ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
2010-04-11 ساعت 01:34
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-11 ساعت 01:35 توسط hvm.)
(2010-04-10 ساعت 09:28)NAV!D نوشته: hvm جان اسم اون فروم چی بوده ؟
اسم آن فروم ايران بي بي بود و تالاري كه ما در آن بحث ميكرديم اسمش هم انديشي بود
كار خوبي كه آن موقع كردم (البته به نظر خودم)گرفتن پرينت از گفتگوهاي خودم با ذو نفر از دوستان بود و اين پرينت ها بعدا سرچشمه الهام من در نگارش دو مقاله بزرگ پژوهشي و چند مقاله كوچكتر شد كه همگي آنها چاپ شدند و ماندگار
ضمنا در همان فروم بود كه توانستم شاهنامه را بيشتر بشناسم و كمي به اعماق معاني آن دست يابم
دوست ناشناسي بود كه از هر بيت شاهنامه تفسيري ارائه ميداد جانانه
متاسفانه چون تعداد كاربران آن فروم بسيار زياد شده بود (بيش از 200000نفر)ديگر قابل كنترل نبود و بنا به دلايلي تعطيل شد
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
وقتی یک بحث, پایه علمی نداشته باشد دیگر مهم نیست که چیست و از زبان چه کسی بیرون می آید. تناسخ نیز همچون دیگر فرضیات اخروی از بافته های کارخانه ریسندگی ذهن بشر است. فقط نقش و نگار آن کمی متفاوت تر و دلفریب تر است اگرنه در ذات, چیزی جز فرضیه و نظریه نیست و به همان اندازه می تواند صحیح باشد که نمی تواند صحیح باشد. بحث در ذات مسائل اعتقادی بیهوده و باطل است و فقط تاثیر آن بر روان انسان و جایگاه اجتماعی آن می تواند مورد بحث قرار بگیرد. اگر اعتقاد به تناسخ برای یک فرد روحیه بخش و امید دهنده باشد, بهترین و صحیح ترین دین و آیین بشری برای او است و اگر غورباقه پرستی روحیه بخش و امید دهنده تر باشد, پس دین و آیین بهتری است.
بهرحال تناسخ هم از شعبات سوشیانت و زندگی دوباره است که در ادیان اولیه بشر وجود داشته است.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 54
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
(2010-04-10 ساعت 14:51)rasarasa نوشته: مرسی لولو جان از مطلب خوبت در مورد رازی ،رازی از دانشمندان و نوابغ مورد علاقۀ من است و حرفهایش واقعا قابل تامل است .جالب است که اکثر دانشمندان و نوابغ طبق رسم نیاکان خود دیندار متولد می شوند و با تامل در واقعیت موجود در جهان، کم کم به نفی دین و پیامبران می پردازند و فقط خدا پرست باقی می مانند .من قبل از اینکه خرافه بودن دین برای خودم مسجل شود(این یک عقیدۀ شخصیست و معنای توهین ندارد) همیشه فکر می کردم که اگر کسی شایستۀ پیروی و تقلید باشد همین نوابغ هستند ،نه آدمهای کم سوادی که به آنها انواع و اقسام القاب فرا زمینی را داده ایم.چرا هیچوقت به این فکر نمی کنیم که دانشمندان بیشتر از ما می فهمند؟! ولی این امر برایمان مسجلست که حرف پیامبرانمان که دینهای غیر علمی که هیچ چیزش با جهان هستی جور در نمی آید را برایمان به ارمغان آورده اند ،بی چون وچرا بپذیریم! چه خوبست که دانشمندان ونوابغ را بیشتر از اینها قبول داشته باشیم ،هر چه باشد آنها بیشتر از ما به ذات هستی آگاهند و متفکر تر و واقع نگر تر از ما هستند، مایی که دلمان را خوش کرده ایم به عقاید پدرانمان و آنوقت عقاید بت پرستان قبل از اسلام را که آنها هم از پدرانشان به ارث برده بودند را مسخره و دور از عقل می دانیم و خودمان تحت عناوین جدید همان کارها و آیینها را تکرار می کنیم!!
اگر کمی اسطوره ها و آداب و رسوم تمدنهای قبلِ از دین ،را مطالعه کنید ،می بینید که تمام اعمالی که امروز تحت عنوان آداب و اعمال دینی انجام می دهیم خیلی قبلتر از ظهور دینهای مرسوم توسط انسان بدوی انجام می شده و حتی ما انسانها در طول تمام این قرون،زحمت تغییرات آنچنانی این اعمال را هم به خود نداده ایم!! پس ما چه تفاوتی با آن انسانهای بدوی داریم؟ و عقایدمان چرا اینگونه غیر منطقیست و هزاران شک و شبه در هر اصلش است؟و خودمان را با این جمله که لابد پیشرفته تر از فهم ماست و ما نمی فهمیم ،در تمام عمر سر کار می گذاریم و حتی به خودمان زحمت فکر کردن را هم نمی دهیم!! من همیشه به این فکر می کنم که اگر به فرض رستاخیزی وجودداشته باشد و من قرار باشد جواب پس بدهم ،اگر خداوند از من پرسید که چطور با وجودیکه به تو عقل سالمی داده بودم این حرفهای غیر منطقی را از زبان من ،پذیرفتی ،منی که هیچ نقص و شبه ای در هیچ کارم نبوده و نیست؟ چه دارم که بگویم؟! آیا آن موقع واقعا لیاقتم چیزی بیش از جهنم خواهد بود؟
این اعتقاد من است و قصد ترویج چیزی را ندارم ،ولی کاش همۀ ما یک بار در زندگی فرصت بازنگری دینمان بدون موضعگیری و اعتقاداتی که در ذهن وقلبمان ریشه دوانده و حتی جرات نمی کنیم به آنها منطقی فکر کنیم را بیابیم.و کورکورانه چیزی را دنبال نکنیم.و بدانیم دینداری و خداپرستی دو مقولۀ جداست و منظور از نفی دین ،نفی خدا نیست. و می شود بدون عقاید دینی هم خداپرست بود.
با درود و تشكر فراوان خدمت سارا خانم بزرگوار
دوست عزيز ، دقيقا به هدف زدي . ممنونم از اظهار نظرت. من خودم با شما دقيقا هم نظر ميباشم البته دوستان ديگر هم كمابيش باهم اتفاق نظر دارند و بسيار جاي خوشحاليست براي من كه با اينچنين دوستاني بافرهنگ هم كلام هستم .
به نظر من اگر در مورد پيشرفت جامعه اي مثل امريكا دقت كرده باشيم و علل پيشرفت آنرا بخواهيم بدانيم ( سواي پيشرفت در زمينه تكنولوژي و اقتصاد و زمينه هاي ديگر كه خود بحث جداگانه اي را ميطلبد) . يكي از موارد مهمش همين احترام به عقايد ديگران و رعايت حقوق اجتماعي همه افراد جامعه با استفاده از تنوع فرهنگي ديگر ملل جهان ( آرش جان بدان اشاره كرد ) بدور از تعصبات كوركورانه ( متاسفانه مثل خوره دامنگير جامعه ما شده ) ميباشد .حال افراد جامعه ميخواهند خدا پرست و خرافه پرست و غيره باشد. ولي اينو بگم سارا خانم در جمله اي كه شما فرموديد: ((کاش همۀ ما یک بار در زندگی فرصت بازنگری دینمان بدون موضعگیری و اعتقاداتی که در ذهن وقلبمان ریشه دوانده و حتی جرات نمی کنیم به آنها منطقی فکر کنیم را بیابیم.و کورکورانه چیزی را دنبال نکنیم)). اين موضوع كاملا بلاي جانم شده و ببيند در حضور قوم و خويشان خود تا آشنا و غريبه چگونه دارم با آنان مبارزه عق....يدتي ميكنم ( البته اينكار را در نهايت احترام و بدور از تعصب انجام ميدهم) ولي نظر هركس در جاي خودش محترم است . دعا ميكنم روزي برسد كه همه ما فرصت بازنگري خود را داشته باشيم . واقعا تاسف ميخورم به حال آن پزشكي كه فوق تخصص قلب از دانشگاههاي خارج ميباشد و هنگام رفتن به اتاق عمل عطسه اش ميگيرد و ميگويد : صبر آمد!!!! و كمي براي رفتن به اتاق عمل تامل بخرج ميدهد . هرچند به نظرش احترام قائل هستم ولي عقل كوچكم اين موضوع را هضم نميكند . ببخشيد زياده گويي كردم . كاش مردم ما بتوانند براي يكبار هم كه شده شعر حضرت موسي (ع) و شبان مولوي را بخوانند و كمي منطقي تر باشند ( اين قسمت ادبي را با اجازه آقا حميد نوشتم). موفق و پيروز باشيد
[font=Arial] دستاني كه كمك ميكنند از لبهائي كه دعا ميكنند مقدس ترند . ( كوروش كبير )[/font]
ارسالها: 530
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
91
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
لو لو جان من بعد از اینکه کلا هر چه دین و آیین است برایم زیر سوال رفت دیگر نمی توانم به هیچ فرضیه ای عقیدۀ کامل داشته باشم ،منظورم اینست که فکر نکنید من از مریدان تناسخ هستم ولی فکر می کنم با توجه به قوانین علمی شاید این فرضیۀ تناسخ از بقیۀ فرضیه ها قابل پذیرش تر باشد. هر چند که آن هم اشکالات بیشماری دارد.
این اشکالی که شما در مورد تعداد ارواح گفتی اینطور می توان پاسخ داد که روح یک انسان لزوما دوباره در انسان دیگری حلول نمی یابد ،ممکن است در جانداران دیگرحلول یابد.طبق قانون بقا ،میزان انرژی و ماده در جهان ثابت است .هر روز با تلاش بی وقفۀ انسانها،از تعداد جانداران دیگر ، گیاهان و حشرات و....کم می شود و به تعداد انسانها اضافه می شود.برای همین هر روز توازن و تعادل حیات در زمین بیشتر به هم می خورد و با برهم خوردن شرایط محیطی زمین ،حیات بشر هم به مرور بیشتر تحت خطر نابودی قرار می گیرد و هر روز انواع واقسام بیماریهای جدید ایجاد می شود، که حاصل تلاش انسان در بر هم زدن تعادل است.
قضیۀ آخرت وحساب و کتاب هم به اینصورت می شود توجیه کرد که هر چه انسان بهتری باشی در زندگی بعدی در شرایط بهتری متولد می شوی ،مثلا طبق این اعتقاد من می توانم حدس بزنم که در زندگی قبلیم گناهانی داشته ام که مستحق به دنیا آمدن در ایران شدم و اگر الان باید برای زندگی بهتر، غم دوری خانواده را به دوش بکشم در واقع تقاص گناهان زندگی گذشته ام را دارم پس می دهم وگرنه از اول در یک کشوری آزاد ومدرن و با همه جور امکانات به دنیا می آمدم .در ضمن ما جواب خیلی از خوبیها وبدیهایمان را در زندگی فعلی می گیریم و با کارها و افکارمان به راحتی زندگیمان را از این رو به آن رو می کنیم، باقی حساب و کتاب هم که موکول می شود به زندگی بعدی،پس با این حساب بهشت و جهنم در همین دنیاست و با توجه به شرایط زندگی معنا می گیرد.
ارسالها: 89
موضوعها: 4
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-04-12 ساعت 20:47
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-16 ساعت 01:57 توسط hvm.)
حالا که بحث به آفرینش انسان و فلسفه جهان کشیده شد اتفاقی چشمم به وب سایت یکی از مذاهب جدید خورد که دبدم بد نیست برای شما بذارم.
با عرض پوزش آدرس سايت معرفي شده اديت شد
ارسالها: 55
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
7
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-04-13 ساعت 10:35
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-13 ساعت 10:36 توسط ahmad2020.)
یه چیزی تو تفکر پست مدرن هست که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هیچ چیزی مطلق نیست... هیچ چیزی حقیقت محض یا اشتباه محض نیست ولی هر چیز مقداری از حقیقت رو در خودش داره.
دوستانی که خیلی علمی به قضیه نگاه میکنند و به دنیال 0 یا یک میگردند تا معادلات کامپیوتریشون رو کامل کنند به نظرم باید صبر بیشتری داشته باشند تا مسایل متافیزیکی هم مثل کسوف و ... از پرده ابهام خارج بشه.
ما هنوز در دنیایی هستیم که پر از مردمانیست که به چیزهایی بعنوان پیامبر و کتاب اسمانی و فرشته و ... معتقدند و راه درازی مونده تا این دنیای پر رمز و راز رو بشناسیم. این که بخواهیم اینجا به نتیجه برسیم که حقیقت چیه خیلی دور از ذهنه و به نظر من حتی نمیتونیم بگیم که چی درست نیست. کسانی که بت پرست بودند از همون بتها کراماتی میدیدند و مقاماتی پیدا میکردند، مسلمین و مسیحیان و یهودیان هم که لازم به ذکر نیست که تا دلتون بخواد کرامات و خرق عادت و متافیزیک تو بساط دارند، همین هندوها و مرتاض ها هم که قربونشون برم دیگه شامورتی بازی ای نمونده که نکرده باشند... اینه که به همین راحتی هم نمیشه همین گزینه های موجود رو نفی کرد.
هر بار که یک کسی مثل داروین پیدا بشه و سر رشته رو بگیره و بکشه تا گره ای باز بشه تازه یه چیزایی معلوم میشه و توجیه اینکه چی بود و چی شد یه کمی واضح تر میشه اما باز هم نمیشه همه چیز رو نفی کرد.
تا جایی که من فهمیدم دنیای ما بیش از سه بعد و چهار بعد داره و به همین راحتی تا یک مورد نقض پیدا شد نمیشه مثل هندسه قضیه رو ثابت شده فرض کرد و رفت.
هر کدوم ار این عقایدی که مورد بحث قرار میگیره هزاران وجه داره و غلط بودن یکی یا صد وجه اونها "هیچ چیزی" رو ثابت نمیکنه.
زندگی همش همینه!
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
من هم با اینکه اعتقاد به نظریه تناسخ ندارم ولی آن را دوست دارم. زیرا تلاش در جهت شکوفایی روح و یا استعدادهای درونی انسان, به هر علتی که باشد زندگی را شیرین تر می کند. طبیعت در ذات خود زاینده و پرورش دهنده است و هر مرگی که رخ می دهد بانی زایش و پرورشی دیگر در طبیعت است.
من تا حدودی اعتقاد دارم که حیات یک امر پیوسته است و تمامی آن چیزهایی که آفریده شده اند به هم پیوسته می باشند. یعنی اینکه من و شما و قاطر و سنگ و باکتری و منظومه شمسی, در آفرینش مشترک و به هم پیوسته ایم و عقیده دارم که همانگونه که در ابعاد کوچک و میکروسکپی, عنصر حیات و زندگی وجود دارد, در ایعاد بزرگ و کهکشانی نیز این حیات ملموس و آشکار است.
کهکشانها زنده هستند و فرآیند خاصی را دنبال می کنند و ممکن است که همه آنها بخشی از مجموعه بزرگتری باشند که در حال زندگی است. اگر سلول های بدن خود را نگاه کنید هیچ ربط و شباهتی به بدن شما ندارند ولی شما مجموعه ای هستید که از به هم پیوستن بینهایت اعضای بسیار کوچک تشکیل شده اید که همه آنها زندگی مستقلی برای خود دارند.
بسیاری از اجزای آفرینش و هستی سایکلیک هستند و دارای چرخه مشخصی می باشند. ابعاد نیز می تواند چرخشی باشند و یک قدم بعد از مثبت بینهایت وارد منفی بی نهایت شود و دوباره سیر تکاملی را طی کند. بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.
اگر یکی از سلول های بدن شما بیمار شود و یا بمیرد, حیات ادامه دارد و آن حیات چیزی است که بین شما و تک تک سلولهای بدن شما مشترک است. به همین طریق هم اگر ما بمیریم, حیاتی که تک تک ما در آن مشترک هستیم ادامه دارد و ما فقط بخشی از آن هستیم که دوره زمانی خود را طی کرده ایم.
بنابراین تا طبیعت موجود است حیات ادامه دارد و تا وقتی که حیات موجود است ما نیز هستیم. زیرا که از وجود ما هستی ادامه پیدا می کند.
ولی موضوع اینجا است که ماهیت حیات فقط در چارچوب قواعد فیزیک خلاصه نمی شود. به عبارت دیگر در لحظه مرگ با فرو ریختن ادراک فیزیکی من نوعی, منفی بی نهایت و مثبت بی نهایت به هم می چسبند و چرخه ای را پدید می آورند که احتمالا زاینده بقای دیگری است. ولی تا وقتی که در چارچوب ابعادی مشابه ابعاد مادی و در حصار زمان قرار نگیرد به هیچ وجه قابل سنجش و قیاس نیست و نمی توان گفت که ماهیت حیات به چه صورتی خواهد بود.
بنابراین تناسخ گرچه در اصل می تواند نشاندهنده و سمبل چرخه زندگی باشد ولی در تشریح ماهیت زندگی مجدد, بیشتر شبیه داستانهای علمی و تخیلی است.
با آرزوی موفقیت برای شما