کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
من خیلی‌ دوست داشتم از تجربیات چند ماهم بگم،ولی‌ هم از حوصلهٔ خودم خارجه هم بقیه ولی‌ چیزی که هست من در این ۲ ۳ ماه خیلی‌ خیلی‌ زیاد مهمونیهی خانوادگیه ایرانی‌ رفتم که همه هم خیلی‌ خوبند و بیشتره وقتها از من می‌پرسند نظرت در مورد اینجا چیه،من خیلی‌ سعی‌ کردم با این دید نیام که اینجا بهشته که بعدا توی ذوقم نخوره و نخورد ولی‌ چیزی که هست هرکی‌ که خودش اینجا سال‌ها زندگی‌ کرده به برداشته من در نهیات میگه:در مقام مقایسه اونم به صورت بی‌ طرف ایران poane مثبت چندانی نسبت به اینجا نداره جز اینکه الان بهتر میشه اونجا بیزینس کرد و اینجا هم برای یه آمریکایی‌ واقعا بهشته چون از همه جا بهتره،ولی‌ چیزی که هست اینه که میگن خوب وطن خودمونه و اینکه دلتنگی‌ به همه یه جوری فشار میاره.
LOCATION:LA COUNTY
ARRIVAL DATE: JAN 14
CATEGORY: DV LOTTERY
پاسخ
ممنون آرش


به نظر من شانس یا همون chance چیزی جز خواست خدا نیست

پاسخ
مشکلات همه جای دنیا وجود داره . سختی همیشه با انسان همراه است . اما هدف ما چیه ؟ چقدر حاضریم برای رسیدن به هدف سختی را تحمل کنیم و چقدر همت داریم و چقدر برنامه ریزی می کنیم تا سختی را هموار کنیم و بر آن فایق بیاییم .
آسمان همه جا یک رنگه . مهاجرت برای تغییر رنگ آسمان نیست . مهاجرت وسیله ای است برای فایق شدن بر مشکلات و پیشرفت البته با برنامه .
متاسفانه امروزه فرهنگ مشرق زمین هم در حال تغییر است . مگه ما تو اینجا چقدر هوای هم رو داریم . تو ادارات چقدر مشکل هم رو حل می کنیم ( تا حالا چند بار جمله مشکل خودت هست را شنیدید ) . مگه الان تو مملکت ما پول حرف اول را نمی زنه . اگر شهر سکونتت را عوض کنی به تو به دید غریبه نگاه نمی کنن . اگر پارتی نداشته باشی چقدر کارت را می افته .
تقدیر این بوده که ما مهاجرت کنیم برای زندگی خوب باید خوب کار کرد خوب فکر کرد . موارد فوق همه جای دنیا هست . به نظر من ما باید به هم کمک کنیم و راه خوب اندیشیدن و خوب کار کردن را به هم آموزش دهیم و برای اینکه غربت به ما اثر نگذارد هوای هم را داشته باشیم و با هم منسجم باشیم . ایرانی های موفق در خارج از کشور کم نیستند .
الهی به ما آن ده که آن به .
پاسخ
من همچنان طرفدار پر و پا قرص مهاجرت هستم و آن را به هر کسی که از وضعیت فعلی خود راضی نیست پیشنهاد می کنم. مهاجرت تغییر است و سبب می شود که انسان چیزهای خیلی زیادی را بیاموزد و با موارد جدیدی آشنا شود. همه چیز را نمی شود با پول اندازه گرفت و اگر حتی یک نفر به امریکا بیاید و شش ما بماند و برگردد به نظر من ارزش چیزهایی که آموخته است به مراتب بیشتر از هزینه ای است که بابت آن سفر پرداخت نموده است. برای ماندن و زندگی کردن در یک کشور بیگانه خیلی از چیزها باید جفت و جور شود تا آدم احساس رضایت و لذت از زندگی جدید خود را پیدا کند و ممکن است که مثلا یک ایرانی در امریکا و یا کانادا و اروپا هرگز نتواند فکر برگشتن به مملکت خودش را از سر بیرون کند. علت اصلی آن هم این است که یک انسان مهاجر تمام چالش های زندگی خود را به مهاجرت ربط می دهد و آن را از چشم دوری از وطن می بیند. مثلا اگر یک نفر ایرانی در ایران بدهی بالا بیاورد و در زیر تعهدات مالی خود دو قلو بزاید آن را از چشم اشتباه کاری خودش و یا بدشانسی و یا کلاهبرداری شریکانش می بیند. ولی اگر یک نفر در امریکا در زیر تعهدات مالی خودش بماند با این که هیچ گاه مثل ایران به زندان نمی افتد ولی آن را از چشم مهاجرت خود می بیند و پیش خودش می گوید که اگر مهاجرت نکرده بود این بلایا سرش نمی آمد و الآن در ایران داشت به خوبی و خوشی نان و ماستش را می خورد و زندگی می کرد

ایرانی های زیادی که سال ها پیش به امریکا مهاجرت کردند بدون این که پشتوانه کافی داشته باشند اقدام به خرید چندین خانه اقساطی با شرایط عجیب و غریب کردند با این خیال که فوقش آن را اجاره می دهند و همه خرج و اقساط ماهیانه آن در می آید و خانه برایشان مجانی می شود. تا چندین سال هم قیمت خانه ها بالا رفت و آنها بسیار راضی و خوشحال بودند که در امریکا چقدر راحت می شود با پول بسیار کم صاحب چندین خانه شد و در مدت زمان کوتاهی پولدار شد. ولی وقتی که قیمت خانه ها به یک سوم قیمت خرید آنها نزول کرد همه آن عزیزان نتوانستند اقساط آن را بدهند و حتی نگه داشتن خانه هم دیگر توجیه اقتصادی نداشت زیرا که بدهی بانکی آنها بسیار بیشتر از ارزش خانه هایشان بود. برای همین هم آنها از خیر خانه و پول و پیش و تمام اقساطی که چندین سال پرداخته بودند گذشتند و خانه را به حال خود رها کردند. این خانه ها را که فورکلوژر می گویند بانک تصاحب می کند و پس از بازسازی جزئی آنها را می فروشد تا به بخشی از پول خود برسد و خانه ای را هم که من خریدم از همین نوع بود. ولی دوستان مال باخته همه این چیزها را از چشم مهاجرت می بینند و مثلا نمی گویند که اشتباه کرده اند بلکه می گویند ما گول خوردیم به امریکا آمدیم و اگر ایران مانده بودیم الآن خانه فلان جای ما کلی می ارزید و یا اینکه الآن بازنشسته بودیم و کلی حقوق می گرفتیم و دیگر مجبور نبودیم که کار کنیم. یا این که ممکن است یک مهاجر دچار حادثه رانندگی شود و یا حوادث دیگری برای او پیش بیاید و در این صورت همه این ها را از چشم مهاجرت می بیند و به خود و دیگران می گوید که اگر مهاجرت نکرده بودم الآن وضعیت من چنین نبود. حتی اگر شما دارید در خیابان راه می روید و یک دیوانه پیدا شود و به شما ناسزا بگوید شما آن را هم از چشم مهاجرت می بینید و بر پدر و مادر هر چه امریکایی است و هر کسی که شما را به امریکا آورد لعنت می فرستید.

من هم مثلا با خودم فکر می کنم که اگر ایران مانده بودم زندگی خانوادگی من متلاشی نمی شد و یا این که دوباره ازدواج می کردم و الآن چند تا بچه قد و نیم قد داشتم. در حالی که اگر عاقلانه تر فکر کنم متوجه می شوم که اصلا این طوری نیست و نمی شود تقصیرها را به گردن مهاجرت انداخت. در ضمن در ایران نیز مشکلات دیگری ممکن بود برای من پیش بیاید که من اصلا از آنها خبر ندارم و چون مسیر زندگی من در مقطع مهاجرت عوض شده است دیگر امکان این وجود ندارد که بتوانم از آنها مطلع شوم چون در زمان گذشته و در مسیر دیگری از زندگی قرار دارد که من از آن عبور نکرده ام. به هر حال مبحث جبر و اختیار در مهاجرت هم صدق می کند و شما گرچه مسیر و جهت راه خود را انتخاب می کنید ولی از وقایعی که در آن راه نهاده شده است بی خبرید و حتی نمی دانید که آیا حوادث راه دیگری که انتخاب نکرده اید از حوادث راه فعلی شما بهتر است و یا اینکه بدتر و دشوارتر است. مثلا من بارها از افراد تحصیلکرده شنیده ام که می گفتند اگر من هم به جای درس خواندن در دانشگاه شاگردی حجره حاجی کمال را کرده بودم الآن مثل اکبر پاپتی وضعم توپ بود و دیگر هیچ نگرانی مالی نداشتم و یک ماشین مدل بالا هم زیر پایم بود و همه جلویم دولا و راست می شدند. الآن همه به من می گویند چطوری دوکی هنوز کار گیر نیاوردی؟ ولی به اکبر پاپتی می گویند جناب آقای اکبر خان با کمالات و جمالات تا بلکه یک چیزی از کنار او به آنها بماسد. خوب ولی به نظر من آن آقای دکتر بیکار واقعا نمی داند که اگر درسش را ول کرده بود و به سراغ حجره بازار رفته بود چه بلایا و حوادثی ممکن بود در انتظارش باشد و هیچ تضمینی وجود نداشت که او هم مثل اکبر پاپتی به نان و نوایی از راه شاگردی در بازار برسد.

اگر زندگی طوری بود که انسان می توانست آینده تمام راه های موجود خود را ببیند آنگاه می توانست که بهترین آنها را انتخاب کند و قدم در مسیر درستی بگذارد ولی در حال حاضر تنها مرجعی که برای تصمیم گیری در اختیار ما است تجربه کسانی است که قدم در راه های مختلفی گذاشته اند و حوادث متفاوتی برای آنها پیش آمده است. در رابطه با مهاجرت هم تنها مرجعی که ما از آینده خود در اختیار داریم تجربه کسانی است که قبل از ما مهاجرت کرده اند و برای همین هم من سعی می کنم تمام چالش های خودم را بنویسم تا بلکه یک فرد تازه مهاجر بتواند تصویر روشن تری از وقایعی که احتمال وقوع آن وجود دارد داشته باشد. ولی این به این معنی نیست که این وقایع حتما برای او هم رخ دهد و ممکن است که یک تازه مهاجر در اولین روز از حضور خود در امریکا از یک خیابان نا امن رد شود و به رحمت الهی بپیوندد و یا اینکه همین طور شانسی برای تمرین خرید کردن از یک مغازه در امریکا یک بلیط بخت آزمایی بخرد و برنده میلیون ها دلار پول نقد شود. ممکن است بسیار در زندگی خانوادگی موفق باشد ولی کار خوبی بدست نیاورد و از نظر مالی در فشار باشد و یا ممکن است که کار خوبی به دست بیاورد ولی در زندگی خانوادگی شکست بخورد. ممکن هم هست که هر چه وقایع خوب و یا بد است همزمان برایش اتفاق بیفتد.

ولی با تمام این صحبت ها من فکر می کنم که اگر هم احتمال وقایع خوب و بد را در همه جا یکسان بدانیم مهاجرت کردن بسیار خوب است و تجربه های جدیدی را به انسان می آموزد حتی اگر انسان احساس موفقیت نکند و نتواند به نقطه های مورد نظرش برسد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: gadfly ، shahrzad_a ، hvm ، fairwall ، ParsTrader ، soheilbadami ، rahbar ، farzad24 ، kianoush ، sib 24 ، Ali Sepehr ، satusa ، Iman-gta ، Kaveh90 ، admin ، parviz ، anab ، storagemeter ، b!ta ، kasra ، honareirani ، mavarfan ، AvRiMcM ، مرجان گلی! ، Spiritual ، aNTea ، مسافرکوچولو ، hamedrouhi ، shahram1347 ، Pedram.mt ، saied-k ، majid89 ، sinswimer ، maaref ، miha ، perna ، Yashar1989 ، sachli ، nimar123 ، SANI HAGHIGHI ، omino ، faranak.n ، Pay ، delir ، arashmojtaba ، MPU ، majidusa01 ، gol1 ، batis2010 ، Amir.Mansoury ، ساری ، Hediyeh ، shaahinh66 ، leila42 ، roze ، star4631 ، *Mohsen* ، Omidooo ، mrr777 ، امیر مهاجر ، mohajer13 ، rira1982 ، maral7 ، mahdi/sh ، m@ry@m75 ، Saiban ، myfriendsmy2010 ، Danoosh ، hana_fd ، behrooz ramezani ، mdtrmd ، safajoo ، azade1979 ، 3pideh ، armaghani ، behzadkhatari ، diaz ، ehsan1095 ، sam_sabz ، ابی هانی ، nooshshahnar ، HAZARA ، leilaja ، yaser60 ، MasMM ، maryamkambiz ، roeentan ، yousef 62 ، AsemanAbee ، Asy ، enchantress_boy ، immigrant2us ، siakhatar666 ، pooryaaa ، پادتنش ، iman63ir ، Bald Eagle ، SabreAyob ، shadi79 ، mrbonbon ، Setare99 ، New York ، آلیس-1980 ، زری وحدتی ، adonis2006 ، armin021 ، Memolk ، hb2489 ، shanks ، MJAVADIAN ، مریم فتوحی ، ٍٍEmad Armin ، ehsansimorgh ، erica ، Abdorrezaa ، barfi1 ، amin_j ، vahidbaq ، jupiterx ، arman2015 ، behniaahmadi ، ziba62ka ، جهان20 ، ben123 ، pasha_iv ، Interuniversal ، tamana2016 ، alirezanz ، نسل سوخته ، alborzarya ، copol ، Moody ، nightowl ، aram_hpanahi ، hsh85 ، ZHERZHIC ، Mani-usa ، mortexplus79 ، metigor ، American Darlin
مهاجرت بدست آوردن هزارن چیز و از دست دادن هزاران چیز دیگر است .باید دید که برای کدام دسته ارزش بیشتری قائل هستیم.

بنظر من همه مهاجرت ها نهایتا به این نتیجه ولی با شدت و ضعف های مختلف می رسد.

1: نیمه اول (قبل از مهاجرت) در انتظار مهاجرت
2: نیمه دوم(بعد از مهاجرت) در حسرت وطن
آرزوی من مفید بودن برای مهاجرسراست در صورتی که پرسش و یا مشکلی دارید(هرچندغیرقابل حل) دارید می توانید تا حد توان من روی کمک من حساب کنید...Smile

دستهایی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستندکه رو به آسمان دعا می کنند(کورش کبیر)
پاسخ
همین بردن یک لاتاری و اخذ گرین کارتی که میلینها ادم دنبالش هستن جز بزرگی از قسمت و سرنوشت زندگی ما است و مگر میشود ان را ندید گرفت و نیامد و چند سالی اینجا زندگی نکرد تا ادم ببیند واقعا این چه تغییر مسیری بوده که زندگی جلو پاهایمان گذاشته. حالا صرفنظر از همه کاستیهای اولیه و ناکامیهای ثانویه.
من هم هنوز با مهاجرت در کل قضیه موافقم. اما کسانی رو هم میشناسم در این خاک که بیش از 30 سال هست
که ایجا هستند و به بالاترین درجات و بهترین امکانات در اینجا رسیده اند و باز میگن که ما نمیدونیم واقعا چرا اینجاییم و احساس میکنیم که بسیاری چیزها که دوست داشتیم از دست دادیمشان و دیگر در وطن هم نمیتونیم بمونیم. خلاصه جل الخافق ! از این قضیه مرموز مهاجرت.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
کاملاً با نظرات دوست عزیزمان آرش موافقم .

به نظر من باید این تغییر بزرگ در زندگی را حساب شده و بدون ریسک انجام داد . یکی رو میشناسم که همه پل های پشت سر خودشو خراب کرده و اومده اینجا و صبح تا شب کارش لعنت فرستادن به آمریکا و هرچی آمریکایی هستش . در حالی که ممکنه اگه اون فرد پل های پشت سرش رو خراب نکرده بود و راه برگشت رو داشت ، برمی گشت و به چشم خودش می دید که اونجایی که قبلاً زندگی میکرده حلوا پخش نمی کنن و وضعیت کلی خرابتر از قبل شده ، قدر اینجا رو بهتر می دونست !
مهاجرت و زندگی در غربت برای انسان ، مانند فردی است که در جاده های وطن خود رانندگی می کرده و حال او را به اقیانوس انداخته اند ! باید اتومبیل خود را تبدیل به قایق کند تا نجات یابد...
پاسخ
در اواخر نوجواني‌ام از شهرمان كوچ كرديم. شهر دوست داشتني ام كه خاطرات خوش فراواني در آن داشتم، ساعات خوشي كه با دوستانم داشتم، كوهنوردي، برف بازي و سرسره بازي در تپه هاي جنوب آن، ماهيگيري، جمع كردن صدفهاي زنده‌اي كه به بزرگي كف دستم بود، ...
هميشه گرفتار نوستالژي آن روزگار و شهرم بودم. هميشه آرزوي برگشتن را داشتم. گرفتاري و محدوديتهايي كه داشتم اجازه نمي داد زودتر از دو-سه سال يكبار به شهرم سر بزنم، آن هم هر بار كمتر از دو-سه روز.

تابستان پارسال به خيال اين كه به زودي ويزايم آماده خواهد شد، به نيت آخرين ديدار، دل به دريازدم و چند روزي به شهرم سفر كردم. اين سفر خيلي چيزها را برايم روشن كرد. مي توان گفت خلاصم كرد، خلاص از آرزوي برگشتن...

همه چيز عوض شده بود و با آنچه كه در ذهنم داشتم سنخيتي نداشت. كوهي كه بسيار مصفا بود و در جاي جاي آن خاطره خوش داشتم، حالا ديگر محوطه يك پروژه‌ي نمي دانم چه بود. قبلا دو چشمه داشت كه حالا خشكيده بودند. ماهي هاي رودخانه پساب كارخانه ها را تاب نياورده بودند و جاي خود را به قورباغه ها داده بودند. صدفها هم به دنبال ماهي ها! دوستانم هر كدام گرفتار مشكلات زندگي و هريك به نوعي نالان!

البته من نمي توانم همه چيزهايي را كه ديدم اينجا بنويسم چون از حوصله و وقت شما خارج است و فقط به مواردي بسنده كردم كه نه سيخ بسوزه و نه كباب! اما تغييرات و تحولات بسيار عميقتر و از نظر من منفي تر از اين چيزهايي بود كه گفتم.

خب، حالا فكر مي كنيد اگر ما مهاجرت نمي كرديم، آن تغييرات در شهرمان روي نمي داد؟! وضع زندگي ام بهتر از ايني مي شد كه الآن هست؟ طبيعتاً جواب منفي است.
بنابراين من ياد گرفتم كه در مهاجرتي كه عنقريب خواهم داشت، مهاجرتي كه از نظر ابعاد و تبعات بسيار بزرگتر از قبلي است، حسرت گذشته را نخورم. فكر نكنم كه هنوز ماهي ها در رودخانه زيبا جولان مي دهند و مي رقصند! حسرت صدفها را نخورم، چون شايد ديگر صدفي در كار نباشد... همه چيز در حال تغيير است.
[en] PD: Jan. 6, 2001
Visa: July 2012
F4
[/en]
پاسخ
آرش خان من واقعا از شما سپاسگذارم. این نوشته های شما خیلی به افکار درهم برهم افرادی مثل من که میخواهند مهاجرت کنند نظم و ترتیب میدهد. شما مقداری از وقت ارزشمند خودتون رو به این کار اختصاص میدهید ولی باور کنید که این وقت رو تلف نکرده ایدو کمک های فکری و راهنمایی های درست و بیان تجربه ها بیش از هر چیزی مورد نیاز ما هست. دوستانی که قبلا مینوشتند و مطالبشون خیلی هم مفید و ارزشمند بود دیگه الان نیستند. مثلا دوست خیلی خوب ما لیلی که سفرنامه و مطلب مفصل و کاملی نوشتند ولی دیگه بعدش کم پیدا شدند. من که یک مادر هستم خیلی دوست دارم تجربیات یک خانم دارای همسر و فرزند را هم بخونم در واقع خیلی بهش نیاز دارم ولی متاسفانه خیلی ها میگند هرکس شرایط خودشو داره ! این حرف کاملا درسته ولی خیلی از موارد جزئی هم هستند که در شرایط متفاوت اتفاق میفتند و اتفاقا خیلی هم شبیه هستند و دیگه اینکه منظور از بیان تجربیات معرفی فروشگاه ها و نحوه دادن امتحان رانندگی و باز کردن حساب بانکی .... تنها نیست . اینکه مهاجرت چه تغییراتی در روابط خانوادگی پیش میاره نحوه برخورد با بچه ها در سنین مختلف در امر مهاجرت چگونه هستش. هزاران نکته دیگه. باز هم از شما ممنونم.
پاسخ
من تازگی ( منظورم 10 سال اخیرهBig Grin) یه طرز فکری پیدا کردم( خودم می گم قالب دفاعیه) و متاسفانه یا خوشبختانه همه چیو به اون ربط میدم.اونم اینه که روزیه آدم ,نوع زندگی آدم , اتفاقاتی که برامون میفته و این که کجا هستیم و چه می کنیم و .... همه از پیش تعیین شده. یعنی اونی که پلهای پشت سرشو خراب کرده و الان اینجا آه در بساط نداره اگر ایران هم بود همین بود. بله وقتی ایران را ترک می کرد همه چی داشت , اما معلوم نبود تو این چند سال چه اتفاقاتی براش می افتاد.شاید اگر کلاه بردار همه چیزشو می گرفت سخت تر هم بود. حداقل مهاجرت مزایایی هم داشته براش. واقعا نباید فکر کرد که چی از دست دادم به خاطر مهاجرت چون اونی رو ازدست دادم که باید از دست می دادم .( البته مهارتهای اجتماعی بحثش جداست)این که میگم متاسفانه به خاطر اینه که ( به قول اینها تو بی آنست) گاهی بهونه دستم میده تنبلی کنم. چون فکر می کنم به هر حال قسمت من اینه.
یاد معارف دبیرستان افتادم ! بحث دیوانه کننده جبر و اختیار رو باز کردن و به طرز احمقانه ای نتیجه ای بی ربط گرفتن و ما رو ول کردن به امان خدا تا همیشه تو خماریش بمونیم. با این که کتابمون سعی کرد بگه هردوش درصدی هستند به شرطاً و شروطا , اما من معتقدم دنیا یعنی جبر و اختیار ما فقط در حوزه چگونه طی کردن مسیر هست و بس!
تکبیر!!!!!Cool
پاسخ
من هم از همه شما دوستان خوبم تشکر می کنم که نوشته من را می خوانید.
ولی شهرزاد خانم عزیز, زندگی مثل یک صفحه شطرنج بزرگ است که شما یک حرکت را انجام می دهید و روزگار هم حرکتی را در مقابل انجام می دهد. تمام حرکت های شطرنج از پیش مشخص شده است و یک کامپیوتر می تواند صدها هزار احتمال یک بازی را از ابتدا تا انتها طی کند. این همان جبر روزگار است. ولی فراموش نکنید که یک شطرنج باز خوب در بیشتر موارد برنده است زیرا می داند که مسیرها را چگونه طی کند تا روزگار را آچمز کرده و آن را وادار کند که حرکتی به دلخواه وی و مطابق با اهدافش انجام دهد. اینجا است که اختیار و مهارت انسان در تصمیم گیری مطرح می شود.
یا اگر به تخته نرد بیشتر علاقه دارید می توانیم بگوییم که زندگی یک بازی تخته نرد است و گرچه ممکن است که در قرعه زندگی تاس بد بیاوریم ولی یک تخته نرد باز حرفه ای می داند که چگونه با بدترین تاس ها بهترین بازی را بکند و در نهایت هم شانس برنده شدن او بسیار بیشتر از کسی است که نمی داند چگونه مهره هایش را بچیند و از داشته هایش در زندگی بهترین استفاده را بکند.
مهاجرت هم مثل بقیه موارد زندگی است و قبولی در لاتاری گرین کارت مثل این است که جفت شش آورده باشید. حال این به ما بستگی دارد که با این تاس خود چگونه بازی کنیم که به موفقیت ما در زندگی کمک کند. لااقل اگر هم برنده نشویم و ببازیم تجربه کسب کرده ایم و خیالمان هم راحت است که بهترین بازی را در حد توان و دانش خودمان انجام داده ایم. اینجا است که اختیار در زندگی اهمیت زیاد خودش را نشان می دهد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
سلام دوستان.
من این روزا فکرم خیلی درگیر نتیجه لاتاری هست و هرچه که به زمان اعلام نتایج نزدیک تر میشیم انتظار کشیدن برام سخت تر میشه. من واسه دومین باره که شرکت می کنم و مثل خیلی از دوستان شدیدا به انتخاب شدن در این لاتاری نیاز دارم. ولی چیزی که ذهنم رو بیشتر درگیر کرده اینه که اگه اسمم در نیاد چطور خودمو آروم کنم. دلم نمیخواد اینجا تو این سایت پراز انرژی مثبت از این حرفای نا امید کننده بزنم میدونم که نباید از اول روی قرعه کشی مثل این زیاد حساب می کردم ولی اتفاقایی افتاد که این قرعه کشی کم کم برام خیلی مهم شد. تو سایت قشنگتون دنبال مطلبی می گشتم که قانعم کنه و دلیلی باشه که بتونم در صورتی که اسمم در نیومد روحیم رو از دست ندم و فکر می کنم مطالبی که دوستان rs232 و soheilbadami گفتند بسیار تاپیر گذار بود. به قول دوستان اگر در سرنوشت شما هجرت باشه فرقی نمیکنه که چند نفر تو لاتاری ثبت نام کردن و شانس برنده شدن چقدر هست! انتخاب میشی! با خودم میپرسم اگه اسمم در نیومد باز هم واسه سال بعد ثبت نام می کنی؟ جوابم اینه: بله.
در مورد زندگی و بازی شطرنگ هم فکر میکنم و تشبیه حرکت مهرها و حرکت شما در زندگی شاید خیلی با پدیده لاتاری همخوانی نداشته باشه. تصمیم گرفتن که در لاتاری ثبت نام بکنم یا نه، میتونه حرکت دادن مهرهای شطرنج زندگیتون باشه ولی انتخاب شدنتون و اینکه اسمتون از میون اوون همه ثبت نام کننده در بیاد دیگه دست شما نیست جبره! اما شما هستین که باز تصمیم میگیرید که از این لاتاری استفاده کنید و تغییر رو تو زندگیتون بپذیرید یا نه! در مورد کیس هایی که از طریق راه هایی غیر از لاتاری قصد مهاجرت دارند قضیه خیلی فرق می کنه ! این افراد تمام حرکات و تصمیماشون همون حرکت دادن مهرهای تغییر در زندگیشون هست و کاملا اون رو آگاهانه انجام میدن. اونا بازی شطرنج زندگی رو خیلی بهتر درک میکنند.
امیدوارم همه دوستان به آرزوها و رویاهاشون تو زندگی برسن.
موفق باشید.
CR1
پاسخ
(2011-04-19 ساعت 23:41)rs232 نوشته:  ولی شهرزاد خانم عزیز, زندگی مثل یک صفحه شطرنج بزرگ است . تمام حرکت های شطرنج از پیش مشخص شده است و یک کامپیوتر می تواند صدها هزار احتمال یک بازی را از ابتدا تا انتها طی کند.
یا اگر به تخته نرد بیشتر علاقه دارید می توانیم بگوییم که زندگی یک بازی تخته نرد است و گرچه ممکن است که در قرعه زندگی تاس بد بیاوریم ...
مهاجرت هم مثل بقیه موارد زندگی است و قبولی در لاتاری گرین کارت مثل این است که جفت شش آورده باشید.
اینجا است که اختیار در زندگی اهمیت زیاد خودش را نشان می دهد.

باید شما کتابهای درسی رو تدوین می کردین!
فرمایشات شما رو مغایر عرایض خودم نمی دونم.شطرنج که بیلمیرم! اما خوب گاهی جفت شیش شما دومین جفت شیش بازیه و .... واقعا کاری نمی تونین بکنین. البته خودم می دونم زیادی تو این افکار رفتم.
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، mavarfan ، aNTea ، Iman-gta ، maaref ، batis2010 ، امیر مهاجر ، HAZARA ، alirezanz ، alborzarya
شانس و بدشانسی رو من همیشه اینگونه تعریف می کرده ام: :بدشانسی یعنی اینکه در محاسباتت روی شانس حساب کنی!"

عواملی که آرش عزیز نام بردند مهمترین عوامل هستش. اما برای افراد مختلف طبیعتا ترتیب آنها ممکن است عوض شود. من هم معتقدم دارا بودن دانش بالایی از زبان انگلیسی بیشتر از هر عامل دیگری درصد موفقیت شما را بالا می برد. تصور کنید هنگام باز کردن حساب بانکی متوجه نشوید که ماهانه باید مبلغی به بانک پرداخت کنید اگر سپرده شما از حدی کمتر شود. این دیگر بدشانسی نیست. بلکه ناتوانی فرد محسوب می شود.
من هم با وجودی که فکر می کردم از نظر زبان انگلیسی مشکلی ندارم اما اینجا بدون کمک همسرم و نیز بدون مطالعه قبلی نمی توانم تمام جزییات یک مکالمه رو بفهمم. این ضعف برظرف نمی شود مگر با مشارکت کردن هر چه بیشتر در جامعه.

اما واقعا زندگی در آمریکا شبیه به رویا نیست. بستگی به این دارد که چه شرایطی را برای یک زندگی ایده آل تعریف می کنید. بنابراین اگر تعریف خود را از زندگی ایده آل عوض کنید می بینید که زندگی در ایران ایده آل می شود. بارها برای همه ما پیش آمده که از ترافیک و شلوغی و ازدحام همیشگی در تهران نالیده ایم و آرزوی شهری خلوت تر می کنیم. آمریکا از نظر خلوت بودن شهر ها (غیر از یکی دوتا استثنا) ایده آل است. اما برای یک هفته! این آرامش و سکوت در دو هفته اول آنقـــــدر برای من سخت شده بود که روز Easter واقعا حوصله ام سر رفته بود! و آن زمان شلوغی و ازدحام تهران برایم آرزو شده بود!

می توان دید خود را عوض کرد تا سختی های محیط جدید برای ما "اندکی" قابل تحمل تر شوند و راحت تر با آنها کار بیاییم.
پاسخ
ضمن تشکر از مطالب مفید دوستان می خواهم به نکاتی اشاره کنم ، به نظر من شرایط زندگی ما در وطن و مقایسه اون با امکانات و شرایطی که در آمریکا می توانیم داشته باشیم خیلی مهمه. مسلما کسی که اینجا(ایران) از رفاه خوبی برخورداره و مثلاً خونه و ماشین خوب و درآمد مناسب داره و خیلی هم در گیر مسائل فرهنگی و اجتماعی نیست و در کل زندگی شادی رو در کنار دوستان و اقوام داره، با مهاجرت حتما خیلی از اونا رو از دست میده و باید با تلاش دوباره و تحمل سختی ها مجددا اونها رو بدست بیاره پس در نتیجه تحمل این مشکلاتی که عزیزان اشاره کردند خیلی سخت تر خواهد شد.
اما کسی که مثل من نوعی اینجا هم از این امکانات برخوردار نیست شرایطش کاملا متفاوته.
من و همسرم از صبح تا شب( بدون اغراق تا شب) کار می کنیم و در نتیجه وقت و انرژی هم برای تفریح و معاشرت برامون نمی مونه، با درآمدی که داریم و هزینه های خیلی بالای زندگی که هیچوقت با هم تعادل ندارند امیدی هم به بهتر شدن اوضاع مالی نداریم چون مثلا همین اجاره های سنگین در ایران و سیر صعودی بی حساب و کتابی که داره هر روز شانس خونه دار شدن رو از آدم می گیره و همه میدونید که مستاجر بودن در ایران یعنی فقط پول در بیاری و تقدیم صاحبخانه کنی و هزاران مشکل دیگه. مسائل فرهنگی و حرص و جوش های همیشگی و مشکلات از این دست که بماند... برای کسانی مثل ما ، امریکا می تواند فرصت خوبی باشد که حداقل در فضایی امن تر، شاد تر و زیباتر زندگی کنیم و اگر کار میکنیم بتوانیم از حاصل تلاشمون استفاده کنیم و هر سال در فکر این نباشیم که پس اندازمون رو به پول پیش خونه اضافه کنیم! برای ما شاید تحمل مشکلات اولیه مهاجرت راحتتر باشه چون میدونیم که با مدتی تلاش کردن به امکاناتی دست پیدا می کنیم که قبلا نداشتیم و می تونیم از توانمندی ها و تخصص هامون بهره برداری کنیم. هرچند که دوری از خانواده و احساس غربت هیچوقت دست از سر غربت نشینان بر نمی دارد.
به دوستانی که مثل ما هنوز اینجا هستند توصیه می کنم حتما شرایطشون رو با تمام خوبی ها و بدیها مقایسه کنند و بعد تصمیم بگیرند.
امیدوارم همه مهاجران روز به روز پیشرفت کنند و به رویاهایشان برسند.
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان