ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
شیما ی گرامی سلام و درود
قبل از هرچیز از ابراز نظر و مشارکتتان کمال تشکر را دارم.... به نظرم میرسه که من نتوانسته ام پیام و منظورم را بخوبی ابلاغ کنم.... منظور من این است که آیا من ایرانی از فرهنگ هرچیزی با خبرم.... من هم به این اذعان دارم که چه بسا خبرگزاری های داخلی با غرض ورزی و در جهت اهداف خاص خود، مطلبی را بزرگ نمایی میکنند.... ولی نباید این را هم مردود دانست که ای بسا کسی در گوشه و کنار شهر دست به کاری اینجنین بزند و البته نباید در مورد یک یا دو نفر نظری داد که عموم مردم مد نظرند.
آنچه که مهم است اینکه بسیای از مردم ما از فرهنگ بسیاری از چیزهایی که در زندگی روزانه مان به کار میبریم، کمتر آگاهی داریم و به نوعی چشم و همچشمی ها و کلاس گذاشتن ها باعث رواج یک مورد و ضعف دیگر مورد میشود.... کافه ها و قهوه خانه هایمان را به هزاران سمبل های پهلوانی تزئیین میکنیم در حالیکه از معنای آنها کمتر میدانیم.... فقط وفقط بخاطر آنکه مد شده است قهوه مینوشیم .... برای چشم و و همچشمی .... ایرانگردی آنچنان دهن پرکن نمیبینیم و باید جهازیه ی دخترهایمان را از فلان کشور بخریم
شیمای گرامی و عزیز
به خوبی مرا میشناسید و برای روشن شدن ذهن دیگران است که عرض میکنم: من برای هر سلیقه و تفکر و فرهنگ و گرایش مذهبی و ... احترام قائلم و نظر آنان را محترم میشمارم ولو اینکه سخت با آن مخالف باشم.... هرچند که خودم دلبستگی خاصی به حیوانات خانگی ندارم؛ ولی با همین لذت بردن کودکم شادم و خوشحالتر از آنم که هیچگاه ، هیچ آمریکایی حیواندوستی باعث آزارم نشده است. بحدی آنان رعایت سلیقه ی مرا میکنند که حتی اگر مهمانشان باشیم؛ برای رعایت آسایش و راحتی خانواده ام؛ تمام سگ و گربه ها را در تمام مدّت حضور ما در قفس یا محیطی دیگر نگهداری میکنند.....
شما در نوشتارتان همه ی دلایلی را که دیگران در داشتن حیوانات خانگی برشمرده اند را خزعبلات توصیف کرده اید؛ فکر نمیکنید که داشتن حیوانات دستی را مبنی بر وجود فرهنگ بالا دانستن نیز، کمی بزرگنمایی است؟..... بهرحال نظر شما کاملاً محترم و قابل احترام است و بد نیست یادآوری کنم که من با استناد به منابع ذکر شده قصد داشتم تا مطلبی درباره ی علت داشتن حیوانات خانگی مطرح کنم و بدینوسیله با ابراز نظر دیگران از نظر روانشاختی بیشتر با علل این موضوع آشنا بشوم و برمعلوماتم بیفزایم؛ که ظاهراً بجز شما و چند تن از دوستان؛ کس دیگری خواهان این مباحث نبوده است.
پیروز باشید و بازهم از مشارکت در گفتگو تشکر میکنم.............................بدرود .........حمید
ارسالها: 131
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
9
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
حمید خان عزیز ممنون از اطلاعات مفید و ارزنده ای که توی این تاپیک گذاشی.
راستش این روزها که در تدارک آمدن هستیم, مهمترین دغدغه ما شده, پیدا کردن کار. رزومه فرستادن و ایمیل زدن و از این و اون پرسیدن فعلن جواب نداده. تنها کاری هم که میتونیم انجام بدیم, چهار زانو نشستن به سبک ای کیو سان و فکر کردن در مورد راههایی هست که میشه اونجا پول درآورد. از شانس ما, یه رشته ای درس خوندیم که نه به درد دنیامون بخوره و نه آخرتمون! (مهندسی نفت) به خاطر بازار کار خوبی که تو ایران داره ما به این راه کشیده شدیم, اما خوب رفیق ناباب هم بی تاثیر نبود! (حنا)
در این گیر و دار اوضاع اقتصادی دنیا, تجربه کاری کم و ... خیلی به پیدا کردن کار تو این رشته امیدوار نیستم. حداقل برای چندماه اول.
به هر حال ممنون از مطلبی که نوشتی. اطلاعات مفید و ارزنده ای بود و دید ما رو نسبت به این شغل و جوانبش باز کرد. و باز هم ممنون خواهیم شد اگه در مورد کارهای دیگه ای که اطلاعات دارین با این جزئیات بنویسی
زنده باشید و پایدار
سپهر
سپهر
Impossible n'est pas français!
ارسالها: 192
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
11
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2010-07-17 ساعت 09:36
(آخرین تغییر در ارسال: 2010-07-18 ساعت 08:11 توسط babakped.)
سلام
ممنون lexington عزیز
خیلی جالب بود .من هم همیشه مخصوصا" بعد از دیدن فیلم ممل آمریکایی کنجکاو بودم در مورد این شغل بیشتر بدونم. کمی هم سوال کرده بودم ولی اطلاعاتم اصلا" به اندازه شما نیست چون تو آمریکا به راحتی ایران نمیشه اطلاعات شغلی کسی رو پرسید. به من فقط گفته بودن سود اصلی در بنزین نیست و شغلهای جانبی بیشتر سود داره. به همین دلیل موقعیت قرارگیریش خیلی تو درآمدش تاثیر داره و دیگه اینکه شبها از لحاظ امنیتی مشکل داره و ممکنه دزد بیاد سروقت فروشنده.
شماره کیس: 2010AS5000
تاریخ دریافت نامه قبولی: May/2009
کنسولگری : Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول : 2nd June/2009
تاریخ کارنت شدن کیس: sep/2009
تاریخ دریافت نامه دوم: 1st oct
تاریخ مصاحبه: 21Oct 2009
تاریخ دریافت کلیرنس:6Nov , 2009
تاریخ دریافت ویزا: 14Nov , 2009
ورود به آمریکا: 14feb , 2010
ارسالها: 31
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2010
رتبه:
4
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
مرسي آقا حميد عزيز(lexington)
توضيحات و دلگرميهاي شما هميشه مايه آرامش ما تازه گام در راه نهادههاست.
براي شما و خانواده تان آرزوي بهترينها رو دارم
حنا
ارسالها: 131
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
9
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
سلام حمید خان. درست میفرمایید. گاهی وقتها یه اتفاق کوچک و عادی مسیر زندگی آدم رو عوض میکنه. اگه زبان فارسی, مسیر زندگی شما رو اینقدر عوض کرده, اندک بضاعت ما در زبان انگلیسی, ما رو به اینجایی که هستیم رسونده. و تا حالا خیلی اتفاقای خوب به واسطه همین علاقه و یادگیری زبانهای مختلف از جمله انگلیسی و فرانسه برام افتاده.
یه معلم ادبیات فارسی دبیرستان داشتیم که آرزو میکنم هرجا هست مثل شما همیشه سالم و سعادتمند باشه, یه جمله ازش همیشه تو گوشم مونده, میگفت اگه یاد بگیری از دیوار راست هم بالا بری خوبه, بالاخره یه روز به دردت میخوره. منم از انجا که در شرایط سختی بزرگ شدم و با انواع محرومیت ها مواجه بودم, همیشه تشنه تجربه های تازه بودم و بیشتر از همه یادگیری زبانها و علوم جدید. اما اصولا چیزهایی که یادگرفتم, فقط برای دل خودم بوده و خیلی به دنبال کسب مهارتهایی نبودم که به قول معروف به درد دنیا و آخرتم بخوره یا بشه از اون راه یه لقمه نون در آورد.
حالا هم از سر حسن تصادف روزگار, رشته مهندسی خوندیم و در وزارت علیّه به کار مشغول شدیم. علمی هم که اندوختیم اونقدر تخصصی هست که اگه روزگاری این طلای سیاه, به قهر روی از آدمیان بگرداند و در رگهای زمین جاری نگردد, عنقریب از گشنگی تلف شده و به دیار باقی خواهیم شتافت! ... نیست در لوح دلم جز الف قامت یار--- چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
به قول مادر بزرگ ها بعد از 25 سال درس خوندن هنوز بلد نیستیم یه لامپ عوض کنیم.
شعر و شاعری هم شاید به نوعی هیجان های زودگذر جوانی و روزگار عاشقیت بوده: همه قبیله من عالمان دین بودند--- مرا معلم چشم تو شاعری آموخت. بازهم اعتراف میکنم شعر و شاعری به ما نیامده.
ولی خب, همیشه تونستم خدا رو شکر از بضاعت علم و هنر اندکی که داشتم استفاده کنم و به قول معروف گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم. حالا هم بسیار خوشبین و امیدوارم که آمریکایی ها قدر هنر و دانش ما را خواهند دانست و خلاصه ما قادر خواهیم بود که چرخی از چرخی اون مملکت رو هم بچرخونیم!
ببخشید که ما زیادی حرف زدیم. به هر حال پیدا کردن کسی که به دردل های آدم گوش بده تو این زمانه غنیمته.
ما همیشه منتظر شنیدن حرفهای شیرین و تجربیات با ارزش شما هستیم. زنده و پایدار باشید.
Impossible n'est pas français!
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
یه معلم ادبیات فارسی دبیرستان داشتیم یه جمله ازش همیشه تو گوشم مونده, میگفت اگه یاد بگیری از دیوار راست هم بالا بری خوبه, بالاخره یه روز به دردت میخوره
آقا سپهر، حنا خانم و دیگر دوستان عزیز
قبل از هرچیز قابل ذکر است که بنده تمام کاری که میتوانم در کمک به شما داشته باشم، بعد از انرژی مثبت و دعا، فقط همین دلداری هاست. بد نیست بدانید که همه ی این انرژی ها را از سر ایمان قلبی و باور فکری ام خدمت شما عزیزان نثار میکنم و فقط سخنانی برای حفظ روحیه ی افراد نیست....
من باور دارم که بجای منفی اندیشی و مختل کردن ذهن و فکرمان، بیاییم حتی بدترین حوادثی که بر سرراهمان قرار میگیرد به چشم تقدیر و خیر آینده مان بنگریم.... در شرایط سخت بیشتر افراد روحیه ی خود را میبازند و بقول عوام مغزشان از کار میافتد. در اینجور مواقع است که باید دیگران به کمک آنها آمده و با مشارکت در گفتگوها سختی و تلخی آن موارد را تقسیم کنند تا آن افراد دوباره روحیه ی خود را بازیابند و بتوانند راهکار مشکل خود را بیابند.
امـّا آن جمله ی دبیر ادبیاتتان مرا به یاد افسانه ای درباره ی «فارابی» انداخت... گویند: روزی که تمامی بزرگان علم و ادب و فلسفه و موسیقی و ریاضی و.... برای آزمون او جهت اعطای لقب «معلم ثانی» جمع شده بودند، یک به یک سوالاتی از او پرسیدند و او به نیکویی جواب داد. حتی خواستند که سازنوازی کنند و گویند حتی سنتور و یا قانون از اختراعات او بود و نوازندگی شایسته ای کرد.
امــّا همانطور که همیشه ی دوران حسودان باید میبودند و چوب لای چرخ میگذاشتند؛ یه سری بهانه آوردند که لقب «مـعـلـّم ثــانی» (پس از اینکه لقب «معلم اوّل» را به افلاطون داده اند) باید شایسته ی فرد باشد و او همه چیز بداند؛ حتی هنر رقصیدن... هرچه فارابی بهانه آورد که آخه من پیرمرد و فیلسوف و ریاضی دان چه به رقص؟؟؟ آنها بر شدّت اصرار و بهانه گیری های خود افزودند.
کار به جایی کشید که حاج آقا «فارابی» عبا و قبا را در آورد و چنان رقص موزونی کرد و همزمان با پاهای خود بر روی خاک طرحی کشید که پس از اتمام این هنرنمایی همه میتوانستد تصویر یک ببر(صور فلکی نجوم) را بر روی زمین تماشا کنند............. آری این سخن درست است که هرچه بیشتر بدانی به نفعتان هست و ای بسا که روزی به کارتان آید؛ حتی تردستی و دددززززددددی ی ی ی.....!!!!...... این به این معنی نیست که باید اینکار را بکنید؛ امـّا ای بسا که روزی روزگاری باعث تحوّلی مهم در زندگی تان شد.
بازم ببخشید که پر حرفی کردم............. من همیشه در خدمت همزبانان و هموطنان و همدلان هستم....پیروز باشید...ارادتمند حمید میزوری
ارسالها: 145
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
21
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
حمید آقای گل
تولدت مبارک . ایشالا 120 سالگیتو جشن بگیریم... راستی چرا ناراحتی مگه بچه های مهاجرسرا میذارن تولدتون خشک و خالی بگذره!!! بچه ها یالا از اون کیکا و رقصا و ... که بلدید رو کنید این آقا حمید ما نگه هیچکی تولدمو تبریک نگفت
CASE NO.:2010AS290XX
تاريخ دريافت پاکت اول:15 June
تاريخ ارسال فرمها:18 June
تاريخ کارنت شدن:آخرين بولتن
تاريخ دريافت نامه دوم:25 july
تاريخ مصاحبه: 1سپتامبر
تاريخ کليرنس: 14 سپتامبر
سفارت:آنکارا
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
حمید عزیزم
تولدت مبارک
معمولا تولد ها را در جایی دیگر تبریک میگوئیم اما این بار میان بر زدم
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 1,045
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2010
رتبه:
97
تشکر: 0
5 تشکر در 0 ارسال
حمید آقا مطمئنم حاج آقا و حاج خانم به وجودتون افتخار می کنن . البته طوری از گذشته ها صحبت کردید که فکر کردم خیلی پر سن و سال هستید! 43 سال که سنی نیست. متاسفانه تو ایران اکثرا ً افراد بالای 30 سال رو تو سراشیبی به حساب میارن ( که البته برای خانمها شدیدتره !)، مثل خیلی مسائل و عقاید که در ایران با افراط و تفریط همراهه.
یکی از محاسن مهاجرت هم در امان ماندن از همین افراط و تفریطهاست و شاید به دست آوردن فرصت یک زندگی دوباره ..
امیدوارم تو محیط تازه، روزگار خوشی داشته باشید
تولدتون مبارک