ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
قانون همان میثاق اجتماع است و اجرای آن سبب قوام جامعه
اما کدام قانون
و کدام مجری
بقولی الناس علی دین ملوکهم
وقتی قوانین ما بر اساس باورهای ایدئولوژیک تدوین و توسط مجریان مذاب در همان باورها اجرا شود همان واکنشی را خواهیم دید که داریم میبینیم
در واقع دیگر قانون میثاق اجتماع نیست پس کارآیی مثبت ندارد
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 322
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
پیرمردی 92 ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود.همسر 70 سالهاش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانهاش را ترک کند. پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان، به او گفته شد که اتاقش حاضر است.
پیرمرد لبخندی بر لب آورد. همین طور که عصا زنان به طرف آسانسور میرفت، به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده، روی پنجرههایش کاغذ چسبانده شده است.
پیرمرد درست مثل بچهای که اسباببازی تازهای به او داده باشند با شوق و اشتیاق فراوان گفت: «خیلی دوستش دارم.» به او گفتم: ولی شما هنوز اتاقتان را ندیدهاید! چند لحظه صبر کنید الآن میرسیم.
او گفت: به دیدن و ندیدن ربطی ندارد. شادی چیزی است که من از پیش انتخاب کردهام. این که من اتاق را دوست داشته باشم یانداشته باشم به مبلمان و دکور و ... بستگی ندارد بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم. من پیش خودم تصمیم گرفتهام که اتاق را دوست داشته باشم. این تصمیمی است که هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم میگیرم. من دو کار میتوانم بکنم. یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمتهای مختلف بدنم که دیگر خوب کار نمیکنند را بشمارم، یا آن که از جا برخیزم و به خاطر آن قسمتهایی که هنوز درست کار میکنند شکرگزار باشم. هر روز، هدیهای است که به من داده میشود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم، بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشتهام تمرکز خواهم کرد.
من بين خودم و اين پيرمرد شباهتهاي زيادي مي بينم!
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
(2009-12-17 ساعت 23:20)laili نوشته: 8_و صد تا مورد دیگه.....
پس راه حل اين چي شد!!!؟
در مورد موضوع بايد اينم اضافه کنم که يه عده از مردمي که توي ايران بدون هيچ سختي و مشقتي به دنياي رؤيايي خودشون رسيدند و با پول بادآورده هر روزشون بهتر از ديروزشونه و تحمل سختي مفهومي نداره و تا به مشکلي بر بخورند سريع با حلال مشکلات(پول) حل ميشه، سختي زندگي کردن توي کشوري که قانونش اجرا ميشه و براي پول در آوردن بايد کار کني و سختي بکشي؛ طبيعيه.
اين افراد براي تفريح به کشورهاي پيشرفته ميرن؛ ولي هميشه با يه حالتي ميگن، هيچ جا کشور خود آدم نميشه که هرکي ندونه دوست داره از طرف تنديس وطن پرستي درست کنه و تو دلش ميگه، ببين ايشون همه جاي دنيا رو رفته ولي بازم علاقش به کشورش باعث شده برگرده!!!
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 2,286
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
127
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوست عزیز منظور از هیسپانیک ها همون اسپانیائی زبانها و یا مکزیکی ها است
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
ارسالها: 322
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
و نژاد بعدی هم سفید ها هستند که کل سفید پوستان امریکا و اروپا و خاورمیانه است. بنابراین اگر جایی از شما نژادتان را سوال کنند باید بگویید سفید.
من فکر کنم به ما ایرانی ها Caucasian هم اطلاق میشه، درسته؟؟؟ و ضمناً Middle Eastern منظور نژاد عرب است؟؟؟
Hope Never Die
شماره کیس: ***31
تاریخ دریافت نامه قبولی:may 2008
کنسولگری:abudhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: july 2008
تاریخ کارنت شدن کیس:May 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:31 may
تاریخ مصاحبه:14 july
دریافت ویزا: 30 september (روز آخر)
ارسالها: 1,504
موضوعها: 46
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
55
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
بله نژاد ايراني،آريائي (سفيد)ست كه بخاطر اطلاعات اشتباه خيلي ها حتي خود ايرانيا تصور مي كنن كه زردپوست هستن اما اينطور نيست.
نخست نگاهي به نژاد ايراني بياندازيم، بسياري به اشتباه چنين مي پندارند كه نژاد ايراني در گذشته هاي دور و پيش از حمله ي اعراب داراي موي طلايي و چشمان آبي بوده است. اين ها مي گويند كه حمله هاي اعراب و مغول باعث دگرگوني نژاد ايراني گشته است. ولي آيا همينطور است؟؟ اگر چنين باشد، چرا مورخان ارمني و يا ساير مورخان كه چهره ي پادشاهان ساساني را توصيف كرده اند، آنها را با چشم و موي سياه به ما نمايانده اند؟؟ نتيجه اين است كه نه هجوم تازيان توانسته باعث اختلاط نژادي ايرانيان شود و نه هجوم مغولان.
به درستي آشكار نيست كه نژاد آريايي نخست در كجا مي زيست، ولي ترديد نمي توان كرد كه جايگاهشان در شمال بوده، نه در جنوب. حال عده اي به ايران آمدند و عده اي به مناطق اسكانديناوي و اروپاي مركزي كوچيدند. حال عده اي مي گويند اگر ما هم نژاد ژرمن ها هستيم، چرا در ميان آنها (نورديك ها) موي بلوند دارند و معمولا چشم هايشان روشن است، در حالي كه اكثريت ايراني ها را مردم مومشكي و تيره چشم تشكيل مي دهد؟
در پاسخ:
۱- رنگ مو، پوست و چشم هر سه عواملي هستند كه بسيار زودتر از فرم صورت و چشم ها و جمجمه تحت تاثير شرايط محيطي قرار مي گيرند و دگرگون مي شوند. طبيعي است كه ايرانيان در برخود را محيط در چند هزاره صاحب رنگ مو و چشم تيره شوند و هم نژادان اروپايي آنها در اسكانديناوي داراي موي بلوند، چشمان روشن و پوست بسيار سفيد گردند.
شخصي در مقابل اين دليل، پاسخ داد اگر چنين بود مردم مازندران كه در محيطي بسيار مرطوب و پرپاران زندگي مي كنند بايد چون "نورديك ها" بودند، در پاسخ به كساني كه از اين دليل ها مي آورند، بايد بگويم كه آب و هواي اسكانديناوي بسيار سرد بود و آن جا منطقه اي بود بسيار پر برف كه آفتاب بسيار مايل به آنجا مي تابيد، پس تنها رطوبت و باران كافي نيست.
۲- يك سري خصوصيات اصلي و همينطور ژن ها هستند كه در اين دو گروه مشترك مي باشند، شكل جمجمه ي نژاد ايرانيك و نژاد نورديك بسيار شبيه به هم هست و هوش هر دو بسيار بالا و فعال مي باشد، خصوصيات جسمي اين دو نژاد :
- هر دو پوست سفيد دارند، كودكان ايراني اكثرا سفيد هستند، ولي در معرض تابش آفتاب تند ايران قرار مي گيرند و پوستشان كمي سبزه ( و نه سياه ! ) مي شود.
- معمولا بيني كشيده دارند.
- استخوان بندي محكم و نسبتا درشت و شانه هاي پهن.
- صداي رسا و محكم و چانه و آرواره ي قوي. قابل توجه دوستان باشد كه يكي از دلايل خشن بودن و محكم بودن زبان هاي آريايي چون ( زبان آلماني، زبان پارسي اصيل، كوردي ) همين مي باشد.
(( اگر دقت كنيد صداهايي كه در زبان تازي به كار مي رود، مخلوق حنجره ي تكامل نيافته ي تازيان است و از اين روي بيشتر به غرش حيوانات شبيه است تا آواي آدميان !!))
- قدرت انديشه و هوش بالاي هر دو.
يك نورديك اصيل ( وايكينگ ): (( آب و هواي سرد و پر برف اسكانديناوي و تابش متمايل آفتاب، موهاي اين نژاد را به صورت بلوند و پوستش را به اين رنگ در آورده است. ))
ارسالها: 322
موضوعها: 7
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مرسی شیما جان
ولی من با تعریف زیر همچنان جوابمو نگرفتم!!!
Caucasian
■ adjective
relating to or denoting a broad division of humankind covering peoples from Europe, western Asia, and parts of India and North Africa.
و البته در پروفایل افراد در بعضی از سایت ها دیدم که ایرانی ها نژاد خودشون رو Caucasian اعلام کردن.
Hope Never Die
شماره کیس: ***31
تاریخ دریافت نامه قبولی:may 2008
کنسولگری:abudhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: july 2008
تاریخ کارنت شدن کیس:May 2009
تاریخ دریافت نامه دوم:31 may
تاریخ مصاحبه:14 july
دریافت ویزا: 30 september (روز آخر)
ارسالها: 558
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
55
تشکر: 2
0 تشکر در 0 ارسال
ارش جان باید بگم که ما ایرانیها اگه پاش بیفته چنان قانون رو رعایت میکنیم (در امریکا) که امریکاییها باید فرهنگ یا بهتر بگم یک زندگی خوب و ارام در کنار احترام گذاشتن به حقوق دیگران رو از ما یاد بگیرند
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
روزهای اولی که آمده بودم به امریکا و در جمع ایرانی ها به سر می بردم, یک روز به من گفتند که باید به یک تظا.هرات بزرگی که در شهر سنفرنسیسکو بر علیه جنگ برگزار می شود برویم. خلاصه یک تکه مقوایی که شعا.ر ضد جنگ داشت انداختند به گردن من و یک طبل هم به دستم دادند. در آنجا مردم زیادی بودند و همه آنها بر علیه دولت جر.ج بو.ش و جنگ طلبی او شعار می دادند. پلیس ضد ش.و.ر.ش در تمام مسیر ایستاده بود و حتی در زمانی که ایرانیهای شجاع و جان برکف مقیم امریکا که به نظر من کمی عقب مانده ذهنی هستند برای آنها شکلک در می آوردند, آنها نه تنها با.طوم بر سر آنها نمی کوبیدند بلکه با احترام ایستاده بودند و تنها نظاره گر بودند.
آن زمان مد بود که بیشتر ایرانیهای مقیم امریکا, طرفدار دولت ضد امریکای ایران باشند و دانشجویان و فعا.لا.ن سیا.سی و فرهنگی را مشتی بچه سوسول می نامیدند. البته الآن چون مد است که همه طرفدار گر.وه سب.ز باشند, حتی سوراخ دماغشان را هم به رنگ سبز در می آورند ولی آن زمان, فعا.لان ایرانی ضد جنگ در مکانهای عمومی امریکا و برای مردم امریکا به نفع دولت فعلی ایران سخرانی می کردند.
برخی از این افراد کمو.نیستهای قدیم هستند که همچنان در رویای یک سویت سیستم آرمانی هستند. در حالی که تا خرخره غرق در سیستم سرمایه داری شده اند و هر روز هم بلیط بخت آزمایی می خرند تا بلکه چند میلیون دلار دیگر هم گیرشان بیاید و در ضمن از یک سیستم مذ.هبی افراطی هم با تمام قوا طرفداری می کنند, در حالی که سی سال پیش, از ترس همین سیستم و در میان گله های گوسفند از کشور خارج شده اند.
یکی از مبار.زات بسیار خطرناک و حیاتی آن دسته از ایرانیان مقیم امریکا این است که از مک دانلند ساندویچ نمی خرند تا بدین وسیله آن کمپانی را ورشکست نموده و یک ضربه مهلک به استکبار جهانی بزنند! و یا اینکه وقتی پلیس می بینند برای او شکلک در می آورند. واقعا از صمیم قلب دلم می خواست که یک بار هم که شده پلیس های امریکا در مقابل این افراد از خودشان رفتاری مشابه همان ذو.ب شدگان را نشان دهند تا که لااقل این آدمهای عبث هم کمی از درد دا.نشجویان سوسول ایرانی آگاه شوند.
متاسفانه بیشتر ایرانیهایی که در امریکا زندگی می کنند از لحاظ سیاسی و فرهنگی بسیار عقب افتاده تر از جوانان ایرانی هستند و چون باز هم متاسفانه خودشان متوجه این عقب افتادگی عمیق نیستند, نمیتوانند آن را جبران کنند. دگماتیسم و فرمول گرایی اجتماعی و یا لمپنیسم و پوپولیسم که شیرازه فکری بسیاری از آنها است, مدتهای مدیدی است که در میان جوانان اندیشمند ما منسوخ شده است.
متاسفانه بسیاری از کسانی که سالها از ایران دور بوده اند شاهد رشد فرهنگ زیرزمینی مردم ایران نبوده اند و گمان می کنند که آنچه از کانالهای رسمی به گوش آنها می رسد, فرهنگ واقعی مردم ایران است. آنها فکر می کنند که همه مردم ایران منتظر هستند تا یک نفر از درون چاه در بیاید و همه را نجات دهد. و یا فکر می کنند که همه مردم روستاهای ایران مطیع چشم و گوش بسته حاکمان هستند.
همانگونه که وقتی موسیقی زیرزمینی ما مجالی برای اجرا پیدا کند, می بینیم که کسی مثل کیوسک بیرون می آید و تفاوت فاحش آن را با موسیقی لس آنجلسی به رخ می کشد, آنگاه که فرهنگ زیرزمینی مردم ایران نیز مجالی برای خودنمایی پیدا کند, عقب افتادگی فرهنگی ایرانیان مقیم امریکا کاملا نمایان خواهد شد و خواهید دید که حتی استاد دانشگاه و دکتر و پروفسور ایرانی مقیم امریکا هم تحلیل اجتماعی بسیار ضعیفتری نسبت به یک دانشجوی ساده ایرانی دارد.
در امریکا حقوق اجتماعی و آز.ا.د.ی بیا.ن با ایران قابل مقایسه نیست و هرچه بگویم باز هم شاید کسی که در ایران زندگی نکرده است و امریکا را هم تجربه نکرده است نمیتواند آن را درک کند. من روزهای اولی که به امریکا آمده بودم از پلیس ها می ترسیدم و فکر می کردم الآن من را دستگیر می کنند و یا بی دلیل به من گیر می دهند. وقتی آنها را می دیدم ناخودآگاه صدای موسیقی را پایین می آوردم و یا فکر می کردم که الآن به من می گویند که شما با آن دختر خانمی که بغل دستتان نشسته است چه نسبتی دارید.
کم کم متوجه شدم که آز.اد.ی اجتماعی چه مفهومی دارد. وقتی می دیدم که یک نفر در شهر برکلی و در مقابل دانشگاه با بلندگو می آید و هرچه دوست دارد بر علیه دولت می گوید و یک ماشین پلیس هم در کنار او می ایستد تا از امنیت او محافظت کند, و وقتی هر روز صبح مردمی را می دیدم که با بوق و طبل در خیابان مانتگامری سنفرنسیسکو و در مقابل اداره کار بدون هیچ مشکلی جمع میشوند تا اعترا.ضشان را به همه نشان دهند, تازه فهمیدم که فرق مملکت ما با آنها چیست.
در برخی از کانالهای محلی استدیوهایی وجود دارد که به خیابان پنجره دارد و برنامه های مستقیمی را از آنجا پخش می کنند. جالب اینجا است که مردم, آن پیاده روها را شناخته اند و هر زمانی که برنامه به طور مستقیم پخش می شود, پلاکار.دهایی به دستشان می گیرند و در آن پیاده روها و به سمت شیشه های استدیو می ایستند تا مردم آنها را ببینند و حرفشان را بشنوند. معمولا کارگردانهای تلویزیونی نه تنها آنها را سا.نسو.ر نمیکنند, بلکه بعضی وقتها هم دوربین را روی آنها زوم می کنند تا بهتر دیده شوند.
حالا من هر چه در مورد امریکا بگوییم, آنها هم میگویند پس گوا.نتانامو چی! من چه میدانم که گوانتانامو چی! من فقط آن چیزی را که می بینم با ایران مقایسه می کنم. هرموقعی که به گوا.نتا.نا.مو رفتم, آن وقت آن را هم با ا.و.ین خودمان مقایسه خواهم کرد.
<<مدیران محترم: لطفا اگر این متن احتیاج به ویرایش و یا حذف دارد اقدام نمایید>>
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
2009-12-29 ساعت 03:53
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-29 ساعت 03:54 توسط hvm.)
سپاس آرش جان
سرعت اینترنت خیلی کم شده
میخواستم بنویسم اما نمیشه
شما بنویس ما فقط میخونیم
ممنون
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آرش فکر کنم فیلم مسافران . همون طنز رو دیده باشی /
چیزی که برام جالب بود همونطور که داشتم میخوندم دقیقا مثل اون فیلم حرفات با صدای بهرام تو ذهنم مجسم شد .
انگار که اولش یه نفر میگفت از تیم تحقیقاتی زمین به ...
آخرش هم میگفت .... تماس فرت .
یه بار هم اینجوری بخونیدش خیلی جالب میشه .
میشه مثل اونموقعی که بهرام داشت نامه میداد به زورک .
ارسالها: 1,504
موضوعها: 46
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
55
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
همه متن يه طرف و اين پاراگراف:حالا من هر چه در مورد امریکا بگوییم, آنها هم میگویند ............يه طرف.همه حق مطلب يه جا ادا شد
مرسي ي ي ي ي ي ي ي