ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2009-12-08 ساعت 03:54
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-08 ساعت 04:53 توسط rs232.)
دیشب دیر وقت بود که یادم افتاد باید یک چیزی را حتما به اداره ببرم. برای همین به خودم گفتم که بهترین کار این است که آن را همین الآن داخل ماشینم بگذارم. وقتی وارد حیاط شدم با تعجب فراوان دیدم که دارد برف می آید! این پدیده اینجا بسیار عجیب است و کمتر پیش می آید که دمای هوا به زیر صفر برسد. من همخانه ام و دوستش را صدا کردم و آنها هم از دیدن برف بسیار ذوق زده شدند. دخترش را هم از خواب بیدار کرد که بارش برف را ببینید. امروز صبح هم که سر کارم می آمدم تپه های جنگلی اطراف خانه مان پوشیده از برف بود که منظره بسیار زیبا و نادری را بوجود آورده بود.
من وقتی کوچک بودم عاشق برف بودم. یادم می آید که همیشه شبهای برفی, پشت شیشه بخار گرفته خانه کوچکمان در نظام آباد می نشستم و دعا می کردم که آنقدر برف بیاید تا فردا مدرسه ها تعطیل شود. صبح فردای آن شب هم اولین چیزی که پس از باز کردن چشمهایم میدیدم, لبه دیوار آجری حیاطمان بود تا ببینم چقدر برف روی آن نشسته است. وقتی مادربزرگم که همیشه جارو و خاک انداز دستش بود می گفت که بخواب امروز مدرسه ها تعطیل است, انگار که تمام شادیهای دنیا را به من داده اند. البته من دیگر خوابم نمی برد و پشت پنجره می ایستادم و به دانه های برف که غلطان به پایین می آمدند زل میزدم و لذت می بردم. بعد هم که کمی هوا گرمتر می شد چکمه های لاستیکی را به پایم میکردم و دستکش بافتنی را هم می پوشیدم. یک پالتو بر تن می کردم و شال گردن هم می انداختم و پس از اینکه مادربزرگم تایید می کرد که همه چیز آماده است به حیاط میدویدم و مثل دیوانه ها در برف غلط می خوردم تا جایی که پاها و دستهایم از سرما بی حس شود.
خاطره شب های برفی, چراغ علاالدین و کتری آب بر روی آن, شکلکهایی که بر روی بخار شیشه های پنجره می کشیدیم, صدای خرخر رادیوی لامپی پدر بزرگ که با موجهای آن ور می رفت, سفره ای که در وسط اطاق پهن می شد و نان سنگک داغ و پنیر و کره و مربا و چای شیرین و حتی غرغرهای پدر بزرگ که چرا پنیر زیاد لای نونتان می گذارید و یا اینکه چرا درب اطاق را پشت سرتان نمی بندید, یادگاریهایی که با ناخنهایمان بر زیر طاقچه های گچی حک کرده بودیم,
ساعت رومیزی شماطه دار قدیمی و چکش وسط دو ناقوس آن, رختخوابهای روی هم انباشته شده که من همیشه بالای آن میرفتم و بعضی وقتها هم باعث سقوط آن می شدم, کرسی وسط اطاق و آجیلهایی که مادربزرگمان زیر آن قایم می کرد و پیوسته ما را از زیر کرسی رفتن می ترساند که مبادا خفه نشویم, چارچوب چوبی در اطاق که چهار دست و پا از آن بالا میرفتم تا سرم به سقف آن بخورد, همه و همه خاطره هایی است که هرگز از من جدا نمی شود.
از خاطره های من که بگذریم, می خواهم در این وقت کمی که دارم برایتان از تساوی حقوق زنان و مردان در امریکا بنویسم. شما هم نظرات و عقاید خود را بنویسید.
تساوی حقوق زن و مرد در امریکا یک امر مطلق است و نسبی نیست. یعنی اینکه شامل تبصره و شرایط ویژه و مصلحت نمی شود. در قانون, تنها زمانی به جنسیت پرداخته می شود که موضوع مورد بحث, کاملا مختص به یک جنس خاص باشد. با اینحال اگر بعنوان مثال یک مرد هم حامله شود و زایمان کند قانون هیچ تفاوتی بین وی و زنان قائل نخواهد شد.
مسائل مالی, شرایط کاری و قوانین اجتماعی, کوچکترین تبعیضی را برای یک جنس خاص قائل نمیشود. برای همین همجنسگرایان نیز در جامعه و از دید قانون از شرایط یکسان برخوردار هستند.
اگر یک شغل خاص, نیاز به نیروی بدنی داشته باشد شما فقط در نیازمندی خود باید به میزان توان مورد نظر خود اشاره کنید و مثلا بگویید که کاندید این شغل باید بتواند 40 پوند را جابجا کند. در امریکا زنان هیکل دار و پر زور هم زیاد هستند که مردها را توی جیبشان می گذارند و می توانند در این شغلهای مخصوص کار کنند.
اگر ازدواجی صورت بگیرد که به طلاق بیانجامد, تمامی اموالی که بعد از ازدواج بدست آمده است بطور مساوی بین زن و شوهر تقسیم می شود و کلیه حقوقی که دادگاه مشخص می کند ربطی به جنسیت آنها ندارد مگر اینکه این موضوع درباره مادر و فرزند باشد که دادگاه در صورت واجد شرایط بودن و بخاطر عواطف مادر و فرزندی, به نفع مادر رای خواهد داد. دیگر عمو و دایی و پدر بزرگ و جد پدری هیچ نقش و مسئولیتی در قبال فرزند ندارند.
در امریکا نوع پوشش, مراکز ورزشی, مراکز تحصیلی, موقعیتهای شغلی و اجتماعی برای زن و مرد یکسان است. در امریکا هیچ رشته تحصیلی وجود ندارد که مختص زنان و یا مردان باشد. در مورد پوشش هم کاملا آزاد هستند و حتی شما گهگاهی مردان اسکاتلندی را در خیابان میبینید که دامن طرح لونگ پوشیده اند. استخرها و سالنهای ورزش هم متعلق به هر دو جنس است.
آزادیهای فردی برای زن و مرد یکسان است و هیچ فردی نمی تواند فرد دیگری را از یک حق اجتماعی بازدارد حتی اگر زن و شوهر باشند. مثلا زن نمیتواند به شوهرش بگوید که از خانه بیرون نرو و یا کار نکن. همانطوری که یک شوهر هم نمی تواند به زنش چنین فرمانی دهد. در واقع زن و شوهر فقط در چارچوب قراردادی که با هم امضاء کرده اند نسبت به هم متعهد هستند و اختیار دیگری نسبت به همدیگر ندارند.
در امریکا قانون خودش را از مسائل زن و شوهری کنار کشیده است و فقط زمانی وارد عمل میشود که یک فردی به فرد دیگر تعارض کند. از نظر قانون, دیگر فرقی نمی کند که این فرد زن یا شوهر طرف باشد و یا اینکه زن یا شوهر همسایه و یا همکار آنها باشد. اگر زنی شوهر خود را کتک بزند, پلیس مراجعه می کند و زن را به جرم کتک زدن بازداشت می کند. برای قانون, زن و شوهر بودن دلیل موجهی برای ارتکاب جرم نیست.
حتی در مورد ممنوعیت روابط خاص با بچه های زیر هجده سال, پسر و دختر از نگاه قانون کاملا یکسان هستند. بنابراین مثلا اگر یک دختر نوزده ساله با یک پسر هفده ساله ارتباط برقرار کند, از دید قانون, آن دختر نوزده ساله مجرم شناخته می شود.
در ضمن اگر شما یک حاج آقای پولدار هستید که برای تجدید فراش با یک دختر خانم هفده ساله ازدواج کرده اید بهتر است به امریکا نیایید چون یکراست از فرودگاه به زندان منتقل خواهید شد. شرعی و یا غیر شرعی بودن تعارض به کودکان زیر هجده سال در امریکا معنی ندارد و در هر حال جرم است.
برخی ها عدم پایداری زندگی خانوادگی در امریکا را به تساوی حقوق میان زنان و مردان ربط می دهند ولی به نظر من سست بودن بنیان خانواده دلایل دیگری دارد که بعدا در یک موضوع جداگانه در مورد آن صحبت خواهم کرد.
یک زن در محیط امریکا میتواند دقیقا مانند یک مرد به تنهایی و با آرامش زندگی کند و هیچگونه مشکلات و موانع اجتماعی و یا قانونی بخاطر زن بودنش برایش به وجود نمی آید. در ضمن زن ها در موقع خروج از کشور هم نیازی به اجازه شوهر ندارد!
حقوق یکسان در امریکا فقط محدود به جنسیت نمیشود و شامل نژادها و مذاهب مختلف هم می گردد. البته بعضی قوانین خاص برای سرخپوستها وضع شده است که تسهیلاتی را از نظر قانونی قائل می شود و آن هم بخاطر این است که آنها صاحبان واقعی قاره امریکا هستند.
از طرف دیگر, زنها هم بخاطر زن بودنشان از هیچ مزیت اجتماعی برخوردار نمی شوند و کسی برای آنها دل سوزی بی مورد انجام نمی دهد که مثلا چون همه مرد هستند و او زن است بهتر است برود سر صف و یا اینکه چون زن است کمکش کنیم آن بار را جابجا کند و یا اسباب کشی کند. در حالی که این کارها برای افراد مسن انجام می شود که باز هم زن یا مرد بودنشان هیچ فرقی ندارد.
این چیزهایی بود که من به ذهنم آمد و اگر شما نظری دارید به آن اضافه کنید.
با آرزوی موفقیت برای شما