کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
من دیشب با یکی از دوستانم در آمریکا صحبت میکردم و وقتی ایشون داشت در مورد آمریکا صحبت میکرد منهم به نوبه خودم حرفهایی برای گفتن داشتم و منم همینطور نظر میدادم.انگار که منم اونجا زندگی میکنم. آخرش این دوستم طاقت نیاورد ازم پرسید تو اینارو از کجا میدونی؟مثلا من حتی اطلاعاتی رو در مورد آب و هوای شهرهاش و خیلی از موارد گفته شده از زبان آرش عزیز گفتم که کف کرده بود.بهش گفتم ما اینجا یه چیزی به نام مهاجر سرا داریم که تو هم اگه بخوای میتونی ازش استفاده کنی.چیزهایی داره که تو هیج عطاری پیدا نمیکنی.باید 10 سال اونجا زندگی کنی تا تازه اگه بفهمی آرش چی میگه! یا اینکه باید کلی سرچ کنی تا بفهمی وضعیت آب و هوا یا اطلاعات شهرهای مختلف جدول امیر چه قیمتی داره.واقعا که اینهارو نمیتونی به راحتی و به رایگان از هیچ جایی تهیه کنی.من دیشب تازه فهمیدم که با اون که اونجا زندگی نکردم اما با دوستم که چند ساله داره اونجا زندگی میکنه فرق چندانی نداریم و اینهارو مدیون مهاجر سراییم و کسانی که این سایت رو راه اندازی کردن و کسانی که حالا دارن هدایتش میکنن و کسانی که دارن تجربیات و اطلاعاتشون رو که برای بدست آوردنش هزینه کردن رو بدون هیچ چشم داشتی به اطلاع همگان میذارن تا همه ازش استفاده کنن.اونم واقعا تو دنیایی که توش عصا از کور میدزدند...
پس من اینجا به نوبه خودم از همه اون آدمها تشکر میکنم و به راستی که دست همشون رو میبوسم
به امید موفقیت همگان
کیس نامبر:70xx.ابوظبی.2نفر.مصاحبه:هفته اول می.مقصد:مریلند.کلیر:25جون سفرنامه
پاسخ
آرش ممکنه در مورد بیمارستان های امریکا هم بگی؟ واقعا مثل Gray's anatomy هستش؟Wink
پاسخ
تشکر کنندگان: shimoda ، Tomas ، IN.USA@2013 ، HAZARA ، rs232 ، armin021 ، erica ، behniaahmadi
سلام به دوستان خوب ممنونم ازاطلاعات مفیدتون آقای آرش ممنونم وتشکراز راهنماعیتون چندبارپیغام خصوصی ارسال کردم پیغام میده چون صندوق پستیتون پرارسال نمیشه ممنون میشم چک کنید تشکر
پاسخ
تشکر کنندگان: HAZARA ، Tomas ، rs232 ، nooshshahnar ، armin021
چند روز قبل شروع کردم به خواندن مطالب این تاپیک که انصافا تا اونجایی که خوندم واقعا برام جالب بودن.
یک حرفی در یک جمله ای در یک پُستی از این تاپیک آه از سینه ام برآورد; " بار معنوی کلمات در زبان مادری" ، عمیقا این صحبت شما رو تایید میکنم.
معشوقی که روزی هزار بار میگوید آی لاو یو ولی "دوستت دارم" کجا "آی لاو یو" کجا ! شاید آن روز برسد که به حد کفایت تشویقم کارساز باشد و فارسی بیاموزد. من انگلیسی بگویم،او فارسی جواب بدهد که هیچ کس بی بهره نماند Smile)
...............................................................................................................
در مورد نژاد: یعنی میفرمایید یک ابادانی با پوست سبزه تند بنویسد که از نژاد سفید است؟!
نوع ویزا: k1
دریافت مدارک توسط USCIS : دسامبر 24 ،2012
دریافت receipt number:ژانویه 3 ،2013
سرویس سنتر: California
اپروو :21 مه‌ 2013
پاسخ
تشکر کنندگان: pr.kia ، Tomas ، HAZARA ، roeentan ، rs232 ، ابی هانی ، shabnam.84 ، apoornaki ، Emma_a432 ، lilac ، drkahani ، armin021
از لطف شما دوستان سپاسگزارم. صندوق پستی من چند هزار نامه بیش از ظرفیت صندوق دارد و هر چقدر که پاک کنم باز هم این پیغام را می دهد بنابراین پوزش من را به خاطر نگرفتن پیام خصوصی بپذیرید.

تا آنجا که من می دانم اقسام مختلفی برای اقامت در امریکا وجود دارد ولی تابعیت امریکا فقط یک مدل است و تا کنون نشنیده ام که که برای تبعیت کشور امریکا نوع خاصی عنوان شده باشد. ولی رسیدن به تابعیت امریکا روش های مختلفی دارد که احتمالا یکی از آنها خدمت در ارتش آنها و حضور در سایت های جنگی است که من اطلاعاعات خاصی در مورد آن ندارم. ولی به هرحال هر کسی که اقامت امریکا را داشته باشد اگر قوانین مربوط به آن را رعایت کند می تواند پس از سه تا پنج سال تابعیت امریکا را هم بگیرد.

در مورد بیمارستان های امریکا باید بگویم که همه چیز بستگی به شهر و ایالت مربوطه دارد. طبیعی است که مثلا اگر کسی در مورد بیمارستان های ایران بپرسد نمی شود یک بیمارستان دولتی زاهدان را با یک بیمارستان خصوصی در بالای شهر تهران مقایسه کرد. در این جایی که من هستم هم بیمارستان ها و هم بخش اورژانس بسیار شیک و تمیز و مجهز است ولی شنیده ام که در جاهای دیگر این طوری نیست و شکایت های زیادی در مورد وضعیت بیمارستانی در نقاط مختلف امریکا وجود دارد.

در مورد نژاد نیز باید بگویم که اگر در فرم های پرسشنامه در بخش مربوط به نژاد کلمه مدیترانه ای وجود داشته باشد ما باید آن را علامت بزنیم در غیر این صورت کلمه سفید نزدیک ترین عبارت به ما است حتی اگر سیاه سوخته باشیم. معمولا در دسته بندی های کلی فقط ساهپوستان, آسیایی ها (چسم بادمیان), هسیپنیک ها(کشورهای امریکای لاتین و جنوبی) و در نهایت سفیدها وجود دارد که ما مجبوریم گزینه آخر را انتخاب کنیم. پرسشهای مربوط به نژاد و جنسیت فقط در گزارش های آماری امریکا استفاده می شود که بتوانند پراکندگی نژادی و جنسی را در موارد مختلف بررسی کنند و هیچ ارزش دیگری ندارد.

در مورد زبان هم باید بگویم که متاسفانه اگر سالهای زیادی را هم در امریکا زندگی کنیم باز هم نمی توانیم مثل کسی که دوران کودکی خودش را در امریکا گذرانده است باشیم. البته استعداد یادگیری انسان ها متفاوت است و شاید بعضی ها بتوانند این کار را بکنند. ولی باز هم کلمات انگلیسی نمی توانند برای ما پیشینه فکری و تجربی داشته باشند چون شکل گیری کلمات زبان مادری در ذهن انسان از راه شنیدن و تجربه و دریافت مستقیم در زمان کودکی به دست می آید در حالی که زبان غیر مادری در انسان از طریق مقایسه بخش منطقی مغز شکل می گیرد و مثلا هر کلمه از زبان انگلیسی در ذهن ما در بهترین حالت یک معادل فارسی پیدا می کند تا بتواند از آن طریق مفهوم را به ما انتقال دهد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2012-07-08 ساعت 14:33)bayat_r نوشته:  خوب پس از دو روز تونستم این فروم را تماماً بخونم..جالبه تو این دو روز حس کردم که رفتم و گرین کارت گرفتم و سرکار و هم خونه و لیس سگ همسایه و قایق و ... بالاخره شهروندی....
تشکر کمترین کلمه ایست که میتوان در پاسخ به نگارش دل نوشته های آرش جان بگوییم. یعنی در قیامتی که شاید در همین دنیاست، خداوند برایت پاداشی قرار خواهد داد که لایقش هستی.نجات دادن برخی از هم میهنانت از نادانی های لابد.
امیدوارم که در اینده نزدیک زندگی تو وارد مرحله جدید و زیباتری به نام تاهل و تعهد شود و به زودی لذت بازی با فرزندانت را همچون فرزند همخوانه ات حس کنی.
آرش عزیز از اینکه از نظام آباد (محله بچگی های من) به نظامی آباد رسیده ای خوشحالم.
زندگیت مستدام و پربرکت باشد
آقای بیات خیلی قشنگ از آرش عزیز تشکر کردین ،مخصوصا در قسمت "از اینکه از نظام آباد(محله بچگی های من) به نظامی آباد رسیده ای خوشحالم."
چون من هم از دوران بچگی تا ازدوا ج آنجا بودم و یه حس نزدیکی به شما و آرش پیدا کردم و یاد او روزا اوفتادم که مرام و معرفت پسرای نظام آباد معروف بود و شما و آرش عزیز اینو ثابت کردین
خدایا آخر نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیر من است یا تقصیر من...
پاسخ
تشکر کنندگان: HAZARA ، nora ، roeentan ، ابی هانی ، sam_sabz ، rs232 ، Saeedv13 ، bayat_r ، el333 ، Tomas ، mitme ، 3pideh ، saeed_gh ، DEMAR001 ، ehsan m ، siakhatar666 ، Rock ، farshadsh ، dana ، erica ، American Darlin ، آلا
(2009-10-01 ساعت 23:56)rs232 نوشته:  اگر مجرد هستید حتما بهتان توصیه میکنم که از یک خانواده آمریکایی اطاق اجاره کنید و در بین آنها زندگی کنید. هیچ چیزی نمیتواند بهتر از این به جا افتادن شما کمک کند

