2009-11-16 ساعت 03:40
با سلام و درود
تعطیلی دو روزه ی آخر هفته و سرما وباران و به اجبار ماندن در خانه، حسابی حوصله ام را سر برده بود که بنا به پیشنهاد دوست محلی ام ،« دیوید » ساعت نــُه یکشنبه راهی کلیسای محل شدم تا با حضورم در کلاسهای آموزشی« ساندی اسکوول » Sundy School با محتوای کاری آنها آشنا بشوم.
دراین گونه کلاسها، معمولا ً معلّم راهنما، بخشی از انجیل را انتخاب و روخوانی کرده و سپس شروع به تحلیل و شرح آن آیات میکند . من هم با همراه داشتن ترجمه ی فارسی انجیل، که از ایران باخود آورده ام ، نه تنها مطالب را بهتر متوجه میشوم؛ بلکه این شیوه ی مطابقت متن انگلیسی با فارسی، کمک بسیار شایانی در یادگیری هرچه بیشتر زبان انگلیسی برای من داشته است.
سوای آن بدینوسیله ، فرصتی نیز دارم تا با ذکر دانسته هایم از اسلام، مقایسه ای هم بین باورهای مسلمین و مسیحیان داشته باشم و بر اطلاعات عمومی خود بیفزایم. هرچند که به شخصه، آبشخور تمامی باورهای دینی را یکسان میدانم.
حدود ساعت ده و نیم بود که با پیدا شدن سروکله ی بقیه ی مومنان، مراسم اصلی، در سالن اصلی شروع شد و تمامی سروصداها، با شنیده شدن اولین نـُت پیانو، به سکوت گرایید و سپس برنامه ها یک به یک ، برطبق بروشور از قبل چاپ شده ادامه یافت.
قابل ذکر است که بخاطر تنوع گرایش های مسیحیت(کاتولیک و انواع پروتستان) ، کلیساهای متفاوتی هم وجود دارد که برای بهتر متوجه شدن این گوناگونی، آنرا به وجود انواع هیأت های مذهبی داخل ایران ، تشبیه میکنم. بهمین علت، چگونگی انجام مراسم عبادت هم تقریبا ً متفاوت است. بطور مثال: نوع پوشش مردم؛ نوع پوشش کشیش؛ نوع آذین بندی میز موعظه، وجود موسیقی همراه با دست زدن و آوازخوانی و ....
چیزی که در بیشتر مراسم مشترک است ؛ علاوه بر همراهی موسیقی دل انگیز پیانو و ا ُرگ؛ سرودخوانی دسته جمعی مردم است که با کمک گرفتن از کتابچه ی نـُت نویسی شده ی مخصوص، اشعار و نحوه ی ادای کلمات دعا را تشخیص میدهند.
مورد دیگر پذیرایی(سرو کردن) «نان و شراب» معروف است که یادآور کلام حضرت مسیح است در آخرین شام خود،در بین دوازده حواریون(یاران نزدیک)خود ، آنگاه که فرمود« از این نان بخورید، که پاره ی تن من است؛ و از این شراب بنوشید، که خون من است»( توجیه و توضیح معنایی این سمبل ها، فرصتی دیگر میطلبد). گفتنی است که در بعضی جاها تکه نانی را دست به دست میگردانند و هرکس قطعه ای از آن جدا میکند و یا اینکه نان را بطور بریده شده ، ارائه میکنند.
هرچند همین،نوشیدنی سمبلیک را با جام هایی بسیار کوچک، که جرعه ای بیش گنجایش ندارد؛ عرضه میکنند. من تاکنون هیچ جا نشنیده و ندیده ام که واقعا ً شراب باشدو همیشه آب انگور بخوردمان داده اند !!!؟(حالامچم را نگیرید و بگید از کجا «آب ِ شرّ» = شراب واقعی را تشخیص میدم !!؟)
شرکت در جوامعی مثل کلیسا، علاوه براینکه شما را مجبور به داشتن ارتباط بیشتر بامردم و همسخنی بیشتر میکند؛ باعث میشود مردم هم با دانستن غریبه بودن شما؛ هرکس بنا به فراخور توانایی های خود، کمک و راهنمایی در موارد نیاز شما داشته باشد. بطور مثال با دانستن اینکه خانم من، هنرمند نقاش است و سخت بدنبال فرصتی جهت عرضه ی هنر خود و کسب درآمد است؛ اکنون بار سوّم است که ایشان فرصت حضور در فستیوال منطقه ای هنرهای دستی و نقاشی را پیدا کرده و کلی هم دوست هنرمند برای خود دست و پاکرده است.
سکوت (مدیتیشن) ،بین اجرای دعاها و مناجات، اهمیتی بسزا دارد و باعث میشود تا انسان با تمرکز و حضور قلب، تمام احساس خود را برای داشتن ارتباطی معنوی و عارفانه ، با خالق خویش داشته باشد و اگر پچ پچی شنیدید، مطمئن باشید که یا دو نفر کهنسال کنار هم نشسته اند و یا ناآشنایی مثل ما در مجلس حضور دارد.
در راه برگشت، با یادآوری خاطره ای، سر و صدای امروزمان را با رفتار خواهر کوچک دوستم مقایسه میکردم و در دل بخود میخندیدم که آیا تا چه حد (شاید) مراسم کلیسا را به هم ریخته ایم !؟؟
غروب یکی از روزهای گرم داغ ماه رمضان بود و همه ی مومنین، به انتظار اذان و نماز و البته پس از آن؛ حمله به پارچ و لیوان آب و شربت خنک. در این بین خواهر دوستم(ملیحه، که از بس شیطون بود،با زبانی بچه گانه او را « ملخ آقا » خطاب میکردند) ،اصلا ً مراعات مسجد و مکان ؛ که هبچ؛رعایت ضعف و کم طاقتی مردم روزه دار را نمیکرد و با سر و صدای خود و از اینور به آنور دویدنش، همه را به تنگ آورده بود.
امــّّا اوج داستان آنجا بود که با به سجده رفتن مردم؛ او هم از فرصت استفاده کرد و با ضربه ی کف دست خود به سرمبارک مردم آنها را یکی یکی میشمرد و هنوز تلفظ شیرین او در ذهنم هست که میگفت: یه چـَـله؛ دو چله، سه چله و .. بدتر از آن؛ زمانی بود که با بالارفتن از تیر چراغ برق بیرون مسجد، از پنجره ی شیشه ای ، با زبان و شکلک درآوردن ، همه را ریخت به هم. و البته صدای گریه ی او و دویدنش تا خانه، کمترین مجازاتی بود که برادرش برای او رقم زد.
بهر حال امروزما که به خیر گذشت و از ما گفتن، اگر هم رفتید کلیسا، اون عقب عقب ها بنشینید که درصورت لازم، راه فراری داشته باشید.
ذکر فواید دیگر مشارکت در جمع کلیسایی ، بماند تا بعد .
در آخر، با جلب توجه شما به نحوه ی تلفظ و انواع املای نوشتاری یکی از معروفترین کلمات، در مذهب مسیحیت؛ موفقیت روز افزون شما را از خداوند یکتا، خواستارم. بدرود
« هـــَــلـــلو یا » Alleluia / Hallelujah / Halleliah = خدا را شکر / ستایش خدا را باد !!
________________________________
ارادتمند همگی حمید میزوری
تعطیلی دو روزه ی آخر هفته و سرما وباران و به اجبار ماندن در خانه، حسابی حوصله ام را سر برده بود که بنا به پیشنهاد دوست محلی ام ،« دیوید » ساعت نــُه یکشنبه راهی کلیسای محل شدم تا با حضورم در کلاسهای آموزشی« ساندی اسکوول » Sundy School با محتوای کاری آنها آشنا بشوم.
دراین گونه کلاسها، معمولا ً معلّم راهنما، بخشی از انجیل را انتخاب و روخوانی کرده و سپس شروع به تحلیل و شرح آن آیات میکند . من هم با همراه داشتن ترجمه ی فارسی انجیل، که از ایران باخود آورده ام ، نه تنها مطالب را بهتر متوجه میشوم؛ بلکه این شیوه ی مطابقت متن انگلیسی با فارسی، کمک بسیار شایانی در یادگیری هرچه بیشتر زبان انگلیسی برای من داشته است.
سوای آن بدینوسیله ، فرصتی نیز دارم تا با ذکر دانسته هایم از اسلام، مقایسه ای هم بین باورهای مسلمین و مسیحیان داشته باشم و بر اطلاعات عمومی خود بیفزایم. هرچند که به شخصه، آبشخور تمامی باورهای دینی را یکسان میدانم.
حدود ساعت ده و نیم بود که با پیدا شدن سروکله ی بقیه ی مومنان، مراسم اصلی، در سالن اصلی شروع شد و تمامی سروصداها، با شنیده شدن اولین نـُت پیانو، به سکوت گرایید و سپس برنامه ها یک به یک ، برطبق بروشور از قبل چاپ شده ادامه یافت.
قابل ذکر است که بخاطر تنوع گرایش های مسیحیت(کاتولیک و انواع پروتستان) ، کلیساهای متفاوتی هم وجود دارد که برای بهتر متوجه شدن این گوناگونی، آنرا به وجود انواع هیأت های مذهبی داخل ایران ، تشبیه میکنم. بهمین علت، چگونگی انجام مراسم عبادت هم تقریبا ً متفاوت است. بطور مثال: نوع پوشش مردم؛ نوع پوشش کشیش؛ نوع آذین بندی میز موعظه، وجود موسیقی همراه با دست زدن و آوازخوانی و ....
چیزی که در بیشتر مراسم مشترک است ؛ علاوه بر همراهی موسیقی دل انگیز پیانو و ا ُرگ؛ سرودخوانی دسته جمعی مردم است که با کمک گرفتن از کتابچه ی نـُت نویسی شده ی مخصوص، اشعار و نحوه ی ادای کلمات دعا را تشخیص میدهند.
مورد دیگر پذیرایی(سرو کردن) «نان و شراب» معروف است که یادآور کلام حضرت مسیح است در آخرین شام خود،در بین دوازده حواریون(یاران نزدیک)خود ، آنگاه که فرمود« از این نان بخورید، که پاره ی تن من است؛ و از این شراب بنوشید، که خون من است»( توجیه و توضیح معنایی این سمبل ها، فرصتی دیگر میطلبد). گفتنی است که در بعضی جاها تکه نانی را دست به دست میگردانند و هرکس قطعه ای از آن جدا میکند و یا اینکه نان را بطور بریده شده ، ارائه میکنند.
هرچند همین،نوشیدنی سمبلیک را با جام هایی بسیار کوچک، که جرعه ای بیش گنجایش ندارد؛ عرضه میکنند. من تاکنون هیچ جا نشنیده و ندیده ام که واقعا ً شراب باشدو همیشه آب انگور بخوردمان داده اند !!!؟(حالامچم را نگیرید و بگید از کجا «آب ِ شرّ» = شراب واقعی را تشخیص میدم !!؟)
شرکت در جوامعی مثل کلیسا، علاوه براینکه شما را مجبور به داشتن ارتباط بیشتر بامردم و همسخنی بیشتر میکند؛ باعث میشود مردم هم با دانستن غریبه بودن شما؛ هرکس بنا به فراخور توانایی های خود، کمک و راهنمایی در موارد نیاز شما داشته باشد. بطور مثال با دانستن اینکه خانم من، هنرمند نقاش است و سخت بدنبال فرصتی جهت عرضه ی هنر خود و کسب درآمد است؛ اکنون بار سوّم است که ایشان فرصت حضور در فستیوال منطقه ای هنرهای دستی و نقاشی را پیدا کرده و کلی هم دوست هنرمند برای خود دست و پاکرده است.
سکوت (مدیتیشن) ،بین اجرای دعاها و مناجات، اهمیتی بسزا دارد و باعث میشود تا انسان با تمرکز و حضور قلب، تمام احساس خود را برای داشتن ارتباطی معنوی و عارفانه ، با خالق خویش داشته باشد و اگر پچ پچی شنیدید، مطمئن باشید که یا دو نفر کهنسال کنار هم نشسته اند و یا ناآشنایی مثل ما در مجلس حضور دارد.
در راه برگشت، با یادآوری خاطره ای، سر و صدای امروزمان را با رفتار خواهر کوچک دوستم مقایسه میکردم و در دل بخود میخندیدم که آیا تا چه حد (شاید) مراسم کلیسا را به هم ریخته ایم !؟؟
غروب یکی از روزهای گرم داغ ماه رمضان بود و همه ی مومنین، به انتظار اذان و نماز و البته پس از آن؛ حمله به پارچ و لیوان آب و شربت خنک. در این بین خواهر دوستم(ملیحه، که از بس شیطون بود،با زبانی بچه گانه او را « ملخ آقا » خطاب میکردند) ،اصلا ً مراعات مسجد و مکان ؛ که هبچ؛رعایت ضعف و کم طاقتی مردم روزه دار را نمیکرد و با سر و صدای خود و از اینور به آنور دویدنش، همه را به تنگ آورده بود.
امــّّا اوج داستان آنجا بود که با به سجده رفتن مردم؛ او هم از فرصت استفاده کرد و با ضربه ی کف دست خود به سرمبارک مردم آنها را یکی یکی میشمرد و هنوز تلفظ شیرین او در ذهنم هست که میگفت: یه چـَـله؛ دو چله، سه چله و .. بدتر از آن؛ زمانی بود که با بالارفتن از تیر چراغ برق بیرون مسجد، از پنجره ی شیشه ای ، با زبان و شکلک درآوردن ، همه را ریخت به هم. و البته صدای گریه ی او و دویدنش تا خانه، کمترین مجازاتی بود که برادرش برای او رقم زد.
بهر حال امروزما که به خیر گذشت و از ما گفتن، اگر هم رفتید کلیسا، اون عقب عقب ها بنشینید که درصورت لازم، راه فراری داشته باشید.
ذکر فواید دیگر مشارکت در جمع کلیسایی ، بماند تا بعد .
در آخر، با جلب توجه شما به نحوه ی تلفظ و انواع املای نوشتاری یکی از معروفترین کلمات، در مذهب مسیحیت؛ موفقیت روز افزون شما را از خداوند یکتا، خواستارم. بدرود
« هـــَــلـــلو یا » Alleluia / Hallelujah / Halleliah = خدا را شکر / ستایش خدا را باد !!
________________________________
ارادتمند همگی حمید میزوری
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید