کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
یادداشتهای روزانه حمید میزوری در آمریکا
ای وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی

ما با سرچ کردن کلمه ی پشه Chiggers و دیدن شکل این کوچک موجودات ترسناک این سوال به خاطرمان آمد که مگر میشود بهشت ، از این موجودات داشته باشد ؟!!!!

ولی جان من یکی از دوستان به من بگه که این نوع حشره در هم جای کالیفرنیا (مخصوصاً لس آنجلس) یافت میشه یا نه؟؟؟ تا ما دیگه از سال بعد زحمت شرکت در لاتاری رو بخودمون ندیم ...

اینم بگم که در اینجایی که ما هستیم سر جمع یک نوع پشه یافت میشه اون بش میگیم ( پشه آبی ) کلاً دو رو زندست و اینکه تا آفتاب بهش میخوره یا باد کولر میخوره نفله میشه میره پی کارش و فقط در بهار و آخرای تابستان که هوا کمی ملایم هستش پیدا میشه ! پرواز میکنه و نیششم یکمی خارش و قرمزی بهمراه داره که 3 روزه اثراتش از بین میره !
پاسخ
تشکر کنندگان: yek_mosafer ، fairwall ، lexington ، Seattle2015
به پشه میگن چرا زمستونا نیستین؟ میگه نه که تابستونا خیلی رفتارتون خوبه!!!Big Grin
سیدعلی سپهر
مدیر ارشد مهاجرسرا و مدیرعامل شرکت پاریز تراول
ali.sepehr@pariztravel.com


هر آنچه در مورد لاتاری بايد بدانيد.
https://telegram.me/pariztravel
پاسخ
تشکر کنندگان: yek_mosafer ، sib 24 ، online27H ، laili ، lexington ، faraz_k ، masih sh ، Seattle2015 ، perna
از آنجاکه قبلا گزارشی از «چگونگی مراسم خاکسپاری در آمریکا» گفته بودم؛ وجود مطلبی در مورد عقد و عروسی نیز نیاز بود. این مهم انجام نشد تا اینکه اخیراً فرصتی شد تا برای بار دوّم در یک چنین مراسمی شرکت کنم. منتها قبل از آن نیاز به یادآوری است که دیده و شنیده های من به منزله ی بیان یک سنـّت هماهنگ و قابل اجرا در سرتاسر آمریکا نیست. همانگونه که در هرگوشه و کنار ایران سنتها و رسوم خاص همان مناطق برقرار است؛ در آمریکا با وسعتی 6 برابرایران و جمعیتی حدود 309 میلیون و 230 میلیون نفر بیشتر از جمعیت ایران بطور حتم اینگونه مراسم به شکلهای گوناگون و با تفاوتهای چشم گیری اجرا می شود.

سوای اینکه بسیاری از دختران و پسران، ممکن است تا هنگام ازدواج بطور رسمی، سالها با هم زندگی کرده باشند و حتی دارای چند بچه هم باشند؛ نقش دین و انواع شاخه های گرایش مسیحیت در انتخاب سنتها و رسم و رسوم، کاملاً تعیین کننده است. مثلاً کاتولیک های معتقد، نه تنها ادعـّا دارند قبل از ازدواج هیچگونه همخوابگی ندارند؛ بلکه بعضاً تا فرارسیدن زمان و شرایط ازدواج دائمی، دختر و پسر را بصورت عقد و ازدواجی موقت به نام Temporary Marriage به عقد یکدیگر در میاورند که هیچ شباهتی با دوران نامزدی ندارد و شاید واژه ی «صیغه ی موقت» بهترین ترجمه ی آن باشد.

در این فاصله دختر و پسر با شناخت بیشتر یکدیگر و تصمیم قطعی با هم بودن؛ بدون اینکه هیچ محدودیتی قانونی داشته باشند وبیشتر از سر حسرت داشتن مراسم عروسی وپوشیدن لباس عروس و... قصد ازدواج رسمی میکنند. نقطه ی آغاز این تصمیم با رسمی شروع میشود که به Proposal (پیشنهاد ازدواج) مشهور است. بدینگونه که در مکانی پرخاطره برای آنها و به عبارتی رومانتیک، به صرف شام یا نوشیدنی با هم قرار میگذارند و در طول زمانی که در آنجا بسر میبرد؛ پسر در مقابل دختر بر روی زمین زانو زده و با گرفتن انگشتری از جنس الماس به سمت دختر، و ذکر جمله ی«آیا با من ازدواج میکنی؟ Will you marry me» از او درخواست ازدواج میکند. با پذیرفته شدن انگشتری توسط دختر همه ی حاضران در مجلس، همزمانی که آن دو مثل تازه از زیارت مشهد برگشته ها دارند روبوسی میکنند و به یکدیگه زیارت قبولی میگویند؛ اقدام به تشویق آنان میکنند. بدینسان به جمع گرفتاران دام زندگی مشترک یک زوج دیگر اضافه میشود.

گفتنی است که مراسم «پیشنهاد ازدواج» را معمولاً با شگردی غیر قابل انتظار(سورپرایز) انجام میدهند و بسته به نوع ذوق و سلیقه ی افراد متفاوت است. از انداختن انگشتر الماس در لیوان شراب(شامپاین) دختر گرفته تا درخواست از نوازندگان رستوران تا همزمان موسیقی نوازی، پیام درخواست پسر را ابراز کنند. از نمونه های دیگر: پرواز هواپیمای موتوری مخصوص سمپاشی برفراز آنان و اهتزاز پلاکاردی در آسمان؛ یا رفتن به آکواریمی بزرگ و دردست داشتن پارچه ا ی نوشته شده توسط غواصان؛ و یا رفتن به تماشای فوتبال آمریکایی و برسردست گرفتن پلاکارد توسط دوستان پسر که برروی آن نام دختر، جمله ی درخواست ازدواج و اسم پسر نوشته شده باشد و....

البته پس از قبول دختر، او نیز باید برای شروع نامزدی یک انگشترالماس نیز به پسر بدهد که معمولاً بدون تشریفات خاصی صورت میگیرد. همانگونه که میبینید مظلومیت ما مردان از اینجا ثابت میشود که هرچه مراسم خوب خوب است؛ مخصوص جماعت نسوان است و بر طبق ضرب المثل قدیمی آمریکایی «سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است» شاید فقط مراسم ختم و فاتحه را در شان ما مردان مظلوم میدانند؟؟ بگذریم... از زمان شروع دوران نامزدی Engagement تا مراسم رسمی ازدواج مراسم خاصی درمیان نیست. جز اینکه پس از تعیین تاریخ ازدواج که ای بسا دوسال زودتر روز و ساعت و مکان آن را مشخص کرده اند؛ شب قبل از روز عروسی، اعضای اصلی هر دو خانواده و نیز دوستان و افراد دست اندر کار مراسم، طی صرف شام گردهم جمع میشوند تا تقسیم کار و هماهنگی های لازم را جهت فردا انجام دهند. به این مراسم Rehearsal(تمرین) گویند که معمولاً پیش از هر مراسم رسمی مثل ازدواج و فارغ التحصیلی و ... انجام میشود و افراد تمام کارهایی که روز بعد قرار است انجام شود را بصورت تمرینی انجام میدهند.

در فاصله ی نامزدی تا جشن عروسی، عروس و داماد و خانواده هایشان ضمن هماهنگی جهت مکان و چگونگی مراسم و .... اقدام به انتخاب بعضی موارد مهمی مثل رنگ قالب چیدمان میزهای پذیرایی، گــُل آرایی ها، مدلباس عروس و داماد و افراد ساقدوش، غذا، نوشیدنی و... میکنند که در بعضی موارد باید تا روز عروسی بصورت راز باقی بماند. از جمله ی آنها مـُد و رنگ کفش و لباس عروس و داماد وهمراهان ساقدوش(در قدیم به افراد محرم و همراه دست راست عروس و داماد را «ساقدوش» یا «ندیمه» گویند) ... یکی از ملزوماتی که عروس باید با خود داشته باشد شئی یا چیزهایی که 4 ویژگی:1-رنگ آبی 2-قدیمی 3-بصورت امانت 4-جدید را داشته باشد. ای بسا که دو یا سه مورد ذکر شده در یک گـُل سر(کش مویی) که عروس از مادربزرگش قرض میگیرد؛ وجود داشته باشد.

مورد دیگری که تقریباً هنوز مرسوم است پوشیدن کفش ساقه بلند وباریک توسط عروس است که به(6 پنی) 6Pennies مشهور است. این اسم از کمترین واحد سکه و پول آمریکا(و انگلیس) یعنی «پنی» Penny گرفته شده است. چراکه معمولاً در انتهای پاشنه ی باریک و بلند اینجور کفشها سکه و یا فلزی به همان کوچکی میچسباندند تا صدای «تاراق تاراق» راه رفتن عروس تا هفت تا محله بپیچد. جالبه که در نجبباد ما به اینجور کفشها پاشنه «سنـّاری»(واحد پول دوران قاجار) میگفتند. کی میدونه؟ شاید آنزمانها ارزش پول ایران آنقدر خراب نبوده وبا واحد پول آمریکا برابری میکرده؟.....

بالاخره روز موعود فرا رسید و من و خانواده ام راهی ایالت نبراسکا و شهر اوماها شدیم. از همان صبح و شاید هم شب قبل همهمه ی برو و بیا برقرار بود. امـّا نه برای ما مردان، که همه جای دنیا جماعت زنان اند که «آتش بیار معرکه اند». از خرید لباس و هی تعویض کردن آن گرفته تا دغدغه ی حیاتی و مهم جهان بشریت و آن هم چه لباسی برای قبل و بعدش بپوشند؟ موهاشون رو چه رنگی کنند؟ آخ آخ حواسم نبود؛ کفش چی بپوشم؟ اَه این سشوار هم که کار نمیکنه!!؟ میگم این رنگ بهم بیشتر میاد یا اون یکی؟ و...

هرچند خوش به حال خودم بود که جز یک اتوکشی ساده روی همون کت و شلوار «تاناکورایی» که شونصد بار پوشیده بودم؛ تدارک خاصی درمیان نبود. ولی مگه میشه در نظرخواهی های خانمها نظری سطحی داد و اوقات را بر آنها و خود تنگ کرد؟ دروغ چرا مثل همه ی مراسم عمومی دیگر باید هی کله ی مبارک پونصد کیلویی را بالامیاوردم و نظری مینداختم و چشمهایم را میبستم تا تصویر آن از بین نرود. عیال هم بدو بدو میرفتند ویک چیز دیگر میپوشیدند و دوباره برگشته و رژه ای دیگر میرفتند. در این بین من ضمن سان دیدن، مجبور بودم نظری کارشناسانه بدهم که کدوم وبه چه دلایل زیست محیطی خوشگلتر و یا بهتر است؟ از من نصیحت به شما از همجنسان خودم که مواظب باشید از کلمه ی زشت و یا بد برای هیچ یک از ملزومات خانمها استفاده نکنید که دودمانتان برباد است. بهرحال ازمن گفتن بود.

به محض رسیدن ما به سالن محل برگزاری عروسی، داماد و همراهان مرد ساقدوش در حال عکسبرداری در فضای سبز بیرون بودند و راز رنگ و مد لباسهایشان برایمان مشهود شد. در بدو ورود با پرسشی که دربان سالن داشت به قسمت خانواده ی داماد راهنمایی شدیم و صندلیهای قسمت مقابل(سمت راست) هم به خانواده ی عروس اختصاص داشت. از آنجا که بجز من و دیگر برادرم که از تکزاس آمده بود؛ بیشتر خانواده ی داماد در ایران و یا ایالتهای دیگر زندگی میکردند؛ جمعیت ما نسبت به خانواده ی عروس کمتر به چشم میزد. با خودم گفتم: چطور این شانس رو نداشتیم بابامون بیاد آمریکا و یکی از این زنهای موبور آمریکایی بگیرد و حالا یه دو جین خواهر و برادر و اقوام اینجا داشته باشیم؟

در روبروی درب ورودی میزی قرار داشت که اگر افراد قبلاً کادوی خود را در مهمانی قبل از عروسی(گـُلریزان Wedding Shower) تقدیم نکرده بودند؛ آنرا برروی میز قرار میدادند. همزمان فرصتی بود تا در دفترچه ی یادداشت روی میز ضمن ثبت اسم و مشخصات، جمله ای نیز به یادگار بنویسیم. صد البته که من به فارسی نوشتم و برای عروس و داماد آرزوی زندگی طـــــــــولانی کردم. این مشکل آنهاست که بروند یک مترجمی پیدا کنند و بفهمند که من چی نوشتم؟... درکنار کادوهای اهدایی این و آن، جعبه ای قرار داشت شبیه به صندوق رای که افرادی مثل ما که قصد پرداخت کادوی نقدی ویا کارت تبریک و یا «کارت هدیه»(Gift Card = کارت پول الکترونیکی و بانکی که افراد با مراجعه به فروشگاهها میتوانند تا سقف مبلغ ذخیره شده در آن خرید کنند) را درون آن بیندازند. هرچند آقایی پیرمرد پشت میز نشسته بودند و مانع کم و زیاد شدن کادوها بود؛ ولی امیدوارم شانس اونها خیلی بهتر از مردم داخل ایران باشه و چیزهای خیلی بهتری از صندوق بخت آنها بیرون بیاید.

با یک نگاه سریعی که به چیدمان صندلی ها میداشتی؛ میتونستی بخاطر وجود پاپیونها و گلهایی که با رومان(ریبون/روبان) تهییه و به سر صندلی ها نصب شده بود؛ رنگ غالب و انتخابی مراسم عروسی را تشخیص بدهید. هرچند در ذهن ما ایرانیها معنی دیگری میدهد؛ ولی جلوه ی رنگ مشکی و سفید هم دست کمی از دیگر رنگها نداشت. در فاصله ای که تا مجلس شروع شود و مهمانها به جمع بپیوندند مطالعه ی کتابچه ی کوچکی که علاوه بر مشخصات داماد و عروس ریز یک به یک برنامه های عروسی در آن ثبت شده بود و شنیدن نغمه ی موسیقی پیانوی کلاسیک و دیدن چیدمان سالن و گرفتن عکس، بهترین سرگرمی این و آن شده بود. تا اینکه با پخش یک موسیقی مخصوصی که ظاهراً برای همه آشنا بود؛ هرکس در جای خود قرار گرفت. آقا داماد به همراه حاج آقا کشیش ِبی عبا و عمامه، تشریف آوردند و روبروی جمعیت ایستاده و چشم به پله های روبرویی دوختند تا ببینند یک به یک چه کسانی از اون بالا میاید؟ هرچی بود بقول اون خواننده ای که با گویش افغانی ترانه ای با این مضمون خونده: از اون بالا کفتر نیومد؛ ولی اگه حوصله کنید بجای یه دانه دختر، کلـّی ساقدوش دختر می آیــَه.

ساقدوشان داماد (سه مرد و یک پسربچه ی حدوداً 7 ساله) دم پله ها ایستادند و با تشریف فرمایی هر خانمی به پایین پله ها، دست در دست او حلقه کرده و با عظمت و شکوهی خاص(چی بگم؟ «وقار و طمأنینه» بهتره؟) از بین جمعیت رد شده و در دو طرف داماد و کشیش میایستادند. گفتنی است که این گروه شکارچی جنس زنان، اهمیتی هم به همراه مرد نمیدادند. اولین کسانی که آمدند؛ پدر و مادر داماد بود که در پایین پله ها، مادر داماد با ساقدوش محترم قدم فرسایی نمودند و طفلی پدر داماد هم پای پیاده بقیه ی راه را آمد. در عوض آنها بجای ایستادن در کنار داماد، در ردیف اوّل صندلی ها جا خوش کردند. به همین ترتیب مادر عروس و سپس یک به یک ساقدوشان دختر(سه تن از دوستان عروس و یک دختر 6 ساله) نزول اجلال فرمودند و به ترتیب در طرفین داماد و کشیش ایستادند.

همه چشمها به پله ها دوخته شده بود که با پخش آهنگی متفاوت همه برپا ایستادیم. نه تنها ما، بلکه خود داماد هم برای اولـّین بار عروس را که در لباس مخصوص خود، دست را حلقه کرده در دست پدر، خرامان خرامان پایین می آمد را میدیدیم. دیدنی بود لبخند از این گوش تا آن گوش عروس و داماد که چه غش و لیسی برای هم میکردند. خیلی دلم میخواست داد بزنم «دوماد داری میخندی؟ /فردا توصف قندی بیچاره!!» ولی خب انگلیسی ام خوب نبود و اونهم که فارسی نمیدونست. با ایستادن عروس و پدرش پشت به جمعیت و رو در روی کشیش و داماد، با اجازه ی عـاقــد، همگی نشستند به مشاهده ی تلاوت صیغه ی مبارکه ی عقد و نکاح دو کبوتر خوشخبت.

البته من هرچی شنیدم همه اش به انگلیسی بود تا عربی؛ اونهم با تلفظی غلیظ که بگند: انکـَحـّتُ و زوّجتُ موکلکی، لـِلموکـِلـَکَ بالمهر المعلوم...در ضمن چیزی که در کار نبود سه بار خونده شدن مهریه و رفتن عروس برای آلبالو و گیلاس چیدن... ابتدا نزدیک ترین ساقدوش مرد به داماد که سوگلی و محرم راز او محسوب میشد به نام Best Man(بقول نجببادیها:رفیق جون جونی و داداچی) پیام تبریکی خواند. بدنبال آن حضرت کشیش جملاتی در وصف ازدواج و اهمیت شروع یک زندگی مشترک خواندند. البته من نشنیدم که بگند زمین زیر پای آدم عـَـذَب گرفتارعذاب مجردی میلرزد و قراره چندتا ثواب به پای آدمای متاهل بنویسند؟ مورد مهمی که فراموش کرد این بود که اجازه دهند این آقا داماد آماده در مسلخ عشق و ازدواج، آخرین آب خنک را از گلو پایین دهـد که از فردا یوق زن و زندگی فرصت نفس کشیدن هم نخواهد داد.

در پایان سخنرانی عاقد بود که ایشان وکالت گرفتند تا عروس و داماد را به عقد هم درآورند. داماد باید این جمله ها را پس از کشیش تکرار میکرد«با این حلقه که با تمام وجودم به تو میدهم؛ خود را کنار تو خواهم دید، امروز، فردا و برای همیشه...چه در سختی ها و چه در شادی ها، ...چه در سلامتی و چه در بیماری و...» و همزمان هر دو انگشتری دوران نامزدی(پیشنهاد ازدواج) و حلقه ی مخصوص شب عروسی را که قبلاً تحویل آقا Best Man داده بودند را پس گرفتند و در دست عروس نمودند. به همین شکل عروس نیز همان جمله ها را تکرار کرد و باز دو انگشتری ذکر شده ی مخصوص داماد را از نزدیکترین ساقدوش محرم خود به نام Maid of Honor (رفیق جون جونی و آجی چی) گرفتند و در دست داماد رحمت الله علیه نمودند. پس از رد و بدل اولـّین کادوی زندگی مشترک آنها که شاخه گلی قرمز بود؛ عاقد رسماً آنها را زن و شوهر اعلام فرمودند. با ذکر این جمله که عروس و داماد میتونند همیدیگه رو ببوسند؛ تف مالی ها شروع شد و ملـّت هم عوض زنگ زدن به پلیس نسبت وگشت ارشاد وبسیج امر به معروف و... بر روی پا ایستاده و هی دست میزدند.

اگه میخوای بی وفایی دنیا و اولاد رو ببینی؟ باید عروسهای آمریکایی رو ببینی که به محض دستیابی به شوو ِر=شوهر(بقول مادر پیرم: پایچه سرخی - اشاره به شلوار و شلیته ی قرمزی که عروسان قدیم میپوشیدند) پدر را رها مبکنند و اینبار دست در دست داماد همان پله های آمده را با خنده ای برلب، به سرعت برق و باد بالا رفتند. و باز همان ترتیب دست در دست ساقدوشان دختر و پسر و دعوت همگان جهت پذیرایی به سالن بالا... البته در این بین من هم آنچنان بی نصیب نماندم و دختر دوساله ام در آغوشم خوابش برده بود و دست گرم او گرم تر از هردست دیگری در دستم بود(آآآ چقدر دست دست کردم و گفتم؟) چشم به هم زدم دیدم همه گان رفته اند طبقه ی بالا و من ماندم کلی وسایل عیال ضعیفه (البته قدیم ندیما ضعیف بودند و این روزها از هر قویه ای قوی ترند) که باید به دوش انداخته و حمل کنم. نــه آخه ! این انصافه!!؟....... جای دوری نرید که برای شام دعوتید؛ ادامه دارد...

ببخشید که طولانی شد.... در اولین فرصت توصیف میز شام و... را در ادامه ی همین قسمت خواهم نوشت؛ ولی اکنون فرصت بیان دیدگاههای شماست... نیاز به توضیح نیست که شوخی با بسیاری از جمله خانمها فقط به منزله ی گذاشتن خنده ای بر لبان شماست... امیدوارم که مفید بوده باشد....بدرود....ارادتمند همیشگی حمید از ایالت میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، Hossein81 ، kianoush ، darya ، hvm ، WIKIMAN ، Jav3 ، parviz ، Gina ، laili ، ساشا ، Hojjat ، kasra ، GBUSA ، rs232 ، mahdis ، Farshid22 ، nnazi_2005 ، faraz_k ، m.reza ، Danoosh ، MasMM
That's a funny stuff! You have perfect style of writing buddy and it's at the same ttime quite informative.

زبان این سایت فارسی و متن شما خلاف قوانین سایت است.
“All that we are is the result of what we have thought.” - Buddha
پاسخ
تشکر کنندگان:
آقا کولاک بود
مثه عروسی های ما ملت رو واسه بله گفتن سر کار نمیزارن
حالا از قبل200بار بله گفته ها...Big Grin
case number:2010AS00021xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:June--2009
کنسولگری:Ankara
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE--2009
تاریخ کارنت شدن کیس:june2010
تاریخ دریافت نامه دوم:
تاریخ مصاحبه:july7
تاریخ دریافت کلیرنس::23 aguestBig Grin (کشت همه رو تا اومدBig Grin )
خوبه آبجی؟


پاسخ
تشکر کنندگان: lexington ، WIKIMAN
(2010-07-31 ساعت 22:29)Beneficiary نوشته:  That's a funny stuff! You have perfect style of writing buddy and it's at the same ttime quite informative.

زبان این سایت فارسی و متن شما خلاف قوانین سایت است.

اوه ببخشيد من ذوق زده بودم دست خودم نبود! :-)
“All that we are is the result of what we have thought.” - Buddha
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington
سلام آقا حمید ممنون از توصیفات زیبا و شرح جالب مراسم.
ولی خوب حمید آقا, شما که کمک زیادی به گسترش جمعیت آمریکا نکردید, لااقل نزنین تو سر مال! Big Grinبیچاره الان نزدیک به 310 میلیون نفر جمعیت داره!
باز هم منتظر نوشته های زیبای شما هستیم. پایدار باشید
Impossible n'est pas français!
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington
(2010-08-01 ساعت 09:37)Jav3 نوشته:  سلام آقا حمید ممنون از توصیفات زیبا و شرح جالب مراسم.
ولی خوب حمید آقا, شما که کمک زیادی به گسترش جمعیت آمریکا نکردید, لااقل نزنین تو سر مال! Big Grinبیچاره الان نزدیک به 310 میلیون نفر جمعیت داره!
باز هم منتظر نوشته های زیبای شما هستیم. پایدار باشید
دوست عزیز سلام و درود
فکر کنم نوشته ام کمی مبهم بود و منظورم آن بود که آمریکا 230 میلیون جمعیت بیشتر از ایران 70 میلیونی است که سر جمع میشه 300 میلیون.... من فقط 9 میلیون کم کردم....مگه من از خیلی ها که ادعای 63% رای آوری را دارند کمتریم....ایرانی ام و ماهر در تغییر آمار.... با اینحال تشکر و مطلب را از ابهام در آوردم.

در ضمن کی گفته من کمک به گسترش جمعیت آمریکا نکرده ام؟ یه دختر آمریکایی ایرانی الاصل به جمعشون افزودم... حیفی که نمیشه یه هفت هشت تا موبور آمریکایی به زنی گرفت و جوجه کشی راه انداخت؟؟ آخ !!! آخ !!! چرو میزنی؟ آقا من فرار کنم که داره هی دمپایی از طرف عیال به سمت من پرواز میکنه!!! آخ !!! شوخی کردم چرو میزنی؟؟
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، kianoush ، Jav3 ، GBUSA ، Hossein81 ، nnazi_2005
دقیقا منظور منم همین بود Big Grin
Impossible n'est pas français!
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington
**** قبل نوشت:نکته ی 1: در مطلب قبلی جمعیت آمریکا را حدود 230 میلیون بیشتر از جمعیت ایران ذکر کرده ام که با اضافه کردن 70 میلیون جمعیت ایران میتوان حدود تخمینی 309 میلیون نفری جمعیت آمریکا را بدست آورد....نکته ی 2: در این دو نوشته(عروسی در آمریکا) سعی کرده ام بخاطر روند داستانی بهتر با بعضی افراد از جمله جماعت خانم ها و دیگران شوخی کنم؛ بدینوسیله چنانچه که باعث رنجش هر شخص حقیقی یا حقوقی شده ام؛ پوزش میطلبم. غرض خاصی نبوده جز روان تر شدن نوشته که ظاهراً به این هدف هم دست نیافتم. امـّا ادامه ی داستان....

پس از خوانده شدن خطبه ی عقد و دست در دست رفتن داماد و بقیه ی افراد به سالن طبقه ی بالا راهی آنجا شدم. در مبداء وردی سالن کارتهای کوچیکی به قطع کارتهای ویزیت روی میزی گذاشته شده بود که نام یک به یک مهمانان و شماره ی میز هرکدام از آنها مشخص بود و باید با برداشتن آن کارت و پیدا کردن میز مورد نظر آنجا مینشستیم. در کنار آن میز، تابلوقابی کوچک قرار داشت که عکسهای خاطره انگیز و جالب عروس و داماد از نوزادی تا زمان اکنون از جمله: دوران تحصیل، فارغ التحصیلی، نامزدی و ... به نمایش گذاشته شده بود. آن طرف تر میزی قرار داشت که دو تا کیک برروی آن قرار داده بودند. یکی از آنها کیک سه طبقه ای مخصوص جشن عروسی بود که هر طبقه اش طعمی متفاوت داشت. امروزه رسم است کوچکت ترین طبقه ی کیک(بالاترین آن) را بسته بندی و در فریزر به یادبود نگه میدارند تا در اولین سالگرد ازدواج با برگزای جشنی کوچک مصرف کنند. دومـّین کیک با طعم موز، بنا به سلیقه و پیشنهاد و افتخار داماد تهیـّه شده بود و پس از شام بلعیده شد.

از توصیف ریز دکور آرایی میزهای مهمانان میگذرم و از نکات مهم آن: قاشق و چنگال در دوطرف دستمال پارچه ای سفره با چیدمان خاص مجلسهای تشریفاتی بوسیله ی دو گونه چنگال(جهت غذا و کیک)، کارد غذا خوری و... برای هرنفر(صندلی) در کنار لیوان آب یخ قرار داشت. با ترفندی که موسسه ی فیلمبرداری اندیشیده بود عکسی از عروس و داماد برروی کارتهایی که پشت آن تبلیغات آن موسسه چاپ شده بود؛ همراه با کـُپـی اسکناس یک میلیون دلاری که باز عکس عروس و داماد در وسط آن قرار داشت؛ جهت به یادگاری بردن در کنار جعبه هایی به شکل کادوی بسته شده ی پر از شکلات برای هر مهمان نیز روی میزها بود. آنچه قابل ذکر است اینکه رنگ مشکی در تمام ارکان اصلی تزیین ها مثل دستمال پارچه ای سفره؛ رنگ جعبه های شکلات، رنگ روبانهای تزیین گلها، و حتی انتخاب خود گلها به وضوح مشخص بود.

تمام میزهای مهمانان در یک سمت سالن چیده شده بود و پس از یک فضای خالی که جهت حرکات موزون پیش بینی شده بود؛ میز و صندلی هایی خاص داماد و عروس و ساقدوشان بصورت طولی قرار داشت. بدین نحو که عروس و داماد و دو ساقدوش جون جونی شان در وسط نشستند و بقیه ی ساقدوشان دختر و پسر در کنار هم بصورت یکی در میان(دختر و پسر) دو طرف آنها را پوشش دادند. از آنجا که خرج و مخارج عروسی بصورت توافقی بین دو خانواده تقسیم شده بود_ بجز مواردیکه یکی از طرفین تمام مخارج را به گردن می گیرد_ در این مجلس شام و دیگر ریخت وپاشها بعهده ی خانواده ی داماد بود و اصلی ترین پذیرایی از نظر آمریکاییها(نوشیدنی) به عهده ی پدر عروس بود. این قسمت(بار، آبدارخانه، میکده) بصورت أپـن بود Open Bar (تمام نوشیدنی های الکلی و غیر الکلی بصورت رایگان و به مقدار دلخواه افراد عرضه میشود. درحالیکه در بعضی از مجالس افراد با آنکه میهمان هستند؛ باید در ازای بیشتر نوشیدنی ها بخصوص الکلی پول بپردازند) و همین سببی میشود تا آمریکاییها ی عاشق آبجو و ... خودشان را خفه کنند که از قدیم هم گفته اند«مفت باشه؛ کوفت باشه».

پس از لحظاتی وجای گیر شدن افراد بر سر جاهای خود، حمله ی افراد به میز میکده شروع شد. هرکس بنا به سلیقه و علاقه ی خود نوشیدنی الکلی و یا غیر الکلی باب میل خود را انتخاب کرد و ضمن خوش و بش با دیگران تلاشی میکردند تا علاوه بر گپ زدن و گرم کردن فک و زبان و صحبت از هردری، سببی شوند تا به یاری نوشیدنی ها کلـّه ی مبارک و نیز ماهیچه های بدن جهت انجام حرکات موزون گرم و آماده شود. جا دارد یادآوری شود که یکی از مهم ترین موضوع های گفتگو در آمریکا و بخصوص چنین مجالس، تعریف و تمجید از یکدیگر است؛ مخصوصاً که اکنون موضوعی مشترک باعث گردهم آمدن آنها شده است و همواره باید از چه خوشگل شدن عروس و داماد و لباسهای آنها و ... با صدای بلند و ذکر «و َ اووووو»WOW اظهار شگفتی کنند.

دقایقی نگذشته بود که صدای آقای موسیقی گذار(بقول جوونها: دی جی) که دائم داشت سی دی های انتخابی افراد را با همون دم و دستگاه مخصوصش پخش میکرد؛ در فضا پیچید. طبق رسم آمریکاییها اولین افراد خود عروس و داماد بودند که باید رقص را می آغازدیند. بماند که هم موسیقی و هم رقص آنها بسیار آرام و رمانتیک(عاشقانه) بود و هر از گاهی نوع رقص دست در کمر و رو در روی آنها سببی میشد تا دل از دستشان در برود و لبهایشان به سبک بوسه های فرانسوی Ferench Kiss به هم بچسبد(بقول نجبادیها: انگار گنجشگی به دانه نوک بزند)و باز سببی شوند تا حاضران کلمه ی احساسی «ا ُ ُ ُ ُه!!!» به معنی«آه ه ه!!! چقدر عاشقانه؟» سردهند. دقایقی نگذشته بود که افراد دیگری به میدان آمدند و اینبار داماد با مادرش و عروس با پدرش دست در دست هم شدند تا همزمان حرکات موزون، فرصتی برای گپ زدن بیابند و ای بسا که همون لحظه مادر داماد داشت «کشتن گربه را دم حنجله(هجله)» به پسرش یادآوری میکرد و پدر عروس هم شاید اینگونه گفته: «اگه این مردیکه دست روت بلند کرد! لب تر کن تا خودم یه مشت و مال حسابی بهش بدم و آدمش کنم!!!» شاید!!؟؟

هرچه بود حسرت به دل ماندیم تا دخترهای فامیل دست بزنند و بخونند«به خوشگلی دخترتون ننازید؛ دومادمون قشنگ تره» و طایفه ی عروس هم مقابله به مثل کنند و دم بگیرند که«دلتون خیلی بخواد؛ خوشگل تراز عروس ما، هچکس ندیده»... با پخش شدن آهنگی جدیدتر بود که اینبار نوبت به ساقدوشان دختر و پسر رسید تا در آغوش هم برقصند. پایان هر آهنگ به معنی وارد شدن گروهی تازه به میدان بود و اینبار اعلام رقص آزاد بود و هرکس بنا به شدّت قری که در کمرش مـی لــولـیـد؛ وارد عرصه میشد. این هنرنمایی حدود نیم ساعتی طول کشید؛ تا اینکه همه را برای صرف شام به سالن مجاور دعوت کردند. هرکس از غذاها و سالادهای چیده شده برروی میزها به مقدار تمایلش بشقابی پر کرد و به سراغ صندلی خود برمی گشت. پس از شام نوبت به صرف دسر(خوردنی پس از غذاء)مورد علاقه ی آمریکاییها و همان کیک و بستنی فرا رسید.

آخرای پذیرایی بود که نوبت به سخنرانی های یک به یک افراد رسید. پس از ساقدوشان جون جونی عروس و داماد که با ذکر خاطره ای و یا بیان احساسشان نسبت به عروس و داماد خنده ای برلبها نشاندند؛ پدر عروس و مادر داماد نیز خاطره ای از اوّلین دیدار عروس یا دامادشان داشتند و ضمن آن برای این زوج خوشبخت، نیکبختی روزافزونی آرزو کردند. آنچه که رسم بود پایان هر سخنرانی و ذکر خاطره ها، بالا بردن لیوانها و نوشیدن جرعه ای به سلامتی عروس و داماد توسط همه ی حاضران در کار بود و بجای واژه ی«سلوت»Salute یا «چییر»Cheers به معنی«به سلامتی» از واژه ی خاص «تـُست»Toast که یه جورایی حس و معنی «آمین» داشت؛ استفاده می کردند. هرچند از قبل برای پدر و مادر عروس و داماد لیوان مخصوصی از شرابی فرانسوی به نام «شامپاین»Champagne جهت ریختن توی حلق و گلوی مبارکشان تدارک دیده شده بود. در این بین سرمن بی کـُلاه مانده بود و مجبور بودم هی لیوان خالی ام را با ادا و اطوار خاصی بالا و پایین ببرم که «بابا !!! ما هم هستیم؛ ولی کو گوش شنوا»؟

ادامه پیدا کردن پخش موسیقی سببی شده بود تا خانواده ی عروس که ایتالیایی(سیسیلی)االاصل بودند رقصهایی محلــّی و ویژه ی فرهنگ و پیشینه ی کشورشان را به نمایش بگذارند. در این بین مشکل آنجا بود که نه جوانتر از من در بین ایرانیان و در جمع خانواده ی داماد کسی حضور داشت و نه من رقصی خاص و وطنی بلد بودم و بدتر ازهمه تلفیق موسیقی های غربی با رقص «بابای کرم»هم کاری بود بس دشوار. با اینحال اصلاً ناراحت نباشید که خودم به تنهایی کاری کردم که روی همه شان کم بشود. منتها نفهمیدم رقص هردمبیل و شیلنگ تخته زدنهای من بود که باعث باز بودن دهان حاضران شده بود یا شدّت ندید پدیدی آنان؟ هرچه بود از خودم حرکاتی دربکردم و سببی شدم تا پدر بزرگ مافیایی(ببخشید منظورم همون ایتالیایی الاصل) عروس اعتراف کند که: «شما یک رقاص بی نظیر پرشین هستید» You are a quiet Persion dancer . راستش خیلی خودم رو کنترل کردم؛ وگرنه جوابش رو گذاشته بودم کف دستش که: خودت رقاصی !!! جد و آباءات رقاصند!!!... پیرمردیکه ی هیز!!! ولی چیزی نگفتم.

با برگشتن آرامش به قلب و روح حاضران، نوبت به انجام رسمهای آمریکایی رسید. و البته آقای موسیقی پخش کن برای هر کدام از حرکات، آهنگی خاص را از قبل تدارک دیده بود و به ترتیب یک به یک هنرآوران را دعوت به میانه ی میدان میکرد. اوّلین رسم به این شکل بود که تمامی زنان و دختران مجرد را دعوت کردند و عروس پشت به آنها ایستاد. پس از3 شماره، عروس باید دسته گل خود را به پشت سر پرتاب می کرد. به زعم آمریکاییها هر دختر مجردی که شکارچی آن دسته ی گل از هوا باشد؛ خوشبخت و عروس بعدی خواهد بود. به عبارتی این رسم همچون «سبزه گره زدن روز سیزده بدر» باعث گشودن بخت او خواهد شد.

گفتنی است که عروسان آمریکایی دارای دو دسته گـُل Bouquet است. یکی همین دسته گلی که برای باز کردن بخت دختر آینده از پشت سر پرتاب میکنند و دیگری دسته گـُل خاص مجلس عروسی است که امروزه آن را با شیوه های نوین خشک و قاب کرده و تا آخر عمر همچون تابلویی برای آرایش اتاق خواب خود استفاده میکند.... پس از دختران مجرد؛ نوبت به بخت گشایی مردان و پسران مجرد رسید. اینبار عروس بر روی صندلی نشستند و داماد در حالیکه روبروی او زانو زده بود؛ تلاش کرد تا با دهان و دندان خود حلقه ای شبیه به کش مویی دختران را از ران پای عروس به درآورد. سپس رو به تمام پسران و پیرمردان مجرد(مـُطـلــّق+ه) ایستادند و بوسیله ی دو دست خود آن حلقه(کش) را تا نهایتی که کش میآمد را کشیده و به آسمان پرتاب کرد. پسرانی هم که به دنبال باز کردن بخت خود بودند در آسمان میپریدند تا آن حلقه ی بخت گـُشا را بــرُبایند.

قابل ذکر است که: هرچند امروزه این حلقه و یا کش را به عنوان نگهدارنده ی جوراب ساقه بلند به ران پاهای خودشان استفاده میکنند؛ ولی در اصل به یک باور قدیمی مسیحیان گذشته برمیگردد که آن را بعنوان یک دعا بند(هرز) برای قـُفل و درامان ماندن باکرگی(دخترگی) دختران میشناختند. در قدیم وقتی دختران به سن بلوغ میرسیدند طی مراسمی آن را به پای آنها میبستند و آنان باید آن را تا شب عروسی خود به همراه باکرگی خود حفظ میکردند؛ تا اینکه طبق مراسم ذکر شده توسط داماد برداشته و به سوی دیگر پسران دم بخت پرتاب شود. بد نیست بدانید که نام انگلیسی آن Garter Belt است و شاید دقت در معنی و تاکید دوبار«بند» و« بندجوراب» به خاطر اهمیـّت همان علـّت ذکر شده باشد.

همزمانی که پسران مجرد هنوز در عرصه حاضر بودند اولین رقص سنتی آمریکایی به نام «رقص یک دلاری»Dollar dance آغاز شد. برنامه به این شکل بود که بجای گـُلریزان پول به سر عروس و داماد، افراد متقاضی به صف ایستاده و با پرداخت یک دلار یا بیشتر به ساقدوشان جون جونی(Best Mann/ Maid of Honor ) که به عنوان «خزانه دار مورد اعتماد» عمل میکردند؛ فرصتی نصیبشان میشد تا دست در دست عروس و یا داماد برای لحظاتی برقصند. با انجام این رقص و در حالیکه هنوز عروس و داماد حضور داشتند؛ مجری برنامه تمامی زن و شوهران را برای انجام رقص خانوادگی احضار کرد و این بار هرکس با زن و یا شوهر خود میرقصید. ای امـــان که نه موسیقی شان مایه ی هیجان من و عیال میبود و نه این تجربه ی اوّلین رقص دست در کمر و دست یکدیگر آنچنان برایمان آشنا بود. هرچه بود درعوض رقص، فقط میخندیدیم و یادی کردیم از افرادی که در ایران به زور کشیده شدن دست و هیکلشان به وسط میدان میآمدند و همینطورکه سرخ و زرد میشدند؛ هی تکرار میکردند« بخدا !!! رقص بلد نیستم!!!»

اهمیت رقص آخر در آنجا بود که مجری هر چند لحظه یکبار از افراد میخواست تا به مقدار سالهایی که از ازدواج و زندگی مشترکشان میگذرد؛ صحنه را ترک کنند. مثلاً آنانی که یک تا سه سال از ازدواجشان میگذشت؛ اولین گروهی بودند که همراه تازه عروس و داماد میدان را خالی کردند. سپس رقص ادامه پیدا کرد تا اینکه افرادی که از زندگی مشترکشان 3 تا 5 سال میگذشت. هنرنمایی و خنده ی مشترک من و عیال هم تا آنجا ادامه پیدا کرد تا گروه مزدوجان 10 تا 15 سال را اخراج کردند. ولی جالبی کار آن بود که دو پیرمرد و پیرزنی مجبور بودند بخاطر 40 سال زندگی مشترکشان مدتی طولانی برقصند. در عوض همه ی حاضران در حالیکه همچون حلقه ای گرداگرد آنان را گرفته بودند یک ریز برایشان دست میزدند و تشویق ها نثار میکردند.

با پایان یافتن این برنامه، مجلس شادمانی همچنان ادامه پیدا کرد و برای من فرصتی شد تا به طبقه ی پایین و نزد فیلمبردار بروم و همچون دیگرمهمانان پیامی ویدئویی را برای عروس و داماد آینده ضبط کنم. و بازهم صد البته که برایشان به فارسی آرزوی زندگی شیرین و خوبی داشتم که هرچه باشد جز من یه دنده، همه کس به انگلیسی صحبت کرده بودند. درعوض سخنرانی بنده، منحصر به فرد خواهد بود؛ مگه نه؟؟؟....حدود ساعت 9 شب و دقیقاً طبق برنامه ای که در کارت دعوت عروسی ذکر شده بود؛ مهمانان مجلس را به مرور ترک کردند و عروس و داماد هم سوار ماشینشان شدند و رفتند سی(بدنبال) زندگی خودشان. هرچه منتظر شدم از کارناوال ماشین ها، بوق زدن ها، پرتاب فشفشه، ترکاندن بمب های دست ساز(گــوو ِک)، نشستن برلب پنجره و تنبک زدن روی سقف ماشین، کورس بستن با ماشین عروس، کشیدن کیلیلی(هلهله)، تیراندازی گروه کـُر طایفه ی عروس که:«دوماد داری میخندی؟ فردا تو صف قندی» و ترانه خوانی جواب طایفه ی داماد که:«عروس چرا مینازی؟ فردا به پشت گازی» و یا... خبری نبود که نبود.

**** پینوشت: 1-لباس یکدست داماد و ساقدوشان مرد و پدر داماد و عروس را «تاکسیدُ» Tuxedo گویند که معمولاً بصورت کرایه ای تهیّه میکنند. 2- لباس یکسان عروس و ساقدوشان عروس را Bridal Gown یا«لباس شب ازدواج» Wedding Gown می نامند.

امیدوارم که سوای لذت بردن از نوشته و مطالب اضافی و تخیلی من، مطلبی آموزنده نیز دستگیرتان شده باشد. بدرود.........ارادتمند همگی حمید از ایالت میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: ParsTrader ، Gina ، Jav3 ، Ali Sepehr ، Hossein81 ، taraneh@mini ، nnazi_2005 ، faraz_k ، m.reza ، MasMM ، aazitaa
سلام حمید خان.از بابت وقتی که میزارید و اطلاعاتتونو در اختیار دیگران قرار میدید ممنونم.راستی این تاپیک منو یاد فیلم ممل امریکائی انداختCool
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington
تقسیم بندی مناطق مختلف آمریکا از نظر آب و هوا
امیدوارم نقشه climate zones آمریکا و توضیحات در مورد هر یک از zone ها برای دوستان عزیزی که به زودی به آمریکا سفر خواهند کرد مفید باشه.
ببخشید یک کم علمی و تخصصیه اما خوب خیلی به درد می خوره.

یک توضیح کوچولو بدم تا بیشتر متوجه بشید. طبق سیستم koppen آب و هوا به 5 گروه کلی A,B,C,D,E تقسیم بندی میشه. هر کدوم از این گروه ها، چند زیرگروه داره (دقیقا عین فروم خودمون که هر انجمن، چندین زیر گروه داره ;D )
هر زیر گروه رو هم با یک حرف اختصاری نشون میدن، که حرف دوم رو تشکیل میده (مثل f در Af یا s در Bs)
حرف سوم و چهارم جزئیات بیشتری رو در مورد آب و هوا بیان می کنه (بیشتر مربوط به میانگین دمایی میشه)

گروه A
مربوط به مناطق بسیار گرم هم سطح با دریا یا پایین تر از سطح دریاست
میانگین دمای این مناطق در همه سال بالاتر از 18 سانتی گراده
Aw رو پایین Flordia داریم که یعنی جزء گروه A هست و به معنی وجود چندین ماه وحشتناک گرم و خشکه، بدون بارون شبیه بندرعباس خودمون

گروه B
خشک و بی آب و علف و نیمه خشک
ایالت های Centeral در آمریکا گروه B هستند
Bsk خشک و نیمه بیابانی با حداقل یک ماه با میانگین دمای زیر صفر
Bwh کاملا بیابانی، سردترین ماه سال دمای میانگین صفر درجه
شبیه سمنان و یزد و کرمان

گروه C (بهترین و معتدل ترین آب و هوا در آمریکا)
این گروه در گرم ترین ماه سال دمای بالای 10 سانتی گراد رو تجربه می کنه و در سردترین ماه سال میانگین دمای بین -3 تا 18 درجه بستگی به حرف دوم داره
Cfa جنوب غربی آمریکا از تگزاس تا فلوریدا و کارولینا و حتی نیویورک
تابستان های مرطوب و زمستان های نسبتا سرد نه زیاد (می دونید که نیویورک تو زمستون خیلی برف و بارون میاد) با بارندگی مداوم
Cfb شمال غرب آمریکا (Seattle و Oregon)
آب و هوای شبیه مدیترانه ای، مناطق معتدل (بسیار خوش و آب وهوا)
Csa غرب و جنوب غربی (California)
تابستان های گرم و خشک (غیر از شهرهای نزدیک اقیانوس که هوای مرطوب تر و معتدل تری داره)
زمستان های معتدل و غیر قابل پیش بینی و پر باران

گروه D (مناطق سرد آمریکا)
میانگین دمای بالای 10 درجه در ماه های گرم سال
میانگین دمای زیر -3 درجه در ماه های سرد
Dfa تابستان های گرم و زمستان های سرد (شبیه تهران و مشهد)
مثل Iowa و Penssylvania و ...
Dfb تابستان های خنک و زمستان های بسیار بسیار سرد و وحشتناک (در معرض هوای قطبی)
مثل Chicago و Minnesota و ...

گروه H
مناطق کوهستانی و با ارتفاع بلند
به دلیل تغییرات ارتفاعی آب و هوای متنوعی رو تجربه می کنه، به ازای هر 1000 متر افزایش ارتفاع، میانگین دمایی 5.6 سانتی گراد کاهش پیدا می کنه. واسه همین ممکنه یک شهر با شهر دیگه در این منطقه حدود 10 تا 15 درجه اختلاف دما داشته باشن. شبیه سنندج و کرمانشاه.
[عکس: Climatemapusa2.PNG]
شماره کیس:2010AS296XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:Aug 22
کنسولگری:ANKARA
تاریخ کارنت شدن: Aug 2010
تاریخ مصاحبه: 2 Sep
تاریخ دریافت ویزا: Sep 4
جمع هزینه ها: 3.5 میلیون برای دو نفر
ورود به آمریکاBig Grinec 10
ایالت:ویرجینیا-حومه واشینگتون دی سی

پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، arshida ، nnazi_2005 ، mahmood_eng ، AMIN3Y ، mh_hshk ، jan
دوست عزیز کپی پیست کردن در مهاجر سرا بدون ذکر منبع خلاف قوانین سایت است.
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، درک ، nnazi_2005
(2010-10-07 ساعت 20:58)laili نوشته:  دوست عزیز کپی پیست کردن در مهاجر سرا بدون ذکر منبع خلاف قوانین سایت است.

لیلی خانم با سلام.
دقیقا متوجه منظورتون نشدم.این مطلب رو من از سایت applyabroad پیدا کردم و چون در چند تاپیک مختلف دیدم مورد نیازه قرارش دادم.اگه منظورتون کپی از مهاجرسراست این مطلب رو همه جای سایت به اسم من میبینید.اگه منظورتون کپی از سایتهای دیگس که این کارو همه میکنن و خیلی از اطلاعات این سایت به خصوص در مورد شهرها و ایالات کپی از ویکی پدیاست و البته فقط جنبه اطلاع رسانی و کمک به دوستان رو داره.با این حال ممنون میشم اگه مشکلی در کاره به منم بگین تا اصلاح کنم.قصد من فقط کمک به دوستانه همین Smile
موفق باشید
شماره کیس:2010AS296XX
تاریخ دریافت نامه قبولی:Aug 22
کنسولگری:ANKARA
تاریخ کارنت شدن: Aug 2010
تاریخ مصاحبه: 2 Sep
تاریخ دریافت ویزا: Sep 4
جمع هزینه ها: 3.5 میلیون برای دو نفر
ورود به آمریکاBig Grinec 10
ایالت:ویرجینیا-حومه واشینگتون دی سی

پاسخ
تشکر کنندگان: laili ، New York ، ronmony
اگه لطف کنید زیر نوشته تون ذکر کنید اقتباس از سایت ......(حالا هر سایتی میخواد باشه) مشکل حله.
حتی دوستانی هم که از ویکی کپی میکنند زیر نوشته شون مینویسند برگرفته از ویکی.
مطمئنا حسن نیت شما توی سایت به همه ثابت شده Smile
ممنون از همراهی و کمک و توجهتون ..........
جهت تبلیغات در سایت با رایانامه ads@mohajersara.com تماس بگیرید.
پاسخ
تشکر کنندگان: frozen mind ، Ali Sepehr ، OverLord ، farshidkhalafi ، humsun ، ASALI ، ronmony




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان