کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟
(2012-08-08 ساعت 03:11)elahenadafy2 نوشته:  راستش من هم از این فکرا میکنم، البته نه به این شکل بلکه به این صورت که همش فکر میکنم که اونجا خییلیییی تنها خواهم بود و درسته که همسرم هست و منم خیلی دوسش دارم، ولی خوب اونم درس داره و مشغله های خودشو داره و فکر کنم نمیتونه تنهایی و غربت منو پر کنه Sad و بخصوص واسه آدم وابسته به خانواده ای مثل من، مطمئنم خیلی خلا عاطفی حس خواهم کرد. خیلی دلم میخواست میشد اونجا که رفتم از صبح تا شب با کار سرمو گرم کنمو شب که رسیدم خونه فقط بیفتم بخوابم. آخه فکر میکنم تنها راه فرار از فکر و خیال و دلتنگی همین باشه. بعدش میگم خوب همسرم چه گناهی کرده که من بخوام اینجور زندگی کنم؟ بعدش خودم جواب میدم که اینا همش تقصیر اونه که من قراره انقدر سختی بکشم و حقشه!!! حالا که هرچقدر من التماس کردم که نریم، به خرجش نرفتو گفت من باید از این پاسپرتم یه استفاده ای بکنم وگرنه تا آخر عمر این فکر باهام میمونه که من پاسپورت آمریکایی داشتمو همه عمرمو توی ایران موندم و ازش استفاده نکردم، پس حقشه که من اونجا صبح تا شب کار کنمو تنهاییمو خودم پر کنم.
بعد که اینارو میگم، یدفعه میگم عجب آدم بدذاتی هستم من، و دلم واسه شوهرم میسوزه.
خلاصه پر از احساسات ضدونقیض شدم. وااااای
عزیزم زیادی نرو تو فکر، تو می تونی به دجای غر زدن به خودت از این شرایط شکرگزار باشی به هر حال این موقعیتیه که برات پیش اومده و می تونی یک مدل زندگی جدید رو باهاش تجربه کنی چیزی که احتمالا خودت چندین سال بعد از رفتن به اونجا کلی هم خوشحالی که این شرایط مهاجرت برات پیش اومد چون هرکس رفته پشیمون نیست. دلبستگی به خانواده هم مسئله ای هست که من هم زیاد دارم بهش فکر می کنم و بهت حق می دم. یعنی تقریبا همه ما ایرانیا اینطوری هستیم اما باید بالاخره یک روز بزرگ بشیم حتی اگه در 27و 28 سالگی باشه. به آینده بچه هات فکر کن هیچی نباشه اونا کلی ازت مممون میشن.
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، j1970 ، battosai ، فردا
خوندن مطالب شما همراهای خوب واقعن برام لذت بخشه.از اونجا که تربیت اجتماعیِ ما ایرانی ها بر پایه محافظه کاری بنا شده ،در مسیر رشد عاطفیمون، آموزشِ یکی از بزرگترین مهارتهای اجتماعی و ارتباطی از مون دریغ شده.و این مهارت، همانا توانایی خود گشودگی و خود افشاگری ست.
به خاطر احساس نا امنیه محیط، همواره ترجیح می دیم اونچه در درونمون میگذره رو پنهان کنیم و حتی گاهی اوقات رفتار بیرونی مون رو برخلاف احساس درونیمون ابراز می کنیم.این باعث میشه تا نتونیم افرادی رو پیدا کنیم که تجربات درونی شون شبیه ماست و اینه که خودمون می مونیمو خیالاتی که آزارمون میده و البته در درون ما انبار میشه و از جاهای دیگه می زنه بیرون.
خوشحالم که امروز می بینم همه مون ریزکاریهای درونی مون رو بی پروا ابراز می کنیم.

اما در مورد موقعیت هایی که ، ما رو وادار می کنن قبل از وقوع به استقبالشون بریم و ترس و نگرانی به خودمون راه بدیم باید بگم این حالت در شرایطی که ما در اون بزرگ شدیم امری غیر طبیعی نیست.هرچند اگر این حالات شروع به پیشرفت کنن وما هم متوجهش نباشیم،بی شک تبدیل به حالت های مرضی میشن.
ولی از اون جاییکه موقعیت سنجی برای آینده و برنامه ریزی در وضعیت فعلی جامعه ما کار خیلی سختیه وبدتر ازون اینکه ما یک عمری با این وضعیت خو گرفتیم،انجام هر کار جدیدی که قسمت های زیادی از اون برامون ناشناخته ست مارو به وحشت میندازه و وفتی که انتظار هم چاشنیش میشه،حالت ما تاحدی از وضعیت آینده سنجی خارج میشه و در مراحل پیشرفته به تفکرات توهمی هم میرسه.
در واقع در شرایطی که قسمت های زیادی از یک عمل برامون ناشناخته ست ،ذهن ما به طور خودکار مکانیزم دفاعیش رو فعال میکنه و شروع می کنه به پیش بینی کردنِ پیشامد های احتمالی. ساختن پرسش های متعدد برای اینکه بتونه به نتیجه مطمئن تری برسه و از اونجاییکه فرصت بدست اوردن اطلاعات جدید رو دراین محیط نداره ، با زیاد شدن سوالات،قدرت استدلال واستنتاجش رو از دست میده و یهو یک کار خنده دار انجام میده!! Big Grin اگه گفتین؟؟
بله شروع می کنه به ترسیدن از سوال هایی که خودش ساخته بود و .... میرسه به جایی که ما یهو به خودمون میایم و میبینیم همش داریم از خودمون می پرسیم اگه اینجوری بشه چی کار کنم ؟ اگه اون جوری بشه چی کار کنم!Sad
قسمت خوب ماجرا اینه که به خودمون میایم و متوجه حال مون می شیم ، ولی اگه متوجه نشیم و این وضعیت ادامه دار بشه .... خب اصلن خوب نیست دیگه !
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، manoun ، rs232 ، shani ، vroom ، humsun ، kavoshgarnet ، smmyp ، سمانه777
به نظر شخصی من تمام شما که با ازدواج کردن دارید به امریکا مهاجرت می کنید نه تنها تصمیم خوبی گرفته اید بلکه شاید این کار بهترین تصمیمی باشد که تاکنون در عمر خود گرفته اید. تصمیمی که نه تنها زندگی شما را عوض می کند بلکه بچه ها و نوه های شما هم بعدها به جان شما دعا خواهند کرد. ممکن است در اول کمی سخت باشد ولی خیلی زود به محیط جدید عادت می کنید و آن وقت حتی دیگر باورتان هم نمی شود که چگونه می توانستید در ایران زندگی کنید. به چیزهای خوب و شیرینی فکر کنید که در انتظار زندگی شما است. به هرحال حتی اگر در ایران هم ازدواج می کردید مجبور بودید که از خانواده خودتان فاصله بگیرید. ولی شما اگر سختی ها را پشت سر بگذارید و سیتیزن شوید می توانید خانواده خودتان را هم به امریکا ببرید و درواقع حضور شما در امریکا حتی برای آنها هم می تواند مفید تر باشد. خوب بهترین حالت این است که شما با همسرتان سازگار باشید و در کنار هم زندگی کنید ولی اگر نشد هم شما چیز زیادی از دست نمی دهید چون حتی اگر در ایران هم ازدواج می کردید ممکن بود همین اتفاق بیفتد. فقط کافی است نگاهی به آمار طلاق در ایران بیندازید و سپس آن را صد برابر کنید چون بسیاری از زوج ها در ایران فقط از روی ناچاری با هم زندگی می کنند و طلاق نمی گیرند. پس زیاد سخت نگیرید و خود را به دست امواج سرنوشت بسپارید و به خداوند اعتماد داشته باشید که راه خوبی را در پیش پای شما گذاشته است. فقط همه چیز را آسان بگیرید و به خودتان فرصت دهید تا از نظر روحی بتوانید خودتان را با دنیای جدید تطبیق بدهید. حتما با همسر و یا نامزد خود هم صحبت کنید و بگویید که نیاز به زمان دارید تا به حالت تعادل برسید چون گاهی مخصوصا دخترانی که به خانه شوهر در امریکا می روند تا مدت ها از دلتنگی گریه می کنند و همسران آنها کلافه می شوند در حالی که باید از قبل به آنها بگویید که بین شش ماه تا یک سال طول می کشد تا یک دختری که از میان خانواده به خانه شوهری در امریکا می رود بتواند با زندگی جدید خود خو بگیرد و از نظر احساسی به حالت تعادل برسد. اگر آنها از این حالت های طبیعی آگاه باشند با آن کنار می آیند و گمان نمی کنند که شما اصولا آدم غمگینی هستید و می خواهید زندگی آنها را هم غمگین کنید و اجازه می دهند این دوران انتقالی با گذشت زمان سپری شود.
سعی کنید با تجسم کردن خانه خود در امریکا و حیاط کوچک و چیزهای قشنگی که در ذهن خود دارید استرس های بیخود را از خودتان دور کنید و به قول معروف نفوس بد نزنید. خانواده شما هم خیلی زود می توانند پیش شما بیایند و در ضمن شما هم می توانید هر زمانی که خواستید به آنها سر بزنید. مطمئن باشید که مادر و پدر شما هم از اینکه ببینند شما در یک جای بهتری زندگی می کنید و آینده بهتری برای خودتان و بچه هایتان وجود دارد خوشحال تر و راضی تر هستند.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
(2012-07-29 ساعت 01:49)فردا نوشته:  فکر کنم دیگه نوبتی هم باشه ، نوبت خودمه.
من هم ازین حرف و حدیث ها زیاد شنیدم که واسه پاسپورت ازدواج کردم و ... البته از طرف دوستان و فامیل های خودم !

و اینکه کی میری و چرا نمیری و پس چی شد.تازه اینجا بود که متوجه شدم مردم چقدر امریکا رفتن براشون مهمه.
رفتار بعضی ها که قبلا زیاد مصالمت آمیز نبود یهو مهربانانه شد! و خلاصه خیلی چیز ها که همتون مشابه اون رو زیاد شنیدین.
اما چیزی که این وسط برای خودم جالب بود اینکه بارها از خودم پرسیدم نکنه حالا که دیگران هی جو میدن منم جوگیر بشمو قکر منم حالا چه خبره؟!
با اینکه این انتظار مثل یه بچه شیطون زل زده توی چشمامو اعصابم رو بهم ریخته ولی باز هم از خدا می خوام وقتی این انتظار تموم بشه که منم جنبه این داستان رو پیدا کرده باشم و به قول خودمون جو گیر نشم.
حرف های زیادی دارم که براتون بگم ...

واقعا همینطوره !!!!
!
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا
امروز به خاطر گرفتن اصل مدرک کارشناسیم به ساختمان ستادی امور کل فارغ التحصیلان مراجعه کردم.فکر می کنید با چه منظره ای مواجه شدم؟
جلودر نوشته بودن از 18 /5 تا پایان ماه مبارک تعطیل می باشد!!!!!!!!!!
واقعن اولش باورم نمی شد که چی دارم می بینم.روز شنبه ،اولین روز کاری مملکت، "امور کل فارغ التحصیلان "یه دانشگاه عریض و طویل تعطیله؟
منم با کلی عصبانیت و بد و بیراه گفتن برگشتم.جالب اینجاست که دقیقن 3شنبه زنگ زده بودم وپرسیده بودم بیام؟ یک کلمه هم نگفتن تعطیله!
قسمت خنده دار اینه که من فارغ التحصیل 81 هستم و چون ارشدم رو هم توی همین دانشگاه قبول شده بودم اصل مدرکم رو پیش خودشون نگه داشتمه بودن.جالا که می خواستم کارهای فارغ التحصیلی ِ ارشدم رو انجام بدم،اصل مدرک لیسانسم رو ازشون خواستم که به طرز عجیبی زل زدن توی چشمم و گفتن نیست!
یعنی چی نیست؟ خانم نیست دیگه ، یعنی چی نداره که! برو درخواست صدور مجدد بده.
خلاصه بعد از 2ماه دوندگی و .... امروز برای گرفتنش رفتم که اینجوری شد.
منم تا جایی که می شد توی این گرما پیاده برگشتم به سمت خونه که امروز رو همیشه یادم بمونه و وقتی ازین جا و مشکلاتش دور شدم ،نزنه به سرم و هوا ورم داره که الان وطنم بدون من چی به سرش میاد...
توی این مدت که دنبال انجام برخی کارهای اداری و جمع و جور کردن مدارک و .... بودم اینقدر اذیت شدم که از هرچی تعلقِ بریدم.
اما چرا این ها رو اینجا گفتم؟
می خوام ربطش بدم به بحث شیرین منت گذاشتن همسر برای پاسپورت آمریکاییش!
من که زیاد رفتن و نرفتن برام فرقی نداشت و گاهی هم تمایلم بیشتر به زندگی در وطن بود،بابت آزارهایی که این مدت دیدم کارم به جایی رسیده که اگر همسرم روزی 2وعده هم منت پاسپورتش رو به سرم بذاره ، وعده سوم رو حتما خودم بهش یادآوری می کنم.وقتی خودم رو جای اون میذارم ،می بینم تا آخر عمرش هم منت بذاره باز هم کمه.........
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، maryam86 ، zohreh36 ، shani ، laili ، humsun ، kavoshgarnet ، سمانه777 ، dinadino228
منت تحت هیچ شرایطی خوب نیست چون باعث تحقیر میشه و تحقیر شدن باعث میشه ادم کینه به دل بگیره و کینه ممکنه منجر به از هم پاشیدن زندگی شه!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، Blaze ، kavoshgarnet
(2012-08-11 ساعت 18:38)girl نوشته:  منت تحت هیچ شرایطی خوب نیست چون باعث تحقیر میشه و تحقیر شدن باعث میشه ادم کینه به دل بگیره و کینه ممکنه منجر به از هم پاشیدن زندگی شه!!!
آره عزیزم.من کاملن باهات موافقم.ولی وقتی که توی مملکت خودمون بابت کارهایی که با زحمت انجام دادی و یا هر چیزی که خواستی و هزینه اش رو هم تمام و کمال دادی،بدون هیچ دلیلی منت سرت میذارن ،تحقیرت میکنن، به ناروا تو رو مجبور به انجام کارهایی می کنن که اصلن وظیفت نیست،وقتی فکر می کنی تمام مراحل رو همون جور که گفتن انجام دادی ولی یهو می بینی کارهات به سختی پیش میره و حیرون و عاجز موندی و اون هایی که موظف هستن راهنماییت کنن زورشون میاد سرشونو از رو میزشون بیارن بالا و تازه با کلی منت جوابت رو میدن،اون وقت ِکه در مقام مقایسه این منت و له شدن اعصاب و روانت با منتی که همسرت رو سرت میذاره بر میای.اونوقتِ که منت اول نه تنها باعث کینه میشه ، که هر جور حس بد دیگه ای هم بگی به وجود می آره . در بین این دوتا من یکی منت شوهرم رو به جون می خرم. دست کم از طرف کسی گفته میشه که واسه من خیلی کارها کرده و دوستم داره و دوستش دارم، حالا توی عصبانیت یه چیزی هم گفته... وگرنه حق با شماست منت گذاشتن کار خوبی نیست اصلن Smile
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، laili ، nahid.t ، kavoshgarnet ، dinadino228
درسته عزیزم. واقعا زوره! مهم اینه که دیگه از همه اینا راحت شدی Wink
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb


خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی‌، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ می‌شه!
پاسخ
تشکر کنندگان: الهه سابق ، فردا ، dinadino228
(2012-08-11 ساعت 16:20)فردا نوشته:  امروز به خاطر گرفتن اصل مدرک کارشناسیم به ساختمان ستادی امور کل فارغ التحصیلان مراجعه کردم.فکر می کنید با چه منظره ای مواجه شدم؟
جلودر نوشته بودن از 18 /5 تا پایان ماه مبارک تعطیل می باشد!!!!!!!!!!
واقعن اولش باورم نمی شد که چی دارم می بینم.روز شنبه ،اولین روز کاری مملکت، "امور کل فارغ التحصیلان "یه دانشگاه عریض و طویل تعطیله؟
منم با کلی عصبانیت و بد و بیراه گفتن برگشتم.جالب اینجاست که دقیقن 3شنبه زنگ زده بودم وپرسیده بودم بیام؟ یک کلمه هم نگفتن تعطیله!
قسمت خنده دار اینه که من فارغ التحصیل 81 هستم و چون ارشدم رو هم توی همین دانشگاه قبول شده بودم اصل مدرکم رو پیش خودشون نگه داشتمه بودن.جالا که می خواستم کارهای فارغ التحصیلی ِ ارشدم رو انجام بدم،اصل مدرک لیسانسم رو ازشون خواستم که به طرز عجیبی زل زدن توی چشمم و گفتن نیست!
یعنی چی نیست؟ خانم نیست دیگه ، یعنی چی نداره که! برو درخواست صدور مجدد بده.
خلاصه بعد از 2ماه دوندگی و .... امروز برای گرفتنش رفتم که اینجوری شد.
منم تا جایی که می شد توی این گرما پیاده برگشتم به سمت خونه که امروز رو همیشه یادم بمونه و وقتی ازین جا و مشکلاتش دور شدم ،نزنه به سرم و هوا ورم دارم که الان وطنم بدون من چی به سرش میاد...
توی این مدت که دنبال انجام برخی کارهای اداری و جمع و جور کردن مدارک و .... بودم اینقدر اذیت شدم که از هرچی تعلقِ بریدم.
اما چرا این ها رو اینجا گفتم؟
می خوام ربطش بدم به بحث شیرین منت گذاشتن همسر برای پاسپورت آمریکاییش!
من که زیاد رفتن و نرفتن برام فرقی نداشت و گاهی هم تمایلم بیشتر به زندگی در وطن بود،بابت آزارهایی که این مدت دیدم کارم به جایی رسیده که اگر همسرم روزی 2وعده هم منت پاسپورتش رو به سرم بذاره ، وعده سوم رو حتما خودم بهش یادآوری می کنم.وقتی خودم رو جای اون میذارم ،می بینم تا آخر عمرش هم منت بذاره باز هم کمه.........

بنظرم حرف قشنگی زدی و باعث شد به این فکر کنم:
کلا اگه کسی منت گذاشت و گفت من نجاتت دادم و از این حرفا اگه به جای گاردگرفتن بگی آره اینو قبول دارم واقعا راست میگی، دیگه خودش هم بیش از حد تکرار نمیکنه اون حرف رو. حتی در حالت عصبانیت. چون موضوع دیگه برای خود همسر هم تکراری و لوث میشه.
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، kavoshgarnet ، dinadino228 ، سانازی
(2012-08-11 ساعت 20:31)shani نوشته:  
(2012-08-11 ساعت 16:20)فردا نوشته:  امروز به خاطر گرفتن اصل مدرک کارشناسیم به ساختمان ستادی امور کل فارغ التحصیلان مراجعه کردم.فکر می کنید با چه منظره ای مواجه شدم؟
جلودر نوشته بودن از 18 /5 تا پایان ماه مبارک تعطیل می باشد!!!!!!!!!!
واقعن اولش باورم نمی شد که چی دارم می بینم.روز شنبه ،اولین روز کاری مملکت، "امور کل فارغ التحصیلان "یه دانشگاه عریض و طویل تعطیله؟
منم با کلی عصبانیت و بد و بیراه گفتن برگشتم.جالب اینجاست که دقیقن 3شنبه زنگ زده بودم وپرسیده بودم بیام؟ یک کلمه هم نگفتن تعطیله!
قسمت خنده دار اینه که من فارغ التحصیل 81 هستم و چون ارشدم رو هم توی همین دانشگاه قبول شده بودم اصل مدرکم رو پیش خودشون نگه داشتمه بودن.جالا که می خواستم کارهای فارغ التحصیلی ِ ارشدم رو انجام بدم،اصل مدرک لیسانسم رو ازشون خواستم که به طرز عجیبی زل زدن توی چشمم و گفتن نیست!
یعنی چی نیست؟ خانم نیست دیگه ، یعنی چی نداره که! برو درخواست صدور مجدد بده.
خلاصه بعد از 2ماه دوندگی و .... امروز برای گرفتنش رفتم که اینجوری شد.
منم تا جایی که می شد توی این گرما پیاده برگشتم به سمت خونه که امروز رو همیشه یادم بمونه و وقتی ازین جا و مشکلاتش دور شدم ،نزنه به سرم و هوا ورم دارم که الان وطنم بدون من چی به سرش میاد...
توی این مدت که دنبال انجام برخی کارهای اداری و جمع و جور کردن مدارک و .... بودم اینقدر اذیت شدم که از هرچی تعلقِ بریدم.
اما چرا این ها رو اینجا گفتم؟
می خوام ربطش بدم به بحث شیرین منت گذاشتن همسر برای پاسپورت آمریکاییش!
من که زیاد رفتن و نرفتن برام فرقی نداشت و گاهی هم تمایلم بیشتر به زندگی در وطن بود،بابت آزارهایی که این مدت دیدم کارم به جایی رسیده که اگر همسرم روزی 2وعده هم منت پاسپورتش رو به سرم بذاره ، وعده سوم رو حتما خودم بهش یادآوری می کنم.وقتی خودم رو جای اون میذارم ،می بینم تا آخر عمرش هم منت بذاره باز هم کمه.........

بنظرم حرف قشنگی زدی و باعث شد به این فکر کنم:
کلا اگه کسی منت گذاشت و گفت من نجاتت دادم و از این حرفا اگه به جای گاردگرفتن بگی آره اینو قبول دارم واقعا راست میگی، دیگه خودش هم بیش از حد تکرار نمیکنه اون حرف رو. حتی در حالت عصبانیت. چون موضوع دیگه برای خود همسر هم تکراری و لوث میشه.
فکر کنم این جوری که رفتار بشه ،اون دلخوریی هم که به وجود اومده نه تنها ازبین میره بلکه به محبت تبدیل میشه.برای من که این جوری شدWink
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: shani ، kavoshgarnet ، سانازی
(2012-08-11 ساعت 21:34)فردا نوشته:  
(2012-08-11 ساعت 20:31)shani نوشته:  
(2012-08-11 ساعت 16:20)فردا نوشته:  امروز به خاطر گرفتن ...

بنظرم حرف قشنگی زدی...
فکر کنم این جوری که رفتار بشه...

پس فرضیه ام درست بود! البته با الهام از حرف خودت بودش. به هر حال خوشحالم برات!
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا
من فقط يه نصيحت كه نه،پيشنهاد ميتونم بدم به كسايى كه تو ايرانن و منتظر كاراشون هستن.گاو بشين.البته دور از جونتون. يعنى به هيچ و هيچ كس جز هدفتون،اينده تون و زندگى جديدتون فكر نكنين.مردم خيلى سنگدل شدن،براى زندگى بقيه هيچ ارزشى قائل نيستن.اگر يه همچين كسايى رو ميشناسين تا ميتونين ازشون دورى كنين.به هر حال نظر ادما و چيزى كه از زندگى ميخوان عوض ميشه و هميشه يه جور نميمونه،اگر قراره يه همچين اتفاقى براى رابطه شما بيفته،بذارين به دلايل طبيعى بيفته،نه حرف و كار مردم.در رابطه با پدر و مادر هم،سعى كنين كسى رو انتخاب كنين كه ارزش دورى از پدر و مادر رو داشته باشه،اگر قرار باشه به خاطر دورى از پدر و مادرتون در زجر و عذاب باشين،تو خونه هم از طرف همسرتون در عذاب باشين،ارزششو نداره.من احمق نيستم،الان كه يك سال از زندگيم ميگذره تازه ارزش امريكا رو ميدونم.نه به خاطر لاس وگاس و لس انجلس و بنتلى و شلوارك،به خاطر اينكه تو ايران اگر به همسايه ت سلام كنى ميگن كاسه ليسه،اگه نكنى ميگن بى ادبه.اگه لبخند بزنى ميگن لشه،اگه نزنى ميگن داره كلاس ميذاره.نسل جديد داره با سرعت تمام به سوى مدرن شدن ميره،همه ميخوان راحت تر زندگى كنن،براى خودشون زندگى كنن و فرهنگ قديمى ما اين اجازه رو نميده.سه سال صبر كردن ارزش زندگى كردن براى خودم،به شيوه خودم،با كسى كه عاشقشم تو كشورى كه توش حق انتخاب دارم رو داشت

(2012-08-08 ساعت 03:33)laili نوشته:  میدونم الان من هر چی بگم شاید کمکی بهتون نکنه ولی بعد از مشاوره با روانشناس که واقعا کمک بزرگیه یه چیزی که فکر میکنم بهتر باشه هممون بهش توجه کنیم اینه که هر اتفاقی تو دنیا امکان داره بیوفته و هیچ چیزی بعید نی ..ما چه غصه بخوریم چه نخوریم زمین داره میگرده و ما عملا کوچکترین کاری نمیتونیم برای اتفاقات خوب و بد انجام بدیم ..شماها که وقتی تو ایرانین انقد نگرانین پس حتما وقتی بیائین اینجا نگرانیهاتون خیلی بیشتر میشه ..نمیدونم این خصلت زندگی توی یه محیط و جای غریبه یا دوری از خانواده ..به هر حال هر کسی نگرانیهای خودش و داره و من شدیدا معتقدم که غم و ناراحتی و نگرانی و یا شادی و خوشی مثل علف هرز می مونن اگه به هر کدومشون پر و بال بدیم خیلی زود رشد میکنن و زندگیمون و پر میکنن ..پس بهتره که به فکرهای خوب بال و پر بدیم و غصه ی فکرهای بد و بذاریم برای زمانی که اتفاق افتادن ..اینطوری نمیشه که ماها همیشه غصه بخوریم که ..یه زمانی برای اتفاقاتی که نیوفتاده و یه زمانی برای اتفاقاتی که افتاده Smile

البته اينم بايد گفت،حرف روانشناس رو سبك سنگين كنين.روانشناس من تو روم نگاه كرد و گفت لااقل اگر طلاق بگيرى يه گرين كارت كه گيرت مياد
پاسخ
تشکر کنندگان: girl ، فردا ، الهه سابق ، nahid.t ، manoun ، humsun ، kavoshgarnet ، dinadino228
با یاسمن موافقم.
امروز چیزی تو تلویزیون ایران دیدم که قلبم به درد اومد. هرگز دلم برا اینجا تنگ نخواهد شد. هرگزززززززززززززززززز.
شاید من تنها تبریزی این جمع باشم. نمیدونم چند نفر از زلزله ای که دیروز عصر اینجا اومده خبر داره. دو تا بود با قدرت 6.4 و 6.3. تا الان 220 کشته و 1500 زخمی. چندین روستا 100% با خاک یکسان شده. اجازه ی ورود به خبرنگارا نمیدن. و همه ی مردم تبریز از ترس شبو تو پارک ها و هیابونا خوابیدن. ما رفتیم خونه ی خالم که یه حیاط بزرگ داره و کل فامیل شب چادر زدیم اونجا خوابیدیم (نمیهوام قبل آمریکا رفتن بمیرم) الان اومدیم خونه با ساک هایی که نمیخوایم بازشون کنیم چون بعد از 40 تا پس لرزه هنوز تا 48 ساعت گفتن بازم شاید پس لرزه داشته باشیم! همه ی اینا رو گفتم که برسم به این که الان که اومدیم خونه تلویزیون رو روشن کردم و هیچی! هیچییییییییییییییییی. همه چیچز طبق روال عادی هست تو تلویزیون! حتی شبکه ی استانی داره فیلم نشون میده!!!!!!!!!!! زلزله ی بم 6.6 بود و همه ی کانال ها داشتن ساپورت میکردن زلزله ی اینجا 6.4 هست و هیچ کس عین خیالش نیست! اون هم از دریاچه ی ارومیه که داره همه ی ما رو زجر کش میکنه اینجا. روزی نیست که با سرفه و عطسه بیدار نشیم.
حالم داره از اینجا بهم میخوره.
پ.ن. حالاما که شهر نشینیم و جای خوب شهر میشینیم و مرکز زلزله اهر بوده و چند کیلومتر با ما فاصله داشته دیوار خونمون ترک برداشته! شما حساب روستاها رو بکنید!
پاسخ
manoun عزیز ما هم ازین اتفاق غمگین شدیم.نمیدونم چی بگم!

ودر رابطه با واکنش تلویزیون ایران که دیگه اصلن چیزی نمی تونم بگم.
اما وقتی به روزگارمون نگاه می کنم این شعر توی ذهنم خونده میشه:

با ما گفته بودند:
«آن کلام مقدس را
با شما خواهيم آموخت،
ليکن به خاطر آن
عقوبتی جان فرسای را
تحمل می بايدتان کرد.»

عقوبت دشوار را چندان تاب آورديم
آری
که کلام مقدس مان
باری
از خاطر
گريخت!
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست Rolleyes تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲



پاسخ
تشکر کنندگان: humsun ، manoun ، alireza62 ، الهه سابق ، kavoshgarnet
(2012-08-12 ساعت 10:54)manoun نوشته:  با یاسمن موافقم.
امروز چیزی تو تلویزیون ایران دیدم که قلبم به درد اومد. هرگز دلم برا اینجا تنگ نخواهد شد. هرگزززززززززززززززززز.
شاید من تنها تبریزی این جمع باشم. نمیدونم چند نفر از زلزله ای که دیروز عصر اینجا اومده خبر داره. دو تا بود با قدرت 6.4 و 6.3. تا الان 220 کشته و 1500 زخمی. چندین روستا 100% با خاک یکسان شده. اجازه ی ورود به خبرنگارا نمیدن. و همه ی مردم تبریز از ترس شبو تو پارک ها و هیابونا خوابیدن. ما رفتیم خونه ی خالم که یه حیاط بزرگ داره و کل فامیل شب چادر زدیم اونجا خوابیدیم (نمیهوام قبل آمریکا رفتن بمیرم) الان اومدیم خونه با ساک هایی که نمیخوایم بازشون کنیم چون بعد از 40 تا پس لرزه هنوز تا 48 ساعت گفتن بازم شاید پس لرزه داشته باشیم! همه ی اینا رو گفتم که برسم به این که الان که اومدیم خونه تلویزیون رو روشن کردم و هیچی! هیچییییییییییییییییی. همه چیچز طبق روال عادی هست تو تلویزیون! حتی شبکه ی استانی داره فیلم نشون میده!!!!!!!!!!! زلزله ی بم 6.6 بود و همه ی کانال ها داشتن ساپورت میکردن زلزله ی اینجا 6.4 هست و هیچ کس عین خیالش نیست! اون هم از دریاچه ی ارومیه که داره همه ی ما رو زجر کش میکنه اینجا. روزی نیست که با سرفه و عطسه بیدار نشیم.
حالم داره از اینجا بهم میخوره.
پ.ن. حالاما که شهر نشینیم و جای خوب شهر میشینیم و مرکز زلزله اهر بوده و چند کیلومتر با ما فاصله داشته دیوار خونمون ترک برداشته! شما حساب روستاها رو بکنید!
خیلی متاسف شدم شنیدم و اتفاقا دو تا دوست تبریزی هم دارم که بیخبرم ازشون.
متاسفانه تو ایران هر حرفی بزنی سیاسی میشه! و مطمئن باش هیچکدوم از مسئولان دلشون یه ذره به فکر ایران و ایرانی نیست. اما تو یه گوشه دیگه دنیا یکی سنگ بزنه به شیشه یکی اینجا دو هفته هوار میکشن.
Sad
مصاحبه:6/28/12
مشاهده کلیرنس:8/8
تحویل پاسپورت به سفارت:8/13
دریافت ویزا:8/15
تاریخ رفتن:9/18
اپلای برای سیتیزن: 12/30/17 بصورت آنلاین https://www.uscis.gov/file-online/log-online-filing

مهمه که قبل از اومدن بدونی چیکار میکنی.

http://www.mohajersara.com/thread-4459.html
پاسخ
تشکر کنندگان: فردا ، manoun ، Blaze ، daria ، الهه سابق ، kavoshgarnet




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان