ارسالها: 358
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Apr 2010
رتبه:
31
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
پیشنهاد ویژه به کسای که پشیمونن یا دم از پشیمونی میزنن پاشن فقط فقط یه ساعت بیان تو خیابونای شهر های چون تهران و کرج ببین که چطوری ملت به جون هم افتادن - درگیری های لفظی فیزیکی خیابونی دیگه قابل شمارش نیست و تقریبا محال شما پاشید برید خیابون و با کسی درگیر نشید مگر این که جلوی خود رو بگیرید بازم میگم فقط فقط یه ساعت پاشید بیاید توی خیابونای به اصطلاح وطن عزیزتون
یه تصمیم یه هدف یا شکست یا پیروزی .... در جاده ی موفقیت دور زدن ممنوع
ارسالها: 1,049
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: May 2010
رتبه:
58
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان من خیلی وقته که من پستی تو مهاجرسرا نداشتم و دیدم بهتره که اینجا تجربیاتم رو با بقیه دوستان به همخوان کنم:
از دیدگاه من مشکلاتی که اینجا میتونه شما رو به برگشتن تشویق کنه از این قراره:
1: مشکلات مالی
اگه به اندازه کافی اندوخته نداشته باشید که بتونید مدتی اینجا زندگی کنید و کار پیدا کنید خوب مجبور میشید کارای چیپ و سخت انجام بدید اون هم با درآمدکم که سبب درجا زدن شما و عدم پیشرفت و نارضایتی می شود در صورتی که پول کافی داشته باشید تن به هر کاری نمیدید و بعد از مدتی که با محیط آشنا شدید میتونید کار بهتری دست و پا کنید و راصی باشین
2: مشکلات غربت و تنهایی:
دوری از دوستان و خانواده که در افراد مختلف تاثیرهای متفاوتی دارد بسته به این که فرد متاهل یا مجرد باشد متفاوت است ولی توصیه من پیدا کردن ایرانی ها و ارتباط با آنهاست ـ همانطوری که بدن شما شب خود را بازسازی و ترمیم میکند روحیه شما هم به این بازسازی نیازمند است . شما میتونید با ارتباطی که با هموطنان خودتون دارین این کار رو انجام بدید..اصلا به حرف های که گفته میشه از ایرانیهای اینجا دوری کنید گوش نکنید من ایرانی های که اینجا دیدم و باهاشون آشنا شدم آدم های خوی و مهربونی بودند و کلی هم به من کمک کردند و درآینده شما هم به بقیه کمک خواهید کرد بدون شک...
3: مشکلات شروع دوباره:
این کار رو میتونید با شیب ملایم انجام بدید و کم کم تو این جامعه خودتون رو جا بندازید . تمام این 3 مورد رو که خدمت دوستان عرض کردم شامل همه ما می شود و تمام مهاجرینی که وارد آمریکا می شوند تا حداقل 6 ماه اول خوودشون رو برای حالت های روحی بد و گیج زدن های اولیه و شرایط تغییر شدید آماده کنند
بهر حال من خیلی حلاصه عرض کردم ممکنه پارامترهای دیگری هم باشه ولی اون چیزی که خیلی مهمه اینه که تا 6 ماه اول هیچ قصاوتی نکنید که اینجا بهتره یا اونجا تازه 6 ماه هم بنظر من کم هستش واون چیزی که ینده مشاهده میکنم اینه که از وقتی من اومدم آمریکا وضع ایران واقعا از گذشته بدتر شده در حالی که اقتصاد آمریکا در حال ترمبم و بازسازی هست ..ضمن اینکه آمدن به آمریکا و کار کردن در اینجا رو برای کسانی که ترک دایم ایران براشون سخته از یک دریچه دیگر هم میتوان دید ..فرض کنید که قراردادی چند ساله با یک شرکت خارجی امضا کردید و برای کار به اینجا آمده اید و بعد از اتمام قرارداد میتوایند به کشور خودتون برکردید در حالی که چند برابر معادل کار تو ایران رو بدست آوردید و یا اینکه سیتیزن شیپی اینجا را گرفته اید و یا اینکه یک بیزینس اینجا دارید و یکی ایران..بهر حال قرار نیست همه ماها تا آخر عمر اینجا بمانیم و روزی کشور ما هم شرایط عوض خواهد شد و اونوقت خیلی ها از این طرف دویاره برمی گردند سر جاشون
پیروز باشید
آرزوی من مفید بودن برای مهاجرسراست در صورتی که پرسش و یا مشکلی دارید(هرچندغیرقابل حل) دارید می توانید تا حد توان من روی کمک من حساب کنید...
دستهایی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستندکه رو به آسمان دعا می کنند(کورش کبیر)
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
تو مو بینی و من پیچش مو. فقط امکانات و تفریحات رو نبینین. غریبی، نا آشنا با فرهنگشون. برای این که خودتو نشون بدی باید خیلی زحمت بکشی. مریض میشی یکی نیست یه لیوان آب دستت بده.
یه دردی هست که درمانی نداره. تنهایی. صد سالم اینجا باشی. 1000 تا هم دوست دورو ورت باشه. هیچ کس جای خانوادت رو نمی گیره.
این اسمش پشیمونی نیست.
اینجا بچه هایی که من میشناسم کار های داوطلبانه می کنن تا این حس ها رو کمتر کنن.
مهاجرت یعنی کندن از ریشه ات، از سرزمین مادریت. سرزمینی که حتی تو اون هم باهات شبیه غریبه ها برخورد شده.
به اون دسته از آدمایی که هنوز اینجا نیومدن می خوام بگم. اینها حرفهای یه آدمی هست که 2 سال و نیمه امریکاست. سال دوم دکتراست و از بهترین مرکز سرطان شناسی امریکا fellowship داره.
ما خیلی مشکلات فرهنگی تو ایران داریم و این خیلی به آدم ضربه میزنه.
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اتفاقا داره چون من میدونم تا آخر تحصیلم همه هزینه های درس و زندگیم تامین هست. و نیاید نگران قسط های ماشینم باشم. بستگی داره کار رو چی تعریف می کنید. research من کار منه!!!!! ازش نون در میارم.
(2012-04-30 ساعت 07:19)yami نوشته: (2012-04-30 ساعت 06:46)shabnam286 نوشته: تو مو بینی و من پیچش مو. فقط امکانات و تفریحات رو نبینین. غریبی، نا آشنا با فرهنگشون. برای این که خودتو نشون بدی باید خیلی زحمت بکشی. مریض میشی یکی نیست یه لیوان آب دستت بده....
شبنم خانم, خانم دکتر عزیز!
حرفهای شما متین ولی اگه شما هم یکی دو روز برین تو فروشگاه کار کنین و پی چک به پی چک اجاره خونه و بیمه ماشین تون رو بدین و یقین داشته باشین که فردا نتونین کار کنین بنا به هر دلیلی خرج اون روز رو نمیدونین از کجا بیارین, متوجه میشین که این چیزهایی که شما گفتین برای یک مهاجر اصلا اهمیتی نداره حداقل فعلا. اینا درد کسی هست که کار و زندگی و تامین شو همه چی شو داره و الان تازه میخواد بشینه حساب کنه که چه چیزی رو با اومدن از دست داده.
بیشتر بحث بچه ها اینجا سر کاره, سر نون در آوردن و سر امروز رو فردا کردن.
بعضی وقتها نمیدونم بخاطر محل زندگیم و کارم چقدر باید از خدا تشکر کنم!!
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اوایل تحصیلاتم من research assistant بودم. چند ماه اولی هم که US بودم قبل شروع درسم کار نداشتم. ما متاسفانه یک اخلاق بدی داریم که اونم فقط انتقاد کردنه. من معنی سطح متوسط شما رو درک نمی کنم. من ایران کار می کردم با یه پس انداز شبیه همه اومدم اینجا. خیلی سختی کشیدم شبیه همه . من از یه خانواده متوسطی هستم و بارها ترس و دلهره رو به خاطر مشکلات مالی تا بند بند وجودم لمس کردم . من حتی نمیدونستم میمونم یا نه. چون پولم رو به اتمام بود. من نیومدم اینجا خودمو به کسی ثابت کنم. من دوستهایی که با لاتاری اومدن زیاد دارم و می دونم چه درد مشترکی داریم.
مهاجرت مثل مردن و دوباره زنده شدنه. همه ما تو زندگیمون یه مهارتها یی داریم. ایشالا که بتونیم از اونها اینجا استفاده کنیم.
متاسفم از این که ما هیچکدوممون یاد نگرفتیم به هم گوش بدیم.
برای شما و همه عزیزانی که تازه اومدن و در آخر برای خودم؛ آرامش، صبر، شادی آرزو می کنم. امیدوارم همه بتونیم راه زندگی کردن رو اینجا یاد بگیریم.
(2012-04-30 ساعت 11:51)zaherbin نوشته: ببخشید شبنم خانم اوایل تحصیلات هم شما کار پژوهشی داشتید صد در صد جوابتون نه هست .پس نتیجه میگیریم با مشکلات ما دوستانی که در سطح متوسط هستیم اصلا آشنایی ندارید حداقل هم دارید در رابطه با مشکلات دوری از خانواده است.(چون تامین بودید)
بنده بوستون بزرگترین مهد پزشکی آمریکا زندگی میکنم به عینه دیدم دکتر هایی که پایان تخصص هستند کار میکنند در مشاغل غیر نا مربوط.(در ضمن آمریکایی هستند)
این آیههم تقدیم به دوستان دارا وندار :
قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
من فرصت کوتاهی پیدا کردم که نوشته های دوستان عزیزم را در این تاپیک بخوانم و تا حدودی می توانم درک کنم که چه احساسی دارند. جدا از چالش های واقعی که همه آدم ها در مهاجرت پیدا می کنند یک تصور دیگر نیز با خواندن نوشته ها در ذهن من قوت پیدا می کند که قبلا هم در مورد آن نوشته ام و می خواهم دوباره آن را اینجا هم تکرار کنم و امیدوارم که شما به خاطر صراحت بیان در مورد ابراز عقیده ام از من رنجیده خاطر نشوید.
بسیاری از ما اصولا آدم های غرغرویی هستیم و همیشه نسبت به زمین و زمان و بدی آب و هوا و کج بودن زمین در حال شکایت هستیم. هیچ وقت هیچ جایی در این کره خاکی وجود ندارد که ما در آنجا شکایتی نداشته باشیم و غرغر نکنیم. در واقع شکایت های ما تمامی ندارد و حتی خودمان هم نمی دانیم که چه اتفاق خاصی باید در آفرینش رخ دهد تا ما از زندگی خود راضی باشیم و دیگر شکوه ای نداشته باشیم.
بزرگترین علت غرغرو شدن ما هم این است که ما حاضر نیستیم بهای کامل چیزهایی را که می خواهیم به دست بیاوریم بپردازیم. می خواهیم یک جنس مرغوب و با کیفیت را بخریم ولی در عوض بهای یک جنس بنجول و بی کیفیت را بپردازیم و یا اصلا بهایی بابت آن نپردازیم. می خواهیم صبح که از خواب پا می شویم و چشم هایمان را باز می کنیم پولدار و تحصیلکرده و با مقامات و کمالات باشیم و رئیس جمهور امریکا هم جلوی پای ما تعظیم کند ولی بهایی بابت به دست آوردن این چیزها نپرداخته باشیم. ولی دوستان زندگی چیز دیگری است!
اگر شما می خواهید گرمای آغوش مادر را در کنار خود داشته باشید, بهای آن این است که دخالت های او را در زندگی خود تحمل کنید و از تمام موقعیت های زندگی که شما را از او دور می کند چشم پوشی کنید.
اگر شما می خواهید در امریکا تحصیل کنید, بهای آن این است که از خانواده خود دور باشید و تا سالها زندگی دانشجویی داشته باشید و حتی با دوچرخه و یا پای پیاده رفت و آمد کنید و کم بخورید و جای بسیار کوچکی زندگی کنید و یا یک اطاق را با دیگری شریک شوید.
اگر تحصیلکرده هستید و می خواهید به امریکا مهاجرت کنید و در آنجا کار کنید و پیشرفت کنید بهای آن این است که سالها تلاش کنید تا بتوانید موقعیت اجتماعی خود را در آن جامعه پیدا کنید و به یک نقطه نسبتا مطلوبی برسید.
اگر می خواهید در مملکت خودتان زندگی کنید و با زبان خودتان حرف بزنید بهای آن این است که تمام مشکلات فرهنگی و اجتماعی را تحمل کنید و گرانی ها و بی برنامگی های مالی را هم بپذیرید.
اگر می خواهید در شهر شلوغ و پر رفت و آمد زندگی کنید بهای آن این است که ترافیک و مشکلات پارکینگ و سر و صدای آن را هم تحمل کنید.
به طور خلاصه هر چیزی یک بهایی دارد. اگر کسی به هر علتی تصمیم بگیرد که به امریکا مهاجرت کند و درس بخواند و یا کار کند باید از بهای واقعی آن خبردار باشد. زیرا مهاجرت به امریکا یک تحولی است که ارزش زیادی دارد و در عوض بهای بسیار گرانی هم دارد و انتظار نداشته باشید که با پرداخت بهای یک نان بربری آن را به سادگی دست بیاورید.
وقتی که ما از بهای واقعی که باید در قبال چیزهایی که به دست می آوریم بی خبر هستیم یا در نیمه راه از آن انصراف می دهیم و از خیر وقت و هزینه صرف شده می گذریم و یا به طور مداوم از حال و روز خودمان شکوه و گلایه می کنیم چون انتظار پرداخت چنین بهایی را نداشته ایم.
ولی من از تمام کسانی که مشکلات و سختی های خودشان را می نویسند سپاسگزاری می کنم زیرا این باعث می شود تا دیگران که تازه می خواهند مهاجرت کنند متوجه شوند که اگر فرصت مهاجرت پیدا کرده اند از فردای آن روز یک مهاجر موفق نیستند و تازه باید سالها سختی بکشند تا به آن نقطه مورد نظر برسند.
هدف من از مهاجرت به امریکا طبق برنامه پنج ساله فقط گرفتن پاسپورت امریکایی بود و از قبل از مهاجرت گمان می کردم بهایی که باید در قبال به دست آوردن آن بپردازم بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که در واقع پرداخته ام و هرگز هم گمان نمی کردم شرایطی ایجاد شود که من تصمیم بگیرم برای زندگی کردن امریکا را به ایران ترجیح بدهم. همین دستکم نگرفتن بهای مهاجرت باعث شد که من الآن از مهاجرت خودم راضی هستم زیرا همه چیز بهتر از آن چیزی که انتظارش را داشتم پیش رفت.
ببخشید از اینکه زیاد شد!
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 71
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
فوق العاده بود. نوشته هاتون خیلی قابل تحسین هست.
(2012-04-30 ساعت 23:08)rs232 نوشته: من فرصت کوتاهی پیدا کردم که نوشته های دوستان عزیزم را در این تاپیک بخوانم و تا حدودی می توانم درک کنم که چه احساسی دارند. جدا از چالش های واقعی که همه آدم ها در مهاجرت پیدا می کنند یک تصور دیگر نیز با خواندن نوشته ها در ذهن من قوت پیدا می کند که قبلا هم در مورد آن نوشته ام و می خواهم دوباره آن را اینجا هم تکرار کنم و امیدوارم که شما به خاطر صراحت بیان در مورد ابراز عقیده ام از من رنجیده خاطر نشوید.
بسیاری از ما اصولا آدم های غرغرویی هستیم و همیشه نسبت به زمین و زمان و بدی آب و هوا و کج بودن زمین در حال شکایت هستیم. هیچ وقت هیچ جایی در این کره خاکی وجود ندارد که ما در آنجا شکایتی نداشته باشیم و غرغر نکنیم. در واقع شکایت های ما تمامی ندارد و حتی خودمان هم نمی دانیم که چه اتفاق خاصی باید در آفرینش رخ دهد تا ما از زندگی خود راضی باشیم و دیگر شکوه ای نداشته باشیم.
بزرگترین علت غرغرو شدن ما هم این است که ما حاضر نیستیم بهای کامل چیزهایی را که می خواهیم به دست بیاوریم بپردازیم. می خواهیم یک جنس مرغوب و با کیفیت را بخریم ولی در عوض بهای یک جنس بنجول و بی کیفیت را بپردازیم و یا اصلا بهایی بابت آن نپردازیم. می خواهیم صبح که از خواب پا می شویم و چشم هایمان را باز می کنیم پولدار و تحصیلکرده و با مقامات و کمالات باشیم و رئیس جمهور امریکا هم جلوی پای ما تعظیم کند ولی بهایی بابت به دست آوردن این چیزها نپرداخته باشیم. ولی دوستان زندگی چیز دیگری است!
اگر شما می خواهید گرمای آغوش مادر را در کنار خود داشته باشید, بهای آن این است که دخالت های او را در زندگی خود تحمل کنید و از تمام موقعیت های زندگی که شما را از او دور می کند چشم پوشی کنید.
اگر شما می خواهید در امریکا تحصیل کنید, بهای آن این است که از خانواده خود دور باشید و تا سالها زندگی دانشجویی داشته باشید و حتی با دوچرخه و یا پای پیاده رفت و آمد کنید و کم بخورید و جای بسیار کوچکی زندگی کنید و یا یک اطاق را با دیگری شریک شوید.
اگر تحصیلکرده هستید و می خواهید به امریکا مهاجرت کنید و در آنجا کار کنید و پیشرفت کنید بهای آن این است که سالها تلاش کنید تا بتوانید موقعیت اجتماعی خود را در آن جامعه پیدا کنید و به یک نقطه نسبتا مطلوبی برسید.
اگر می خواهید در مملکت خودتان زندگی کنید و با زبان خودتان حرف بزنید بهای آن این است که تمام مشکلات فرهنگی و اجتماعی را تحمل کنید و گرانی ها و بی برنامگی های مالی را هم بپذیرید.
اگر می خواهید در شهر شلوغ و پر رفت و آمد زندگی کنید بهای آن این است که ترافیک و مشکلات پارکینگ و سر و صدای آن را هم تحمل کنید.
به طور خلاصه هر چیزی یک بهایی دارد. اگر کسی به هر علتی تصمیم بگیرد که به امریکا مهاجرت کند و درس بخواند و یا کار کند باید از بهای واقعی آن خبردار باشد. زیرا مهاجرت به امریکا یک تحولی است که ارزش زیادی دارد و در عوض بهای بسیار گرانی هم دارد و انتظار نداشته باشید که با پرداخت بهای یک نان بربری آن را به سادگی دست بیاورید.
وقتی که ما از بهای واقعی که باید در قبال چیزهایی که به دست می آوریم بی خبر هستیم یا در نیمه راه از آن انصراف می دهیم و از خیر وقت و هزینه صرف شده می گذریم و یا به طور مداوم از حال و روز خودمان شکوه و گلایه می کنیم چون انتظار پرداخت چنین بهایی را نداشته ایم.
ولی من از تمام کسانی که مشکلات و سختی های خودشان را می نویسند سپاسگزاری می کنم زیرا این باعث می شود تا دیگران که تازه می خواهند مهاجرت کنند متوجه شوند که اگر فرصت مهاجرت پیدا کرده اند از فردای آن روز یک مهاجر موفق نیستند و تازه باید سالها سختی بکشند تا به آن نقطه مورد نظر برسند.
هدف من از مهاجرت به امریکا طبق برنامه پنج ساله فقط گرفتن پاسپورت امریکایی بود و از قبل از مهاجرت گمان می کردم بهایی که باید در قبال به دست آوردن آن بپردازم بسیار بیشتر از آن چیزی باشد که در واقع پرداخته ام و هرگز هم گمان نمی کردم شرایطی ایجاد شود که من تصمیم بگیرم برای زندگی کردن امریکا را به ایران ترجیح بدهم. همین دستکم نگرفتن بهای مهاجرت باعث شد که من الآن از مهاجرت خودم راضی هستم زیرا همه چیز بهتر از آن چیزی که انتظارش را داشتم پیش رفت.
ببخشید از اینکه زیاد شد!
کیس نامبر: 2010AS00002xxx
دریافت ویزا: روز مصاحبه (17 نوامبر)
ارسالها: 364
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-05-01 ساعت 02:36
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-05-01 ساعت 02:47 توسط nahid.t.)
من به عنوان كسي كه ايران يك شغل دولتي خوب داره و درامد همسرم هم خوبه كلا زندگي راحتي از لحاظ مالي داره بارها پشيمون شدم البته وقتي ميگم راحت يعني از نظر خودم راحته ما ويلا و ماشين گران قيمت نداريم ولي براي من همين زندگي متوسط مالي كافيه اما..... وقتي فكر ميكنم بچه هايم چه اينده و امكاناتي ميتونند داشته باشند نميتونم به راحتي منصرف بشم براي من و همسرم شايد اينجا بهتر باشه البته شايد ولي قطعا براي فرزندانم اين طور نخواهد بود به قول دوست نكته سنجمون آرش بايد بهاي استفاده از امكانات اونجا را كه همان سختي هايي است كه شما ميفرماييد پرداخت كنيم و البته و صد البته افغانستان را كساني كه موندن و پر پروازشون چيده شد و پرواز را ازياد بردند نمي تونند آباد كنند كساني كه رفتن و سختي كشيدند و تجربه اموختند ميتونند كمك كنند منهم مثل خيلي ها دوست دارم يه تغييرات اساسي توي خيلي از اشتباهات فرهنگي بدم ولي اول بايد خودم فرهنگ درستش و ياد بگيرم از همه ملموس تر و عيني ترش همين رانندگي ما ايراني ها ما فقط تكنولوژي را خريديم و فرهنگش و اونجا جا گذاشتيم وهر روز بدتر ميشيم و به قول بازهم آرش عزيز فقط غر ميزنيم و لعنت ميكنيم كاش ما به جاي تكرار جملات زيبا عمل كردن را هم ياد ميگرفتيم كاش واقعا به جاي لعنت فرستادن به تاريكي شمعي روشن ميكرديم كاش اگر واقعا ديگه نميتونستيم تحمل كنيم و برگشتيم كمي از رفتار هاي خوب اونه رو هم با خودمون مي اورديم كاش روي ضرب المثل هاي پر معني خوبمون كمي تامل ميكرديم . نابرده رنج گنج ميسر نمي شود مزد ان گرفت جان برادر كه كار كرد
اين فرهنگ دلالي تو ايران خيلي هامون را تنبل و عادت به يك شبه پول دار شدن كرد به هر حال من حاظرم براي استفاده بچه ام از امكانات اونجا و در شكل ايده الش تحصيل براي ابادي و تغيير در ايران بهايش را هم بپردازم ولو اينكه شغل پاييني داشته ياشم الان ديگه براي من تنها آموزش بچه هام مهم نيست بلكه پرورش شون مهمتره شايد بتونم از لحاظ اموزشي اونها به جاي بالايي برسونم ولي پرورشي نه با يه مثال شايد منظورم را بهتر بگم پسر من توي يه مدرسه با سطح علمي بالا درس ميخونه كه معدل دبيرستانش زير 19/5 نيست اما اين بچه براي استفاده از زمين فوتبال كه تازه اصلا استاندارد هم نيست بايد ساعتي 40 هزارتومن با دوستاش اونجا رو كرايه كنه تازه بدون مربي در صورتي كه من وقتي مدرسه هاي اونجارا ديدم واقعا غبطه خوردم چه امكاناتي را براي پرورش جسم وروح بچه ها به رايگان در اختيارشون گذاشتند تازه همين كار هاي داوطلبانه اي كه دانش اموز انجام ميده چه قدر هم در رشد صفات انساني به اون كمك ميكنه و هم براي گرفتن بورسيه دانشگاه كمكش ميكنه در واقع دانش اموز اينجا پاداش كار خوبش را زودتر و عيني تر ميگيره ......
شايد خيلي ها بگن مگه اون هايي كه ايران درس ميخونند پرورش پيدا نمي كنند البته درست ميگن ولي وقتي شرايطي براي بچه من فراهم شده چرا من به خاطر فرار از سختي ازش دريغ كنم چقدر همين امكانات ورزشي براي ما افسوس شده چرا ما جامعه اي چنين افسرده و عصبي داريم به هر حال تولد وتغيير درد داره و ما مهاجر ها بايد بپذيريم براي يكبار ايستادن صد بار بايد زمين بيفتيم
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
@ nahid
فقط 1 چیز رو متوجه باشید که سوای هر بدی و خوبی و یا هر عامل دیگه به علت اینکه شما بچه هایی در سنین
مدرسه دارید مسیر زندگی شما و خانواده در اینده کلا عوض خواهد شد و وضعیت شما یا من با افراد مجرد یا زوجهای جوان به کلی متفاوت خواهد بود.
دوستان بحث هزینه ها و برتری ها رو کاستی ها رو انجام دادند اما 1 مسئله که برای امثال ما که البته در اقلیت هستیم جای بررسی بیشتری داره مسئله ارزشگذاری مهاجرت و اهداف اون هست. دقیقا باید روی این پروزه قیمت بگذارید (نه فقط مالی بلکه ارزشی) و اگر قیمت رو پذیرفتید هزینه ها در مرحله بعد هستن.
چالش این کار هم این است که قیمت گذاری از دور فقط براورد هست و شما باید این ارزشگذاری رو روی فیلد و بطور مستمر انجام بدید . اصولا بحث بحث پشیمانی -مقایسه برتری و نقص و بقولی پرداختن به حواشی نیست بلکه نکته ظریفی است که البته شمولش در برگیرنده 10 درصد افراد هم شاید نباشد مگر در برخی اشتراکات.
با ارزوی موفقیت.
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 364
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
و شما هم اين رو در نظر داشته باشيد كه اتفاقا افراد مجرد و زوج هاي جوان بايد بيشتر به اين مسئله اهميت بدهند چون اونها هستند كه به جلو ميروند مجردها ازدواج ميكنند و زوج هاي جوان بچه دار ميشوند اينكه ترجيح مي دهند كه فرزندانشون كجا و با چه امكاناتي رشد كنند؟
ارسالها: 172
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2011
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
با سلام نمی دونم این رو باید بگم یا نه؟ به شماهایی که فرزند دارید و به فکر آینده اونها هستید یا شمایی که می خواهید زندگی نوی رو شروع کنید. . من هم مثل شما بودم !! ولی حالا .... برای من فقط افسوس گذشته مونده من در حال رفتن هستم ....من و همسرم البته بدون دو فرزندم که اونها هم در لاتاری 2012 قبول شده بودند ولی حالا نیستند... چرا؟؟؟؟؟ برای اینکه بیمارستان کودکان تزریقی مرگبار انجام داد و دو نو گل زندگی ما پرپر شدند............... ای دوستی که نوشته من رو میخونی دو دل نباش اگه من یک سال زودتر برنده میشودم و مهاجرت کرده بودم الان هر دو فرزندم در کنارم بودند ای کاش میتونستم حتی پرونده بچه هام رو پیگیری کنم چقدر تلاش کردم ....شما در مورد دارو ها چینی و غیره چیزی شنیدید...... من تمام زندگیم با اون سیاه شده ...حالا من وهمسرم دیگه چیزی برای از دست دادن نداریم !
غروب....... در نفس گرم جاده ..... خواهیم رفت
کیس نامبر: ***2012AS00012
تاریخ مصاحبه:20 ژانویه
تاریخ دریافت ویزا:22Feb
تاریخ ورود به آمریکا:june 21 2012
تاریخ گرفتن گرین کارت:July 26 2012