ارسالها: 426
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2010
رتبه:
15
تشکر: 1
2 تشکر در 2 ارسال
خوبم نگی جان .در حال جمع و جور کردن و آماده شدن برای اومدن به آمریکا.هر وقت تونستی و فرصت داشتی از اوضاع و احوالت بگو.من که هر چی به اومدنم نزدیک تر میشه هیجان و استرسم بیشتر میشه.
[/quote]
فردا جان استرس نداشته باش. ما دیگه مراحل استرس زا رو رد کردیم. من خودم خیلی برای ورود به آمریکا استرس داشتم چون اگه پستهای قبل من رو خونده باشی من قبلا با ویزای توریستی اومده بودم آمریکا و افیسر فرودگاه من رو یکساعتی نگه داشت و سین جین کرد. ولی این بار به محض اینکه او پاکت نصفه رو دستم دید گرفت و تنها سوالی که کرد این بود که می دونی چند روز وقت داری برای ازدواج؟ همین ... اصلا استرس نداشته باش بعد از پاسپورت چک اگه توی فرمی که پر کردی (توی هواپیما) نوشته باشی که خوراکی و بیشتر از ۱۰ هزار دلار داری باز هم یه آفیسر سوال پیچت می کنه. بهت پیشنهاد می کنم که خوراکی نیاری با خودت. بازم اگه سوالی داری حتما بپرس!
موفق باشی.
ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-09-01 ساعت 05:43
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-09-01 ساعت 05:44 توسط فردا.)
فردا جان استرس نداشته باش. ما دیگه مراحل استرس زا رو رد کردیم.
[/quote]
ممنون نگی عزیز.اگه سوال داشتم حتمن می پرسم.
البته رویا جون لطف کرد و اطلاعات کاملی به من در مورد اومدن به آمریکا داد.
واقعن چه انسان خوبیه.توی این شرایطش ،فکر استرس من بود و کلی اطلاعات مفید به من داد.از صمیم قلبم براش آرزو های خوب دارم .
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲
ارسالها: 475
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2011
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
همه چیز بستگی به خلقیات و روحیه هر دو طرف داره
من همه مدلش رو دیدم هم کسی که با شوهرش اختلاف سنی 13 سال داره؛ شوهرش از گل کمتر بهش نمی گه و کلی با هم دوستن و خوشبخت
یه دوست دیگه هم که با شوهرش اختلاف 9 سال سن داشت ؛ در نهایت ازش جدا شد.
باز دوست دیگه با همسرش همسن بودن و کلی با هم از زندگی لذت می بردن
و برعکس
فردا جان به نظر منم یکی از چندین فاکتور مهم هستن (شاید در درجه پنجم یا ششم)
در نهایت همه اینها من فکر می کنم اختلاف سن 4 - 5 سال مناسبترین سن باشه؛ بازم بستگی داره؛ هیچ چیزی نمی تونه قطعی باشه
ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-09-01 ساعت 22:10
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-09-02 ساعت 03:24 توسط الهه سابق.)
فردا جان من بطور کلی معتقدم مرد باید بزرگتر از زن باشه. 10 سال خیلی خوبه. ولی اینم بگم کسیو از نزدیک میشناسم که الان 67 ساله است ولی شوهرش 51 ساله!!!! و 25 ساله ازدواج کردن و مرده همسن دختر خانومشه ولی داره واسش میمییییییییره!!!!
بقول مرسده همه جورش هست ولی در حالت کلی بزرگتر بودن خیییلیییی خوبه
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-09-01 ساعت 23:16
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-09-01 ساعت 23:16 توسط فردا.)
من با همسرم نزدیک 15 سال اختلاف سنی داریم و در طول این مدت که ازدواج کردیم سهم مثبت این فاصله سنی رو بیشتر از معایبش
دیدم.ولی می خوام بدونم تاثیر (مثبت یا منفی)فاصله سنی روی یک رابطه بیشترِ یا عواملی مثل پایبندی به اصول انسانی تربیت یاتجربه و نمی دونم ...متغیر هایی شبیه اینها؟
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲
ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ببین. متاسفانه این روزا پسرها اصلا رفتار و افکارشون متناسب با سنشون نیست. زن نیاز به یه پشتیبان و تکیه گاه داره که پسرهای جوون واقعا این نیازو برطرف نمیکنن. البته این حرف اصلا کلی نیستا.
خیلی پیش میاد پسر با سن کم، ولی تجربه زیادی داره یا حس مسئولیت قوی داره یا به اصطلاح اون خصوصیات مردونش بروز پیدا کرده. ولی مردهایی هم میبینی که سنشون زیاده ولی هنوز اون استقلال و اقتدارو ندارن و نمیتونن تکیه گاه باشن.
هر کسی هر چیزیو نداره آرزوی اونو داره. مثلا شوهر من تربیت و اصول انسانی و این چیزاش خیلی خوبه ولی به چه درد من میخوره؟ ولی بچه است و چشمش به دهن باباشه و همش از اونا میترسه و اونا رو توی اولویت میذاره؟ آره شوهر من خوش اخلاقه، پاکدامنه، بسیار چشم پاکه و وفادار. اینا خیییلییی خوبه ولی وقتی اون فاکتور اصلی رو نداره، یعنی اون حس پشتیبانی و تکیه گاهیو به هیچ وجه به من نمیده و من اصلا حس نمیکنم یه مرد کنارمه، خوب خوبیای دیگش اصلا به چشمم نمیاد.
همه میگن خوش به سعادتت که شوهرت اینقدر با وفاستو چشم پاکه و مطمئنی که هرگز بهت خیانت نمیکنه، ولی من این خصوصیات بسیار مثبت، اصلا به چشمم نمیاد چون به نظرم یه بچه باوفا و یه بچه ننه چشم پاک کنارمه، نه یه شوهر مرد و مقتدرو تکیه گاه که باوفاستو چشم پاک.
منظورمو میفهمی؟
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 475
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2011
رتبه:
22
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
به نظر من خصوصیات و ویژگیهای فردی اقایون ملاک اصلیه
و سن در این زمینه میتونه بهشون کمک کنه که هرچه سنشون بیشتر میشه پخته تر میشن
ولی وقتی اون زمینه رو نداشته باشن ؛ سن هم ....
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
دوستای خوبم راجع به اختلاف سنی از من بپرسید. تو این زمینه تا دلتون بخواد تجربه کسب کردم!! ما اختلاف سنیمون 14 ساله. همسرم خیلی به مامانش وابستس مامانش تا چند ماه پیش ایران بود اگه ما شب راجع به یه موضوع صحبت میکردیم فرداش من متوجه میشدم که مامانش یه چیزایی میدونه!! ولی ایران که بود خیلی باهم خوب بودیم و من حس میکردم بخاطر همین اختلاف سنیه.جالبه اون موقع تنها فردی که بهش اعتماد داشت من بودم کلا عادت داره به یه نفر وابسته شه. فکر میکرد من بچشم و باید ازم مواظبت کنه.. شبی که میخواست بره چشماش مثل کاسه خون شده بودن میگفت دلم نمیاد تو اینجا تنها بمونی اگه تصادف کنی من چکار کنم!! دقیقا مثل حرفای بابام )))))).. ولی الان رابطمون افتضاح شده انگار هم سنیم. اصلا باهم کنار نمیایم.. هر حرفی میزنم مثل اینه که بهش فحش بدم تمام حرفام واسش سنگینن. من به این نتیجه رسیدم که فاصله سنی خیلی تاثیر نداره تو رابطه یا بهتره بگم بعد از یه مدت تاثیرش از بین میره
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!
ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-09-02 ساعت 01:09
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-09-02 ساعت 01:12 توسط الهه سابق.)
ولی یه عامل دیگه هم هستشا بچه ها! فاصله خیییلیییی روابطو سرد میکنه و دونفر بعد از یه مدت که از هم دورن سردی به طرز عجیبی وارد رابطه میشه. دو طرف عجیب بهونه گیر میشن. علتشم واضحه دیگه....
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
اره. اون نقش مهمی داره تو سرد شدن رابطه ولی 2 طرف باید عاقل باشن و اصلا نذارن رابطشون به سمت بدی بره . من یه دختر بد بینم ولی خیلی رو خودم کار کردم که تاثیر نذاره تو زندگیه مشترکم و خیلی موفق بودم ولی همسرم اصلا تلاشی نکرد واسه رابطمون هر وقت دلش خواست داد زد حرف دلشو زد با ابنکه بخاطر تفاوت سنیموم این انتظار از اون میرفت که نگه داره رابطرو!!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!
ارسالها: 2,356
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Mar 2012
رتبه:
49
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ولی girlجان من احتمال خیلی زیادی میدم که وقتی پیش هم باشید همه چیز مثل قدیما بشه. اینکه شوهرت الان اینطوریه و تو دلخوری شاید علتش خستگی اون از این کشدار شدن پروسه کار تو باشه. هر کسی یه جور عکس العمل نشون میده. شاید این رفتاراش بخاطر اعصاب خوردی از این دوری و طول کشیدن پروسه باشه. این هم که زنگ نمیزنه به NVCهم نذار به حساب بیخیالیش. شاید مثل شوهر من محتاطو ترسوئه. شوهر من فکر میکنه اگه زنگ بزنیم عصبانی میشنو لج میکنن و کارمونو تاخیر میندازن!!!! ولی من گوش نمیدمو خودم تند تند زنگ میزنم . دیگه NVCعادت کرده هر خبری میشه فوری بهم ایمیل میزنه
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
ارسالها: 128
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
چرا همه رابطشون افتضاح شده؟! این وسط فقط من یکی هستم که دارش داره به جدایی میکشه! چرا واقعا؟! چون ازدواج نکردیم؟ چون همدیگه رو از نزدیک ندیدیم؟ آخه چه ربطی داره؟! من دو سال با این آدم زندگی کردم هرچند از پشت کامپیوتر. عنکوب دیدم جلوی این آنچنان چیغی زدم که فکر نکنم تا عمر داره یادش بره! برا هم شعر خوندیم. براش تولد گرفتم امسال! اتاقمو تزئین مرده بودم و براش کیک پخته بودم و شمع هم داشت حتی! و و و که هر چی بگم تموم نمیشه. بعد الان داریم میرسیم به ته خط. یعنی رسیدیم اما من نمیخوام قبول کنم! بهش 3 روز وقت داده بودم که فقط یه روزش مونده الان. یه چیزی رو اعتراف کنم؟ جدایی و شکست عشقی و چه و چه یه طرف. اون احساس شکشتی که درونت هست هم بدتر از همه چیز خوردت میکنه. دو سال تموم از همه چی میزنی تا بشه و بعد میبینی نشد و فقط عمرت به هدر رفت. از بس استرس کشیدی مردی. داغون شدی. مثل ورشکستگی میمونه این احساس!