو انگشت نگاری اشتباه کرده باشند ولی من از همون خانم افیسر سوال کردم گفت یک نفرتون کافیه و حتی اگر کسی که مورد اطمینانتون باشه هم مشکلی نیست بهرحال نظر خانم ملیکا این بود که دو نفرمون بیایم که فکر نمی کنم نظرشون درست باشه .

بعد هم اومدیم بیرون و با دختر خاله عزیز به مارینا مال ابوظبی رفتیم و بعد از ظهر برگشتیم دبی و دیگه از خستگی زود خوابیدیم .
دوباره صبح روز بعد من یادم افتاد که پس استرس چی شد ..
بهر حال چهارشنبه هم شوهرم با یکی دیگه از فامیلهای مهربان به ابوظبی رفتند و ظرف 15 تا 20 دقیقه مدارک را گرفته بودند که شامل سه پاکت که سر پاکت بریده شده و عکس هامون ازش مشخص است و پاسپورت ها با اعتبار 6 ماه از تاریخ مصاحبه بود .
دو سه روز دیگه هم به گشت و گذار و سور دادن گذشت و الان هم در خدمت دوستان هستیم .
عذر خواهی می کنم اگر سرتان را بدرد آوردم و انشای بدی داشتم کلا انشای خوبی ندارم .
باز هم از همه متشکرم
case no :2011AS00023XXX
تاریخ دریافت پاکت اول :26may
تاریخ ارسال فرمها:3jun
(2011-05-09 ساعت 11:33)elena نوشته:  سلام به همه دوستان خوبم
اولا از همه تشکر می کنم به خاطر همکاری های خیلی خیلی صمیمانه و مفیدتون که واقعا اگه من بااین سایت آشنا نشده بودم و از کمک شما دوستان بهره نمی گرفتم نمی دونستم باید چکار کنم .
امروز هم نوبت سفرنامه من شد هرچند دوستان به اندازه کافی اطلاعات داده اند ولی وظیفه خودم می دونم شرح سفر خودم را بنویسم شاید قسمتی از آن به درد کسی بخوره که بعید می دونم .
روز پنجشنبه صبح ساعت حدود 11 به دبی رسیدیم و از آنجایی که منزل اقوام نزدیک می رفتیم بعد از کمی منتظر شدن در فرودگاه آمدند دنبالمون و سفر ما شروع شد .
ما برای شنبه نوبت از دکتر شوکلا در NMC گرفته بودیم از طریق ایمیل ولی چون زودتر رسیده بودیم از منزل تماس گرفتیم و گفتند حدود 4 اینجا باشید اصلا هم اسمی از اینکه وقت قبلی برای شنبه داریم نیاوردیم .
به حدی سرگرم دید و بازدید با خاله و دختر خاله و اینها شده بودیم که یادم رفته بود برای چه کاری آمدیم . .....

تبريك بسيار فراوان همراه با نورافشاني
فقط يك سئوال شغل همسرتون چي بود كه نگران بوديد؟

2011AS14706

[font=Times New Roman]باور روز برای گذر از شب کافیســـــــــت.....[/font]

به امید فردا
تشکر کنندگان: elena ، Hornet ، coming soon
با سلام به تمامي دوستان خوبم

با اجازه همه اينجانب تمام سفرنامه هاي دوستان2011 در ابوظبي رو به صورت يك فايل pdf تبديل كردم و در لينك زير قرار دادم , اميدوارم با ديدن سفرنامه هاي دوستان , هم تجديد خاطره بشه و تجربه خوبي براي دوستان خوبمون در 2012 باشه . ( اين كار رو در قسمت آنكارا هم كردم )

و به اميد اون روزي كه من هم بتونم مثل بچه هاي سالهاي گذشته بعد از قبول شدن يك سفرنامه خوب بنويسم .


http://up.iranblog.com/images/j9an9oq6t18jqqpb1ha2.pdf


لازم به ذكر است با اضافه شدن سفرنامه ها فايل را ويرايش ميكنم.


To Wounds From One[font=Arial][/font]
تشکر کنندگان: naeiji1974 ، elena ، alisarshar ، Hornet ، najibi ، coming soon ، AmericanHamid ، yousef156 ، Mojtaba72 ، mahmood_eng ، farnaz82 ، reza89
[
تبريك بسيار فراوان همراه با نورافشاني
فقط يك سئوال شغل همسرتون چي بود كه نگران بوديد؟

در این هفت سال اخیر کاملا خصوصی ولی قبل از آن پیمانکار یک شرکت دولتی بودند .البته باز هم خصوصی ولی من نگرانش بودم که شاید چون پیمانکار شرکت دولتی بودند ممکنه اف بی آی چک بخوریم .

case no :2011AS00023XXX
تاریخ دریافت پاکت اول :26may
تاریخ ارسال فرمها:3jun
تشکر کنندگان: alisarshar ، Hornet
(2011-05-09 ساعت 11:33)elena نوشته:  سلام به همه دوستان خوبم
امروز هم نوبت سفرنامه من شد هرچند دوستان به اندازه کافی اطلاعات داده اند ولی وظیفه خودم می دونم شرح سفر خودم را بنویسم شاید قسمتی از آن به درد کسی بخوره که بعید می دونم .
با سلام و تبريك. اتفاقا بر عكس پيش بيني شما سفرنامه شما يك نكته خيلي مهم داشت و اون اين بود كه nmc پنجشنبه بعداز ظهر ها هم بازه و من كه مثل شما روز دوشنبه مصاحبه دارم و واسه روز شنبه وقت گرفتم پنجشنبه بعدازظهر هم ميتونم واسه مديكال برم.
سئوالي دارم. آيا كل اعضاي خانواده با هم معاينه ميشن يا جدا؟ چون ما هر سه نفرمون آبله مرغان گرفتيم و اين مسئله رو خواستم اول معاينه به دكتر يادآور بشم.

شماره کیس:2011AS19XXX
کنسولگری:ابوظبي
مصاحبه:90/03/16 (06 june)
مدت كلیرنس : 111 روز
تاریخ کلیر : 25 SEP
دریافت ویزا : 26 SEP
تاریخ پرواز : 9 مارچ
دریافت گرین کارت : 19 آوریل
خلاصه وضعیت کیس
تشکر کنندگان: elena ، Hornet ، coming soon




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان