ارسالها: 94
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2012-08-08 ساعت 03:11)elahenadafy2 نوشته: راستش من هم از این فکرا میکنم، البته نه به این شکل بلکه به این صورت که همش فکر میکنم که اونجا خییلیییی تنها خواهم بود و درسته که همسرم هست و منم خیلی دوسش دارم، ولی خوب اونم درس داره و مشغله های خودشو داره و فکر کنم نمیتونه تنهایی و غربت منو پر کنه و بخصوص واسه آدم وابسته به خانواده ای مثل من، مطمئنم خیلی خلا عاطفی حس خواهم کرد. خیلی دلم میخواست میشد اونجا که رفتم از صبح تا شب با کار سرمو گرم کنمو شب که رسیدم خونه فقط بیفتم بخوابم. آخه فکر میکنم تنها راه فرار از فکر و خیال و دلتنگی همین باشه. بعدش میگم خوب همسرم چه گناهی کرده که من بخوام اینجور زندگی کنم؟ بعدش خودم جواب میدم که اینا همش تقصیر اونه که من قراره انقدر سختی بکشم و حقشه!!! حالا که هرچقدر من التماس کردم که نریم، به خرجش نرفتو گفت من باید از این پاسپرتم یه استفاده ای بکنم وگرنه تا آخر عمر این فکر باهام میمونه که من پاسپورت آمریکایی داشتمو همه عمرمو توی ایران موندم و ازش استفاده نکردم، پس حقشه که من اونجا صبح تا شب کار کنمو تنهاییمو خودم پر کنم.
بعد که اینارو میگم، یدفعه میگم عجب آدم بدذاتی هستم من، و دلم واسه شوهرم میسوزه.
خلاصه پر از احساسات ضدونقیض شدم. وااااای
عزیزم زیادی نرو تو فکر، تو می تونی به دجای غر زدن به خودت از این شرایط شکرگزار باشی به هر حال این موقعیتیه که برات پیش اومده و می تونی یک مدل زندگی جدید رو باهاش تجربه کنی چیزی که احتمالا خودت چندین سال بعد از رفتن به اونجا کلی هم خوشحالی که این شرایط مهاجرت برات پیش اومد چون هرکس رفته پشیمون نیست. دلبستگی به خانواده هم مسئله ای هست که من هم زیاد دارم بهش فکر می کنم و بهت حق می دم. یعنی تقریبا همه ما ایرانیا اینطوری هستیم اما باید بالاخره یک روز بزرگ بشیم حتی اگه در 27و 28 سالگی باشه. به آینده بچه هات فکر کن هیچی نباشه اونا کلی ازت مممون میشن.
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
به نظر شخصی من تمام شما که با ازدواج کردن دارید به امریکا مهاجرت می کنید نه تنها تصمیم خوبی گرفته اید بلکه شاید این کار بهترین تصمیمی باشد که تاکنون در عمر خود گرفته اید. تصمیمی که نه تنها زندگی شما را عوض می کند بلکه بچه ها و نوه های شما هم بعدها به جان شما دعا خواهند کرد. ممکن است در اول کمی سخت باشد ولی خیلی زود به محیط جدید عادت می کنید و آن وقت حتی دیگر باورتان هم نمی شود که چگونه می توانستید در ایران زندگی کنید. به چیزهای خوب و شیرینی فکر کنید که در انتظار زندگی شما است. به هرحال حتی اگر در ایران هم ازدواج می کردید مجبور بودید که از خانواده خودتان فاصله بگیرید. ولی شما اگر سختی ها را پشت سر بگذارید و سیتیزن شوید می توانید خانواده خودتان را هم به امریکا ببرید و درواقع حضور شما در امریکا حتی برای آنها هم می تواند مفید تر باشد. خوب بهترین حالت این است که شما با همسرتان سازگار باشید و در کنار هم زندگی کنید ولی اگر نشد هم شما چیز زیادی از دست نمی دهید چون حتی اگر در ایران هم ازدواج می کردید ممکن بود همین اتفاق بیفتد. فقط کافی است نگاهی به آمار طلاق در ایران بیندازید و سپس آن را صد برابر کنید چون بسیاری از زوج ها در ایران فقط از روی ناچاری با هم زندگی می کنند و طلاق نمی گیرند. پس زیاد سخت نگیرید و خود را به دست امواج سرنوشت بسپارید و به خداوند اعتماد داشته باشید که راه خوبی را در پیش پای شما گذاشته است. فقط همه چیز را آسان بگیرید و به خودتان فرصت دهید تا از نظر روحی بتوانید خودتان را با دنیای جدید تطبیق بدهید. حتما با همسر و یا نامزد خود هم صحبت کنید و بگویید که نیاز به زمان دارید تا به حالت تعادل برسید چون گاهی مخصوصا دخترانی که به خانه شوهر در امریکا می روند تا مدت ها از دلتنگی گریه می کنند و همسران آنها کلافه می شوند در حالی که باید از قبل به آنها بگویید که بین شش ماه تا یک سال طول می کشد تا یک دختری که از میان خانواده به خانه شوهری در امریکا می رود بتواند با زندگی جدید خود خو بگیرد و از نظر احساسی به حالت تعادل برسد. اگر آنها از این حالت های طبیعی آگاه باشند با آن کنار می آیند و گمان نمی کنند که شما اصولا آدم غمگینی هستید و می خواهید زندگی آنها را هم غمگین کنید و اجازه می دهند این دوران انتقالی با گذشت زمان سپری شود.
سعی کنید با تجسم کردن خانه خود در امریکا و حیاط کوچک و چیزهای قشنگی که در ذهن خود دارید استرس های بیخود را از خودتان دور کنید و به قول معروف نفوس بد نزنید. خانواده شما هم خیلی زود می توانند پیش شما بیایند و در ضمن شما هم می توانید هر زمانی که خواستید به آنها سر بزنید. مطمئن باشید که مادر و پدر شما هم از اینکه ببینند شما در یک جای بهتری زندگی می کنید و آینده بهتری برای خودتان و بچه هایتان وجود دارد خوشحال تر و راضی تر هستند.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-08-11 ساعت 16:20
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-11 ساعت 21:39 توسط فردا.)
امروز به خاطر گرفتن اصل مدرک کارشناسیم به ساختمان ستادی امور کل فارغ التحصیلان مراجعه کردم.فکر می کنید با چه منظره ای مواجه شدم؟
جلودر نوشته بودن از 18 /5 تا پایان ماه مبارک تعطیل می باشد!!!!!!!!!!
واقعن اولش باورم نمی شد که چی دارم می بینم.روز شنبه ،اولین روز کاری مملکت، "امور کل فارغ التحصیلان "یه دانشگاه عریض و طویل تعطیله؟
منم با کلی عصبانیت و بد و بیراه گفتن برگشتم.جالب اینجاست که دقیقن 3شنبه زنگ زده بودم وپرسیده بودم بیام؟ یک کلمه هم نگفتن تعطیله!
قسمت خنده دار اینه که من فارغ التحصیل 81 هستم و چون ارشدم رو هم توی همین دانشگاه قبول شده بودم اصل مدرکم رو پیش خودشون نگه داشتمه بودن.جالا که می خواستم کارهای فارغ التحصیلی ِ ارشدم رو انجام بدم،اصل مدرک لیسانسم رو ازشون خواستم که به طرز عجیبی زل زدن توی چشمم و گفتن نیست!
یعنی چی نیست؟ خانم نیست دیگه ، یعنی چی نداره که! برو درخواست صدور مجدد بده.
خلاصه بعد از 2ماه دوندگی و .... امروز برای گرفتنش رفتم که اینجوری شد.
منم تا جایی که می شد توی این گرما پیاده برگشتم به سمت خونه که امروز رو همیشه یادم بمونه و وقتی ازین جا و مشکلاتش دور شدم ،نزنه به سرم و هوا ورم داره که الان وطنم بدون من چی به سرش میاد...
توی این مدت که دنبال انجام برخی کارهای اداری و جمع و جور کردن مدارک و .... بودم اینقدر اذیت شدم که از هرچی تعلقِ بریدم.
اما چرا این ها رو اینجا گفتم؟
می خوام ربطش بدم به بحث شیرین منت گذاشتن همسر برای پاسپورت آمریکاییش!
من که زیاد رفتن و نرفتن برام فرقی نداشت و گاهی هم تمایلم بیشتر به زندگی در وطن بود،بابت آزارهایی که این مدت دیدم کارم به جایی رسیده که اگر همسرم روزی 2وعده هم منت پاسپورتش رو به سرم بذاره ، وعده سوم رو حتما خودم بهش یادآوری می کنم.وقتی خودم رو جای اون میذارم ،می بینم تا آخر عمرش هم منت بذاره باز هم کمه.........
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-08-11 ساعت 18:38
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-11 ساعت 18:39 توسط girl.)
منت تحت هیچ شرایطی خوب نیست چون باعث تحقیر میشه و تحقیر شدن باعث میشه ادم کینه به دل بگیره و کینه ممکنه منجر به از هم پاشیدن زندگی شه!!!
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!
ارسالها: 1,159
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Apr 2011
رتبه:
33
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
درسته عزیزم. واقعا زوره! مهم اینه که دیگه از همه اینا راحت شدی
نوع ویزا:CR1/اپروال:jun.2011/تکمیل:november.2012/مصاحبه:13.feb.2013/دریافت ویزا:16.feb
خدا جون خوش به حالت که همه جا هستی، ما که هرجا هستیم دلمون واسه یه جا دیگه تنگ میشه!
ارسالها: 94
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2012-08-11 ساعت 16:20)فردا نوشته: امروز به خاطر گرفتن اصل مدرک کارشناسیم به ساختمان ستادی امور کل فارغ التحصیلان مراجعه کردم.فکر می کنید با چه منظره ای مواجه شدم؟
جلودر نوشته بودن از 18 /5 تا پایان ماه مبارک تعطیل می باشد!!!!!!!!!!
واقعن اولش باورم نمی شد که چی دارم می بینم.روز شنبه ،اولین روز کاری مملکت، "امور کل فارغ التحصیلان "یه دانشگاه عریض و طویل تعطیله؟
منم با کلی عصبانیت و بد و بیراه گفتن برگشتم.جالب اینجاست که دقیقن 3شنبه زنگ زده بودم وپرسیده بودم بیام؟ یک کلمه هم نگفتن تعطیله!
قسمت خنده دار اینه که من فارغ التحصیل 81 هستم و چون ارشدم رو هم توی همین دانشگاه قبول شده بودم اصل مدرکم رو پیش خودشون نگه داشتمه بودن.جالا که می خواستم کارهای فارغ التحصیلی ِ ارشدم رو انجام بدم،اصل مدرک لیسانسم رو ازشون خواستم که به طرز عجیبی زل زدن توی چشمم و گفتن نیست!
یعنی چی نیست؟ خانم نیست دیگه ، یعنی چی نداره که! برو درخواست صدور مجدد بده.
خلاصه بعد از 2ماه دوندگی و .... امروز برای گرفتنش رفتم که اینجوری شد.
منم تا جایی که می شد توی این گرما پیاده برگشتم به سمت خونه که امروز رو همیشه یادم بمونه و وقتی ازین جا و مشکلاتش دور شدم ،نزنه به سرم و هوا ورم دارم که الان وطنم بدون من چی به سرش میاد...
توی این مدت که دنبال انجام برخی کارهای اداری و جمع و جور کردن مدارک و .... بودم اینقدر اذیت شدم که از هرچی تعلقِ بریدم.
اما چرا این ها رو اینجا گفتم؟
می خوام ربطش بدم به بحث شیرین منت گذاشتن همسر برای پاسپورت آمریکاییش!
من که زیاد رفتن و نرفتن برام فرقی نداشت و گاهی هم تمایلم بیشتر به زندگی در وطن بود،بابت آزارهایی که این مدت دیدم کارم به جایی رسیده که اگر همسرم روزی 2وعده هم منت پاسپورتش رو به سرم بذاره ، وعده سوم رو حتما خودم بهش یادآوری می کنم.وقتی خودم رو جای اون میذارم ،می بینم تا آخر عمرش هم منت بذاره باز هم کمه.........
بنظرم حرف قشنگی زدی و باعث شد به این فکر کنم:
کلا اگه کسی منت گذاشت و گفت من نجاتت دادم و از این حرفا اگه به جای گاردگرفتن بگی آره اینو قبول دارم واقعا راست میگی، دیگه خودش هم بیش از حد تکرار نمیکنه اون حرف رو. حتی در حالت عصبانیت. چون موضوع دیگه برای خود همسر هم تکراری و لوث میشه.
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
ارسالها: 94
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2010
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2012-08-11 ساعت 21:34)فردا نوشته: (2012-08-11 ساعت 20:31)shani نوشته: (2012-08-11 ساعت 16:20)فردا نوشته: امروز به خاطر گرفتن ...
بنظرم حرف قشنگی زدی...
فکر کنم این جوری که رفتار بشه...
پس فرضیه ام درست بود! البته با الهام از حرف خودت بودش. به هر حال خوشحالم برات!
در نگاه کسی که پرواز را نمی فهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچتر می شوی. «آلبر کامو»
ارسالها: 128
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
1
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
با یاسمن موافقم.
امروز چیزی تو تلویزیون ایران دیدم که قلبم به درد اومد. هرگز دلم برا اینجا تنگ نخواهد شد. هرگزززززززززززززززززز.
شاید من تنها تبریزی این جمع باشم. نمیدونم چند نفر از زلزله ای که دیروز عصر اینجا اومده خبر داره. دو تا بود با قدرت 6.4 و 6.3. تا الان 220 کشته و 1500 زخمی. چندین روستا 100% با خاک یکسان شده. اجازه ی ورود به خبرنگارا نمیدن. و همه ی مردم تبریز از ترس شبو تو پارک ها و هیابونا خوابیدن. ما رفتیم خونه ی خالم که یه حیاط بزرگ داره و کل فامیل شب چادر زدیم اونجا خوابیدیم (نمیهوام قبل آمریکا رفتن بمیرم) الان اومدیم خونه با ساک هایی که نمیخوایم بازشون کنیم چون بعد از 40 تا پس لرزه هنوز تا 48 ساعت گفتن بازم شاید پس لرزه داشته باشیم! همه ی اینا رو گفتم که برسم به این که الان که اومدیم خونه تلویزیون رو روشن کردم و هیچی! هیچییییییییییییییییی. همه چیچز طبق روال عادی هست تو تلویزیون! حتی شبکه ی استانی داره فیلم نشون میده!!!!!!!!!!! زلزله ی بم 6.6 بود و همه ی کانال ها داشتن ساپورت میکردن زلزله ی اینجا 6.4 هست و هیچ کس عین خیالش نیست! اون هم از دریاچه ی ارومیه که داره همه ی ما رو زجر کش میکنه اینجا. روزی نیست که با سرفه و عطسه بیدار نشیم.
حالم داره از اینجا بهم میخوره.
پ.ن. حالاما که شهر نشینیم و جای خوب شهر میشینیم و مرکز زلزله اهر بوده و چند کیلومتر با ما فاصله داشته دیوار خونمون ترک برداشته! شما حساب روستاها رو بکنید!
ارسالها: 220
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
8
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2012-08-12 ساعت 11:45
(آخرین تغییر در ارسال: 2012-08-12 ساعت 11:55 توسط فردا.)
manoun عزیز ما هم ازین اتفاق غمگین شدیم.نمیدونم چی بگم!
ودر رابطه با واکنش تلویزیون ایران که دیگه اصلن چیزی نمی تونم بگم.
اما وقتی به روزگارمون نگاه می کنم این شعر توی ذهنم خونده میشه:
با ما گفته بودند:
«آن کلام مقدس را
با شما خواهيم آموخت،
ليکن به خاطر آن
عقوبتی جان فرسای را
تحمل می بايدتان کرد.»
عقوبت دشوار را چندان تاب آورديم
آری
که کلام مقدس مان
باری
از خاطر
گريخت!
ویزا: CR1/ ارسال مدارک : جون۲۰۱۱ /مصاحبه،آنکارا : ۱۸ جون ۲۰۱۲ /کلیرنس: ۳۱ جولای 2012 /دریافت ویزا : ۱۵ آگوست تاریخ ورود به آمریکا :۱۳ سپتامبر ۲۰۱۲