ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
با اینکه معمولا دوشنبه ها برای امریکایی ها روز حال گیری است, ولی این روزها به خاطر نزدیکتر شدن به کریسمس, شرکت ما حال و هوای شادتری دارد و امروز هم که دوشنبه است می بینم که چهره ها خندان است. پارسال این موقع بدترین زمان کاری شرکت ها بود و افراد بسیار زیادی قبل از کریسمس از کار بیکار شدند. هر روز می دیدم که عده ای بخاطر از دست دادن کار خودشان ناراحت هستند و یا گریه می کنند. امیدوارم که لااقل امسال سال بهتری باشد و دیگر شاهد غم و غصه اطرافیانم نباشم. من هم که زینب بلاکش هستم و همه همکارانم می آیند پیش من و درد دل می کنند. شاید بخاطر اینکه من کم حرف هستم و یا اینکه دقیقا همه چیز را نمیفهمم, من را با سنگ صبور اشتباه می گیرند.
امروز با یکی از همکارانم برای نهار به رستوران چینی نزدیک خانه مان رفتیم و چون من دو هفته پیش به آنها یک ماهی مجانی داده بودم, امروز هم آنها از ما پول نگرفتند و غذایمان مجانی بود. الآن هم نیم ساعت از وقت نهارم اضافه آمده است و گفتم برایتان یک مطلب بنویسم. البته این چیزهایی که من می نویسم کامل نیست و توضیحاتی که شما دوستان عزیز می نویسید آن را کامل می کند.
در ایران برای برقرای یک ارتباط علاوه بر کلام, حرکت های بدن, حالت های چهره و نوع نگاه بسیار مهم و تاثیر گذار هستند. به عنوان مثال, شما ممکن است با فردی صحبت کنید و او بگوید مگه نمیبینی حوصله ندارم. در واقع آن فرد از شما انتظار دارد که از نوع رفتار و یا حالت چهره اش به بی حوصله بودنش پی ببرید. یا اینکه اگر حرفی را بزنید, فرد مقابل شما با نوع نگاه کردنش می تواند به شما بفهماند که حرفهایتان را باور نمی کند و یا اینکه برایتان پشت چشم نازک کند و یا اینکه چشمانش را از روی عصبانیت تنگ کند.
حالات چهره و لب و لوچه وابروها هم میتوانند پیام های متفاوتی را به شما ارسال کنند. مثلا اگر یک حرفی بزنید که به طرف مقابل شما بر بخورد ممکن است به طور اتوماتیک یک ابرویش بالا برود و بعد هم اخم کند. و یا اینکه اگر از دست حرفهای شما خسته شود ممکن است لپهایش را باد کند و آن را همراه با بازدم خود خالی نماید. حرکتهای دست هم میتواند حالت های روحی مختلفی رات به شما نشان دهد. مثلا اگر دستش را از طرف خود به سمت شما به صورت بادبزن حرکت دهد یعنی اینکه برو بینیم بابا.
همانطور که زبانهای کلامی در بین نژادهای مختلف انسان متفاوت است, زبان بدنی نیز بین آنها متفاوت است و مثلا بسیاری از حرکات بدن و حالت های چهره ما در امریکا, ممکن است معانی متفاوتی را به مخاطبمان برساند همانطوری که ما نمیتوانیم پیامهایی را که آنها توسط حرکاتشان به ما ارسال می کنند به درستی تحلیل کنیم. مثلا اگر با دو انگشتشان بصورت هفت به دو چشمشان اشاره کنند, اگر حالت چشمانش معمولی باشد یعنی اینکه من مواظب شما هستم و اگر چشم خودش را بازتر از حد معمول کند یعنی اینکه حواست باشد که من دارم تو را نگاه می کنم و تو نمی توانی تقلب کنی و یا خطایی انجام دهی. یا اینکه اگر دو دستشان را بالا بیاورند و دو هفت با دو انگشتشان دستشان بسازند و دو بار آن را باز و بسته کنند یعنی اینکه بر روی آن کلمه ای که می گویند تاکید دارند.
شاید به خاطر اینکه امریکا مجموعه ای از نژادها و فرهنگهای مختلف می باشد, به مرور زمان ارتباط کلامی اهمیت بسیار بالاتری نسبت به ارتباط بدنی پیدا کرده است. به طوری که شما بدون اینکه کلامی را بر زبان بیاورید نمیتوانید انتظار داشته باشید که طرف مقابل شما, آن را از روی حالت چهره و یا حرکات چشم و ابروی شما حدس بزند.
حتی در مورد روابط دیپلماتیک هم, با اینکه اصولا یک حرکت و فعالیت بدنی است, نقش کلام در رساندن احساسات درونی فرد بسیار مهم و موثر است. در ایران بسیاری از زن ها و یا شوهرها به یکدیگر نمگویند که یکدیگر را دوست دارند و اگر کسی از آنها سوال کند می گویند که این دیگر چه سوال مسخره ای است. خوب معلوم است که من زنم را دوست دارم و یا اینکه معلوم است من بچه ام را دوست دارم.
در بسیاری از موارد هم ما برای بیان احساساتمان بجای سخن گفتن از ناز کردن و یا بوسیدن و یا دست در گردن انداختن استفاده می کنیم. بعضی موقع ها هم حتی پس گردنی زدن و یا توی سر زدن و یا کشیدن لپ می تواند نشانه محبت باشد. ولی این کارها ممکن است در مواجهه با یک امریکایی, پیام هایی را که مورد نظر ما است به آنها نرساند. مگر اینکه قبل از آن, برایشان توضیح دهیم که من می خواهم این کار را بکنم و معنی آن هم مثلا این است که من تو را دوست دارم. در ایران فقط زمانی این شیوه را به کار می برند که بخواهند فرزندشان را تنبیه بدنی کنند و بعد از اینکه عصبانیت آنها فروکش کرد, برای توجیه عملشان می گویند که چون من تو را دوست دارم این کار را انجام دادم.
وقتی ما به عنوان مهاجر به امریکا می آییم بخاطر مسلط نبودن به ظرایف زبان انگلیسی تا سالهای زیادی نمیتوانیم آن گونه که با یک ایرانی ارتباط برقرار می کنیم با یک امریکایی دوست شویم. البته من خودم دوستان امریکایی زیادی دارم و می توانم ساعتها با آنها صحبت کنم ولی نمیتوانم درباره تمام مسائلی که دوست دارم و یا در مورد تمام احساساتم صحبت کنم. در ضمن وقتی آنها به نکات ظریفی اشاره می کنند و یا یک حالتی را شرح می دهند من نمی توانم به درستی آن را بفهمم.
به عبارت دیگر, در زبان مادری ما, هر کلمه بار معنوی و مقدار زیادی خاطره و تجربه به همراه دارد که باعث می شود برای بیان یک مسئله احساس راحتی بکنیم ولی کلمات انگلیسی چنین بار احساسی را برای ما به همراه ندارد. به عنوان مثال اگر یک امریکایی به ایران بیاید و سالها در آنجا زندگی کند و حتی دکترای زبان فارسی را هم بگیرد, اگر به او بگویید که شعر یه توپ دارم قلقیه و یا اتل متل توتوله را شنیده ای جواب او منفی خواهد بود. این مسئله برای من پیش آمد و دختر همخانه ام به من می گفت که فلان آهنگ را بزن و من آن را نشنیده بودم. او با تعجب می گفت که چطور این آهنگ و شعر را بلد نیستی؟ اگر بروی توی خیابان و از هر کس بپرسی آن را بلد است! من هم برایش توضیح دادم که من چون در امریکا بزرگ نشده ام طبیعی است که این آهنگ ها را بلد نیستم. تازه من جینگل بوی و مجیک دراگون را هم بلد هستم ولی طبیعتا نمیتوانم تمام چیزهایی را که یک کودک با آن حافظه و قوه یادگیری قوی در طول زندگیش یاد گرفته است, در چند سال کوتاه یاد بگیرم.
علاوه بر زبان, عادت های گفتاری ما هم با امریکایی ها متفاوت است. مثلا ما اگر کسی را ببینیم شروع میکنیم به حرف زدن ولی آنها قبل از حرف زدن سوال می کنند که می توانند حرف بزنند و یا اینکه می توانند سوالی بپرسند. با برای گفته هایمان مقدمه و موخره داریم در صورتی که آنها چنین چیزی ندارند و اگر شما مقدمه چینی کنید گمان می کنند که صحبت اصلی شما در آن مورد است.
مثلا شما برای رساندن یک پیغام ممکن است بگویید که دیروز داشتم میرفتم بازار خرید کنم چون یک چیزهایی نیاز داشتم. بعد همین طور که از بازار می آمدم بیرون سبد خرید از دستم رها شد و تمام خریدهایم ولو شد روی زمین. وقتی داشتم آنها را جمع می کردم یکهو دیدم که فلانی هم خم شده و داره به من کمک میکنه. یعد به من گفت که اگر تو را دیدم بهت بگم که فردا شب شام خونه اش دعوت هستی. یعد هم به من کمک کرد که خریدهایم را توی ماشین بگذارم و بعد هم رفت.
در اینصورت آن امریکایی گمان خواهد کرد که شما دارید در مورد خرید کردن حرف می زنید و او هم ممکن است بگوید که آره اتفاقا من هم رفتم همانجا خرید کنم. بعد که بگویید که سبدتان ولو شد گمان می کند که شما میخواهید این واقعه را برایش تعریف کنید. و در اخر هم که پیغامش را می رسانید گیج می شود و انگار که برایش یک معما طرح کرده باشید. در واقع شما باید اول بگویید که فلانی به تو این پیغام را داده است. اگر او سوال کرد که کجا او را دیدی بگویید که در بازار و اگر سوال کرد که چطور او را دیدید ماجرا را برایش تعریف کنید.
در واقع قبل از حرف زدن باید موضوع آن را مشخص کنید تا طرف مقابل شما بداند که شما درباره چه موضوعی می خواهید صحبت کنید. در مقاله ها و در مکالمات تلفنی هم اول موضوع صحبت را مشخص می کنند و بعد در مورد آن حرف می زنند . مکالمات متفرقه را هم بعد از آن انجام می دهند. در حالی که در فرهنگ ما باید برای هر حرفی یک مقدمه وجود داشته باشد حتی اگر کوتاه و خلاصه باشد. بعضی موقع ها شما از مقدمه می توانید به موضوع اصلی هم تا حدودی پی ببرید. مثلا اگر کسی به شما زنگ زد و گفت که می خواستم حالی از شما بپرسم, شما می توانید حدس بزنید که او درخواستی دارد. یا اگر کسی بگوید که مرگ دست خدا است شما می توانید حدس بزنید که حتما یکی دار فانی را وداع گفته است.
در گفتگوهای ما گهگاهی کلمات و جمله ها معانی متفاوتی می دهند و حتی شاید معنی آن دقیقا برخلاف معنی ظاهری آن کلمه باشد. این نوع گفتگو در بین ما رایج است و بیشتر ما هم به آن تسلط داریم در حالی که وقتی بخواهیم به زبان انگلیسی حرف بزنیم باید صریح و مستقیم صحبت کنیم تا شنونده متوجه منظور ما بشود. مثلا اگر در ایران کسی از شما سوالی بکند و مثلا بگوید که دوست داری فردا تو هم با ما بیای پیک نیک؟ شما ممکن است از روی حجب و حیا بگویید نمیدانم و یا اینکه مزاحم می شوم و یا چیزهای دیگر. گوینده هم می داند که شما تعارف می کنید و می فهمد که جواب شما مثبت است. ولی اگر به یک امریکایی بگویید که نمیدانم و یا مزاحم می شوم نمی تواند بفهمد که آشا شما تمایلی به رفتن با آنها دارید یا خیر.
نکته ای که باید حتما به آن اشاره کنم است است که فرهنگ ما هم بطور ناخودآگاه بر دوستان امریکایی ما تاثیر می گذارد و همانگونه که ما سعی می کنیم در مورد آنها بیشتر یاد بگیریم, آنها هم با رفتار و فرهنگ ما آشنا می شوند و در ارتباط با ما سعی می کنند آن چیزهایی را که آموخته اند رعایت کنند. مثلا اگر یک زن ایرانی موقع صحبت کردن بیش از حد به یک زن امریکایی نزدیک شود, آن زن کم کم میفهمد که زن ایرانی قصد بدی ندارد و این در فرهنگ ما است که زنها به یکدیگر نزدیک می شوند. بنابراین سعی می کند که با شما به همان طریق رفتار کند ولی مطمئن باشید که آن زن امریکایی اجازه نمی دهد که صورت یک زن امریکایی دیگر به او نزدیک شود. در واقع همان دوست امریکایی ما زمانی که به خانه ما می آید کفش هایش را هم در می آورد در حالی که او به صورت معمول در بقیه جاها این کار را انجام نمی دهد.
در رابطه با نحوه گفتگو نیز می توانید به تاپیک "آداب گفتگو در امریکا" مراجعه کنید تا جزئیات بیشتری را در مورد آن مطالعه فرمایید.
امیدوارم که این نوشته بدردتان بخورد و شما هم نظرات خود را درج فرمایید.
با آرزوی موفقیت برای شما