سلام اقا آرش والا من کلی گشتم ولی جالب این بود نامه نگاری میکردم به محض
اینکه میدونستن دانشجو و یا دانش آموز نیستی . جواب رد میدادن
اینم وب سایتش www.homestay.com

شاید هم من اشتباه انتخاب میکردم.

در ضمن جواب ای میل هایی که تو وبلاگت می فرستیمو بده چرا ایمیلتو گذاشتی

تو وبلاگت؟ برای انه که در ارتباط باشید!




پیروز و سربلند باشید
پاسخ
تشکر کنندگان: HAZARA ، rs232 ، sadeghi897 ، Tomas ، armin021 ، alirezanz
واییییییییییی آرش خان شما بی نظیرید
پاسخ
تشکر کنندگان: HAZARA ، rs232 ، امیر مهاجر ، Tomas
سلام آرش
آرش جان شاید منو یادت نیاد ولی من خیلی باهات خاطره دارم ، راستش نمیتونستم اون حسی رو که دارم بگم نمی تونستم بهت بگم چقدردوست دارم رفیق، اره من سالهاست باهاتم از کوچه پس کوچه های نظام آباد، از شبهای تابستون که با هم رو پشت بوم به ستاره های تهران نگاه میکردیم هی ازبرنامه امریکا واسم میگفتی رو میگم بعدشم صبح پاشو برو ماشین هل بده اونم اگه شانس می اوردیم تا پایین سرپایینی خیابون ماشین روشن بشه وبگی بابا یه موی این ماشین میرزه صدتا ازاین جدیدهارو و من چه قه قه ای میزدم،
از ورودت به سن فرانسیسکو رو میگم از محله پایین شهر که شب ها تا صبح چه نقشه هایی و چه دلهورهایی داشتیم که بالاخره کارپیدا میکنیم یا نه، چه روزایی داشتیم،
از خرید قایقت که با چه وضعی بهمون انداخته بودن اونم تو حراجی، وبالاخره خدا کمک کرد تا خودمون درستش کردیم، اره داداش من با یه لبخند ازگوشه خونه همش نظاره میکردم که چطوری دوست پسرهای همخونه ایت واست صبحونه درست میکنن و تو گاهی چطوری به بچه های محله موسیقی درس میدی،
و چه شبها که تا صبح با صدای گیتارو ستاروپیانوت زانوی غربت و بقل نکردم و اشک ازچشمام سرازیر نشد اره دادش منومثل برادرت به میون فامیلات تو لس انجلس بردی و همه رو بهم معرفی کردی ، آرش دوست دارم رفیق، یادش بخیر وقتی باهم رفتیم هالوین پارتی وبا یه چندتا ابجو اون وسط چه بابا کرمی رقصیدیم عجب حالی کردیم عجب شبی بود رفیق دمت گرم وچه حیف شد که شماره نگرفتی از طرف، اون گوشه ازخنده مرده بودم وقتی میدیدم شدی مرجعه تقلید این بیدین وایمونا،
وچه وحشتی برم داشت اوروز که باهم واسه اولین باررفتیم دریا و قایق به گل نشست، واقعا که دمت گرم اگه تو نبودی من نمیدونستم چیکارکنم، آرش من سالاهاست که باهاتم وواسه همینه که دوست دارم رفیق، منو عرویست دعوت نکردی ولی خیلی خوشحالم که خوشحالی، با خندت خندیم وبا بغضت بغض کردم، با مستیت مست کردم وبا نصیحت کردن های دختر همخونت لبخند زدم ، وقتی توسالن واسه گرفتن سیتیزن شیپت با اسم ایران پاشدی من دیدم همه با افتخار نگاهت میکردن ومیگفتن این همون آرشه و من اشک تو چشام جمع شده بود
وقتی ماهی رو که اون روز با اونهمه زحمت گرفته بودیم دادی به رستوران چینیا راستش بدون اعتراض تو قلبم گفتم حقا که ارشه، خلاصه آرش جون من سالهاست که میشناسمت وخیلی دوست دارم دمت گرم اما رفیق بدون که مرد کسیکه چشم تو چشم سرنوشت و دماغ به دماغ مرگ وایمسه تا خودشو پیدا کنه مثل خودت، اون وقته که دیگه یجا مشینه و آرامش میگیره ، پس تا اون موقعه امیدوارم که همیشه منو با خودت همراه کنی وبه سفر ببری، داداش امشب یه هو دلم گرفت وخواستم باهات دردودلی کنم خیلی دوست دارم رفیق
پاسخ
سلام افشین جان. چقدر زیبا تمام ماجراهای من را در یک صفحه جا دادی. عروسی که نگرفتیم و قرار شد که اگر یک روزی به ایران رفتیم آنجا عروسی بگیریم. راستش با اقدامات مقتضی رفته بودیم تاهو برف بازی کنیم دیدیم برف نیست گفتیم خوب لااقل برویم ازدواج کنیم. آخر آنجا در ایالت نوادا ازدواج کردن خیلی ساده است و فقط ده دقیقه طول می کشد و هیچ مدرکی هم به غیر از گواهینامه عکس دار نمی خواهد. آخر این فامیل های ایرانی اقدامات مقتضی که هیچ نسبت نزدیکی هم با او ندارند شروع کرده بودند به برنامه ریزی برای مفت خوری و حرف مفت کشی و این چیزها که خوب ما با این کارمان دو کار مثبت انجام دادیم. اول این که آب پاکی را ریختیم روی دست همه آنها و دوم اینکه خدا را شکر همه آنها تا ابد با ما قهر کردند و دیگر مجبور نیستیم با آنها رفت و آمد داشته باشیم. فقط کافی است که نسبت به جمعی از ایرانی های اینجا گشاده روی باشید تا بخواهند انگشت سبابه شان را در دماغ شما فرو کنند. چنان بساط خاله زنک و دایی مردک بازی را پهن می کنید که شما محال است در ایران چنین تبهری را در مردم ببینید. چشم و هم چشمی, غیبت دیگران, دروغ و تهمت زدن و دخالت در امور دیگران همچون نقل و نبات در میان آنها رواج دارد. اگر دختر باشید و تازه از ایران آمده باشید به شما می گویند که چرا در خانه نشسته اید و بروید دوست پسر بگیرید و حال کنید و زندگی کنید و سپس اگر شما به یک نفر حتی لبخند بزنید می روند و پشت سر شما می گویند که فلانی فلان کاره است و تا پایش به امریکا رسید هول شد و فلان کار را کرد. اگر پسر باشید و از ایران آمده باشید هم همین وضعیت را برای شما ترتیب می دهند. اصولا اگر از ایران آمده باشید شما سوژه جدیدی برای جمعیت ایرانی امریکا نشین هستید و جولان دادن پیرامون شما برایشان لذت و تازگی دارد. خلاصه این که من هم شانس آوردم که با ازدواج کردن اسیر مزخرفات یک مشت ایرانی علاف نشدم. در حالی که فامیل نزدیک هر دوی ما در ایران هستند آنها که نسبت دور دارند انتظار داشتند که ما ده هزار دلار خرج کنیم و عروسی بگیریم تا آنها بیایند و بلنبانند و پشت سرمان حرف بزنند! خلاصه این که این هم از عروسی نگرفته که بدانید چرا شما را هم دعوت نکردیم.
از افسون و بقیه دوستان عزیز هم تشکر می کنم که همیشه من را خجالت می دهند. ولی من که جایی نرفته ام و همین نزدیک ها هستم و مخصوصا همیشه به مهاجرسرا سر می زنم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
سلام داداش ، ممنونم از توضیحاتت درمورد عروسی،
ولی من فقط می خوام ببینم که خوشحالی و لبخند می زنی عزیز دل برادر
پاسخ
تشکر کنندگان: HAZARA ، rs232 ، 3pideh ، jake ، nooshshahnar ، Tomas
Big Grin 
سلام آرش عزیز. نمیدونم چی باید بهت بگم! بگم ویکتور هوگو! کمه ، بگم فردوسی! بازم کمه. واقعا قلم زیبایی داری. مارو معتاد کردی به این نوشته هات. منم یه جوونم مثله همه جوونای ایران. خسته اما پر انرژی ، بی خبر از همه جا. دارم سعی میکنم بیام اونجا. همیشه این نگرانی تو ذهنم بود که من با این خصوصیات اخلاقیم که همه میگن اصلا ایرانی نیست! اونجا چه کنم. نوشته هات بهم فهموند که اگر بیام اونجا چه مشکلاتی دارم و چه مزایایی برام داره. قلم زیبا و شیوات بدجور منو معتاد کرد. نویسنده خوبی میشی. از همه قسمتها خیلی خیلی لذت بردم. منو با خودت همه جا بردی . از اون ماشین قراضت گرفته تا شمال رفتن با خانواده نامزدت و پیرزن همسایه و قاییق و هلیکوپتر و ... دوست عزیز تنهامون نگذار و بازم برامون بنویس. حوب و خوش و پیروز باشی
پاسخ
(2012-10-15 ساعت 17:32)j-e نوشته:  دوست عزیز ؛ موردهای خوبی رو مطرح کردید ,ولی آخه یک بیزینس کوچیک هم بدون چنذ سال حضور در جامعه جدبد و آشنا شدن با فرهنگ و ریزه کاریهای اون بیزینس و صد البته (به قول اینوریها) خاکشو خوردن ! راه نمیافته که! در ثانی به قول خودتون افرادی که مثل بنده و شما بالای 40 هستن ؛ تقریبا 120 سال رو میخوان برای اینکار؛)
خلاصه به این نتیجه رسیدم که هیچ جا , از هیچ نظر کامل نیست متاسفانه!!

راه میافته - در هر جایی راه میافته - بدون پول هم راه میافته
کتاب پدر پولدار پدر فقیر رابرت کیوساکی رو مطالعه کنید
کتاب ثروتمند ترین فرد بابل رو مطالعه کنید
و در آخر سری به آثار جیم ران بزنید که در هر گوشه ای از این دنیا جواب میده
پاسخ
تشکر کنندگان: Saeedv13 ، shimoda ، nora ، maryamkambiz ، usa lover ، nooshshahnar ، HAZARA ، kasrafo ، mrhj50 ، farmad ، parsush ، Tomas ، mrr777 ، sce ، خانه ، armin021 ، erica ، pasha_iv ، pishtaz611
هر زمانی که که به مهاجرت خودم فکر می کنم یک جورهایی شگفت زده می شوم و انگشت در دهان می مانم که چگونه برای یک سفر سه ماهه از خانه خارج شدم و تا کنون هفت سال آزگار است که برنگشته ام. بسیاری از ما نمی دانیم که بخش عظیمی از انگیزه زندگی در ما رهایی از درد و رسیدن به آرامش است. همچون هسته سیبی که اگر آن را در میان دو انگشت خود فشار دهیم با سرعت بسیار به هوا می جهد و بدون این که به مقصد خود فکر کند به دور دست می گریزد تا خود را هر چه بیشتر از درد رها کند. ولی آدم مهاجر در عین حال همچون کش تنبان است و هرگاه که از زادگاه خود دور شود تازه در می یابد که بخش بزرگی از انگیزه زندگی او را بازگشت به وطن تشکیل می دهد. هرچه کش تنبان را بیشتر بکشید تمایل آن نیز به بازگشت بیشتر می شود. در ادامه این روند دو اتفاق ممکن است رخ دهد که یا کش تنبان رها می شود و مهاجر به جای اولیه خودش باز می گردد و یا این که اگر دوری از زادگاه همچنان ادامه پیدا کند کش تنبان پاره می شود و ارتباط خودش را با پیوندگاه خود از دست می دهد. وقتی که این اتفاق در فرد مهاجر رخ دهد بخش بزرگی از انگیزه زندگی نیز در او متلاشی می شود و او همچون کش تنبان پاره شده ای در هوا آویزان می ماند و تلو تلو می خورد.

وقتی که یک مهاجر همچون یک کش تنبان پاره شده می شود دیگر از زادگاهش برای او چیزی جز یک مشت خاطره و اسم باقی نمی ماند و دیگر خودش هم نمی داند که به کجا تعلق دارد و همین طور در هوا معلق می شود. حتی رابطه او با دوستان و بستگانش در زادگاه هم کم رنگ و مات می شود و به یکباره در می بابد که دیگر حتی حرف مشترکی برای گفتن با آنها ندارد. راستش من هم این روزها احساس می کنم که مثل یک کش تنبان پاره شده هستم. وقتی که در ایران بودم انگیزه بسیار بزرگی داشتم که از آنجا خارج شوم و خودم را از دردهایی که داشتم رها کنم. بخشی از این دردها فیزیکی بود که مربوط می شد به نحوه زندگی و کار و درآمد و ترافیک و آلودگی هوا و غیره و بخش دیگری از آن هم روانی بود که مربوط می شد به احساسات و پیش فرضهای ذهنی که در من شکل گرفته بود. مثلا دوست داشتم که بتوانم بدون ویزا به هر کشوری بروم و یا اینکه پاسپورتی داشته باشم که نه تنها به خاطر آن در کشورهای دیگر به من بی احترامی نشود بلکه بتوانم آن را در جلوی چشم مامورهای فرودگاه کشورهای عربی بگیرم و بگویم که زانو بزنید بدبخت های بیچاره! ولی الآن به عنوان یک مهاجر گسسته شده نه درکی از دردهای فیزیکی آن دوران خودم دارم و نه اصلا سر و کاری با کشورهای عربی و یا هیچ کشور دیگری دارم.

اگر در ابتدای راه مهاجرت هستید بد نیست بدانید که زمانی به یک نقطه از مهاجرت خود می رسید که دیگر بازگشت و زندگی در ایران برای شما مقدور و یا مطلوب نیست. شما در جریان مهاجرت عوض خواهید شد و به یک انسان دیگری تبدیل می شوید حتی اگر این تغییر مطلوب شما نباشد و یا حتی اگر مخالف سر سخت تغییرات ماهوی در خود باشید. اگر گمان می کنید که شما همیشه همان فرد قبل از مهاجرت خواهید ماند سخت در اشتباه هستید چون چنین چیزی در عمل ممکن نیست. البته بسیاری از ایرانیان عزیز در خارج از کشور هستند که دچار توهم بزرگی در ذهن خود هستند و گمان می کنند که هویت ملی خود را حفظ کرده اند در حالی که چنین چیزی واقعیت ندارد زیرا آن فردی هویت ملی دارد که در درجه اول قابلیت زندگی در میان آن ملت را داشته باشد. از طرف دیگر یک فرد مهاجر هویت کشور جدید را هم پیدا نمی کند و در نهایت هویت او نیز مثل همان کش تنبان پاره شده می شود که در هوا آویزان است و تلو تلو می خورد.

وقتی که هفت سال پیش از خانه خارج شدم با ناباوری و تردید به آینده ای مبهم می نگریستم و به همگان و به خودم می گفتم که من بعد از سه ماه بر می گردم زیرا باورم نمی شد که بتوانم کار پیدا کنم و بمانم. حتی به فرض این که کار پیدا می کردم مطمئن نبودم که بتوانم دوری از زادگاه خودم را تحمل کنم و به محیط جدید خو بگیرم. من آدم ریسک پذیری نبودم و شاید اگر جریانات خانوادگی و طلاق و پیامدهای فکری پس از آن پیش نمی آمد هرگز جرات پای گذاشتن به چنین تحول بزرگی را در زندگی خود نداشتم. ولی همه چیز دست به دست هم داد و خودم هم نمی دانم چطور شد که من الآن در اینجا هستم و با شما حرف می زنم. حالا خدا می داند که تا چند سال دیگر چه اتفاقی در من روی می دهد زیرا من فقط تجربه مهاجرت را تا همین مقطع دارم و آینده زندگی در امر.یکا هنوز کمی تا قسمتی برایم در هاله ای از ابهام به سر می برد.

راستش را بخواهید الآن بیشترین چیزی که توجه من را در طول این دوران مهاجرت به خود جلب کرده این است که این هفت سال گذشته چقدر زود و سریع از مقابل چشمانم گذشت و انگار همین دیروز بود که من شاد و شنگول ویزای امر.یکای خودم را در ابوظبی به دست گرفته بودم و مشتاق بودم که ببینم که با داشتن این ویزا دیگران چطوری از من تعریف می کنند و من را تحویل می گیرند. انگار همین دیروز بود که برای اولین بار پای به خاک سنفرانسیسکو گذاشتم و با افتخار و خوشحالی به خودم گفتم که ای ول من الآن در امر.یکا هستم! دلم می خواست هر چه زودتر خودم را به تلفن برسانم و به دوستان و آشنایان و فامیل خودم زنگ بزنم و تجربه در امر.یکا بودن را برای آنها توصیف کنم. انگار همین دیروز بود که وقتی برای اولین بار یک امر.یکایی با من حرف زد هیچ چیزی نفهمیدم و فقط مثل بز به او نگاه کردم. وقتی خاطراتم را مرور می کنم تازه می فهمم که بخشی از دلتنگی های من مربوط به مکان نیست بلکه مربوط به زمان است و مربوط به آن سالهایی از زندگی است که گذشته است و دیگر هرگز بر نمی گردد. اگر همه چیز به همین منوال و به این سرعت بگذرد باید خودم را هر چه زودتر برای دوران پیری و سپس شتافتن به سرای باقی آماده کنم.

گفتم بیایم و بر طبق قولی که داده بودم چیزی بنویسم تا لااقل پیوند من با شما همچون کش تنبان پاره شده گسسته نشود. البته مطلب چندان مفیدی در آن نبود ولی لااقل دیدار تازه می شود. اگر از حال و روز من بخواهید هم باید بگویم که زندگی جدید با اقدامات مقتضی خوب است و به نسبت زمان کوتاهی که از ازدواج ما سپری شده بسیار راضی کننده است. ببو هم خوب است و همچنان می خورد و چرت می زند. تازه روابط ببو و اقدامات مقتضی دارد حسنه می شود که این هم خودش به خوب شدن اوضاع و احوال کمک می کند. من تا به حال نمی دانستم که یک گربه چاق و ملوس هم می تواند حسادت های زنانه را برانگیزاند. الآن سعی می کنم که در مقابل عشوه های ببو مقاومت کنم و او را نگیرم و نچلانم ولی در عوض اقدامات مقتضی نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و او را بغل می کند و آبلمبویش می کند و او هم همچنان دلبری می کند. تازگی ها او را مامان خطاب می کند و انگار که مهر مادری به دلش نشسته است! در مجموع اوضاع خوب است و فقط یک مقداری سر ماه پول مول کم می آورم که آن هم با کمی برنامه ریزی و خرج کردن کنترل شده حل می شود. آخر حقوقم را زیاد نکرده اند و گرچه ترفیع گرفته ام ولی همچنان همان حقوق چند سال پیش را به من پرداخت می کنند. من هم که کم رو و خجالتی! البته از این هم می ترسم که درخواست اضافه حقوق کنم و آنها هم من را با اردنگی از پنجره اخراج کنند. بعضی ها می گویند که خودم یک شرکت ثبت کنم و به قول هم وطن های خارجی شده یک بیزینس راه بیندازم. خوب این کار هم بد نیست و من محصولاتی در رابطه با کار خودم دارم که شاید بتواند پس از چند سال تلاش متمادی جای کوچکی را در بازار پیدا کند ولی این کار هم مقدماتی لازم دارد که باید قبل از هر اقدامی تدارک شود و چندان هم ساده نیست. خلاصه این که وضعیت من هم به این صورت است و در مجموع ملال خاصی نیست که قابل ذکر باشد.
امیدوارم که شما هم در هر کجای دنیا که بسر می برید در کار و زندگی خود موفق باشید.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: usa lover ، amir82 ، Aero ، کامیلا ، mrhj50 ، hajiarab ، ensan ، 3pideh ، EMS ، bayat_r ، taha_jam_co ، lingni ، gol1 ، امیر مهاجر ، arash1986 ، masih sh ، sasbk ، roeentan ، Soap McTavish ، el333 ، itsmasoud ، M0TRIX ، سمانه777 ، HAZARA ، mori ، farzad24 ، miladtorfi ، mahdip ، سارا کوچولو ، maryamkambiz ، goody ، parastoo mohajer ، yousef 62 ، azadeh212 ، 8yaghobi ، sadeghi897 ، apoornaki ، kasrafo ، LisaSimpson ، niki shams ، nahid.t ، ابی هانی ، nora ، parsush ، HRSH ، honey62 ، Tomas ، faridl14 ، AsemanAbee ، خشم شب ، BirdMan ، saeed_gh ، parto ، خوش شانس ، mrr777 ، abas_kashan ، saljoogh ، *Mohsen* ، karbar123 ، shimoda ، آسمان نیلگون ، Blaze ، j-e ، enchantress_boy ، FaFaGoodBoy ، Danoosh ، perna ، matgogoia ، afshin_m7 ، Asy ، amiry ، mohajer13 ، mdtrmd ، Saiban ، behzadkhatari ، sce ، روبینا ، smmyp ، moon_rose ، omino ، m88 ، Rouzbeh1976 ، sam_sabz ، CYB3R ، parisa656 ، hanna01 ، vahid_7 ، Hediyeh ، ali_ahn ، mary2606 ، armanbala ، پادتنش ، سلی ، behnam88 ، ashkan1188 ، satin ، اليزا ، Hedieh20 ، farshadsh ، Rock ، اسمان ابی ، hesam1 ، shadi79 ، hushmandco ، hosseinshokri ، arahata ، mrbonbon ، ghafari88 ، dana ، behfaza ، Setare99 ، hadi-sh ، farzin_glad@yahoo.com ، mhb161 ، reza6966 ، godot ، آلیس-1980 ، athenaa ، somayeh8159 ، am4366 ، ebi1988 ، galiver ، AFSHIN-PIC ، armin021 ، Memolk ، hb2489 ، MJAVADIAN ، مریم فتوحی ، alitahus ، erica ، Abdorrezaa ، barfi1 ، vahidbaq ، aaraam ، behniaahmadi ، ziba62ka ، sheinos ، ben123 ، pasha_iv ، rouham ، Interuniversal ، mrlzdh ، alirezanz ، amirsalehish ، نسل سوخته ، alborzarya ، copol ، nightowl ، aram_hpanahi ، pishtaz611 ، hsh85 ، mostafa2017 ، ZHERZHIC ، M0HSeN_US ، santaclara ، Mani-usa ، metigor ، American Darlin ، آلا
سلام آرش عزیز. این دلتنگی که میگی و همه ما داریم. من هم که الان 24 سالمه و رویام اینه که بتونم بیام آمریکا ( البته من تو ایران زندگیه خوبی دارم) دلم برای گذشته ها تنگ شده. برای زمانی که با خانوادم با یه پیکان میرفتیم مسافرت و کلی خوش میگذروندیم. زمانی که همه دور هم بودیم. زمانی که دوستامو میدیدمو سربهسرشون میگذاشتم، همه ما شدیم مثله کش تنبون پاره شده. بعضی وقتا با خودم میگم خدایا همه زندگیمو ازم بگیر اما فقط یه بار دیگه منو برگردون به همون زمانی که با بچه ها از پنجره پشت کلاس از مدرسه فرار میکردیم یا اون روزی که بادکنک پر آب و از طبقه دوم انداختم رو سر مدیر بیچاره مدرسه. مهاجرتم همینه. من فکر میکنم شما به این دلیل فکر میکنی که مثله کش تنبون پاره شده ای چون اونجایی و میخوای همه تقصیراتو بندازی گردن این داستان. اگه فکر کنی میبینی شما هم وقتی تو ایران بودی دلت برای خاطرات قدیمت و بچگیت تنگ میشده. دعا کن ما هم یایم. خودم به شخصه قول میدم اگه پام برسه اونجا اینقدر اذیتت کنم که از اونجا فرار کنی! شوخی کردم. امیدوارم همه به رویاهای زیباشون برسن. به امید دیدار تو فرودگاه سن فرانسیسکو
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان