کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
اينم خالي از لطف نيس!‌ Big Grin

-->
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
پاسخ
واقعا بعد از یک کار نیک چنان لذتی به آدم دست میدهد که وصف ناشدنی است
من اگه یه موقع کار خیر کنم همون احساس خوش برایم بس است
ثوابش رو هم لازم ندارم
همه ثوابش رو تقدیم خود خدا میکنم که به هر کی خواست بدهد

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
آرش جان سلام
قبل از هرچیز بگم اگه میخوای پیشنهاد مرا نسبت به فروش موش و ارسال سهم من، نادیده بگیری؟ بیخیال.

امــّا در ارتباط با موضوع،
یکی از مواردی که بسیار به چشم دیدم، افرادی که با در نظر گرفتن زمانی در طول هفته و روز و ماه برای خود، با شرکت در جوامعی که مطلوبشان است (مدرسه ها، خانه های سالمندان، بیمارستان ها و ...) فقط و فقط به عنوان یک نفر داوطلب( والنتیار Volunteer) در انجام وظیفه اش به سهم خود ، شرکت می کند.

هرچند که این خدمتگزاری های آنان، سببی میشود که در یافتن کاروشغل، کمک خوبی برای آنها باشد، مهم قدردان بودن دیگران است که آنها را به امر خیر وا میدارد ، نه اینکه با نهایت پاکی نیّت، کاری کنید و دست آخر که دانستند هیچ سودی برایتان ندارد، با جمله ی « خب دیگه، بیکاره » خستگی را برتن و روحتان، بگذارند.

موفق باشید. ارادتمند حمید میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، Monica ، usa.lover ، Ali Sepehr ، ChairMan ، WIKIMAN ، 3pideh ، shkhmo ، HAZARA ، usa lover ، sorena ، adonis2006 ، armin021 ، farzad parsa ، alirezanz ، jsmlz ، leader-m
دیروز خیلی جالب بود, نزدیکیهای ظهر هوا آفتابی بود و باد هم خوابیده بود. به خودم گفتم که بد نیست یک دوری با قایقم توی دریاچه بزنم تا هم باطریهایش شارژ شود و هم اینکه از هوای خوب و دیدن مناظر و خانه ها لذت ببرم. همینطور که با سرعت خیلی کم از کناره های دریاچه میرفتم گفتم حالا که دارم با سرعت آهسته میرانم, قلاب ماهیگیری خودم را هم توی آب بیاندازم تا شاید با روش ترولینگ بتوانم ماهی بگیرم. قلابم را در آوردم و بعد از اینکه آن را به سمت پشت قایق پرت کردم, نخ آن را شل کردم تا کاملا قلاب از قایق دور شود و صدای موتور ماهیهایی که جذب طعمه میشوند را نترساند. بعد هم چوب ماهیگیری را گذاشتم پایین و برگشتم پشت فرمان.

همینطوری برای خودم الللی تلللی میخوندم که ناگهان دیدم چوب ماهیگیریم در هوا معلق شده است و دارد خودش را میکشد. سریع دنده قایقم را خلاص کردم و پریدم به پشت قایق و چوب را گرفتم. اول آنقدر سنگین بود که فکر کردم قلابم جایی گیر کرده است و میخواستم قایق را روی دنده عقب بگذارم و به قلاب نزدیک شوم تا آن را آزاد کنم ولی ناگهان چوب از دستم کشیده شد و فهمیدم که یک ماهی بزرگ در آن گیر افتاده است چون قایق ایستاده بود.

نزدیک نیم ساعت طول کشید تا کم کم ماهی را به قایق نزدیک کردم. کمی قرقره را میچرخاندم و زمانی که فشار میاورد آن را شل میکردم که نخ پاره نشود. پس از اینکه ماهی به قایق نزدیک شد, یک پرش روی آب کرد و من دچار شک شدم چون ماهی واقعا بزرگ بود و من هم تور نداشتم که با آن ماهی را بالا بکشم. سپس روی پله شنای قایق استادم و سعی کردم با دستم آن را بگیرم ولی فشاری که ماهی میاورد واقعا زیاد بود و وزنش هم خیلی زیاد بود. فکر میکنم حدود 7 پوند میشد. یکبار هم تعادلم بهم خورد و نزدیک بود به داخل آب بیفتم.

خلاصه پس از کلنجار رفتن زیاد, ماهی با یک حرکت ناگهانی نخ را پاره کرد و با قلابی که به دهانش گیر کرده بود فرار کرد. طعمه من هم یک اسپینر بود که شبیه یک موجود پشمالوی زرد و سبز است و یک پروانه فلزی دارد که موقع حرکت در آب میچرخد و برق میزند. زیر آن هم سه قلاب به هم چسبیده و پشت به هم دارد که وقتی ماهی خواست طعمه را قورت دهد, خرخره اش را بگیرد.

من خیلی افسوس خوردم چون این بزرگترین ماهی بود که من در عمرم گرفته بودم و دوست داشتم باهاش یک عکس یادگاری بگیرم. در ضمن خیلی تلاش کرده بودم که آن را به قایق نزدیک کنم. از طرف دیگر من همیشه برای ماهیگیری از دریاچه خارج میشدم و نزدیک 10 مایل دور میشدم تا در دلتا ماهی بگیرم و اصلا فکر نمیکردم که دریاچه خودمان ماهی به این بزرگی داشته باشد.

خلاصه یک چوب ماهیگیری دیگر از توی کابین برداشتم و یک قلاب اسپینر دیگر شبیه به اولی به آن بستم و دوباره همان مسیر را ادامه دادم تا بلکه هم دوباره آن ماهی را بگیرم و هم اینکه قلاب از دست رفته ام را پس بگیرم. بعد از اینکه یک کم از آن محوطه دور شدم دور زدم و دوباره همان مسیر قبلی را طی کردم و بعدد از حدود پانزده دقیقه باز دیدم که چوب ماهیگیریم در هوا معلق شد.

قایق را متوقف کردم و دوباره پریدم و چوب ماهیگیری را گرفتم. بعد قرقره را چرخاندم تا نخ جمع شود. حدود بیست دقیقه طول کشید تا ماهی را به قایق نزدیک کردم. این ماهی هم بزرگ بود و تقریبا جزو بزرگترین ماهیهایی است که گرفتم ولی اصلا قابل مقایسه با اولی نبود. خلاصه پس از اینکه ماهی را به سکوی شنای قایق نزدیک کردم با دست قلاب را گرفتم و آن را به درون قایق کشیدم. دو تا عکس از آن گرفتم که بعدا برایتان میفرستم چون امروز سیم رابط موبایلم را نیاوردم و نمیتوانم عکس را از موبایل به کامپیوتر منتقل کنم.

بعد هم باد شروع به وزیدن کرد و من به سمت اسکله خانه حرکت کردم. چون با باد شدید نمیشود یک نفره ماهیگیری کرد و اگر قایق را خلاص کنی تا ماهی را از آب بکشی بیرون, باد قایق را به سمت خانه های مردم میبرد. مگر اینکه آدم لنگر بیاندازد و در یک نقطه ماهیگیری کند که آن هم حال نمیدهد. خلاصه وقتی ماهی را به خانه آوردم آن را وزن کردم و حدود چهار و نیم پوند بود که حدود 2 کیلو میشود ولی باز هم خیلی خوب بود.

همخانه من که گفت از ماهی زنده میترسد و نمیتواند آن را پاک کند و خود من هم حوصله پاک کردن ماهی را نداشتم برای همین ماهی بیچاره را که همینطور بالا و پایین میپرید بردم که بدهم به خانم سلمونی محله مان. چون از قبل بهم گفته بود که اگر ماهی گرفتی برایم بیاور ولی مغازه او بسته بود برای همین بردمش به یک رستوران چینی که نزدیک خانه مان بود. آنها میخواستند بجای آن بهم یک وعده غذای مجانی بدهند ولی من گفتم که این یک هدیه است و نیازی به غذای مجانی نیست.

البته بعد از یک ساعت که گرسنه ام شد به خودم گفتم عجب کاری کردم کاشکی لااقل یک پرس غذای چینی از آنها گرفته بودم! خلاصه خیلی جالب بود که در یک زمانی که اصلا انتظار ماهی گرفتن را نداشتم چنین تجربه جالبی برایم ایجاد شد. حالا از این به بعد برای ماهیگیری بیشتر به اون منطقه میروم ولی این دفعه بعد از اینکه ماهی را گرفتم آزادش میکنم که بره چون بیرون آوردنش دردسر داره. تازه اگر هر روز هم ماهی بخورم یک ماه طول میکشه که آن ماهی به آن گندگی را بتوانم بخورم.

خوب از ماهیگیری که بگذریم میخواستم کمی برایتان از یک عادت بد صحبت کنم که متاسفانه خود من هم این عادت بد را زیاد داشتم. این عادت بد غر غر کردن است که حتما همه شما به اندازه کافی با آن آشنایی دارید ولی خوب شاید بد نباشد که کمی آن را بررسی کنیم تا متوجه شویم که چه عواملی باعث غر غر کردن یک نفر میشود.

معمولا آدم غرغرو به همه چیز و همه کس گیر میدهد و همیشه یک مسئله ای باعث آزار و ناراحتی وی میشود که آن را در قالب شکایت و بطور مکرر مطرح میکند. چرا در گنجه باز است؟ چرا دمب خر دراز است؟ اه باز این لیوان رو نگذاشتی سر جاش. صد بار گفتم شیشه رو آب کن بگذار توی یخچال. آخه اینجا هم شد جا که ما رو برداشتی آوردی؟ بابا من از عمه شما خوشم نمیاد. صد بار گفتم اسم این بابا رو جلوی من نیار. بابا زن بیا صدای این بچه رو خفه کن.

بعضی مواقع هم اتفاقاتی میفتد که یک فرد غرغرو سعی میکند به اطرافیانش بقبولاند که او از قبل میدانسته است که این اتفاق می افتد و دیگران به حرفها و یا غرغر های او اهمیت نداده اند. مثلا اگر ماشین خراب شود, یک فرد غرغرو صدها بار تکرار میکند که از قبل گفته بود که باید ماشین را چک کنند و یا اینکه صدبار گفته بود که باید این ماشین را بفروشند و یک ماشین بهتر بخرند و از این حرفها. در واقع فرد غرغرو میخواهد با تکرار حرفهای خود دیگران را آزار دهد و آنها را بخاطر عمل نکردن به توصیه هایش مجازات نماید. در اکثر موارد اگر شنونده حتی بگوید که من غلط کردم, تاثیری در فرد غرغرو نمیگذارد و همچنان به غرغر خود ادامه میدهد.

وقتی وارد امریکا میشوید و مدتی زندگی میکنید, اگر در جمع ایرانیهای مقیم در امریکا نباشید کم کم عادت غر زدن خودتان را از دست خواهید داد. با اینکه غر زدن در بین امریکاییها هم رواج دارد, ولی ظاهرا عوامل محیطی ما برای غر زدن بیشتر مختص خودمان است و وقتی محیط ما عوض میشود به مرور در عادت غر زدن ما هم تغییراتی ایجا میگردد.

من عوامل اصلی غر زدن را به سه عامل کلی زیر تقسیم میکنم.

1- هماهنگ نبودن توقعات با واقعیات.
معمولا ما وقتی به وقایعی برخورد میکنیم که با انتظارات ما هماهنگ نیست شروع میکنیم به شکوه و گلایه. مثلا وقتی درب یخچال را باز میکنیم و با بطری خالی آب مواجه میشویم, شروع میکنیم به غرغر کردن چون انتظار ما این بود که آب خنک از یخچال برداریم و این توقع ما برآورده نشده است. یا اینکه وقتی وارد بانک میشویم و توقع داریم که مسئول بانک به کار ما رسیدگی کند, وقتی آنها در کار تعلل میکنند و یا کار کسی را خارج از نوبت انجام میدهند شروع میکنیم به غرغر کردن و این غرغر ممکن است تا پایان آن روز در کنار ما باشد.

2- خودبزرگ بینی و یا تلاش در جلب توجه دیگران.
وقتی ما خودمان را داناتر و فهمیده تر از دیگران بدانیم, شروع میکنیم به گفتن اندرزها و پندهایی که اغلب آنها تکراری است و رنگ و بوی غرغر دارد. مثلا میگوییم تو هنوز نمیفهمی من چی میگم. من میدونم که آخرش تو با این کارها سرت رو به باد میدی.

اگر آن اتفاق بد افتاده باشد که دیگر واویلا. فرد غرغرو, میخواهد به همه اثبات کند که او بیشتر از همه میدانسته است و داناتر از همه بوده است ولی کسی به حرف او گوش نکرده است. مثلا میگویند چقدر بهت گفتم که این کار را نکن. چقدر گفتم این بچه رو نبر فوتبال. چقدر بهت گفتم به این برادرت رو نده. دیدی حرف من درست بود؟ حالا بکش که حقته.

بعضی وقتها هم خودبزرگ بینی منجر به رفتارهایی میشود که برای جلب نظر دیگران است. و باز هم نوعی غرغر به حساب میاید. مثلا ممکن است بگوید آخه این چرت و چرتها هم شد نوشته که شما میخونید؟ لااقل برید چهار تا چیزی بخونید که سوادتون زیاد بشه. آخه این حرف هم گفتن داره؟ خوب هر آدم بیسوادی هم این رو میدونه. آخه این هم شد تئاتر؟ همش دلقک بازی و جلف بازی! بابا اقلا برید شکسپیر نگاه کنید که چهار تا حرف درست و حسابی بشنوید.

3- عدم احساس امنیت اجتماعی و فردی.
بساری از غرغرهای رایج در بین ما بر اثر عدم احساس امنیت اجتماعی و فردی است. مثلا وقتی از گم شدن بچه خودمان در شلوغی میترسیم همش غر میزنیم که اصلا برای چی این بچه را آوردیم. یعنی این مامان تو که اینهمه ادعاش میشه نمیتونست دوساعت بچه رو نگه داره؟ و یا اینکه همش غر میزنیم که بابا جون صدبار بهتون گفتم این درب راهرو رو پشت سرتون قفل کنید. خوبه بیان همه دار و ندارمون رو ببرن؟ خوب معلومه شما که نمیرید خر حمالی کنید پول در بیارید. میگید بردن که بردن چشم من خر حمال در بیاد مجبورم دوباره کار کنم پول در بیارم و بخرم! شما که کار نمیکنید قدر پول رو بدونید.
یا در مواقعی که عدم احساس امنیت مالی دارید شروع به غرغر کردن برای صرفه جویی و یا خاموش کردن لامپ اضافی میکنید.

لازم به یادآوری است که در اکثر موارد حق با فرد غرغر کننده است ولی نحوه گفتن آن مورد اگر از کنترل فرد خارج شود تبدیل به غرغر میشود و فرد غرغرو عادت میکند که در تمامی موارد بجای صحبت کردن غرغر کند.

در واقع فرد غرغرو بدون اینکه منتظر شنیدن پاسخ و یا صحبت فرد مقابل باشد, بدون توقف حرفها و صحبتهای خودش را تکرار میکند و میخواهد بقول معروف طرف مقابل را خرفهم کند و یا مودبانه اش این است که آن حرفها ملکه ذهن شود!

در امریکا بسیاری از عوامل اصلی غرغر که در ایران وجود دارد مرتفع میشود بنابراین فرد غرغرویی که از ایران به امریکا مهاجرت میکند, توقعاتش هنوز به مراتب کمتر از آن چیزی است که به وقوع میپیوندد. مثلا وقتی به بانک میرود نوع برخوردی که میبیند, بالاتر از انتظارش است. یا بخاطر عدم مهارت اجتماعی نمیتواند احساس خودبزرگ بینی کند و میبیند که افراد دیگر بسیار بهتر از وی میفهمند و عمل میکنند. و در آخر نیز او احساس امنیت اجتماعی میکند و میداند که اگر اتفاق ناخوش آیندی برایش روی دهد قانون از او حمایت میکند.

بنابراین کم کم عادت غرغر او از بین میرود و جای خودش را به صبر کردن و یادگیری میدهد. ولی امریکاییها و یا ایرانیهایی که مدتها در امریکا زندگی میکنند, دلایل و عوامل غرغر خاص خودشان را دارند که در این بحث مهاجرتی ما نمیگنجد.

بنابراین غرغر در امریکا هم رایج است ولی فرد مهاجری که به امریکا مهاجرت میکند, بخاطر شرایط ویژه مهاجرت, به مرور غرغر کردن خودش را ترک میکند.

امیدوارم که این نوشته به دردتان بخورد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، Ali Sepehr ، WIKIMAN ، laili ، honareirani ، usa.lover ، seravin ، amirbakhshi ، ALIREZA205 ، ChairMan ، m.memari ، سارا کوچولو ، matrix ، sh-b ، kavoshgarnet ، parmida.722 ، lexington ، Monica ، farzad24 ، otaku ، Hossein81 ، Cruz ، Electronic-Arts ، frozen mind ، Lmnop ، AvRiMcM ، Pedram.mt ، saied-k ، majid89 ، sinswimer ، SH1A2R3 ، maaref ، miha ، Yashar1989 ، aNTea ، outlaw ، nimar123 ، Mehdiest ، delir ، gol1 ، GreenRoad ، batis2010 ، Hediyeh ، ساری ، Szsanazsz ، Omidooo ، mrr777 ، mrhj50 ، امیر مهاجر ، star63 ، amir0_0amir ، mohajer13 ، aziking ، rira1982 ، m@ry@m75 ، byousefi_p ، Emad_L ، NarcisJ ، myfriendsmy2010 ، mirzamemar ، nazgol87 ، zohreh36 ، 3pideh ، SAEED 60 ، behrooz ramezani ، mdtrmd ، shkhmo ، Saeedv13 ، safajoo ، parastoo mohajer ، DEMAR001 ، behzadkhatari ، sam_sabz ، niki shams ، ابی هانی ، Emma_a432 ، HAZARA ، nooshshahnar ، roeentan ، leilaja ، مانترا ، usa lover ، yousef 62 ، namo ، AsemanAbee ، Sepidrose ، hosein1204 ، sir vahid ، sorena ، siakhatar666 ، CYB3R ، pooryaaa ، hadi-sh ، سلی ، Hedieh20 ، اسمان ابی ، hushmandco ، arahata ، mohammadrezah ، shohreh63 ، shovaleye ، آنی ، mhz_ir ، آلیس-1980 ، pishahang2014 ، sajedeh ، Hamed jojo ، ebi1988 ، bahram2014 ، galiver ، am4366 ، Anahita ، meghdad matador ، SomeOneX ، armin021 ، sonyz2 ، حاجی واشنگتن ، mizan ، shanks ، MJAVADIAN ، مریم فتوحی ، justusa ، barfi1 ، vahidbaq ، farzad parsa ، hamid87 ، sheinos ، AliReza.Sh ، javid20 ، ben123 ، pasha_iv ، r.bazargan ، ttrz ، mrlzdh ، mfarazz ، kaspi ، alirezanz ، sadegh_fojica ، hamidzxc ، amirsalehish ، matin.sh ، jsmlz ، j.modarres ، faraz15 ، ELNAZ21 ، aram_hpanahi ، pishtaz611 ، j4deh ، hsh85 ، leader-m ، ZHERZHIC ، Mani-usa
آرش جان نکنه ماهی که می گیری رو ول کنیا!!
ببر بده رستوران چینیه حالشو ببر!!!Big Grin
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
۰۹۱۲۱۲۵۳۵۵۷


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
ولی خودمانیم ها
بعضی وقتها غر و لند کردن خیلی کیف میده
مثلا وقتی میری تو صف نون و می بینی شاطر یه نون به مشتری میده و دو تا برای کبابی کنار میذاره
یا وقتی میبینی تلفنت در لحظه حساس آنتن نمیده
یا وقتی داری یه فایل مهم رو دانلود میکنی و یه دفعه اینترنت قطع میشه
چکار کنی غیر از غر زدن؟
هرچند فایده نداره ولی از هیچ کاری کردن بهتره



شوخی کردم باور نکنید
غر غر کردن مثل سوهان زدن به روح خود آدم و اطرافیان مضره

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
با وجودیکه حرفهات و در مورد غرغر کردن ایرانیها قبول دارم ولی جمله ی آخر و قبول ندارم که "فرد مهاجر به مرور غرغر کردن خودش و ترک میکنه."

ما اینجا با افراد زیادی رو به رو میشیم که با وجود اینکه بیشتر از 20 ساله اینجا هستند ولی بازهم غر میزنند و از همه چیز ایراد میگیرند .مثل گرانی

و کار و انجام نشدن کارشون در یک اداره به مدت دو دقیقه و .......................که هر کی ندونه و مثل ما نشناسه که اینها از کجا اومدند فکر میکنه

که مملکتشون از سوئیس بهتر بوده و این بیچاره ها به خاطر بچه هاشون مجبور به ترک اونجا شدند وگرنه داشتند در بهشت برین زندگی میکردند..
این یه خصلت ذاتیه و تا حدی هم فرهنگی..افراد کمی میتونند با تغییر محیط خودشون و تغییر بدن
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
درود بر همه.
من فکر میکنم که غرغروترین آدم روی کره ی خیکی رو میشناسl!!! پدر مبارک بنده! ایشون ید بیضایی در غر زدن دارند و براشون اصلا مسئله یا زمان و مکان هم مهم نیست! مهم اینه که ایشون غر خود را تمام وکمال بزنند! من فکر میکنم هیچ کسی نمی تواند رکورد پدر بنده را در این زمینه بشکند! زیرا به طور مثال همین چند ساعت پیش بنده وقتی از دانشگاه به منزل آمدم ایشون به دلیل نکاتی در حال غر زدن به مادر محترم بودند. بنده هم طبق معمول که این کار برایم بسیار بسیار عادی و امری مرسوم در منزل است مشغول به انجام کارهایم شدم. و بعد از یکی دو ساعت با توجه به خستگی کم خوابی خواب به سراغ بنده تشریف آوردن! (که البته پدر مبارک همچنان در حال غر به سر می بردند) بنده پس از کش و قوص های فراوان با بالش بالاخره با توجه به صدای رسای پدر به خواب نازی تشریف بردم! و بعد از چندین ساعت بعد از سیری از خواب ناز دوباره به حالت بیداری رجوع کردم. و در همان حال و پس از بازکردن دو چشم مبارک و اولین فرکانس های صدا متوجه شدم که پدر جان هنوز در حال غر زدن به سر می برند. با توجه به تحقیقات اینجانب از مادر محترم متوجه این قضیه شدم که در تمام طول مدتی که بنده مشغول دیدن تمام پادشاهان از شماره یک تا هفت بودم با توجه به مدارک و مستندات ارائه شده ، پدر ایتجانب در حال غرغر کردن بوده اند و عمق فاجعه به حدی بود که حتی تا ساعاتی بعد از بیدار شدن اینجانب این داستان ادامه داشت!!
با عرض معذرت از طولانی شدن مطلب.
پاسخ
سلام لیلی خانم.
حرف شما در مورد ایرانیهایی که مدت طولانی در امریکا هستند کاملا صحیح است و شاید ترک عادت غرغر فقط تا چند سال دوام پیدا کند و بعد از آن عوامل دیگری باعث بروز مجدد غرغر خواهد شد. خط زیر را از متن اصلی کپی کردم:

"بنابراین کم کم عادت غرغر او از بین میرود و جای خودش را به صبر کردن و یادگیری میدهد. ولی امریکاییها و یا ایرانیهایی که مدتها در امریکا زندگی میکنند, دلایل و عوامل غرغر خاص خودشان را دارند که در این بحث مهاجرتی ما نمیگنجد"
از توجه شما به این بحث سپاسگزارم.

(2009-12-01 ساعت 01:07)laili نوشته:  با وجودیکه حرفهات و در مورد غرغر کردن ایرانیها قبول دارم ولی جمله ی آخر و قبول ندارم که "فرد مهاجر به مرور غرغر کردن خودش و ترک میکنه."

ما اینجا با افراد زیادی رو به رو میشیم که با وجود اینکه بیشتر از 20 ساله اینجا هستند ولی بازهم غر میزنند و از همه چیز ایراد میگیرند .مثل گرانی

و کار و انجام نشدن کارشون در یک اداره به مدت دو دقیقه و .......................که هر کی ندونه و مثل ما نشناسه که اینها از کجا اومدند فکر میکنه

که مملکتشون از سوئیس بهتر بوده و این بیچاره ها به خاطر بچه هاشون مجبور به ترک اونجا شدند وگرنه داشتند در بهشت برین زندگی میکردند..
این یه خصلت ذاتیه و تا حدی هم فرهنگی..افراد کمی میتونند با تغییر محیط خودشون و تغییر بدن
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
آرش جان خیلی دوستت دارم، چون کاملا با شما موافقم و میدونم که نوشته هات با دقت و تحلیل زیاد هستند.
آرش جان دلت برای ماهیه نسوخت؟(وقتی داشت بالا و پایین میپرید)
چرا ولش نکردی تو آب؟

راستی این مورد 2 که فرمودید، همین امشب برای من اتفاق افتاد که یکی از دوستانم که خودش را فهمیده حساب میکنه، حالم را گرفت! گفت همین جا درس بخون و از این چرت و پرتهای همیشگی ایرانی ها که انگار برای ضد حال و موج منفی ساخته شدند.
یادمه اوایلی که بابام بازنشسته شده بود(که جا داره یه تاپیک درباره همین هم بنویسید) تا ما در یخچال را باز میکردیم، بابام میگفت: ببند این در کمد رو!!! الان هم که به دستشویی رفتن من گیر داده که چرا اینقدر دستشویی ات رو طول میدی؟(یاد بحر طویل افتادم). بالاخره آدم غرغرو (cynical) باید خودش را خالی کنه دیگه!!!
مثلا خود من اینقدر به رانندگی خلق الله گیر میدم که حد نداره، یا راه رفتن مردم که انگار بهشون گفتن مالزیایی برقصید! Big Grin ماشا الله وقتی از یه مغازه ای بیرون میایند، مثل گلوله ژ3 زیک زاک میرن که آخرش هم به یکی میخورند. یا مثلا وقتی میخواهند آدرس بدهند دستشون 17 متر دراز میشه و ده ها چشم رو در میارند و از پیاده رو تا نصف خیابون دراز میشه!"""اینقدر بدم میاد وقتی یکی...........
دیدید چقدر غُر زدم؟
راه حل بدید برای ترک این عادت بد!
--------
"لازم به یادآوری است که در اکثر موارد حق با فرد غرغر کننده است ولی نحوه گفتن آن مورد اگر از کنترل فرد خارج شود تبدیل به غرغر میشود و فرد غرغرو عادت میکند که در تمامی موارد بجای صحبت کردن غرغر کند."
این جمله دقیقا مثل همون قضیه دروغ و دوغ مصلحت آمیز هست!!!تبصرش هست؟ Big Grin
جالب هست که اکثر کسانی که زیاد غرغر میکنند، به بیماری فشار خون دچار میشوند!
موفق باشید و غرُ نزنید!!!
پاسخ
علاوه بر مواردي که آرش اشاره کرد، در بسياري موارد، عامل غر زدن محيط و اجتماعه (علاوه بر امنيت اجتماعي). منظورم اينه که وقتي شما از خونه مياي بيرون و با موجي از ناهنجاري اجتماعي روبرو ميشي(که با يک جامعه ايده‌آل خيلي فاصله داره)، ناخوداگاه غر ميزني ديگه. عوامل بسياري هستند که باعث کاهش آستانه تحمل هر فرد در رويارويي با مسائل ميشه؛ تا جايي که سر يه موضوع کوچيکم ديگه تاب نمياري.
مشکلات اقتصادي هم کمک شاياني به اين موضوع ميکنه. مثلاً شما ميري خريد و ميبيني اجناس(بطور وحشتناکي) گرون شده و درآمد شما تغييري نکردهSad. حالا چون کاري از دستت برنمياد، روي اعصابت تأثير ميذاره و غر ميزني. حالا چون اين مشکل نسبتاً بزرگه، و با غرهايي که زدي خالي نشدي، پس يه جاي ديگه هم غرهاتو خرج ميکني تا دلت خنک شه. وقتي خالي شدي ميري سر يه موضوع ديگه و دوباره غر ميزني (ماشاا... موضوع هم که کم نيسBig Grin). اين روند ادامه پيدا ميکنه تا ديگه در ناخوداگاه وجودت ميشينه و ديگه عادت ميشه.

البته بماند که بعضي ها بصورت خودجوش اين پتانسيل رو دارن.Wink
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
پاسخ
درود

من قصد ندارم که با تحلیل روانشناسانه ی علل غرزدن، مطلب را پیش ببرم ، امــّا بد ندیدم تجربه ی خودم را خدمتتون عرض کنم. در جایی آقا آرش از خوش مشربی من ذکری کرده بود، به ایشان بفرمایید که اون روی سکّه را ندیده اند، سمبل غرزدن، الگوی یکدفعه از کوره در رفتن، نماد داد و هوارهای صاعقه وار کشیدن، و نشانه ی دست ول داشتن در دنیا اینجانب بوده و هستم

طوریکه حتی اوائل سکونت در آمریکا، کار به جایی کشیده بود که سوای غرغر، کم بود سوای عیال ضعیفه ی حقیره!!!Cool روی دیگران هم دست بلند کنم. ولی همین جا اعتراف میکنم که گـــاهی(عرض کردم گاهی، بعدا ً نگید، جذبه ی مردانگی را زیر سوال بردم، گاهی) از این صفات خود، شرمنده میشدم و فکری که چرا؟؟

امـــّا بشنوید که پس از حدود سه سال (نه چندین سال) چنان تغییرات روحی و روانی ام محسوس بوده است که آرش عزیز ضمن داشتن نظر لطفش آنگونه مرا توصیف کند و جالب تر اینکه ، چندی پیش با همین دو گوش خودم شنیدم که خانمم برای مخاطب آن طرف خط تلفن داشت مرا اینگونه وصف میکرد:

«نه بابا !!! حمید آنقده تغییر کرده که گاهی از خوبی حال آدم رو به هم میزنه، ولی میترسم نکنه که اون شوک ایرانی بودنش برگرده و بیماری سابقش اوج کنه »
میدانم الان همه ی شما میفرمایید که ایشان بد عادت شده اند و باید هر از گاهی بنده نوازی ها را به یادشان بیاورم !!! Shy امــّا پس از شوخی، واقعا ً هرچه بود، در گذشته بد بود و هرچه است اکنون خوب است. منظور که خداوند زندگی در آرامش و به معنای واقعی زندگی را قسمت همه کند . بماند که گاهی بعضی افراد ژنتیکی دارای خصلتهایی هستند و به هیچ وجه امکان تغیر در را ندارند.

میبخشید طولانی شد. ارادتمند حمید از نجف آباد میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
من هر زمانی که مغزم خسته میشود, بهترین کار برایم نوشتن است. نیم ساعت مینویسم و سپس دوباره به کارم میپردازم. الان هم یک پلان ده صفحه ای را که قبلا درست کردم هی بالا و پایین میکنم تا ببینم چیزی از قلم نیفتاده باشد. معمولا برنامه های یک ساله بصورت پروتوتایپ و یا طرح مقدماتی به مدیریت داده میشود و اگر تصویب شد, طرح تفصیلی آن تهیه میشود. این گزارشات باید شامل تعریف طرح, دیاگرام روند داده ها یا DFD, چارت زمانی یا گنت چارت و در نهایت چارت مسیر بحرانی یا CPM باشد. بعد از اینکه طرح اولیه و طرح تفصیلی تایید شد تازه باید بر طبق آن بیزینس پلن طراحی و ارائه گردد تا بر طبق آن بودجه طرح تصویب شود.

متاسفانه چون مدیر من هم جزو هشتاد نفری بود که در ماههای گذشته اخراج شد, مسئولیت من کمی بیشتر است و در واقع بقای این دپارتمان به من بستگی دارد. چون اگر این طرح تصویب نشود این دپارتمان هم مانند چند تا بخش دیگر تعطیل میشود و همگی ما تشریف میبریم خانه تا با خیال راحت در مورد خاطرات بیکاری خود مطلب بنویسیم! ولی خوب نگران نباشید من توی این دو سالی که در این شرکت بودم میدانم که سرمایه گذاران شرکت از چه چیزهایی خوششان میاید. ممکن است باورتان نشود ولی ظاهر گزارش و چارتهای رنگی و نمودارهای مختلف و استفاده از کلمات قلنبه و سلنبه بسیار کارآمد است. البته این کار تخصصی من نیست ولی فعلا مجبورم این کار را انجام دهم.

نکته دیگری هم که شاید بد نباشد بگویم این است که من فقط بخاطر بودن در طبیعت و لذت بردن از آب ماهیگیری میکنم و علاقه چندانی به گرفتن ماهی ندارم. شاید در این یک سالی که قایق دارم و ماهیگیری میکنم فقط چند بار ماهی گرفتم. ولی اگر بهانه ماهیگیری نباشد, یک مقداری رفتن و وسط آب لنگر انداختن مسخره و بیهوده به نظر میرسد. خلاصه من زیاد هم حیوان آزار نیستم.

ولی مطلبی که به ذهنم آمد تا برایتان بنویسم در مورد مدیریت زمان در امریکا است.

من از زمانی که به امریکا آمدم متوجه شدم که بدن من به معطل بودن و یا Idle بودن عادت کرده است و یکی از مهم ترین این زمانها تلپ شدن جلوی تلویزیون و بالا و پایین کردن کانالهای آن بود. من در ایران بطور متوسط سه ساعت در روز در ترافیک بودم, سه ساعت تلپ جلوی تلویزیون, یک ساعت در حال گفتگوی بیهوده و یا مطالعه و بقیه زمانها هم یا در حال خواب و خوراک بودم و یا سر کار.

اوایلی که به امریکا آمدم تا زمانی که کار نداشتم, تمام وقت کاریم را صرف پیدا کردن کار و مطالعه علمی در مورد کارم میکردم. و شبها هم هر کاری که بقیه میکردند من هم انجام میدادم چون هیچ برنامه و زمانبندی خاصی نداشتم. وقتی کار گرفتم و بعد از اینکه جدا شدم احساس کردم که زمان خیلی زیادی پیدا کردم که نمیدانم چکارش کنم.

کم کم متوجه شدم که زمانبندی در امریکا بسیار مفید است چون همه چیز مثل ایران غیر قابل پیش بینی نیست و شما میتوانید روی زمانها و برنامه خودتان حساب کنید. این زمانبندی حتی به بودجه شما هم بستگی دارد و چون درآمد هم در اینجا روی حساب و کتاب است میشود روی آن حساب کرد. در ایران در بسیاری از مواقع هر چند ماه یک بار حقوق میگرفتیم و نمیدانستیم که آیا از پس پرداخت مخارج عادی خودمان بر می آییم یا نه. و در نهایت نمیتوانستیم برای هزینه برنامه های خاص خودمان برنامه ریزی کنیم.

در واقع شما در امریکا با داشتن یک برنامه خوب برای هیچ کاری وقت کم نمیاورید. نه در کارتان و نه در اوقات تفریحتان. یکی از چیزهایی هم که در محیطهای کار از شما انتظار دارند این است که برنامه کاری خودتان را مشخص کنید و مهمترین فاکتور رضایت کاری برای آنها این است که شما کار خودتان را در زمان تعیین شده بخوبی انجام داده باشید. اگر شما این کار را انجام ندهید, به شما فشار می آورند و کنترلهای بیشتری بر کار شما خواهند گذاشت.

معمولا در امریکا بیشتر آدمها برای آخر هفته خود هم برنامه ریزی میکنند تا بهترین استفاده را از وقت خود ببرند. انجام کارهای شخصی, تماشای یک برنامه مورد علاقه, رفتن به جاهای تفریحی, دیدن دوستان, مطالعه و غیره در این برنامه ها وجود دارد. در واقع یک گوشه تلپ شدن و ساعتها زل زدن با کانالهای تلویزیونی, برای اکثر امریکاییها غیر عادی است.

من در این مدت یاد گرفتم که با برنامه ریزی درست زمانم, میتوانم حتی در سر کار, علاوه بر مطالعه علمی, وقتهای اضافه ای پیدا کنم و به نوشتن مطلب بپردازم. در خانه هم با برنامه ریزی درست میتوانم به تمام کارهایی که علاقه دارم بپردازم و وقت هم اضافه بیاورم.

متاسفانه به ما در کودکی این کارها را یاد نداده اند و خود بزرگترها هم بیشتر وقتشان را به بهانه تربیت فرزندان و یا مراقبت از آنها تلف میکردند. همکار من در اینجا با دو تا بچه شش و هشت ساله, هم کار میکند هم کلاس موسیقی میرود, هم به مهمانیهای مختلف میرود و هم درس میخواند. در خانه بچه ها یاد میگیرند که برای وقت خودشان برنامه ریزی کنند و مزاحم وقت والدینشان نشوند. نه اینکه بیست و چهار ساعته کنار هم باشند و بچه نق نق کند و مادر و پدر غر بزنند و نصیحت کنند و بگویند این کار را بکن این کار را نکن. به این دست یزن به اون دست نزن. این رو بخور اون رو نخور. این رو بپوش اون رو نپوش.

خوب من دیگه باید به کارم برسم چون وقت نوشتنم تمام شد!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: fairwall ، hvm ، kavoshgarnet ، usa.lover ، lexington ، agadondol ، ChairMan ، m.memari ، amirbakhshi ، ALIREZA205 ، Monica ، matrix ، indmehdi ، Hamid55 ، farzad24 ، shabnam286 ، merdax ، Ali Sepehr ، honareirani ، meweadl ، seravin ، leili ، sh-b ، mohsen324 ، سارا کوچولو ، otaku ، saeed42 ، Cruz ، mavarfan ، Lmnop ، Pedram.mt ، majid89 ، sinswimer ، maaref ، miha ، kamelia ، perna ، Yashar1989 ، parto ، aNTea ، outlaw ، lun_john_silver ، amiry ، Mehdiest ، mohammadm64 ، delir ، MPU ، gol1 ، batis2010 ، Hediyeh ، ساری ، shaahinh66 ، Szsanazsz ، nahid.t ، Omidooo ، mrhj50 ، parsush ، امیر مهاجر ، star63 ، zaherbin ، mohajer13 ، m@ry@m75 ، byousefi_p ، victorygo ، Emad_L ، blackseven ، myfriendsmy2010 ، mirzamemar ، amir0_0amir ، Danoosh ، zohreh36 ، 3pideh ، SAEED 60 ، mdtrmd ، shkhmo ، reza6966 ، safajoo ، parastoo mohajer ، farshid.ok1 ، DEMAR001 ، behzadkhatari ، sam_sabz ، ابی هانی ، Emma_a432 ، younes77 ، HAZARA ، nooshshahnar ، roeentan ، leilaja ، مانترا ، usa lover ، yousef 62 ، sasbk ، AsemanAbee ، sorena ، siakhatar666 ، pooryaaa ، hadi-sh ، ali_ahn ، Rock ، SabreAyob ، Hedieh20 ، اسمان ابی ، shadi79 ، hushmandco ، arahata ، ghafari88 ، mohammadrezah ، shovaleye ، moein_sg ، آنی ، mhz_ir ، آلیس-1980 ، pishahang2014 ، asher ، ebi1988 ، maxima2012 ، shahryar7021 ، galiver ، am4366 ، nasam ، mizan ، حاجی واشنگتن ، shanks ، MJAVADIAN ، mehrdad pharm ، مریم فتوحی ، alitahus ، ramiz ، barfi1 ، HERMES7 ، vahidbaq ، h_amed ، jupiterx ، foruzanfar ، farzad parsa ، ziba62ka ، rezijon ، behniaahmadi ، hamid87 ، salar3d ، sheinos ، simsim2016 ، AliReza.Sh ، javid20 ، ben123 ، pasha_iv ، r.bazargan ، ttrz ، mrlzdh ، Kia robani ، mfarazz ، kaspi ، tamana2016 ، alirezanz ، sadegh_fojica ، golia ، matin.sh ، jsmlz ، ELNAZ21 ، pishtaz611 ، hsh85 ، ssalahi ، leader-m ، ZHERZHIC ، Mani-usa
توامریکا بایدبرای هرلحظه برنامه ای داشته باشی تا موفق بشی
case:19###
Big Grin



پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، amirbakhshi ، aNTea ، batis2010 ، shkhmo ، sorena ، mohammadrezah ، r.bazargan ، jsmlz
اونجا که رسیدیم ما هم همینکار رو میکنیم اما فعلا:
برنامه میریزیم که مثلا روز جمعه صبح ساعت 6 بریم کوه
شب جمعه مادر زنمون میاد خونه و ما رو از دیدن سریال محبوبمون که برای دیدن اونهم برنامه داشتیم محروم میکنه و شب هم همینجا میمونه و برنامه صبح میره رو هوا چون حاج خانوم خوشش نمیاد تنها بمونه خونه
کوه هم که با پاهاش غریبه هست
برای ظهر برنامه ریخته ایم که بریم رستوران اما وقتی میرسی دم در رستوران مورد نظر که از قبل جا رزرو کرده بودی میبینی نوشته بعلت تعمیرات تعطیله
خوب اینجا هم که رسم ندارند بهت زنگ بزنند
واسه یه امتحان میان ترم سوال طرح کرده بودی اما دو روز قبل اعلام میشه که فلان روز بعلت بین التعطیلی
دانشگاه هم تعطیله و میمونی که چرا دو ساعت وقتت رو تلف کردی
خلاصه مدیریت زمان در ممالک خاورمیانه خیلی چیز سخت و غریبی هست اما جایش بسیار خالیست

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان