کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟
خوبم نگی جان .در حال جمع و جور کردن و آماده شدن برای اومدن به آمریکا.هر وقت تونستی و فرصت داشتی از اوضاع و احوالت بگو.من که هر چی به اومدنم نزدیک تر میشه هیجان و استرسم بیشتر میشه.
[/quote]

فردا جان استرس نداشته باش. ما دیگه مراحل استرس زا رو رد کردیم. من خودم خیلی برای ورود به آمریکا استرس داشتم چون اگه پستهای قبل من رو خونده باشی من قبلا با ویزای توریستی اومده بودم آمریکا و افیسر فرودگاه من رو یکساعتی نگه داشت و سین جین کرد. ولی این بار به محض اینکه او پاکت نصفه رو دستم دید گرفت و تنها سوالی که کرد این بود که می دونی چند روز وقت داری برای ازدواج؟ همین ... اصلا استرس نداشته باش بعد از پاسپورت چک اگه توی فرمی که پر کردی (توی هواپیما) نوشته باشی که خوراکی و بیشتر از ۱۰ هزار دلار داری باز هم یه آفیسر سوال پیچت می کنه. بهت پیشنهاد می کنم که خوراکی نیاری با خودت. بازم اگه سوالی داری حتما بپرس!
موفق باشی.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، storagemeter ، manoun ، الهه سابق ، فردا ، shahrzad_a ، mercedeh2011

فردا جان استرس نداشته باش. ما دیگه مراحل استرس زا رو رد کردیم.

[/quote]

ممنون نگی عزیز.اگه سوال داشتم حتمن می پرسم.
البته رویا جون لطف کرد و اطلاعات کاملی به من در مورد اومدن به آمریکا داد.
واقعن چه انسان خوبیه.توی این شرایطش ،فکر استرس من بود و کلی اطلاعات مفید به من داد.از صمیم قلبم براش آرزو های خوب دارم .
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: negi ، manoun ، *ROYA* ، girl ، الهه سابق ، mercedeh2011
(2012-08-30 ساعت 23:43)*ROYA* نوشته:  
(2012-08-30 ساعت 19:08)negi نوشته:  وای رویای عزیزم ... بچه ها شما نمی دونید این دختر چه فرشته ای هست؟ این رو از ته قلبم می گم. نمی دونید چه جوری با تمام وجود توی مراحل ویزای من به من کمک کرده، راهنمایی کرده، دلداری داده و انرژی مثبت برام فرستاده!!! آخه چه طور یکی می تونه با یه همچین موجود معصوم و خوش قلبی این کارارو بکنه؟؟؟؟
نظر دوستان مهاجرسرا برای هممون محترمه، ولی من همیشه به رویا گفتم و بازم می گم که هیچ پدر و مادری (حتی در بدتری شرایط) از بچه خودشون نمی گذرند چه برسه به رویا که تنها فرزند خانواده هست. رویا جان عمرت و جوونیت رو حروم یه آدم به منطق و بی چشم و رو نکن. اون از با تو بودن لذت می بره و عمرش طولانی تر می شه.
رویا ما فقط یه بار زندگی می کنیم چرا خودت رو سپردی به دست کسی که قدرت رو نمی دونه. چرا فکر می کنی خانوادت پذیرای تو نخواهند بود؟ رویا قلبم برات تیر می کشه کاش به هم نزدیک بودیم و میدیدمت. تروخدا به خودت رحم کن عمرت رو حروم فکر و حرف مردم نکن. حرف مردم هیچ وقت تمومی نداره.
نمی دونم چی باید بگم جز اینکه حقت رو بگیر و نشون بده که تو هم انسان هستی. به فکر مردم نباش به فکر خودت باش. اجاز نده کسی برات حرفی در بیاره یا نظری بده. من وقتی رسیدم آمریکا نامزدم بهم گفت مرسی که صبور بودی و طاقت آوردی، کسی بهت تو این چند وقت نگفت عمرت رو طلف نکن؟ گفتم من هیچ وقت به کسی این اجازه رو نمی دم.
چه بسا بودند کسانی که غیر مستقیم به من این حرف رو زده بودند. می دونم دارم پرت و پلا می گم چون خیلی برات ناراحتم ولی منظور اینکه ترو خدا به فکر مردم نباش مردم همیشه در بهترین شرایط هم برای آدم حرف در می یارند.

رویای عزیز تو فرشته روزای تنهایی و بی حوصلگی و انتظار من بودی و این خوب بودن ترو خونوادت بهتر از هر کس دیگه ای می دونند. پس اگر دیدی به آخر راه رسیدی قبل از اینکه خیلی دیر بشه و خیلی ضرر ببینی برگرد پیششون و بدون که همیشه توی قبلشون جا داری.

خیلی مواظب خودت باش و تصمیم زود ولی عاقلانه بگیر.

 به تک تک شما دوستی‌ خوبم، دونه به دونه نوشته‌های شما رو می‌خونم، اشک می‌ریزم و خوشحالم که اینقدر دوستای خوب و مهربونی دارم. ببخشید اگر که دونه به دونه و تک به تک براتون نمی‌نویسم و تشکر نمیکنم، چون اینجا در بهنویس  برای کپی کردن مطلب، خیلی‌ مشکل دارم و گاهی کل متنم پاک می‌شه . نگی‌ عزیزم، تو خیلی‌ به من لطف داری، ای‌کاش واقعا فرشته بودم، دو تا بال داشتم و از اینجا میرفتم، اما افسوس. نگی‌ جان من کاری نکردم برای تو، جز اینکه خوب مراحلی رو که طی‌ کرده بودم، مشکلاتی که سر راه بهش برخورد کرده بودم رو به تو گفتم تا تو این مسیر رو به درستی‌ بری. همهٔ شما خواهرهای خوب و عزیز من هستین، خوشبختی شما دخترهای ایرانی‌ برابر هست با شادی و خوشبختی‌ من، به همین خاطر هم هست که اومدم اینجا و مشکلم رو نوشتم، نوشتم تا بخونین، تا همه هوشیار باشین، وقتی‌ میبینم چه اندازه اونهایی که اومدن اینجا شادند و اونهایی که نیومدن هنوز ، چه بیتاب اومدن هستن، چه صادقانه و صمیمانه و چه همه پر از عشق و احساس دوست داشتن هستن ، با خودم گفتم بذار داد بزنم، بنویسم تا بخونن ، تا شاید یه نفر از هزار نفر رو از سرنوشتی تلخ نجات بدم، من به این دلیل مشکلم رو نوشتم، البته امیدوارم که هیچکدومتون شبیه زندگی‌ منو نداشته باشین، اما خوب دیگه من هم وقتی‌ این تیپ سرگذشت‌ها را می‌خوندم یا میشنیدم، تو دلم. می‌گفتم که دروغه، یا می‌گفتم که خوب من هیچوقت اینطوری و به این تلخی‌ نیست قسمتم، اما کسی‌ چه میدونست که یه روز قصه‌ی من تلخترین قصه‌ی یک مهاجرت باشه؟ مینویسم تا اگر از حالا نشونهِ شبیه رابطهٔ من قبل از اومدن به اینجا در رابطه  می‌بینین ، تو رو خدا یه کم عاقلانه فکر کنید، سوال باشه براتون که چرا جواب ایمیل نمیده؟ چرا بی‌ تفاوت هست به پیشرفت کارمون؟ چرا نمیاد ایران، مگه نمیگه دوستم داره؟ و هزار و یک چرای دیگه که من ندیدم ، اگر هم میدیدم و می‌پرسیدم با یه جمله "اینجا آمریکا هست، باید کار کنیم،مثل ایران نیست که همش تعطیلی‌ و مرخصی بدن" شاید قانع میشودم و دیگه اعتراضی نمیکردم. نوشتم تا اونهایی که  نیومدن و درگیر رابطه سر شدن، با احساسات دخترونه ، سر خودشون رو کلاه نذارن، همیشه با جوابهای روتین و کلی‌ کوتاه نیان، زندگی‌ من زنگ خطری باشه براشون. این آدمی‌ که من مینویسم، خیلی‌ عشق بود، نگران بود، تلفن میکرد، ایمیل میداد، اما ایران نیومد، تو دوبی‌ همو دیدیم، با خودم گفتم اشکال نداره خیلی‌‌ها اینطوری همو می‌بینن، غافل از اینکه آیا از زندگی‌ اون خیلی‌ها بعد از ورود به آمریکا هم خبر داشتم؟ نه. عصبی بود و بی‌ منطق، البته خودش میگفت که من منطق ندارم، زود از کوره در میرفت، تمام حرفهای من به طور کامل برای مادر ش بازگو میشد، و نشونهیی که الان میفهمم چه بزرگ بودن و من ندیدم. اره نگی‌ جون مشکلاتمو نوشتم تا همه فکر کنن ، مثل من یه روز نگن کاش یکی‌ بود بهم میگفت. در هر صورت برای همه شما آرزوی بهترینها را دارم. و مرسی‌

 

 

رویای عزیز تو خیلی مهربونی.واقعا آدم های مثل تو خیلی کم پیدا میشن اینهمه به فکر بقیه هموطنانشون باشن.خیلی برای شرایطتت ناراحتم.دلم میخواد یه روز بیای اینجا بگی همه مشکلات تموم شده.توکلت به خدا باشه.از خدا بخواه هر چی خیره برات پیش بیاره.ما همه برات دعا میکنیم عزیزم.من مطمئنم خدا به دل مهربونت نگاه میکنه و بهترین سرنوشت برات رقم میخوره.به امید اون روز
پاسخ
تشکر کنندگان: manoun ، *ROYA* ، shabnam.84 ، Hediyeh ، girl ، mercedeh2011 ، الهه سابق ، فردا
(2012-09-01 ساعت 16:46)Hediyeh نوشته:  سلام رویای عزیز
دیروز یه متن بلند بالا برات تو پیغام خصوصی نوشتم ولی متاسفانه بدون اینکه جایی سیوش کنم برات ارسال کردم که تو این بین اینترنت قطع شد و ... باقیشو دیگه خودت حدس بزن! همه ی یکساعت نوشته ام پرید! به حدی اعصابم خورد شده بود که دیگه تحمل دوباره نوشتن رو نداشتم!
هدیه جان این هایی که گفتی واقعن بدرد من و امثال من که تازه اول راه هستیم هم می خوره.کاش تجربیاتتون رو با جزییات بیشتری مطرح می کردید که ما هم یاد بگیریم.
دوستان این جریان فاصله سنی چیه؟
واقعن فاصله سنی میتونه یکی از مهمترین فاکتورها باشه؟
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، mercedeh2011 ، manoun ، Hediyeh ، girl
همه چیز بستگی به خلقیات و روحیه هر دو طرف داره
من همه مدلش رو دیدم هم کسی که با شوهرش اختلاف سنی 13 سال داره؛ شوهرش از گل کمتر بهش نمی گه و کلی با هم دوستن و خوشبخت
یه دوست دیگه هم که با شوهرش اختلاف 9 سال سن داشت ؛ در نهایت ازش جدا شد.

باز دوست دیگه با همسرش همسن بودن و کلی با هم از زندگی لذت می بردن
و برعکس

فردا جان به نظر منم یکی از چندین فاکتور مهم هستن (شاید در درجه پنجم یا ششم)
در نهایت همه اینها من فکر می کنم اختلاف سن 4 - 5 سال مناسبترین سن باشه؛ بازم بستگی داره؛ هیچ چیزی نمی تونه قطعی باشه
پاسخ
تشکر کنندگان: Hediyeh ، فردا ، girl
فردا جان من بطور کلی معتقدم مرد باید بزرگتر از زن باشه. 10 سال خیلی خوبه. ولی اینم بگم کسیو از نزدیک میشناسم که الان 67 ساله است ولی شوهرش 51 ساله!!!! و 25 ساله ازدواج کردن و مرده همسن دختر خانومشه ولی داره واسش میمییییییییره!!!!
بقول مرسده همه جورش هست ولی در حالت کلی بزرگتر بودن خیییلیییی خوبه
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، girl
من با همسرم نزدیک 15 سال اختلاف سنی داریم و در طول این مدت که ازدواج کردیم سهم مثبت این فاصله سنی رو بیشتر از معایبش
دیدم.ولی می خوام بدونم تاثیر (مثبت یا منفی)فاصله سنی روی یک رابطه بیشترِ یا عواملی مثل پایبندی به اصول انسانی تربیت یاتجربه و نمی دونم ...متغیر هایی شبیه اینها؟
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، mercedeh2011 ، girl
ببین. متاسفانه این روزا پسرها اصلا رفتار و افکارشون متناسب با سنشون نیست. زن نیاز به یه پشتیبان و تکیه گاه داره که پسرهای جوون واقعا این نیازو برطرف نمیکنن. البته این حرف اصلا کلی نیستا.
خیلی پیش میاد پسر با سن کم، ولی تجربه زیادی داره یا حس مسئولیت قوی داره یا به اصطلاح اون خصوصیات مردونش بروز پیدا کرده. ولی مردهایی هم میبینی که سنشون زیاده ولی هنوز اون استقلال و اقتدارو ندارن و نمیتونن تکیه گاه باشن.
هر کسی هر چیزیو نداره آرزوی اونو داره. مثلا شوهر من تربیت و اصول انسانی و این چیزاش خیلی خوبه ولی به چه درد من میخوره؟ ولی بچه است و چشمش به دهن باباشه و همش از اونا میترسه و اونا رو توی اولویت میذاره؟ آره شوهر من خوش اخلاقه، پاکدامنه، بسیار چشم پاکه و وفادار. اینا خیییلییی خوبه ولی وقتی اون فاکتور اصلی رو نداره، یعنی اون حس پشتیبانی و تکیه گاهیو به هیچ وجه به من نمیده و من اصلا حس نمیکنم یه مرد کنارمه، خوب خوبیای دیگش اصلا به چشمم نمیاد.
همه میگن خوش به سعادتت که شوهرت اینقدر با وفاستو چشم پاکه و مطمئنی که هرگز بهت خیانت نمیکنه، ولی من این خصوصیات بسیار مثبت، اصلا به چشمم نمیاد چون به نظرم یه بچه باوفا و یه بچه ننه چشم پاک کنارمه، نه یه شوهر مرد و مقتدرو تکیه گاه که باوفاستو چشم پاک.
منظورمو میفهمی؟
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: mercedeh2011 ، فردا ، girl ، manoun ، laili
به نظر من خصوصیات و ویژگیهای فردی اقایون ملاک اصلیه
و سن در این زمینه میتونه بهشون کمک کنه که هرچه سنشون بیشتر میشه پخته تر میشن
ولی وقتی اون زمینه رو نداشته باشن ؛ سن هم ....
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، الهه سابق ، girl ، manoun
(2012-09-01 ساعت 23:27)elahenadafy2 نوشته:  ببین. متاسفانه این روزا پسرها اصلا رفتار و افکارشون متناسب با سنشون نیست. زن نیاز به یه پشتیبان و تکیه گاه داره که پسرهای جوون واقعا این نیازو برطرف نمیکنن. البته این حرف اصلا کلی نیستا.
متوجه میشم.خانمهای زیادی رو میشناسم که ازین ماجرا ناله میکنن.من قبلن یک نامزدی داشتم که دقیقن به همین دلیل با راهنمایی خانوادم بهمش زدم.جالب ِکه اغلب آقایونی که صفت "مامان دوست " رو میشه بهشون نسبت داد انسان های خوب و رئوفی هستند و پایبند به اصول اخلاقی.من با اون آقا 6سال فاصله سنی داشتم و واقعن مرد مهربونی بود اما بلوغ عاطفیش برای ازدواج کافی نبود.
اینبار برای ازدواجم خیلی ها گفتن که فاصله سنیتون زیاد و اوایل به نظر خودم هم این طور میومد ولی بعد از رفت وآمد و پیدا کردن شناخت شخصی از ایشون تنها چیزی که دیگه برام ملاک نبود اختلاف سن بود.جالب اینجاست که برای پدر من این فاصله یکی از امتیازات این ازدواج محسوب میشه و معتقد مردها خیلی دیرتر از زن ها از اشتباهاتشون کسب تجربه میکنن و قدرت تصمیم گیری به دست میارن!
البته این رو هم باید بگم که تجربه نامزدیی که داشتم باعث شد فکر و عقیدم نسبت به فلسفه ازدواج واقعن تغییر کنه و بفهمم وفتی باید ازدواج کنم که توانایی تصمیم گیری برای این کار و داشته باشم.نه اینکه ازدواج کنم ،چون بالاخره باید یه روزی ازدواج کرد.
بنابراین به نظرم میاد این میزان بلوغ خودمونِ که در نوع ارتباط مون از همون اول تاثیر میذاره و خیلی تعیین کننده تر از عوامل دیگست.البته این دیدگاه شخصیه منِ و اصلن شاید تا چند وقت دیگه تغییر کنه Wink
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، girl ، nahid.t ، Hediyeh ، mercedeh2011
دوستای خوبم راجع به اختلاف سنی از من بپرسید. تو این زمینه تا دلتون بخواد تجربه کسب کردم!! ما اختلاف سنیمون 14 ساله. همسرم خیلی به مامانش وابستس مامانش تا چند ماه پیش ایران بود اگه ما شب راجع به یه موضوع صحبت میکردیم فرداش من متوجه میشدم که مامانش یه چیزایی میدونه!! ولی ایران که بود خیلی باهم خوب بودیم و من حس میکردم بخاطر همین اختلاف سنیه.جالبه اون موقع تنها فردی که بهش اعتماد داشت من بودم کلا عادت داره به یه نفر وابسته شه. فکر میکرد من بچشم و باید ازم مواظبت کنه.. شبی که میخواست بره چشماش مثل کاسه خون شده بودن میگفت دلم نمیاد تو اینجا تنها بمونی اگه تصادف کنی من چکار کنم!! دقیقا مثل حرفای بابام Smile)))))).. ولی الان رابطمون افتضاح شده انگار هم سنیم. اصلا باهم کنار نمیایم.. هر حرفی میزنم مثل اینه که بهش فحش بدم تمام حرفام واسش سنگینن. من به این نتیجه رسیدم که فاصله سنی خیلی تاثیر نداره تو رابطه یا بهتره بگم بعد از یه مدت تاثیرش از بین میره
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، الهه سابق ، nahid.t ، Hediyeh ، mercedeh2011
ولی یه عامل دیگه هم هستشا بچه ها! فاصله خیییلیییی روابطو سرد میکنه و دونفر بعد از یه مدت که از هم دورن سردی به طرز عجیبی وارد رابطه میشه. دو طرف عجیب بهونه گیر میشن. علتشم واضحه دیگه....
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، فردا ، laili ، Hediyeh ، mercedeh2011
اره. اون نقش مهمی داره تو سرد شدن رابطه ولی 2 طرف باید عاقل باشن و اصلا نذارن رابطشون به سمت بدی بره . من یه دختر بد بینم ولی خیلی رو خودم کار کردم که تاثیر نذاره تو زندگیه مشترکم و خیلی موفق بودم ولی همسرم اصلا تلاشی نکرد واسه رابطمون هر وقت دلش خواست داد زد حرف دلشو زد با ابنکه بخاطر تفاوت سنیموم این انتظار از اون میرفت که نگه داره رابطرو!!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا
ولی girlجان من احتمال خیلی زیادی میدم که وقتی پیش هم باشید همه چیز مثل قدیما بشه. اینکه شوهرت الان اینطوریه و تو دلخوری شاید علتش خستگی اون از این کشدار شدن پروسه کار تو باشه. هر کسی یه جور عکس العمل نشون میده. شاید این رفتاراش بخاطر اعصاب خوردی از این دوری و طول کشیدن پروسه باشه. این هم که زنگ نمیزنه به NVCهم نذار به حساب بیخیالیش. شاید مثل شوهر من محتاطو ترسوئه. شوهر من فکر میکنه اگه زنگ بزنیم عصبانی میشنو لج میکنن و کارمونو تاخیر میندازن!!!! ولی من گوش نمیدمو خودم تند تند زنگ میزنم Big Grin. دیگه NVCعادت کرده هر خبری میشه فوری بهم ایمیل میزنه Big Grin
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، فردا
چرا همه رابطشون افتضاح شده؟! این وسط فقط من یکی هستم که دارش داره به جدایی میکشه! چرا واقعا؟! چون ازدواج نکردیم؟ چون همدیگه رو از نزدیک ندیدیم؟ آخه چه ربطی داره؟! من دو سال با این آدم زندگی کردم هرچند از پشت کامپیوتر. عنکوب دیدم جلوی این آنچنان چیغی زدم که فکر نکنم تا عمر داره یادش بره! برا هم شعر خوندیم. براش تولد گرفتم امسال! اتاقمو تزئین مرده بودم و براش کیک پخته بودم و شمع هم داشت حتی! و و و که هر چی بگم تموم نمیشه. بعد الان داریم میرسیم به ته خط. یعنی رسیدیم اما من نمیخوام قبول کنم! بهش 3 روز وقت داده بودم که فقط یه روزش مونده الان. یه چیزی رو اعتراف کنم؟ جدایی و شکست عشقی و چه و چه یه طرف. اون احساس شکشتی که درونت هست هم بدتر از همه چیز خوردت میکنه. دو سال تموم از همه چی میزنی تا بشه و بعد میبینی نشد و فقط عمرت به هدر رفت. از بس استرس کشیدی مردی. داغون شدی. مثل ورشکستگی میمونه این احساس!
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان