کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
من بیشتر با این قسمت نوشته " همه به خمیازه افتاده بودند و حتی من چند بار قشنگ خوابم برد و سرم به چپ و راست و عقب و جلو می افتاد و یکهو از چرت می پریدم و به خودم می گفتم من کجا هستم. آقای سمت راستی من هم قشنگ بر روی صندلی ولو شده بود و خوابیده بود." حال کردم دقیقا یاد سینما رفتن خودم میفتم که هر بار در ابران سینما میرم یکی دو نفر در اطراف من چرت میزنند. اخرین بار رفتم جدایی نادر از سیمین رو بیبنم طرق کنار من انچنان سمفونی خورناسی راه انداخته بود که فقط من تصویر فیلم رو میدیدم (به یاد فیلم های پانتومیم) دیگه از رفتن به سینما بیزار شدم.
پاسخ
آرش عزیز، به نوبه خودم از این تاپیک و مطالب پرباری که میذاری بینهایت سپاسگزارم. نمیدونم بحث روزتون چیه چون تا الان ۱۰ صفحه رو خوندم. نوشته هات از مفیدترین مطالبی بوده که نه فقط تو این فروم بلکه از هر منبعی در مورد آمریکا و در این حد ملموس و واقعی دیدم. خاص بودن دانسته های شما به نظر بنده یکی به خاطر نحوه بیان تجربیات شخصیت و قابل لمس بودنشونه و دیگری به خاطر باهوش بودن شماست که کاملا از نوشته هات پیداست. خواستم تشکر و عرض ادبم رو بصورت ویژه و تو پیغام خصوصی بدم، اما دیدم انصاف اینه که همینجا عنوان کنم.
خیلی دارم استفاده میبرم. همیشه پیروز باشی.
پاسخ
(2012-06-01 ساعت 08:59)laili نوشته:  
(2012-06-01 ساعت 08:46)armanbala نوشته:  آرش جان
با توجه به سوالات متعددي توسط مامان ها و بابا ها از ما در مورد حق و حقوق سالمندان ميشود و قبل از اينكه خودمون پامون برسه اونها ميخوان ببينن اگر بعد از سيتيزن شدن ما و اومدن اونها چه چيزهايي حقشون است و شامل شرايطشون ميشود لطفا اگر در اين مورد هم اطلاعاتي داريد ما يه جواب درست به اونها بدهيم

آرمان جان اگه همه چی خوب پبش بره شما 5 سال دیگه سیتیزن میشی بعد از یک سال از سیتیزن شدنت میتونی مادر و پدر و بیاری اینجا با گرین کارت ..اونها در صورت رعایت کردن یه سری قوانین 5 سال بعدش سیتیزن میشن ..این شد تقریبا 11 سال ..تا اونموقع هم هزار تا قانون جورو واجور میاد .. Smile
سلام دوستان
ظاهراً‌ یکی از اشخاصی که لاتاری برنده شده بودند، همزمان با کارهای خودشون برای مادرشون هم درخواست ویزای ویزیتوری داده بودند، آیا امکان پذیر هست این موضوع ؟
پاسخ
با سپاس از دوستان عزیز بابت مرحمت عالی عرض کنم که نگهداری این انجمن در این وانفسای مجازی از اهمیت زیادی برخوردار است چرا که بخش مربوط به امورات جاری مهاجرت برای تازه مهاجران بسیار راه گشا است. از این روی بهتر است که چرندیات من در همان جا باشد و فقط نوشته هایی را به اینجا بیاورم که به درد مهاجرت بخورد و احیانا تراوشات مغزی زاید من زپرت این سایت را غمسول نکند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
خوب پس از دو روز تونستم این فروم را تماماً بخونم..جالبه تو این دو روز حس کردم که رفتم و گرین کارت گرفتم و سرکار و هم خونه و لیس سگ همسایه و قایق و ... بالاخره شهروندی....
تشکر کمترین کلمه ایست که میتوان در پاسخ به نگارش دل نوشته های آرش جان بگوییم. یعنی در قیامتی که شاید در همین دنیاست، خداوند برایت پاداشی قرار خواهد داد که لایقش هستی.نجات دادن برخی از هم میهنانت از نادانی های لابد.
امیدوارم که در اینده نزدیک زندگی تو وارد مرحله جدید و زیباتری به نام تاهل و تعهد شود و به زودی لذت بازی با فرزندانت را همچون فرزند همخوانه ات حس کنی.
آرش عزیز از اینکه از نظام آباد (محله بچگی های من) به نظامی آباد رسیده ای خوشحالم.
زندگیت مستدام و پربرکت باشد
سفرنامه بعد از قبولی لاتاری

راهنمای اقدام برای سیتیزن شدن

تاریخ ورود و اخذ گرین کارت : June 2013
تاریخ اقدام برای سیتیزن شیپی: نوروز 97 (March 20)
تاریخ مصاحبه: 9 November
تاریخ سیتیزن شیپی:  November 15th Big Grin
پاسخ
در ضمن آیا فایل فرمایشات آرش موجود هست اگر هست برای ما هم ارسال و یا معرفی فرمایید.
سفرنامه بعد از قبولی لاتاری

راهنمای اقدام برای سیتیزن شدن

تاریخ ورود و اخذ گرین کارت : June 2013
تاریخ اقدام برای سیتیزن شیپی: نوروز 97 (March 20)
تاریخ مصاحبه: 9 November
تاریخ سیتیزن شیپی:  November 15th Big Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: SH1A2R3 ، rs232 ، mrr777 ، batis2010 ، zina s ، امیر مهاجر ، HAZARA
(2012-06-11 ساعت 21:06)frozen mind نوشته:  خب با این اطلاعاتی که سوال ریحانه به ما داد، حالا دیگه واقعا باید بپرسم: «ریحانه خانم، دیگه چی شنیدی؟!»
Smile

والا شنیده ها که زیاده! Tongue انشالله سر فرصت مطرحشون میکنم.
(2012-07-09 ساعت 00:19)bayat_r نوشته:  در ضمن آیا فایل فرمایشات آرش موجود هست اگر هست برای ما هم ارسال و یا معرفی فرمایید.

اگه بود برای من هم بفرستید! Big Grin
راستی جا داره من هم همینجا تشکرات خودم رو به سوی جناب آرش روانه کنم!
مدتیه به طور مستمر مطالبتون رو میخونم و لذت فراوان بردم!
حیف که نمیتونم رتبه بدم، انشالله رتبه 100 رو خودم بهتون میدم! Tongue
DV-2013
DV-2014
DV-2015
DV-2016
DV-2017
DV-2018
DV-2019
DV-2020
DV-2021--> STOPPED
DV-2022
DV-2023
DV-2024
DV-2025

مهاجرت به امریکا از طریق تحصیل - آگست ۲۰۲۲
🎈🎈🎈
پاسخ
گمان کنم یک یا دو سال پیش یکی از دوستان عزیز تمام نوشته های این تاپیک را به صورت یک فایل در آورده بود ولی من یادم نمی آید که کجا بود و نتوانستم آن را پیدا کنم.
همین قدر که می بینم شما این نوشته ها را دوست دارید خوشحال می شوم ولی نیازی نیست که به من رتبه بدهید چون بچه های دیگری هستند که در این سایت برای رفع مشکلات دوستان زحمت زیادی می کشند و خیلی بیشتر از من لایق دریافت رتبه هستند. البته قبلا رتبه دادن مفت بود و هر کسی می توانست به هر تعداد آدمی که می خواهد رتبه بدهد ولی الآن ظاهرا سهمیه بندی شده است و هر کسی هم تا به یک امتیاز خاصی نرسد نمی تواند رتبه بدهد.
الآن مرور رتبه ها برای من مثل آلبوم عکس است و آیدی و نوشته بچه های مهاجرسرا در آنجا بسیار خاطره انگیز و دوست داشتنی است. دقیقا مثل دفترچه های قدیمی که در مدرسه داشتیم و به دوستانمان می گفتیم که یک جمله در مورد زندگی بنویسند و آن را امضاء کنند. البته دخترها بیشتر این کار را می کردند و من هم از آنها یاد گرفته بودم!
با این حال بالا بودن رتبه من نشانه بیشتر مفید بودن من نیست بلکه فقط نشانه زیاد بودن لطف دیگران نسبت به من است و امیدوارم که من هم توانسته باشم با نوشته هایم کمی از انتظارات دوستان را در مورد دانستن از زندگی در امریکا برآورده کرده باشم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2012-07-10 ساعت 23:13)rs232 نوشته:  گمان کنم یک یا دو سال پیش یکی از دوستان عزیز تمام نوشته های این تاپیک را به صورت یک فایل در آورده بود ولی من یادم نمی آید که کجا بود و نتوانستم آن را پیدا کنم.
همین قدر که می بینم شما این نوشته ها را دوست دارید خوشحال می شوم ولی نیازی نیست که به من رتبه بدهید چون بچه های دیگری هستند که در این سایت برای رفع مشکلات دوستان زحمت زیادی می کشند و خیلی بیشتر از من لایق دریافت رتبه هستند. البته قبلا رتبه دادن مفت بود و هر کسی می توانست به هر تعداد آدمی که می خواهد رتبه بدهد ولی الآن ظاهرا سهمیه بندی شده است و هر کسی هم تا به یک امتیاز خاصی نرسد نمی تواند رتبه بدهد.
الآن مرور رتبه ها برای من مثل آلبوم عکس است و آیدی و نوشته بچه های مهاجرسرا در آنجا بسیار خاطره انگیز و دوست داشتنی است. دقیقا مثل دفترچه های قدیمی که در مدرسه داشتیم و به دوستانمان می گفتیم که یک جمله در مورد زندگی بنویسند و آن را امضاء کنند. البته دخترها بیشتر این کار را می کردند و من هم از آنها یاد گرفته بودم!
با این حال بالا بودن رتبه من نشانه بیشتر مفید بودن من نیست بلکه فقط نشانه زیاد بودن لطف دیگران نسبت به من است و امیدوارم که من هم توانسته باشم با نوشته هایم کمی از انتظارات دوستان را در مورد دانستن از زندگی در امریکا برآورده کرده باشم.

آرش جان با آن همه اطلاعات که به این همه آدم دادی فکر کنم وقتشه که نام کاربریت رو به HDMI یا حداقل rs 485 تغییر بدی.
شماره کیس:2012AS00070XXX
تاریخ رویت قبولی:July 15th
تاریخ ارسال فرمهای سری اول:August 27th
کنسولگری : آنکارا
تاریخ کارنت شدن کیس:June 2012
تاریخ مصاحبه : اواخر July
تاریخ صدور ویزا: روز مصاحبه
تعداد نفرات : 2 نفر
انجمن مهندسین برق مهاجرسرا
پاسخ
آرش عزیز یک سوال دارم که دوست دارم جوابش رو از شما بشنوم.
راسته که میگن محصولات چینی تمام بازار امریکا رو تسخیر کرده و باعث شده تولید در امریکا کاهش پیدا کنه؟
پاسخ
تشکر کنندگان: Zambezi ، mrr777 ، SH1A2R3 ، mehdiii ، rs232 ، batis2010 ، zina s ، mojtaba_k ، امیر مهاجر ، HAZARA ، aram_hpanahi
آرش جان من هم به نوبه خودم و از صمیم قلب به خاطر مطالب بسیار آموزنده و مفید ازت تشکر میکنم امیدوارم همیشه سالم و موفق باشی
2013AS57##-مصاحبه 4 اپریل ایروان- مدت زمان کلیر شدن 46 روز

سفرنامه+آماده سازی! قبل از سفر
پاسخ
با سلام به آقا آرش عزیز
با این که با خواندن هرکدام از مطالبتون به روی کلمه تشکر کلیک کردم اما من هم مثل بقیه فکر میکنم این به تنهایی کافی نیست .
اطلاعات شما به خصوص برای افرادی مثل من که تازه برنده لاتری شدیم به مانند یک کلاس درس بوده وهست .
امیدوارم باز هم مارا از دانسته های مفید وقلم شیرینتان بهره مند کنید.
زیرا ذهن ما انباشته از سوالات گوناگونه که متاسفانه دوستانی که در اونجا داریم خیلی جواب درستی نمیدن .
راستی آرش جان کاش در این مورد هم یک تحلیل میکردین که چرا متاسفانه بعضی از ایرانی ها وقتی به یک کشور خارجی میروند اگر کسی بخواهد اطلاعاتی در مورد مهاجرت از آنها بگیرد تمایلی به پاسخ ندارند انگار که اگر شما هم مهاجرت کنید جای آنها را تنگ میکنید یا از حقوق انها کم میشود .حتی بعضی پا را فراتر گذاشته و چنان از اوضاع آنجا ناله سر میدهند که بیا و ببین .البته ما بقول شما برای خودمان از آمریکا مدینه فاضله و بهشت برین نساختیم اما اگر اوضاع برای این عزیزان اینقدر نابسامان است چرا برنمیگردند .کلا متاسفانه ما ایرانی ها همیشه موفقیت را برای خودمان میخواهیم و اگر کسی بخواهد پا جای پای ما بگذارد سریعا راهش را میزنیم .
البته همین جا بگویم این شامل همه نمی شود .نمونه بارزش خود شما که بدون هیچ چمداشتی بهترین کمک ها را به بقیه میکنید .به هر حال فکر کنم جالب باشد در این مورد هم بحث کنید .
سالم و موفق باشید .
کیس نامبر :2013AS000068XX---تاریخ کارنت شدن :11 مارچ ---تاریخ مصاحبه :2 می ---محل مصاحبه :آنکارا -کلیرنس :2 می -تاریخ کلیر شدن : 18 june-مقصد :دالاس



پاسخ
با سپاس از تمام دوستانی که به من لطف دارند در جواب مسیح عزیز باید بگویم که بله و گمان کنم که اگر روزی راه ورود محصولات چینی به امریکا مسدود شود اتفاق بدی برای اقتصاد امریکا رخ دهد چون تقریبا به هر جنسی که در مغازه ها اشاره کنید یا ساخت چین است و یا این که در آنجا سر هم بندی شده است و یا لااقل یک قطعه آن چینی است. ولی الآن دیگر چینی بودن یک جنس در امریکا تقریبا پذیرفته شده است و دلیل بی کیفیت بودن آن نیست زیرا کمپانی هایی که آن جنس ها را وارد می کنند خدمات خوبی می دهند و حتی اگر راضی نباشید آن را پس می گیرند. من چند بار از طریق اینترنت از خود چین چند محصول خریدم و بسیار راضی بودم چون اولا سریع تر از شرکت های امریکایی هستند و یک هفته بعد از سفارش جنس به دستتان می رسد در حالی که اگر از شرکت امریکایی خرید کنید فقط یک هفته طول می کشد که به خودشان تکان بدهند و جنس را آماده پست کنند.در یک مورد هم که یک جنس را از چین خریدم و ایراد داشت بدون سوال یک دانه دیگر برایم فرستاد و خیلی هم معذرت خواهی کرد و گفت می توانی آن را که ایراد دارد پیش خودت نگه داری. در مجموع سیاست آنها برای جذب و رضایت مشتری طوری است که بسیاری از مردم به کالای چینی خریدن تمایل پیدا کرده اند. البته ناگفته نماند که کیفیت جنس های چینی که به امریکا می آید با آنهایی که مثلا به ایران می رود بسیار متفاوت است و جنس های چینی که به امریکا می آیند تمام استاندارهای کیفی و ایمنی و همین طور خدمات مشتری داخل امریکا را رعایت می کنند اگرنه اجازه فروش نخواهند داشت. بیشتر آنها توسط سرمایه گذاری همین شرکت های امریکایی تشکیل شده است و هدف آنها هم بازار داخل امریکا است.

در جواب مریم عزیز نیز باید بگویم که معمولا بیشتر آدم ها آن چیزهایی را که دارند فراموش می کنند و در مورد آن اصلا صحبت نمی کنند و فقط می توانند در مورد چیزهایی که ندارند حرف بزنند. به عنوان مثال الآن ممکن است شما هر روز و یا هفته ای یک بار مادر و یا پدر عزیز خود را ببینید و آنها را بغل کنید. خوب این مسئله برای شما بسیار عادی و بدیهی است و نیازی نمی بینید که اگر کسی از شما بپرسد ایران چگونه است بگویید یگی از خوبی هایش این است که من هر روز پدر و مادرم را می بینم. در عوض مشکلات و کاستی هایی را که دارید بیان می کنید و به عنوان مثال در مورد گرانی و بالا رفتن قیمت مرغ می گویید. وقتی که من و شما به امریکا می آییم از همان مرغی که به خاطرش در صف می ایستادیم حالمان به هم می خورد و دراز کشیدن در ساحل دریا هم دیگر برایمان عادی می شود و ممکن است دو بار که آفتاب زده شویم دیگر به آنجا نرویم. بنابراین اگر کسی از ما سوال کند که امریکا چگونه است دیگر به آن خوبی ها و امکاناتی که داریم هیچ اشاره ای نمی کنیم و فقط در مورد آن چیزهایی که نداریم حرف می زنیم و مثلا می گوییم اینجا غربت است و از خانواده دور هستم و زبان بلد نیستم و کار سخت است و از این چیزها.

امتحان آن هم بسیار ساده است. فرض کنید که یک پول قلمبه بادآورده به حساب من و شما برسد. بسیار خوشحال می شویم و ممکن است که چند روزی هم در مورد آن حرف بزنیم ولی خیلی زود برایمان عادی می شود و به صورت پیش فرض و یک امر بدیهی در می آید که ما چنین پول زیادی را در حسابمان داریم. حالا فقط کافی است که یک صدم آن پول به هر دلیلی از ما گرفته شود. آن وقت تا آخر عمرمان از آن گله و شکایت می کنیم و مسببان آن را نفرین می کنیم. مثلا بسیاری از دوستان که به امریکا می آیند و پس از یک مدت خانه و ماشین و امکانات رفاهی نصیبشان می شود دیگر نمی گویند که اگر در ایران بودند صرفا با کار خودشان گاری هم نمی توانستند بخرند بلکه گمان می کنند که مادرزادی همه این چیزها را داشته اند و سپس شروع می کنند از مالیات نالیدن و می گویند که اینجا اصلا به درد نمی خورد و نصف هر چه را که در بیاوری باید برای مالیات بپردازی.

در واقع قضیه همان نیمه پر و خالی لیوان را دیدن است که بیشتر ما عادت داریم به جای دیدن داشته های خود و لذت بردن از آنها فقط نداشته هایمان را ببینیم و در مورد آنها شکوه و شکایت کنیم. همیشه هم آدم در زندگی خود یک مقداری نداشته دارد و برای همین ما همیشه غرغر می کنم در مورد هر چیزی می نالیم. مطمئن هستم که دوستانی که در امریکا هستند و از وضعیت آنجا می نالند بدجنس نیستند و قصد ندارند شما را از رسیدن به خوشی محروم کنند بلکه آنها فقط به روال عادی و رایج مردم ما دارند در مورد وضع موجود خودشان غر می زنند و اگر به ایران برگردند و یا به هر کشور دیگری هم بروند باز همین کار را ادامه خواهند داد و به جای دیدن خوبی های آنجا از گرانی و صف مرغ خواهند نالید.

الآن هر کسی که از من در مورد امریکا سوال کند قبل از جواب دادن سعی می کنم که به یاد لحظه های دشوار اقتصادی و اجتماعی شش سال پیش خودم در ایران بیفتم تا بتوانم جواب نسبتا درستی به او بدهم و این کار هم روز به روز برایم سخت تر می شود.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
آرش عزیز از خواندن نوشته‌های شما بسیار لذت می‌برم و با تمام وجودم از شما متشکرم که واقعیت‌های زندگی‌ در آنجا را برای ما که تازه میخواهیم قدم در این راه بگذاریم اینچنین ساده و صادقانه بیان می‌کنید. به ما کمک می‌کنید که با دیدِ باز و با اطلاعات بیشتری تصمیم بگیریم.به قول مریم خانوم من هم وقتی‌ با دوستان و آشنایانم در مورد زندگی‌ در آنجا صحبت می‌کنم آنچنان با بی‌ میلی جواب میدهند یا بعضی‌‌هایشان آنچنان اه و ناله میکنند از وضعیت زندگیشان(با اینکه سالهاست آنجا زندگی‌ می‌کنن و از وضع مالی خوبی‌ برخوردارند) که انگار میخواهی‌ بعد از رفتنت به آنجا جایشان را تنگ کنی‌ و یا کارشان را ازشون بگیری و کلا از اینکه چرا اصلا ازشون راهنمایی خواستم پشیمان شدم..((اینکه در آمریکا زندگی‌ کردن و کار کردن سخته درسته اما در ایران هم گذراندن زندگی‌ برای کسی‌ که باید فقط خودش به تنهایی از پس خرج و مخارجش بر بیاد بدونِ داشتن پدری پولدار و بدون رسیدنِ ارثیه‌های خداد میلیون و میلیارد تومنی اصلا راحت نیست و ...همه میدونن که مهاجرت خیلی‌ سخته ولی‌ حداقل کسی‌ که تجربه و سواد و مهارت کاری داره و زبان هم بلده یا کسی‌ که هدفش ادامهٔ تحصیل هستش می‌دونه بعد از تحمل سختی‌ها میتونه یه زندگی‌ آیده ال داشته باشه و می‌دونه با تلاش کردن و با بالا بردن توانائی هاش میتونه به هدفش برسه و می‌دونه بچه هاش هم آیندهٔ بهتری از ایران خواهند داشت اینها همه در زندگی‌ به آدم امید و آرامش میده چیزی که در ایران به نظر من وجود نداره..))

اینکه آنها نمی‌خواهند نیمهٔ پرِ لیوان را ببینند و دائم از نیمهٔ خالی‌ لیوان صحبت میکنند فکر می‌کنم حسادت ایرانیا نسبت به هم هستش که چشم دیدن پیشرفت همدیگر را ندارند و نمی‌خواهند کس دیگری به جایگاه آنها خدایی نکرده خودش را برساند که اکثر ایرانیها همین خصوصیات اخلاقی‌ را دارند و همه جای دنیا متأسفانه شاهد این موضوع هستیم که ایرانیها همه از هم فراری هستند و مثل ترکها و چینی‌ها ،ایتالیائها و ... همه با هم متحد نیستند و به پیشرفتِ هم کمک نمیکنند،البته خوب افراد استثنا و انگشت شماری مثل شما هم هستند که با بقیه متفاوتند و من هم خودم را خیلی‌ خوش شانس میدونم که حداقل این سایت را پیدا کردم و می‌تونم از راهنمایی‌های دوستان کمیابی مثل شما و دیگر دوستان اینجا بهره‌مند بشم.و امیدوارم ما ایرانی‌های تازه وارد همینطور که الان در این محیط مجازی به هم کمک می‌کنیم اگر خدا خواست و رفتیم اونور به کمک کردن و پیشرفت همدیگه تا جایی که از دستمان بر میاد ادامه بدیم ..

با آرزوی موفقیت برای همه و ببخشید که پر حرفی‌ کردم.
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
پاسخ
ال سیصد و سی و سه عزیز, از این که نظرات خودتان را به زیبایی نوشتید سپاسگزارم. ولی حالا که اشاره به روابط ایرانی ها با همدیگر نمودید اجازه بدهید که من هم برداشت خودم را در این مورد بنویسم. خوب راستش من تا حالا ندیده ام که یک ایرانی از این که ببیند یک هم وطن خودش موفق است و یا به مقامی رسیده است ناراحت باشد بلکه برعکس شور و افتخار و غرور از این که یک ایرانی پخی شده است را در چشمانشان می بینم. هر زمانی هم که خبری از سختی ها و دشواری های زندگی و یا عدم موفقیت یک ایرانی به گوش می رسد می بینم که هر ایرانی ناخودآگاه ناراحت می شود و حتی اگر هم حرفی بر علیه او بزند و یا بگوید حقشان است در چهره او می شود درجه بالایی از ناراحتی را مشاهده نمود همان طوری که مثلا یک فوتبالیست ایرانی در یک بازی بین المللی توپی را خراب می کند و همه به او بد و بیراه می گویند ولی در دلشان آرزو می کنند که او خوب بازی کند و گل بزند. این همبستگی زیاد به خاطر زندگی اجتماعی و جامعه گرایی در میان ما است و درون ما به طور ناخودآگاه به دیگران وصل شده است.

پس چرا به قول شما ایرانی ها چشم دیدن همدیگر را ندارند و مخصوصا در یک کشور غریبه نسبت به هم نامهربان هستند؟ به نظر من این نیروی دافعه در میان ایرانی ها دو علت اساسی دارد:

1- خود گریزی:
هیچ دقت کرده اید که وقتی یک زگیل بزرگ بر روی نوک دماغتان سبز می شود شما اصلا دلتان نمی خواهد که خودتان را در آینه ببینید؟ یا اگر هم خودتان را ببینید اعصابتان خرد می شود و حتی ممکن است به خودتان و به زگیل و به زمین و زمان بد و بیراه بگویید. از آنجایی که ایرانی ها زندگی به شدت اجتماعی دارند تقریبا در تمامی عادت های روزمره شباهت بسیار زیادی به یکدیگر دارند. عادت های غذایی, عادت های رفتاری, عادت های کاری, عادت های بهداشتی, حرکات بدن و بسیاری دیگر از کارهایی که یک ایرانی انجام می دهد برگرفته از فرهنگ و مذهب و الگوهای رفتاری رایج در جامعه است. حتی باورهای اجتماعی آنها هم بسیار نزدیک به هم است و مثلا عموم ایرانی ها اعتقاد دارند که موی گربه آدم را بیمار می کند و یا سگ کثیف است و یا اگر در تابستان در حالت ایستاده و یا سربالایی کولر ماشین را روشن کنید موتور خراب می شود! بیشتر آنها همجنسگراها را آدم نمی دانند و اگر ببینند که یک دختر خانمی به کسی لبخند زده است سرشان را تکان می دهند و می گویند زمان ما اصلا جرات نداشتیم جلوی بزرگ تر پایمان را دراز کنیم حالا ببین این جوان ها چقدر پر رو شده اند!

حالا در نظر بگیرید که من آمده ام امریکا و مثلا می خواهم یک خارجی شوم و اخلاق های خودم را عوض کنم و موهایم را بلوند کنم و اسمم را هم بگذارم سامانتا و جک و بیل. از آنجایی که قیافه هر ایرانی حتی در زیر صد کیلو آرایش و رنگ مو کاملا مشخص است از این که خیلی زود توسط هم وطن هایم شناسایی می شوم و هر کسی که از بغلم رد می شود پخ می زند زیر خنده و می گوید طرف ایرانی است لجم می گیرد و سعی می کنم اصلا از جایی که یک ایرانی است رد نشوم چون من در خیالاتم خودم را جنیفر لوپز و بردپیت فرض می کنم و گمان می کنم که با بقیه ایرانی ها از زمین تا آسمان فرق دارم.

از آنجایی که می خواهم خیلی خارجی باشم سعی می کنم عادت ها و باورهای رفتاری خودم را پنهان کنم و چیزهایی را بر زبان می آورم که اصلا از ریشه هیچ اعتقادی به آنها ندارم. مثلا در یک جمع در مورد مزیت های نگهداری حیوانات در خانه سخنرانی می کنم ولی همچنان اگر یک سگ خودش را به من نزدیک کند قیافه ام نافرم می شود. یا مثلا ممکن است در مورد حقوق همجنس گراها در جامعه و آدم بودن آنها سخنرانی کنم ولی حاضر نباشم با یک همجنس گرا دست بدهم و از تماس با او چندشم شود. در واقع ما دائم در حال جنگ با باورها و عادت های خودمان هستیم و چون ایرانی های دیگر آینه خود ما هستند اصلا دوست نداریم که آنها را ببینیم. می گوییم ایرانی های دیگر کلاه بردار هستند ولی خودمان هم همین طور هستیم و اگر یک فروشنده اشتباهی ده دلار به ما اضافه بدهد آن را به او بر نمی گردانیم و یا در کار و خرید و فروش سعی می کنیم که بیشترین سود ممکن را ببریم و برایمان رضایت مشتری اصلا مهم نیست و می گوییم فلان لق مشتری. همه ایرانی ها را مثل کف دستمان می شناسیم چون در واقع خودمان را مثل کف دست می شناسیم!

2-کج فهمی:
زبان و رفتار ایرانی ها دنیای بزرگ و لایتناهی سوءتفاهمات و اشارات و کنایات و تعارفات است. امکان این که دو نفر ایرانی به طور صد در صد منظور هم دیگر را درک کنند نزدیک به صفر است. هیچ وقت نمی شود فهمید که بیان یک عبارت چه مفهومی را در پی دارد. وقتی که یک ایرانی با یک امریکایی رفت و آمد می کند همه چیز در بین آنها مشخص است و هر حرفی که زده می شود دقیقا همان مفهومی را دارد که در ظاهر مشخص است و اگر هر کدام حرف دیگری را نفهمد درخواست می کند که آن را تکرار کند و یا به روش دیگری توضیح دهد تا آن دیگری کاملا متوجه شود. کلام و رفتار در میان آنها بسیار ساده و ابتدایی است و ریشه در هیچ چیزی ندارد و ممکن است از مصاحبت با یکدیگر خیلی هم لذت ببرند و سپس هر کدام می رود پی کار خودش. ولی رویارویی دو ایرانی مثل برخورد دو ابر کومولونیمبوس با یکدیگر است که معلوم نیست در نهایت ترکیب آنها منجر به باران و رعد و برق و تگرگ می شود و یا این که به آرامی از کنار هم می گذرند.

مثلا من زنگ می زنم به عمه خاله پسردایی مادربزگ دوست پدرم که در امریکا زندگی می کند و می گویم که من فلانی هستم. او هم از آن طرف دنیا کلی قربان و صدقه من می رود و می گوید که تو کوچک بودی من تو را بغل می کردم و چه زود بزرگ شدی و از این حرف ها. بعد من می گویم که من برنده لاتاری شدم و می خواهم بیایم امریکا. سپس او هورا می کشد و شادی می کند و می گوید چه خوب شد و چقدر شانس آوردی و بیا پیش خودم عزیزم اینجا پیش من بمان و اصلا غمت نباشد و خیالت راحت باشد. خلاصه بعد از این که کلی حرف زدند و تلفن را قطع کردند طرف در امریکا تازه به خودش می آید و پشت لبش را گاز می گیرد و میزند پشت دستش و می گوید این چه حرف هایی بود من زدم! من اصلا خودم هم پیش ندارم که به او گفتم بیاید پیش من. این همه گرفتاری دارم حالا چطوری از او مراقبت کنم. اصلا به من چه مگر من پدر و مادر او هستم که بخواهم از او مراقبت کنم؟ از آن طرف من هم در ایران خیلی خوشحال هستم که یک آشنایی در امریکا گیر آورده ام که می توانم بروم پیش او و همه کارهایم را انجام می دهد و به من کمک می کند. ولی وقتی دفعه بعد زنگ می زنم می بینم طرف اصلا دیگر تلفن خودش را هم جواب نمی دهد و حتی ممکن است خانه خودش را هم از ترسش عوض کرده باشد. علت این است که ما چرت و پرت گو هستیم و مثلا وقتی کسی به ما بگوید می خواهم بیایم خانه تو به طور اتوماتیک و بدون این که در مورد آن فکر کنیم می گوییم اختیار دارید خانه خودتان است تشریف بیاورید و بعد می زنیم توی سر خودمان که این چه غلطی بود که من کردم. ولی اگر به یک امریکایی بگویید می خواهم بیایم خانه تو می گوید برای چه؟ و اگر آمادگی نداشته باشد می گوید نه و به همین سادگی قضیه تمام می شود.

اصولا تعارفات و کنایه ها و اشارات و گوشه چشم ها در مراودات میان ایرانی ها سوء تفاهمات زیادی به وجود می آورد و برای همین آنها ترجیح می دهند که با یکدیگر رفت و آمد نکنند تا از این جریانات به دور باشند. همین کج فهمی ها انتظارات زیادی را هم در میان آنها به وجود می آورد و مثلا اگر یک نفر بگوبد که من قربان تو می شوم و فدای تو بگردم و درد و بلای تو بر سرم بخورد شما ممکن است پیش خود بگویید که یک چنین فردی که حاضر است خودش را در راه من قربانی کند پس حتما حاضر خواهد شد که یک صد دلاری ناقابل به من بدهد! در حالی که این مکالمات فقط بخشی از رسم و رسوماتی است که هیچ معنی و مفهوم خاصی ندارد و فقط گفته می شود که یک حرفی زده شده باشد.

خلاصه مجموعه این عوامل دست به دست یک دیگر می دهند تا باعث شوند ایرانی ها مخصوصا در خارج از ایران ارتباط خوبی با یکدیگر نداشته باشند ولی باز هم نسبت به همدیگر کشش دارند و یک احساس قلبی و عمیقی نسبت به ایران و هر جنبنده ای که اسم ایران را یدک می کشد دارند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان