کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
(2012-09-11 ساعت 09:45)farshad_sh نوشته:  دوستان یه موضوعی ذهن منو به خودش مشغول کرده. به نظر شما کسانی مثل من که برنده لاتاری هستن رو میشه به عنوان مهاجر قلمداد کرد؟

مهاجرت یا فرار؟
دوست خوبم مشکل شما تنها برای شما نیست و خیلی از افراد را شامل میشود. موضوع این است که شما خیلی خالصانه و صادقانه مطرح کردید...

اما موضوع اصلی این است که تعریفی را که شما در نوشته خود به عنوان معنی مهاجرت نوشتید قدری صحیح نمیباشد.
آن چیزی که شما تعریف کردید مهاجرت نیست بلکه فرار است.
اگر شما در نوشته خود جای کلمه مهاجرت رو با کلمه فرار عوض کنید اونوقت نوشته شما عاری از خطا میشه.
بله خیلی از ما بدلیل فشارهای زیاد مهاجرت نمیکنیم و فرار میکنیم و تازه وقتی که به یه جای دیگه میرسیم و میبینیم که اونجا اصلا" جای ما نیست و ...اما اونجا ما رو متعجب میکنه, موضوعاتی که نسبی هستند و نسبت به افراد فرق میکنند:
ا- آرامش وجود داره. ( چیزی که نسبتا" در جای خودمون کمتر هست ولی این موضوع نسبی است )
2- اینجا به آدما احترام بیشتری میزارند.
3 - اینجا رفاه وجود داره ( چیزی که نسبتا" در جای خودمون کمتر هست ولی دیدگاه در این مورد نسبی است )

در حقیقت مایی که بدون تفکر یک فرار را انجام دادیم ولی فکر میکنیم که مهاجرت کردیم اگه بچه داشته باشیم بخاطر اونها دلمون نمیآد که برگردیم. و اگه بخاطر خودمون باشه هم وضعیت اینجا هی چشمک میزنه که بر نگردین.
اما موضوع اصلی نه پیدا کردن کاره و نه بی پولی( اغلب اینها بهانه است )
بهانه برای اینکه از صفر شروع کردن کار یه کسی نیست که فرار کرده باشه!
درصد بیکاری و نیز تورم در آمریکا همه ساله اعلام میشود. مثلا" کسی که میخواهد در آمریکا عینک سازی راه بیندازد و به او بگویند که:
از آنجا که شغل شما با سلامتی افراد در ارتباط است لازم است این دوره یک ماهه را بگذرانید تا به شما جواز کسب بدهیم.
خوب این شخص ممکن است بنا به دلایلی که مربوط به تنبلی میشود این دوره را نگذراند و دنبال عوض کردن شغل هم نرود. بعدش نتیجه بگیرد که در آمریکا بیکاری وجود دارد!!

از صفر شروع کردن برا کسی هست که مهاجر واقعی باشه. کمی سخته که آدم از صفر شروع کنه ولی خیلی خیلی هم سخت نیست و برا کسی که خیلی ضعیف در مورد این موضوع فکر کرده باشه و مطالعه درستی هم نداشته باشه و اصالتا" هم درون مجموعه خانوادگی قومی و طایفه ای بزرگ شده باشه, هر روز 4 - 5 بار به خانواده و زن عمو و برادر زن و خواهر شوهر و ..... رفت و آمد داشته باشه, خوب مسلما" وقتی بیاد اینجا اصلا" میبینه که مال اومدن نبوده. (البته دوست عزیز من کلی عرض کردم و منظورم شما نیستین)
بدی این موضوع اینه که آدما طبیعطا" مخالف این هستنن که بگن ما اشتباه کردیم و یا شرایط ما جور در نیومده و بعدش شروع میکنن به اینکه اونجا خوب نیست و هیچ کجا کشور خود آدم نمیشه... با این حرفها, ممکنه دیگران رو به دو دلی بیندازند و فشاری رو که در اول مهاجرت برای مهاجرین واقعی پیش میاد رو پر رنگ تر میکنند.
البته از شما بابت مطرح کردن این پرسش تشکر میکنم و امیدوارم که هر چیزی که به صلاح شماست همون طور بشه و تصمیم درستی بگیرید و موفقیت شما را در آنجا و اینجا آرزو میکنم.
پاسخ
تشکر کنندگان: nahid.t ، siralex ، afshin_m7 ، afshin4749 ، Hediyeh ، Seyedehsanhosseini
(2012-10-25 ساعت 08:58)Hediyeh نوشته:  سلام دوستان
الان ساعت ٨:٣٠ به وقت لس انجلس هست و من خسته از يك جستجوي بي نتيجه رسيدم خونه و ميخوام براتون از زندكي در اينجا كمي حرف بزنم.

موقیتی که شما الان دارید کاملا قابل درک هستش، چون همه ما این دوران را گذروندیم

ولی‌ یه چیز هایی رو نباید فراموش کنید، شما پا به جائی‌ گذاشتید که هیچ تجربه ی ازش ندارید زبان، فرهنگ، سابقه کار، تجربه کار، سابقه تحصیلی‌ و خیلی‌ چیزهای دیگه که باعث می‌شه رقابت نابرابری داشته باشید برای پیدا کردن فرصتهای شغلی‌ .

دوستهای که من تو این یکسالی که اینجا اومدم دیدم به دو دسته تقسیم میشن

دسته اول که از همون اول وا دادن و ناا امید شدن و بعد از چند سال میبینم که هنوز تو کارهای ابتدأیی مشغولن و همش در حال غر زدن

و دسته دوم که بجای نشستن و غصه خوردن سعی‌ کردن ۲ برابر کوشش کنن و علاوه بر کار کردن درس خوندن یا یه تخصص یاد گرفتن و با تلاش چند برابر تونستن برای خودش زندگی قابل قبولی فراهم کنن.

ما باید این واقعیتو قبول کنیم که مهاجران در بدو ورود دارای ضعفهای بسیاری هستندو به نظر من آدم موفق اونه که بتونه تو کمترین زمان با تلاش بیشتر ضعف هاشو برطرف کنه.

و شما فقط ۴۲ روز که تشریف آوردید دوری از همسر،دوری از خانواده و دوستان، از دست دادن خیلی‌ از امکاناتی که ایران داشتید و.... و من به شما کاملا حق میدم ولی‌ بیاید به ۳ ساله آینده نگاه کنید، شما به هر حال می‌رسید به سال ۲۰۱۵ حالا دیگه شمأید که تصمیم میگیرد اون موقع کسی‌ باشید با داشتن مدرکی‌ یا تخصصی که اگر هم دنبال کار میگردید کارهای هست که دارای‌شان و حقوق خیلی‌ خوبی‌ هستن یا هنوز هم درگیر کارهای ساعتی‌ ۸،۹ دلار میمونید
پاسخ
تشکر کنندگان: Hediyeh ، reza6966 ، afshin4749 ، saher ، nahid.t ، Danoosh ، vahid605 ، LadyInRed ، کیانا ، ensan ، parastoo mohajer ، amir0_0amir ، amir2640
(2012-10-25 ساعت 08:58)Hediyeh نوشته:  سلام دوستان
الان ساعت ٨:٣٠ به وقت لس انجلس هست و من خسته از يك جستجوي بي نتيجه رسيدم خونه و ميخوام براتون از زندكي در اينجا كمي حرف بزنم.
سلام دوست و همسفر خوبم ،
شاید با تجربیات و خاطرات و نوشته های من آشنا باشید . تقریباً بیشتر بچه های 2012 و خیلی از بچه های 2013 یا با من دوست هستن و یا با قلم من آشنایی دارن . اینو گفتم که فکر نکنید اومدم و فقط میخوام یه چیزی نوشته باشم . عزیز ، اولاً خوشحالم که میبینم یه زن و یه بچه انقدر با قدرت و استواری اراده ، دارن توی این ینگه ی دنیا زندگی میکنن . شما قبل تحسین هستید قصد جسارت ندارم ولی من بسیار متاسفم که همسرتون با داشتن زنی به این خوش فکری و استقامت ، اونو تنها گذاشته . به نظر من ایشون هیچ سهمی در موفقیتهای آینده شما نخواهند داشت !!! تو رو خدا منو ببخشید ، آخه خیلی لجم گرفت . اما بدونید که شما باید به آینده فکر کنید . من 5 ماه بیکار بودم و الآن هم شغل پر درآمدی ندارم . شاید به زور اجاره خونه رو میدم ، اما خداوندی که این قسمت رو نصیب من کرده ، تا حالا منو تنها نگذاشته و هر چه ازش خواستم به من داده . با توکل به او میتونید صبور و شکیبا باشید . اما اینو بگم که این مدت که شما تشریف آوردین ، مدت زیادی نیست که بخواید در مورد آمریکا قضاوت کنید !!! . منم الآن خیلی فشار روی زندگیم هستش و هم خودم و هم همسرم کار میکنیم و بچه هم به مدرسه میره و کلی هم معضل با اون داریم . اما بدونید که فقط و فقط تحمل میکنیم . لازمه مهاجرت سختیه و اگر شما تحمل نکنید و زود بشکنید !!!! دیگه کاریش نمیشه کرد . اگه اومدین ، پس بمونید و اگه میخواید برید ، دیگه هرگز افسوس این نعمت خدایی رو نخورید . خواهرم میخوای بری ایران چیکار کنی ؟ فکر میکنی بچه شما بهتر از خود منو شما خواهد شد ؟ اونم با این شرایط !!!!! . تصور میکنید فامیل چه قضاوتی روی شما خواهند کرد ؟ میگن احسن که برگشتی سر خونه و زندگی !!! ، بابا خارج چیه ؟ !!! اما پشت سر شما میگن که هه هه هه .... مال این حرفا نبودن !! . اصلاً فامیل و آشنا هیچی !! آدم واسه خودش زندگی میکنه ، نه واسه دیگران . پیش خودتون چه قضاوتی خواهید کرد ؟ فرض کنید که پدر و مادر شما سالها پیش میومدن و برمیگشتن !! امروز شما بهشون چی میگفتید ؟ . عزیز ، تحمل کنید . راه طولانی در پیش دارید . منم گاهی مثل شما میشم ولی به خودم میگم ، میخوای بری ایران که چی ؟ با راننده تاکسی دعوا کنی و با مدیرت دوباره کل کل کنی و اعصاب خوردی داشته باشی !!! ؟ بخدا منم زندگی خوبی داشتم ، ماشین خوب ، کار خوب ، موقعیت خوب ، خونه خوب . اما هرگز بهشون فکر نکردم . چرا که میبینم آدمایی که میلیاردر هستن و آرزوشونه بیان آمریکا ، اما نمیتونن . دوست من یه جواهر فروشی داره که حاضره 700 میلیون برای سرمایه گذاری مهاجرتی به آمریکا بگذاره ، اما دو ساله که نمیتونه !! . قدرش رو بدون و به خودت مسلط باش . حداقل 5 سال طول میکشه که تازه یه کم رو بیای و بدونی کجا اومدی و توانائیهات چیه . دوست خوبم همه اونایی که اومدن و الآن واسه شما قیافه میگیرن ، خودشون صد پله از منو شما بدتر بودن . متاسفانه گرد و غبار گذشت زمان اونا رو از گذشته غافل کرده !!! . اما در نهایت خودشون خیلی خوب میدونن که چی بودن و چی شدن . تلاشتون رو بیشتر کنید و اون شیطون وسوسه گر رو از درونتون بیرون کنید و جاده های دور آینده نگاه کنید . براتون آرزوی موفقیت دارم .
راستی ای کاش در ابتدا به یه ایالت ارزونتری میرفتید که مشکلاتتون هم کمتر میشد . ولی نگران نباشید .
پاسخ
تشکر کنندگان: siralex ، saher ، Hediyeh ، nahid.t ، wushu kung fu ، ASALI ، Danoosh ، gulu ، pr.kia ، ensan ، هایده ، parastoo mohajer ، zohreh36 ، Hedieh20 ، amir0_0amir ، amir2640 ، ziba62ka
متاسفانه اوضاع نامساعد اقتصاد امریکا باعث شده است که عزیزانی که تازه به این کشور پا می گذارند متحمل سختی های بیشتری از افرادی شوند که سالهای قبل به امریکا آمده اند. من در اواخر سال 2006 به امریکا آمدم و در آن زمان هنوز وضع اقتصادی خوب بود و شرکت های زیادی به دنبال نیروی کار می گشتند. ولی پس از گذشت چند سال از آن زمان تعداد زیادی از امریکایی ها شغل و به دنبال آن خانه و زندگی خودشان را از دست دادند. شاید من هم شانس آوردم که در آن دوران بی کار نشدم اگرنه چاره ای به جز برگشتن به ایران نداشتم. شرکتی که در آن کار می کنم در مجموع هفتاد نفر را بازخرید کرده است و همین دیروز نیز هفده نفر دیگر را جواب کرد. آنها همه نیروهای متخصص امریکای هستند و زمانی که بسیاری از آنها هنوز کار مناسب خودشان را پیدا نکرده اند چگونه می شود از یک فردی که تازه به امریکا مهاجرت کرده است انتظار داشت که خیلی زود کار مناسبی را پیدا کند. البته در ایران هم شرایط زندگی و کسب و کار از شش سال پیش تا کنون بسیار تغییر کرده است و ظاهرا این اوضاع خراب اقتصادی گریبان همه مردم دنیا را گرفته است. با این حال به عزیزانی که تازه به امریکا آمده اند توصیه می کنم که ناامید نشوند و سعی کنند از کارهای پایین تری شروع کنند تا بتوانند برای خودشان زمان بخرند. خوشبختانه من توانستم برای یکی از بچه های مهاجرسرا در پیش خودم کار پیدا کنم و در این وانفسا او را از دربدری و کارهای نامربوط در طول یک سال گذشته برای ادامه بقا برهانم. الآن او تازه می تواند طعم زندگی کردن در امریکا را بچشد و برای خودش برنامه ریزی کند. شاید چنین شانسی هم برای شما در جایی وجود داشته باشد و فقط باید زمان آن برسد تا شما بتوانید شغل مورد نظر خودتان را پیدا کنید. برای همه شما آرزوی موفقیت دارم.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
فروزن عزیز، همسرتون تونستن خودشونو با شرایط جدید وفق بدن؟
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، siralex
من کلا شبا تا صبح بیدارم. توی نت خیلی سرک میکشم و وسط هاشم تند تند مهاجرسرا رو چک میکنم. معمولا تا عصر پیدام نمیشه Big Grin
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، saher
(2012-10-26 ساعت 00:52)wushu kung fu نوشته:  بعد از خوندن چند پست این تاپیک به این فکر اومدم که منم نوشته ی رو صادر کنم که خیلی وقت پیش میخواستم صادر بشه و این اینه که >>>>

یه برنده ی لاتاری اصلا یه مهاجر نیست


به خاطر این میگم که برنده ی یه لاتاری اصلا مهاجر نیست چون یه مهاجر هرگز منتظر یه شانس نمیشینه ! و خودش دنبال اینه که شانسش رو بدست بیاره !

البته شاید بشه گفت دو نوع مهاجر داریم یکی که دنبال یه زندگی در همسطح زندگی خودش توی وطن اولش و دیگری این که به دنبال هدفی وارد کشوری دیگه میشه هدفی بزرگ نوع اول فقط دنبال لاتاری میگرده ولی نوع دوم میکوشه تا از هر راهی که میشه وارد آمریکا شه

سلام
من صادرات شما ( نوشته صادر شده به قول خودتون ! ) رو خوندم
و ميخوام به شما يك زحمتي بدم كه حتما موجب امتنان ملت آمريكا
‍ مهاجرها و چيزهاي ديگه ( يعني كسايي كه با لاتاري به آمريكا ميان
و مطابق گفته شما مهاجر نيستن ... ) ميشه !
لطفا با استناد به اين استدلال از اداره مهاجرت آمريكا بخواين كه اول
اسم خودشو و بعد از اون اسم اين برنامه پذيرش رو سريع عوض كنه
و موجب گمراهي و پريشان خاطري و عمر سوزي و ... ميليونها نفر در
سراسر جهان نشه !
پاسخ
تشکر کنندگان: ASALI ، siralex ، mrhj50 ، Danoosh
(2012-10-26 ساعت 00:52)wushu kung fu نوشته:  بعد از خوندن چند پست این تاپیک به این فکر اومدم که منم نوشته ی رو صادر کنم که خیلی وقت پیش میخواستم صادر بشه و این اینه که >>>>

یه برنده ی لاتاری اصلا یه مهاجر نیست



به خاطر این میگم که برنده ی یه لاتاری اصلا مهاجر نیست چون یه مهاجر هرگز منتظر یه شانس نمیشینه ! و خودش دنبال اینه که شانسش رو بدست بیاره !

ای بابا...پس ما الکی تا الان فکر میکردیم مهاجریم ؟؟؟Smile
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: ASALI ، siralex ، parastoo mohajer ، dove
خیلی خلاصه بهتون بگم که من ۱۰ سال در آلمان زندگی کردم، اونجا ویزای دانشجویی داشتم و هر ترم باید ویزایم را تمدید می‌کردم، تا اینکه لاتاری گرین کارت برنده شدم و اوباما بهم گفت، بفرمایید تشریف بیارید به آمریکا !! من هم خیلی تندی اومدم آمریکا. و اینک که این پست را می‌نویسم، ۴ ماه میشه که به آمریکا آمده‌ام.
خیلی هم راضی هستم، تازگی‌ها کار پیدا کرده‌ام، در رشته خودم که مهندسی ساختمان هست، کار پیدا نشده هنوز برام، اما با حقوق این کار ، اجاره و خرج خونه و بنزین ماشینم را میدم. گاهی اوقات میگم، کاش زودتر برنده می‌شدم و به آمریکا می‌آمدم، تازه خیلی هم انرژی گرفته‌ام، از اینکه در کالیفرنیا زندگی می‌کنم. هر روز هم با انرژی به کلاس زبان و سر کار می‌روم.
خلاصه احساس می‌کنم که زندگی دوباره پیدا کرده‌ام.
به سختی‌های مهاجرت دیگه عادت کرده‌ام، اتفاقا چون زندگی در اینجا سختیش بیشتره، آدم قدرش را بیشتر می‌دونه، وقتی که خسته و کوفته توی اتوبان ، مسیر ۴۰ کیلومتری تا خونه را، رانندگی می‌کنم، نمی‌دونم چرا خستگیم در میره، از اینکه فکر می‌کنم دارم تو آمریکا زندگی می‌کنم.
نمی‌خوام بگم، آمریکا کعبه آمال من بود، اما خیلی از زندگیم راضیم !!
2012AS35xxx
مصاحبه در اوایل ماه می ۲۰۱۲ در فرانکفورت
ورود به آمریکا، اواخر ماه می همان سال Big Grin
۲۰ روز بعدش هم گرین کارت Wink
تجربه‌های من در اینجا و آنجا
کار هر بز نیست خرمن کوفتن ، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن !
پاسخ
تشکر کنندگان: zohreh36 ، Hediyeh ، reza6966 ، siralex ، vroom ، کیانا ، Danoosh ، satin ، diaz ، masih sh ، ensan ، amir82 ، laili ، amir0_0amir ، dove ، Seyedehsanhosseini
براتون آرزوی موفقیت بیشترو دارم.راستش من که هنوز برنده نشدم ولی از همین الان غصه ام اینه که اگه برنده شدم اوایلش با دلتنگیم چیکار کنم؟Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: siralex
(2012-10-30 ساعت 03:23)Shezem نوشته:  خیلی خلاصه بهتون بگم که من ۱۰ سال در آلمان زندگی کردم، اونجا ویزای دانشجویی داشتم و هر ترم باید ویزایم را تمدید می‌کردم، تا اینکه لاتاری گرین کارت برنده شدم و اوباما بهم گفت، بفرمایید تشریف بیارید به آمریکا !! من هم خیلی تندی اومدم آمریکا. و اینک که این پست را می‌نویسم، ۴ ماه میشه که به آمریکا آمده‌ام.
خیلی هم راضی هستم، تازگی‌ها کار پیدا کرده‌ام، در رشته خودم که مهندسی ساختمان هست، کار پیدا نشده هنوز برام، اما با حقوق این کار ، اجاره و خرج خونه و بنزین ماشینم را میدم. گاهی اوقات میگم، کاش زودتر برنده می‌شدم و به آمریکا می‌آمدم، تازه خیلی هم انرژی گرفته‌ام، از اینکه در کالیفرنیا زندگی می‌کنم. هر روز هم با انرژی به کلاس زبان و سر کار می‌روم.
خلاصه احساس می‌کنم که زندگی دوباره پیدا کرده‌ام.
به سختی‌های مهاجرت دیگه عادت کرده‌ام، اتفاقا چون زندگی در اینجا سختیش بیشتره، آدم قدرش را بیشتر می‌دونه، وقتی که خسته و کوفته توی اتوبان ، مسیر ۴۰ کیلومتری تا خونه را، رانندگی می‌کنم، نمی‌دونم چرا خستگیم در میره، از اینکه فکر می‌کنم دارم تو آمریکا زندگی می‌کنم.
نمی‌خوام بگم، آمریکا کعبه آمال من بود، اما خیلی از زندگیم راضیم !!
می توانم بپرسم کارتان چیست؟ چون من هم هم رشته شما هستم و مشکل در پیدا کردن کار دارم
شماره کيس: 2012AS00027xxx
کنسولگري: آنکارا
تاريخ ارسال فرمهاي اوليه: 2011
تاريخ دريافت فرمها توسط Kcc :
تاريخ اعلام کارنت شدن کيس: April
تاريخ مصاحبه:
تاريخ دريافت کليرنس:
تاريخ دريافت ويزا:
تعداد نفرات کيس : 3 نفر
جمع تقريبي هزينه ها:7000عکس،50500 DHL،ترجمه مدارک 180
پاسخ
تشکر کنندگان: siralex ، Seyedehsanhosseini
(2012-10-26 ساعت 04:34)frozen mind نوشته:  کلا کاش شرایط طوری بود که مجبور نمی شدیم مهاجرت کنیم.
من قصد دارم 5 سال اینجا بمونم تا سیتیزن بشم. بعد اگر دلم خواست بمونم یا برگردم ایران سر کار و زندگی قبلی. البته اون موقع ممکنه مثل آرش جان ترجیح بدم همین جا بمونم. به هر حال دیدم بهتره هدف کوتاه مدت بذارم.

فروزن جان منم از این نقشه ها داشتم ! ولی بچه ها رو دیگه سخت بشه جابجا کرد یا برگردوند Cool

(2012-10-29 ساعت 20:28)laili نوشته:  
(2012-10-26 ساعت 00:52)wushu kung fu نوشته:  به خاطر این میگم که برنده ی یه لاتاری اصلا مهاجر نیست چون یه مهاجر هرگز منتظر یه شانس نمیشینه ! و خودش دنبال اینه که شانسش رو بدست بیاره !

ای بابا...پس ما الکی تا الان فکر میکردیم مهاجریم ؟؟؟Smile
نشد دیگه خانم مدیره محترم !
ما اولش جزو مهاجرین بودیم حالا دیگه "انصار" حساب میشیم . ایشالا پاسپورت رو که گرفتید به سلامتی میرید در گروه "خ و ا ر ج " Big Grin
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، siralex ، parviz ، ASALI ، laili ، even
(2012-10-30 ساعت 12:05)satin نوشته:  براتون آرزوی موفقیت بیشترو دارم.راستش من که هنوز برنده نشدم ولی از همین الان غصه ام اینه که اگه برنده شدم اوایلش با دلتنگیم چیکار کنم؟Sad

این که دیگه غصه نداره دوست عزیز، راه حلش هم خیلی ساده است.
مهاجرت را فراموش کن ! همین.
2012AS35xxx
مصاحبه در اوایل ماه می ۲۰۱۲ در فرانکفورت
ورود به آمریکا، اواخر ماه می همان سال Big Grin
۲۰ روز بعدش هم گرین کارت Wink
تجربه‌های من در اینجا و آنجا
کار هر بز نیست خرمن کوفتن ، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن !
پاسخ
تشکر کنندگان: ASALI ، frozen mind ، laili ، even
(2012-10-30 ساعت 13:15)gol1 نوشته:  
(2012-10-30 ساعت 03:23)Shezem نوشته:  خیلی خلاصه بهتون بگم که من ۱۰ سال در آلمان زندگی کردم، اونجا ویزای دانشجویی داشتم ...
می توانم بپرسم کارتان چیست؟ چون من هم هم رشته شما هستم و مشکل در پیدا کردن کار دارم

من در رشته خودم هنوز کار پیدا نکرده‌ام دوست عزیز. برای ما تازه‌وارد ها ، پیدا کردن کار در رشته خودمان ، چالش بزرگی هست. اما مهم اینه که فعلا دارم کار می‌کنم و زندگیم میگذره تا زمانی که بتونم در رشته خودم کار پیدا کنم.
2012AS35xxx
مصاحبه در اوایل ماه می ۲۰۱۲ در فرانکفورت
ورود به آمریکا، اواخر ماه می همان سال Big Grin
۲۰ روز بعدش هم گرین کارت Wink
تجربه‌های من در اینجا و آنجا
کار هر بز نیست خرمن کوفتن ، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن !
پاسخ
تشکر کنندگان: gol1 ، ASALI ، laili ، امیر مهاجر ، nahid.t ، rouzbehdarvishi ، farshadsh ، amir0_0amir
(2012-10-25 ساعت 08:58)Hediyeh نوشته:  سلام دوستان
الان ساعت ٨:٣٠ به وقت لس انجلس هست و من خسته از يك جستجوي بي نتيجه رسيدم خونه و ميخوام براتون از زندكي در اينجا كمي حرف بزنم. راستش تا جايي كه يادم مياد قبل از اينكه خودم بيام امريكا همش دلم ميخواست ببينم اونايي كه رفتن جه نظري دارن و جي ميكن! ولي ميديدم هر وقت كسي اومده و از سختيهاي اينجا كفته به شدت مورد اعتراض همه قرار كرفته كه اااااي اكه اونجا بده جرا موندي اونجا و برنميكردي!!! اون بنده خداها هم كه اصلا حال و حوصله ي جر وبحث نداشتن(مثل الان من) از خير كفتشون ميكذشتن و ميرفتن! البته ناكفته نماند براي خود من هم هميشه سوال بود كه اكه واقعا ناراضين جرا برنميكردن!؟ ولي هيج وقت از كسي نبرسيدم جون دلم ميخواست خودم بيام و تجربه كنم!
سالها بود به مهاجرت فكر ميكردم و زندكي در هر جايي غير از ايران! اصلا اساس ازدواج من هم بر اين بود واز همون اول هم قرار بود بعد از ازدواج ازايران بريم! سالها كذشت و هر سال بهانه اي براي عدم خروج از كشور از استين همسرم بيرون ميومد! كه بالاخره من به اين نتيجه رسيدم كه ايشون اصلا قصد خروج از كشور رو ندارند حالا به هر دليلي! ولي اين ميون ١٨ سال از عمر و جووني ما بود كه به انتظار واهي سبري شد!!! اين بود كه خودم دست به كار شدم و ثبت نام كردم و از خوب روزكار همون سال اول هم اسمم دراومد! فكر ميكنم خود خدا هم دلش به حال من سوخت كه جه سالهايي رو به اميديكي ديكه از دست دادم! ولي ديكه اون انرزي و ذوق و شوق اوليه در من نبود و احساس ميكردم جقدر الان از مهاجرت ميترسم! ولي نميشد از فرصتي هم كه بدست اومده به سادكي كذشت و اونو ناديده كرفت! تمام سالهايي كه همسرم قول مهاجرت بهمون ميدادن به هر جايي غير از امريكا بود جون اصلا امريكا تو مخيله اش هم نميكنجيد! اونوقت حالاكه شرايطش مهيا شد اصلا نميشد ازش كذشت! بايد ترس رو كنار ميكذاشتم و قدمهامو استوار برميداشتم. همسرم كه بنا به ترس هميشكيشون از مهاجرت از همون اول كفتن من براي زندكي نميام اونجا اكر ميخواين بايد خودتون تنها اونجا بمونين(من و دخترم)! كه ما هم بذيرفتيم! ولي معلوم بود راه سختي در بيش داريم! تمام مقدمات مهاجرت رو خودم به تنهايي انجام دادم وحتي فروش لوازم منزل و خريد دلار! كار سختي بود!اونهم براي يك خانم! ولي از بسش براومدم! وبه قول دوستمون اقا افشين خوانها رو يكي يكي بشت سر كذاشتم يكه و تنها! الان ٤٢ روزه كه اومديم امريكا! خونه بيدا كردم وسايل اوليه ي زندكي رو از ايران اوردم تا مجبور نشم از منابع محدودي كه دارم هزينه كنم! براي خريد بقيه ي وسايل كه اوردنشون از ايران ممكن نبود هم نهايت تلاشمو كردم كه هزينه ي زيادي نكنم! بعد از دريافت كرين كارت بلافاصله اقدام كردم براي كواهينامه واونو هم كرفتم و رفتم دنبال كار! جاهاي مختلفي فرم بر كردم ولي هنوز خبري از كار نيست!كه خب طبق تجربه ي بقيه دوستان زمان ميبره تا كار بيدا بشه! همسرم طبق كفتشون بركشتن ايران و من و دخترم تنها هستيم!
همه ي اينها رو كفتم تا ذهنيتي بدم بهتون كه بكم اكه فكر ميكنيد ميتونين سختيهاي مهاجرت رو ببذيرين وارد اين راه بشين! من هميشه ماشين زير بام بوده ولي الان ماشين ندارم و همه جا با اتوبوس ميرم و خيلي از مسيرهايي رو كه بلد نبودم بياده رفتم و شايد به اندازه ي تمام عمرم بياده روي كردم! بول خريد ماشين رو دارم ولي نميخوام دستم رو خالي كنم جون ممكنه جند وقتي كار بيدا نكنم نميخوام استرس بي بولي بكشم! جندين مدرك دارم جه تحصيلي جه هنري جه تخصصي ولي براي هر كدومش كه اقدام به كار ميكنم ميكن به درد اينجا نميخوره! وخصوصا ايرانيهاي اينجا كه ميخوان بزنن تو سر مدركت تا مجبور بشي براشون از صفر شروع كني و جندر غاز حقوق بذارن كف دستت! امان از اين نزاد ما ايرانيها كه نميدونم كجا از دست خدا در رفتيم و بجاي خاك خالص خرده شيشه وارد ذاتمون كرديم!!!
وقتي ميبينم كه نميتونم اينجا موقعيت ايران رو داشته باشم و از بيشنهاد كارهاي دون شان خودم به من ناراحت ميشم دلم ميكيره و به اين فكر ميكنم جرا اومدم!؟ زندكي در اينجا به جه قيمتي!؟ ايا ارزشش رو داره؟! اينجا بمونم كه جي بشه؟! بركردم كشور خودم كه خيلي راحتتر زندكي ميكنم! ديكه تنها نيستم! همه همزبونه من هستن و نيازي نيست براي يادكيريه يه زبان ديكه اينقدر اذيت بشم! الان اومدم اينجا كه جي بشه؟! نه ديكه ذوق و شوقي هست! نه انرزي و شادابي جووني و نه انكيزه اي براي زندكي! واينجاست كه وقتي به عقب نكاه ميكنم ميبينم تلاش زيادي براي رسيدن به اينجا كردم! ساختن يه زندكي جديد كار اسوني نيست! من اينكارو كردم! يكه و تنها! اونوقت حيفه كه همه جيزو ول كنم و بركردم! الان ميفهمم جرا اونهايي هم كه ناراضي بودند برنميكشتن!
اين بود كه تصميم كرفتم بيام و اين تجربه ي خودمو در اختيار دوستانم بكذارم و البته ميدونم نظرات موافق و مخالف هم وجود خواهد داشت ولي هدف من فقط و فقط بيان تجربه ي عملي خودم بود نه بحث و كشمكش!
در ضمن بخاطر فونت عربي هم عذرخواهي ميكنم! من اخرش با اين بهنويس كنار نيومدم!Wink

سلام امیدوارم موفق باشی یک سوال از شما میکنم
همسرتون که برگشتند ایا مجبور شدند به کسی جواب پس بدن چرا باخودتون لج میکنید .
من برادر شوهرهایم کانادا هستند و زنگ زدند که اینکار نکنید اسمان همه جا یک رنگ هست فقط غربت اینجا بهش اضافه میشه و جیب خالی هر جای دنیا که باشی خالیه
اینجا مثل یک جعبه شیرینی خامه ای خوشمزه هست که اونو میبینی ولی نمیتونی یک دونه از اون شیرینی های خوشمزه بخوری و فقط حسرتش برات میمونه
من هم قبول کردم ولی حاضر نیستم یک سفر به امریکا را ازدست بدم حتی اگر شده برای سه ماه میرم و امریکا را میب%
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان