ارسالها: 245
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
32
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 51
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان ....... وقايع و نحوه فهميدن اين موضوع واقعا جالبه و باعث ميشه يه كم از استرس آدم كم بشه ........
داستان ما هم واسه خودش داستانيه ........
راستش من اصلا تو موود رفتن و اين حرفها نبودم ........ 2012 هم خواستم ثبت نام كنم يادم رفت ...... واسه 2013 دقيقا خاطرم هست روز آخر يادم افتاد كه باهاس ثبت نام كنم ........ آخر شب بود ..... فرم رو پر كردم رسيدم به اونجائي كه عكس خانمم رو هم بايد ـآپلود مي كردم ........ ديدم عكس ندارم ..... چون اصلا مطالعه نكرده بودم ........ همين طور الله بختكي ....... خلاصه فولدرهاي كامپيوتر و گشتم از عكس هاي مهموني يكي رو پيدا كردم و يكم اديت و بعدش آپلود و فرستادم ........ و كانفريميشن رو هم يه جا ذخيره كردم ....... ديگه گذشت و اصلا فراموش كردم ..... چند روز قبل اعلام نتايج رفته بوديم با دوستان خانوادگي مسافرت شمال (جاتون سبز خيلي خوش گذشت) يادم افتاد 1 مي نتايج و اعلام مي كنن ........ خلاصه اومديم و شد روز موعود .......... شب تو اتاقم نشسته بودم يادم افتاد چك كنم . 2 3 بار رفتم ديدم نميره ........ خلاصه ساعت 10 و نيم (باور كنيد اصلا فكرش رو هم نمي كردم بيشتر از سر تفنن ثبت نام كرده بودم) نه مهاجرسرا نه اينور نه اونور .......... اصلا نمي دونستم سيستمش چه جوريه ..... خلاصه كد رو وارد كردم و اون صفحه مورد وصف اومد ...... منم باز بي خيال دارم اروم مي خونم ......... يه دور خوندم متوجه نشدم گفتم حتما شوخيه ......... دوباره جدي خوندم ....... داداشم رو صدا كردم بيا مث اينكه قبول شدمگفت از چي دكترا؟ گفتم نه لاتاري ..... گفت شب نصف شبي سر به سرم نذار ......... گفتم راس مي گم . باز باورم نشد ....... نه مه نه قبول شدم . محاله ..... پرينت گرفتم زنگ زدم به خانمم جريان و گفتم باور نكرد ........ داشتم سكته مي كردم ...... رفتم پيش پدر مادرم صحبت كردم . داشتم دادمي زدم ....... خلاصه چند روز كشيد تا موضوع رو واسه خودم تونستم هضم كنم ........ بعدش فرم و اين حرفا تازه تازه شروع كرديم به پرس و جو ........ پرسون پرسون خونه ام كلثوم ..برا من هم سخته چون اصلا برنامه ريزي و رويا پردازي و قصد و غرض همچين كاري رو نداشتم ...... تازه تازه داره كارام اينجا رديف ميشه ......... خلاصه هركي هم مي ديد و مي شنيد باور نمي كرد ..... خيلي طول كشيد تا تونستم به خودم بقبولونم .... تصميم دارم برم هوستون .. تگزاس ....... با شركت هاي نفتي كار بكنم .... اونجام فقط گرمه من هم كه از تبريز مي خوام برم يكم سخته....
شماره کیس: 2013AS2XXX / تاریخ رویت قبولی: 01/05/2012 /
کنسولگری: ايروان/ تعداد افراد کیس: 2 نفر جمع تقریبی هزینه: 1.560.000 تومان + $1500 /مقصد اوليه:LA /
ارسالها: 619
موضوعها: 18
تاریخ عضویت: May 2011
رتبه:
91
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-07-13 ساعت 16:21
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-07-13 ساعت 16:33 توسط shimoda.)
توی یکی از شبکه های تلوزیونی داشت در مورد TED می گفت رفتم سایتش رو دیدم سخنرانی هاش خیلی جالبه
شاید برای دوستان جالب باشه هم از بعد علمی فرهنگی و ... هم از بعد زبان
پیشنهاد می کنم سخنرانی ها رو دانلود کنید
از اینجا
کیس نامبر:2013AS5128// سفارت ایروان // تعداد اعضای کیس: دو نفر // کلیر بعد از 49 روز
ارسالها: 2,585
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
260
تشکر: 2
13 تشکر در 0 ارسال
2012-07-14 ساعت 01:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-07-14 ساعت 01:40 توسط امیر مهاجر.)
من هم از ابتدا به دلیل نزدیکی شهر به ونکوور (که به نظرم بهترین جای دنیاست) به سیاتل فکر میکردم. این شهر تا ونکوور کانادا کمتر از 3 ساعت با قطار و کمی بیش از 2 ساعت رانندگی داره. از نظر آب و هوایی خیلی شبیه به ونکوور کاناداست. اختلاف درجه حرارت در گرمترین موقع سال و سردترین کمه و اغلب هوای بارونی و مرطوب داره. اکثر سالها دماش از 24 بالاتر نمیره و از حدودای 2- پایینتر نمیره. برای شغل من (برنامه نویسی) کار نسبتا خوبه. دفتر مرکزی مایکروسافت، شرکت آمازون، استارباکس و کمپانی بوئینگ تو این شهر قرار داره. من به خاطر آب و هوا و طبیعت سرسبز و زیبا و همچنین وضعیت کار، اونجا رو انتخاب کردم. هزینه زندگی هم از کالیفرنیا کمتره. البته ناگفته نماند که در مورد شهرهای دیگه هم تحقیقات خوبی داشتم و تو یه مقطعی شیکاگو و بعدش سن دیگو توجهم رو جلب کرد. اما بازهم نهایتا به سیاتل برگشتم.
ارسالها: 88
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
9
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام
3 سال پیش من و همسرم تصمیم به مهاجرت به کانا دا گرفتیم....خلاصه که من به عنوان نفر اصلی پرونده شروع کردم به کلاس زبان و آیلتس و این حرفا.....حالا بماند که در این مسیر چی شد و چی نشد.این خودش 4-5 صفحه میشه...بعد از اینکه بالاخره تونستیم از این ابر سد کانادا رد بشیم دیگه خیالمون راحت بود که 12 ماه دیگه به گفته خود کانادا ما اونجاییم و چه زندگی عالی رو شروع می کنیم....تازه بعد از این بود که اتفاق ها شروع شد...
اول گروه شغلی جدیدی کانادا مشخص کرد که علارغم یکی بودن رشته ها اونا در الویت بودن و نه ماها... در همین میون اوضاع سیاسی سوریه بهم ریخت بعد از 2 سال انتظار ویزا آفیس دمشق که مسئول رسیدگی به مهاجرین خاور میانه بود تعطیل شد...تو این شیر تو شیری گفتم خوب من که آیلتس آکادمیک دارم بیا بریم فوق لیسانس رو سوئد بگیریم. تا تکلیف کانادا مشخص بشه.اون طوری کارم بهتر پیدا میشه.
اقدام کردیم از بخت خوب ما ذخریه 7 ام شدم .. همیشه تا ذخیره 20 ام اون رشته رو هم بهش می گفتن بیا.چون هر ترم کلی انصرافی پیدا میشد..به ما که رسید اون سال هیچ بنی بشری انصراف نداد.حتی 1 نفر..پس سوئد پر....
گفتیم خوب میریم استرالیا..چه باکیه......تو این اوضاع یهو استرالیا گفت 4 تا اسکیل زبان باید بشه 7 تا امتیاز زبانو بیاری...خوب حدس زدین که اینم نشد. یعنی مهاجرت به استرالیا پر...گفتیم دانشجویی بریم که بعد از کلی تحقیق دیدم باید نزدیک 120 میلیون 4-5 ماه تو حساب بخوابونیم تا ویزا بدن...پس دانشجوی استرالیا هم پر.....
خلاصه که ما هم که 2.5 سال بود که منتظر و پول تو بانک و بلیط بدست بودیم تا به سرعت خودمونو به کشور آرزوها برسونیم...دیدم از این کشور پیشرفته بخاری بلند نمیشه.و ما هم که تو پروندن همه چیز استاد گفتیم ایندفعه خودمون بپریم..رفتیم 20 روز سفر و هرچی پول داشتیم دادیم یوروی 2600 تومنی.از این کشور به اون کشورخرج کردیمو و خیالمون راحت که دیگه پولی نداریم برگشتیم...یه آخیش برزگ هم موقع ورود به مرز ایران گفتیم...چون دینمون به پول ها رو ادا کرده بودیم.
یهو تو چند روز قبل از اعلام جواب لاتاری یه نامه از سفارت کانادا اومد که آقا بیا برو تست پزشکی بده و پول ورود به کانادا رو بده که ما دلمون می خواد شما رو زیارت کنیم...ما هم که هول..سریع 5 میلیون آخر (تست پزشکی و هزنیه ورود و ترجمه ها ی آخر و پول وکیل محترم رو تسویه و آماده پرواز شیدم.انگار فقط منتتظر بودن که ما عید پولامون خرج کینم)
صبح 1 می بود....رفتم جواب لاتاری رو چک کردم که سایت یک خط رد میون بالا میمدو گفت طبق 9 سال گذشته قبول نشدین...شب ساعت 7-8 بود که خانومم خونه نبود و قرار بود برم دنبالش...داشتم فروم مربوط به کانادا رو بالا پایین می کردم که یه بار دیگه از بیکاری رفتم لاتاری رو چک کنم...اسم خودمو زدم نرفت تو...اسم خانموم رو زدم و نوشت برو آقا جون سال دیگه بیا....می خواستم برم دنبال خانومم که خیلی دیر شده بود .هی چک می کردم که و برای منون میزد اطلاعات اشتباه.در صورتیکه من کپی پیست می کردم..حالا من وایساده منتظر این سایت لعنتی . هی فحش بده...که من سایت بهتر از شما برنامه نویسی می کنم و غر غر... ..هی من بزن هی اون بگه اشتباه.کلافه شده بودم....یهو جای فامیلم ؛ اسمم رو زدم....دکمه رو که زدم دیدم یه کله عقاب ظاهر شد....بعد بدنش بعد اومد پایین یه بار کد و .....منو میگی مبهوت....خوندم دیدم نوشته شما انتخاب شدین ولی این به منظور گرفتن ویزا نیست.....گفتم نه بابا...تو زبان حالیت نیست...اشتباه می کنی.( آیلتس آکادمیک 6.5)..هی با جواب خانومم چک کردم دیدم چه قدر با هم فرق می کنه...زنگ زدم بهش گفتم اینطوریه ولی مطمن نیستم...جیغ زد..آی جیغ زد ها.....آخه اون از اولش می کفت فقط امریکا.دادم 2-3 نفر از دوستان ترجمه متن حواب لاتاری ...اونا هم داد و فریاد مه مبارکه.
..خلاصه بعد از اون شب و لحظه تاریخی تا 3-4 روز اول هر 3 دقیقه یک بار از خوشحالی جیغ میزدم و باور نمی شد...تو ماشین که نگو...از خوشی نعره میزدم.. به خاطر این پیزوزی بزرگ به کانادا هم انگشت شصتم روبه عنوان پیروزی نشون میدام که اونم خوشحال باشه.که ما پیروز شدیم.آخه دوستمه...البته هنوزم نشون میدم که یادش باشه ما به یاد شیم...کانادا هم به خاطر اینکه 2 تا آدم خفن رو از دست داده الان ساکت شده و نمیگه بیان وایزا بگیرین ..فعلا تو سکوته...ایندفعه کاناد ا پر....
بالاخره بعد از 3-4 روز اول که تو آسمونا بودیم یک روز دیدم اخبارکه ای بابا کانال 2 اخبار 820 برنده شدن ما رو اعلام کرد.ما هم که مبهوت..بالاخره جیغ خانومم جلوی دوستامون کارای زیادی کرده بود..یکیشم اعلام جهانی 2 نفر از برنده گان لاتاری 2013
شماره کیس : ##20130000 - کنسوگری : آنكارا - مصاحبه : اواخر آبان تعداد : 2نفر - تاریخ دریافت ویزا : 2 روز بعد از مصاحبه
زمان ورود : Feb 2013 - شهر : سنفرانسیسکو ---- سفرنامه بخش
ارسالها: 16
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-07-14 ساعت 12:22
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-02-06 ساعت 16:54 توسط ensan.)
منم از اون برنده هايي هستم كه فقط ميتونم اين قضيه رو به حساب جواب تمام رنجهايي كه تو زندگي كشيدم و دعاي مادرم ،بذارم . فقط همين قدر بهتون بگم كه تا 3 مي نتيجه رو چك نكرده بودم . يعني اصلا فكرشم نميكردم كه شايد سرنوشت روي ديگه سكه رو به منم نشون بده . چهارشنبه ، دوم مي بود . خيلي تو فشار روحي بودم . از شدت ناراحتيهايي كه داشت منو به شدت خرد ميكرد ، زار زار گريه ميكردم . اونم تو شركت . متوجه بودم يكي از همكارام داره منو مي بينه كه دارم گريه ميكنم . ولي برام مهم نبود.
حالا از اون ور قضيه بگم كه حدود يك سال بود كه كلاس فرانسه ميرفتم و فايل نامبر كانادام هم اومده بود ولي با سختيهايي كه ياد گرفتن زبان فرانسه داره ، هيچ اميدي به قبولي تو مصاحبه نداشتم ولي با هر زور و زحمتي بود كلاسا رو ادامه ميدادم . چه شبهايي تو زمستون ، وقتي ساعت 7/5 شب كلاسم تموم ميشد و تو ترافيك سنگين اتوبان همت ، پشت فرمون بودم ، آروم آروم اشك ميريختم . با خودم ميگفتم ، اين حق من نبود كه زندگيم اين جوري باشه .
روزا ميگذشت تا سوم ماه مي ، كه نتيجه رو چك كردم . اين سومين باري بود كه شركت ميكردم . البته نه پشت سر هم . وقتي صفحه باز شد ، چون من نمونه صفحه قبولي كسي رو قبلا نديده بودم ، فكر كردم مثل هر سال ميخواد بگه قبول نشدم ولي اين دفعه بيشتر توضيح داده .
به هيچ وجه نميتونم احساس واقعيم رو اينجا بنويسم . با اين كه تو شركت بودم و محيط كاري رو هم خودتون بهتر ميدونين چه وضعي داره ، يه دفعه گفتم ، بچه ها مثل اينكه من لاتاري برنده شدم .
همه يه جوري به من نگاه كردن . منم سريع دوزاريم افتاد، گفتم : آره ميدونم اصلا نميشه روش حساب كرد . تا اين و گفتم همكارم خيالش راحت شد و گفت من كه شنيدم بازم از بين اينا دوباره قرعه كشي ميكنن .خيلي باور نكن . منم كه ديدم اوضاع اينجوريه ، ديگه حرفي نزدم .
اون روز پنجشنبه بود و ساعت كاري ما تا 12 بود . وقتي به خودم اومدم ساعت 2 بود و من هنوز همونجا بودم.
تا 4 روز خواب نداشتم تا با اين سايت آشنا شدم و از اون روز با شماها آرومم.
الان ديگه كلاس فرانسه نميرم . چون ديگه كشش ندارم .روزا و شبا تو صفحه هاي اين سايت ، با شماها زندگي ميكنم و با اين كه ميدونم مهاجرت ، مشكلات خودش رو داره ، يه اميد تازه تو قلبم احساس ميكنم . شايد اين روزا هم اشك تو چشام حلقه ميزنه ، ولي ديگه مثل قبل ، پايين نمياد.
كيس نامبر:**2013AS000049/تعداد افراد كيس: 1 نفر/تاريخ مصاحبه:هفته دوم مارچ/دريافت ويزا: بك ضرب
ارسالها: 192
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
67
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
همه امون مشکلات خاص خودمونو داریم
من خودم شش سال منتظر پرونده استرالیا بودم و وقتی که همه کارامونو کرده بودیم (اونموقع دو نفر بودیم) و منتظر ویزا بودیم داستان رکود اقتصادی و ...شد و ما پرونده امون hold شد تا 2010 که بعدش کلا ریجکت کردند.
حالا دقیقا اینو میشه یه فرصت دوباره دید برای شکوفا کردن قابلیتهایی که شاید اونجا خیلی راحت تر از اینجا بشه بهشون پرداخت.
ولی اینم باید در نظر داشت که برای هیچ کس فرش قرمز پهن نکردند.من خودم انتظار دارم حداقلاونجا 3-4 سال سختی بکشم تا زندگیم رو روال بیفته ولی خوبیش اینه که میدونم ارزششو خواهد داشت .
گفتن این قصه ها باعث میشه بیشتر با هم احساس همذات پنداری کنیم
شماره کیس: 2013AS0000018xx/ تاریخ رویت قبولی: 2 می 2012/ کنسولگری: آنکارا/ ارسال فرمهای سری اول: 3 خرداد (23 می)/ کارنت شدن کیس: 13 آگوست/ مصاحبه: 4 دسامبر، دریافت کلیرنس:11 ژانویه/ دریافت ویزا:26 ژانویه
ورود به آمریکا :3 می / دریافت گرین کارت : 17 می 2013
ارسالها: 250
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
23
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-07-14 ساعت 15:04
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-07-14 ساعت 15:34 توسط sh_aytak.)
با سلام به دوستای عزیزم
داستان برنده شدن ما هم داستان طولانیه سال 2004 واسه کانادا اقدام کردیم وکیل و .... دو سال پیش واسه مالتا اقدام کردیم همه مدارکو ترجمه گواهی بانکی و همه کارا انجام شد و شرکت ویزا 777 به ما گفت که تا عید میرید اونجا و کاراتون در حال انجامه بعد در مرداد سال گذشته گفتن که مالیاتها افزایش پیدا کرده ما هم گفتیم باشه درهمون موقعها شرکت شوهرم به شوهرم پیشنهاد کار در تاجیکستان با خانواده رو داد که ما بعلت اطمینان از درست شدن کار مالتا قبول نکردیم بعد مهر پارسال گفتن مالیات واسه مهاجرت 6 برابر شد ما خیلی ناراحت شدیم یه عالمه امید و کوشش به بهدر رفت پولمون هم همینطور و حتی یک شانس اقامت و زندگی در کشور دیگه . گذشت و یه 4 شنبه شب ماه اردیبهشت بود من جلو تلوزیون " من و تو تی وی "نگاه میکردم که خوابم برد حوالی 11/30 شوهرم چنان هواری کشید که از ترس سکته کردم هی صدام میکرد که پا شو برنده شدیم من انقدر واسم همه چی بی معنی شده بود که اصلا نپریسدم که کجا برنده شدیم و چی برنده شدیم بعد از ماجرای مالتا و اونهمه خرج کردن و بی نتیجه موندن دیگه همه چی برام بی معنی شده بود شوهرم دید که من عین خیالم نیست رفت به پسرم گفت که مامانت تو لاتاری برنده شده اون دوتا داشتن خوشحالی میکردن در حالی که من اصلا نمیدونستم واسه چی!! آخه شوهرم به من نگفته بود که لاتاری ثبت نام کرده و مهمتر اینکه برای من هم ثبت نام کرده بهر حال از خدا ممنونم که بعد از اون همه گرفتاری یه شانس طلایی به من داد که بتونم یه کاری واسه خوانوادم و بجه هام انجام بدم امریکا کجا و تاجیکستان و مالتا کجا ؟!!!!! امیدوارم همه دوستانی که برنده شدن موفق باشن و هیچوقت این شعر زیبا رو از یاد نبرین
"خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری "
ارسالها: 222
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
47
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستان واقعا انتخاب کردنِ ایالت و دانشگاه کار بسیار سختیه از بین این همه دانشگاه(البته خدا را شكر ميكنم بخاطر اينهمه انتخابي كه ميتونم داشته باشم )..و قسمت سخت ترش اینجاست که چه رشته ای بخونی که اونجا آیندهٔ کاری خوبی براش وجود داشته باشه ،رشتهٔ مورد علاقم طراحی داخلی هستش ولی اصلا نمیدونم اونجا این رشته آیندهٔ شغلی خوبی داره یا نه همینطور هم دارم در مورد رشتههای دیگه تحقیق میکنم ..از دوستان هم خواهش میکنم اگر در این زمینه اطلاعاتی دارند راهنمایی کنند.....آمریکا فامیل دور زیاد دارییم ولی روشون نمیشه خیلی حساب کرد..تا الان داریم در مورد ۳ ایالت واشنگتن دي سي ،کالیفرنیا و واشينگتن (سیاتل )تحقیق میکنیم تا بعد ببینیم چی میشه..
2013AS63xx*کارنت:March *مصاحبه: 23اپريلYerevan*كلير 14 JUN*دريافت ويزا 26 JUN
ارسالها: 50
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام به همه دوستان . امیدوارم موفق و موید باشید و همگی تمام مراحل را به خوبی پشت سر بگذارید .
داستان من تا حدی متفاوت است . چون من هدف اصلیم اصلا گرین کارت آمریکا نبود . من از حدود دو سال قبل شروع کرده بودم برای ویزای تحصیلی اون هم تو اروپا و تقریبا تمام دانشگاه ها و رشته های مرتبط با رشته تحصیلم رو پیدا کرده بودم از پارسال شروع کردم به اپلای کردن . در این بین گفتم برای اولین بار شانس خودم را تو لاتاری هم شرکت کنم و بعد برای خانواده هم جداگانه یک فرم پر کردم . در حالی که اضطراب نتایج پذیرش دانشگاه ها را داشتم شاید یک هزارم درصد هم به لاتاری فکر نمی کردم . نتایج دانشگاه ها که اومد اینقدر خوشحال شده بودم که نمی دونستم کدام را انتخاب کنم . در عین ناباوری از بین از 9 تا دانشگاه هی که درخواست داده بودم از 8 تا پذیرش گرفتم و از دانشگاه هایی که اصلا فکر نمی کردم . وقتی که داشتم تصمیم می گرفتم از کدام را انتخاب کنم و سبک و سنگین می کردم هزینه ها و آینده شغلی و رشته ها را . اول می بود و گفتم کد را داخل سایت وارد کنم . ( من روزی که قرار بود قرعه کشی شروع بشه به همه همکارام گفته بودم که قرعه کشی بیاند شرکت کنید ) روز بعدش توی شرکت همه می پرسیدند که گرین کارت برنده شدی جواب می دادم که ندیدم و اون ها برنده نشده بودند . روز اول هر چی می زدم می گفت سایت از دسترسی خارج است بعد دوم می که زدم دیدم زده برنده شدی برای دور بعد . حالا از یک طرف خیلی خوشحال بودم از اون طرف نمی دونستم با این دانشگاه ها چی کار کنم . اصلا برنامه ریزی به کل بهم ریخته بود . بعد از کلی تحقیق و صحبت با دوستان و افراد مرتبط تصمیم گرفتم مراحل هر دوتا را با هم ببرم جلو . از بین دانشگاه ها یکی از همه بهتر به نظرم می رسید و هزینه اش کمتر می شد انتخاب کردم و بعد رفتم برای ویزا . ویزای فنلاند من دو روز پیش اومد . اما من فرم ها لاتاری را قبلا فرستاده بودم و به این امید که به جای ترکیه برم فنلاند مصاحبه . خیلی ها می گفتند که بهتر اروپا را بذاری کنار و همان آمریکا بری تحصیل . اما من به چند دلیل اینجا را انتخاب کردم : اول این که با وجود اینکه آسانترین مرحله تو لاتاری مصاحبه است و مرحله اصلی همان برنده شدن است باز هم 100 در100 نمی توان مطمئن بود که ویزا می گیری و اگر حتی به احتمال خیلی ضعیف هم ویزا نمی گرفتم برای همیشه پشیمان می شدم که چرا این شانس را از دستم دادم .
دومین دلیل اینکه تقریبا تمام دانشگاه های درجه اول آمریکا شهریه های فراوان می گیرند و حتی برای شهروندان داخلی خودشان هم بین 7000 تا 10000 دلار در هر ترم شهریه می گیرند و اگر حتی شما بتوانید بورس شوید یا وام تحصیلی بگیرید باز هم تا چند سال باید کار کنید تا پول این قسط ها را بدهید . در صورتی که این دانشگاه فنلاند با رنک خیلی عالی جهانی کاملا مجانی بود و شما فقط باید هزینه زندگی را می دادید که البته به نسبت آمریکا کمی بالاتر است . سومین دلیل اینکه دانشگاه با دانشگاههای آمریکا طرح ها تحقیقاتی مشترک داره و اگر بشه که از اونجا به صورت exchange منتقل بشوم آمریکا خیلی عالی میشه . در بدترین حالت هم باید یک ترم مرخصی گرفته برای مراحل بعدی برم آمریکا .
با درنظر گرفتن تمام این شرایط نمی دونم که تصمیم درست را گرفتم یا نه ؟ اما یک صحبتی دارم با دوستانی که نگران مراحل بعدی هستند . به نظرم شما هر کاری از دستتان بر می آید حتما انجام خواهید داد. بقیه مراحل آن چیزی از است که اراده ما خارج است . به نظرم همانطور که اصلا انتظار برنده شدن نداشتیم با توکل بر خدا مراحل بعد هم اگر قسمت باشد یکی یکی درست می شود .
موفق باشید .
شماره کیس: 2013AS00005XXX
کنسولگری:هلسينكي کارنت شدن کیس:Feb-11-2013
مصاحبه:9 آوریل ،دریافت ویزا : 15 آوریل . مقصد etroit
A journey of thousand miles begins with a single step
ارسالها: 357
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
76
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ههههههه فدات بشم مهتاب جان سفر نبودم به شدت در پی کلاس های مختلف هستم و واقعا خسته شدم .اینم خاطره قبولی ما
همسرم نزدیک به 10سال میشه که تو لاتری شرکت میکرده پارسال موقع ثبت نام (بار اول که من شرکت کردم) به زور منو تو مهمونی نشوندن و عکس گرفتن و همونجا اسممو نوشتن . بعد از اون دیگه با همسرم رفتیم سراغ جمعو جور کردن زندگیمون که بریم سر خونمون اما همش ی حسی به من میگفت که ما باهم تو این کشور نمیمونیم و روزای اخر زندگی اینجاست هروقت به همسرم میگفتم کمی میترسید فکر میکرد که من میخوام...... تا اینکه ی شب بنده در منزل نشسته بودم و پای فیس بوک با همسرم میچتیدم ی دفعه داداشم صدام کرد که بیا تلفن(همسرم بود با خودم گفتم خب ما که داریم با هم چت میکنیم چه کاریه خب) یه دفعه دیدم تا حد سکته پیش رفته اصلا نمیتونه حرف بزنه و گفت که اسم من درومده جیغ میزد پای نت بیچاره ومنم که مبهوت بودم و فقط اشک میریختم زود اومد دنبالم ساعت 11 شب با هم رفتیم خونه برادر شوهرم که اونا هم انقدر خوشحال بودن که نگید. تا صبح نخوابیدیم و همش به اتفاقات و حرفا این چند ماهمون فکر میکردیم . این بهترین خبر زندگی من بود و حتی اگر نرم امریکا خاطرش تو ذهنم میمونه
2013000063xx
2نفر/مصاحبه29اپریل/46روز انتظار/ورود:29جولای.لاس وگاس
سفرنامه ایروان