ارسالها: 67
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
داستان برنده شدن من یه جورایی فرق داره با همه بخونید................
من اصلا نمیدونستم لاتاری نه مه نه داداشم ثبت نام میکرد واسم هر سال اصلا به منم نمیگفت، اون موقه من تازه رفته بودم سربازی تا ساعت 2هرروز خدمت بودم بعدم میرفتم سرکار تا 11شب تو استخر کار میکنم (نجات غریق و مربی شنام)یکی از استخرای شرق تهران، شب 5شنبه خسته و کوفته اومدم خونه داداشم مامان بابام پریدن بغلم گفتن لاتاری اسمت دراومده منم بعد چند دقیقه سکوت گفتم به سرباز پاسبورد نمیدن، بله منم 13 ماه مونده بود خدمتم تموم بشه خودتونو بذارید جای من ببنید چه حسیه ..........
تا اینکه
سال 90 داداشم به زور واسم ارشد اسم نوشته بود پیام زور مارم به زور بردن سر جلسه، لیسانسنم الکترونیکه فوق فیزیک پلاسما شرکت کردم ((چه ربطی داره آخه)) هیچیم بلد نبودم با تقلب از رو ملت شیراز قبول شدم بعدم گفتم فایده نداره برم که چی آخرش، رفتم سربازی که لاتاری اسمم در اومد دقیقا 2ماه عذاب کشیدم تا دانشگاه دوباره بعد 1سال قبولی ثبت نامم کرد و از سربازی معافیت تحصیلی گرفتم، 2ماه عذاب کشیدم لذت برنده شدن از دماغم در اومد دانشگاه نامه میداد س پ ا ه تایید نمیشد و بالعکس........ خیلی بد بختی کشیدم به جاش کامل دیگه از اینجا متنفر شدم به خدا برم دیگه پشت سرمم نگاه نمیکنم.........
شماره کیس: 2013x7xxx
شماره کیس: 201200046XXX
تاریخ ارسال مدارک 2013: 23 می2012
تاریخ ارسال مدارک 2012 : 11آگوست 2012
تاریخ مصاحبه :20 سپتامبر
ورود به آمریکا :25 سپتامبر
ارسالها: 187
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
21
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان ممنون از پستاتون.
نمیدونم از کجا تعریف کنم،حقیقتش من هچوگت به لاتاری اعتقاد نداشتم یعنی همیشه فکر میکردم که شانس نصیبم نمیشه یعنی کسانی هستند که سالیان سال شرکت میکنند و برنده نیمیشن چه برسه به من که بخوام همون سال اقبال قبولی رو کنه،
داستانه برنده شدن من از اینجا شروع شد که برادار بزرگم ۲ سال بود که شرکت میکرد و هر سال هم وقت مهر که میشد من به تنها چیزی که فکر نمیکردم بردن لاتاری بود تا اینکه پارسال یکی از دوستانمون برنده شدن و همينطور یکی از اقوامبعد از ١١ سال شرکت کردن و الان هم آمریکا هستند.منم گفتم از چند ماه پیشش که امسال هم علا الله توکل به خدا اگه بشه امسال شرکت میکنیم،تا اینکه مهر ماه هم اومدو من همچنان غافل از ثبت نم لاتاری،يك مسافرت کاری به چین داشتم اصلا یاد ثبت نام نبودم،هيچوقت یادم نیمره روز آخری که عازم بودم داداشم هم اومده بود گفت امسال نمیخوای ثبت نام کنی, منم با عجله یه عکس و یه کپی پاسپورتم و با اطلاعات دگهٔ که داداشم لازم داشت براي ثبت نام و بهش دادم و بعدشم موقع رفتن هم به همسرم سفارش کردم که زود عکس بگیره و با کپی پاسپورت به داداشم برسونه آخه یادمه تو اوایل آبان بدو ۲ تا ۳ روز مونده بود که سایتش بسته شه.تو سفر بودم که ايميل داداشم و گرفتم که كانفرم نامبر و اینا رو برام میل کرده بود،گذشت تو گذشت ماههاغرق زندگ روز مره با تمام مشغله هاش, از لاتاری غافل شده بودم فقط داداشم گفت بود که اوایل اردیبشت نتیجها میاد بیرون.
شب اعلام نتایج با همسرم که حرف میزدم از ۳ روز پیشش به من میگفت قبول میشی تو, و من میگفتم من که شانس ندارم اگه قراره اسممون در بیاد اسم تو در میاد،نمیدونم انگار یه حسی به همسرم القا میکرد که آسممون در میاد چون با اطمینان کامل میگفت که اسمت در میاد امسال, منم همش میگفتم عمرا ,فک نکنم،از ما جلوتر خیلیا تو صف هستن مثلا فلانی بد از ۱۱ سال اسمش در اومدش اینا نه ما همون سال اول.شب که نتیجیه ها اعلام شد این قدر سایت ترا فیکش زیاد بود که اصلا به هیچ وجه نیمیشد چک کرد سیل هجوم از سراسر دنیا ریخته بود تو سایت،خلاصه اون شب چند بار سعی کردم اما نشد،صادفاابگم اصلا استرس نداشتم،شبشم خیلی ریلکس گرفتم خوابیدم،صبح که میخواستم برم سر کار دم در بودم که گفتم اسم ما که در نمیاد شب چک میکنم اما باز گفتم ۵ دقیقه که وقتم و نمیگره خلاصه نشستم پشت لب تاپ،باز سعی کردم ۱ بر ۲ بر ۳ بر ۴ بر باز سایت باز نشد گفتم این بار آخرم هم امتحان میکنم توکل به خدا،الان که دارم منوسم یاد اون لحظه افتادم وقتی که سابمیت رو زدم صفحهٔ بارکد که اومد مشخصاتم رو نوشته بود منم سر نگاه کردم فک کردم که اسم اینا رو بس هر که میزنند و اعلام میکنه که برنده نشدین،وقتی که با دقت خواندم دیدم زده که شما برنده شدین لاتاری باورم نیمیشد چند لحظه به لب تاپ زول زده بودم و انگار برق ۲۲۰ ولت زده بودن بهم و خشک زده بود،یعنی اسمم در اومده بود،همسرم خواب بود سر رفتم همسرم رو هم بدر کردم با عجله،بلند فریاد میزدم که پا شو آسممون تو لاتاری در آماده،همرام هم از خواب با خوشالی پرید بهم گفت من که بهت گفت بودم اسمت در میاد،دتیمن خیلی خوشحال بودیم اول صبحی،بد به خنودهمن اطلاع دادیم اونم هم خیلی خوشحال شدن،اون روز روز عجیبی بود یکی از قشنگترین روزهای زندگمن،راستی اون روز هم ساعت ۱۱ رفتم سر کار عوض ساعت ۸،هاهاهاها،داداشم اینا مکه بودن که از خوشحالی همون روز زنگ زدم مکه که به داداشم اطلاع بدم داداشم اینا هم کلی خوشحال شدن و تبریک گفتند،به داداشم گفتم مرسی عزت سپاسگزارم این راهی که باز شده و این افق زیبا رو من به خاطره تو دارم که به فکر بودی،این بود داستانه قبولی ما بد از اون روز من با توسعه دوستمون با مهجرسرا آشنا شدم و قدم به قدم با مهاجر سارا میرفتیم جلو و هر سالی و هر نکتهٔ مس یه وکیل دلسوز جوابمنو میگرفتیم،اینجا هم لازمه که از همهٔ دوستان عزیز چه برندههای امسال و چه سالهای گذشته که با صبر و شکیبای وقت میزارند تا این راه و همه با موفقیت به سر انجام برسانند تشکر و قدر دانی میکنم،ایشالا که همهٔ دوستانی عزیز تو این راه موفق باشند،مخلص همگی.
شماره کیس:***2013AS00008 تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012 کنسولگری:ابوظبی افراد كيس: 2 نفر مصاحبه:نیمهٔ June . ویزا : یک ضرب مقصد : لاس وگاس سفر نامه
ارسالها: 1,318
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
157
تشکر: 0
7 تشکر در 0 ارسال
2012-07-12 ساعت 19:34
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-07-12 ساعت 19:45 توسط bayat_r.)
خوب من هم اعتراف می کنم در حضور شما:
من 3 سال پیش برای کانادا اقدام کردم.یک هفته آیلتس دیر به دستم رسید و بعد برای کبک.پارسال از طرف شرکت برای ادامه کار رفتم دفتر دبی و اونا برای اقامت من اقدام کردند، همه کارها جور شد و فقط امضای رییس مهاجرت دبی مونده بود که همون شب دوستان محترم از دیوار سفارت انگلیس بالا رفتند و اونا هم اقامت خیلی از ایرانیها (از جمله من) رو لغو کردند و ما برگشتیم ایران.
وقتی تو دبی بودم یه روز داشتم از دفتر میومدم خونه که خانمم زنگ زد و گفت اینو بخر و اونو بخر و راستی لاتاری ثبت نام کردی؟من هم که همیشه کپی همه مدارک همراهم بود دوباره نشستم ثبت نام کردم.
12 می بود که رفتیم دیدن عموی خانمم،پسرش پارسال قبول شده بود( به خاطر اینکه محل اقامتش رو اشتباهی زده بود استرالیا رد شد)گفت اگه قبول شده بودم الان انجا بودم. یهو یادم افتاد که نتایج رو دادند. فرداش ساعت 10 تو محل کارم اول بر اساس ادب نه ترس شماره خانمم رو چک کردم دیدم یه بارکد اومده و از این حرفا نفهمیدم چیه و بعد که برای خودم رو چک کردم فهمیدم اون قبولی بوده و یه دادی زدم که 4 تا خانم همکارم تعجب کردند.من هم هم از روی صفحه پرینت گرفتم و هم ذخیرش کردم هم صفحه رو نمی بستم.
زنگ زدم به خانمم و بهش گفتم و اون خیلی خوشحال شد و جیغ بنفش کشید. اما از همه بیشتر برای پسر 9 ساله ام خوشحالم و آیندش.در ضمن من هم به غیر از همسرم به هیچ کس نگفتم هنوز...
راستی من 40 سالمه و دومین بار بود که ثبت نام کرده بودم
ارسالها: 558
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
55
تشکر: 2
0 تشکر در 0 ارسال
منم سه سالی بود که ثبت نام میکردم سال اول ثبت نام اسم دوستم رو که به زور براش نوشتم برنده شد و الان امریکاست و سال دوم هم که برنده نشدم . کار خدا رو ببینید از اونجایی که مادرم با من زندگی میکرد و اواخر عمرش چند بار سکته کرده بود و الان هم دیگه در بین ما نیست بعد از فوت مادرم دیدن اینکه برنده شدم خیلی برام غیر منتظره بود و حسابی خوشحال شدم و فکر میکنم خدا بهم در قبال پرستاری از مادرم یه حال بزرگ داده.بله مهتاب عزیز باید به بزرگی خدا پی برد.
ارسالها: 41
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
وااای این تاپیک یعنی عااااااالیه هااااا منو بگو که فیس بوکمو بستم چون چند ماهی میشد که دیگه عملن از کار و زندگی افتاده بودم، حالا بدتر از فیس بوک صب تا شب اینجا پلاسم !
حالا که همه دارن تعریف میکنن پس منم بگم. راستش بین من و همسر گرامم همیشه من بودم که عشق خارج بودم،ایشون عشق وطن و این حرفا،اصن دوس نداش بره یه جا دیگه واسه زندگی شایدم حق داش چون شرکت خصوصی داره و واقعیت هم ما اینجا زندگی خیلی خوبی داریم( از نظر مادی البته )
مشکل اصلی منم که به علت شغل عجیب غریبم، که همانا یک خواننده آواز کلاسیک هستم ( بماند که بس که دیگه تو گوشمون خوندن این اصن شغل نیس که، حتی خودمونم باورمون شده) و از اونجا که صدای زن بسی حرام است و ما حق برگزاری کنسرت واسه آقایونو نداریم و حتی وضع خواننده های مرد هم فرق چندانی با ماها نداره و حاشا و کلا که اصن موسیقی در این دیار حرام است...خیلی دلسرد شدم چون اصن واسمون هیچ کار جدی و درست و حسابی نیست و .....خلاصه دردسرتون ندم.انقده رو اعصاب آقای همسرگرام راه پیمایی نمودم که طفلک حاضر شد به خاطر من جلای وطن کنه.
امسال هم اولین بارمون بود که ثبت نام میکردیم. منم مث بقیه دوستان هیچ انتظار قبولی رو نداشتم و طبیعتن وقتی دیدم زده که شما قبول شدی کلی ذوق کردم و جیغ زدمالبته من تو خونه تنها بودم حالا مگه هیشکی رو پیدا میکنم واسش تعریف کنم؟ همه یا سر کار بودن یا خواب..با کلی بدبختی مامانه رو پیدا کردم بهش گفتم که خبرگزاری اونم در عرض جیک ثانیه به کل شهر مشهد و تهران مخابره کرد و .....
حالا تنها ترس منم مث بقیه اینه که با این بدبختی شوهره بیچاره رو بکشونم اونجا ولی کار پیدا نکنم چون متاسفانه تو سفر به سرزمین استکبار جهانی متوجه شدم اونجا کاملن برعکس اروپاست و آواز کلاسیک خیلی باب نیست و همه چسبیدن به موسیقی پاپ و جز که هیچ رقمه با گروه خونی من یکی جور در نمیاد... نمیدونم اتفاقن من برعکس امیر مهاجر عزیز فک میکنم شاید مجردا موفق ترن مخصوصن اونا که جوونترن...همش با خودم فک میکنم امثال منی که تو این سن و سال ( 30 سالمه) اینجا زندگیمونو ساختیم میتونیم بریم اونجا دوباره از صفر شروع کنیم ..؟؟
کیس نامبر: 2013AS000003xx •تعداد افراد 2نفر • دیدن قبولی: 1 می • ارسال فرمها: 16جون با ایمیل • زمان مصاحبه : 11دسامبر• کنسولگری: ابوظبی • ویزای یک ضرب
ارسالها: 395
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
59
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-07-13 ساعت 02:50
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-12-11 ساعت 03:05 توسط usa lover.)
ما هم هستیم خودم و همسرم وپسرم و فقط به درجه 1 ها گفتیم ولی پدرمون در اومد بس که سفارش کردیم به کسی نگیدحالا هی میگن به عموت نمی خوای بگی زشت بگو اون به کسی نمیگه
راستی شما این مدت رو چجوری دارین می گذرونین من که برزخ رو دارم تجربه می کنم هی می گم یعنی چطور میشه بعد 2 دقیقه بعد می گم فکرشو نکن زندگیتو ادامه بده
اینم بگم که فکر نمی کنم کسی اینجا باشه که از زمانی که نامه پست می کردن شرکت کرده باشه تا الان از 11 سال پیش
کیس نامبر:2013AS8900/تعداد افراد کیس:3 نفر/اورنج کانتی کالیفرنیا
ارسالها: 192
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
67
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-07-13 ساعت 12:03
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-07-13 ساعت 12:04 توسط fire dragon.)
الان دارم حسرت میخورم که چرا چند روزه این سایت چک نکردم
بحث خاطره لحظه قبول شدن بچه ها خیلی برام جالب بود
البته مال من خیلی دراماتیک نبود
سر کار بودم که یه خانمی که از کلاس زبان آیلتس دو سال پیش همدیگه رو میشناسیم زنگ زد بهم گفت من کانفرمیشن نامبرمو گم کردم چیکار کنم (بنده خدا هنوز هم پیداش نکرده) .من هم سرم شلوغ بود گفتم داستان چیه گفت امروز نتایج لاتاری رو اعلام کردند
اومدم خونه -عادت دارم از هر چی یه PDF میگیرم - رفتم شماره خودمو پیدا کردم و زدم تو سایت ....you are.. selected باور نکردم .سایت بستم یه بار دیگه زدم . اصلا PC بی خیال شدم اومدم با لب تاب چک کردم .دیدم نه بابا مثل اینکه درسته .
موندم چیکار کنم یه 5 دقیقه ایی گیج بودم .خونه هم کسی نبود بهش بگم ونشستم تلویزیون دیدن . بعد یک ساعت زنگ زدم به مامان و بابا که من قبول شدم.
...
من کلا خودمو آدم خوش شانسی نمیدونم ولی امسال سال منه (اژدها ) از قبل میدونستم متفاوت خواهد بود .خیلی هم برام خوب بوده .کارمو عوض کردم به کاری که دلم میخواست و همینطوری داره اتفاقای خوب برام میافته
اول سال تو فیس بوک یه استاتوس زده بودم
"خدایا میشه امسال اون درحکمتتو یه کم ببندی و در رحمتتو امتحانی برامون باز کنی "
فکر کنم شنیده ...دمت گرم خدا جون
شماره کیس: 2013AS0000018xx/ تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012/ کنسولگری: آنکارا/ ارسال فرمهای سری اول: 3 خرداد (23 می)/ کارنت شدن کیس: 13 آگوست/ مصاحبه: 4 دسامبر، دریافت کلیرنس:11 ژانویه/ دریافت ویزا:26 ژانویه
ورود به آمریکا :3 می / دریافت گرین کارت : 17 می 2013
ارسالها: 192
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
67
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
یکی تو صفحات قبل یه پیشنهاد داده بود که من به شخصه استقبال میکنم
زمان مصاحبه ها که مشخص شد میتونیم با هم هماهنگ باشیم و با هم بریم
گرفتن بلیط و هتل و ...برای آنکارا
مطمئنا بودن کسی یا کسانی تو شرایط مشابه خیلی کمک کننده و دلگرم کننده است
البته آدرس یه تاپیک هم داده بودند که قدیمی بود و ربطی به مصاحبه آنکارا نداشت
تا نظر بقیه چی باشه
شماره کیس: 2013AS0000018xx/ تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012/ کنسولگری: آنکارا/ ارسال فرمهای سری اول: 3 خرداد (23 می)/ کارنت شدن کیس: 13 آگوست/ مصاحبه: 4 دسامبر، دریافت کلیرنس:11 ژانویه/ دریافت ویزا:26 ژانویه
ورود به آمریکا :3 می / دریافت گرین کارت : 17 می 2013