کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
یادداشتهای روزانه حمید میزوری در آمریکا
تشکر میکنم از عدم تشکر کردنتون .
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، looloo ، hvm ، lexington
good friday که در فارسی به جمعه صلیب معروف هست روزی هست که مسیح به صلیب کشیده میشه و دلیل اینکه این روز در مسیحیت با جشن و شادی همراه هست قربانی شدن مسیح برای انسانهاست و مردم برای این فداکاری خوشحالن,سه روز بعد مسیح زنده میشه و... . البته اینکه مسیحی ها معتقدند که 3روز بعد مسیح زنده میشه ولی طبق محاسبه و همونطور که دوستمون گفتن 2 شب و 2روز بعد مسیح زنده میشه,دلیلش محاسبه روز در آئین اون زمان که به شکل خاص هست (یه چیزی تو مایه های ساعت که بعد از 12,روز بعدحساب میشه) البته همون قانون نیست من برای درک بهتر از اون استفاده کردم. و روز قیام مسیح روز عید پاک وعید قیام و یا همون Easter نامیده میشه.
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، ChairMan ، honareirani
با سلام و تشکر فراوان از دوستانی که اینچنین روشنفکرانه و در کمال رعایت ادب نظرات خود را گفتند و نظرات دیگران را نیز شنیدند و هرتصمیمی هم که گرفته باشند؛ امری شخصی است. آنچه که همواره مرا رنج میدهد اینه که تا تقی به توقی میخوره و یه بحثی پیش میآد؛ بعضی ها پای دین را سریع وسط میکشند و به نوعی دهانها را میبندند. من از همه ی شما عزیزان خواهش میکنم حتی اگر از نظرگاه مذهبی نظری را ذکر میکنید؛ اجازه بدهید دیگران هم بحث را از دیدگاه خود ادامه بدهند. فقط یادتان نرود هیچ بحث و گفتگویی حتی آنچه که کاملاً مخالف دین و مذاهب هم هست؛ باعث نشود که در نوع دوستی و نظر شما نسبت به طرف مقابل تاثیری بگذارد.

راستش قصد ندارم که دراین باره زیاد صحبت کنم؛ ولی دردی که بردلم سنگینی میکند این است که بعضی ها فکر میکنند فقط وفقط باید حرف و نظری دینی در راستای زندگی ها کاربرد داشته باشد. فکر نکنید من مخالف دینی هستم؛ بلکه در خانواده ای مذهبی رشد کرده ام ولی میدانم که تمام آبشخور اولیه ی ادیان بسیار پاک و عالی بوده اند و آرام آرام بخاطر منافع شخصی و اشتباه تفسیر بعضی بزرگان تندرو آن مذاهب، راه به بیراهه رفت. آنچنان که تا 60 سال پیش همین بزرگان «استحمام با دوش»را ناپاک میدانسته اند و «بستن ساعت مچی» و مطالعه ی «شیمی و فیزیک و زبان خارجی» به نوعی نشانه های کفر میبود و بازی شطرنج حرام و ... آنچه که این آقایان از پیروان خود میطلبند؛ تقلیدی کورکورانه است و متاسفانه آنقدر بعضی ها به این امر عادت کرده اند که پای نظرات آن مفسران دینی را به اسم دین تا توی بستر خواب زناشویی و حتی چگونگی خورد و خوراک و ... کشانده اند.

بهرحال خواهش من این است که این بحثی را که تاکنون ادامه داشته و بنده هم قصد دارم نظر و دانسته های خود را ابراز کنم؛ از دریچه ی دین ننگرید و بگذارید یک تبادل نظری خام محسوب شود. باز هم از این گفتگوی از روی خرد دوستان عزیز و تمرین دموکراسی تفکر و نظر دیگران؛ تشکر میکنم.
____________________________________________
روح انسان آب را می ماند
از آسمان ها فرود می آید و به آسمان هابر می بالد
و آنگاه دوباره به زمین باز می گردد
یک تناوب ابدی................گوته
راستش در سالها پیش یک غزلی از عطّار نیشابوری را مطالعه میکردم و هرچه تلاش میکردم معنی و ارتباط معنایی ابیات را نمیتوانستم بفهمم. البته ظاهر اشعار به گونه ای است که اگر کسی غیر از عارف و دانشمند بزرگ دوران خود(عطار) سروده بود؛ آن را یک توّهم و چرت و پرت محسوب میکردم. لطفاً شما هم دقیق این غزل کوتاه را مطالعه کنید تا بیشتر عرض کنم:

«...منم آن گبر دیرینه، که بتـّخانه بنا کردم.../...شدم بربام بتخانه، درین عالم ندا کردم
صدای کفر در دادم شما را، ای مسلمانان.../...که من آن کهنه بتها را، دگر باره جلا دادم
از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جفتش.../...از آنم گبر میخوانند که با مادر زنا کردم
به بکری زادم از مادر، ازآن عیسی م میخوانند.../...که من این شیر مادر را، دگرباره غذا کردم
اگر عطـّار مسکین را دراین گبری بسوزانند.../...گوا باشید ای مردان، که من خود را فنا کردم....»(عطار نیشابوری)

هرچند درابتدا اصلاً ارتباط معنایی ابیات را نمیفهمیدم ولی بعداً با مطالعه ی کتابهایی در باره ی روح و احتمال تناسخ و... یه جورایی توانستم ارتباط ابیات را اینگونه توجیه کنم که عطار تاریخ زندگی روحی خود را اینگونه دانسته که زمانی «گبر» بوده که بتخانه بنا میکرده و مردم را فریب میداده، در زندگی بعدی اش روح مادر و خودش در جسم زن و شوهری حلول کرده و به نوعی زنای با مادرش محسوب میشد؛ زندگی بعدی اش بدون هیچ پدری و مسیح وار بدنیا آمده و ........

از اوّلین کتابهایی که بدستم رسید و مطالعه کردم(البته در این جا فقط اسامی کتابهایی که بسیار مفید بودند را ذکر میکنم) کتابی بود به نام«استادان بسیار، زندگی های بسیار»Many Lives, Many Masters تالیف دکتر برایان .ال. وایس Brian Weiss,M.D که خانم زهره زاهدی آنرا به فارسی ترجمه کرده اند. اهمـّیت این کتاب از آن بود که نویسنده ی کتاب از روش «هیپنوتیزم درمانی» جهت درمان بیمارانش استفاده میکرده تا با برگرداندن فکری و روحی بیمارانش به سالهای اولیه ی زندگی شان، مشکلات جسمی و روحی آنان را که به خاطر خاطرات بدی همچون تجاوز و مشاهده ی قتل و ... را که از دوران جوانی و کودکی در ذهن آنها جای گرفته را پاک کند و سببی شود که آنها به آرامش برسند.

من دراینجا قصد ندارم درمورد راستی و دروغ بودن وجود «هیپنوتیزم» گپ بزنیم؛ ولی نکته ای را که بسیار قابل ذکر میدان آن است که آقای دکتر برایان از جمله کسانی است(بود) که آنچنان مخالف موضوع «تناسخ» بود که حتی کتابی در رد این امر نوشته بود، تا اینکه در امر هپنوتیزم کردن بیماری به نام «کاترین» یک اتفاقی میافتد که باعث تالیف کتاب فوق میشود. موضوع از این قرار بود که به محض هپنوتیزم شدن «کاترین»، او چنان به چند زندگی قبلی اش برمیگردد که باعث شوک دکتر برایان میشود و سبب میشود که این مجلس ناتمام بماند.

آنچه که باز اتفاق افتاد همین بود و این برگشت کاترین به چند زندگی گذشته اش آنچنان باعث تغییر نظر دکتر برایان میشود که نه تنها تمام مجالس هیپنوتیزم کاترین را به صورت کتاب فوق چاپ میکند؛ بلکه بارها و بارها از انتشار کتابی که در رد «تناسخ» نوشته بود عذر خواهی میکند. آنچه که برای دکتر رایان باعث تعجب بود این بود که کاترین وقتی به زندگی های قبلی اش برمیگشت و مثلاً یک مرد رومی میبود؛ به راحتی میتوانست زبان یونانی(رومی) حرف بزند و یا زمانی که یک دختر کوچک فلسطینی بود؛ به روانی یک فرد محلی، عربی حرف میزد و .....

دوّمین کتابی که سخت برایم خواندنی بود و معتقدم ارزش چندباره خواندن دارد؛ کتاب«ســـفـــر روح» نوشته ی دکتر مایکل نیوتن و ترجمه و توضیح دکتر محمود دانایی است. نویسنده در این کتاب و نیز«سرنوشت ارواح» Destiny of Souls حالات و تجربیات گوناگون مراجعه کنندگان خود را درباره ی سیر در جهان های معنوی و دیدار از طبقات مختلف برزخ از طریق هیپنوتیزم بصورت شیوایی بیان میکند. قبل از اینکه به ویژگی های خاص این کتاب بپردازم گفتنی است که در اینگونه کتابها به عاملی به نام«کــــــارمـــــا» معتقدند و به این معنی است که از هردست که بدهی، دست و پا پس میگیری و هرکار خوب و بد ما دارای نتیجه و عکس العملی است که خواه ناخواه در این زندگیمان و یا زندگی های بعدی، خواهیم دید(...آیه ی قرآن...و مثقال ذرهً خیراً یراه...)

نویسنده با دسته بندی ارواح؛ روند خلقت ارواح را به ترتیب «جمادات و کوهها و سنگها و اجسام سخت»؛ سپس حلول در «گیاهان و نباتات و هرچیز روییدنی» و بدنبال آن «عالم حیوانی» و پس از پشت سر گذاردن عالم حیوانی؛ قدم گذرادن به عالم «انسانی و آدمی» است که بصورت سرانگشتی هر کس تا 8 میلیون و 400 هزار بار به این عالم دنیایی پا میگذارد و برمیگردد؛ آن طور که مطلب فوق را نیز مولانا به شیوایی بیان کرده است که:

«.... از جمادی مردم و نامی شدم.../.... وز نما مــُردم ز حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم.... /.... پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟
حمله دیگر بمیرم از بشر.... /.... تا برآرم از ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پرّان شوم... /.... آنچه در وهم ناید آن شوم…» مثنوی معنوی

نکته ی دیگر اینکه هدف از این همه تناسخ و زندگی، فقط وفقط درس گرفتن از تجربیات زندگی است و رو به کمال گذاشتن روح و تفکر روحی انسان به حدی که باز دوباره لایق پیوستن به مبدا کمال اصلی را پیدا کند و به نوعی صاحب آن کرامات بشود و باشد و اینجاست که آیه ی «...انـــّا لله و انــّا الیه راجعون..» معنا پیدا میکند. منتها در این راستای سوزاندن «کارما»های منفی و کسب کارمای مثبت(پوئن/ ثواب) بنا به صلاح دید استادان راهنمایی که همواره ما را در عالم برزخ تعلیم و تربیت میکنند و نیز انتخاب خودمان قابل تغییر است و ای بسا که شما در خودتان این توانایی را دیده باشید که با زندگی در بحران جنگ و فقر کشوری ، بتوانید به کسب تجربه ی بیشتری بپردازید.

فکر نکنید که فقط با سختی کشیدن است که شما به کسب کارمای مثبت و رشد معنوی و کمال روحی کمک میکنید؛ بکله هر انسانی با هربار زندگی عالم انسانی اش، بیشتر ادیان، سطوح اجتماعی و ... را تجربه میکند و ای بسا که در جنگ اوّل جهانی سربازی آلمانی بودید و در جنگ دوّم جهانی در جبهه ی مخالف؛ ای بسا روزگاری مردی زورگو بودید و در زندگی دیگرتان زن مردی زورگو؛ ای بسا در یک زندگی کسی را کشتید و در زندگی دیگر کشته شدید( به نقل از حضرت عیسی که با دیدن کشته ای گفت: ای کشته؛ تو که(چه کسی) را کشتی، که چنین کشته شدی زار؟؟) و....

گفتنی است که دکتر نیوتن در کتاب «سفر روح» به شواهدی برخورده که خلاصه ی بعضی از آنها عبارتند از :
1-بازگشت به جسم و انتخاب اختیاری زندگی زمینی. همانطور که ذکر شد هر انسانی بنا به تجربه ی قبلی خود و بنا به راهنمایی استادانش(دیگر ارواح پیشرفته و بعضاً فرشته ی نگهدارنده اش، متقاعد به برگشت دوباره میشود وگرنه...
2- همچنان شما میتوانید با به کلاس رفتن در عالم برزخ و تامل و انتظار، امکان رشد داشته باشید؛ ولی هیچ تجربه ای با سرعت بیشتر و مفید تر از زندگی های دنیایی نیست. آنچه قبلاً هم با عنوان «کارما» ذکر شد در مورد بسیاری دیده شده است که
3-نتیجه اعمال خوب و بد خود را در زندگیهای بعدی و در برزخ دیده اند. البته همین هم باعث پیشرفت روحی شما میشود و در کلّ ارواح...

4- در شش سطح و گروه، طبقه بندی میشوند(مبتدی، متوسط پایین، متوسط، متوسط بالا، پیشرفته، بسیار پیشرفته)
5-بازنگری کتابهای زندگی در برزخ یکی از فرصت هایی است که هر روحی پیدا میکند تا با مطالعه ی نتیجه ی تجربه های قبلی، نواقص، اهداف دست نیافته و... در انتخاب یک زندگی دیگر، پدر، مادر، همسر، فرزند، کشور، شغل، دوست و .... تصمیم گیری بهتر کند.
6-پس از اینکه روح شما به سطح پیشرفته رسید و ای بسا که دیگر نخواهید همچون «شمس تبریزی»(که فقط بخاطر تحوّل روحی مولانا آمد و شد) یا دیگر انسانهای بی نظیر عالم انسانی(ادیسون، انشتین، خیام، حافظ و...) در عالم انسانی خدمت و راهنمایی کنید ؛ شما این امکان را پیدا خواهید کردتا به اذن الهی دست به خلق «روح» های تازه بزنید و من از همین الان برای اون ارواح کاردستی که به دست من افریده خواهند شد؛ ابراز تاسف فراوان میکنمCool

سوّمین کتابی که در این معرفی سه گانه قابل میدانم کتابی است باز به قلم نویسنده ی کتاب اوّل(دکتر برایان) به نام «تنها عشق حقیقت دارد» Only Love Is Real این کتاب داستانی است واقعی از دو همزادی که کاملاً با هم بیگانه بودند، ولی طی زندگی های بسیاری در شخصیتهای دور و نزدیک سببی و نسبی(پدر و دختر، عمو وبرادرزاده، دایی و خواهر زاده، دو همکلاسی، دو هم شغل و ....) بدنیا آمده بودند و اگر این بار هم به هم برسند، به آرامش کامل دنیایی به سبب عشقی که در خلقت اولین آنها وجود داشته خواهند رسید. در این کتاب پی خواهید برد که ارواح اولیه به صورت گروهی و از یک سرچشمه ی روحی خلق شده اند و برای همین است که به محض رسیدن هرکدام از زیر مجموعه ها به یکدیگر اوج عشق و آرامش و مثبت اندیشی و موفقیت را خواهند دید.

البته من خیلی هم ناراحت نیستم که درین زندگی دنیایی ام هیچ رشدی نکردم و «اسب آمدم و یابو میروم»؛ چراکه بقول مولانا« گر عمر بشد؛ عمر دگر داد خدا». شما هم اصلاً ناراحت نباشید که به همزاد عشقی خود نرسیدید، که هنوز هزاران هزار زندگی انسانی دیگری در پی خواهیم داشت و بقول جبران خلیل جبران«بدان که از سکوت عمیقتری باز خواهم گشت ...فراموش مکن که به سوی تو باز خواهم آمد...زمانی کوتاه , لحظه ای غنودن بر باد.... و زنی دیگر مرا آبستن خواهد بود».

بعنوان سخن آخر، چند جمله ای تیتروار:
****روح نیز همچون جسم نیاز به غذای روحی دارد و عالم خواب و رویا بهترین زمان تغذیه ی روحی و درس گرفتن از استاد روحی و شاید هم دیدن بعضی اتفاقات آینده، بصورت پیشاپیش است. شما نیز میتوانید به «مدیتیشن» و سردادن آوای «هی یو =هو=خالق» در عالم بیداری به «سفرروح» دست پیدا کنید.

**** گروهی از فیلسوفان معتقدند که اصل عالم خواب و رویا ست و در زمان بیداری، در اصل ما خوابیم و همه ی اتفاقات زندگی مان در عالم خواب رخ میدهد. گروهی دیگر براین باورند که انسان به خودی خود هیچ چیزی را در این عالم نمیآموزد؛ بلکه همواره در حال به یاد آوردن آن علمهاست.

**** امروزه تناسخ دوباره و شروع زندگی جدید دنیایی انسانها به 45 روز بعد از مرگ انسانها کوتاه شده و گویند بسیاری بوده اند که با آنکه در کشوری دیگر متوّلد شده اند؛ آرامش و قرار نداشته تا اینکه در جستجوی سابقه ی زندگی قبلی خود برآمده اند و ظاهراً شبکه ی بی بی سی مستندی را در این زمینه ارائه کرده است!!!؟؟؟ لطفاً اگر کسی محل دفن مرا میداند، به سرعت خبر داده و مژدگانی خوبی دریافت بداردBig Grin

**** علـت اینکه دریچه ی ذهنی انسانها برروی زندگی جدیدش بسته میشود و با آنهمه علم و دانشی که داشته متولّد نمیشود؛ فقط وفقط سنجش چگونگی نشان دادن شایسته گی های خود در زندگی جدید است و شاید شنیده باشید که دریچه ذهنی افراد به روی بعضی از مهارتهای زندگی های قبلی شان بسته نشده و در عین ناباوری فقط وفقط با یکبار شنیدن مشکلترین سمفونی های بتهوون، آن را بخوبی اجرا(به یاد میاورد) میکند؛ درحالیکه حتی در رفع کوچکترین نیازهایش ناتوان است و به پرستار نیاز دارند.

**** هرچه هست این تناسخ یک امید عجیبی به من یکی داده است و هرچه که از بد و خوب برایم رخ میدهد، سعی میکنم از هیچ کسی گله مند نباشم چراکه: اولاً خودم در زندگی قبلی ام آن را انتخاب کرده ام؛ و دوّماً حتماً درس و تجربه و کسب کارمای مثبتی در آن نهفته بوده که انتخاب کرده ام !!!؟؟؟

**** سوای مکتب فکری زردشتی که معتقد به تناسخ چندین زردشت و «سوشیانت» بوده، بعضی ها معتقدند که در انجیلهای اوّلیه مسیحیت هم وجود داشته و به مرور آن را حذف کرده اند؛ با این حال امروزه بازگشت روح در آئین عرفانی یهود، «کابالا»، کاملا به رسمیت شناخته شده است. همچنین در حال حاضر یهودیان رسما تا سه بار بازگشت روح را امکان پذیر می‌دانند

**** و شاید هم روزی از سر علم مطلق و تجربی هم اثبات شد که اینهمه آسمون ریسمون بافتن این و آن فقط وفقط یک خیال اندیشی، بیشتر نبود است و بس. چنانکه «خیــّام» گوید:
«....قومی متفکرند اندر ره دین.../... قومی به گــُمان فتاده در راه یقین
ترسم که آخر کار ندا در آید..../.....که ای بیخبران راه نه آن است و نه این...»

پیروز باشید........ببخشید که طولانی شد.....ارادتمند همگی حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، looloo ، kianoush ، rs232 ، s..setare ، nochen ، hvm ، ana ، shahram1347 ، Soofia ، MPU
حمید خان واقعا لذت بردم از این متن و پست تان . خیلی جالب و آموزنده بود .
واقعا با خواندن پست شما صدها سوال در ذهن من پدیدار شد .لطفا در این باره کتاب الکترونیکی معرفی کنید .
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، lexington ، kavoshgarnet
(2010-04-19 ساعت 21:33)lexington نوشته:  با سلام و تشکر فراوان از دوستانی که اینچنین روشنفکرانه و در کمال رعایت ادب نظرات خود را گفتند و نظرات دیگران را نیز شنیدند و هرتصمیمی هم که گرفته باشند؛ امری شخصی است. آنچه که همواره مرا رنج میدهد اینه که تا تقی به توقی میخوره و یه بحثی پیش میآد؛ بعضی ها پای دین را سریع وسط میکشند و به نوعی دهانها را میبندند. من از همه ی شما عزیزان خواهش میکنم حتی اگر از نظرگاه مذهبی نظری را ذکر میکنید؛ اجازه بدهید دیگران هم بحث را از دیدگاه خود ادامه بدهند. فقط یادتان نرود هیچ بحث و گفتگویی حتی آنچه که کاملاً مخالف دین و مذاهب هم هست؛ باعث نشود که در نوع دوستی و نظر شما نسبت به طرف مقابل تاثیری بگذارد.

راستش قصد ندارم که دراین باره زیاد صحبت کنم؛ ولی دردی که بردلم سنگینی میکند این است که بعضی ها فکر میکنند فقط وفقط باید حرف و نظری دینی در راستای زندگی ها کاربرد داشته باشد.
حمید خان ممنون از مطالب خوبتان ، راستش در راستای همین بحثهای دین و روح و تناسخ و... که من در این تاپیک داشتم اتفاق خیلی جالبی برام افتاد که به یاد موندنیست: یکی از رتبه هام حذف شد! Smile البته من هیچ وقت نفهمیدم کدوم یکی از دوستانم بوده که دیگه من رو لایق رتبه ای که بهم داده بوده ندونسته ،ولی این حرکت برای من خیلی نمادین بود. نمی دونم این دوست مهاجرسرایی به چه دلیلی به من رتبه داده بود ولی حذف این رتبه برام هزاران معنی داشت و یاد آور خیلی از خاطرات بود. البته این رو گفتم فقط به این دلیل که بدونید مخالفتهایی بوده و جور دیگه ای نمود پیدا کرده ، خیلی بی سرو صدا و بدون اینکه آدم دلیلش رو بفهمه. بلاخره اینم یکجورشه دیگهSmile
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، ChairMan ، kavoshgarnet ، looloo ، kianoush ، behzad756 ، hvm ، farhang
حمید جان
به عقیده من، همانطور که ممکن است آن دنیا به هر نوع وجود داشته باشد، به دلایل دیگری هم ممکن است وجود نداشته باشد. احتمال این دومی خیلی بیشتر است. اصلا این احتمال هم وجود دارد که اگر آن دنیا هم وجود داشته باشد، ما بعد از مرگ متوجه آن نشویم! این مباحث به هیچ عنوان قابل اثبات نیست. یکی از مشکلاتی که در بحث اثبات چیزی وجود دارد، آن است که طرف مقابل بحث هم حق دارد در مورد عدم وجود آن چیز بحث کند و دلیل بیاورد و متاسفانه امروزه بر خلاف گذشته، طرف دوم به خوبی دلایلی از جنس"علم و دانش" ارائه می کند. چون کم کم مطمئن می شود به جرم کفر در آتش سوزانده نخواهد شد.

به هر حال به طور کلی این همه فلسفه دینی و ماورایی و مذهبی و میتولوژیک، همه و همه میراٍث اعصار گذشته است که خلا وجود "قانون" به وضوح حس می شد. در واقع مذهب به وجود آمد که کسی دزدی نکند، قتل نکند، و الی آخر.

اما حالا که قانون روز به روز قدرتمندتر و حقوق مردم هم هر روزه ثابت تر می شود، مذهب خواه ناخواه رنگ خواهد باخت و جای خود را به قانون و اخلاق خواهد داد.
پاسخ
سارا جان من که خودم از تمامی رتبه هام یه پرینت اسکرین گرفتم به شما هم پیشنهاد میکنم همچنین کاری بکنی . نه اینکه من و تو و ما نیازمند رتبه هستیم بلکه اینجوری همیشه همه چیز تو دستته . خلاصه کاراگاه بازی همه جا باید رواج داشته باشه مخصوصا از نوع بازرسیش . Big GrinBig GrinBig Grin
منم موافقم با پیام در این زمینه که اونموقع بیشتر مذهب برای این بود که قانونی باشه و مردم کار اشتباه نکنند.
ولی در بعضی موارد هم چیزهایی گفته شده که بسیار جالب بوده و اون زمان که هیچ علمی نبوده اما بیان شده بوده و هم اکنون اثبات شده
اما حمید جان این قسمت اشعاری که از عطار و مولانا بیان کردی بسیار متحول کننده بود زیرا من اللخصوص بر این باورم که افرادی چون مولانا و حافظ به درجه ای از معرفت و شناخحت رسیده بودند که سخنانشان را در قالب شعر بیان کردند .و کاملا سخنانشان از روی منطق و حکیمانه بوده . اما درک آن بسی مشکل است . مثلا همین شعر عطار رو من اصلا نفهمیدم تا اینکه حمید عزیز تفسیرش رو بیان کردند و بعد متوجه شدم
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، rasarasa ، looloo ، lexington
نظر دوستان چیه؟ :

ماهیت روح‏ یک. روح موجودی «امری» است اسراء (17)، آیه 85.؛ اما عالم امر چه خصوصیتی دارد که روح آن خصایص را دارا است؟ براساس آیات قرآن: «امر» همان کلمه ایجادی خداوند یا فعل خاص او است که اسباب امکانی در آن راه ندارد و موجوداتی که محتاج خصوصیات قابلی نیستند، از آن جهت که تمام حقیقت وجودیشان، مستند به فاعل و ایجاد کننده آنها است، «موجودات» امری نامیده میشوند. یس (36)، آیه 82. در آیه دیگری قمر (54)، آیه 50.، خداوند امر خود را به «چشم برهم‏زدن» تشبیه‏میکند و این بدان معنااست که امر الهی، هیچ‏گونه زمان بردار نیست. به هر روی براساس این آیه، موجوداتی که تنها به امر الهی وابسته‏اند و هیچ‏گونه استنادی به اسباب امکانی ندارند، موجوداتی بیرون از افق زمان و مکان‏اند و وجود آنها دفعی است؛ نه تدریجی. چون روح از موجودات امری است، دارای این خصایص است و از آنجا که روح از عالم امر؛ یعنی، موجودی مصون از تدریج و تغییر و بیرون از سیطره زمان و مکان است، میتوان تجرد روح را براساس آیات قرآن استنباط کرد. محمدتقی مصباح‏یزدی، معارف قرآن، ج 1-3، صص 355 - 354. دو. روح منسوب به حضرت حق است. مریم (19)، آیه 17؛ مجادله (58)، آیه 22. سه. روح، ملازم ملائکه است. قدر (97)، آیه 4؛ معارج (70)، آیه 4؛ نبأ (78)، آیه 38؛ نحل (16)، آیه 2. چهار. روح از قدس و طهارت خاصی برخوردار است بقره (2)، آیه 87؛ مائده (5)، آیه 110.. درباره‏این خصایص نگا: مقالات، ج‏1، صص 28-64 ونیز همو، انسان یا خلافت‏اللهی. با توجّه به خصایصی که قرآن برای روح میشمارد، روشن است که اصل آن را به عنوان حقیقتی مستقل از بدن جسمانی، قبول دارد. در عین حال برای اطلاع بیشتر به آیات قرآن مراجعه فرموده ودر آنها تدبر کنید؛ آیاتی که به وضوح به وجود روح اذعان کرده است. سجده(32)، آیات‏9-11؛ حجر(15)، آیه 29؛ مؤمنون(23)، آیه 14؛ زمر(39)، آیه 42 و ... . تناسخ روح‏ تناسخ دو قسم است: یک. تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی، با رها کردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود. دو. تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه‏ها، نیت‏ها، گفتارها و کردارهای خود، بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم میشود. به بیان دیگر انسان، با عقاید وافعالی که در دنیا مرتکب شده است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت میسازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی، با آن بدن‏ها ترکیب مییابد. بنا به اعتقاد ما «تناسخ ملکوتی» امری صحیح بوده؛ ولی «تناسخ مُلکی» باطل است. تناسخ مُلکی - به معنای اصطلاحی - عبارت‏است از این که روح انسان، پس از مرگ به بدن انسان و یا موجودی دیگر در همین دنیا منتقل شود. حال مفارقت روح از بدن اول و اتحاد آن با دوم، از دو حال خارج نیست: 1. همه کمالات خود را - که در بدن اول به دست آورده - از دست بدهد و سپس به بدن جدید منتقل شود. 2. با همه کمالات خود، به بدن جدید منتقل بشود. حالت اول با دو مشکل مواجه است: یکم. این خلاف مقتضای حرکت است. حرکت همواره از قوه و استعدادِ شدن، به سوی فعلیت و شدن است. محال است که وقتی موجودی، از حالت قوه به فعلیت رسید، دوباره به حالت قوه بازگردد؛ مثلاً یک دانه گندم، وقتی در شرایط مناسب قرار گیرد، قابلیت‏های او به فعلیت میرسد. آرام شکافته میشود و میروید، رشد میکند، سنبل میدهد و دانه‏های جدیدی ایجاد میکند. اما هرگز ممکن نیست این فعلیت‏های به دست آمده را از دست بدهد و دوباره به همان دانه اول تبدیل شود. روح انسان نیز چنین است و محال است که فعلیت‏های خود را از دست بدهد. دوم. قائلان به تناسخ، آن را راهی برای ادامه تکامل ارواح متوسط میدانند. به فرض که حالت اول محال نباشد، با دو مشکل مواجه است: 1. از دست دادن کمالات گذشته خلاف تکامل است، 2. کمالات به دست آمده در بدن جدید، ادامه کمالات گذشته محسوب نمیشود و باز تکامل صدق نمیکند. حالت دوم نیز محال است؛ زیرا وقتی روح در بدن اول خود، از دوران جنینی قرار میگیرد، همگام با رشد مادی بدن، مراحل کمال خود را طی میکند. برای این که روح بتواند به مراتب کمال خود دست یابد، بدن مادی او نیز باید مراحل کمال را طی کند. روح نمیتواند بدون کمال بدن، همه کمالات خود را تحصیل کند؛ مثلاً روح یک نوزاد، نمیتواند بدون رشد سلول‏های مغزی، به تحصیل علوم و تفکّر دست یابد. بدن مادی یک نوزاد، به طور طبیعی، تحمّل این نوع از کمال روح را ندارد. حال روحی که قبلاً در یک بدن مادی، مراحلی از این کمالات را تحصیل کرده باشد، اگر بخواهد دوباره با همان کمالات، در یک بدن جنینی دیگری - آن گونه که قائلین به تناسخ میگویند - قرار گیرد و با آن متحد شود، بدن جدید تحمّل کمالات او را نخواهد داشت و نمیتواند با آن متحد شود. از مجموع بطلان این دو حالت، نتیجه میگیریم که وقتی روح از بدن مادی خود مفارق شد، نمیتواند بار دیگر در یک بدن جنینی دیگر، قرار گیرد و با آن متحد شود. آری روح، پس از مفارقت از بدن مادی، حیات خود را با «بدن برزخی»، در عالم برزخ ادامه میدهد. بدن برزخی، بدنی است که متناسب با حیات عالم برزخ است و متناسب با کمالات و فعلیت‏هایی است که روح در دوران حیات دنیوی خود، با اعتقادات، نیات، گفتار و رفتار اختیاری خود، کسب کرده است. روح در قیامت کبری، پس از مفارقت از آن بدن برزخی، حیات خود را با «بدن قیامتی» ادامه میدهد. بدن قیامتی، بدنی متناسب با حیات اخروی است که بر اساس همه کمالات و تحولاتی است که روح تا آن لحظه، به دست آورده است. تحول روح از بدن مادی به بدن برزخی و از بدن برزخی به بدن قیامتی را «تناسخ ملکوتی» میگویند و از دیدگاه اسلام پذیرفته و مقبول است. مخالفت اسلام با تناسخ مُلکی قرآن کریم تصریح میکند که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد: (حتی اذا جاء احدکم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون) «تا زمانی که مرگ هر یک فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گوید: بارالها! مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آورم. به او گفته میشود که هرگز نخواهد شد و این کلمه‏ای است که او از روی حسرت میگوید و از عقب آنها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند». مؤمنون (23)، آیه 99 و 100. از این آیه استفاده میشود که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد. در پایان تذکر میدهیم که مسأله تناسخ ملکی، نباید با دو مسأله دیگر مسخ و رجعت - که ماهیتشان با تناسخ متفاوت و در اسلام پذیرفته شده است - خلط گردد
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، loony
با درود خدمت همه دوستان

البته من هم مثل بقیه دوستان از صحبتهای حمید آقا لذت بردم چون اصولا این مبحث لذت هم دارد

قطعا اگر انسان باور داشته باشد که پس از مرگ نیست و نابود نمیشود ، زندگیش شیرینتر است ، چرا که اصولا انسان میلی به فنا ندارد

با این نوع باورها تحمل از دست دادن نزدیکان و دوستان هم آسانتر میشود چرا که به خودمان میگوییم او وارد بهشت میشود و یا بر طبق تناسخ دوباره متولد میشود

و همچنین تحمل رنجها و مصائب زندگی هم راحتر است چرا که یا اجرش را در آن دنیا میگیریم و یا در زندگی بعد جایگاه بهتری خواهیم داشت

و البته هزاران فایده دیگر...

و به طور کلی این نوع باورها زندگی را لذت بخش تر و قابل تحملتر میکند

و شاید درست به همین دلیل باشد که قبول نظریه های علمی مبنی بر فنای انسان بعد از مرگ رواج کمتری داشته یا حداقل رواجش کند تر است و همچنین جامع شناسان و روانپزشکان هم ترجیح دهند دروغی که نفع عمومی دارد پابرجا بماند

شاید اگر حتی نظریه های علمی با قدرت تمام در آزمایشگاه ها هم به اثبات برسد صلاح بشر نباشد که آن را بی پروا اعلام کند

شما در اطرافتان حتما آدمهایی را میشناسید که به خاطر دین ، دزدی و قطل و جنایت نمیکنند و شاید این افراد با شنیدن حقایق انکار ناپذیر ( منظورم بعد از اثبات قطعی هست ) و فرو پاشی هر آنچه تا به حال ریسیده بودند ، دست به هر جنایتی بزنند و این اصلا به صلاح جامعه نیست

به هر حال من بیشتر ترجیح میدهم واقعیتی ( نظر شخصی ) را که عقلم میپذیرد قبول کنم تا توهمی که احساسم بدان رای میدهد

البته برای دوستانی که علاقه ای به این مبحث دارند من هم کتابهای اکنکار ، دندان ببر ، و نی نوای الهی از پال تویچل رو معرفی میکنم که همون طور که گفتم بسیار شیرین و دل فریب هستند

امیدوارم لحن صریح من باعث رنجش دوستان نشود و البته من فقط نظر شخصیم را گفتم

موفق باشید و سرافراز
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، kianoush ، ChairMan ، lexington ، Hossein81
(2010-04-20 ساعت 10:00)payam_prz نوشته:  حمید جان
به عقیده من، همانطور که ممکن است آن دنیا به هر نوع وجود داشته باشد، به دلایل دیگری هم ممکن است وجود نداشته باشد. احتمال این دومی خیلی بیشتر است. اصلا این احتمال هم وجود دارد که اگر آن دنیا هم وجود داشته باشد، ما بعد از مرگ متوجه آن نشویم! این مباحث به هیچ عنوان قابل اثبات نیست. یکی از مشکلاتی که در بحث اثبات چیزی وجود دارد، آن است که طرف مقابل بحث هم حق دارد در مورد عدم وجود آن چیز بحث کند و دلیل بیاورد و متاسفانه امروزه بر خلاف گذشته، طرف دوم به خوبی دلایلی از جنس"علم و دانش" ارائه می کند. چون کم کم مطمئن می شود به جرم کفر در آتش سوزانده نخواهد شد.

به هر حال به طور کلی این همه فلسفه دینی و ماورایی و مذهبی و میتولوژیک، همه و همه میراٍث اعصار گذشته است که خلا وجود "قانون" به وضوح حس می شد. در واقع مذهب به وجود آمد که کسی دزدی نکند، قتل نکند، و الی آخر.

اما حالا که قانون روز به روز قدرتمندتر و حقوق مردم هم هر روزه ثابت تر می شود، مذهب خواه ناخواه رنگ خواهد باخت و جای خود را به قانون و اخلاق خواهد داد.
پیام عزیز
اینکه دین جهت قانونمند کردن جامعه به وجود آمد و امری جز هدایت انسانها نداشته است را من نیز کاملاً قبول دارم و حتی نسبت به کسانی که هنوز همه ی امور زندگی شخصی و اجتماعی و .... خود را فقط وفقط از دریچه ی دین مینگرند احترام قائل هستم.

در اصل من برای همه ی ادیان، مذاهب، مکتبهای فکری، فرهنگها و سنتها و .... احترام بسیار قائل هستم و هیچ اعتراضی هم ندارم که چرا در قرن بیست و یکم و تکنولوژی و پیشرفت عقلی و ذهنی بشری؛ در عصر ارتباطات که همه ی آدمها به راحتی میتوانند از اخبار و اطلاعات دنیا با خبر شوند و بهترین قوانین جاری در دنیا را انتخاب کنند؛ هنوز که هنوز است باید شاهد اجرای قوانینی باشیم که مربوط به تمدن و فرهنگ 2 هزارسال قبل است.

به هرحال شاید ملـّتی هنوز میپسندند که آن قوانین کهنه و فرسوده ی متعلق به قومی جاهلی را در کشورشان با سابقه ی تمدن و فرهنگی بالا اجرا بشود. ..... ولی اعتراض من به این است که چرا و چرا فکر میکنند که فقط فقط راه آنان درست است و دیگران بر خطا هستند؟

چرا اجازه نمیدهند دیگران هم برای خودشان تصمیم گیری کنند؟ مگر کسی به آنان اعتراضی دارد که چرا حتی نحوه ی خورد و خوراک و توالت رفتن و خوابیدن و.... خودشان را مفسران دینی برایشان تعیین کرده اند؟؟ مگر کسی به آنان اجازه ی اظهار نظر نمیدهد؟ پس چرا میخواهند دیگران هم فقط وفقط مثل آنان فکر کنند و حق اظهار نظر هم نداشته باشند؟

اعتقاد من براین است که در جامعه ی باز، و دموکراسی گفتار و اندیشه!!!!(البته اگه گیر بیادCool) هرکس حق دارد سخن خود را به راحتی بیان کند؛ دیگران هم هیچ قضاوتی درباره ی او نکنند و کماکمان بر دوستی ها ی خودشان پافشاری کنند. حالا هرکس هر نتیجه و برداشتی از گفتگوها داشت و هر باوری که دارد؛ امری است شخصی و هیچکس حق ندارد بخاطر تفکــّر آن شخص از او بازخواست نماید.

..........راستی پیام میبینم که حتی مخالف مردن آدمها هم شده اید به نحوی که بمیرند و حتی خبردار هم نشوند....میخوای بگی که معاد رو هم قبول نداری؛ هــــان !!؟؟ چی گفتی؟ ای کافر بی دین!!؟؟ مگه نشنیدی که پیرزن همسایه ی ما میگفت هرکی از این حرفها بزنه، نجسه!!؟؟ توبه !!؟؟ استغفار کنWink
پیروز باشید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، behzad756 ، kianoush ، kavoshgarnet ، shahram1347
(2010-04-20 ساعت 13:22)NAV!D نوشته:  نظر دوستان چیه؟ :

ماهیت روح‏ یک. روح موجودی «امری» است اسراء (17)، آیه 85.؛ اما عالم امر چه خصوصیتی دارد که روح آن خصایص را دارا است؟ براساس آیات قرآن: «امر» همان کلمه ایجادی خداوند یا فعل خاص او است که اسباب امکانی در آن راه ندارد و موجوداتی که محتاج خصوصیات قابلی نیستند، از آن جهت که تمام حقیقت وجودیشان، مستند به فاعل و ایجاد کننده آنها است، «موجودات» امری نامیده میشوند. یس (36)، آیه 82. در آیه دیگری قمر (54)، آیه 50.، خداوند امر خود را به «چشم برهم‏زدن» تشبیه‏میکند و این بدان معنااست که امر الهی، هیچ‏گونه زمان بردار نیست. به هر روی براساس این آیه، موجوداتی که تنها به امر الهی وابسته‏اند و هیچ‏گونه استنادی به اسباب امکانی ندارند، موجوداتی بیرون از افق زمان و مکان‏اند و وجود آنها دفعی است؛ نه تدریجی. چون روح از موجودات امری است، دارای این خصایص است و از آنجا که روح از عالم امر؛ یعنی، موجودی مصون از تدریج و تغییر و بیرون از سیطره زمان و مکان است، میتوان تجرد روح را براساس آیات قرآن استنباط کرد. محمدتقی مصباح‏یزدی، معارف قرآن، ج 1-3، صص 355 - 354. دو. روح منسوب به حضرت حق است. مریم (19)، آیه 17؛ مجادله (58)، آیه 22. سه. روح، ملازم ملائکه است. قدر (97)، آیه 4؛ معارج (70)، آیه 4؛ نبأ (78)، آیه 38؛ نحل (16)، آیه 2. چهار. روح از قدس و طهارت خاصی برخوردار است بقره (2)، آیه 87؛ مائده (5)، آیه 110.. درباره‏این خصایص نگا: مقالات، ج‏1، صص 28-64 ونیز همو، انسان یا خلافت‏اللهی. با توجّه به خصایصی که قرآن برای روح میشمارد، روشن است که اصل آن را به عنوان حقیقتی مستقل از بدن جسمانی، قبول دارد. در عین حال برای اطلاع بیشتر به آیات قرآن مراجعه فرموده ودر آنها تدبر کنید؛ آیاتی که به وضوح به وجود روح اذعان کرده است. سجده(32)، آیات‏9-11؛ حجر(15)، آیه 29؛ مؤمنون(23)، آیه 14؛ زمر(39)، آیه 42 و ... . تناسخ روح‏ تناسخ دو قسم است: یک. تناسخ مُلکی؛ به این معنا که نفس آدمی، با رها کردن بدن مادی خود به بدن مادی دیگری وارد شود. دو. تناسخ ملکوتی؛ به این معنا که نفس با عقاید، اندیشه‏ها، نیت‏ها، گفتارها و کردارهای خود، بدنی مثالی متناسب با عالم برزخ و بدنی قیامتی متناسب با عالم قیامت ساخته و به صورت آن مجسم میشود. به بیان دیگر انسان، با عقاید وافعالی که در دنیا مرتکب شده است، برای خویش بدنی در برزخ و بدنی در قیامت میسازد که نفس او به آن تعلق گرفته و پس از رهایی و مفارقت از بدن مادی، با آن بدن‏ها ترکیب مییابد. بنا به اعتقاد ما «تناسخ ملکوتی» امری صحیح بوده؛ ولی «تناسخ مُلکی» باطل است. تناسخ مُلکی - به معنای اصطلاحی - عبارت‏است از این که روح انسان، پس از مرگ به بدن انسان و یا موجودی دیگر در همین دنیا منتقل شود. حال مفارقت روح از بدن اول و اتحاد آن با دوم، از دو حال خارج نیست: 1. همه کمالات خود را - که در بدن اول به دست آورده - از دست بدهد و سپس به بدن جدید منتقل شود. 2. با همه کمالات خود، به بدن جدید منتقل بشود. حالت اول با دو مشکل مواجه است: یکم. این خلاف مقتضای حرکت است. حرکت همواره از قوه و استعدادِ شدن، به سوی فعلیت و شدن است. محال است که وقتی موجودی، از حالت قوه به فعلیت رسید، دوباره به حالت قوه بازگردد؛ مثلاً یک دانه گندم، وقتی در شرایط مناسب قرار گیرد، قابلیت‏های او به فعلیت میرسد. آرام شکافته میشود و میروید، رشد میکند، سنبل میدهد و دانه‏های جدیدی ایجاد میکند. اما هرگز ممکن نیست این فعلیت‏های به دست آمده را از دست بدهد و دوباره به همان دانه اول تبدیل شود. روح انسان نیز چنین است و محال است که فعلیت‏های خود را از دست بدهد. دوم. قائلان به تناسخ، آن را راهی برای ادامه تکامل ارواح متوسط میدانند. به فرض که حالت اول محال نباشد، با دو مشکل مواجه است: 1. از دست دادن کمالات گذشته خلاف تکامل است، 2. کمالات به دست آمده در بدن جدید، ادامه کمالات گذشته محسوب نمیشود و باز تکامل صدق نمیکند. حالت دوم نیز محال است؛ زیرا وقتی روح در بدن اول خود، از دوران جنینی قرار میگیرد، همگام با رشد مادی بدن، مراحل کمال خود را طی میکند. برای این که روح بتواند به مراتب کمال خود دست یابد، بدن مادی او نیز باید مراحل کمال را طی کند. روح نمیتواند بدون کمال بدن، همه کمالات خود را تحصیل کند؛ مثلاً روح یک نوزاد، نمیتواند بدون رشد سلول‏های مغزی، به تحصیل علوم و تفکّر دست یابد. بدن مادی یک نوزاد، به طور طبیعی، تحمّل این نوع از کمال روح را ندارد. حال روحی که قبلاً در یک بدن مادی، مراحلی از این کمالات را تحصیل کرده باشد، اگر بخواهد دوباره با همان کمالات، در یک بدن جنینی دیگری - آن گونه که قائلین به تناسخ میگویند - قرار گیرد و با آن متحد شود، بدن جدید تحمّل کمالات او را نخواهد داشت و نمیتواند با آن متحد شود. از مجموع بطلان این دو حالت، نتیجه میگیریم که وقتی روح از بدن مادی خود مفارق شد، نمیتواند بار دیگر در یک بدن جنینی دیگر، قرار گیرد و با آن متحد شود. آری روح، پس از مفارقت از بدن مادی، حیات خود را با «بدن برزخی»، در عالم برزخ ادامه میدهد. بدن برزخی، بدنی است که متناسب با حیات عالم برزخ است و متناسب با کمالات و فعلیت‏هایی است که روح در دوران حیات دنیوی خود، با اعتقادات، نیات، گفتار و رفتار اختیاری خود، کسب کرده است. روح در قیامت کبری، پس از مفارقت از آن بدن برزخی، حیات خود را با «بدن قیامتی» ادامه میدهد. بدن قیامتی، بدنی متناسب با حیات اخروی است که بر اساس همه کمالات و تحولاتی است که روح تا آن لحظه، به دست آورده است. تحول روح از بدن مادی به بدن برزخی و از بدن برزخی به بدن قیامتی را «تناسخ ملکوتی» میگویند و از دیدگاه اسلام پذیرفته و مقبول است. مخالفت اسلام با تناسخ مُلکی قرآن کریم تصریح میکند که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد: (حتی اذا جاء احدکم الموت قال رب ارجعون لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون) «تا زمانی که مرگ هر یک فرا رسد، در آن حال آگاه و نادم شده گوید: بارالها! مرا به دنیا بازگردان تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آورم. به او گفته میشود که هرگز نخواهد شد و این کلمه‏ای است که او از روی حسرت میگوید و از عقب آنها عالم برزخ است تا روزی که برانگیخته شوند». مؤمنون (23)، آیه 99 و 100. از این آیه استفاده میشود که انسان پس از مرگ، دیگر به این دنیا باز نمیگردد. در پایان تذکر میدهیم که مسأله تناسخ ملکی، نباید با دو مسأله دیگر مسخ و رجعت - که ماهیتشان با تناسخ متفاوت و در اسلام پذیرفته شده است - خلط گردد


نوید بابا این که لقمه رو یه هفت ، هشت ، ده ، بیست دوری دور سر خودش پیچونده آخرشم همون چیزی رو گفته که از اول ابتدایی تا حالا تو گوشمون خوندن

در مورد سه تا کتابی هم که معرفی کردم به درخواست یکی از دوستان کتاب الکترونیکیش رو آپلود کردم هر کس خواست بگه تا با پیام خصوصی لینکش رو بدم خدمتتون آخه میدونید که علنی نمیشه یه وقت اون آقاهه یه دکمه رو فشار میده بعد هممون باید بریم دنبال ف//ی/ل//ت//ر// /ش///ک//ن و اوضاع سرمون درمیاد

بعد هم آقا مسعود یه« آخیش » جانانه از ته دل میکشه و میگه : خدا باباشو بیامرزه راحتمون کرد از بس مجبور شده بودیم اراجیف این لولوها رو هی بخونیم و هی ویرایششون کنیم اگه همم خدای نکرده یکیش رو حذف میکردیم که آسمون ریسمون میبافتن به هم که های های پس چی شد اون آزادی بیانتون ، آی آزادی بیان بخوره تو سرتون من چیکار کنم یکی دیگه وایساده س ، سبز رو نگفتید از ریشه خشکتون کنه Big GrinWink

فکر کنم کپنم باطل شد من رفتم

راستی یکی به من نمیگه من این آواتارم رو چیکار کنم متحرک شه یه خورده جنگولک بازی دربیاره ؟؟

یا شانس دفعه دیگه که اومدم بن نشده باشم

ارادتمند لولو
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، ChairMan ، hvm ، laili
دین و در کل تمامی اعتقادات مذهبی مثل یک موتور گازی است که به دوچرخه وصل می شود و باعث می شود که شما هر زمانی که احساس خستگی کردید و توانتان تمام شد آن موتور گازی شما را به جلو براند و به شما کمک کند که سربالاییهای زندگی را بهتر طی کنید.
ولی نمی شود این موتور گازی که کمک پدال دوچرخه است را با موتور سه هزار سی سی مقایسه کرد. امروز برای اینکه کسی بفهمد باید دستانش را بشوید نیازی ندارد که به کتاب آسمانی مراجعه کند و سوره و آیه مربوطه را پیدا کند که گفته است بهداشت نشانه ایمان است. بلکه اگر در اینترنت جستجو کند هزاران مقاله مختلف در مورد بهداشت و تاثیر آن در بدن و روان انسان در اختیار او قرار می گیرد.
اگر فردی فیلسوف و عالم نباشد طبیعی است که اعتقادات مذهبی برای او بسیار مفید است و به او کمک زیادی می کند. مثلا افراد زیادی هنوز هم با دیدن ماه گرفتگی نماز وحشت می خوانند و این مسئله به آنها کمک می کند که بر ترس خود غلبه کنند چون به علم اعتماد ندارند و اگر از آنها بپرسید می گویند که حتما حکمتی وجود دارد که سایه زمین بر روی ماه می افتد و ما باید نماز وحشت بخوانیم.
به نظر من مهم نیست که آیا ما به دین و یا مذهب عقیده داریم یا خیر. مهم این است که دین یک جایگاه عمیق در بخشی از انسانها دارد و آنها می توانند با آن ارتباط برقرار کنند. هضم و فهم بهشت و جهنم برای بسیاری از انسانها بسیار راحت تر از فهم علم است و اگر درجایی تناقضی میان این دو قضیه ایجاد شود بسیاری از آنها ترجیح می دهند که به مذهب و عقیده خودشان اعتماد کنند.
منظور من از مذهب فقط ادیان آسمانی نیست بلکه اعتقاد به تناسخ و یا هر گونه اعتقاد به امور غیر علمی یک نوع مذهب است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، lexington ، kianoush ، hvm ، laili ، سارا کوچولو ، honareirani
چند سوال ؟
اگر فیلسوفان معتقدند که ما در زمان خوب بیدار و در زمان بیداری خوابیم چرا هنگامی که در خواب میبینیم مرده ایم واقعا نمیمیریم؟
آیا روح دارای شکل و شمایل است ؟
اگر دارای شکل باشد که نمیتواند در چهره های مختلف ظهور کند.
اگر تناسخ روح وجود دارد چرا ما بعد از مرگ دوستان و ... خواب آنها را در شکل و شمایل قبل میبینیم ؟ چرا آنها را در اشکال جدید نمی بینیم ؟
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، lexington ، looloo ، سارا کوچولو
(2010-04-21 ساعت 23:26)NAV!D نوشته:  چند سوال ؟
اگر فیلسوفان معتقدند که ما در زمان خوب بیدار و در زمان بیداری خوابیم چرا هنگامی که در خواب میبینیم مرده ایم واقعا نمیمیریم؟
آیا روح دارای شکل و شمایل است ؟
اگر دارای شکل باشد که نمیتواند در چهره های مختلف ظهور کند.
اگر تناسخ روح وجود دارد چرا ما بعد از مرگ دوستان و ... خواب آنها را در شکل و شمایل قبل میبینیم ؟ چرا آنها را در اشکال جدید نمی بینیم ؟
نویدجان سلام و درود و ببخشید که جوابتان را کمی دیر مینویسم
تمام نوشته ای که بنده خدمتتان عرض کردم فقط بیان اطلاعات ناقصی بود که داشتم و اکنون هم سعی میکنم تا حدّ امکان جواب ایرادات شما را با توجه به دانسته های اندکی که دارم؛ پاسخگو باشم.

اینکه گروهی از فلاسفه اعتقادی به این دارند که «خواب و رویا در اصل حقیقت دارد تا زمان بیداری ما» یک فرضیه ای است که نیاز به بحث دارد. ولی همانطور که میدانید در فلسفه و منطق هم از یک سری داده های مقدماتی(قضیه) جهت نتیجه گیری استفاده میشود که به «صغرا و کبرا» چیدن مشهور است و شاید بعضی از این نتیجه گیری های خنده دار را شنیده باشید.

مهمترین ویژگی این راه نتیجه گیری فلسفی و منطقی، استفاده از تناقض است. مثلاً « من میگم وسط دنیا همین جاست؟ میگی نه اندازه بگیر و عکس آن را ثابت کن» در همین موردی که گفتید(در خواب میبینیم مردیم) سوالشان از شما اینچنین است: شما ثابت کنید که زنده اید؟ و از کجا میدونید که نمردید و یک مرحله ی دیگری از زندگی تان را از همان لحظه آغاز نکردید؟

گفتنی است که حتی علم هم نمیتواند زنده و یا مرده بودن را اثبات کند جز اینکه به بعضی از تجربه ها و داده های قبلی خود اتکا کند. مثلاً نزدن قلب و قطع تنفس. ولی آیا بارها نشده که کسانی ساعتها بعد در سردخانه و یا حتی توی قبر و هنگام خاکسپاری زنده شده اند؟ ممکنه بگید که موقتی مردند و دوباره زنده شدند.... پس ممکن است شما هم در طول خوابی که دیدید؛ مردید و دوباره زنده شدید..... مبینید که هرگوشه ی این بحث را که بگیریم یه گوشه ی دیگه اش سوال برانگیز میشه و نمیتوان به قاطع جوابی گفت.

امـــّا در مورد سوال دوّمتان: براساس مختصر مطالعات من هیچ منبعی ندیدم که «روح» را صاحب شکل و شمایل بداند... میدانید که برای توصیف هرجیزی، به چند پارامتر دنیایی مثل سطح، اندازه، عمق و ... نیاز داریم که همه ی اینها هم شامل «زمان و مکان» میشوند.... درحالیکه هیچگاه به تپه ای که در اثر راهسازی مسطح و تبدیل به خیابان میشود؛ دیگر تپه نمیگویند چراکه در اثر زمان ماهیت آن تغییر کرد.

درحالیکه روح شامل زمان و مکان دنیایی نمیشود و مقوله ای کاملاً غیر دنیایی است و حتی بعضی از کسانی هم که اقدام به احضار روح میکنند مجبورند برای قابل لمس شدن ارواح از فیزیک شخص دیگر(مدیوم) و یا پلاسمای خون آنها و یا چیزهای دیگری همچون حرکت دادن میز و... استفاده کنند. برای فهم موضوع مثالی میزنم. وقتی یک قطاری از شیراز به سمت تهران حرکت میکند؛ ساعت 12 ظهر شیراز است؛ ساعت 8 شب اصفهان و ساعت 7 صبح روز بعد تهران(درحال عادی و بدون اینکه بخواهیم سرنوشتی دیگر برایش تداعی کنیم). این گذر زمان و مکان فقط و فقط برای قطار است که دو صفت «زمان و مکان» را دارد؛ در حالیکه عملاً از همان ابتدای حرکت قطار(ساعت 12 ظهر) از شیراز؛ در مبدا خود یعنی تهران قرار داشت؛ ولی برای فهم ما بود که باید زمان و مکانی طی میشد تا حس کنیم.

این درحالی است که روح فاقد از این گونه محدودیتهاست؛ آنهم بخاطر اینکه امری است سوای امور دنیای فیزیکی. برای همین است که روح نوید در دوران بارداری مادرش با نوید 21 ساله و نوید 200 ساله و نوید قبل از توّلد و بعد از مرگ این زندگی دنیایی اش یکی است و ما آن را نوید میدانیم؛ چراکه امروزه با این اسم میشناسیمش؛ ولی شاید روزگاری «نویده» خانم بوده و روزگاری سلطان نوید و یه روزی هم خوشگلترین و پولدارترین و خوشبخترین پروفسور بزرگ دنیا !!؟؟

گفتنی است که درکتاب «سفر روح» دسته ای از ارواح را دارای رنگی مخصوص به خود دانسته است. مثلاً ارواح متوسط رنگی زرد و ارواح بسیار پیشرفته رنگ آبی تیره بنفش دارند.بعضی از ارواح هم فاقد رنگ هستند و بماند که نوع رنگ هم امری است نسبی و شاید سبز از نظر شما با من متفاوت باشد.

در مورد اشکال آخرتان که چرا ما در خواب و رویاهامان؛ دوستان منتقل شده به جهان ارواح(مرده) را به شکل خودشان در روزگار زنده بودن جسمانی شان میبینم؟؟ دو مورد قابل ذکر است: اولاً اینکه حتماً پیامی، درسی، انتقال انرژی از سمت شما به او و یا او به ما و یا .... در میان است که باید خودشان را به شکل آشنا معرفی کنند.

دومــّـاً از کجا معلوم که هزاران افراد ناشناسی را که در رویاهایمان دیده ایم؛ همان دوستان درگذشته مان نباشند... اعتراضی که درمیان است این است که اگر روح آن فرد در جسمی دیگر وجود دارد؛ ما چگونه میتوانیم آنها را درخواب ببینیم؟ که باید گفت: فراموش نکنیم که روح شامل محدودیتهای جسمانی و بخصوص زمان و مکان نمیشود. کما اینکه ما در خوابمان تا آن سوی دنیا هم سفر روحی میکنیم و برمیگردیم... و حتی این امر برای بعضی ها در عالم بیداری هم رخ داده است.

نمیتوانم بگویم که «طی الارض»کردن عرفا که همزمان در دو نقطه ی مختلفی از دنیا دیده شده اند و یا به آنی از این شهر به آن شهر سفر میکرده اند؛ مثالی خوبی میتواند باشد؛ ولی قابل تامـّل و بررسی است.... البته بعضی ها در مورد شعبده بازی های «دیوید کاپرفیلد» همین مورد را معتقدند(اگر حقـّه ای درمیان نباشد) که او چنان به خالص کردن شکل جسمانی خود به روح مسلط است که از شکل جسمانی خود فقط درصد بسیار کمی را جهت قابل دیدن دیگران باشد؛ استفاده میکند و سپس با استفاده از رهایی روح از زمان و مکان خود را به دست تیغ ارّه میسپارد و از دیوار میگذرد و پرواز میکندو .... البته باز میگویم همه ی این مثالها قابل بحث هستند و شاید دیگران توضیح دیگری داشته باشند که بنده سراپا آماده ی شنیدن هستم.

بعنوان سخن آخر و در راستای تحوّل روحی و دنیایی؛ بسیاری معتقدند که هر دوازده سال(شاید براساس تقویم چینی ها باشد!!؟؟) کاملاً دچار تغییراتی روحی و جسمی میشویم. به نحوی که همان آدم قدیم نیستیم. نه به این معنی که ماهیتمان تغییر میکند بلکه همچون تغییر رفتارهای روانی هر انسانی در سن های مختلف، یک زندگی از نوع دیگری شروع میکنیم . برهمین مبناست که برای بعضی ها سالهای نداری ناگهان تمام میشود و آرام آرام به سوی ثروتمندی گام برمیدارند و یا کسانی که سالها خنگ دوعالم بودند و به ناگهان دوران شکوفایی شان سرزده و نابغه ی زمان شده اند و.... لذا اجازه بده یک نتیجه گیری مهاجرتی هم داشته باشم که ای بسا که دوازده ساله ی برنده شدن شما در لاتاری آمریکا و رسیدن به همان «نوید» خوشگل و .... فرارسیده باشد.

میبخشید که طولانی شد و بدرود....ارادتمند همگی حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: kianoush ، maryamjay ، rs232 ، looloo ، shahram1347 ، hvm
سلامی چند باره
خب مثل اینکه دعوای معاد و تناسخ و بهشت و جهنم فروکش کرد و بهتر است بروم بر سر ذکر یک یاد داشت روزانه ای دیگر:

در بیشتر کشورها علامت W.C بیانگر محلی است که همه ی آدمها از فقیر و پولدار گرفته تا... به آن نیاز پیدا میکنند. بد نیست بدانید که سوای افراد کمی که این مکان را با تلفظ فرانسوی آن Toilet یا همان «توالت» میشناسند؛ بیشتر از عبارت Rest Room = اتاق استراحت استفاده میکنند. با این حال بد نیست اسامی دیگر آن را نیز بدانید که در موقع ضرورت بتوانید این مکان مهم و بسیار حیاتی را به سرعت بپرسید و پیدا کنید:

*** Bath Room که بیشتر به توالت و حمامی که در یک اتاق قرار دارد میگویند.
*** Wash Room که همان برگردان W. C = Wash Center یا «دستشویی» است.
*** Water Closet یا همان عبارت عامیانه ی «خلاء» و «دست به آب» است.
*** Boys Room یا Girls Room که تقریباً معادل «مردانه» و «زنانه» باید ترجمه کرد.
*** Crapper که در اصل نام مارک و کسی است که توالتهای فرنگی امروزی را به بازار ارائه کرد.

گفتنی است که اگر کشورهای عربی و دبی شلینگ آبی در «حمامات» وجود داشت؛ اینجا محکومی با وسواسهایت کنار بیایی و با دستمال کاغذی و استفاده از لگن توالت فرنگی اونورش کنید و در عوض زود به زود و هر روزه به حمام بروید.

البته در بیشتر مکانها روکشی کاغذی و نازک وجود دارد که شما با گستراندن(پهن کردن آن)بر روی توالت فرنگی و نشستن بر روی آن میتوانید کمی بر نگرانی خود از کثیف یا نجس بودن آن کنار بیایید و اصلاً سفارش نمیشود که به روش ایرانی وار و نشسته از آن استفاده کنید که لیز بودن سطح کاشی لگن همان و به زمین خوردن شما و خدای نکرده شکستن دست یا پای شما همان.

با اینحال یکی از نشانه هایی که با آن میتوان از ایرانی و بخصوص مسلمان بودن صاحب منازل پی برد وجود آفتابه هایی لوله باریک مخصوص آبیاری گل و گلدان است که شما هم میتوانید با مراجعه به بخش گل و گیاه مغازه ها بیابید و بخرید.
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: اليزا ، shahram1347 ، kianoush ، looloo ، Hossein81 ، ParsTrader ، parsa ، hvm ، Ashkan78 ، rs232 ، f.o ، WIKIMAN




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان