(2010-04-13 ساعت 20:21)rs232 نوشته:(2010-04-13 ساعت 18:06)NAV!D نوشته:(2010-04-13 ساعت 16:33)looloo نوشته:
(2010-04-13 ساعت 10:41)rs232 نوشته: بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.
ضمن اینکه ممکن است کوچکترین چیزی که بشر بدان دست یافته یعنی الکترون حاوی میلیاردها کهکشان باشد که در یکی از آنها منظومه ای باشد که در آن سیاره ای باشد که موجوداتی به بزرگی نهنگ در آن در حال زندگی باشند
لولو جان . درباره این الکترون و و ... که موجود اندازه نهنگ داخلش هست بیشتر توضیح بدید لطفا".
بله به نظر من اتم ها هم می توانند منظومه هایی باشند که کهکشانها را تشکیل می دهند و ممکن است در یکی از ذراتی که به دور اتم می چرخد چیزی مانند کره زمین باشد که در آن موجودات ریزتری زندگی می کنند.
موضوع اینجا است که کوچکی و بزرگی و زمان و سرعت تا وقتی صدق می کند که مشاهده گر و یا مبنای قیاس در حصار ابعاد قیزیکی باشد.
به عنوان مثال در فاصله میان زمان بیگ بنگ تا کسر بسیار کمی از ثانیه, هیچ کدام از قوانین فیزیک صدق نمی کند بنابراین زمان و مکان در آن فاصله بی معنی است و نمی توان گفت که چیزی بزرگ است یا کوچک است و یا اینکه سرعتش چقدر است.
بنابراین در آن مقطع زمانی, مثبت بی نهایت و منفی بی نهایت فقط یک اپسیلون با هم فاصله دارند و نمی توان حجم و شتاب گسترش جهان هستی را محاسبه کرد.
دوست عزیز در این مورد من کاملا موافقم و بر طبق نظریه نسبیت آلبرت اینشتین خیلی از قوانین جاریه فیزیک زیر سوال رفت
شاید نتوان تصور کرد که تمام این کهکشانها که اکنون شاهد هستیم از انفجار جرمی پدیدار شده که حجمش کمتر از یک نخود بوده
ستارگان بسار بزرگ وقتی به پایان عمر خود میرسند و منفجر میشوند به دلیل جاذبه بسیار زیاد مرکز آن ، باز به سمت خود جمع میشود تا حجمش به کمتر از یک نخود برسد و اینجاست که یک چاله سیاه متولد میشود جرمی که در عین کوچکی آنچنان جاذبه ای دارد که حتی نور قادر به فرار از آن نیست و شروع به بلعیدن هر آنچه هست میکند
جالب اینجاست که مانی این نظر را در دوره شاپور اول گفته بود
شرح حال شاپور اول پسر اردشیر ، فرزتد پاپک ( بابک ) فرزند ساسان که در دو کتیبه نقش رستم در کعبه زرتشت و نقش رجب به دست آمده است ، در مورد مانی و نظر او میگوید
با اینکه من معتقدم او انسان فهمیده ایست ولی صحبتهایی میکند که از یک دیوانه بر می آید :
اول اینکه میگفت اساس جهان بر جذب و دفع است و یک قسمت از آنچه در دنیا هست یکدیگر را جذب میکنند و قسمتی دیگر همدیگر را دفع میکنند و اینکه آدمی بعضی از اشخاص را میپسندد و میل دارد با آنها معاشرت نماید و از بعضی دیگر متنفر می باشد ناشی از همان حکم جذب و دفع است
وی میگفت با اینکه در جهان هر موجودی ، دیگری را جذب مینماید یا اینکه او را از خود دفع میکند ، در دنیا دو دوره متوالی وجود دارد که یکی دوره دفع است و دیگری دوره جذب در دوره دفع در دنیا پراکندگی به وجود می آید و همه چیز از مرکز دنیا دور میشود و این حال هزارها سال طول میکشد .
آنگاه در دنیا دوره جذب آغاز میگردد و همه چیز به سوی مرکز دنیا روانه میشود چون مرکز دنیا همه چیز را به سوی خود جذب مینماید و بعد از اینکه همه چیز به سمت مرکز دنیا جذب شد ، غیر از یک نقطه باقی نمیماند و مدتی میگذرد و دنیا شروع به دفع میکند و آن نقطه منبسط میشود و وسعت به هم میرساند و هر چه در آن است به اطراف پراکنده میگردد تا اینکه هزاران سال بگذرد و باز دوره جذب شروع شود
موضوع دیگر که از اصول سه گانه مانی میباشد این است که وی میگوید فقط افراد قوی و برجسته باید زنده بمانند و زندگی کنند و افراد ضعیف همان بهتر که از بین بروند چون ادامه زندگی آنها سودی برای کسی ندارد اما آنها که قوی هستند کار میکنند و از آنها سود عاید مردم میشود ( البته این نظر با اینکه در ظاهر قرون وسطی ای به نگر میرسد ولی اگر در عمق مطلب برویم حرف خیلی بیراهی هم نیست شاید منظور مانی افرادی بوده که مادر زاد فلج و نارس به دنیا می آیند که همان طور که میدانید در آمریکا بر روی همین موضوع بحث است که اگر لایحه مربوطه به تصویب برسد دولت حق دارد از تولد نوزادان نارس و فلج جلوگیری کند و حتی بدون رضایت والدینشان آنها را سقط کند که من آن را کاملا میپذیرم به چند علت 1- بار اقتصادی که یک نوزاد فلج مادرزاد بر خانواده و جامعه وارد میکند 2- اجازه زندگی دادن به چنین نوزادی فقط ظلمیست در حق نوزاد که به خاطر عدم کنترل والدین بر احساسات خود باید یک عمر متحمل شود 3 - چون به هر حال پیوند عاطفی ناخواسته ای میان والدین و فرزند نارسشان به وجود می آید و ممکن است این حس باعث به اشتباه انداختن آنها در تصمیم گیری شود این تصمیم باید توسط دولت و پزشک متخصص گرفته شود همراه با اجبار )
و سومین عقیده مانی این است که خورشید در آسمان بدون حرکت است و زمین به دور خورشید میگردد ( سرزمین جاوید - ص 1980 ج 4 استخراج شده از کتیبه های شاهپور اول )
در مورد قدمت این سخن که بحثی نیست و امروزه با انجام آزمایشات دقیق میتوانند قدمت این کتیبه را با دقت بالایی اندازه گیری کنند
در مورد گوینده این سخن هم من تعصبی ندارم اگر مانی نبوده بالاخره یکی این صحبتها را در حدود 1700 سال پیش گفته ( 241 تا 271 میلادی )
به هر حال احتمالا در جاهای دیگر از دنیا هم شاید خیلی قبلتر از مانی کسانی چیزهایی گفته اند که اکنون علم به آن رسیده و با توجه به امکاناتشان در دوران خود این نظر تقویت میشود که گاهی تخیلات علمی افراد در آینده به حقایقی انکار نشدنی و ثابت شده بدل شود ولی تا روزی که اینگونه نظرات به اثبات نرسیده ارزش چندانی ندارند
به هر حال با این نظریه نسبیت هیچ چیز غیر ممکن نیست نه اون که آرش گفت نه اون که من گفتم
شاد باشید و سربلند
ارادتمند لولو