ارسالها: 752
موضوعها: 28
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
50
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
من هم شرایط شما را اما در موقعیت دیگری ، تجربه کرده ام . بسیار اعصاب خورد کن هستش ... !
به هر حال آرزوی موفقیت می کنم برای شما
از پاسخ به پیام خصوصی معذورم.
شماره کیس: 2011AS18XXX
دریافت نامه قبولی: May/2010/19
ارسال فرم : June 6
نامه دوم : 4 April 2011
مصاحبه: آنکارا- 25 April 2011
کلیرنس : June 2011 9
دریافت ویزا : 15 June 2011
تاریخ پرواز : 8 July 2011
ارسالها: 177
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
استاد حمید عزیز آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا!!!
عزیزیم دیر گفتی ما الان بقال سر کوچه خونه ی مادر بزرگ زندایی پسر خالم هم خبر داره!!!!!
اصلا الان همه به من میگن هوملس امریکایی !!
شماره کیس:2010AS00007xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:یادم نیست!
کنسولگری:Abu Dhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE-12- 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: 2009 Sep
تاریخ مصاحبه: Feb 2010
تاریخ دریافت نامه دوم:دو هفته بعداز مصاحبه
تاریخ دریافت کلیرنس: 23 Sep -بیش از ۷ ماه!
تاریخ دریافت ویزا : ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
آقا حمید شما میدونید که با موش زنده چکار باید بکنم؟ ما یک چند ماهی بود که احساس میکردیم یک موش کوچولو توی خونمون وجود داره برای همین من چند تا تله موش مخصوص گرفتم که موشها را زنده دستگیر میکند. در واقع وقتی موش واردش میشود که پینات باتر بخورد در پشت سرش بسته میشود و اون تو گیر میکند. حالا اون یک دانه موش را دستگیر کردم ولی نمیدونم باهاش چیکار کنم. اول میخواستم بندازمش توی سطل آشغال ولی گفتم حیوانکی گناه داره. بعد امروز ظهر رفتم به دفتر شهرکمون و از دختر خانمی که آنجا بود سوال کردم که با این موش چکار کنم. البته موش را هم با تله اش با خودم برده بودم. ظاهرا این اولین باری بود که کسی چنین سوال عجیبی از آنها میکرد و چهار پنج نفر جمع شده بودند و هرکسی یک نظری میداد. آخر به این نتیجه رسیدیم که بهترین راه این است که او را به جنگلهای اطراف ببرم و آزادش کنم. الآن هم توی ماشینم است و منتظرم که وقتی کارم تمام شد ببرمش پیک نیک. فقط امیدوارم تا چند ساعت دیگه اون تو خفه نشه.
گفتم شاید شما هم تجربه ای در این زمینه داشته باشید و به من کمک فکری کنید.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
اتفاقا یکی از دانشجوهای من پارسال دچار همین معضل شده بود اما موش بیچاره رو بجای جنگل توی کلاس ول کرد
طفلکی خیال کرده بود الان دخترها جیغ میزنند و من هم عصبانی میشم و خلاصه کلاس به هم میریزه
برعکس من که از خنده داشتم میترکیدم (آخه زمان دانشجویی خودم یه روز یه همکلاسی میخواست همین کار رو بکنه منتها دنبال شریک جرم میگشت و باسه همین از من استعلام کرد که خب من هم جوون بودم و بلافاصله تشویقش کردم که موش رو ول کنه تو کلاس
حالا بعد چند سال این اتفاق ما رو یاد اون زمان انداخته بود و به این میخندیدم
دخترهای دانشگاه آزاد هم که دیگه روئین تن شده اند و بجای وحشت خنده سر دادند (شاید هم وقتی دیدند من اونطوری خنده ام گرفت بهم اقتدا کردند
خلاصه عالمی بود
حالا ببینم دور و برت دانشگاه هم هست بری ولش کنی اونجا؟
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
والله گـــُـلم من اگه میتونستم، با خودم کنار بیام که این سگ و گربه های همسایه هامون رو به روش ایرانی با پاره ی سنگ و کلوخ، مورد مهر.ور.زی قرار ندهم که از شما خواهش نمیکردم در مورد علل روانشناسانه ی داشتن حیوانات خانگی ، مطلبی بنویسید.
با این حال امیدوارم که خودت یه راه چاره ای پیدا کرده باشید؛ امــّّا همینقدر میدانم که گروههای حامی از حیوانات وجود دارند که با آغوش باز، آنرا میپذیرند و مهم تر اینکه در همه ی شهر های بزرگ فروشگاههای حیوانات(Pet store) وجود دارد که شاید شما را نیز به یک نان و نوایی برسانند(سهم من یادت نره)
در همین رابطه و با ذکر اینکه مسولیت راست و دروغش گردن خودشان باشد؛ یک آشنایی اعتراف میکرد که در راستای حمایت از حیوانات خانگی، در مواقع خلوت، با درآغوش کشیدن حیوانات مردم(بخوانید: امانت گرفتن، دزدیدن) نسبت به فروش آنها به همین روش اقدام میکرده اند !!!؟؟
البته من باور نمیکنم چونکه بیشتر حیوانات خانگی اینجا دارای پلاک شناسایی و حتی شناسنامه ی مخصوص هستند و حتی بعضی از آنها دارای یک فرستنده ی ماهواره ای (چیپس) در زیر پوستشان هستند که به محض کم شدن، با رادار قابل رهگیری باشند.(بگو : جل الخالق !!)
موفق و پیروز باشید ارادتمند حمید میزوری
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2009-11-28 ساعت 07:08
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-11-28 ساعت 11:18 توسط lexington.)
با سلام
همه ی زندگی ، یک داستان است؛ باور کنید.
شب زمستانی در ایالت میزوری خیلی زود سر میرسه ، به طوریکه ساعت هفت شب، انگار از نیمه شب گذشته است.چند شب پیش، حدودای ساعت دو نصف شب بود که تازه پشت چشمام گرم شده بود که یکدفعه با شنیدن صدای مهیب فروشنده ای که داشت تبلیغ سوهان قم و گز اصفهان میکرد و صدای گوشخراش او ، تا سه محله اونورتر میرفت،از خواب پریدم و تا مدتی گیج و منگ بودم که قصه چی به چیه؟؟
میدونم شما از این نوشته ی من، سر در نیاوردید؛پس کمی اجازه بدهید تا برگردم به عهد اختراع « بوق» و البته داستان را بیشتر اونائیکه مثل من تازه به سن جوانی و پنجاه سالگی قدم گذاشته اند،ممکن است که بدانند و تکراری باشد؛ امـــّا اون دوستان نوجوان کمتر از چهل ساله، لطفا ً به گیرنده های خود دست نزنند و تفصیل ماجرا را از بزرگترشون بپرسند.
انگار همین دیروز بود، (سال 1370 ) که هربار رفت و آمدم به تهران برای تحصیل ، عذابی میشد به جون خودم و همه ی اهل طایفه ام که هرکس از گوشه ای تلاش میکرد برای این دانشجوی برگشته به منزل(جهت عیادت خانواده)، یک بلیط برگشت تهران دست و پا کند و اگر هم کمی شانس میداشت، حداقل، اون ته اتوبوس ساعت ده شب، روی بوفه، جایی نصیبش میشد.
بلندی قد(بخوانید دراز بی قواره) کمباری قصه بود که در تنگی فاصله ی بین صندلیها، کاملا ً حبس میشدم و دائم در حال عوض کردن جای پاهایم میبودم که شاید راحتی بیشتر ی نصیبشان کنم و نمیشد که نمیشد. پس از جنگ بی پایان روح و روان و اعصابم با زوزه ی اگزوز اتوبوس و بوی دودگازوئیلی که به داخل میامد، بالاخره تسلیم میشدم و شاید هم بیهوش که تازه، چـُرت معروف داخل اتوبوس، امــّّا از نوع «خواب،با اعمال شاقه» را در پشت چشمهایم، حس میکردم.
با این حال که ساعتی از این نشئه گی کوتاه مدتم نگذشته بود، باز از جا میپریدم و اینبار باید به دنبال دست یا پای گــُم شده ام میگشتم . ولی وقتی خوب بخود میامدم، تازه متوجه میشدم؛ که بخاطر نرسیدن خون کافی به آنها، طوری بی حس شده و به خواب رفته بود، که این تخیل را داشته ام. و باز کلنجار با همه ی دنیا و کائنات، تا شاید بتوان کمی خستگی در کرد و همزمان نگران امتحان فردا.
اوج داستان این سفر پرماجرای هر از چند بارم، رسیدن اتوبوس به نزدیکی شهر قم و خستگی درکردن راننده، در اون اتاق پشتی و زدن بستی(دوستان بد تعبیر نکند، منظور همون بستنی است !! باور کنید!!) ،همراه با چای و نبات!!!
فریاد گوشخراش فروشنده ی «سوهانی» بود که از بلندگوی شیپوری (آمپلی فایر) با کمال آرامش!!! مسافرین محترم را به داخل دعوت میکرد و من هنوز نمیدانم که ارتباط بعضی چیزها با هم چی بود؟ که میفرمود: مسافرین محترم، سوهان قم سمت چپ، دستشویی سمت راست. بفرمایید داخل سالن !! گز اصفهان فراموش نشه!!!
بله عزیزان خواننده، این توهم و رویایی که در خواب دیدم، مرا بفکر این انداخت که برای شما، کمی از وسایل نقلیه ی بین شهری بگویم.
هرچند در کانادا و آمریکا، کمتر کسی را پیدا میکنید که رانندگی نداند و یا ماشین شخصی نداشته باشد؛ امــّا بسیار پیش میاید که بعضی ها ترجیح میدهند، از اتوبوس بین شهری ،مخصوصا ً جهت مسافتهای بسیار طولانی،استفاده کنند.
سیستم کلـّی خرید بلیط و نیز بعضی ویژگی های اتوبوس سواری، شبیه به هواپیماست. مثلا ً خرید بلیط بصورت باز( ا ُپن Open) تا مدت یکماه اعتبار،میباشد و لی قیمت آن در ایام تعطیلی دو یا سه دلاری بیشتر است که هرگاه جهت فعال سازی بلیط به باجه مراجعه میکنید ، باید بپردازید.
در ابتدای سفر، همزمان اعلام دما و زمان ،نام تمام شهرهای بین راه، و نیز زمان دقیق رسیدن و مدت زمان توقف و استراحت بین راه، توسط راننده ذکر میشود تا مسافران جهت برنامه ریزی پیاده شدن و مدت زمان استراحت خود آگاه باشند.
از آنجاکه فرکانس (تعداد) اتوبوس ها برای هر مسیری بالاست، معمولا ً بیشتر مسافران، حداقل دوصندلی در اختیار خواهند داشت و بهمین علت انتخاب شماره ی صندلی با خودتان است، مخصوصا ً مسافرانی که در حال سفری طولانی(مثلا ً 48ساعته از شرق به غرب)هستند، هنگام تعویض اتوبوس خود،ابتدا آنها وارد میشوند و سپس مسافران تازه نفسی که از همان ایستگاه؛ همسفر میشوند.
درمواقع شلوغی مسافر، شرکت مسافربری مسولیت دارد که در ازای همه ی بلیط های فرخته شده،صندلی ارائه کند و محال است که مسافری در انتهای صف،سرگردان پیداکردن جا باشد.از آنجا که در همه ی توققگاه ها، علاوه بر دستگاههای خود پرداز میتوان از مغازه ها ، مایحتاج بین راه خود را تهیه کنید، در طول سفر، هیچگونه خوراکی،عرضه نمیشود.
در هر توقف محیط داخلی اتوبوس به سرعت تمییز میشود. اکثر اتوبوس ها دارای توالت میباشد؛ ولی با اینحال در تمامی فضای داخلی اتوبوس سیگار کشیدن ممنوع است.سوای اینکه شرایط سختی در انتخاب رانندگان وجود دارد،رانندگان در گشت و بازرسی وسایل و ساک مسافران بخاطر موارد تروریستی دستی آزاد دارند.
و در آخر اینکه:
__ شرط سنی مسافران مهم است و بچه های کوچک و یا افراد مست را بدون همراه، سوار نمیکنند و برای تشخیص شدت مستی افراد، همان لحظه با تست تنفس در دستگاهی مخصوص، الکل خون افراد را میسنجند.
__ قوانین سخت رانندگی اتوبوس بحدی است که حتی با پایین نبودن اهرم توقف وسایل نقلیه هنگام عبور قطار، باید توقفی کامل ، قبل از عبور از ریل راه آهن بدون گذر قطار، داشته باشند.
__ در آمریکا و کاناداT هرگاه دیدید که اتوبوسی با آرم یک سگ آبی رنگ!!! (نام یک نوع سگ شکاری تندرو Greyhound )در حال گذر است و یک کاروان(گاری،واگن) پـُستی در پشت آن جهت انتقال سریع بسته های پستی، بسته شده، مطمئن باشید که بزودی در یکی از استراحتگاههای بسیار تمیز بین راهی توقفی خواهد داشت و گوش هیچکدام از مسافران را صدای فروشنده ی «سوهانی» بین راه نمیازارد.
__ دانشجویان عزیز ، فراموش نکنند که با ارائه ی کارت دانشجویی خود، از 25% تخفیف قیمت ،استفاده کنند.
پیروز باشید. ارادتمند همگی حمید از ایالت میزوری نجف آبادی
ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
سلام حمید جان,
آقا گفتی سوهان قم و دل ما رو سوزاندی. به به! سوهان چرب و چیلی با گرد پسته روش چی میشه. آدم یه چایی لبدوز قمپهلو هم توی استکان کمر باریک و نعلبکی یک خط طلا داشته باشه و با سوهان قم بخوره.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
آرش جان اشتباه لپی بود یا تایپی؟
راستی دنبک همون تنبک هست ؟ آخه شاید شما جور دیگه ای مگید یا اشتباه تایپی هست؟
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
خدا رو شکر که فریاد زدن سوهانی فقط یه رویا بود
اولش فکر کردم اونجا هم از این بساط ها هست
اینجا سر ظهر انواع و اقسام آلودگی های صوتی رو پذیرایی میکنیم
اولش کاسه بشقابی بعد ماشین بازیافت با صدای موتزارت (گاهی بتهوون)بعد نون خشکی و الی آخر
تازه دست آخر سگ همسایه انقدر سر و صدا میکنه که حساب نداره.
مسافرت با اتوبوس رو هم که گفتی دل ما رو آب کردی
من یه مقطع از تحصیلم رو تبریز بودم و باید مسیر تبریز تهران رو طی میکردم
اگه بلیط قطار گیرم نمی اومد اجبارا با اتوبوس میرفتم و میتونم بگم که به خوابیدن توی اتوبوس در حالیکه پاها رو به صندلی جلویی تکیه داده و تقریبا مچاله شدم بودم عادت داشتم
راستی حمید جان یه سوال
شنیده ام اونجا یه تیکت هایی هست که به مدت مثلا 1ماه اعتبار داره و باهاش میتونی به دفعات به تمام نقاط کشور و البته با اتوبوس همون شرکتی که تیکت رو صادر کرده سفر کنی
ممکنه در این مورد توضیح بدی؟
آرش گرامی هم حتما ما رو به فیض خواهند رسوند
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 177
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
16
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
بدو بدو سوهان قم داریم بدووووووووووو!
آقا معلم اجازه:آدرس بدین براتون یه بسته سوهان کره ای خوشمزه بفرستیم واسه روز معلم .
آرش جان شما هم یک ۶ ماهی دندون رو جیگر بزار من خودم شخصا سوهان میارم خدمتتون بریم روی دریاچه با چایی نوش جان کنیم ، خوبه؟
البته یه مدل جدید سوهان اومده با طعم هستــه ای! یه چیزی تو مایه های کیـــک زرد + جوانه گندم ! میگن خیلی خوشمزس .
شماره کیس:2010AS00007xxx
تاریخ دریافت نامه قبولی:یادم نیست!
کنسولگری:Abu Dhabi
تاریخ ارسال فرمهای سری اول: JUNE-12- 2009
تاریخ کارنت شدن کیس: 2009 Sep
تاریخ مصاحبه: Feb 2010
تاریخ دریافت نامه دوم:دو هفته بعداز مصاحبه
تاریخ دریافت کلیرنس: 23 Sep -بیش از ۷ ماه!
تاریخ دریافت ویزا : ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰
ارسالها: 642
موضوعها: 10
تاریخ عضویت: Jun 2009
رتبه:
58
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2009-11-28 ساعت 14:55
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-11-29 ساعت 01:28 توسط usa.lover.)
حمید خان، تشکر...
بسیار به دردم خورد.
لا کردارها چه دستگاههایی دارن!جل الخالق!!!
فقط یه سوال:
برای 25% تخفیف، باید کارت دانشجویی بین المللی داشته باشیم یا همون کارت دانشجویی آمریکایی یا کانادایی کافیست؟
ارسالها: 407
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
39
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
چه چیزایی که تو این دوره زمونه آرم نمیخونه ونمیشنوه! واقغا جل الخالق!!!
ممنون بسیار زیاد بابت مطلب جالبتون جناب میزوری خان.
ارسالها: 197
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
15
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
میفرمود: مسافرین محترم، سوهان قم سمت چپ، دستشویی سمت راست. بفرمایید داخل سالن !! گز اصفهان فراموش نشه!!!
اینجا هنوز هستش تو راه با ماشین که پیاده شدم دیدیم-درکت میکنم حمید جان
case:19###