کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟
(2012-08-29 ساعت 20:43)rs232 نوشته:  ببخشید من وسط بحث خانم ها سر زده وارد شدم. البته این چیزی که می خواهم بگویم یک مسئله کلی است و شاید هم زیاد ربطی به این تاپیک نداشته باشد ولی ممکن است یک مقداری به کسانی که درگیر یک رابطه احساسی هستند کمک کند تا بتوانند وضعیت خودشان را بهتر تجزیه و تحلیل کنند.
نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم تفاوت های اساسی است که میان "علاقه" و "وابستگی" وجود دارد.

علاقه و عشق ورزیدن یک منبع انرژی است که شما با آن همچون یک شمع نورافشانی می کنید و دیگران و یا آن فرد مورد نظر خودتان را از محبت سیراب می کنید. عشق کاملا مستقل از شرایط است و هیچ گونه نیازی به مواد اولیه برای تهیه آن ندارد. عشق مادر به فرزند و یا فرزند به مادر از همین نوع است و عشق و علاقه میان زن و شوهر و یا دو فردی که می خواهند با هم زندگی کنند چنین است. بهترین حالت در عشق دو طرفه این است که هر دو طرف هم منبع محبت باشند و هم گیرنده و دریافت کننده آن.

ولی وابستگی یک نوع تمایل شدیدی است که بر اساس نیاز پدید می آید. متاسفانه ظواهر عشق و وابستگی بسیار به هم نزدیک است و بسیاری از انسان ها نمی توانند آنها را از هم تشخیص دهند ولی ماهیت این دو حالت بسیار متفاوت است و در وابستگی بر خلاف عشق مواد اولیه که همان نیاز مادی و یا روحی انسان است نقش مهمی را در نوع رابطه و استحکام آن بازی می کند. وابستگی در یک فرد یک نوع عارضه و اختلال شخصیتی است که بر اثر نوع تربیت و شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه ایجاد می شود. وابستگی یک فرد به پدر و مادر در سنین بالا و یا وابستگی والدین به فرزند و یا زن و شوهر به یکدیگر نه تنها ربطی به عشق ندارد بلکه یک نوع بیماری روحی و یا عقب ماندگی اجتماعی است که در بسیاری از موارد باید با کمک یک روانپزشک درمان شود.

متاسفانه جامعه ما به گونه ای است که جوانان عزیز و مخصوصا دختران جوان کشور ما میدانی برای شکل دادن استقلال شخصیتی خود پیدا نمی کنند و برای همین حتی اگر چهل سال هم ازدواج نکنند همچنان آغوش گرم خانواده و پدر و مادر را به هر جای دیگری ترجیح می دهند. این حالت دقیقا مثل این است که ما در یک صبح سرد زمستانی اصلا دلمان نمی خواهد که رختخواب گرم و نرم خودمان را رها کرده و به دنبال زندگی روزانه خودمان برویم ولی یک آدم نرمال هرگز به خاطر گرم و نرمی و آسایش و راحتی رختخواب در آن باقی نمی ماند تا فرصت های زندگی خودش را از دست بدهد.

بنابراین اگر من با همین تجربه و طرز فکر فعلی یک دختر جوان خوش بر و رو و ترگل و ورگل مثل شما بودم اولویت اصلی زندگی خودم را بر پایه استقلال مالی و استقلال شخصیتی خودم بنا می کردم. در این حالت من اصلا دلم نمی خواست که به شوهر و یا خانواده چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی وابسته باشم بلکه دلم می خواست که منبع عشق و محبت باشم تا آنها خودشان برای بهره مند شدن از نیروی عشق در کنارم باشند. در این حالت اگر یک شوهر به بیراهه رفت این خودش است که ضرر خواهد کرد و من می توانستم بدون وابستگی مالی و یا عاطفی به زندگی خودم ادامه دهم و فرصت های دیگری برای خودم ایجاد نمایم.

دعای من برای شما این است که عاشق آزاده باشید.

درود بر شما برای این گفتار بسیار زیبا و درست. ای کاش که ما معنی درست عشق ورزیدن رو با " اعتیاد به عشق " میدانستیم.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، rs232
rs232 همینطوره که شما میگی. به نظر منم آدم همیشه باید یه جوری رفتار کنه که اگر هم مشلکی پیش اومد اون طرف مقابل باشه که بعدا متوجه بشه

چه آدم خوب و با ارزشی رو رنجونده و یا حتی ترک کرده. مطمئنا اگه برنگشت حتما لیاقت تو رو نداشته. آمریکا یا هرجای دیگه ای رفتن اهمیتی نداره.
مهم درک درست از زندگی.آدمای اطراف و دید زندگی که آدم ها رو از هم متمایز میکنه. نه پاسپورت و پول و اقامت. البته توهین نشه ما ایرانی جماعت عادت
داریم که این جور مسائل رو به رخ هم بکشیم وگرنه من تاحالا تو خارجی ها ندیدم.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، rs232
من که خودم سرد نشدم. آخه اصلا خیلی جالبه که یهو اینجوری شد رابطه ی ما. اونقدر ناگهانی شد که من تازه دیروز فهمیدم الان 21 روزه اینجوری هستیم! یعنی فکر میکردم همش یه هفتس! یعنی از شک هنوزم که هنوزه خارج نشدم. وقتی زمان رو دیدم دوباره شک شدم و صد البته آنچنان دل شکسته و افسرده که نگو.
اولش خواستم دیگه اینجا نیام اما این مثل فرار میموند. نمیدونین دیدن اینکه همتون بجر من کاراتون رو شروع کردین و منتظرین و یا رفتین سر خونه زندگیتون چه عذابی هست برای من. احساس میکنی برای هیچ کس مهم نیستی. البته نه این که من چشم دیدن خوشبختی سایرین رو ندارم اما نا خود آگاه و شاید هم آگاهانه خودمو مقایسه میکنم و این باعث عذابم میشه. احساس میکنم همتون میگین برو بابا تو که از اول خودتو مسخره کرده بودی. و و و و.... . من تو این همه مدت جا نزدم. من سرد نشدم. من مغرور نشدم. دلم شکست و دم بر نیاوردم. من کوچیک شدم و چیزی نگفتم. چرا؟ چون این زندگیه. چون نمیخوام با اولین مشکلی جا بزنم. اما فکر میکنم حق دارم بدونم رابطم تموم شده یا نه! ولی حتی اینو هم نمیدونم چون حتی یک کلمه هم حرف نمیزنه. همه ی اینا رو داشته باشین و فکر کنین که قرار بود اوایل اکتبر بیاد. من اما مطمئن نیستم اینبار بعد از اکتبر بیاد و ایمیل بزنه و بخواد دوباره شروع کنه و بازم بهم بگه میخوامت آیا بازم حرفشو باور خواهم کرد یا نه؟!
واااااااااااااااااای مامان هم الان نشسته داره همش سعی میکنه منو بخندونه. ولی هر چی میگم ولم کن بذار به حال خودم باشم انگار نه انگار. بدتر گیر میده و داره اعصابمو خوردتر میکنه! چه وضعشه که حتی نمیتونم ناراحت باشم آخه!
این هم که میگیم اگه کسی ما رو ول کرد پس لیاقت ما رو نداشته دل خشک کنکی بیش نیست. بی لیاقت های عزیز کشتن ما رو.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، فردا ، الهه سابق ، rs232
نیلو جان منم هر موقع با همسرم حرفم میشد میگفتم دیگه نمیرم مهاجر سرا. چند روز پیش داشتم فکر میکردم حکمت خدا چی بوده که این ادمو سر راه من گذاشت؟!!! تنها ویژگی خوبی که داشت این بود که من اومدم مهاجر سرا و خیلی اطلاعات درباره مهاجرت کسب کردم و ار همه مهمتر دوستای خیلی خوبی پیدا کردم.. زندگی همینه یه وقتایی به قیمت به دست اوردن یه تجربه کلی ضربه میخوریم و باید هزینه های روحی پرداخت کنیم کاریشم نمیشه کرد ولی روزای خوب و بد میان و میرن مهم اینه که بتونیم خودمونو کنترل کنیم و بهترین تصمیمو بگیریم Smile
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: manoun ، *ROYA* ، الهه سابق ، mercedeh2011 ، rs232
2 فروردین؟؟؟؟؟؟؟؟ یعنی چرا یکی از یکی بدتریم ما؟! خدا صبر بده به همگی.

(2012-08-29 ساعت 22:22)girl نوشته:  نیلو جان منم هر موقع با همسرم حرفم میشد میگفتم دیگه نمیرم مهاجر سرا. چند روز پیش داشتم فکر میکردم حکمت خدا چی بوده که این ادمو سر راه من گذاشت؟!!! تنها ویژگی خوبی که داشت این بود که من اومدم مهاجر سرا و خیلی اطلاعات درباره مهاجرت کسب کردم و ار همه مهمتر دوستای خیلی خوبی پیدا کردم.. زندگی همینه یه وقتایی به قیمت به دست اوردن یه تجربه کلی ضربه میخوریم و باید هزینه های روحی پرداخت کنیم کاریشم نمیشه کرد ولی روزای خوب و بد میان و میرن مهم اینه که بتونیم خودمونو کنترل کنیم و بهترین تصمیمو بگیریم Smile

این "دیگه نمیرم مهاجرسرا" مثل این میمونه که دستمون به نامزدمون نمیرسه از اینجا انتقام میگیریم! Big Grin
انگاری که اون خیلی اصلا متوجه این عکس العمل ما هست! علی الخصوص دوست پسر من که آمریکایی هست (شایدم باید بگم "بود"!) منم از ایتنکه اینجا دوستایی دارم که با تمام وجود درکم میکنن خدا رو شکر گذارم. برا همتون دعا مبکنم که کارتون زود را بیفته و به همسراتون برسید.
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، mercedeh2011 ، girl ، rs232
داریم بی تفاوت میشیم همون. هر کدوم یه مدلی هستن و مهم نیست چند سالشون هست همشون ناز میکنن و بچه بازی در میارن.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، *ROYA* ، الهه سابق
(2012-08-29 ساعت 20:43)rs232 نوشته:  ببخشید من وسط بحث خانم ها سر زده وارد شدم. البته این چیزی که می خواهم بگویم یک مسئله کلی است و شاید هم زیاد ربطی به این تاپیک نداشته باشد ولی ممکن است یک مقداری به کسانی که درگیر یک رابطه احساسی هستند کمک کند تا بتوانند وضعیت خودشان را بهتر تجزیه و تحلیل کنند.
نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم تفاوت های اساسی است که میان "علاقه" و "وابستگی" وجود دارد.

علاقه و عشق ورزیدن یک منبع انرژی است که شما با آن همچون یک شمع نورافشانی می کنید و دیگران و یا آن فرد مورد نظر خودتان را از محبت سیراب می کنید. عشق کاملا مستقل از شرایط است و هیچ گونه نیازی به مواد اولیه برای تهیه آن ندارد. عشق مادر به فرزند و یا فرزند به مادر از همین نوع است و عشق و علاقه میان زن و شوهر و یا دو فردی که می خواهند با هم زندگی کنند چنین است. بهترین حالت در عشق دو طرفه این است که هر دو طرف هم منبع محبت باشند و هم گیرنده و دریافت کننده آن.

ولی وابستگی یک نوع تمایل شدیدی است که بر اساس نیاز پدید می آید. متاسفانه ظواهر عشق و وابستگی بسیار به هم نزدیک است و بسیاری از انسان ها نمی توانند آنها را از هم تشخیص دهند ولی ماهیت این دو حالت بسیار متفاوت است و در وابستگی بر خلاف عشق مواد اولیه که همان نیاز مادی و یا روحی انسان است نقش مهمی را در نوع رابطه و استحکام آن بازی می کند. وابستگی در یک فرد یک نوع عارضه و اختلال شخصیتی است که بر اثر نوع تربیت و شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر جامعه ایجاد می شود. وابستگی یک فرد به پدر و مادر در سنین بالا و یا وابستگی والدین به فرزند و یا زن و شوهر به یکدیگر نه تنها ربطی به عشق ندارد بلکه یک نوع بیماری روحی و یا عقب ماندگی اجتماعی است که در بسیاری از موارد باید با کمک یک روانپزشک درمان شود.

متاسفانه جامعه ما به گونه ای است که جوانان عزیز و مخصوصا دختران جوان کشور ما میدانی برای شکل دادن استقلال شخصیتی خود پیدا نمی کنند و برای همین حتی اگر چهل سال هم ازدواج نکنند همچنان آغوش گرم خانواده و پدر و مادر را به هر جای دیگری ترجیح می دهند. این حالت دقیقا مثل این است که ما در یک صبح سرد زمستانی اصلا دلمان نمی خواهد که رختخواب گرم و نرم خودمان را رها کرده و به دنبال زندگی روزانه خودمان برویم ولی یک آدم نرمال هرگز به خاطر گرم و نرمی و آسایش و راحتی رختخواب در آن باقی نمی ماند تا فرصت های زندگی خودش را از دست بدهد.

بنابراین اگر من با همین تجربه و طرز فکر فعلی یک دختر جوان خوش بر و رو و ترگل و ورگل مثل شما بودم اولویت اصلی زندگی خودم را بر پایه استقلال مالی و استقلال شخصیتی خودم بنا می کردم. در این حالت من اصلا دلم نمی خواست که به شوهر و یا خانواده چه از نظر مالی و چه از نظر عاطفی وابسته باشم بلکه دلم می خواست که منبع عشق و محبت باشم تا آنها خودشان برای بهره مند شدن از نیروی عشق در کنارم باشند. در این حالت اگر یک شوهر به بیراهه رفت این خودش است که ضرر خواهد کرد و من می توانستم بدون وابستگی مالی و یا عاطفی به زندگی خودم ادامه دهم و فرصت های دیگری برای خودم ایجاد نمایم.

دعای من برای شما این است که عاشق آزاده باشید.

ممنون از آرش عزیز که این مساله را به این زیبایی باز کرد .
عاقلانه انتخاب کنیم تا از عواقب این انتخاب لذت ببریم نه اینکه تحمل کنیم.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، rs232 ، zohreh36
(2012-08-29 ساعت 16:12)girl نوشته:  والا همین عزت نفس کار منو خراب کرد. اینقد خودمو گرفتمو هی گفتم تحویلش نگیر زنگ نزن سرد حرف بزن که الان اگه 1 هفته زنگ نزنه روم نمیشه زنگ بزنم احساس میکنم اگه زنگ بزنم فکر میکنه اویزونشم!!! این فکرای بچگانه ی منم بی اثر نبودن تو سرد شدن رابطمون. یه چیز دیگه تفاوت سنیمونه. من 25 سالمه و همسرم 39 سالشه. من دلم یه سری رفتارا و برخوردارو میخواد که اون حوصلشونو نداره. دنیامون یکم متفاوته.. اولین باره به این تفاوتا اعتراف کردم. هیچوقت جرات نمیکردم بگم ما باهم فرق میکنیم!
اينكه لفظ بچه رو زيادى به كار ببره خيلى بهتر از اينه كه خودش بچه باشه.من بعد از يه سال و نيم زندگى و سه سال رابطه به اين رسيدم كه فاصله سنى ايده ال اينه كه مرد ده سال بزرگتر باشه.شوهر من شيش سال بزرگتره،عينه بچه ها ميمونه.البته بعضى وقتا كه رفتارش بچه گونه ست و بهش ميگم خودشم ميفهمه و درك ميكنه.ولى تو فاصله سنى زير ده سال،شوهر عملا بچه ست،با يه كليد تو مغزش.بعضى وقتا اگر فشارش بدى اون مرد درون كه بيست سى سالشه خودشو نشون ميده
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، manoun ، الهه سابق ، mercedeh2011 ، rs232
سلام

یک مطلب دیگه را پیرو صحبتهای آرش بکم و اون اینکه ازدواج خیلی خوبه اما باید هر دو طرف به این بلوغ برسن و پذیرای شخص جدید در زندگیشون بشن و حاضر باشن که بعضی اوقات از خواسته های خودشون به خاطر طرف مقابل بگذرند و این کار را با عشق وبدون منت انجام بدن.

ما ازدواج می کنیم که به آرامش برسیم نه اینکه زندگی رو به صحنه کشمکش تبدیل کنیم.

اگر گذشتی لازم هست اینو دریغ نکنیم بگذاریم طعم خوب کردار صحیح را هر دو طرف بچشیم.

اینو یاد بگیریم ودر عمل هم پیاده کنیم که وقتی ازدواج می کنیم می شیم ما .
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا ، mercedeh2011 ، girl ، sib 24 ، rs232
یاسمن جون شوهر من که همون کلید رو هم نداره Big Grin
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: mercedeh2011
بچه ها من یه چیزی بگم!!
شوهر من هم نزدیک 15 سال از من بزرگترِ!
به نظرم این فاصله سنی مون بود که باعث بهتر شدن رابطه شد وگرنه همون اول ....
همسرم تجربه های خوبی داره و این خیلی کمک می کنه.ولی گاهی که لج می کنه مثل یه بچه دوساله میشه.البته منم به قول خودش بچه پرو هستم و ول نمی کنم.اوایل ازدواجمون زیاد درگیر میشدیم و سر به سر هم میذاشتیم.ولی پایه رو یه جوری گذاشتیم که در حد امکان اگه کسی که باعث اصلیِ بحث بوده متوجه اشتباهش شد بیاد و معذرت خواهی کنه.خودم این کارو شروع کردم و دیدم همسرم هم خیلی زود ادامه اش داد Smile
فکر می کنم بعضی از رفتار های اینچنینی به جنسیت و به سن ربطی نداره یه عامل مهمتر داره به اسم تربیت.اگه متوجه شدیم چیزهایی که یاد گرفتیم توی رابطه مون چندان به کار نمیاد باید متوجه بشیم که نیازمند یادگیری رفتارهای جدیدی هستیم.ما نمی تونیم رابطه پدر و مادرهامون رو الگو قرار بدیم،دست کم باید یه تغییراتی در اون به وجود بیاریم وبعد الگو برداری کنیم.به طور ناخوداگاه ما شکل رابطه خانواده هامون رو تقلید می کنیم وباید متوجه باشیم که شاید بعضی قسمت هاش برای ما مناسب نباشه.
بر خلاف مادرم که در مورد توقعات و شکل رابطه ایده آلش با پدرم حرف نمی زده و اونقدر صبر می کرده تا به پدرم وحی بشه و یابرعکس، من سعی میکنم در مورد ذهنیاتم با همسرم صحبت کنم و مُصرانه و مُجدانه این کار و انجام دادم.این کار دست کم به اوضاع روحیه خودم کمک میکنه.زندگی با یک ادم دیگه واقعن سخته ولی آدمیزادی که می تونه یه غول آهنی رو روی هوا پرواز بده حتمن میتونه مهارت هایی رو یاد بگیره که یه رابطه رو به طور نسبی به آرامش نزدیک کنه.یعنی امیدوارم که بتونه Tongue
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، mercedeh2011 ، manoun ، girl ، nahid.t ، rs232 ، zohreh36
عالي بود فردا جون و همينطور همه دوستا ....
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا
دوست پسر من که 7 سال ازم بزرگتر بود و خلاصه الان من نفهمیدم چی شد که رابطمون گند شد. هر چی هم میزنگم خونشون نمیگیره می افته رو یه پیغامگیری که مطمئنم مال اینا نیست. چون پیغامگیر اینا یه مرده و این یه زنه. البته قبلا هم اینجوری میشد و نمیدونم چرا.
من الان واقعا نمیدونم چی کار کنم؟!
شماها برید کتاب زنام ونوسی مردان مریخی رو بخونید و از تفاوت ها تون نترسید. من تازه شروع کرده بودم به خوندنش و به خاطر درسم نمیتونم خیلی کتاب بخونم. الانم که امروز رفتم و تاریخ دفاعیه ام شده 30 شهریور ماه حال ندارم کتاب بخونم. چون چرا بخونم؟ این که رفت و تنهام گذاشت! الان سه روزه جواب ایمیلمو نمیده! رفته دیگه. Sad
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق
رویا جون چرا نمیری از دستش شکایت کنی؟ تو میتونی ازش شکایت کنی و به دلیل این رفتاراش ازش جدا بشی و حتی شاید مجبور نباشی برگردی. دهنم وا مونده فعلان نمیدونم چه کمکی از دستم بر میاد ولی واسه همچین آدمی حتمن باید یه راهی باشه. نگران نباش. تو تنها نیستی. ما همه حواسمون بهت هست.
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، فردا ، *ROYA* ، mercedeh2011
اره عزیزم. به نظر منم با یه وکیل مشورت کن. به هر حال باید یه راهی باشه. اینحوری که نمیشه. مگه ما چند بار متولد میشیم که 1 بارش بخواد اینقدر سخت بگذره!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: manoun ، الهه سابق ، *ROYA*




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان