ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
اشكالي كه آرش عزيز بر نظريه تناسخ وارد كرد همان اشكالي است كه در طي قرون توسط معتقدان به علم (اهل خرد)وارد شده و هنوز كسي نتوانسته دليلي علمي بر رد آن ارائه دهد كه خالي از سفسطه و مغالطه باشد.
اما اشكالي كه علماي ديني به نظريه تناسخ وارد كرده اند از جنس ديگريست به اين شكل كه اين نظريه با معاد تناقض دارد و چگونه ممكن است كه يك روح در چند بدن هبوط كرده باشد و آنگاه در روز رستاخيز دوباره برانگيخته شود؟
مسئله قدم (قديم بودن روح يا به عبارتي حادث نبودن آن )نيز با قدم(قديم بودن خدا)تضاد دارد و آفرينش الهي را زير سوال ميبرد
بنابراين از هر سو كه به اين مسئله نگريسته شود (ديني/ غير ديني)تناسخ بيشتر به خرافه (آنهم از نوع گزاف)تعلق دارد و از نگاه علمي قابل بررسي نيست
به نظر من تمام اينها از ذهن خيال پرداز هنديان باستان سرچشمه ميگيرد كه با توجه به وجود اراضي و جنگلهاي آباد آن منطقه جغرافيايي و عدم نياز به تكافوي زياد براي كسب خوراك و پوشاك به شعر و آواز و ساير هنر ها ونيز دين آفريني ميپرداختند و هنوز هم گرفتار همان مسائل (البته نه تا آن حد )هستند
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 530
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
91
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
2010-04-09 ساعت 13:06
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-09 ساعت 16:05 توسط rasarasa.)
من با مقولۀ دین کاری ندارم ، چون اصولا همۀ ادیان با منطق و عقل و علم تناقضات شدیدی دارند.ولی فکر میکنم که قضیۀ تناسخ با در نظر گرفتن قانون بقای انرژی و ماده ،می تواند منطقی و عقلانی باشد. همانطور که همه چیز در دنیا از بین نمی رود وفقط از حالتی به حالت دیگر تبدیل می شود، احتمالا انسان هم از چنین قانونی نمی تواند مستثنا باشد.
من فکر می کنم که اگر انرژیِ موجود در بدن ما که آن را روح می نامیم در انسان دیگری حلول کند ، برخلاف نظر آرش منِ آن انسان تغییری نمی کند و چون در زندگی قبلی با کارهایی که کرده روح خود را ترفیع داده یا باعث نزول شأن خود شده ،در زندگی جدید آدمی با سطح روحیی که در هنگام مرگ در زندگی قبلی داشته متولد می شود و فرصت می یابد که روح خود را ارتقا دهد و یا سیر نزولی طی کند .
این انسان تا حدودی همان خصایل فطرتی قبلیِ خود را دارد ولی چون بدنش تغییر کرده ، آن قسمتِ مغز که حافظه در آن قرار دارد را نیز از دست داده و با مغز جدیدش چیزی از زندگی قبلی را به خاطر نمی آورد ،مگر در مواردی خاص که فقط حس نزدیکی و آشنایی با برخی مکانها ، افراد و حوادث می کند . این حسیست که همگی در زندگی تجربه کرده ایم و با پذیرفتن تناسخ احتمالا از اتفاقات زندگیهای قبلیمان ناشی می شود. پس با این فرض ،مسئله ای که آرش به آن اشاره کرد هم حل میشود چون قرار نیست ما چیزی از خاطرات زندگی گذشته مان را به یادآوریم ولی تاثیرات آن زندگی در روح ما هست . مثل یک آدمی که دچار الزایمر شده، آن آدم از نظر شخصیتی و روحی تغییری نمی یابدو هنوز همان خصایل گذشته را دارد ولی دیگر چیزی از گذشته را به یاد نمی آورد.
اتفاقا به نظر من هر نوزادی در همان بدو تولد خصوصیات اخلاقیش با کمی دقت کاملا مشخص است ،من هر وقت نوزادو بچۀ کوچکی را می بینیم می توانم حدس بزنم که او چجور آدمی خواهد شدو خصوصیت بارزش چیست.چرا فکر می کنید که نوزادان فاقد فهم و شعور و خصایل خاص هستند ، من خاطراتی از 2 سالگی خود دارم و یادم است که آن موقع هم همین سارا بودم ولی کم تجربه تر ، آن موقع هم خیلی از چیزهایی که الان برایم مهم است و جزو خصایل ثابتم است را داشتم ، برای همین هیچ وقت کودکانِ حتی زبان باز نکرده را نمی توانم احمق فرض کنم.مثلا یادم است وقتی تازه زبان باز کرده بودم و هنوز در بغل مادرم بودم،جمله ای یاد گرفته بودم که همه را می خنداند، من نمی دانستم معنی آن جمله چیست فقط چون همه می خندیدند و مرا بیشتر دوست می داشتند من آن را تکرار می کردم و یادم است که عمدا و با تفکر ،این کار را می کردم تا همه مرا بیشتر دوست داشته باشند.
من خیلی اوقات وقتی در جمعی کودکی باشد با او زیاد سرو کله می زنم وبازی می کنم، به این ترتیب پی می برم که این کودک چه خصایل عمده ای دارد.این نکته جالبست که من به خصایلی پی می برم که حتی مادر بچه چون هنوز بچه اش را به عنوان انسانی کامل باور ندارد هنوز به آنها نرسیده است، چون اصولا ما یک بچۀ یکساله را دارای شخصیتی خاص نمی دانیم ،در حالیکه او از همان بود تولد شخصیت خاص خودش و رفتارهای خاص خودش را دارد. و با تاثیرات محیطی و تربیتی و شرایط زندگی و تجارب و .... تغییراتی می یابد و در وقت مرگ ممکن است حتی تبدیل به شخصیتی متفاوت شده باشد. که البته هنوز ردپای خصایلِ پر رنگِ کودکی در او دیده می شود. خصایلی که اصرار یا پشتکاری برای تغییر آن نداشته ایم یا اتفاقی در زندگی باعث نشده که مارا به تغییر آن وادارد پس همچنان در ما باقی می مانند.
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
اين قصه تناسخ بقدري شيرين است كه حيفم آمد ادامه اش ندهم
هروقت كتابي راجع به تناسخ ميخوانم بقدري مجذوب آن ميشوم كه پنداري آن را باور كرده ام
حالا مقايسه انسان امروزي با اين دانش نسبي كه در مورد علم ژنتيك و dna و توارث دارد با انسان مثلا هزار سال پيش با خودتان
اصلا انگار هرچيز كه از هند ميرسد مخدر است حتا فكر و انديشه هندي و يا وابسته به هند
علم ميگويد هر چه در جهان هست يا اتم است و يا وكيوم
اما با اين احساس چه كنيم كه ميگويد چيز ديگري نيز هست؟
همين مسئله اي كه راساراسا گفتند همواره ذهن من را مشغول كرده :
يك جايي يك چيزي يا يك فعلي را ميبيني و حس ميكني قبلا آنرا تجربه كرده اي
يا قبل از يك حادثه ناگوار احساس دلشوره ميكني و بعد ميبيني نگرانيت بي مورد نبوده
علم در اين موارد ساكت است و نميتواند پاسخي به آنها پاسخي بدهد
اگر پاسخ علمي هم وجود داشته باشد من بي اطلاعم
اما ميدانم كه فرضيه تناسخ آنقدر ريشه دارد كه تا اعماق مذاهب هم نفوذ پيدا كرده
مانند اعتقاد حلول روح خدا در جسم عيسي و زنده شدن و عروج او سه روز پس از مصلوب شدنش (كه فكر ميكنم عينا از آيين مهر كپي شده است) و يا برپايي انسانهاي گنهكار در روز رستاخيز به شكل بوزينه و ساير حيوانات در روايات بعضي ار راويان مسلمان
راستي وبلاگ معرفي شده توسط دوستمان (همان كه در باره تناسخ ميگويد)را خواندم اما چيزي به دانسته هايم افزون نگشت
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
من به این نکته خیلی اعتقاد دارم و اون قانون بقای انرژی یا همون پایستگی انرژی هست که روح و جسم انسان نیز انرژی میباشد . و طبق این قانون انرژی از بین نمیرود بلکه از حالتی به حالت دیگر تبدیل میشود.
ولی نمیدانم اون انرژی اولیه که بوجود آمده چگونه بوده ؟
البته من بر این اعتقاد هستم که همه ما انرژی هستیم منشا گرفته از انرژی کل که خداست یا خدا مینامیمش .
تناسخ تا حدی (توجه کنید تا حدی میتواند صحت داشته باشد . ولی بر انرژی بودن دنیا شکی در کار نیست .
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
عقل ناقص من ميگويد انرژي در ماده نهفته است پس ماده زيربنا است و جهان ماده است نه انرژي
اصولا چه كسي فكر ميكند كه انرژي بي نياز از ماده است؟
پس چون من تجرد انرژي را قبول ندارم نميتوانم جهان را انرژي بخوانم
اما اين مسئله اتم و وكيوم چيزي است كه به راحتي قابل تجربه ومشاهده ميباشد
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
2010-04-10 ساعت 01:26
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-10 ساعت 01:53 توسط hvm.)
حالا من بايد بگويم جانا سخن از زبان ما ميگويي
اين مبحث فيزيك كوانتم آنقدر جالب است كه چند سال قبل در يكي از فاروم هاي معروف ايراني مدتي ما را مشغول مباحثه كرده بود و ايكاش عمري باشد و بروم خدمت دوست عزيزم آرش و در حال قايق سواري و ماهيگيري كمي هم راجع به آن صحبت كنيم
ذهن انسان (مخصوصا از نوع شرقي آن)عاشق خيال پردازي است و با اتكاء به آن ميتواند به هر آنچه كه در عالم واقع نرسيده دست يابد(منتها در عالم مجاز)
تنها اشكالش هم همين است كه انسان سرجاي خود ميماند و يا گرفتار دور باطل (البته دور كلا باطل است و دور باطل يك غلط مصطلح ميباشد چون چيزي بنام دور غير باطل نداريم)ميشود
متاسفانه اين مشكل سرمنشاء اغلب شوربختيهاي ماست
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
hvm جان اسم اون فروم چی بوده ؟
ارسالها: 83
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jan 2010
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-04-10 ساعت 14:37
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-10 ساعت 14:53 توسط looloo.)
با درود خدمت دوستان عزیز
من زمانی به نظریه تناسخ معتقد بودم به دودلیل
1- اینکه اگر قرار بود آخرت و حساب و کتابی باشه با این نظریه عدالت بهتر اجرا خواهد شد چون یک روح در کالبدهای گوناگون امتحان میشه و میانگین اعمال و رفتار محاسبه خواهد شد
مثلا اگر یک روح یک بار در کالبد بچه ای در خانواده ای فقیر حلول کند و بار دیگر در یک بدن که از خانواده اشرافیست و بار دیگر در یک زن و بار دیگر در یک مرد و در نتیجه در انواع جسمها و در شرایط گوناگون اونوقت اجرای عدالت در رستاخیز محتملتر به نظر میرسه
2- دیدن صحنه هایی که انسان احساس میکند قبلا آن صحنه ها را دیده و گفتن جملاتی که احساس میکنی عین آن را قبلا در همان مکان تجربه کرده ای و یا دیدن خوابی که در خواب یک زن هستی با توجه به اینکه هم اکنون مردی و یا برعکس که فکر میکنم کم و بیش برای همه اتفاق افتاده
این موضوع دوم هم تا حدودی با این نظریه جواب داده میشد بعلاوه قضیه توجیه ارث که آن مفصل است
ولی هم اکنون به نظریه داروین اعتقاد دارم فقط عیب این نظریه این است که به متافیزیک و ماوراالطبعه زیاد نپرداخته و درست به همین دلیل اقبال عمومی نیافته چرا که عموم برای سوالات متافیزیکی خود جواب میخواهند و علم تا چیزی را در آزمایشگاه به اثبات نرساند نمیتواند در مورد آن بحث کند
عشق مادر به فرزند و همچنین عاشق و معشوق
میبینید که مادری که برای کاری بیرون رفته احساس میکند که فرزندش در خطر است و فورا به خانه برمیگردد و میبیند که کودکش در لبه پله هاست و اگر لحظه ای دیر کرده بود فاجعه ای به وقوع میرسید
شخصی که معشوقه ای دارد چند ثانیه قبل از تماس تلفنی او متوجه میشود و به اطرافیانش میگوید
و همه این سوالات را وقتی از طرفداران نظریه داروین بپرسید توجیه علمی برای آن ندارند لذا عموم ترجیه میدهند به سراغ ایده ای بروند که جوابی هر چند غیر علمی برای سوالاتشان داشته باشند
اما جواب من به این سوالات
روح ، متافیزیک ، جاذبه ای به نام عشق ، و هر چه که فکر میشود ماوراطبیعه هست وجود ندارد
آنچه که ما اکنون به آن متافیزیک میگوییم زمانی فیزیک و شیمی و علوم طبیعی خواهد شد
همان طور که به چیزهایی که در گذشته خارق آلعاده اطلاق میشد هم اکنون بسیار عادی و حل شده است و علم آنها را توجیه و حل نموده رعد و برق ، زمین لرزه ، سیل ، کسوف ، خسوف همه و همه از مواردیست که تا چندی پیش خارق العاده و ماوراالطبیعه بود و میبینیم که هم اکنون حل شده است و توجیه علمی دارد
و یک نظریه علمی برای سوالاتمان که به ذهنم میرسه ولی فقط نظریه هست اینه :
حتمادر مورد تلپاتی و ارتباط ذهنی چیزهایی شنیدید
به نظر من تمام آن خوابها و ارتباطات که هر کدام نامی به خود گرفته اند ناشی از نوعی ارتباط میان تمام مغذهاست که عده ای توانسته اند تا حدودی آن را تحت کنترل در بیاورند و نام تلپاتی و نامهای مشابه بر آن گذاشته اند و عده ای هم به خاطر قوی شدن یک ارتباط جاذبه ای و یا دافعه ای دو طرفه ناخواسته و ندانسته آن را با تمام وجود احساس میکنند که نام عشق و یا تنفر به آن نهاده اند
عده ای هم با استفاده از راه های تجربی در کنترل این ارتباطات و انرژی ها به قدرتهای شگرفی دست میابند
اگر از کلید واژه ( اک ) در سرچ گوگل استفاده کنید مطالب زیادی در مورد اکنکار و نحوه تسلط بر این نیروها را خواهید دید که پالتوئیچل از بنیانگذاران آن است
میبخشید فکر کنم پر حرفی کردم
موفق باشید
ارادتمند لولو
ارسالها: 530
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Dec 2009
رتبه:
91
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
2010-04-10 ساعت 14:51
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-04-10 ساعت 14:54 توسط rasarasa.)
مرسی لولو جان از مطلب خوبت در مورد رازی ،رازی از دانشمندان و نوابغ مورد علاقۀ من است و حرفهایش واقعا قابل تامل است .جالب است که اکثر دانشمندان و نوابغ طبق رسم نیاکان خود دیندار متولد می شوند و با تامل در واقعیت موجود در جهان، کم کم به نفی دین و پیامبران می پردازند و فقط خدا پرست باقی می مانند .من قبل از اینکه خرافه بودن دین برای خودم مسجل شود(این یک عقیدۀ شخصیست و معنای توهین ندارد) همیشه فکر می کردم که اگر کسی شایستۀ پیروی و تقلید باشد همین نوابغ هستند ،نه آدمهای کم سوادی که به آنها انواع و اقسام القاب فرا زمینی را داده ایم.چرا هیچوقت به این فکر نمی کنیم که دانشمندان بیشتر از ما می فهمند؟! ولی این امر برایمان مسجلست که حرف پیامبرانمان که دینهای غیر علمی که هیچ چیزش با جهان هستی جور در نمی آید را برایمان به ارمغان آورده اند ،بی چون وچرا بپذیریم! چه خوبست که دانشمندان ونوابغ را بیشتر از اینها قبول داشته باشیم ،هر چه باشد آنها بیشتر از ما به ذات هستی آگاهند و متفکر تر و واقع نگر تر از ما هستند، مایی که دلمان را خوش کرده ایم به عقاید پدرانمان و آنوقت عقاید بت پرستان قبل از اسلام را که آنها هم از پدرانشان به ارث برده بودند را مسخره و دور از عقل می دانیم و خودمان تحت عناوین جدید همان کارها و آیینها را تکرار می کنیم!!
اگر کمی اسطوره ها و آداب و رسوم تمدنهای قبلِ از دین ،را مطالعه کنید ،می بینید که تمام اعمالی که امروز تحت عنوان آداب و اعمال دینی انجام می دهیم خیلی قبلتر از ظهور دینهای مرسوم توسط انسان بدوی انجام می شده و حتی ما انسانها در طول تمام این قرون،زحمت تغییرات آنچنانی این اعمال را هم به خود نداده ایم!! پس ما چه تفاوتی با آن انسانهای بدوی داریم؟ و عقایدمان چرا اینگونه غیر منطقیست و هزاران شک و شبه در هر اصلش است؟و خودمان را با این جمله که لابد پیشرفته تر از فهم ماست و ما نمی فهمیم ،در تمام عمر سر کار می گذاریم و حتی به خودمان زحمت فکر کردن را هم نمی دهیم!! من همیشه به این فکر می کنم که اگر به فرض رستاخیزی وجودداشته باشد و من قرار باشد جواب پس بدهم ،اگر خداوند از من پرسید که چطور با وجودیکه به تو عقل سالمی داده بودم این حرفهای غیر منطقی را از زبان من ،پذیرفتی ،منی که هیچ نقص و شبه ای در هیچ کارم نبوده و نیست؟ چه دارم که بگویم؟! آیا آن موقع واقعا لیاقتم چیزی بیش از جهنم خواهد بود؟
این اعتقاد من است و قصد ترویج چیزی را ندارم ،ولی کاش همۀ ما یک بار در زندگی فرصت بازنگری دینمان بدون موضعگیری و اعتقاداتی که در ذهن وقلبمان ریشه دوانده و حتی جرات نمی کنیم به آنها منطقی فکر کنیم را بیابیم.و کورکورانه چیزی را دنبال نکنیم.و بدانیم دینداری و خداپرستی دو مقولۀ جداست و منظور از نفی دین ،نفی خدا نیست. و می شود بدون عقاید دینی هم خداپرست بود.