کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
دیدگاه های آرش در مورد آمریکا
دقیقا نمی دونم این فرودگاه های امارات، چه پدرکشتگی با ایرانیا داره البته خب قطعا تجربه دارن از مسافرای ایرانی که اینقدر شدید بازرسی میکنن پروازهای ایرانو... زمانی که هواپیمای ما تو دبی نشست و رفتیم تو صف اسکن چشم ، مسافرهای هندی و پاکستانی زیادی به چشم می خوردند ، لا به لای این تجمع آسیایی ها با لباس های اجق وجق در صف ، اروپایی هایی هم دیده می شدند که خب شناساییشون خیلی راحت بود...بعد از اسکن داشتیم از فرودگاه خارج میشدیم که سیاه سوخته ای اومد جلوی من و دوستم و گرفت و گفت :
where r u from? منم که جا خورده بودم که این دیگه کیه با شک گفتم ایران... بلافاصله گفت : بفرمایید... تفتیش... تو دلم گفتم الان این به سه زبون با ما حرف زد؟!!! خلاصه تمام کیفمون، لباسامونو ریختن بیرون ، بعدش که چیزی دستگیرشون نشد مارو بردن تو یه اتاق که اسکن بدنی میشدیم...خلاصه نمی دونم بخاطر ایرانی بودنمون بود یا چیز دیگه ولی اصلا حال نکردم از همون لحظه اول با این جماعت...
____________________
آرش جان من خیلی وقته نوشته هات رو می خونم...یعنی ببین چجوری که هر صفحه وقتی پستای شما شروع میشه صندلیمو درست می کنم نور مانیتور رو تنظیم می کنم که همه چی بر وفق مراد باشه چون مطمئنم با یه نوشته طولانی و یه درس تازه طرفم... سبک نوشته هات رو خیلی دوس دارم...عقایدت و طرز فکرت نسبت به پیرامون زندگیت خاصه و اینکه با طرز بیانت ارتباط برقرار می کنم باعث میشه نوشته هات شیرین تر برای من جلوه کنه... امیدوارم هرجا هستی موفق باشی و برای برآورده شدن آرزوهای ما هم آرزو کنی...شاد باشی
someday i will leave and never come back
پاسخ
(2013-07-11 ساعت 02:45)soheila_chem نوشته:  دوستان "اقدامات مقتضی" و "ببو" در نوشته های آرش عزیز چی هستن؟
من از اول نخوندم هنوز تو خماری این دو شخصیت موندم! Sad
دوست عزيز ,بهت پيشنهاد ميكنم كه از اول بخوني...چون اينقدر نوشته هاي آرش عزيز زيبا و دلنشينه كه چند ساعته تمومه....منو ياده كتابه صد سال تنهاييه ماركز ميندازه....اقدامات مقتضي همسرشون و ببو اسم گربه آرشه...
2013AS89$$ آنكارا٢نفرمصاحبه:w3جولاي برگه صورتي،CV+٩سؤالي
ديدگاه هاي آرش در مورد آمريكا
كلير: ١٧سپتامبر،،صادر شدن ويزا:١٩سپتامبر،مقصد: west hills,CA ورودبه آمريكا: ٢٦نووامبر، دريافت گرين كارد:١٣ژانويه
پاسخ
مرسی آرش جان. مثل همیشه عالی با قلمی توانا.
تبریک به خودم که دوستی مثل شما در اینجا پیدا کردم.
بدرود
If you want something in your life you've never had
you'll have to do something, you've never done

پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، storagemeter ، ابی هانی ، milad_aae ، ehsun ، mehrdad pharm ، rozelo ، mirman ، sce ، dana ، daad ، ojee ، آلیس-1980 ، Tomas ، armin021 ، erica ، alirezanz
(2013-07-13 ساعت 00:46)mehrdad pharm نوشته:  
(2013-07-11 ساعت 02:45)soheila_chem نوشته:  دوستان "اقدامات مقتضی" و "ببو" در نوشته های آرش عزیز چی هستن؟
من از اول نخوندم هنوز تو خماری این دو شخصیت موندم! Sad
دوست عزيز ,بهت پيشنهاد ميكنم كه از اول بخوني...چون اينقدر نوشته هاي آرش عزيز زيبا و دلنشينه كه چند ساعته تمومه....منو ياده كتابه صد سال تنهاييه ماركز ميندازه....اقدامات مقتضي همسرشون و ببو اسم گربه آرشه...

http://mohajersara.com/post-346093.html#pid346093
سفرنامه
3نفر/مصاحبه ماه مارچ/9 سوالی/ دریافت ویزا 25 جولای
پاسخ
تشکر کنندگان: ojee ، H Pier ، KIMIA2005 ، آنی ، rs232 ، soheila_chem ، sce ، daad ، آلیس-1980 ، Tomas ، armin021 ، alirezanz
(2013-03-28 ساعت 23:26)rs232 نوشته:  من باید بروم جای شما خالی نهار بخورم. بعدا می آیم و ادامه این داستان را برایتان می گویم.
آقا آرش فقط میتونم بگم عاشقتم. و حتما حتما اگه یک روز کتاب نوشتی بدون هیچ تعللی اونو خریداری میکنم. پاینده و موفق باشی
2014AS35xx # Interview: 26 Feb # AP
DV 2014 قسمت نشد اما آب جاری راه خودش رو پیدا میکنه.
نحوه پر کردن فرم ویزای ارمنستان / سفر به ایروان
پی دی اف سفر به ایروان
پاسخ
سلام آرش جان
با تشکر فراوان از نوشته های زیبای شما . من وقتی نوشته های شما رو می خوندم پیش خودم می گفتم که این ریزبینی از کجا میاد و در آخر می گفتم این آدم یا روانشناسه یا جامعه شناس . من واقعا از نوشته هات استفاده کردم .
من الان در walnut Creek هستم و چند چیز واقعا ذهنم رو مشغول کرده یکی جایی که انتخاب کردم برای زندگی جای خوبی است؟ و دیگری کار است که هر چه بیشتر دنبالش میگردم بیشتر پشیمون میشم!!!! دنبال کاره خاصیم نیستم هر کاری باشه برای شروع . ایا شما میتونید من رو راهنمایی کنید.
سپاس گذارم.
پاسخ
سلام به دوستان به خصوص آقا آرش گل گلاب
آرش جان 2تا سوال داشتم از خدمتت با توجه به تجربه چند سالی که در آمریکا زندگی میکنی

1. اوضاع معلم ها از نظر اقتصادی و منزلت اجتماعی چه طوره؟
تو ایران همونطور که میدونی اوضاع خوبی از نظر اقتصادی و منزلت اجتماعی ندارن که جدیدا" معلم ها رو آوردن به شغل دوم
تو آمریکا چه طوره ؟

2. تو خیلی از فیلم های آمریکایی بازیگرهای مرد بیشترشون خوش هیکل و عضلانی (بدنساز) هستند. آیا واقعا" بیشتر مردم آمریکا اینطوری هستن که به ورزش و زیبایی اندام اهمیت میدن یا نه اون واسه فیلمه؟
چون تا اونجایی که میدونم آمریکا مهد تمدن پرورش اندامه و اکثر قهرمانان این رشته مال این کشور هستن. یا مثلا" بیشتر مکمل های ورزشی ساخت آمریکا هستن. این یعنی به زیبایی اندام و سلامتی خیلی اهمیت میدن دیگه نه ؟
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، rozelo ، apoornaki ، daad ، Tomas ، armin021 ، erica ، mrlzdh
(2009-10-09 ساعت 21:58)sorna نوشته:  بيمه بيكارى براى افراد مجرد 150$ در هفته است و افراد متاهل 250$ در هفته. نه ماهى1800$.

می شه در باره ی بیمه ی بیکاری توضیح بدین؟
چه شرایطی داره؟ شامل همه می شه؟
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، عشق رفتن ، daad ، mino2013 ، Tomas
آرش جان یه درخواستی ازت دارم ، میدونم مشغله زیاد داری و کم وقت پیدا میکنی برا نوشتن اما این درخواست رو اگر امکانش بود تو موضوع های بحث آینده ات بذاری ممنونت میشم و فکر میکنم موضوع مفیدی هم هست برای همه دوستانی که قصد مهاجرت دارند... البته نمی دونم شاید قبلا این موضوع در مهاجرسرا عنوان شده باشه که اگه اینطور هست ممنون میشم یکی راهنمایی کنه...
در خواستی که دارم از شما ، اگه امکانش بود ، جملات عامیانه و پرکاربرد آمریکایی که کمتر در کلاس زبان یا جایی غیر از زندگی در آمریکا شنیده میشه رو برامون توضیح بدی...یعنی بگی منظور از این جمله یا عبارت چی هس...
من خودم زبان رو از 6 سالگی شروع کردم ،حتی مدرسه هنوز نمیرفتم و تا 15 سالگی ادامه دادم از 15 سالگی تا به امروز که 10 سالی میگذره هم با فیلم و مخصوصا سریال با زیرنویس میکس فارسی انگلیسی سعی کردم آشنا بشم با جملات عامیانه که شاید معنی کلمه به کلمه اون جمله معنیش با چیزی که وجود داره زمین تا آسمون فاصله داره... اما هنوز تو مراسم ها یا موزیکای آمریکایی عباراتی رو میشنوم که مطمئنم اون معنی که من فک میکنم رو نداره و قطعا تو زبان و زندگی عامیانشون منظور چیز دیگری هست (اینو نمونه گفتم)
+++++++++

خواستم اگه زحمتی نیست ، مطمئنا طی این چندسالی که در آمریکا زندگی کردی و جملات عامیانه ای رو که شنیدی اما معنی و منظور جمله به کار رفته آمریکایی ها رو در طی مدت ها باهاش آشنا شدی رو لیست کنی تا ما هم ایشاا... اونروز بعد از شنیدنش هنگ نکنیم که "ها ! ای که گفتی یعنی چه!"... البته اگه حضور ذهن داری یا حال و حوصله شو داری... ممنونت میشم برادر کمکی کنی...
someday i will leave and never come back
پاسخ
تشکر کنندگان: ghafari88 ، shadi79 ، سارینا79 ، rs232 ، daad ، godot ، زری وحدتی ، nasim ، Tomas ، mrlzdh ، آلا
(2013-07-23 ساعت 23:27)hadi-sh نوشته:  سلام به دوستان به خصوص آقا آرش گل گلاب
آرش جان 2تا سوال داشتم از خدمتت با توجه به تجربه چند سالی که در آمریکا زندگی میکنی

1. اوضاع معلم ها از نظر اقتصادی و منزلت اجتماعی چه طوره؟
تو ایران همونطور که میدونی اوضاع خوبی از نظر اقتصادی و منزلت اجتماعی ندارن که جدیدا" معلم ها رو آوردن به شغل دوم
تو آمریکا چه طوره ؟

2. تو خیلی از فیلم های آمریکایی بازیگرهای مرد بیشترشون خوش هیکل و عضلانی (بدنساز) هستند. آیا واقعا" بیشتر مردم آمریکا اینطوری هستن که به ورزش و زیبایی اندام اهمیت میدن یا نه اون واسه فیلمه؟
چون تا اونجایی که میدونم آمریکا مهد تمدن پرورش اندامه و اکثر قهرمانان این رشته مال این کشور هستن. یا مثلا" بیشتر مکمل های ورزشی ساخت آمریکا هستن. این یعنی به زیبایی اندام و سلامتی خیلی اهمیت میدن دیگه نه ؟

حتما فیلمه ، مثل هر جامعه ای در دنیا همه جور آدمی در آمریکا وجود داره. اما شاید بهتر باشه اینطور بگیم که مردم فرصت بیشتری برای ورزش به نسبت جامعه ما صرف میکنند.
کیس نامبر: **2014AS000000 (همسرم) / سفارت: آنکارا --> ایروان / ارسال فرمها : 8 June (ایمیل) / دریافت تاییدیه : 16 June / تاریخ دریافت نامه دوم: 13 September/ زمان مصاحبه : هفته اول نوامبر / کلیر همسرم: 21 می بعد از 199 روز و کلیر شدم خودم : روز 9 جولای ، ورود به خاک آمریکا در تاریخ 5 دسامبر ، /[/color] معرفی یک وسیله کاربردی 220V<->110V

پاسخ
تشکر کنندگان: afshinghwink ، hadi-sh ، سارینا79 ، rs232 ، daad ، زری وحدتی ، Tomas ، pv-n ، armin021 ، erica ، mrlzdh ، alirezanz
(2013-07-11 ساعت 22:30)rs232 نوشته:  شرایط زندگی من در ایران طوری بود که اگر می گفتند تو با گذرنامه ایرانی خودت می توانی به هر نقطه ای از دنیا بروی باز هم نمی توانستم حتی تا شاه عبدالعظیم بروم چه برسد به این که بخواهم مسافرت خارجی داشته باشم. شاید باورتان نشود ولی من هنوز جزیره کیش را هم ندیده ام چون هیچ وقت برایم پیش نیامد که زمان و هزینه یک سفر تفریحی به جزیره کیش را داشته باشم. ترکیه هم هنوز نرفتم و اگر به خاطر ماموریت های کاری نبود حتی امارات را هم تاکنون ندیده بودم. با این حال من هم مثل دیگر ایرانیان همیشه از این که کشورهای دیگر به ایرانی ها سخت ویزا می دهند ناراحت و دلخور بودم چنان که انگار اگر مثلا کشور آلمان به من ویزا می داد بلیط رفت و برگشت و هتل و کلیه مخارج سفرم را هم دو دستی تقدیدم حضورم می کرد و در ضمن به محل کارم هم سفارش می کرد که یک ماه مرخصی تشویقی با حقوق به من بدهند تا مبادا ملالی باشد و با خیال راحت به آن کشور بروم و برگردم. حالا حکایت آن روزگار همچون حکایت الآن من شده است. حدود یک سال است که پاسپورت آمریکایی خودم را در گنجه گذاشته ام و دلم خوش است که به هر کجایی که دلم بخواهد می توانم بروم ولی وقتی به اعداد و ارقام سفرهای خوش آب و رنگ خارجی نگاه می کنم همین طور واجبات معوقه زندگی که به خاطر کم پولی نافرجام مانده اند از جلوی چشمانم رژه می روند و به من نهیب می زنند که الا یا ایها الآرش ادر کاسا و ناولها که سفر آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها. لااقل پاسپورت ایرانی من چهار تا مهر خاطره انگیز دبی به درونش چسبیده است ولی پاسپورت آمریکایی من مثل کتاب های دبستان می ماند که روز اول مهر به ما تحویل می دادند و لای برگه هایش بوی نویی می داد البته اگر که تاکنون در گنجه کپک نزده باشد.

ولی من بالاخره این عطش سیری ناپذیر خودم را فرو خواهم نشاند و یک روزی روزگاری به جلوی باجه بازرسی گذرنامه در فرودگاه یکی از همین کشورهای عربی خواهم رفت و پاسپورت آمریکایی خودم را در حلق مامور بازرسی فرو خواهم کرد تا به آن مهر بچسباند. بعد در دلم می گویم که ای مردک یادت می آید بیست سال پیش با پاسپورت ایرانی به همین جا آمدم و تو چطور به من همچون عاقل اندر سفیه نگاه می کردی؟ حالا خر من شو تا من بر پشتت سوار شوم و یک دور به دور فرودگاه به من کولی بده تا حالت جا بیاید. بزنم با همین پاسپورت آمریکایی به دهانت تا دندانهایت بریزد؟ بعد احتمالا آن آقای بازرس که هیچکدام از حرف های دل من را هم نشنیده است می گوید شما تشریف ببر آن طرف تا بازرسی بدنی شوی. با تعجب می گویم چرا؟ آخر من که خیر سرم یک آمریکایی هستم. می گوید فرقی نمی کند همین که محل تولد تو تهران است یعنی این که یک تروریست بالفطره هستی و باید بازرسی بدنی شوی! بله دوستان اگر شانس من است که یک چنین اتفاقی برایم روی خواهد داد و حتی با پاسپورت آمریکایی هم به من گیر خواهند داد. البته یک نکته آموزنده هم برای بقیه خواهد داشت که هرگز سعی نکنند با پاسپورت خارجی خودشان به دیگران پز بدهند و فخر بفروشند تا این چنین ضایع نشوند. حالا که داشتم این داستان تخیلی را می گفتم به یاد یک داستان واقعی افتادم که برای یکی از دوستانم که در سنفرانسیسکو زندگی می کند و خانمش آمریکایی است افتاده است. چند سال پیش او و خانمش با پاسپورت آمریکایی به فرانسه رفتند و زمانی که از گیت عبور می کردند خانم او که آمریکایی سفید است به راحتی عبور کرد ولی به او که قیافه ایرانی نسبتا تیره داشت گیر دادند که پاسپورت آمریکایی تو تقلبی است. به او می گفتند که تو الجزایری هستی و داری برای ما فیلم بازی می کنی! خلاصه مجبور می شود با سفارت آمریکا در پاریس تماس بگیرد و پس از چندین ساعت معطلی آنها متوجه می شوند که او واقعا آمریکایی است و از او معذرت خواهی می کنند و ولش می کنند که برود!

الآن هم من و اقدامات مقتضی داریم بر روی یک مسئله خیلی مهم فکر می کنیم و در شش و بش هستیم که آیا سال دیگر برای سفر به کانادا برویم و یا این که از سفر بی خیال شویم و پول آن را به یک زخمی از گوشه زندگی بزنیم. راستش فامیل هایمان ما را به کانادا دعوت کرده اند ولی هنوز به درستی روشن نکرده اند که آیا پول بلیط و خرج سفرمان را هم خواهند پرداخت یا خیر! ولی به احتمال خیلی قریب به یقین نخواهند پرداخت چون مگر دیوانه اند که چنین کاری را بکنند! بنابراین و با عنایت به این حساب و کتاب ها باید تا چند سال دیگر هم برای استفاده از این پاسپورت آمریکایی خودم صبر کنم و دندان بر روی جگر بگذارم. می دانم که الآن همه شما از این که من این همه از پاسپورت آمریکایی خودم می گویم حالتان دارد به هم می خورد و پیش خودتان می گویید که این آرش دیگر عجب موجود ندید و بدیدی است که همین طور شانسی یک پاسپورت آمریکایی گرفته است و خیال برش داشته است که چه شده است. اشکالی ندارد بگویید. خوب من هم چکار کنم حالا که نمی توانم از پاسپورت آمریکایی خودم برای مسافرت استفاده کنم لااقل از این طریق می توانم یک استفاده روحی و روانی از آن برده باشم و کمی پز بدهم تا دلم خنک شود.

راستش امروز زیاد حالم خوب نیست و می خواهم از کار جیم بشوم. احساس می کنم که هر لحظه دارم شکوفه می زنم و سرم هم کمی گیج می زند و چشمانم قیلی ویلی می رود. شاید هم برای همین است که شیرین می زنم و پرت و پلا می نویسم! پس تا نوشته ای دیگر بدورد بر شما باد.
پاسخ
تشکر کنندگان: saeed_gh ، nora ، daad ، زری وحدتی ، Tomas ، armin021
آرش عزیز ،یه سوال دارم منم مثل شما پاسپورت آمریکایی دارم ولی به دلیل شرایطی که داشتم فعلا در ایران زندگی می کنم،ولی اگر خدا بخواد یه تصمیماتی برای آمدن دارم، می خواستم ببینم کسی که پاسپورت داره چه امتیازاتی میتونه داشته باشه و از چه امکانات بیشتری میتونه استفاده کنه؟ ممنون میشم اگه اطلاعاتی که دارین رو در اختیار منم بذارین
پاسخ
تشکر کنندگان: apoornaki ، rs232 ، daad ، mino2013 ، Tomas ، armin021 ، erica
این آخر هفته اتفاقی افتاد که می خواهم برایتان بنویسم.

همه چیز از یک فکر ساده شروع شد. یک سوراخ در پنجره برای عبور کردن ببو و رفتن او به حیاط. قبلا یک دریچه خریده بودم که مخصوص این کار بود و فقط می بایست شیشه را سوراخ کنم تا بتوانم این دریچه را درون آن نصب کنم. به نظرم آمد که آسان ترین راه این است که گوشه ای از درب شیشه ای حیاط را ببرم و دریچه را به آن وصل کنم. برای همین به مغازه رفتم و یک شیشه بر خریدم که جنس نوک آن از الماس است. تا حالا شیشه نبریده بودم ولی به نظرم می آمد که ساده ترین کار ممکن باشد. وقتی که شیشه بر را خریدم و به خانه آمدم تازه متوجه شدم که شیشه درب کشویی حیاط خانه ما دو جداره است. به خودم گفتم اشکالی ندارد اول یک سمت آن را می برم و سپس سمت دیگرش را می برم و دریچه را در آن نصب می کنم. اول خیلی شیک تمام وسایل مورد نیاز خودم را آوردم و آن را در جلوی خودم چیدم. شیشه بر, حوله, مایع مخصوص شیشه بر, یک مداد رنگی برای علامت زدن و یک عدد خط کش برای اینکه بتوانم شیشه را در یک خط صاف ببرم. همه چیز خیلی تمیز و عالی پیش رفت و من طبق اندازه های دریچه با مداد علامت گذاری کردم و با الماس بر روی شیشه خط انداختم. یک مقداری با پشت الماس به آن تقه زدم تا خراش های ایجاد شده جا بیفتد. سپس با حوله آن را تمیز کردم و به حیاط رفتم و با همان ابعاد پشت شیشه را هم با الماس خط انداختم. حالا فقط کافی بود که مثل فیلم ها یک فشار کوچک به آن وارد می کردم تا شیشه از جایی که خط افتاده است به صورت قالبی در بیاید. غافل از این که چه اتفاقی قرار است رخ بدهد.

ببو هم طبق معمول آمده بود تا فضولی کند و ببیند که من دارم چکار می کنم. حوله را بر روی شیشه خراش داده شده گذاشتم و با چکش به صورت خیلی نرم به آن ضربه زدم. هر کاری که در یک طرف شیشه می کردم به آن طرف می رفتم و همان کار را تکرار می کردم تا هر دو طرف شیشه با شرایط یکسان بریده شود. حدود نیم ساعت به آن محوطه کوچک که می خواستم کنده شود ضربه زدم ولی آن شیشه از جای خودش در نیامد. پیش خودم گفتم حتما یک جایی از کار من اشکال دارد بنابراین به سراغ اینترنت رفتم و در یکی از ویدیوها دیدم که برای بریدن یک قطعه در وسط شیشه قطعات کوچک تری را در وسط آن خراش می دهد. من هم آمدم و درون بخشی که در گوشه شیشه خراشیده بودم به صورت مورب و یا عمودی و افقی با الماس خط انداختم و دوباره شروع کردم به ضربه زدن تا شاید لااقل یکی از آن قطعات کوچک کنده شود و از آنجا بتوانم بقیه را هم در بیاورم. ولی هر چه ضربه می زدم هیچ تغییری در حالت شیشه های خراش داده شده ایجاد نمی شد. پس از یک ساعت تلاش کم کم ضربه های نرم من تبدیل شده بود به ضربه های بسیار محکم با چکش که اگر هر کدام از این ضربه ها را به دیوار زده بودم آن را سوراخ می کرد. پیش خودم فکر کردم که پس جیمزباند چطور با الماس یک خط بر روی شیشه می کشد و سپس با یک ضربه آن را در می آورد؟! دیگر حتی با نوک تیز چکش هم با تمام قدرت دیوانه وار به شیشه می کوبیدم ولی حتی دریغ از یک ترک کوچک که دلم به آن خوش شود. از آنجایی که آن گوشه شیشه با الماس خط خطی شده بود دیگر می بایست هر طوری که شده آن را درست می کردم چون ظاهر بسیار زشتی پیدا کرده بود. با الماس چندین و چند بار بر روی شیشه کشیدم تا بلکه خراش های آن عمیق تر شود و با ضربه کنده شود ولی چنین اتفاقی نیفتاد. ای کاش که همانجا از ادامه کار منصرف شده بودم!

خسته و ناامید و دمق بر روی کاناپه ولو شدم و اقدامات مقتضی هم که من را زیر نظر داشت به من دلداری می داد که هیچ اشکالی ندارد و خودت را ناراحت نکن ولی این مسئله برای من یک شکست محسوب می شد و اصلا نمی توانستم آن را به همین حال ول کنم. پیش خودم گفتم که اگر من فقط می توانستم یک سوراخ کوچک هم در آن شیشه ایجاد کنم می توانم پیچ گوشتی را در آن فرو کنم و آن را بیرون بکشم. بعد ناگهان به یاد شیشه هایی افتادم که گلوله فشنگ از درون آنها رد شده است و یک سوراخ درون آن ایجاد می کرد. این صحنه ها را هم در فیلم ها دیده بودم. من هم یک تفنگ ساچمه ای قوی دارم و پس از مشورت با اقدامات مقتضی آن را آوردم تا بلکه بتوانم سوراخ کوچکی در آن محدوده ایجاد کنم. برای احتیاط به اقدامات مقتضی گفتم که فاصله بگیرد و خودم هم در فاصله دو متری آن ایستادم و به سمت محدوده خراش داده شده نشانه گرفتم. راستش همیشه دلم می خواست بدانم که آیا این تفنگ من از شیشه هم رد می شود یا خیر و آن لحظه بهترین فرصتی بود که می توانستم این مسئله را تجربه کنم. نشانه گیر لیزر تفنگ را هم روشن کردم تا تیرم دقیقا به وسط آن بخش چهارگوش شیشه اصابت کند. ضامن تفنگ را آزاد کردم و سپس ماشه را کشیدم و آن اتفاق رخ داد. در یک لحظه بسیار کوتاه پس از کشیدن ماشه کل شیشه از پایین تا به بالا به صورت تکه های به هم چسبیده بک پازل در آمد و ترک های ریز و یک اندازه سرتاسر شیشه را پوشاند. گلوله ساچمه ای از شیشه اول رد شده بود و در فضای بین دو لایه گیر افتاده بود. شیشه صدای عجیب و غریبی می داد که مثل صدای ترک خوردن های بیشمار بود. ما که دهانمان از تعجب باز مانده بود از جلوی آن فرار کردیم چون مثل این بود که هر لحظه شیشه می خواهد منفجر می شود و تمام تکه های آن مثل نارنجک به اطراف پخش شود. این صحنه ها را هم در فیلم دیده بودم ولی این اتفاق رخ نداد و شیشه به همان صورت در جای خودش قرار گرفت. خلاصه با احتیاط به آن نزدیک شدم و اولین کاری که کردم این بود که با نوار چسب پهن کاغذی به صورت ضربدری روی آن را پوشاندم که مبادا خرد شود و فرو بریزد. در آن لحظه به یاد زمان جنگ و بمباران افتادم که تمام پنجره های اطاقمان را به صورت ضربدری با نوارچسب می پوشاندیم.

این بار دیگر واقعا حالم گرفته شده بود و هربار که چشمم به شیشه می افتاد از حماقت خودم ناراحت می شدم. اقدامات مقتضی سعی می کرد که به من دلداری بدهد و می گفت اتفاقا خیلی هم قشنگ شده است و الآن شیشه های این مدلی مد است! ولی این حرف ها من را آرام نمی کرد و از دست خودم عصبانی بودم. به مغازه وسایل خانه فروشی رفتم تا ببینم چگونه می شود آن را درست کرد. گفتند که این درهای کشویی کارخانه ای است و بهترین کار این است که به یک شرکت شیشه بری بروی تا بیایند و همان جا برایت شیشه را عوض کنند. در نهایت اگر خیلی خوش بینانه بخواهم به این قضیه نگاه کنم ایجاد کردن این سوراخ کوچک حدود پانصد دلار برایم هزینه خواهد داشت. البته شاید هم بگویم که فقط آن لایه شکسته شده را در بیاورند و با همان یک لایه که البته توسط من خط خطی هم شده است سر کنیم تا بعدا یک فکر اساسی به حال آن بکنم.

این هم داستان آخر هفته و شیرین کاری های من بود.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
500 $ ؟؟
کیس نامبر: **2014AS000000 (همسرم) / سفارت: آنکارا --> ایروان / ارسال فرمها : 8 June (ایمیل) / دریافت تاییدیه : 16 June / تاریخ دریافت نامه دوم: 13 September/ زمان مصاحبه : هفته اول نوامبر / کلیر همسرم: 21 می بعد از 199 روز و کلیر شدم خودم : روز 9 جولای ، ورود به خاک آمریکا در تاریخ 5 دسامبر ، /[/color] معرفی یک وسیله کاربردی 220V<->110V

پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، daad ، sce ، comrun ، farshadsh ، Tomas ، alirezanz
سلام بر شما آرش خان
می‌خواستم راجع به بیمهٔ درمانی در آمریکا بدونم؟!
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، sce ، mino2013 ، farshadsh ، morvarid1364 ، Tomas




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان