کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
تا حالا پشیمون شدید از رفتن؟
(2012-11-05 ساعت 01:18)شهلا 1346 نوشته:  
(2012-10-25 ساعت 08:58)Hediyeh نوشته:  سلام دوستان
الان ساعت ٨:٣٠ به وقت لس انجلس هست و من خسته از يك جستجوي بي نتيجه رسيدم خونه و ميخوام براتون از زندكي در اينجا كمي حرف بزنم. راستش تا جايي كه يادم مياد قبل از اينكه خودم بيام امريكا همش دلم ميخواست ببينم اونايي كه رفتن جه نظري دارن و جي ميكن! ولي ميديدم هر وقت كسي اومده و از سختيهاي اينجا كفته به شدت مورد اعتراض همه قرار كرفته كه اااااي اكه اونجا بده جرا موندي اونجا و برنميكردي!!! اون بنده خداها هم كه اصلا حال و حوصله ي جر وبحث نداشتن(مثل الان من) از خير كفتشون ميكذشتن و ميرفتن! البته ناكفته نماند براي خود من هم هميشه سوال بود كه اكه واقعا ناراضين جرا برنميكردن!؟ ولي هيج وقت از كسي نبرسيدم جون دلم ميخواست خودم بيام و تجربه كنم!
سالها بود به مهاجرت فكر ميكردم و زندكي در هر جايي غير از ايران! اصلا اساس ازدواج من هم بر اين بود واز همون اول هم ...............

سلام امیدوارم موفق باشی یک سوال از شما میکنم
خانم تون که برگشت ایا مجبور شد به کسی جواب پس بده چرا باخودتون لج میکنید .
من برادر شوهرهایم کانادا هستند و زنگ زدند که اینکار نکنید اسمان همه جا یک رنگ هست فقط غربت اینجا بهش اضافه میشه و جیب خالی هر جای دنیا که باشی خالیه
اینجا مثل یک جعبه شیرینی خامه ای خوشمزه هست که اونو میبینی ولی نمیتونه یک دونه از اون شیرینی های خوشمزه بخوری و فقط حسرتش برات میمونه
من هم قبول کردم ولی حاضر نیستم یک سفر به آمریکا را ازدست بدم حتی اگر شده برای سه ماه میرم و آمریکا را میبینم اگر دوست داشتم میمونم و اگر نه برمیگردم .... هیچوقت مجبور نیستم شرایط نامناسب را قبول کنم .
همینکه یک ویزای مفت و راحت برای یک سفر عالی سفری که حتی فکرشو نمیکردم بگیرم برام جای شکر گزاریه
اگر شانس بهمون رو بیاره و بدشانسی ازمون دور بشه کار پیدا کنیم که بی دلار نشیم که خدا کمال لطف و مرحمت را در حق ما کرده
ولی فکر همیشه موندن واقعا سخته
ما میریم و بقیه فامیل تو ایران دور هم جمع هستند و خوش میگذرونند و ما را فراموش میکنند و این خیلی بده
هر که از دیده برفت از دل هم برفت
با ارزوی روزهای خوش برای همه هموطنان باشه روزی که آمریکایی ها مهاجرت کنن بیاین ایران وایییییییییییی چه شود ...........

دوست عزیزم واقعا شما همون ایران بمون و همون سه ماه رو هم از دست نده بیخودی هم اون دلارهای بی زبون رو هدر نده . مهاجرت اصولی داره که تار و پودش با سختی پیوند خورده ........ جمع فامیل و دوستان ...کباب......و صبح ها کله پاچه..... خوشگذرونی بهترینش در ایران پیدا میشه وبس...... من این رو به شما قول میدم .............. خوش باشید.
کیس نامبر: ***2012AS00012
تاریخ مصاحبه:20 ژانویه
تاریخ دریافت ویزا:22Feb
تاریخ ورود به آمریکا:june 21 2012Wink
تاریخ گرفتن گرین کارت:July 26 2012
پاسخ
(2011-01-26 ساعت 10:24)frozen mind نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 09:00)mahdis نوشته:  سلام همه دوستان
من پشیمون شدم آره ولی از بعد از فوت مامان . یعنی دقیقا" شبی که برادرم زنگ زد گفت اگه میتونی زودتر بیا کلی به خودم بد و بیراه گفتم که چرا اومدم چون میدونستم مامان خیلی غصه میخوره . که متاسفانه اینطوری هم شد و الانم بارها پشیمان شدم از اینکه اومدم و به خودم میگم من به بهای از دست دادنِ مامان اینجا رو دارم .... آیا این خوبه ؟؟؟؟!!!!!!!!
کاش نمی اومدم
میدونم خیلی ها سرزنشم میکنید ولی خب این ذهنیتمِ .... متأسفانه
با آرزوی بهترینها برای همه

من هنوز نرفته ام اما من هم مثل شما از الآن استرس دارم، همش نگرانم که مبادا رفتنم باعث بشه پدر و مادر پیر و ناتوانم از غصه دوری من از پا در بیان. اونا مدتهاست که اشک می ریزن و غصه می خورن ...

برای بردن پدر و مادرتون هم اقدام کنید! این امکان پذیر است.
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، farshadsh
(2012-09-11 ساعت 07:36)bita-p نوشته:  من کسی بودم که با وجود کار خوب و یک زندگی متوسط و کاملا با ثبات به هیچ وجه از زندگیم راضی نبودم . اینجا هنوز کار پیدا نکردم و از جیب میخوریم و انگلیسیم هم خیلی خوب نیست .ففسا گرفتم و کالج میرم ودر مدرسه پسرم به عنوان داوطلب کار مجانی میکنم تا با محیط های آمریکایی بیشتر آشنا بشم.همسرم هم اینجا رو اصلن دوست نداره.نگران کار و بازنشستگی و بیمه وتمام شدن پول و خیلی چیزهای دیگه هستم .به خیلی چیزها در اینجا انتقاد هم دارم.هیچ خرج غیر ضروری نمیکنیم و تفریهمون محدود به رفتن به منزل دوستان هست .بعد از ۹ ماه هنوز با اتوبوس رفت و آمد میکنم. با این همه اینجا رو دوست دارم و واقعن احساس آرامش میکنم.چون با همه این مشکلات اینجا خودم رو پیدا کردم .اول از روی اجبار به یاد گرفتن زبان به کالج رفتم و حالا با داشتن ۲ بچه یکی از آرزوهام ادامه دادن درسمه .چون اینجا خیلی راحت به من امکانش رو داد.و محیط آموزشی اینجا علاقه درس خوندن دوباره توی این سن رو در من بیدار کرد.البته من یک زن هستم و زنها معمولا اینجا رو بیشتر دوست دارند.ولی اینجا چیزهایی به من داد که وطن خودم نداد.خیلی وقتا به بازگشت هم فکر کردیم .ولی بعدش فکر میکنیم اونجا که از وقتی اومدیم چیزی عوض نشده بدتر هم شده بنابرین برگشت حداقل تا سیتیزن شدن منتفیه.راستش الان بیشترین نگرانی و حسرت من اون خاکه که داره اینجوری نابود میشه .و این غصه که چرا ما باید توی یه کشور دیگه و در آستانه میانسالی به دنبال خوشبختی و آرامش بگردیم.

Rolleyes
پاسخ
تشکر کنندگان: itsmasoud ، parastoo mohajer ، zohreh36 ، sima s ، farshadsh
امروز صبح داشتم یه کم وبگردی میکردم این و دیدم خواستم با شما شریک بشم ..مدیرا اگه مشکل خاصی توش میبینین که من ندیدم از طرف من وکیلین حذفش کنین ..

محض رضای خدا قضیه‌ی گریختن‌های مردم ما را اینقدر فلسفی‌اش نکنید و در مقابل‌شان نگویید که من می‌مانم چون به اینجا اخت دارم چون ریشه‌هایم اینجا هستند. باور کنید، همان ریشه‌ها را همان انس و الفت‌ها را همان هم‌زبانی ها و نوستالژی‌ها را ما هم داریم، همیشه داشته‌ایم. اما در مقام انسان بودن باید یک حداقل تفاوت‌هایی با درختان داشته باشیم و بتوانیم ریشه‌کن شدن را هم گاهی هر ازگاهی، برای فتح و ادراک دشت‌های وسیع خدا، تاب بیاوریم. باید بشود در خاک‌های جدید ریشه‌های جدید داد. شدنی‌ست اگر نبود، من اینجا نفس نمی‌کشیدم همین الانی که اینها را می‌نویسم.

اما من؛ امروز اینجا از رفتن و بازگشتن می‌گویم. صرفاً در نقش یک آدم، فارغ از ملیت و نژاد و جنس و تبار. فرای تعصبات خونی و قبیله‌ای و عشیره‌ای. من از زیباییِ نهفته در نماندن؛ و زجر کشیدن برای بزرگ شدن در مسیر ترسناک و پُرمعمای هجرت، حرف می‌زنم. نه از فرار و گریختن‌های بی‌هدف محض نماندن در جایی... می‌روی، رنگ‌ها می‌بینی که در رنگین‌ترین رویاهایت هم هرگز ندیده‌ای، دل‌هایی را سر راه رفتنت به چشم می‌بینی که جنس‌شان عجیب تر از هر حریری و کشمیری‌ست ، نگاه‌هایی لمس خواهند کرد نگاهت را که حجم غم و اندوه‌شان، کمر امتداد نگاهت را می‌شکند. تعاریف آدمیان قبایل رنگارنگ را از خدا و بی‌خدایی می‌شنوی، رها کردن روح را از بند تن و بدن به سبک اقوام غریب این زمین شاهد می‌شوی. بوهایی را درک می‌کنی که بی‌اغراق لغت نامه‌ی کوچک بوها در مغزت را شرم زده می‌کند از جهل درباره‌ی این همه ناشناخته‌ی دلنشین و زیبا. تا انتهای غربت که بروی دیگر هیچ چیز نیست جز خودت و خدایی که هنوز در همین نزدیکی‌ست. آرامش را می‌شود در همان تنهایی‌های سهمگین دور از وطن جست و دست آخر برایش تعریف مناسبی پیدا کرد. خوب که رفتی، دور شدی و جستجو کردی و به رسم روزگار آیین دنیای بزرگ آدمهای دیگر را یاد گرفتی،‌ آنوقت می‌توانی به بازگشت فکر کنی، به موثر بودن به بخشیدن گذشته‌های تلخی که وطن‌ت بر تو تحمیل کرد به سبز کردن گیاه کوچک زندگی در خاک تفته‌ی سرزمین کودکی‌ات... دیگر خودت بهتر از هر کسی می‌دانی که این توئی که از بازگشتن و ماندنِ بعدش حرف می‌زنی هیچ سنخیتی ندارد با آن کسی که از روز ازل، ندیده و نشناخته، سنگ ماندن و نرفتن به سینه‌ی کم جان و نحیف‌ش می‌کوبید. حالا محکم شده‌ای، آرام دارد جانت. در آن موضع اگر قرار گرفتی روزی، منطقی‌ست که متنی بنویسی بلند بالا و رسا و معنی‌دار با این سرآغاز :

رفتم، دیدم، بازگشتم و در خانه‌ی هرچند ویرانم می‌مانم چون...
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
لیلی جان, به قول بچه ها شما وبلاگ نداری ما بیاییم و بخوانیم؟ من که تا به حال ملتفت چنین وجه علمی هنری قوی در شما نشده بودم و یک جورهایی از قلم گردانی شما شگفت زده شدم و چشمانم ورقلمبید.
پیرامون نوشته شما به زبان ساده تر اضافه کنم که تجربه مهاجرت به امریکا مثل تجربه سوار شدن به رولوکاستر یا همان ترن های هوایی است که بر روی هوا عملیات ژانگوله از خودشان در می کنند. آدم می رود و سوار می شود و در نهایت به جای خودش بر می گردد ولی آدمی که از رولوکاستر بر می گردد با آدمی که هنوز سوار آن نشده است خیلی فرق دارد. آدمی که می خواهد برای اولین بار سوار رولوکاستر بشود آدمی است با مقادیر متنابهی از ابهامات و هراس های متفاوت که در ذهنش خانه کرده است ولی کسی که از آن پیاده می شود به جای تمام آن مجهولات تجربه ای در درونش دارد که با هیچ کلام و یا نوشته ای قابل انتقال به دیگری نیست. زندگی انسان هم مجموعه ای از تجربیات است که از اولین لذت نوشیدن شیر مادر آغاز می شود و با تجربه مرگ خاتمه می یابد. افراد زیادی هستند که می گویند سوار شدن به رولوکاستر حماقت محض است و عده زیادی هم سوار شدن به آن را توصیه می کنند ولی تفاوت اصلی میان آنها نیست بلکه تفاوت اصلی میان کسانی است که آن را تجربه کرده اند و کسانی که آن را تجربه نکرده اند. کسی که مهاجرت را در زندگی خود تجربه کرده است با کسی که مهاجرت را تجربه نکرده است فرق می کند و این تجربه چه موفق باشد و چه ناموفق هرگز قابل انتقال به غیر نیست. البته خیلی چیزها را مثل دود و دم آدم نباید تجربه کند ولی مهاجرت از آن دسته کارهایی است که محاسن و معایب تجربه آن بر یکدیگر می چربند و اگر حساب شده و با تدبیر کافی صورت بگیرد حتی در صورت ناموفق بودن آن هم می تواند برای انسان مفید و سازنده باشد.
در کنار همه این حرف ها نیز باید اضافه کنم که بازگشتن به زادگاه هرگز نشانه ای از ناموفق بودن مهاجرت نیست زیرا اگر بخواهیم تمایل به بازگشتن را میزان موفقیت در مهاجرت فرض کنیم مجبور هستیم بگوییم که مهاجرت تمام انسان ها در طول تاریخ همواره ناموفق بوده است و خواهد بود.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2012-11-12 ساعت 23:58)rs232 نوشته:  ... چشمانم ورقلمبید.


تائید می کنم چشمانم ورقلمبید ...! آخ چشمم..

(2012-10-26 ساعت 04:34)frozen mind نوشته:  کلا کاش شرایط طوری بود که مجبور نمی شدیم مهاجرت کنیم.
من قصد دارم 5 سال اینجا بمونم تا سیتیزن بشم. بعد اگر دلم خواست بمونم یا برگردم ایران سر کار و زندگی قبلی. البته اون موقع ممکنه مثل آرش جان ترجیح بدم همین جا بمونم. به هر حال دیدم بهتره هدف کوتاه مدت بذارم.

ارداتمندیم فروزن جان، بنده هم همینطور... ولی شما بچه کوچک مگه ندارین ؟ تاثیرات این جابه جایی ها روی اونها در نظر گرفتین ؟ یادم میاد وقتی سوم دبستان بودم بنا به شرایطی محل سکونتمون رو تغییر دادیم و سه سال بعد باز هم تغییر دادیم و برگشتیم خانه پدری... یادم نمیره وقتی داشتیم برمیگشتیم اشکی توی چشمام حلقه زده بود و بغضی گلوم رو گرفته بود که قابل وصف نیست و ناراحت از پدر و مادر که چنین تصمیمی گرفتند... بماند که الان خیلی راضی ام از تصمیمشون ...! ولی تآلم روحی زیادی متحمل شدم...
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، el333 ، siralex ، صوفیا صوری ، farshadsh ، dove ، Seyedehsanhosseini
هرشب پشیمان میشوم اما صبح که از خانه بیرون میرم دوباره میخوام برم
.از جاماندگان سابق لاتاری 2013
پاسخ
تشکر کنندگان: saher ، itsmasoud ، Neda86 ، mitme ، farshadsh
(2012-11-08 ساعت 12:21)armaghani نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 10:24)frozen mind نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 09:00)mahdis نوشته:  سلام همه دوستان
من پشیمون شدم آره ولی از بعد از فوت مامان . یعنی دقیقا" شبی که برادرم زنگ زد گفت اگه میتونی زودتر بیا کلی به خودم بد و بیراه گفتم که چرا اومدم چون میدونستم مامان خیلی غصه میخوره . که متاسفانه اینطوری هم شد و الانم بارها پشیمان شدم از اینکه اومدم و به خودم میگم من به بهای از دست دادنِ مامان اینجا رو دارم .... آیا این خوبه ؟؟؟؟!!!!!!!!
کاش نمی اومدم
میدونم خیلی ها سرزنشم میکنید ولی خب این ذهنیتمِ .... متأسفانه
با آرزوی بهترینها برای همه

من هنوز نرفته ام اما من هم مثل شما از الآن استرس دارم، همش نگرانم که مبادا رفتنم باعث بشه پدر و مادر پیر و ناتوانم از غصه دوری من از پا در بیان. اونا مدتهاست که اشک می ریزن و غصه می خورن ...

برای بردن پدر و مادرتون هم اقدام کنید! این امکان پذیر است.

ببخشید ولی با گرین کارت هم میشه برای آوردن پدر و مادر اقدام کرد؟
پاسخ
تشکر کنندگان: farshadsh
(2012-11-15 ساعت 13:03)ama نوشته:  
(2012-11-08 ساعت 12:21)armaghani نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 10:24)frozen mind نوشته:  
(2011-01-26 ساعت 09:00)mahdis نوشته:  سلام همه دوستان
من پشیمون شدم آره ولی از بعد از فوت مامان . یعنی دقیقا" شبی که برادرم زنگ زد گفت اگه میتونی زودتر بیا کلی به خودم بد و بیراه گفتم که چرا اومدم چون میدونستم مامان خیلی غصه میخوره . که متاسفانه اینطوری هم شد و الانم بارها پشیمان شدم از اینکه اومدم و به خودم میگم من به بهای از دست دادنِ مامان اینجا رو دارم .... آیا این خوبه ؟؟؟؟!!!!!!!!
کاش نمی اومدم
میدونم خیلی ها سرزنشم میکنید ولی خب این ذهنیتمِ .... متأسفانه
با آرزوی بهترینها برای همه

من هنوز نرفته ام اما من هم مثل شما از الآن استرس دارم، همش نگرانم که مبادا رفتنم باعث بشه پدر و مادر پیر و ناتوانم از غصه دوری من از پا در بیان. اونا مدتهاست که اشک می ریزن و غصه می خورن ...

برای بردن پدر و مادرتون هم اقدام کنید! این امکان پذیر است.

ببخشید ولی با گرین کارت هم میشه برای آوردن پدر و مادر اقدام کرد؟

شما باید اول خودتون سیتیزن بشید بعد می تونید برای بردن خانواده اقدام کنید
2013AS2xx، ارسال مدارک:آگست/تاریخ مصاحبه:فوريه آنکارا/2 نفر/كلير 8 may
انجمن مهندسین عمران مهاجرسرا
پاسخ
تشکر کنندگان: siralex ، ابی هانی ، farshadsh
من حدودا 47 سالمه و فوق لیسانس مخابراتم و کارمند..اما تلاش می کنم اگر موقعیتی پیش بیاد برم.چرا؟! به دلایل زیاد
1- آزادی......اینکه آنطور که می خوام فکر کنم و آنچه می خوام را ببینم.....شاید شما بگید دیگه از تو گذشته! اما باید بگم من دوست دارم وقتی تلویزیون را روشن می کنم احساس کنم به شعور من احترام گذاشتند. سانسوری در تلویزیون وجود نداره و من خودم نمی خواهم بر نامه ای خاص را ببینم نه اینکه وقتی می بینم حتی در فیلم های خارجی لباس مضحک رنگی تن هنرپیشه زن خارجی می کنند از خودم متنفر می شم. فکر می کنم حیوانی هستم که باید برام انتخاب کنند و من شعور انتخاب و اراده ندارم
2- صداقت...در اینجا صداقت بسیار بی رنگ شده ...هیچکس خودش نیست. اگر در کشور بیگانه به من فحش بدهند یا محبت کنند می فهمم که همراه صداقت است. چون دلیلی برای دروغ وجود ندارد ولی اینجا محبت ها هم رنگ ریا و دروغ می دهد.
3- آینده فرزندانم..... عدم برنامه ریزی صحیح ، هرروز یک بخشنامه جدید ، سردرگمی قوانین ، رابطه بازی برای ادامه تحصیل تکمیلی ، پشت سد کنکور برای رشته های مورد علاقه فرزندان و............
4-...5-.....بعضی از دلایل را نمی توان نوشت...
البته دلتنگی برای هر انسانی که از عزیزانش دورمی شه وجود داره وگرنه نمی توان به او گفت انسان...ولی بعضی وقتا لازمه شما داروی تلخی را که دکتر تجویز کرده بخوری تا بهبود یابی......... امید که تمامی عزیزان موفق و موید باشندو در سایه الطاف خداوند هر کجای زمین خدایید پیروز باشید.
پاسخ
از خوندن این بخش واقعا لذت بردم وکلی آرامش نصیبم شد
٠- بازمانده 2013AS6### آنکارا.
١- ارسال أي ١٣٠ :١٠/١٨/ ٢٠١٣ , PD: ١٠/٢١،  اپروو:١١/٢٠، كيس نامبر:٢٠١٣/١٢/٢٠-YRV20138#
٢- يكسال و دو ماه سكوت مطلق و زجر آور و رتروگرس كردن بولتن، Sad
٣- واريز ١٢٠ دلار: ٢٠١٥/٠٢ ، ٣٢٥$ :مارس،  كارنت :٢٠١٥/٠٦
٤- مصاحبه:هفته اول جولاي
٥- فرآيند اداري:در هفته اول چهار بار آپديت، هفته دوم سه بار، ٣ آگوست ٢٠١٥  و  تقريبا يكسال بعد ٢١و ٢٧و ٢٨ ژوئن ٢٠١٦
٦- كليرنس: بعد ٣٦٤ روز در ٢٩ ژوئن or شد و كليير
٧- آزمايش مجدد ٦ جولاي، تحويل مدارك  مالياتي و پزشكي به پست ٧ جولاي، انگشت نگاري و تكميل مجدد فرم ٢٦٠ در ١١ جولاي ٢٠١٦
٨- صدور ويزا  12 جولاي ٢٠١٦، تحويل پاس و بسته مهاجرتي ١٣ جولاي ٢٠١٦ پس از سه سال
٩- ورود ٢٦
پاسخ
تشکر کنندگان: asal1907 ، siralex ، amir2640 ، rouzbehdarvishi ، farshadsh
کسی که با چشم باز انتخاب کرده و رفته پشیمون نمیشه
پاسخ
یکی از دوستانم حرف خوبی زد: ما درصورتی پیروز می شویم که همان احساس خوشحالی برنده شدن در لاتاری را حفظ کنیم دراینصورت نه تنها اون لحظه موفقیت آنی را فراموش نخواهیم کرد بلکه با حفظ اون خاطره وموفقیت هر لحظه انرژی جدیدکسب می کنیم.
ما برندگان کمی ناشکر هستیم کمی از مرز کشورمان عبور کنیم عده ای هستند در کنار خیابان وپشت درهای بسته مانده اند ودر حسرت یک کلمه اوکی یک دربان امورپناهندگان میباشندو...
شماره کیس :2012AS00062xxx
تاریخ ارسال فرمهاشنبه 10تیر91
کنسولگری: ANKARA
یکضرب
تعداد :1نفر
پاسخ
(2012-12-27 ساعت 02:50)iranian1 نوشته:  یکی از دوستانم حرف خوبی زد: ما درصورتی پیروز می شویم که همان احساس خوشحالی برنده شدن در لاتاری را حفظ کنیم دراینصورت نه تنها اون لحظه موفقیت آنی را فراموش نخواهیم کرد بلکه با حفظ اون خاطره وموفقیت هر لحظه انرژی جدیدکسب می کنیم.
ما برندگان کمی ناشکر هستیم کمی از مرز کشورمان عبور کنیم عده ای هستند در کنار خیابان وپشت درهای بسته مانده اند ودر حسرت یک کلمه اوکی یک دربان امورپناهندگان میباشندو...
واي خدا. من كلير بشم بايد برم ويزا بگيرم. 100 در 100 پشيمونم. اين مطالب خوندم و با بسياري از دوستان و اشناياني كه در امريكا هستند صحبت كردم دقيقا همين حرفهارو ميزدن و همه پشيمون. بهتره اصلا ديگه جلو نرم مثل باتلاق هر چي دست و پا بزنم بيشتر فرو ميرم. من ترسيدم والا.تازه با 16 سال سن.
مصاحبه. 24 Jan,,,,,,;كليرنس صورتي .....كيس نامبرَas 2*** 2013 ........سفرنامه
پاسخ
تشکر کنندگان: 3pideh
(2013-02-05 ساعت 17:53)yashim نوشته:  
(2012-12-27 ساعت 02:50)iranian1 نوشته:  یکی از دوستانم حرف خوبی زد: ما درصورتی پیروز می شویم که همان احساس خوشحالی برنده شدن در لاتاری را حفظ کنیم دراینصورت نه تنها اون لحظه موفقیت آنی را فراموش نخواهیم کرد بلکه با حفظ اون خاطره وموفقیت هر لحظه انرژی جدیدکسب می کنیم.
ما برندگان کمی ناشکر هستیم کمی از مرز کشورمان عبور کنیم عده ای هستند در کنار خیابان وپشت درهای بسته مانده اند ودر حسرت یک کلمه اوکی یک دربان امورپناهندگان میباشندو...
واي خدا. من كلير بشم بايد برم ويزا بگيرم. 100 در 100 پشيمونم. اين مطالب خوندم و با بسياري از دوستان و اشناياني كه در امريكا هستند صحبت كردم دقيقا همين حرفهارو ميزدن و همه پشيمون. بهتره اصلا ديگه جلو نرم مثل باتلاق هر چي دست و پا بزنم بيشتر فرو ميرم. من ترسيدم والا.تازه با 16 سال سن.
من به تو چی بگم آخه دختر خوب
اوکی شما تصمیمت رو عوض می کنی و نمی ری بعدش چی 2 سال دیگه در بهترین حالت با تلاش زیاد از صد کنکور رد میشی و دانشگاه شریف قبول میشی
درست تموم میشه و میوفتی دنبال پذیرش جی آر ای تافل... میری مصاحبه آمریکا ....
رسیدی کجا؟ جایی که الان هستی
یک لحظه از تصمیمی که گرفتی مردد نشو هر چند که قلبا دوست ندارم نابغه های کشورم رو تشویق به رفتن کنم ولی مگه راه دیگه ای هست؟؟؟
تو اولین تفری نیستی که تو این سن می خواهی بری قطعا آخرین نفر هم نخواهی بود
ممکن سختی های زیادی داشته باشه ولی بهت اطمینان می دم که ارزشش رو داره
هر شهری که بری مطمئن باش می تونی رو کمک بچه های مهاجرسرا حساب کنی پس صبر کن تا کلیرت بیاد و به امید خدا بری به سرزمین فرصت ها
کیس نامبر:2013AS8900/تعداد افراد کیس:3 نفر/اورنج کانتی کالیفرنیا
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان