ارسالها: 29
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان من من الان نزدیک 3 ماه که اومدم سن خوزه هستم هنوز کار پیدا نکردیم ولی اینجا خیلی خوبه برا همه چیز فکر شده اعصاب آدم راحته گاهی دلم تنگ میشه ولی خوب همین. تازه باید بگم من یه آدم فوق العاده عاطفی بودم و همه از جمله خودم فکر نمی کردم دوام بیارم ولی اینجا واقعا خوبه فکر نمی کنم هیچ وقت از اومدن پشیمون بشم
ارسالها: 272
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2012
رتبه:
24
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آمریکا هم یک جایی مثل تمام جاهای دنیا با مشکلات خودش. فقط تبلیغاتش این طرز فکر رو تو ذهن ما جهان سومیا گذاشته . وقتی واردش میشی تازه میفهمی که ...
همه جای دنیا سختی کشیدن داره . برای زندگی تو آمریکا باید کاملا تغییر کنی تا بتوونی دووم بیاری-- تغییر از لحاظ اقتصادی . از لحاظ اجتماعی . سیاسی . احساسی.
یک کرکتر جدید. روابط عمومی خیلی بالاتر از محیط مجازی web .
وگرنه تبدیل میشی به .....
و این رو میدونم که ایرانی هستیم و قوی .. از پس همه چیز بر میایم . فقط انرزی مثبت داشته باشیم و خوب فکر کنیم .
8XXX * ایروان
ارسالها: 85
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-04-02 ساعت 09:01
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-02 ساعت 09:05 توسط Hediyeh.)
سلام دوستان
این مطلبو امروز از جایی خوندم خیلی به دلم نشست چون به نظرم یه واقعیته و وصف حال خیلی از ماها!
امیدوارم تکراری نباشه براتون!
داستان آنهایی که رفتند "از ایران" و آنهایی که ماندند "در ایران"
آنهايی که "از ایران" رفته اند همانطور که دارند يک غذای سر دستی درست میکنند تا تنهايی بخورند، فکر میکنند آنهايی که ماندهند الان دارند دور هم قورمه سبزی با برنج زعفرانی میخورند و جمعشان جمع است و میگويند و میخندند.
آنهايی که مانده اند "در ایران" همانطور که دارند يک غذای سر دستی درست میکنند فکر میکنند آنهايی که رفتهند الان دارند با دوستان جديدشان گل میگويند و گل میشنوند و از آن غذاهايی میخورند که توی کتابهای آشپزی عکسش هست.
آنهايی که رفتهند فکر میکنند آنهايی که ماندهند همهش با هم بيرونند. کافیشاپ، لواسان، بام تهران و درکه میروند. خريد میروند… با هم کيف دنيا را میکنند و آنها را که آن گوشه دنيا تک افتادهند فراموش کردهند.
آنهايی که ماندهند فکر میکنند آنهايی که رفتهند همهش بار و ديسکو میروند و خيلی بهشان خوش میگذرد و آنها را که توی اين جهنم گير افتادهند فراموش کردهند.
آنهايی که رفتهند میفهمند که هيچ کدام از آن مشروبها باب طبعشان نيست و دلشان میخواهد يک چای دم کرده حسابی بخورند.
آنهايی که ماندهند دلشان میخواهد يکبار هم که شده بروند يک مغازه ای که از سر تا تهش مشروب باشد که بتوانند هر چيزی را میخواهند انتخاب کنند.
آنهايی که رفتهند همانطور که توی صف اداره پليس برای کارت اقامتشان ايستادهند و میبينند که پليس با باتوم خارجیها را هل میدهد فکر میکنند که آن جهنمی که تویش بودند حداقل کشور خودشان بود.
آنهايی که ماندهند همانطور که گشت ارشاد با باتوم دخترها را سوار ماشين میکنند فکر میکنند که آنهايی که رفتهند الان مثل آدمهای محترم میروند به يک اداره مرتب و کارت اقامتشان را تحويل میگيرند.
آنهايی که رفتهند، پای اينترنت دنبال شبکه 3 و فوتبال با گزارش عادل يا سريالهای ايرانی و اخبارهايی با کلام پارسی و ايرانی هستند.
آنهايی که ماندهند در حسرت دیدن کانالهای ماهواره بدون پارازيت کلافه میشوند و دائم پشت ديش هستند.
آنهايی که رفته اند میخواهند برگردند.
آنهايی که ماندهند میخواهند بروند.
آنهايی که رفتهند به کشورشان با حسرت فکر میکنند.
آنهايی که ماندهند از آن طرف، دنیایی رویایی میسازند.
اما هم آنهايی که رفته اند و هم آنهايی که ماندهند در يک چيز مشترکند:
آنهايی که رفته اند احساس تنهايی میکنند.
آنهايی که ماندهند هم احساس تنهايی میکنند.
آنها که میروند وطنفروش نیستند.
آنهايی که میمانند عقب مانده نیستند.
آنهايی که میروند، نمیروند آن طرف که مشروب بخورند.
آنهايی که میمانند، نماندهند که دینشان را حفظ کنند.
همهی آنهايی که میروند سبز نیستند.
همه ی آنهايی که میمانند پرچم به دست ندارند.
آنهايی که میروند، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند. یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر میکنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود.
و آنهايی که میمانند، میمانند تا شاید وطن را جایی برای ماندن کنند.
"نشریه دانشجویی شریف"
کیس نامبر;2012as34xxx
کنسولگری: ابوظبی
تاریخ مصاحبه: می 2012
تاریخ ورود به امریکا: سپتامبر 2012
مقصد: کالیفرنیا- لس آنجلس
ارسالها: 54
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-04-03 ساعت 12:18
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-03 ساعت 12:20 توسط opayamani.)
دوستان سلام و به امید سال خیلی خوب برای شما عزیزان
من مدتی بود که با خودم کلنجار می رفتم که به این تاپیک نیام ولی نشد من فقط می خواستم در مورد احساس غربتش به استثنای سایر مشکلاتش از قبیل کار و پول و ارزش دلار و هزینه ها و غیره بگم که دوستان عزیز اینجا خیلی ها هستند که سالها زیادی هست که اینجا هستند ولی همش فکر می کنند که اخرش یه روز بر می گردند چرا چون همیشه فکر می کنند که اینجا همیشه خارجی هستند حتی اگه سیتیزن بشند نه اینکه اینجا بد هست . نه بلکه این افکار ما یا بهتر بگم احساسات ما هست که در شرایط مختلف تغییر می کنه همین طور که الان در ایران هستیم و دلمون می خواهد بیایم این ور ولی به محض اینکه می آیم اینور فکر می کنیم باید برگردیم اون ور این بخاطر اینه که ما واقعا در مورد این موارد فکر نمی کنیم یا حداقل اون جور که دلمون می خوات فکر می کنیم احساس همیشه غلبه می کنه و اون هم ناشی از تبلیغاتی است که بقول دوستمون می شه و تبلیغات احساس کاذب نیاز در شما بوجود می آره و دیگه وظیفه مغز تا اندازه ای کم می شه یادمه یه وقت می خواستم برم کبک در کانادا و مجبور بودم که زبان خیلی سخت فرانسه رو بخونم به اصرار همسرم روزی که داشتم قراداد رو با دفتر کاریابی امضا می کردم ازش در این مورد سئوال کردم و اون جوابی رو به من داد که من دلم می خواست داد و گفت نه مشکلی نیست 6 ماهه یاد می گیری بعد از 6 ماه وقتی ابنو واسه معلم زبان فرانسه ام به جهت عدم پیشرفت در کلاس زبان تعریف کردم خندید و گفت اون بگه شما چرا پذیرفتید؟ چون تبلیغات در مورد کشور کانادا باعث شده بود که من دیگه هیچ چیز رو اون جور که هست نبینم اگر شما هم از این دسته افراد هستید پلهای پشت سرتون رو خراب نکنید به خدا هرکی که می گه سختی اش 1 سال اول هستش دروغ می گه چون همه عمر سخته اول فکر می کنید وقتی سیتیزن شدید پس بعد بر می گردید ولی بعد بچه های شما دیگه اونجا بزرگ شدند (البته اگه بچه داشته باشید)یا کاری یا بزینسی دارید خونه ای گرفتید دیگه در ایران چیزی ندارید و سنی از شما گذشته و دیگه قدرت از صفر شروع کردن در ایران رو ندارید اینجا آدمهای هستند که وضعیت خیلی بدتر از ایران دارند ولی حاضر نیستند که برگردند چون می گن ما سالها از ایران دور بودیم و اینجا راه و چاه و بلد رو دیگه بلد شدیم و لی در ایران نمی دونیم بایستی چکار کنیم و بخاطر همینه که نمی تونند برگردند و بخاطر این دست مسائل هم هست که نمی تونید و بر نمی گردید البته صد درصد نیست ولی این رو می تونید با سر زدن به سوپر مارکتهای ایرانی این طرف و ببینید که پیر مردها و پیر زنهای ایرانی که با ولع خاصی در حال خرید نون سنگک و محصولات مشابه همین کالاهای ایرانی هستند که هم با ذائقه اونهاجور باشه و اونها رو حتی یاد ایران بیاندازه (مثل من که تا به حال نتونستم با پیتزای اینها کنار بیام و از یه پیتزا فروشی ایرانی که پیتزاهای شبیه ایران داره پیتزا می خرم )یعنی به نظر شما 30 یا 40 سال زندگی در اینجا نمی تونه (منظورم پیرمردها و پیر زن های ایرانی هست نه خودم )ذائقه رو عوض کنه حتی مسائل خیلی کوچک مثل دستشوئی رفتن .دوستان بعضی چیزها تا اخر عمر با ما هستش و هیچ وقت تغییر نمی کنه فقط یه خورده ضعیف تر میشه و من حتی کسانی رو دیدم که حتی سعی می کنند فارسی صحبت نکنند تا خودشون رو این طرفی نشون بدند باز برای خریدشون میان این فروشگاهها و یا حتی ما همون ایرانی های هستیم که وقتی تو ایران می خواهیم بریم یه تور مسافرتی به خارج از کشور بگیریم کارمند آژانس بهمون می گه که برید فلان هتل که ایرانی بازار نیستش حتی فکر نمی کنیم که این کارمند محترم داره هم به خودش و هم به ما توهین می کنه مگه ما ایرانی نیستیم وحتی بهمون باد دادند که ایرانی های مقیم لس آنجلس فلانند (البته توهبن نشه به هیچ ایرانی عزیز مقیم این شهر) بعد میایم این ور و من همین یکشنبه گذشته در مراسم سیزده بدر امسال با چشمهای خودم دیدیم که چندین هزار نفر ایرانی اونجا بودند که همه اونها حتی مبلغی رو هم به عنوان ورودیه پرداخت کرده بودند و امده بودند که ایرانی های هموطنشون رو ببینند همین ما ایرانی های که در خارج از کشور سعی می کنیم که به هم ثابت کنیم که هموطن هستیم مثلا وکلای ایرانی اینجا بیشتر دنبال موکلهای ایرانی و دکترهای ایرانی اینجا دنبال مریضهای ایرانی هستند و همیشه حرفشون این هست که ما بایستی در خارج از کشور همدیگر رو حمایت کنیم ولی اقسوس در داخل همه از هم چی بگم اقسوس این قسمت اخر هم برای دوستانی که فکر می کنند که بعد از رفتنشون از ایران می روند جائی که هیچ ایرانی نباشه و هیچ وقت هم برای ایران و ایرانی دل تنگ نخواهند شد بایستی خدمتشون عرض کنم که من دوستانی دارم که همین حرف رو می زدند و الان شهرهای دیگر امریکا غیر از لس آنجلس هستند و بمن می گن خوش بحالت که لس آنجلس هستی و دور و برت همه ایرانی هستند پس ببیند سالها زندگی در اینجا شاید کمی از احساساتمون کم کنه ولی اون رو نمی تونه مدفون کنه و همه عمرتون این غم غربت رو دارید چون همه ما سعی می کنم به نوعی احساساتمون رو از بقیه پنهان کنیم و خودمون رو متفاوت از بقیه نشون بدیم و تمام اینها رو در پروسه مهاجرت نادیده می گیریم من از اول تصمیم درستی نگرفتم ولی جدا از غم غربت مسائلی سخت تر از اون مثل غرور بی جا و خیلی چیزهای دیگه داره باعث می شه که یه تصمیماتی بگیرم که شاید و باید زودتر می گرفتم اینها فقط درد دل هستند و بنده قصد عوض یا تائید کردن نظر کسی رو ندارم و فقط گفتنش برای اطرافیان بنده سخت بود و بهمین جهت نوشتم مثال اون کسائی که نزد کشیشان می رفتند تا اعتراف کنند و کمی از عذاب وجدانشون کم بشه من هم نوشتم تا شاید کمی ارومم کنه چون یادمون دادند که ناسلامتی ما مرد هستیم و مرد که گریه نمی کنه (ولی می تونه بنویسه که) با آرزوی موفقیت برای همه دوستان
ارسالها: 83
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Mar 2011
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-04-04 ساعت 02:25
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-04 ساعت 02:29 توسط hamed..)
واقعا اینجا پره از انرژی منفی
فقط اینو میخواستم بگم که هر کس یه جوری دنیا رو می بینه و باورهای یک انسان هست که نحوه دیدش به دنیا رو مشخص میکنه...
یکی باور داره که میلیاردر میشه و همینطوری هم میشه...یکی باور داره که اگه بره آمریکا تا 1 سال کار گیرش نمیاد و همینطور هم میشه...
یکی باور داره که میشه بیل گیتس و همین طور هم میشه و اون یکی هم باور داره که رفت آمریکا باید پدرش دربیاد و سختی بکشه و همین طور هم میشه و سختی به سراغش میاد....
بنابراین سعی کنید محدودیت های ذهنتون رو بشکونید و باورهاتون رو درباره این جهان زیبا عوض کنید و بدونید که هر چی سرتون میاد فقط ناشی از باورهاتون هست وبس....
من هنوز آمریکا نیومدم ولی تجربه هایی که داشتم در ایران بهم نشون داد که کار پیدا کردن هم مربوط به باورهای انسان هست..اگر مثل بعضی از دوستان فکر میکنید که فقط در ایران یا آمریکا با رابطه میشه کار خوب پیدا کرد باید بگم که مشکل از خودتون و باورهاتون است و مشکل ربطی به پارتی و آشنا نداره....
[en]William Shakespeare Said : I always feel happy, you know why? Because I don't expect anything from anyone. Expectations always hurt
Life is short ...
So love your life ...
[/en]
ارسالها: 1,046
موضوعها: 26
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
72
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
سلام
اینکه ادم نگاه مثبت داشته باشه خیلی خوبه اما قرار نیست واقعیتها کتمان بشوند.
در ضمن در این تاپیک قرار است افرادی که مهاجرت کرده اند تجربیات خود را با ما در میان بگذارند از دوستانی که هنوز مهاجرت نکرده اند تقاضا می کنم در این تاپیک فقط خواننده باشند و نظرات خود را در تاپیکهای مشابه مانند چگونه در آمریکا موفق شویم بیان نمایید .
با تشکر از همه و با ارزوی موفقیت برای همه
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی
معذوری اگر در طلبش میکوشی
باقی همه رایگان نیرزد هشدار
تا عمر گرانبها بدان نفروشی
ارسالها: 1,762
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
222
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
همونطور که بارها کاربران مختلف نوشته اند خوشبختی در زندگی در هر نقطه ای از کره زمین بستگی به احساس آدمیزاد داره. یکی از زندگیش در خوش آب و هواترین نقاط دنیا و داشتن کاری پر درآمد راضی نیست و دیگری از زندگی در نقطه ای بد آب و هوا و دور از تمدن با حقوقی بخور و نمیر لذت می بره. اگر دو مهاجر فرضی با شرایط یکسان در کشور مبدا رو تصور کنید که هر دو به مقصدهای یکسان مهاجرت می کنند و در زندگی به یک اندازه هم پیشرفت می کنند و ازشون در مورد میزان موفقیتشون سئوال کنین بعید هست که پاسخ یکسانی دریافت کنید. متاسفانه تا حال برخورد کاربران مشتاق برای جلای وطن با مهاجرین ناراضی از وضعیت خودشون طوری بوده که کمتر کسی جرات کرده تجربیات تلخ خودش رو بیان کنه و به نظر من این بزرگترین نقطه ضعف مهاجرسراست. حتم دارم با همکاری و حمایت همگی دوستان در آینده ای نزدیک "واقع بینی" جای "رویا پردازی" را خواهد گرفت. به امید آن روز.
ارسالها: 1,045
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2010
رتبه:
97
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
من هم نمی دونم چرا دوستانی که هنوز مراحل مهاجرت رو پشت سر نگذاشتن، این قدر به شنیدن و خوندن واقعیتها حساس هستند؟ دوست عزیز من که قراره لاتاری شرکت کنید، شرکت کردید و منتظرید تا به امید خدا قبول بشید، و شما دوستی که آماده رفتن هستید، من به عنوان کسی که دو سال و خرده ای هست اینجا هستم،با تمام پوست و گوشتم حس می کنم اونچه که دوستان اینجا از تجربیاتشون میگن.
دوست عزیز بگذارید به اصطلاح برسید اینجا و مراحل جا افتادن رو طی کنید. اونوقت متوجه خواهید شد که خیلی چیزها باعث میشه بارها از اومدن پشیمون بشید. خیلی از افراد مجرد هستند و باید مدتها تنهای تنها از صفر شروع کنند و مرحله به مرحله زندگی رو بسازن. دور از خانواده، دور از همه علائق و دلبستگی های دوران زندگی در ایران، یکباره باید همه چی رو بگذاری و بگذری . معلومه که سخته. اونهایی که با خانواده میان حداقل هم دیگه رو دارن، هر چند باز هم اگر یک حساب بانکی بی انتها نداشته باشند مشکلات زندگی تا مدتها اذیتشون خواهد کرد. زندگی کردن در اینجا شوخی بردار نیست.
بپذیرید دوستان من واقعیت ها رو. فرار کردن از واقعیت باعث نمیشه حتما موفق بشید و هیچ سختی رو هم تجربه نکنید.
اگر بسیار انسان مثبت اندیشی هستید ، چه خوب.. ولی این مساله با خوش باوری یا به اصطلاح سر رو زیر برف کردن فرق داره. یک انسان مثبت اندیش همه سختی ها رو تجربیات دیگران رو می شنوه و بدون جبهه گیری سعی میی کنه ازشون به نفع خودش استفاده کنه.
شما تصمیم دارید بیاید آمریکا ، از موندن در ایران خسته شدید ( به هر دلیلی) ، حاضرید هر گونه سختی رو هم تحمل کنید اینجا و هر کاری هم انجام بدید برای داشتن زندگی بهتر؟ بسیار عالی و نیکو ! ولی این مورد هیچ تضادی با درس عبرت گرفتن از اشتباهات دیگران یا یاد گرفتن راههایی برای روبرو نشدن با سختی های دیگران ، یا حداقل آمادگی پیدا کردن و شناخت سختی های احتمالی نخواهد داشت.
ده بار از خودم وتجربیاتم گفتم اینجا. یه بار دیگه هم روش. من تنها اومدم اینجا و تنها زندگیمو ساختم . خیلی سختی کشیدم و هنوز هم دارم روزی بیش از 18 ساعت کار می کنم و کالج میرم و درس می خونم. مثل تراکتور ! به ندرت پیش میاد که اصلا امکان تفریح پیدا کنم. وقت ندارم برای هیچ کاری . همه اش کار و درس. خسته میشم، گله می کنم به خودم و آرزو می کنم کاش شرایطی بود که هیج وقت ایران رو مجبور نمیشدم ترک کنم.
اما همه سختی ها رو می کشم برای انکه بالاخره راهی رو که پا توش گذاشتم و خودم انتخاب کردم رو پیش برم. طوری که وقتی 5 سال دیگه برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم، نپرسم از خودم که چه کار کردی تو این مدت و چه گلی به سرت زدی؟ برای انکه می خوام زندگیم از اینی که هست روز به روز بهتر بشه. خدا رو شکر کار خوبی دارم و نگران خرج زندگی نیستم، اما می خوام بهتر بشه اوضاعم. پس تلاش می کنم و هر چند وقت حاصل تلاشم رو هم می بینم و کیف می کنم !
هنوز هم تمام پستهای درد دل دوستان تازه وارد رو می خونم و مثل یک فیلم سینمایی خاطرات مهاجرتم زنده میشه برام و خیلی وقتها نکات تازه هست که ازشون درس می گیرم.
مهاجرت چه خوشتون بیاد چه بدتون بیاد، سخته ، خیلی سخت.. همه این مسائلی هم که دوستان دیگه در این تاپیک و مشابه اون عنوان می کنند درسته و ممکنه برای شما هم پیش بیاد. بخونید همه این خاطرات رو . برای خودتون نکات مثبت و منفی رو که برداشت می کنید، یادداشت کنید. برای سختی هایی که دیگران تعریف می کنند، آماده بشید، راه حل پیدا کنید تا وقتی اینجا اومدید، با توجه به روحیه مثبت اندیش و عزم استواری که دارید خیلی سریع مراحل اولیه رو پشت سر بگذارید و موفق بشید.
تو یکی از پستهام در مورد این سختی ها نوشتم و بعدش به چندین و چند جرم از جمله خودباختگی و بدبینی و غرب زدگی ! و دستوری صحبت کردن و .. محکوم شدم. باشه اشکال نداره. عادت دارم. مهم هم نیست برام. اونچه که مهمه اینه که مهاجرسرا محل بیان واقعیتهاست. هر کسی تا زمانی که توهین به کسی نکرده می تونه واقعیتهای زندگی خودش رو عنوان کنه برای همه کسانی که اونها رو دوست و همدم و همراهش می دونه. حالا اگر کسی فکر می کنه که مهاجرین واقعا بیکارن که با وجود تمام دغدغه هایی که دارن پاشن بیان اینجا وقت بگذارن کلی تایپ کنن تا چند نفر رو از اومدن آمریکا منصرف کنن، اشتباه محضه !
من هم قصد نصیحت هیچوقت ندارم، چون خودم هم انسان نصیحت پذیری نیستم ! فقط مثل یک کتاب آیین نامه رانندگی که می گه کجا باید چپ برید و کجا راست تا تصادف نکنید، من هم سعی ام راهنمایی کردنه. اگر خوشتون نیامد عذر می خوام.
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
(2013-04-03 ساعت 12:18)opayamani نوشته: دوستان سلام و به امید سال خیلی خوب برای شما عزیزان
من مدتی بود که با خودم کلنجار می رفتم که به این تاپیک نیام ولی نشد ..........
اولا دوست عزیز کی گفته مرد گریه نمیکنه ؟ اون کاری که مرد نمیکنه نانای هستش من که گاهی یواشکی گریه میکنم.
در ضمن شما یک مقدار مثبت اندیش باش مثل من ! چون من همیشه فکرم اینه که پیر شدم و با بچه ها و نوه هام دارم دست و پا شکسته انگلیسی بلقور میکنم در حالیکه اومدن به خونه سالمندان برای دیدار کریسمس ! و عیالم هم بسکه غر بهش زدم چند سالی هست که ازم جدا شده و در ارامش هست و تازه وقتی که عیادت کننده ها رفتن من با یک مشت پیر و پاتال امریکایی دور هم نشستیم و اونا دارن همینطور که شرابشون رو میخورن از خاطرات بچگی و جوونیشون و خیلی اشتراکاتی که دارن با هم میگن و میخندن و منم مثل بز اخوش نگاشون میکنم و بسیاری افکار مثبت دیگه
اما گذشته از مزاح شما بسیار کار خوبی میکنی که نظراتت رو به اشتراک میگذاری که من یکی هم دربست با همش موافقم . من و شما برادر با هزاران کیلو چسب دوقلو به اداب و فرهنگ هیچ چیز اینجا نخواهیم چسبید .نه ما که کسانی رو دم دست دارم که پس از 30 سال نتونستن و این بسته به شغل و درامد و هیچ چیزی هم نداره خدایی من که زندگی راحتی دارم و نه کارم سخته نه کسی با اسلحه پشت در خونمه نه معطل نون شب هستم ولی بقول خودت هر چی جلو میره احساس غربت هم بیشتر میشه.( میدونی چرا چون همون 4 نفری هم که از ته دل ادم رو دوست داشتن دیگه نیستن اگر چه همه به ظاهر خندان و مهربانند ولی خب تا جایی که با کسی کار یا کنتاکت مالی نداری حالا چیزی تو مایه ایران که همه میگن اینجور شده)
البته هستن هم کسایی که این حالات رو نداشته باشن از اون موارد هم زیاد دیدم که بعد 15 سال یک بار هم به ایران برنگشتن حتی دور از جان همگی برای تشییع پدر و مادر خدا بیامرزشون ولی وقتی باهاشون صحبت میکنی واقعا اینجا رو دوست دارن از ته دل و عشق عجیبی مثل حس وطن رو نسبت به این سرزمین دارن و بحث عادت نیست خلاصه هر کسی از ظن خود شد یار امریکا !
در تایید حرف بقیه دوستان واقعا هجرت کار و ریسک بس بزرگی هست و یک مرحله مشکل از تغییر که گاهی میشه گفت مثل ازدواج کردن. همسایه ای دارم که یک مرد امریکایی حدود 55 ساله هست و همیشه میگه من بدنم میلرزه وقتی تو میگی تو و خیلی از هموطنات بلند میشید و از اونطرف دنیا همه چیرو میگذارید و میاید به یک جای ناشناخته (کاری که البته اجداد خودش کردن) در حالیکه از فقر یا جنگ فرار نمیکنید و من به این ریسک پذیری شما غبطه میخورم.
یک تفکری هم هست که میگه خب اقا اگر اینطوره خب برگردید. درست اینم حرفی هست واقعا اگر برای کسی عرصه خیلی تنگ باشه و بخواد به افسردگی دائمی برسه بازگشت هم گزینه بدی نیست. این هم مثل رفتنش یک تصمیم شخصیه با در نظر داشتن همه چیز اما نسخه نداره همینطور که نمیشه به کسی بگی برو نمیشه هم ساده گفت حالا برگرد.
در امان خدا
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند
ارسالها: 207
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jun 2009
رتبه:
103
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
اخذ ویزا : 14 مارچ 2013 - سفارت : آنکارا - مقصدفعلی : هیوستون ( تگزاس) - مقصد نهایی : سیاتل
این نیز بگذرد ...
ارسالها: 1,426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
75
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
1 تاپیک در وصف خوبیهای مهاجرت هم لازمه (اگه نیست) که بعد از این تاپیک 1 سر برید اونجا که نیامده پشیمون نباشین . حد اقل بیاید یکی دو سال بقول اینها یه چنسی بهش بدید شایدم خوب بود !
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند