کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟
girl عزیزم. فکر نکنم دوری باعث این فکرا شده باشه. من واقعا هر چی بیشتر میگذره، بیشتر از رفتن بدم میاد. بخدا الان دارم گریه میکنم. آخه به چه حقی منو مجبور کرده برم جایی که نمیخوام؟ ها؟ ها؟
ویزا ازدواجی/اقدام اول ژانویه 2012/ اپروو: اول جون/گرفتن کیس نامبر آخر جولای/تکمیل مدارک در NVC: سوم ژانویه 2013/مصاحبه: آخر اپریل 2013/ویزا یکضرب از ابوظبی
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، فردا ، shani
خوب دقیقا منم همینارو همیشه میگم ولی چاقو نذاشتن بیخ گلومون که! بیا یکم منطقی تر فکر کنیم. من بخاطر امریکا نخواستم که برم. همسر منم اول گفت نمیرم و اومدم به وطنم و کلی حرف تو همین مایه ها که همش دروغ بود. 1 هفته بعد از عقد گفت من نمی مونم ایران!!!! دنیا رو سرم خراب شد.. زندگی رو تلخ کرد میگفت اگه بمونیم ایران زندگیمون بدترم میشه خلاصه گفتم باشه ولی با همه اینا میتونستم بگم برو و بیخیالش شم. 3 ماه دیگه میشه 2 سال که رفته رابطمون روز به روز کمتر میشه خیلی ناراحتم و غصه میخورم ولی میخوام تا تهش برم چون انتخاب من بود و میشد انتخاب دیگه ای کرد.. اونم از احساس و موقعیت من سواستفاده کرد ولی واقعا گفتن این حرفا چیزیرو درست نمیکنه!!! تازه من این چیزارو به هیچکی نمیتونم بگم چون همه منتظرن ازدواج ما بهم بخوره...
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، alireza62
حقیقت‌ گرا نیز گاه به رویا گرفتار می‌آید / رویای حیاتی دیگر / حیاتی صلح ‌آمیزتر / حیاتی که سر آغاز شدن دارد
حیاتی دیگرگون شده / و رویاهایی به مثابه حقیقت / و قطراتی که سنگ را تواند سفت /
و حقیقت‌ گرا / دیگر باره به واقعیت باز می‌آید / به هُشیواری / تا رویایش را بشناسد / تا بتواند همچنان مسافر نیکبخت رویاها باشد
(مارگوت بیگل)
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، nahid.t ، shani
اینی که میگم شاید برای هممون خوب باشه بهترین کار اینه که اصلا به رفتن فکر نکنیم انگار که رفتنی در کار نیست. باید خودمون رو سرگرم کنیم تا موقعی که این انتظار تموم بشه چون زمان مثل برق داره میگذره. الهه جان اگر شوهرت هم ایالت با ما باشه شاید بشه برای اسپانسر کاری کرد.
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، girl
جالبه من فکر میکردم تنها منم که داره به جدایی فکر میکنه! تازه شرایط من با شما فرق داره شما دارین راجه به همسرتون صحبت میکنین من راجع به نامزد آینده ام! یعنی الان حتی یکبار هم همو از نزدیک ندیدیم اما فرمودن پاییز میان. الان دوساله با همیم و تو این دوسال همه چیز هم خوب نبوده. گاهی بوده از فکر اینکه پدر و مادرم رو میذارم و میرم دیوونه شدم گاهی هم مثل الان از ددست این آقا! فیلم جدیدش اینه که ویدیو چت نمیکنیم و داریم با ایمیل زندگی میکنیم و عملا روزی یکبار میاد ایمیل میزنه و همین! بعد هم میگه : ایم کامینگ سوون! اولش خیلی حرص میخوردم از دستش اما الان اینقدر سرم گرم این زلزله های روزانه شده که میگم اصلا به درک میای بیا نمیای نیا! منت کشی هم حدی داره و من تو این اوضاع قاراشمیش میخوام یکی با ناز خودم بازی کنه!
اما در مورد زلزله. ببین الهه جان اولن اگه قرار باشه بمیریم مطمئن باش میمیریم حالا هر کسی به یه بهونه ای. یکی تو زلزله میمیره یکی تو تصادف یکی تو خواب! پس اینو بدون نمیشه از دست مرگ فرار کرد. هر موقع که کاسه ی عمرمون تموم بشه رفتنی هستیم و اونو هم فقط فقط خدا میدونه. شنیدی داستان قالی حضرت سلیمان رو؟ یه بابایی یه روز میبینه عزرائیل نشسته داره چپ چپ نیگاش میکنه میره به حضرت سلیمان میگه جون من قالیچه ی پرندتو بده من دربرم از اینجا بعد که قالیچه رو میگیره میرررررررررررررررررررره اون سر دنیا همین که میرسه میبینه عزرائیل نشسته اونجا بهش میگه ای بابا من از دست تو فرار کردم تو اینجا چی کار میکنی میگه خدا دیروز به من گفته بود که امروز جون تو رو اینجا ازت بگیرم منم دیروز که داشتم اون جوری نیگات میکردم تو این فکر توبودم که تو آخه چطوری قراره در عرض یک روز بیای این سر دنیا که الان فهمیدم! داستان همه ی ما همینه. فیلم لاست رو دیدی؟ چارلی قرار بود بمیره و یکی از قبل میدید که این چطوری بمیره همش جلوی مرگ اینو میگرفت آخرش فهمیدن که این اتفاقا اینقدر براش میافته که آهرش میمیره و هیچ کاری نیمشه کرد.
پس بیزحمت به این فکر نکن. این که موقع مرگ نزدیکانمون پیششون نباشیم سخت و دردناک هست و من هم بهش فکر میکنم اما قسمت هر چی باشه همون میشه. خاله ی من داشت میرفت کانادا همه ی فامیل ناراحت که اگه مادربزرگم طوریش بشه خاله ام پیشش نیست! مادربزرگم درست قبله رفتن خالم فوت کرد و تنها کسی که پیشش بود موقع فوتش همون خالم بود!
در مورد شوهرتم بگم که والا اون بیچاره حق داره. آخه نیگا به این مملکت بنداز ببین دریم به کجا میریم آخه! هر روز یه بهانه ی جدید پیدا میکنم برای زده شدن از اینجا.
یه درسی هم که تو این زلزله ها گرفتم اینه که هر کی بترسه باخته. چه اون بنده خدایی که از ترس زلزله دویده خیابون و ماشین زیرش گرفته چه خاله ی من که از ترس رفتن اصفهان و کلی پول خرج کرده و چه بابای خودم که از ترس ما رو میبره بیرون شبا و خونه نمیخوابیم و همش میگه ما هم بریم از تبریز و داره هم اعصاب خودش و هم اعصاب من و مامانم رو خورد میکنه! هر کسی یه جوری باخته. یکی جونش، یکی پولش و یکی هم روانش!
من موقع زلزله میترسم چون طبیعیه. آنچنان صدا و لزرشی میاد که میگی این دفعه دیگه خونه ریخته اما همین که تموم میشه دیگه بهش زیاد فکر نمیکنم اما بابای من به کوچیکترین صدایی واکنش داره دیروز مامان داشت لباس میشست همین که لباس شویی با صدای بلند همیشگیش رفت تو دور تند دیدیم بابا پاشده چارچوب در و گرفته! Big GrinDDDDDD
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، girl ، فردا ، golbano ، Fahim3
باز خدارو شکر کن که الان پیشته من دلم لک زده واسه روزایی که اینجا بود. الان هفته ای 1 بار حرف میزنیم اونم در حد احوال پرسی. خودمم دیگه کششی ندارم به رابطمون چه بزسه به اون که الان کلی درگیر کار و زندگیه!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: shani
امیدوارم درست شه همه چیز عزیزم. در همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه Wink
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، shani ، الهه سابق
من هم دلم می خواد همه چیز درست شه.ولی گاهی اوقات معنای درست شدن شاید زیاد مثل فیلم هندی ها نباشه.خوبه که می تونیم اینجا حرف هایی رو بگیم که نمی تونیم هیچ جا بگیم . این انتظار انقدر آدم رو خسته و عصبی می کنه که آدم اعتماد به نفس و جسارتش رو از دست می ده.
الهه جان توی پست قبلی نوشتم که جدایی راه آخره. همیشه فرصت براش هست.هنوز هم همین رو میگم ولی با این چیزهایی که گفتی وجدانم اجازه نمی ده فقط به یک دلداری بسنده کنم.راستش مهمترین چیزی که میتونه منو در یک رابطه نگه داره احساس تعلق خاطر دوطرفه هست و اگه این نباشه یک دقیقه هم وای نمیستم.یعنی دیگه دلیلی برای وایستادن پیدا نمی کنم.گاهی وقتا یک رابطه قبل ازینکه پایانش اعلام بشه تموم میشه و خوب نباید ازش فرار کرد.بهتره آدم واقع بین باشه.اما یه چیز دیگه هم هست.شاید پیش خودت تصمیم نهایی رو گرفته باشی و رفتار شوهرت اونقدر دلت رو شکونده باشه که فقط به تموم شدن این رابطه فکر کنی.خوبه که تصمیمت رو گرفتی ولی اینجا اجراش نکن.شاید وفتی که رفتی مشکلاتی رو که این دوری به وجود آورده از بین بره و بتونید دوباره به روزهای خوبتون برگردین.این فرصت رو از خودت نگیر.به هرحال وقتی گرین کارتت رو گرفتی دو تا انتخاب واسه جای زندگی داری و این بهتر از یک انتخاب هست.
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، manoun ، الهه سابق
نامزد من در ایالت ایلینوی هست. ای کاش حتی نزدیک به اون ایالت بود که میتونست اسپانسر رو یک روز بره ببینه و آشنا بشه باهاش.
الهه جون من 6 ساله از آشنایی من و نامزدم میگذره. گاهی این اواخر که بحثمون میشد رابطه ما اینقدر سرد میشد که مثلا 2 هفته کاری به کار هم نداشتیم خیلی سختی ها کشیدم چون رابطه راه دوری بود و نمیشد توقع داشت مثل رابطه 2 نفر توی «شرایط عادی» با صلح و صفا پیش بره با اینکه همدیگه رو دوست داشتیم و کلی هم تفاهم. و همین دوست داشتنه نگذاشت آخرش جدا بشیم. این دفعه منو راضی کرد که ویزای نامزدی بگیریم وگرنه من حتی رفته بودم آلمان که پذیرش بگیرم واسه ترم زمستانی. حیفه یک رابطه سر دوری و مسائلی که متعاقبا به خاطر اون پیش میاد خراب بشه (مشکل قابل توجهی هست اما حاد نیست چون هر چیزی چاره داره) می خوام بگم این سرد شدنا و دلخوریا واسه همه پیش میاد و اصلا طبیعیه. همیشه همه چیز به خوبی و خوشی پیش نمیره. اندکی صبر سحر نزدیک است...
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، manoun ، girl ، الهه سابق
(2012-08-17 ساعت 17:12)elahenadafy2 نوشته:  
(2012-08-17 ساعت 16:46)girl نوشته:  باز خدارو شکر کن که الان پیشته من دلم لک زده واسه روزایی که اینجا بود. الان هفته ای 1 بار حرف میزنیم اونم در حد احوال پرسی. خودمم دیگه کششی ندارم به رابطمون چه بزسه به اون که الان کلی درگیر کار و زندگیه!!!
نه بابا کجا پیشمه. تمام مدت خونه مامانش ایناس. هفته ای یه بار میاد یه سک سک میکنه و میره
پای این پست، پاسخ دوستان زیادی رو می بینم که دلشون گرفت ازین روایت، ولی سکوت رو ترجیح دادن... راست میگن سکوت سرشار از ناگفته هاست........
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: shani ، girl ، الهه سابق
هفته ای یک بار؟ یعنی شاخ در آوردم! اما از این حرفا بگذریم اولا یک تشکر ویژه از فردا جون دارم که این تاپیک رو راه انداخته چون اینجوری صحبت کردن به نظرم واسه هممون خوبه و آرامش خاطر به همراه داره.
دوم اینکه راس میگه فردا. شما برو اونجا الهه جان چند ماهی بمون اگه دیدی رابطتتون بهتر میشه یا به دوری عادت میکنی بمون اگه که نه برگرد و اون موقع تصمیم واسه جدایی بگبر. راستی مگه نمیگن فوقش 5 سال طول میکشه بتونی خوانوادت رو ببری اونجا؟ 5 سال زمان زیادی هست اما یک عمر نیست. شاید اون موقع همون خواهر کوچیکت بیشتر ازت ممنون باشه. البته من خودم مشکلات بسیاری با این 5 سال دارم اونم چون تک فرزندم و می ترسم مامان و بابام خیلی تنها بشن یا مثلا اگه من بچه دار بشم و اونا نتونن نوه شون رو ببینن ناراحت بشن و این چیزا. البته فکر کنم هممون از این بهانه ها واسه ترسیدن و جدایی داریم.
راستی شانی راس مسگه رابطه ی از راه دور خیلی سخته. مزخرف ترین رابطه تو دنیا به نظر من. خیلی از مشکلات ما از همین دوریه که باعث میشه دلمون زودتر بشکنه اما چه میشه کرد راهی یه چه بخوای چه نخوایم افتادیم توش نه راه پس داریم نه راه پیش. خودمون بسپاریم دست خدا ایشاالله که خیره.
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، shani ، الهه سابق
(2012-08-17 ساعت 18:09)shani نوشته:  نامزد من در ایالت ایلینوی هست. ای کاش حتی نزدیک به اون ایالت بود که میتونست اسپانسر رو یک روز بره ببینه و آشنا بشه باهاش.
الهه جون من 6 ساله از آشنایی من و نامزدم میگذره. گاهی این اواخر که بحثمون میشد رابطه ما اینقدر سرد میشد که مثلا 2 هفته کاری به کار هم نداشتیم خیلی سختی ها کشیدم چون رابطه راه دوری بود و نمیشد توقع داشت مثل رابطه 2 نفر توی «شرایط عادی» با صلح و صفا پیش بره با اینکه همدیگه رو دوست داشتیم و کلی هم تفاهم. و همین دوست داشتنه نگذاشت آخرش جدا بشیم. این دفعه منو راضی کرد که ویزای نامزدی بگیریم وگرنه من حتی رفته بودم آلمان که پذیرش بگیرم واسه ترم زمستانی. حیفه یک رابطه سر دوری و مسائلی که متعاقبا به خاطر اون پیش میاد خراب بشه (مشکل قابل توجهی هست اما حاد نیست چون هر چیزی چاره داره) می خوام بگم این سرد شدنا و دلخوریا واسه همه پیش میاد و اصلا طبیعیه. همیشه همه چیز به خوبی و خوشی پیش نمیره. اندکی صبر سحر نزدیک است...

چقدر این پستت رو دوست داشتم شانی جان. خوشحال نمیشم که ببینم کسی مشکلات منو داره ولی وقتی میشنوم تجربه به کسی ثابت کرده که این فاصله ها قابل جبرانن خیلی امیدوار میشم Smile
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، shani ، الهه سابق
(2012-08-17 ساعت 21:52)girl نوشته:  
(2012-08-17 ساعت 18:09)shani نوشته:  نامزد من در ایالت ایلینوی هست. ای کاش حتی نزدیک به اون ایالت بود که میتونست اسپانسر رو یک روز بره ببینه و آشنا بشه باهاش.
الهه جون من 6 ساله از آشنایی من و نامزدم میگذره. گاهی این اواخر که بحثمون میشد رابطه ما اینقدر سرد میشد که مثلا 2 هفته کاری به کار هم نداشتیم خیلی سختی ها کشیدم چون رابطه راه دوری بود و نمیشد توقع داشت مثل رابطه 2 نفر توی «شرایط عادی» با صلح و صفا پیش بره با اینکه همدیگه رو دوست داشتیم و کلی هم تفاهم. و همین دوست داشتنه نگذاشت آخرش جدا بشیم. این دفعه منو راضی کرد که ویزای نامزدی بگیریم وگرنه من حتی رفته بودم آلمان که پذیرش بگیرم واسه ترم زمستانی. حیفه یک رابطه سر دوری و مسائلی که متعاقبا به خاطر اون پیش میاد خراب بشه (مشکل قابل توجهی هست اما حاد نیست چون هر چیزی چاره داره) می خوام بگم این سرد شدنا و دلخوریا واسه همه پیش میاد و اصلا طبیعیه. همیشه همه چیز به خوبی و خوشی پیش نمیره. اندکی صبر سحر نزدیک است...

چقدر این پستت رو دوست داشتم شانی جان. خوشحال نمیشم که ببینم کسی مشکلات منو داره ولی وقتی میشنوم تجربه به کسی ثابت کرده که این فاصله ها قابل جبرانن خیلی امیدوار میشم Smile
راستش یکی از سختی هایی باید تحمل کرد تنهاییه چون دوستان صمیمی شرایط ما رو ندارن و بالاخره همه پیش شوهر یا نامزدشون اینا هستن و روزای تعطیلی و توی قرار مدارای دسته جمعی هم همه دو تا دوتا هستن و کسی تنهایی پا نمیشه بره پس یه جورایی آدم اینگار از جمع دوستاش خواه ناخواه جدا می افته (چون هم تنها هستیم هم در واقع تنها نیستیم!). و باید یک مدت تقریبا طولانی رو فقط به دلتنگی پشت تلفن یا چت بسنده کنیم. بعد اون وقت وقتی میشنون که می خوای از طریق نامزدی بری میگن راحت ترین راه رو انتخاب کردی عزیزم!
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، الهه سابق ، manoun ، Fahim3 ، vanima
وای دقیقا همینطوره!!!! خیلی واسم جالبه که اینقدر مشکلاتمون نزدیک به هم!! پس این احساسات بد فقط مال من نیستن. من فکر میکردم فقط من اینجوریم Sad
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: shani ، الهه سابق
(2012-08-17 ساعت 13:33)elahenadafy2 نوشته:  مرسی شانی عزیزم. شوهرم توی دانشگاهی توی فلوریدا پذیرش داره. ولی میخواد دانشگاشو عوض کنه و احتمالا بره نوادا. الانم اومده ایران و قرار بود زود برگرده ولی میگه احتمالا تا نوامبر بمونه. رابطمون خیلییی سرد شده. چون من واقعا دلم نیست که برم و اون تحت تاثیر خانوادشه و.....

شما از هيچى نترس،از نوادا بترس.ما يه جايى تو كاليفرنيا هستيم،كه براى خريد مواد غذايى و غيره بايد بريم نوادا.بينهايت جاى بيخوديه.البته قرار بود جا به جا بشيم كه اونم به احتمال زياد بهم ميخوره.كجاى نوادا ميخوان برن اقاتون؟
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان