ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-08-30 ساعت 11:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-30 ساعت 19:42 توسط فردا.)
رویای عزیز من ، واقعن باهات همدردی می کنم ولی این عجز و ناتوانی ای که ازش صحبت می کنی فکر کنم بیشتر به خاطر اینکه از قوانینی که برای حفاظت از شما وجود داره اگاه نیستی.اگر توی ایران بودی میشد فکر کرد که خب شرایط ایرانِ و قوانینش هیچ کمکی به حقوق زنان نمی کنه، ولی شما در کشوری زندگی می کنی که هویت و حقوق زنان رسمیت داره پس ازش استفاده کن.من نمی دونم چند وقتِ وارد آمریکا شدی و گرین کارت داری یا نه، ولی این عذاب رو تموم کن. من دو مورد شبیه شما سراغ دارم که یکیشون رفت اداره پلیس و مشکلش رو مطرح کرد و اونا هم به دادش رسیدن.
نجات از این جنهمی که می گی فقط به دست خودت ممکنه رویا جان.نذار بهش عادت کنی، اونوقت هر روز ضعیف تر و ضعیف تر میشی و به این ضعف تن می دی.امیدوارم از پس این امتحان بر بیای و بعدها به کسانی که در شرایط اینچنینی گرفتار میشن کمک کنی...
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲
ارسالها: 128
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
رویا جون ببین عزیزم شما حتما برو و از این آدم جدا شو. خونواده رو هم ول کن. مگه نمیگی جلوی همه وایسادی تا این کارو بکنی؟ این یک بار هم روش. مگه نمیگی عاشق آمریکا بودی؟ خوب به عشقت رسیدی. اینو ولش کن. ایران هم برنگرد. برگردی که چی؟ حرف مردم و نگاه های عذاب آورشون رو تحمل کنی و تا عمر داری قید زندگی آسوده تو آمریکا رو از دست بدی؟ مگه نمیگی اینجا کار داشتی؟ اونجا هم کار بکن. اصلا با یکی دیگه ازدواج بکن. من از قوانین آمریکا خبر ندارم اما مسلما در اینگونه مواقع خیلی بهتر از ایران هست. دخترخاله ی من 2 سال تموم عقد یه آقایی هست و نمیتونه از شرش خلاص بشه چرا؟ چون همه چی اینجا اینجوری شروع میشه: طبق قوانین ایران مرد...
تو اونجایی پس از موقعیتت خوب استفاده کن. ببخشید که بهتر نمیتونم راهنمایی بکنم. چون که خودم حالم بده. من دستم به دوست پسرم نمیرسه که برم بنشونمش یه جا و بگم آخه بشر مشکلت چیه؟ جواب تلفن نمیده. ایمیل ها مو فکر کنم اصلا نمیخونه. و جواب نمیده. من کوچکترین ایده ای راجع به این که خوشحاله با این کاراش یا نه ندارم؟ من نمیدونم سر کارم گذاشته بوده تو این دو سال یا نه؟ من هیچ ککاری از دستم بر نمیاد جز اینکه صبر کنم و این وسط نذارم مامانم بفهمه که دارم از بدبختی میمیرم. تنها چیزی که میدونم اینه که ما خیلی خیلی خوشحال بودیم و همه چی عالی بود و نمیدونم چرا اینجوری شد. مثل طلسم میمونه! یهو همه چی بد میشه. اونقدر یهو که من تازه چند روزه به خودم اومدم که چند وقته چت نکردیم. همش فکر میکردم یه هفتس. یهو دیدم 22 روزه.
اگه نشه نمیدونم به مامان و بابام چی بگم. من حتی دستم بهش نمیرسه که سرش داد بزنم. همه چی رو دارم میریزم تو خودم. اما تو اونجا یه قانونی پشتت هست که ازت حمایت کنه. بشین فقط مدرک تهیه کن از کارای این. چه میدونم صداشو ضبط کن و یه کاری بکن.
دست کم تو مثل من با یه شبح طرف نیستی.
ارسالها: 256
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2012
رتبه:
39
تشکر: 3
0 تشکر در 0 ارسال
رویا من فکر می کنم شما دچار افسرده گی و غم دوری از وطن و خانواده شده اید هر چه بیشتر در این حالت بمانید خود و زندگیتان را نابود می کنید. به مراکز بهداشتی و یا مشاوره مراجعه کنید.بعد از این مرحله اگر همه چیز بازهمان طور بود که الان هست تصمیم به خود اتکایی می گیری . در این سن و سال ده ها کار بلدی یقین بدان .همان جا شروع می کنی و زندگی ایدهآل خودت را می سازی . تو احتیاج به مشاوره داری اینو فراموش نکن .
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
رویا جون خیلی تو فکرتو. توروخدا اینقدر خودتو اذیت نکن همچین ادمی ارزششو نداره. یکم خودت واروم کن بعد یه تصمیم درست بگیر ولی اگه هم بخوای با وکیل مشورت کنی قرار نیست اون متوجه شه!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!
ارسالها: 206
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
9
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
امیدوارم زودتر مشکلت حل بشه دوست خوبم همه بچه های مهاجرسرا به فکرت هستن و مهمتر از همه خدارو داری تنها نیستی ناامید نباش.
همیشه دلتنگ پدر ومادر.....
ارسالها: 426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
15
تشکر: 1
2 تشکر در 2 ارسال
وای رویای عزیزم ... بچه ها شما نمی دونید این دختر چه فرشته ای هست؟ این رو از ته قلبم می گم. نمی دونید چه جوری با تمام وجود توی مراحل ویزای من به من کمک کرده، راهنمایی کرده، دلداری داده و انرژی مثبت برام فرستاده!!! آخه چه طور یکی می تونه با یه همچین موجود معصوم و خوش قلبی این کارارو بکنه؟؟؟؟
نظر دوستان مهاجرسرا برای هممون محترمه، ولی من همیشه به رویا گفتم و بازم می گم که هیچ پدر و مادری (حتی در بدتری شرایط) از بچه خودشون نمی گذرند چه برسه به رویا که تنها فرزند خانواده هست. رویا جان عمرت و جوونیت رو حروم یه آدم به منطق و بی چشم و رو نکن. اون از با تو بودن لذت می بره و عمرش طولانی تر می شه.
رویا ما فقط یه بار زندگی می کنیم چرا خودت رو سپردی به دست کسی که قدرت رو نمی دونه. چرا فکر می کنی خانوادت پذیرای تو نخواهند بود؟ رویا قلبم برات تیر می کشه کاش به هم نزدیک بودیم و میدیدمت. تروخدا به خودت رحم کن عمرت رو حروم فکر و حرف مردم نکن. حرف مردم هیچ وقت تمومی نداره.
نمی دونم چی باید بگم جز اینکه حقت رو بگیر و نشون بده که تو هم انسان هستی. به فکر مردم نباش به فکر خودت باش. اجاز نده کسی برات حرفی در بیاره یا نظری بده. من وقتی رسیدم آمریکا نامزدم بهم گفت مرسی که صبور بودی و طاقت آوردی، کسی بهت تو این چند وقت نگفت عمرت رو طلف نکن؟ گفتم من هیچ وقت به کسی این اجازه رو نمی دم.
چه بسا بودند کسانی که غیر مستقیم به من این حرف رو زده بودند. می دونم دارم پرت و پلا می گم چون خیلی برات ناراحتم ولی منظور اینکه ترو خدا به فکر مردم نباش مردم همیشه در بهترین شرایط هم برای آدم حرف در می یارند.
رویای عزیز تو فرشته روزای تنهایی و بی حوصلگی و انتظار من بودی و این خوب بودن ترو خونوادت بهتر از هر کس دیگه ای می دونند. پس اگر دیدی به آخر راه رسیدی قبل از اینکه خیلی دیر بشه و خیلی ضرر ببینی برگرد پیششون و بدون که همیشه توی قبلشون جا داری.
خیلی مواظب خودت باش و تصمیم زود ولی عاقلانه بگیر.
ارسالها: 426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
15
تشکر: 1
2 تشکر در 2 ارسال
[/quote]
سلام نگی جان.خوبی؟ رفتی؟
[/quote]
سلام فردا جان خوبی؟ آره من یکماهی می شه که اومدم. امیدوارم که کار همه بچه ها به خوبی درست بشه. یه کم دیر به دیر به مهاجرسرا سر می زنم. دلم براتون تنگ می شه امروز اومدم ماجرای رویا رو خوندم و کلی داغونم الآن ... خدا کمکش کنه! شما در چه حالی؟
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
2012-08-30 ساعت 21:29
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-30 ساعت 21:37 توسط rs232.)
از این که رویا جان خاطرات خودش را در اینجا نوشت خوشحال هستم چون دوستان عزیز در جریان بخشی از چیزهایی که من در این مدت از دوستان دیگری که با ویزای نامزدی و ازدواج به امریکا آمده اند شنیده و دیده ام قرار می گیرند.
ولی رویا جان با اجازه شما من می خواهم مطلب را از هر دو طرف بررسی کنم. مسئله خیلی ساده است. وقتی عشق واقعی در کار نباشد اوضاع اطاق خواب خیلی زود متلاشی می شود و پس از آن هم هر برخورد و یا اختلاف سلیقه ساده ای تبدیل می شود به یک شکنجه بزرگ که در نهایت کار را به اینجا می کشاند. این مسئله ربطی به خوب و یا بد بودن دو طرف ندارد و مخصوصا اگر سن بالا باشد زندگی مشترک را غیر قابل تحمل و حتی نفرت انگیز می کند.
یک زن نمی تواند صرفا به خاطر اینکه اسمش از نظر قانونی در شناسنامه کسی است تن به خواسته های او بدهد. متاسفانه بسیاری از عزیزان به این مسئله آگاه نیستند و گمان می کنند که این مسئله اهمیتی ندارد و خیلی زود با آن کنار می آیند ولی در عمل خود را در برابر شرایطی می بینند که بی شباهت به احساسات یک فرد در برابر اذیت و آزار دیپلماتیک نیست. از نظر علمی یک زن و مرد باید ساعات مشخصی را در معرض ارتباط چشمی و روی در روی باشند تا از نظر روحی و جسمی آمادگی های لازم را برای امور دیپلماتیک به دست بیاورند.
متاسفانه در مهاجرت هایی که از طریق نامزدی و ازدواج صورت می گیرد در بسیاری از موارد چنین امکانی وجود ندارد و چون دو طرف هم آگاهی های لازم را در این مورد ندارند زود می خواهند پس از بیرون آمدن از فرودگاه به امور دیپلماتیک بپردازند و تازه مشکلات از همان جا شروع می شود. خودم هم قبلا چنین اشتباهاتی را کرده ام و برای همین در مورد آن کمی مطالعه کردم تا دیگر چنین اشتباهی را تکرار نکنم.
توصیه من به کسانی از طریق ازدواج غیابی مهاجرت می کنند این است که اگر همه چیز ختم به خیر شد و در نهایت به مقصد رسیدند مدت چند ماه را اجازه دهند تا به یکدیگر عادت کنند و با شوهر خود هم صحبت کنند و به او بفهمانند که دفتر و دستک و فایل های ازدواجی با عشق و علاقه دیپلماتیک فرق می کند و به نظر من خانم ها هرگز نباید به خاطر امور رسمی و بدون رضایت و علاقه قلبی و تمایل جسمی خود تن به امورات دیپلماتیک بدهند زیرا این مسئله کار آنها را بسیار دشوار تر خواهد کرد.
اگر این ماجرای دیپلماتیک از روز اول خراب شود دیگر زندگی برای هر دو نفر جهنم می شود و هر یک آرزوی مرگ دیگری را می کند تا زودتر از شرش خلاص شود. موارد زیادی از این دست وجود دارد که زن و مرد به اجبار در کنار هم هستند و اگر نظر آنها را بخواهید می گویند که احساس می کنند یک تکه گه در رختخواب و در کنار آنها خوابیده است.
و در نهایت فراموش نکنیم که ازدواج برای شیرینی و شادی زندگی است و اگر قرار باشد زجر بکشیم بسیار بهتر است که هر چه زودتر جدا شویم و به دنبال فرصت مناسب تری در زندگی خود باشیم.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 128
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آرش کاش همه ی آقایون مثل تو فکر میکردن. وای چه بهشتی میشد!
ارسالها: 16
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2011
رتبه:
0
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
رویا عزیز
همه آدم ها تو زندگیشون یکسری مسایلی دارند که فقط و فقط خودشون می دونند و ممکن است این دغدغه ها را برای همیشه مثل یک راز برای خودشون نگه دارند.
مشکل برگشت تو هم فکر می کنم جز همین رازها قرار می گیره که عنوانش نکردی اما عزیزم خیلی از مسایل فقط ذر برحه ای از زمان است وبعد در گذر زمان حل می شوند و مثل قبل حساسیت زا نیستند .
اینکه دست رو ذست بذاری هیچ چیزی را حل نمی کنه راههای زیاد و افراد زیادی هستد که می تونن بهت کمک کنند .
به آیندت فکر کن به نظر من هیچ چیز دردناک تر از مرگ فرزند برای پدر و مادر نیست اما این اتفاق برای خیلی ها می افته اما اون پدر و مادر باز هم زندگی می کنند و یاد می گیرند که با این درد کنار بیان هرچند که خیلی سخته .
جدایی تو بدتر از از دست دادن تو نیست .خانوادتو آماده کن و مطمئن باش که اونها هم با گذشت زمان شرایط تو را درک می کنند.
توکلت به خدا باشه .
ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-08-31 ساعت 02:01
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-31 ساعت 02:08 توسط فردا.)
سلام فردا جان خوبی؟ آره من یکماهی می شه که اومدم. امیدوارم که کار همه بچه ها به خوبی درست بشه. یه کم دیر به دیر به مهاجرسرا سر می زنم. دلم براتون تنگ می شه امروز اومدم ماجرای رویا رو خوندم و کلی داغونم الآن ... خدا کمکش کنه! شما در چه حالی؟
[/quote]
خوبم نگی جان .در حال جمع و جور کردن و آماده شدن برای اومدن به آمریکا.هر وقت تونستی و فرصت داشتی از اوضاع و احوالت بگو.من که هر چی به اومدنم نزدیک تر میشه هیجان و استرسم بیشتر میشه.
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
وای چه استرس دلنشینی ایشالا همه استرسای زندگیت همینقدر شیرین و دلچسب باشن عزیزم و موفق و خوشبخت باشی
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!