کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
یادداشتهای روزانه حمید میزوری در آمریکا
(2010-04-10 ساعت 09:28)NAV!D نوشته:  hvm جان اسم اون فروم چی بوده ؟

اسم آن فروم ايران بي بي بود و تالاري كه ما در آن بحث ميكرديم اسمش هم انديشي بود
كار خوبي كه آن موقع كردم (البته به نظر خودم)گرفتن پرينت از گفتگوهاي خودم با ذو نفر از دوستان بود و اين پرينت ها بعدا سرچشمه الهام من در نگارش دو مقاله بزرگ پژوهشي و چند مقاله كوچكتر شد كه همگي آنها چاپ شدند و ماندگار
ضمنا در همان فروم بود كه توانستم شاهنامه را بيشتر بشناسم و كمي به اعماق معاني آن دست يابم
دوست ناشناسي بود كه از هر بيت شاهنامه تفسيري ارائه ميداد جانانه
متاسفانه چون تعداد كاربران آن فروم بسيار زياد شده بود (بيش از 200000نفر)ديگر قابل كنترل نبود و بنا به دلايلي تعطيل شد

به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
پاسخ
تشکر کنندگان: kavoshgarnet ، ChairMan ، shahram1347 ، looloo ، lexington
وقتی یک بحث, پایه علمی نداشته باشد دیگر مهم نیست که چیست و از زبان چه کسی بیرون می آید. تناسخ نیز همچون دیگر فرضیات اخروی از بافته های کارخانه ریسندگی ذهن بشر است. فقط نقش و نگار آن کمی متفاوت تر و دلفریب تر است اگرنه در ذات, چیزی جز فرضیه و نظریه نیست و به همان اندازه می تواند صحیح باشد که نمی تواند صحیح باشد. بحث در ذات مسائل اعتقادی بیهوده و باطل است و فقط تاثیر آن بر روان انسان و جایگاه اجتماعی آن می تواند مورد بحث قرار بگیرد. اگر اعتقاد به تناسخ برای یک فرد روحیه بخش و امید دهنده باشد, بهترین و صحیح ترین دین و آیین بشری برای او است و اگر غورباقه پرستی روحیه بخش و امید دهنده تر باشد, پس دین و آیین بهتری است.
بهرحال تناسخ هم از شعبات سوشیانت و زندگی دوباره است که در ادیان اولیه بشر وجود داشته است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: darya ، looloo ، ChairMan ، rasarasa ، lexington
(2010-04-11 ساعت 07:29)rs232 نوشته:  وقتی یک بحث, پایه علمی نداشته باشد دیگر مهم نیست که چیست و از زبان چه کسی بیرون می آید. تناسخ نیز همچون دیگر فرضیات اخروی از بافته های کارخانه ریسندگی ذهن بشر است. فقط نقش و نگار آن کمی متفاوت تر و دلفریب تر است اگرنه در ذات, چیزی جز فرضیه و نظریه نیست و به همان اندازه می تواند صحیح باشد که نمی تواند صحیح باشد. بحث در ذات مسائل اعتقادی بیهوده و باطل است و فقط تاثیر آن بر روان انسان و جایگاه اجتماعی آن می تواند مورد بحث قرار بگیرد. اگر اعتقاد به تناسخ برای یک فرد روحیه بخش و امید دهنده باشد, بهترین و صحیح ترین دین و آیین بشری برای او است و اگر غورباقه پرستی روحیه بخش و امید دهنده تر باشد, پس دین و آیین بهتری است.
بهرحال تناسخ هم از شعبات سوشیانت و زندگی دوباره است که در ادیان اولیه بشر وجود داشته است.
آرش جان خدمتتان عرض کنم بر طبق بسیاری از نظرات بزرگان همین جهانی که در آن زندگی میکنیم ساخته ذهنیت میباشد و با ذهنیت شکل گرفته است که در ابتدا دریایی بیش نبوده . البته درباره تناسخ خدمتتان عرض کنم که تناسخ به نوعی هم میتواندوجود نداشته باشد . در واقع هیچ کس نمیتواند به صراحت بیان کند که تناسخ وجود دارد یا خیر ؟
بر فرض مثال من میگویم تناسخ وجود دارد مگر خلاف آن اثبات شود . خوب آیا کسی میتواند این نظریه را رد یا اثبات کند ؟ بسیاری از موارد در ابتدا هیچگونه دلیل علمی نداشته اند . اما با گذشت زمانه و پیشرفت علم بشریت توانسته اند از لحاظ علمی ثابت کنند . بر فرض مثال چرا رنگ آسمان آبی است ؟
خوب با محاسبات و نظریات و تحقیقات و دو صفحه انتگرال و کلی دنگ و فنگ ثابت شده نمیدونم به خاطر امواج و فرکانس کهتوی فلان سطح آلفا قرار میگیره باعث شده که آسمان را آبی ببینیم.
برگردم به مبحث تناسخ . تناسخ درواقع این را بیان میکند که هر فرد پس از مرگ روحش به جسمی دیگر انتقال می یابد و در بدن دیگری زندگی میکند .
خوب تا حدی میتوان گفت امکان اینکهدرست باشد را دارا می باشد . اما من بر این پایه معتقدم که بر اساس انرژی بودن کل ماهیت جهان و گیتی که اچ وی ام عزیز نیز مخالفت کردند ، بر طبق قانون پایستگی انرژی هیچگاه انرژی از بین نمی رود و انسان و روح وی نیز همین فرضیه را اطاعت میکند .
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، looloo ، rs232 ، lexington
در مورد تناسخ باید بگم یک ایراد بسیار اولیه به آن وارد است

اگر فرض کنیم روح هست و هر آنچه از آن شاخ و برگ میگیرد را هم قبول داشته باشیم من یک سوال دارم ؟

اگر روح هر کس پس از مرگ به کالبد شخص دیگری میرود پس پاسخ این افزایش جمعیت چه میشود

منظورم این است که مثلا چند صد سال پیش که جمعیت کره زمین به اندازه هم اکنون نبود و اگر هر روح پس از مرگ وارد یک جسم دیگر میشود با توجه به افزایش جمعیت افرادی بدون روح خواهند ماند ؟؟؟!!!

و اگر روح قابلیت تقسیم پذیری را دارد یعنی ممکن است پس از مرگ فرد روح او به دو کالبد منتقل شود اینجور هم اصالت خود را از دست خواهد داد و در آخر نمیشود در مورد او قضاوت کرد چرا که بارها و بارها مجزا شده و باز پیوند خورده مگر اینکه کل ارواح را واحد در نگر آوریم که به طور موقت به اجزاء کوچکتری تبدیل شده و در کالبد تمام آدمیام و به روایتی تمام جانداران قرار گرفته و هر قسمت که توانست خود را از بند مادیات برهاند اصطلاحا به نیروانا (NIRVANA) رسیده و در آنجا آرام میگیرد تا بقیه این پازل هم به تدریج خود را رهانیده و در آخر روح به طور کل از ماده جدا شود

و البته این نظر هم اشکالاتی دارد

خوب با این حساب آخرت و حساب کتاب مالیده میشود چرا که در نهایت تمام قطعات روح توانسته اند خود را از ماده جدا کنند و باز همه در نیروانا به هم رسیده اند ، چون نمیشود کل این روح را مورد حساب رسی قرار داد و همه را وارد جهنم کرد یا بهشت ( این برای کسانی هست که میگویند عاقبت کار ، روح هر کس باید جواب پس دهد

البته کسانی هم که فکر میکنند همین جسم خاکی در رستاخیز حاضر میشود هم به من بگویند آیا حجم تمام خاک کره زمین کفاف ساخت تمام بدنهای آدمیان که از نمیدانم چند هزار سال پیش تا چند هزار سال دیگر بوده اند و هستند و خواهند بود ، را میدهد از این گذشته تکلیف فلان سلول من که به قول آرش امروز قسمتی از چشم من است و فردا جزئی از یک سیب و احتمالا پس فردا جزئی از دست شخص دیگر و احتمالا در دوره های مختلف تشکیل دهنده جزئی از اجزاء صدها نفر.... چیست ؟؟؟ و این سلول فلک زده در رستاخیز باید وارد کدام بدن شود ؟؟؟؟!!!

ضمن اینکه چون قطعات روح به تدریج خود را به نیروانا میرسانند هر چه جلوتر برویم مقدار روح کمتری آمیخته با ماده خواهد ماند و روزی برسد که یک مقدار خیلی کمی از روح وظیفه حیات بخشیدن به کل آدمیان موجود و یا به روایتی حیات بخشیدن به کل موجودات زنده را خواهد داشت

اگر برای روح قدرتی قائل شویم پس حتما در زمانهای بسیار دور که تعداد آدمیان اندک بوده و با توجه به اینکه در آن زمان کل روح با ماده آمیخته شده و مثلا اگر کل آدمیان و یا موجودات زنده 100 بوده سهم هر یک 1 به 100 ار کل روح بوده در حالی که هم اکنون با توجه به اینکه احتمالا مقداری از روح توانسته خود را رهایی دهد ، سهم هر انسان و یا موجود زنده از آن قسمت از روح که مانده 1 به 6000000000 و یا 1 به بینهایت شده لذا قدرت روحانی هر کس نسبت به گذشته بسیار پایین آمده حال آنکه خلاف آن را میبینیم و میبینیم که سطح معرفت عمومی مثلا نسبت به عصر حجر بسیار بالا رفته

البته این مباحث تا زمانی که علم چیزی را ثابت نکرده ادامه دارد پس تا آن روز عیسی به دین خود و موسی هم به دین خود

مثلا درسالیان نه چندان دور که خدا میداند همین کائنان و موبدان و دیگران چقدر از خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی نان خوردند ولی هم اکنون یک بچه هم با دیدن چنین حوادث طبیعی از تعجب مات نمیماند و هزار تا.......... نمیفرستد و قربانی نمیکنند گرچه هنوز هم بعضی جاها مردم مات میمانند که احتمالا معلمی نبوده که در مورد طبیعی بودن این جریان برای آنها بگوید

وای چقدر من حرف میزنم

یکی نیست بگه بچه برو به کارت برس و کم اراجیف به هم بباف؟؟؟ Big GrinBig GrinBig Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: hvm ، rs232 ، shahram1347 ، ChairMan ، lexington ، MPU ، MasMM
(2010-04-10 ساعت 14:51)rasarasa نوشته:  مرسی لولو جان از مطلب خوبت در مورد رازی ،رازی از دانشمندان و نوابغ مورد علاقۀ من است و حرفهایش واقعا قابل تامل است .جالب است که اکثر دانشمندان و نوابغ طبق رسم نیاکان خود دیندار متولد می شوند و با تامل در واقعیت موجود در جهان، کم کم به نفی دین و پیامبران می پردازند و فقط خدا پرست باقی می مانند .من قبل از اینکه خرافه بودن دین برای خودم مسجل شود(این یک عقیدۀ شخصیست و معنای توهین ندارد) همیشه فکر می کردم که اگر کسی شایستۀ پیروی و تقلید باشد همین نوابغ هستند ،نه آدمهای کم سوادی که به آنها انواع و اقسام القاب فرا زمینی را داده ایم.چرا هیچوقت به این فکر نمی کنیم که دانشمندان بیشتر از ما می فهمند؟! ولی این امر برایمان مسجلست که حرف پیامبرانمان که دینهای غیر علمی که هیچ چیزش با جهان هستی جور در نمی آید را برایمان به ارمغان آورده اند ،بی چون وچرا بپذیریم! چه خوبست که دانشمندان ونوابغ را بیشتر از اینها قبول داشته باشیم ،هر چه باشد آنها بیشتر از ما به ذات هستی آگاهند و متفکر تر و واقع نگر تر از ما هستند، مایی که دلمان را خوش کرده ایم به عقاید پدرانمان و آنوقت عقاید بت پرستان قبل از اسلام را که آنها هم از پدرانشان به ارث برده بودند را مسخره و دور از عقل می دانیم و خودمان تحت عناوین جدید همان کارها و آیینها را تکرار می کنیم!!

اگر کمی اسطوره ها و آداب و رسوم تمدنهای قبلِ از دین ،را مطالعه کنید ،می بینید که تمام اعمالی که امروز تحت عنوان آداب و اعمال دینی انجام می دهیم خیلی قبلتر از ظهور دینهای مرسوم توسط انسان بدوی انجام می شده و حتی ما انسانها در طول تمام این قرون،زحمت تغییرات آنچنانی این اعمال را هم به خود نداده ایم!! پس ما چه تفاوتی با آن انسانهای بدوی داریم؟ و عقایدمان چرا اینگونه غیر منطقیست و هزاران شک و شبه در هر اصلش است؟و خودمان را با این جمله که لابد پیشرفته تر از فهم ماست و ما نمی فهمیم ،در تمام عمر سر کار می گذاریم و حتی به خودمان زحمت فکر کردن را هم نمی دهیم!! من همیشه به این فکر می کنم که اگر به فرض رستاخیزی وجودداشته باشد و من قرار باشد جواب پس بدهم ،اگر خداوند از من پرسید که چطور با وجودیکه به تو عقل سالمی داده بودم این حرفهای غیر منطقی را از زبان من ،پذیرفتی ،منی که هیچ نقص و شبه ای در هیچ کارم نبوده و نیست؟ چه دارم که بگویم؟! آیا آن موقع واقعا لیاقتم چیزی بیش از جهنم خواهد بود؟

این اعتقاد من است و قصد ترویج چیزی را ندارم ،ولی کاش همۀ ما یک بار در زندگی فرصت بازنگری دینمان بدون موضعگیری و اعتقاداتی که در ذهن وقلبمان ریشه دوانده و حتی جرات نمی کنیم به آنها منطقی فکر کنیم را بیابیم.و کورکورانه چیزی را دنبال نکنیم.و بدانیم دینداری و خداپرستی دو مقولۀ جداست و منظور از نفی دین ،نفی خدا نیست. و می شود بدون عقاید دینی هم خداپرست بود.

با درود و تشكر فراوان خدمت سارا خانم بزرگوار

دوست عزيز ، دقيقا به هدف زدي . ممنونم از اظهار نظرت. من خودم با شما دقيقا هم نظر ميباشم البته دوستان ديگر هم كمابيش باهم اتفاق نظر دارند و بسيار جاي خوشحاليست براي من كه با اينچنين دوستاني بافرهنگ هم كلام هستم .
به نظر من اگر در مورد پيشرفت جامعه اي مثل امريكا دقت كرده باشيم و علل پيشرفت آنرا بخواهيم بدانيم ( سواي پيشرفت در زمينه تكنولوژي و اقتصاد و زمينه هاي ديگر كه خود بحث جداگانه اي را ميطلبد) . يكي از موارد مهمش همين احترام به عقايد ديگران و رعايت حقوق اجتماعي همه افراد جامعه با استفاده از تنوع فرهنگي ديگر ملل جهان ( آرش جان بدان اشاره كرد ) بدور از تعصبات كوركورانه ( متاسفانه مثل خوره دامنگير جامعه ما شده ) ميباشد .حال افراد جامعه ميخواهند خدا پرست و خرافه پرست و غيره باشد. ولي اينو بگم سارا خانم در جمله اي كه شما فرموديد: ((کاش همۀ ما یک بار در زندگی فرصت بازنگری دینمان بدون موضعگیری و اعتقاداتی که در ذهن وقلبمان ریشه دوانده و حتی جرات نمی کنیم به آنها منطقی فکر کنیم را بیابیم.و کورکورانه چیزی را دنبال نکنیم)). اين موضوع كاملا بلاي جانم شده و ببيند در حضور قوم و خويشان خود تا آشنا و غريبه چگونه دارم با آنان مبارزه عق....يدتي ميكنم ( البته اينكار را در نهايت احترام و بدور از تعصب انجام ميدهم) ولي نظر هركس در جاي خودش محترم است . دعا ميكنم روزي برسد كه همه ما فرصت بازنگري خود را داشته باشيم . واقعا تاسف ميخورم به حال آن پزشكي كه فوق تخصص قلب از دانشگاههاي خارج ميباشد و هنگام رفتن به اتاق عمل عطسه اش ميگيرد و ميگويد : صبر آمد!!!! و كمي براي رفتن به اتاق عمل تامل بخرج ميدهد SadBig Grin . هرچند به نظرش احترام قائل هستم ولي عقل كوچكم اين موضوع را هضم نميكند . ببخشيد زياده گويي كردم . كاش مردم ما بتوانند براي يكبار هم كه شده شعر حضرت موسي (ع) و شبان مولوي را بخوانند و كمي منطقي تر باشند ( اين قسمت ادبي را با اجازه آقا حميد نوشتم). موفق و پيروز باشيد
[font=Arial] دستاني كه كمك ميكنند از لبهائي كه دعا ميكنند مقدس ترند . ( كوروش كبير )[/font]
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، looloo ، kavoshgarnet ، hvm ، ChairMan ، lexington ، MPU ، MasMM
لو لو جان من بعد از اینکه کلا هر چه دین و آیین است برایم زیر سوال رفت دیگر نمی توانم به هیچ فرضیه ای عقیدۀ کامل داشته باشم ،منظورم اینست که فکر نکنید من از مریدان تناسخ هستم ولی فکر می کنم با توجه به قوانین علمی شاید این فرضیۀ تناسخ از بقیۀ فرضیه ها قابل پذیرش تر باشد. هر چند که آن هم اشکالات بیشماری دارد.
این اشکالی که شما در مورد تعداد ارواح گفتی اینطور می توان پاسخ داد که روح یک انسان لزوما دوباره در انسان دیگری حلول نمی یابد ،ممکن است در جانداران دیگرحلول یابد.طبق قانون بقا ،میزان انرژی و ماده در جهان ثابت است .هر روز با تلاش بی وقفۀ انسانها،از تعداد جانداران دیگر ، گیاهان و حشرات و....کم می شود و به تعداد انسانها اضافه می شود.برای همین هر روز توازن و تعادل حیات در زمین بیشتر به هم می خورد و با برهم خوردن شرایط محیطی زمین ،حیات بشر هم به مرور بیشتر تحت خطر نابودی قرار می گیرد و هر روز انواع واقسام بیماریهای جدید ایجاد می شود، که حاصل تلاش انسان در بر هم زدن تعادل است.
قضیۀ آخرت وحساب و کتاب هم به اینصورت می شود توجیه کرد که هر چه انسان بهتری باشی در زندگی بعدی در شرایط بهتری متولد می شوی ،مثلا طبق این اعتقاد من می توانم حدس بزنم که در زندگی قبلیم گناهانی داشته ام که مستحق به دنیا آمدن در ایران شدم و اگر الان باید برای زندگی بهتر، غم دوری خانواده را به دوش بکشم در واقع تقاص گناهان زندگی گذشته ام را دارم پس می دهم وگرنه از اول در یک کشوری آزاد ومدرن و با همه جور امکانات به دنیا می آمدم .در ضمن ما جواب خیلی از خوبیها وبدیهایمان را در زندگی فعلی می گیریم و با کارها و افکارمان به راحتی زندگیمان را از این رو به آن رو می کنیم، باقی حساب و کتاب هم که موکول می شود به زندگی بعدی،پس با این حساب بهشت و جهنم در همین دنیاست و با توجه به شرایط زندگی معنا می گیرد.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: shahram1347 ، ساشا ، looloo ، kavoshgarnet ، hvm ، ChairMan ، lexington ، MPU
(2010-04-12 ساعت 14:40)rasarasa نوشته:  لو لو جان من بعد از اینکه کلا هر چه دین و آیین است برایم زیر سوال رفت دیگر نمی توانم به هیچ فرضیه ای عقیدۀ کامل داشته باشم ،منظورم اینست که فکر نکنید من از مریدان تناسخ هستم ولی فکر می کنم با توجه به قوانین علمی شاید این فرضیۀ تناسخ از بقیۀ فرضیه ها قابل پذیرش تر باشد. هر چند که آن هم اشکالات بیشماری دارد.
این اشکالی که شما در مورد تعداد ارواح گفتی اینطور می توان پاسخ داد که روح یک انسان لزوما دوباره در انسان دیگری حلول نمی یابد ،ممکن است در جانداران دیگرحلول یابد.طبق قانون بقا ،میزان انرژی و ماده در جهان ثابت است .هر روز با تلاش بی وقفۀ انسانها،از تعداد جانداران دیگر ، گیاهان و حشرات و....کم می شود و به تعداد انسانها اضافه می شود.برای همین هر روز توازن و تعادل حیات در زمین بیشتر به هم می خورد و با برهم خوردن شرایط محیطی زمین ،حیات بشر هم به مرور بیشتر تحت خطر نابودی قرار می گیرد و هر روز انواع واقسام بیماریهای جدید ایجاد می شود، که حاصل تلاش انسان در بر هم زدن تعادل است.
قضیۀ آخرت وحساب و کتاب هم به اینصورت می شود توجیه کرد که هر چه انسان بهتری باشی در زندگی بعدی در شرایط بهتری متولد می شوی ،مثلا طبق این اعتقاد من می توانم حدس بزنم که در زندگی قبلیم گناهانی داشته ام که مستحق به دنیا آمدن در ایران شدم و اگر الان باید برای زندگی بهتر، غم دوری خانواده را به دوش بکشم در واقع تقاص گناهان زندگی گذشته ام را دارم پس می دهم وگرنه از اول در یک کشوری آزاد ومدرن و با همه جور امکانات به دنیا می آمدم .در ضمن ما جواب خیلی از خوبیها وبدیهایمان را در زندگی فعلی می گیریم و با کارها و افکارمان به راحتی زندگیمان را از این رو به آن رو می کنیم، باقی حساب و کتاب هم که موکول می شود به زندگی بعدی،پس با این حساب بهشت و جهنم در همین دنیاست و با توجه به شرایط زندگی معنا می گیرد.



سارای گرامی همان طور که گفتم تا زمانی که علم چیزی را ثابت نکرده همه مختاریم به هر چه که دوست داریم معتقد باشیم

به هر حال ذهن انسان همواره به سمت جواب دادن به سوالات خود است حال با هر روشی و اتفاقا همین خصیصه بشر دلیل پیشرفتش شده

تا آنجا که من متوجه شدم شما آن حالت را که روح تجزیه نمیشود را بیشتر پذیرفته اید و به این مفهوم معتقدید ( البته منظورم نظرتون هست ) که درست است تعداد آدمیان زیاد شده ولی در کل تعداد موجودات زنده از ابتدا برابر بوده مثلا اگر در ابتدا 5 تا انسان بوده و 20 تا پرنده 40 تا خزنده و 35 تا سایر موجودات زنده و جمعا 100 موجود زنده بوده ، و در نتیجه 100 تا روح هم بوده و هم اکنون هم همان صد موجود زنده را داریم فقط سهم آدمها بیشتر شده و مثلا هم اکنون 80 تا انسان داریم و 20 تا سایر موجودات در نتیجه تعداد ارواح باز همان 100 تا خواهد بود

اگر من منظورتان را درست گرفته باشم یعنی شما معتقدید اگر هم اکنون مثلا تعداد موجودات زنده در کره زمین ده ترلیون تا باشد پس به همین میزان روح وجود دارد ضمن اینکه این تعداد از اول همین مقدار بوده فقط در هر دوره سهم هر موجود از این آمار متفاوتاست درسته ؟

گرچه من هم نمبتوانم ثابت کنم که اینجور نبوده و تعداد موجودات از اول اینقدر نبوده ولی بعید به نظرم میرسه

اگر این قضیه شبیه سازی انفجار بزرگ ( بیگ بنگ ) به نتیجه برسه و نظریه داروین به یک یافته و دستاورد علمی ثابت شده مبدل شود ، جواب بسیاری از این دست سوالات به دست خواهد آمد و یا حداقل بسیاری از فرضیه ها به طور قطع منسوخ خواهد شد

اگر به ما ثابت شود که جد همه موجودات زنده از نباتات گرفته تا حشرات و خزندگان و پرندگان و پستانداران و همه و همه ، پلنگتونها بوده اند و همه این حیات از آنها منشعب شده شاید دیگر جایی برای اینگونه نظریات که بر پایه حدس و گمان و تخیل قوی و حس پاسخگویی بالای نخبگان تولید کننده آنها بوده ، نماند



شاد باشید و سر افراز
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، hvm ، ChairMan ، lexington
حالا که بحث به آفرینش انسان و فلسفه جهان کشیده شد اتفاقی چشمم به وب سایت یکی از مذاهب جدید خورد که دبدم بد نیست برای شما بذارم.


با عرض پوزش آدرس سايت معرفي شده اديت شد
پاسخ
تشکر کنندگان:
(2010-04-12 ساعت 16:58)looloo نوشته:  سارای گرامی همان طور که گفتم تا زمانی که علم چیزی را ثابت نکرده همه مختاریم به هر چه که دوست داریم معتقد باشیم

به هر حال ذهن انسان همواره به سمت جواب دادن به سوالات خود است حال با هر روشی و اتفاقا همین خصیصه بشر دلیل پیشرفتش شده

تا آنجا که من متوجه شدم شما آن حالت را که روح تجزیه نمیشود را بیشتر پذیرفته اید و به این مفهوم معتقدید ( البته منظورم نظرتون هست ) که درست است تعداد آدمیان زیاد شده ولی در کل تعداد موجودات زنده از ابتدا برابر بوده مثلا اگر در ابتدا 5 تا انسان بوده و 20 تا پرنده 40 تا خزنده و 35 تا سایر موجودات زنده و جمعا 100 موجود زنده بوده ، و در نتیجه 100 تا روح هم بوده و هم اکنون هم همان صد موجود زنده را داریم فقط سهم آدمها بیشتر شده و مثلا هم اکنون 80 تا انسان داریم و 20 تا سایر موجودات در نتیجه تعداد ارواح باز همان 100 تا خواهد بود

اگر من منظورتان را درست گرفته باشم یعنی شما معتقدید اگر هم اکنون مثلا تعداد موجودات زنده در کره زمین ده ترلیون تا باشد پس به همین میزان روح وجود دارد ضمن اینکه این تعداد از اول همین مقدار بوده فقط در هر دوره سهم هر موجود از این آمار متفاوتاست درسته ؟

گرچه من هم نمبتوانم ثابت کنم که اینجور نبوده و تعداد موجودات از اول اینقدر نبوده ولی بعید به نظرم میرسه

اگر این قضیه شبیه سازی انفجار بزرگ ( بینگ بنگ ) به نتیجه برسه و نظریه داروین به یک یافته و دستاورد علمی ثابت شده مبدل شود ، جواب بسیاری از این دست سوالات به دست خواهد آمد و یا حداقل بسیاری از فرضیه ها به طور قطع منسوخ خواهد شد

اگر به ما ثابت شود که جد همه موجودات زنده از نباتات گرفته تا حشرات و خزندگان و پرندگان و پستانداران و همه و همه ، پلنگتونها بوده اند و همه این حیات از آنها منشعب شده شاید دیگر جایی برای اینگونه نظریات که بر پایه حدس و گمان و تخیل قوی و حس پاسخگویی بالای نخبگان تولید کننده آنها بوده ، نماند



شاد باشید و سر افراز
لولو جان من کلا در حال حاضر جز خدا که هر کس این روزها آنرا چیزی می نامد،به چیز خاصی اعتقاد راسخ ندارم، خودم هم در فرضیۀ تناسخ سوالهای بی جوابی دارم .مثلا اگر علمی نگاه کنیم اینکه آب وقتی گرم شود بخار می شود و بخار آب موجود در هوا می تواند هر جایی برود و پراکنده شود و تبدیل به چیزهای دیگری شود، مگر اینکه در محفظه ای حفظ شود .پس روح وجسم انسان هم اگر مثل بقیۀ موجودات منتشر شود همانطور که آرش گفت هویتش دچار مشکل می شودو در هزاران موجود دیگر تکثر می یابد ،آنوقت هر قطعه اش جاییست ودیگر نمی شود گفت که همان روح قبلیست وخیلی دیگر از این دست سوالات .
از طرفی نمی شود کاملا این فرضیه را انکار کرد چون آثاری مثل یاد آوری خاطرات و آثار غریب ونامعلومی که هیچگاه در زندگی تجربه نکرده ایم در وجودمان هست که معلوم نیست ریشه اش کجاست.مثلا من فکر می کنم اگر تناسخ وجود داشته باشد من قطعا در زندگی قبلی معتاد به مواد مخدر بوده ام ،چون یکبار یک معتادی در وسط اتوبان هنگ کرده بود و در ماشینش وسط خیابان ایستاده بود و نمی توانست حرکت کند ،من با تمام وجود حس آن معتاد ،کشیده شدن عضلاتش و کرختیش را می فهمیدم .حتی دندانهایم به هم فشرده می شد، لحظه ای به خودم فکر کردم که چرا من چنین حسی را درون خودم دارم درحالیکه هیچ گاه چنین تجربه ای نداشته ام و هیچ مادۀ مخدری را حتی امتحان نکرده ام ،پس چطور می توانم با او همذات پنداری کنم وحس کنم که او الان چه حس وحالی دارد؟! در ضمن من از بدو تولد تا 6-7 سالگی انگشت می مکیدم و دیوانه وار معتاد این کار بودم و به نظرم انگشتم خوشمزه ترین چیز دنیا بود،طوریکه برای خانواده ام معضلی شده بود که چگونه با این عادت من مبارزه کنندو مرا ترک دهند ،الان که فکر می کنم می بینم شاید این به دلیل اعتیادم در زندگی قبلی بوده و در زندگی جدید اینطور خود را نشان داده.
یا یکبار با همسرم در یکی از کلیساهای قرون وسطی بودیم ،وارد زیر زمینش که شدیم همسرم سر درد عجیبی گرفت و دیگر حاضر نبود آنجا بماند بس که برایش حس بد و دردناک و اضطراب آوری داشت ،او پس از تجربۀ آنروز فکر می کند شایددر زندگی قبلی در کلیسا شکنجه شده است.بس که حس آشنایی در آن مکان را داشت.
خلاصه این دست حسهای عجیب و آشنا می تواند آدم را به تفکر در مورد تناسخ وادارد ، به نظرم کلا فرضیۀ تناسخ با وجود اشکالاتش فرضیۀ جذابیست و من دوست دارم که واقعی باشد. چون آنوقت زندگی خیلی هیجان انگیز و با معنی و هدفمند می شود، ما در این دنیا تلاش می کنیم که سطح زندگی فعلی و بعدی خود را ارتقا دهیم و بعدا در شرایط مطلوبتری متولد شویم. نه اینکه منتظر بهشتی باشیم که جز انواع خوراکی و درخت و نهر وحوریان زیبا چیز خاصی ندارد.
برنده لاتاری ۲۰۰۹. ساکن لس انجلس.

وبلاگ: https://rasaraplanet.wordpress.com سیاره راساراسا
پاسخ
تشکر کنندگان: ساشا ، shahram1347 ، looloo ، ChairMan ، kavoshgarnet ، kianoush ، OverLord ، lexington ، MPU
یه چیزی تو تفکر پست مدرن هست که من خیلی دوستش دارم و اون اینه که هیچ چیزی مطلق نیست... هیچ چیزی حقیقت محض یا اشتباه محض نیست ولی هر چیز مقداری از حقیقت رو در خودش داره.
دوستانی که خیلی علمی به قضیه نگاه میکنند و به دنیال 0 یا یک میگردند تا معادلات کامپیوتریشون رو کامل کنند به نظرم باید صبر بیشتری داشته باشند تا مسایل متافیزیکی هم مثل کسوف و ... از پرده ابهام خارج بشه.
ما هنوز در دنیایی هستیم که پر از مردمانیست که به چیزهایی بعنوان پیامبر و کتاب اسمانی و فرشته و ... معتقدند و راه درازی مونده تا این دنیای پر رمز و راز رو بشناسیم. این که بخواهیم اینجا به نتیجه برسیم که حقیقت چیه خیلی دور از ذهنه و به نظر من حتی نمیتونیم بگیم که چی درست نیست. کسانی که بت پرست بودند از همون بتها کراماتی میدیدند و مقاماتی پیدا میکردند، مسلمین و مسیحیان و یهودیان هم که لازم به ذکر نیست که تا دلتون بخواد کرامات و خرق عادت و متافیزیک تو بساط دارند، همین هندوها و مرتاض ها هم که قربونشون برم دیگه شامورتی بازی ای نمونده که نکرده باشند... اینه که به همین راحتی هم نمیشه همین گزینه های موجود رو نفی کرد.
هر بار که یک کسی مثل داروین پیدا بشه و سر رشته رو بگیره و بکشه تا گره ای باز بشه تازه یه چیزایی معلوم میشه و توجیه اینکه چی بود و چی شد یه کمی واضح تر میشه اما باز هم نمیشه همه چیز رو نفی کرد.
تا جایی که من فهمیدم دنیای ما بیش از سه بعد و چهار بعد داره و به همین راحتی تا یک مورد نقض پیدا شد نمیشه مثل هندسه قضیه رو ثابت شده فرض کرد و رفت.
هر کدوم ار این عقایدی که مورد بحث قرار میگیره هزاران وجه داره و غلط بودن یکی یا صد وجه اونها "هیچ چیزی" رو ثابت نمیکنه.
زندگی همش همینه!
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، ChairMan ، kavoshgarnet ، kianoush ، hvm ، shahram1347 ، lexington
من هم با اینکه اعتقاد به نظریه تناسخ ندارم ولی آن را دوست دارم. زیرا تلاش در جهت شکوفایی روح و یا استعدادهای درونی انسان, به هر علتی که باشد زندگی را شیرین تر می کند. طبیعت در ذات خود زاینده و پرورش دهنده است و هر مرگی که رخ می دهد بانی زایش و پرورشی دیگر در طبیعت است.
من تا حدودی اعتقاد دارم که حیات یک امر پیوسته است و تمامی آن چیزهایی که آفریده شده اند به هم پیوسته می باشند. یعنی اینکه من و شما و قاطر و سنگ و باکتری و منظومه شمسی, در آفرینش مشترک و به هم پیوسته ایم و عقیده دارم که همانگونه که در ابعاد کوچک و میکروسکپی, عنصر حیات و زندگی وجود دارد, در ایعاد بزرگ و کهکشانی نیز این حیات ملموس و آشکار است.
کهکشانها زنده هستند و فرآیند خاصی را دنبال می کنند و ممکن است که همه آنها بخشی از مجموعه بزرگتری باشند که در حال زندگی است. اگر سلول های بدن خود را نگاه کنید هیچ ربط و شباهتی به بدن شما ندارند ولی شما مجموعه ای هستید که از به هم پیوستن بینهایت اعضای بسیار کوچک تشکیل شده اید که همه آنها زندگی مستقلی برای خود دارند.
بسیاری از اجزای آفرینش و هستی سایکلیک هستند و دارای چرخه مشخصی می باشند. ابعاد نیز می تواند چرخشی باشند و یک قدم بعد از مثبت بینهایت وارد منفی بی نهایت شود و دوباره سیر تکاملی را طی کند. بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.
اگر یکی از سلول های بدن شما بیمار شود و یا بمیرد, حیات ادامه دارد و آن حیات چیزی است که بین شما و تک تک سلولهای بدن شما مشترک است. به همین طریق هم اگر ما بمیریم, حیاتی که تک تک ما در آن مشترک هستیم ادامه دارد و ما فقط بخشی از آن هستیم که دوره زمانی خود را طی کرده ایم.
بنابراین تا طبیعت موجود است حیات ادامه دارد و تا وقتی که حیات موجود است ما نیز هستیم. زیرا که از وجود ما هستی ادامه پیدا می کند.
ولی موضوع اینجا است که ماهیت حیات فقط در چارچوب قواعد فیزیک خلاصه نمی شود. به عبارت دیگر در لحظه مرگ با فرو ریختن ادراک فیزیکی من نوعی, منفی بی نهایت و مثبت بی نهایت به هم می چسبند و چرخه ای را پدید می آورند که احتمالا زاینده بقای دیگری است. ولی تا وقتی که در چارچوب ابعادی مشابه ابعاد مادی و در حصار زمان قرار نگیرد به هیچ وجه قابل سنجش و قیاس نیست و نمی توان گفت که ماهیت حیات به چه صورتی خواهد بود.
بنابراین تناسخ گرچه در اصل می تواند نشاندهنده و سمبل چرخه زندگی باشد ولی در تشریح ماهیت زندگی مجدد, بیشتر شبیه داستانهای علمی و تخیلی است.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: rasarasa ، looloo ، ChairMan ، kianoush ، OverLord ، hvm ، ahmad2020 ، lexington
(2010-04-13 ساعت 04:34)rasarasa نوشته:  
(2010-04-12 ساعت 16:58)looloo نوشته:  
لولو جان من کلا در حال حاضر جز خدا که هر کس این روزها آنرا چیزی می نامد،به چیز خاصی اعتقاد راسخ ندارم، خودم هم در فرضیۀ تناسخ سوالهای بی جوابی دارم .مثلا اگر علمی نگاه کنیم اینکه آب وقتی گرم شود بخار می شود و بخار آب موجود در هوا می تواند هر جایی برود و پراکنده شود و تبدیل به چیزهای دیگری شود، مگر اینکه در محفظه ای حفظ شود .پس روح وجسم انسان هم اگر مثل بقیۀ موجودات منتشر شود همانطور که آرش گفت هویتش دچار مشکل می شودو در هزاران موجود دیگر تکثر می یابد ،آنوقت هر قطعه اش جاییست ودیگر نمی شود گفت که همان روح قبلیست وخیلی دیگر از این دست سوالات .
از طرفی نمی شود کاملا این فرضیه را انکار کرد چون آثاری مثل یاد آوری خاطرات و آثار غریب ونامعلومی که هیچگاه در زندگی تجربه نکرده ایم در وجودمان هست که معلوم نیست ریشه اش کجاست.مثلا من فکر می کنم اگر تناسخ وجود داشته باشد من قطعا در زندگی قبلی معتاد به مواد مخدر بوده ام ،چون یکبار یک معتادی در وسط اتوبان هنگ کرده بود و در ماشینش وسط خیابان ایستاده بود و نمی توانست حرکت کند ،من با تمام وجود حس آن معتاد ،کشیده شدن عضلاتش و کرختیش را می فهمیدم .حتی دندانهایم به هم فشرده می شد، لحظه ای به خودم فکر کردم که چرا من چنین حسی را درون خودم دارم درحالیکه هیچ گاه چنین تجربه ای نداشته ام و هیچ مادۀ مخدری را حتی امتحان نکرده ام ،پس چطور می توانم با او همذات پنداری کنم وحس کنم که او الان چه حس وحالی دارد؟! در ضمن من از بدو تولد تا 6-7 سالگی انگشت می مکیدم و دیوانه وار معتاد این کار بودم و به نظرم انگشتم خوشمزه ترین چیز دنیا بود،طوریکه برای خانواده ام معضلی شده بود که چگونه با این عادت من مبارزه کنندو مرا ترک دهند ،الان که فکر می کنم می بینم شاید این به دلیل اعتیادم در زندگی قبلی بوده و در زندگی جدید اینطور خود را نشان داده.
یا یکبار با همسرم در یکی از کلیساهای قرون وسطی بودیم ،وارد زیر زمینش که شدیم همسرم سر درد عجیبی گرفت و دیگر حاضر نبود آنجا بماند بس که برایش حس بد و دردناک و اضطراب آوری داشت ،او پس از تجربۀ آنروز فکر می کند شایددر زندگی قبلی در کلیسا شکنجه شده است.بس که حس آشنایی در آن مکان را داشت.
خلاصه این دست حسهای عجیب و آشنا می تواند آدم را به تفکر در مورد تناسخ وادارد ، به نظرم کلا فرضیۀ تناسخ با وجود اشکالاتش فرضیۀ جذابیست و من دوست دارم که واقعی باشد. چون آنوقت زندگی خیلی هیجان انگیز و با معنی و هدفمند می شود، ما در این دنیا تلاش می کنیم که سطح زندگی فعلی و بعدی خود را ارتقا دهیم و بعدا در شرایط مطلوبتری متولد شویم. نه اینکه منتظر بهشتی باشیم که جز انواع خوراکی و درخت و نهر وحوریان زیبا چیز خاصی ندارد.


البته من هم به طور قطع این فرضیه را رد نمیکنم و همان طور که گفتم زمانی، به خاطر اینکه جواب برخی سوالاتم را در آن یافته بودم ، بدان معتقد بودم

ضمن اینکه من هم چنین احساسی را تجربه کرده ام و یکی از دلایلم که در آن زمان به دنبال این قضیه رفتم همین بود

قطعا انسان موجود پیچیده ایست خصوصا از نظر روانی و کنکاش در او مدتهایت ادامه دارد و ادامه خواهد داشت ولی نکته ای که به نظر من میرسد این است که فقط انسان موجود پیچیده ای نیست ( از نظر بعد غیر مادی ) و در طبیعت هم موجوداتی هستند که بر اثر روند تکامل و افزایش هوش از نگر روانی غیر قابل پیش بینی و پیچیده شده اند

مثلا نوعی دلفین هست که اگر اشتباه نکنم ( خال خاکستری ) نام دارد که به طور معمول با نوع دیگر این موجود که به دلفینهای ق*ا*ت*ل معروفند سازگاری ندارد ولی چند وقت پیش برنامه مستندی را دیدم که در همین باره بود و یکی از اون دلفینهای خال خاکستری در یک گروه دلفینهای قاتل بود و در کنار هم زندگی و شکار میکنند

کلا اگر در حیات وحش بیشتر دقت و کنکاش شود میبینیم که فقط انسان منحصربفرد نیست بلکه او بطور کاملا اتفاقی روند تکاملش به شکلی بوده که الآن این شود که هست

باز هم میگویم تا زمانی که علم چیزی را به اثبات نرسانده این روند ادامه خواهد داشت مثلا اکنون دیگر کسی در مورد علت کسوف بحثی ندارد

پس همان طور که چیزهایی که در زمانهای نه چندان دور ماوراالطبیعه ، و خارق العاده ، و معجزه مینامیدند ولی اکنون به یک موضوع حل شده و قابل درک مبدل شده پس به قطع روزی خواهد رسید که علم جواب تمام این سوالات را خواهد داد و بحث در مورد این موارد هم یکی پس از دیگری به خاطرات تاریخ مبدل میشود

به نظر من علت تمام این نوع احساس ها نوعی ارتباط فی مابین تمام مغذهاست که البته همان طور که گفتم برخی توانسته اند تا حدودی آن را بشناسند و روی آن کار کنند

انسان از نظر ژنتیک دارای دو دسته ژن است

دسته ای از ژنها که حاوی خصوصیات ظاهری همانند رنگ پوست ، قد ، رنگ چشم و غیره هست

و دسته دیگر که حاوی خصوصیات ذاتی و رفتاری افراد هست

ژنهای دسته اول معمولا و تا در صد بالایی به صورت وراثتی انتقال میابد

لیکن ژنهای دسته دوم به خاطر ظرافتشان، در هنگام لقاء تحت تاثیر عوامل بیشماری همچون جاذبه ستارگان وضعیت مزاجی زوجین ، و شرایط بیشماری قرار میگیرند و میبینیم که مثلا از پدر و مادر بسیار آرام یک فرزند خشن و یا پرخاشگر متولد میشود و شاید مبحث طالع بینی هم به این موضوع بی ربط نباشد البته توصیه هایی که در این مورد وجود دارد مبنی بر تهیه مقدمات متعدد و زمان و مکان مناسب که توسط مشاورین خانواده به زوجهای جوان صورت میگیرد صحت این نظر را تایید میکند

ضمن اینکه این نظر خیلی هم تازگی ندارد و در گذشته در قالب مکاتبی متنوع مطرح شده بود مثل مکتب کلاسیک ( اهمیت دادن به مجرم برای اولین بار- فرانسو اگیزو ، رسی ) مکتب تحققی ( مجرمان بالفطره - که چزاره لومیروزو ، انریکو فری ، رافائل گاروفالو ) مکتب اثباتی انتقادی ( دفاع اجتماعی بر مبنای تهدید جمعی تا حدود زیادی موافق با مکتب تحققی - آمینا ) مکتب اصالت عمل کیفری ( بنیادی کردن مکتب تحققی - سالدانا ) که در تمامی این مکاتب جبر مجرم در انجام جرم پذیرفته شده

از نظر ژنتیک رفتاری ، یک شخص یا تمایل به شر و بدی دارد و یا متمایل به خیر و خوبیست

برایند ارتباط مغذهای نیک صفت نیرویی ایجاد میکند که هر کس نامی بر آن گذاشته : خدا ، اهورا مزدا ، الله و یا پدر مقدس ...


و برایند مغذهای شر صفت هم نیرویی را بوجود می آورد که باز هر کس نامی بر آن گذاشته : شیطان ، اهریمن ...

تا درودی دیگر بدرود
(2010-04-13 ساعت 10:41)rs232 نوشته:  بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.

ضمن اینکه ممکن است کوچکترین چیزی که بشر بدان دست یافته یعنی الکترون حاوی میلیاردها کهکشان باشد که در یکی از آنها منظومه ای باشد که در آن سیاره ای باشد که موجوداتی به بزرگی نهنگ در آن در حال زندگی باشند Wink
پاسخ
تشکر کنندگان: ChairMan ، rs232 ، kavoshgarnet ، rasarasa ، shahram1347 ، lexington
(2010-04-13 ساعت 16:33)looloo نوشته:  تا درودی دیگر بدرود
(2010-04-13 ساعت 10:41)rs232 نوشته:  بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.

ضمن اینکه ممکن است کوچکترین چیزی که بشر بدان دست یافته یعنی الکترون حاوی میلیاردها کهکشان باشد که در یکی از آنها منظومه ای باشد که در آن سیاره ای باشد که موجوداتی به بزرگی نهنگ در آن در حال زندگی باشند Wink

لولو جان . درباره این الکترون و و ... که موجود اندازه نهنگ داخلش هست بیشتر توضیح بدید لطفا".
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، looloo ، lexington
(2010-04-13 ساعت 18:06)NAV!D نوشته:  
(2010-04-13 ساعت 16:33)looloo نوشته:  تا درودی دیگر بدرود
(2010-04-13 ساعت 10:41)rs232 نوشته:  بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.

ضمن اینکه ممکن است کوچکترین چیزی که بشر بدان دست یافته یعنی الکترون حاوی میلیاردها کهکشان باشد که در یکی از آنها منظومه ای باشد که در آن سیاره ای باشد که موجوداتی به بزرگی نهنگ در آن در حال زندگی باشند Wink

لولو جان . درباره این الکترون و و ... که موجود اندازه نهنگ داخلش هست بیشتر توضیح بدید لطفا".

آرش جون حالا بیا جواب بازرس رو بده آتیشی که خودت به پا کردی

آقا اجازه همش تقصیر آرشه به خدا من بیگناهم

Big GrinBig GrinBig Grin
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، ChairMan
(2010-04-13 ساعت 18:06)NAV!D نوشته:  
(2010-04-13 ساعت 16:33)looloo نوشته:  تا درودی دیگر بدرود
(2010-04-13 ساعت 10:41)rs232 نوشته:  بنابراین کل کهکشانهایی که ما تا کنون درک کرده ایم می تواند تنها بخشی از گردش خون یک جاندار دیگری باشد که به کوچکی یک گنجشک است.

ضمن اینکه ممکن است کوچکترین چیزی که بشر بدان دست یافته یعنی الکترون حاوی میلیاردها کهکشان باشد که در یکی از آنها منظومه ای باشد که در آن سیاره ای باشد که موجوداتی به بزرگی نهنگ در آن در حال زندگی باشند Wink

لولو جان . درباره این الکترون و و ... که موجود اندازه نهنگ داخلش هست بیشتر توضیح بدید لطفا".

بله به نظر من اتم ها هم می توانند منظومه هایی باشند که کهکشانها را تشکیل می دهند و ممکن است در یکی از ذراتی که به دور اتم می چرخد چیزی مانند کره زمین باشد که در آن موجودات ریزتری زندگی می کنند.
موضوع اینجا است که کوچکی و بزرگی و زمان و سرعت تا وقتی صدق می کند که مشاهده گر و یا مبنای قیاس در حصار ابعاد قیزیکی باشد.
به عنوان مثال در فاصله میان زمان بیگ بنگ تا کسر بسیار کمی از ثانیه, هیچ کدام از قوانین فیزیک صدق نمی کند بنابراین زمان و مکان در آن فاصله بی معنی است و نمی توان گفت که چیزی بزرگ است یا کوچک است و یا اینکه سرعتش چقدر است.
بنابراین در آن مقطع زمانی, مثبت بی نهایت و منفی بی نهایت فقط یک اپسیلون با هم فاصله دارند و نمی توان حجم و شتاب گسترش جهان هستی را محاسبه کرد.
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، ChairMan ، kianoush ، OverLord ، hvm ، lexington




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان