ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
اتفاقا توی ایران خیلی بیشتر تعطیلی داریم
محرم و صفر که هر چی دلت بخواد کارنوال تماشا میکنیم و پلو قیمه میخوریم
تازه ما که توی مشهد هستیم یه عالمه شله قلمکار نذری میزنیم به بدن
عید نوروز هم که 15 روز تعطیلی پیوسته داریم
بین دو ترم هم 10 تا 15 روز تعطیلی
3 یا 4 ماه تعطیلی تابستان
هفت هشت روز هم به مناسبت وفات ها
عید غدیر و قربان و فطر هم روش
روز ملی شدن صنعت نفت و 17 شهریور و 22 بهمن و قص علی هذا
خیلی از مناسبت ها رو هم یادم نیست که خوب اونها هم تعطیلند
بین التعطیلی هم چند تایی داریم
ماه رمضون هم تقریبا نصف روز کار میکنیم
خلاصه وقتی تعطیلی نداریم هم تعطیلیم
واقعا تعطیلیم
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 2,997
موضوعها: 167
تاریخ عضویت: Feb 2009
رتبه:
175
تشکر: 0
14 تشکر در 1 ارسال
به نظرم تاپیک به خاطرات یوگی اصفهانی و دوستان تغییر نام پیدا کنه عالی میشه ( قصد جسارت ندارم آقا معلم ! شیطنت های پشت نیمکته دیگه )
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
با سلام
اکنون که دست به نوشتن شده ام، پنجشنبه،ساعت هفت و نیم شب میزوری و برابر پنج صبح جمعه در ایران است و دوستان داخل ایران تخت تخت بخوابند که ما بیداریم. قبل از هرچیز پیشاپیش عید سعید غدیر خم را به شیعیان عزیز، و جشن بیداری شانزدهم آذر را به دانشجویان گرامی تبریک میگویم.
راستش این چندوقت شدید فکر و جسمم مشغول بوده و نشده که بیشتر خدمت برسم، حالا هم به اجبار اینکه باید مبصر دانشجویان در آزمایشگاه کامپیوتر باشم که جون عمه هاشون،برای امتحانات پایان ترم درس بخوانند، از فرصت استفاده کردم و سعی دارم مطلبی خواندنی(امیدوارم!؟) تقدیم کنم.
همانطور که قبلا ً مختصری عرض کردم، آمدن من وخانواده ام، به علت احتمالات بسیاری که ذکر آن در این فرصت نمیگنجد، به نحوی ناگهانی وبیخبر بود که تا مدتی،بطور دائم، اخبار و تحلیلهای موشکافانه ی !!!؟ همشهریان عزیزم به گوشمان میرسید و دروغتان نگویم، اوایل،بیهوده گوییشان، کمی برایم سخت بود.
البته همانطور که میدانید، از بس اطلاع رسانی در شهر و دیارمن!!! شفاف است، اصلا ً چیزی به نام شایعه وجود ندارد و همه ی گفته های مردم، بخصوص کلام گـُهربار مشد(مشهدی) سکینه، همسایه ی هفتادوچند ساله ی ما، عین سند رسمی ارزش دارد.
از جمله اینکه گفته بودند حمید به کار ماشین شویی مشغول است و البته نه اینکه کار عیب داشته باشد و مرد کسی است که اهل کار باشد، ولی من مانده بودم که از کجا این اخبار به این دقیقی !! را بدست میاوردند؟ جالبتر از آن، گفته بودند من در یک «ماست بندی» ( نه لبنیات فروشی) ، مشغولم.
جهت اطلاع دوستان، در ایران کسانی هستند که فقط به کار تولید، بسته بندی و توزیع ماست ، مشغولند و به این شغل « ماست بندی »میگویند، ولی آنقدر این حرف در اینجا خنده دار است، که ....بماند.
در راستای اینکه حرف آن شایعه سازان عزیز، به زمین نماند، امشب دست به دست عیال جای همگی شما خالی، یک ماست فرد اعلایی درست کردیم که نگو(البته بچه داری هم میشه مشارکت در امر ماست بندی دیگه،نه؟)
برگردم سر موضوع و اینکه ، رسیدگی به امر کودک داری، یکی از اهداف آموزشی شبکه بهداشت در آمریکا(Social Service)است ،بیشتر آمریکاییها(و صد البته دیگران نیز) بعد از اینکه فرزندشان(بخصوص اولین بچه) بدنیا آمد، جهت تشکیل پرونده و شرکت در بعضی کلاسهای آموزشی، به این اداره مراجعه می کنند.
بنا به مقدار در آمد اهل خانه، مخصوصا ً مادر،( چراکه در بیشتر مکاتبات در رابطه با کودک، مادر مسئولیت اصلی را دارد)،نوع بیمه ی درمانی فرزند تعیین میشود و مطمئنا ً هیچ کودکی بدون بیمه نخواهد بود، ولو بصورت رایگان و دولتی. از موارد دیگر ارائه ی کتابچه هایی است آموزشی که هرماهه از طریق پست ارسال میشود و مرحله به مرحله ی رشد کودک و روانشناسی رشد کودک را بصورت بسیار ساده، توضیح داده است.
از آنجاکه بسیاری از والدین و مادران تازه فرزند دار شده، بسیار جوان هستند، وعلاوه بر نداشتن اطلاعات کامل، خودشان نیز به سوء و یا بدی تغذییه دچار هستند و ممکن است از تغذییه ی صحیح کودک نیز غافل شوند، یکی از بهترین برنامه های این نهاد، برنامه ای است غذایی که به «ویک»(ترکیبی از حروف ابتدایی Childبچه Infant نوزاد Woman زن)مشهور است و از دروه ی بارداری شروع میشود.
بدین نحو که مواد غذایی لازم مادر و فرزند، در هر دوره ی زمانی، بصورت لیستی به خانواده داده میشود و او با ارائه ی آن « کـــــــوپــــُـــن » به فروشگاههای مشخص شده ای، تمامی آنها را به رایگان میگیرد و بدینوسیله علاوه بر پس انداز مادی، با داشتن این مواد از مصرف آنها غافل نمیشود. گفتنی است که کوپن(بـُن رایگان) مخصوص مادر، فقط تا یکسال پس از زایمان ارائه میشود ولی لیست غذایی فرزند، چه بسا تا هفت سالگی ادامه پیدا کند.
بهمین علت با خانم دست به کارشدیم تا !!!؟؟؟ نه بابا کی دیگه حوصله ی یه بچه ی دیگه رو داره، منظورم این بود که با شیر کوپنی بچه ، یک ماست مشتی درست کنیم و به به چه سفت، باید با کارد برید!!؟؟ بدو بدو که تموم شد.
ارادتمند همگی ماست بندی حمید از نجبباد میزوری
ارسالها: 25
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
10
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-12-04 ساعت 08:13
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-04 ساعت 08:14 توسط mehspeed.)
آقای حمید با اجازه میزوری رو نمی دونم ولی در کالیفرنیا شما باید جزو خانوادههای کم در آمد باشید تا برای گرفتن این کوپنها که اینجا به نام فود استمپ معروف است واجد شرایط بشوید یعنی باید تمام تاکس دارایی و حساب بانکی و همه انچه در رابطه با مسایل مالی است ارائه می دهند و بعد اونها تصمیم می گیرند در ضمن فقط باید یک ماشین داشته باشند اجاره نشین باشند و کلی شرایط دیگر .........
موفق و پیروز باشید
ارسالها: 39
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
باسلام
و تقديم بهترين آرزوها خدمت حميد عزيز , عرض كنم كه با نبايد زياد به حرف ها و شايعاتي كه در مورد شما تو محله قديمي تون تو ايران(مشد) توجه كنيد و هركاري كه فكر ميكني صحيح است انجام بده.
رشته 6 امتيازي--->ارسال مدارك تشكيل پروند كبك براي سوريه : 2010/8---> دريافت فايل نامبر كبك از دمشق: 2010/10--->
دعوت به مصاحبه : 2011/12---> مصاحبه :2012/02 --->
دريافت فايل نامبر فدرال : 2012/03
مدیکال : ---
پاس ریکوئست: ---
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
mehspeed عزیز با سلام
ممنون از تذکرتان، ولی تا آنجا که من میدانم، این کوپنهای غذایی نیز در این جا به همان شکل که شما میفرمایید وجود دارد. و بیشتر جهت صرف غذای آماده است و افراد با ارئه ی این کوپنهای غذایی(فود استمپ) به رستورانهای خاص، از بین یک سری غداهای خاصی، میتوانند انتخاب و صرف کنند.
امــّا همانطور که در مبحث اصلی عرض کردم، « ویک پروگرام» شامل مواد خام و یا اولیه است از جمله، پنیر، تخم مرغ، شیر،سریال صبحانه،آبمیوه و .... که در چرخه ی غذایی اهمیت فراوان دارند. و صد البته که بسیاری از افراد، حتی اگر هم دارای شرایط استفاده از این کوپن ها باشند، اهمیتی به آن نمیدهند و بخصوص ایرانیان عزیزی که دربند کلاس و آبرو و .... هستند، با ترس از قضاوت دیگران یا اینکه استفاده نمیکنندو یا اینکه حاشا میکنند.
هرچند که ذات عمل مهم است که به تغذییه ی خانواده اهمیت داده میشود و یا حتی، هیچکسی از گرسنگی، به گدایی در جامعه وادار نمیشود. بهر حال باز از توضیح خوبتان ممنونم. پیروز باشید
_________________________________________________________________________________
Xman عزیز
از قدیم هم گفته اند که « در دروازه را میشه بست، اما در دهن مردم را نه » چیزی که هست، انسانهای بسیاری عادت کرده اند، راحت ترین راه گفت و شنود و تبادل اطلاعات را که همان شایعه است؛ برگزیند و بدون هیچ تحقیق، سر راست بگویند: میگند.... و البته تا همین راحت گزینی ماست(به منع دینی آن کاری نداریم) ، همین فرهنگ را خواهیم داشت و تا همین فرهنگ را داشته باشیم، میبینید که یک روز فلان کس را در ماه میبینند و دیگر روز دیگری را یار محرم امام زمان ، و این سلسله همچنان ادامه خواهد داشت تا بخود بیاییم.
شاید باور نکنید که بعضی از هموطنان عزیز ایرانی ام که در آمریکا هستند، از بعضی نوشته های من شکایت دارند که به اصطلاح آنان کلاس آمریکا را پایین میاورم. ولی وقتی خوب باریک بین میشوید، میبینید که ترس از کلاس خودشان است در محیط داخلی ایران.
من نمیدانم که اگر دوستان فرض کنند من دکترای انفورماتیک پیشرفته دارم و یا بی سوادم، چه تاثیری به حال و روز من دارد؟؟ ولی میبینم که چه بسیار افرادی که به شغل شریف پرستاری مشغولند، امــّا در بین فامیل داخل ایران، جرّاح قلب و مغز و اعصاب و ..هستند. امــّا از این کلاس گذاشتن ، چه حاصل ؟ من نمیفهمم.
بهرحال اگر هم از حرف این و آن نالیده ام، نه فقط به خاطر دل خود، بلکه از ضعف فرهنگ جامعه ی خود، شکایت داشته ام، و اتفاقا ً خود را آماده کرده ام که با ذکر اینگونه اطلاعات، صابون فقر و گدایی را نیز به تن خود بمالم، ولی پیشکش اطلاع رسانی به شما عزیزان همدل، که دیگران فقط همزبانند.
بدرود و موفق باشید.
ارسالها: 1,064
موضوعها: 57
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
59
تشکر: 0
2 تشکر در 0 ارسال
ما اینجا هم در ایران یک چیزهایی شبیه به این چیزی که شما گفتید روی کاغذ داریم. اما هم درست اطلاع رسانی نمی شود و هم اینکه مردم کم درآمد ما بیشتر از اینکه از فقر مادی رنج ببرند از فقر فرهنگی رنج می برند و نمی توانند سهم خودشان را از اینگونه طرح ها بگیرند. اگر نه سازمان هایی مثل سازمان بهزیستی، نظام پزشکی و کمیته امداد این گونه خدمات را می دهند.
مثلاً همین درمانگاه های دولتی که در سطح تهران هستند شیرخشک به خانواده های کم درآمد می دهند. فقط متأسفانه در اینجا کاغذ بازی و بروکراسی اداری بسیار خسته کننده و دست و پا گیر است و مانع رسیدن حق به محق می شود.
از طرفی برخی از مسئولین بی وجدان ما خودشان ای گونه کمک ها را که گاهی از خارج هم می رسند (مثلا از یونیسف) بالا می کشند. یک مثال از کار کثیف یک مسئول در فرودگاه مهرآباد در زمان زلزله بم بزنم تا متوجه عمق فاجعه شوید: در آن زمان از کشور های خارجی مقدار زیادی کالای اولیه زندگی به فرودگاه مهرآباد می رسید تا از آنجا با هواپیما به بم برود. یکی از مسولین فرودگاه یک کامیون چادر را به صورت خیلی راحت هاپولی کرد و در بازار آب فرمود. چادر هایی که روی آنها علامت یونیسف داشت. چادرهایی که قرار بود به خانواده هایی که در بیابان سرد بم بی سامان هستند کمک کند. من متأسفم که در کشورم همچنین اتفاق هایی می افتد. اتفاقاتی که اکنون بیشتر در پاکستان و افغنستان می افتد.
ارسالها: 322
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
استاد اجازه! من اتفاقا به اين اطلاعات خيلي احتياج داشتم! اگر چيزهاي ديگه اي هم هست بگين لطفا!
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
ارسالها: 322
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: May 2009
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سوءتعبير نشه! من اون قسمت مربوط به امكانات و احيانا نكات قابل توجه در مورد بچه دارشدن منظورم بود! و گرنه ما وضعمون خوبه !!!!
.
[font=Times New Roman]V[/font] رفتن همیشه رسیدن نیست ... ولی برای رسیدن، باید رفت ...
.
ارسالها: 122
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Sep 2008
رتبه:
16
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-12-06 ساعت 01:13
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-06 ساعت 01:21 توسط pegah.)
بله اینجا خیلی ها هستند که از این امکانات استفاده میکنند. ولی اگر دولت بفهمد که کسی که داره از این امکانات استفاده میکند، براستی کم درامد نیست و یه جورایی به دولت دروغ گفته آنوقت جریمه و دادگاهی داره. این افراد باید ثابت کنند مثلا کار ندارند و یا درامدشون پایینه. غیر از این گردش پولی شون بعد از یک مدت همه چیز را نشون میده. مثلا اگر شما بروید 1 سطل ماست از فروشگاه بخرید، دولت میفهمه! چون از حساب کردیت یا دبیت خرج میکنید و ذولت هم چرخه گردش پولتونو از بانک میخواهد. شاید خنده دار باشه ولی واقعیت داره.
در مورد خانمهای باردار هم اینجا بیمه هایی هست که ماهی 10 دلار باید بپردازید. و شامل همه جور امکانات در دوران بارداری است. اینجا بچه داری زیاد خرج نداره. پدر و مادرها مشکلی از بابت هزینه بچه داری ندارند، مشکلی که دارند مربوط به وقتی میشه که باید برای تربیت و بزرگ کردن بچه و همیطور سرویس دادن به بچه ( کلاس و....) بگذارند. اینجا هم که هم پدر و هم مادرها کار میکنند، واقعا وقت کم میاورند.
لاتاری 2008
شماره پرونده: ***14
مصاحبه: روزهای پایانی ماه آگوست
دریافت ویزا: 13 روز بعد از مصاحبه
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
با سلام و درود
قبل از هرچیز فرارسیدن عید سعید غدیر خم را به شیعیان هموطن تبریک عرض مینایم، و همچنین با رسیدن روز 16 آذر، آرزوی برگزاری یک مراسم پر از بیداری و البته بدون خشونت را برای دانشجویان عزیز از خداوند میطلبم.
چندی است که فضای مهاجرسرا، بخاطر یک سری لج و لجبازی ها، با کمال تاسف به خاکستری گراییده و آرزو میکنم، هرچه زودتر با برقراری آرامش همه جانبه، کمی بیشتر فرصت کنیم با خود بیندیشیم، در زمانه ای که هیچ کس را فریاد رس ایرانیان نیست، چرا ما قدر یکدیگر ندانیم؟
اما در باره ی موضوع:
شاید بارها شنیده باشید که بعضی از مهاجران گرامی از سردی روابط مردم کشوری که در آن زندگی میکنند، مینالند و به زعم خود از مهاجرت ،شکایتها دارند.البته من اعتراف به سختی ها ی مهاجرت دارم، امـّا آیا راهکاری هست که گذر ایام سخت را، راحت تر کرد؟
هرچند در آمریکا به صورت واضحی عیان نیست،مردم اروپا، تجربه های بسیار تلخی(مثل تروریسم و ..) داشته اند که متاسفانه، عامل بیشتر آنها، مردم کشورهای خاورمیانه و مخصوصا ً مهاجران بوده اند، و همین سببی شده است تا بر سردگرایی آنها افزوده شود.(ممکن است بسیاری از شما مدعی باشید که این عین نژادپرستی و بی عدالتی و ..است، اما فراموش نکنید که در کشور گل وبلبل و تمدن چندهزار ساله ی ایران، بیشتر ما نیز چگونه بخاطر بعضی افغانی ها، با عمده ی آنها،هیچ آمد و شدی نداشتیم)
اگر ما این واقعیت را بپذیریم که علاوه بر، فرهنگ غالب اینگونه کشورها، (شاید بهتر است بگویم عادت روحی و رفتاری غالب مردم)، همین ترس آنهاست که باعث سردی مردم خارج میشود؛ آنگاه است که باید با رفتار گرم خود؛ رفت و آمد در بین اجتماعات و کلیساها، شرکت در مکانهای عمومی و ... نه تنها نظر بخشی از آنها را تغییر دهیم، بلکه گذر ایام را برخود، آسان تر کنیم.
قابل ذکر است که بعد از تلاشهای جوانان غیور کشورم، در این مدت اخیر، دید کلی مردم خارج به « مردم واقعی ایران» بسیار تغییر کرده، اما من و شمای ساکن خارج از کشور، چه سهمی در زدودن غبارتلقین رسانه های عمومی از اذهان داشته ایم؟
آیا بجای نشستن در خانه و خمود و بی حوصله شدن، بهتر نیست، با شرکت در جمع یک کلیسا، تاتر، سخنرانی،سینما، گردهم آیی، انجمن خیریه و ...هم به زبان انگلیسی خود کمک کنید؛ هم دوستی تازه پیدا کنید، هم از راهنماییهای آنها استفاده کنید،هم حوصله ی خود را جا آورید ، و همممممم اینکه، با گفتار و رفتار گرم خود، نظر آنها را به ایران وایرانی تغییر دهید؟؟
برای مثال؛من و خانواده ام، امروز توسط یکی از همکارانم، جهت شرکت در کلیسایشان دعوت شدیم و جای همگی خالی چه مراسم باشکوهی که شنیدن سرودخوانی کروه کـُر و موسیقی زیبای پیانو و فلوت و دیدن گل آرایی محیط کلیسا به مناسبت کریسمس و برنامه های بسیار دیگری که ، حسابی روجیه مان را سرحال آورد.
از طرف دیگر بسیاری به آموحته هایمان افزودیم، و ضمن دیدن مراسم غسل تعمید( بـَـب تایزم = شبیه ذکر شهادتین در اسلام) فرزند یکساله اش، گفتگوی خوبی هم با کشیش و دیگران داشتیم، در بین سخنها بود که یکی از حاضران از من سوال کرد که : مگر شما مسلمان نیستید؟ در پاسخ او گفتم که نه تنها دین اسلام هیچ منعی جهت شرکت مسلمانان در جمع مناجات دیگر ادیان ندارد،
بلکه در فرهنگ ایران، حضور با قلب و دل، را لازمه ی یک عبادتی واقعی میداند و حتی در یکی از اشعار عرفانی نابغه ی دوارن صفویه، «شیخ بهایی» آمده است که : مقصود اوست(تویی = خداوند) ، کعبه و بتخانه، بهانه است. و از همه مهمتر همین یعنی گفتگوی تمدنها، سوای گرایش دینی.
خلاصه بماند که در پاسخ یادآوری او که بسیار شنیده است: که دیگر مذاهب در ایران، دچار سخت گیریهای زیادی هستند ، من یکی نتوانستم به جز همان دلیلی که همه میدانید(منافع شخصی تا ...)توجیه دیگری داشته باشم، امــّا گفتگوی ما چنان گــُل کرد که ما را برای صرف قهوه و شیرینی به منزلشان دعوت کردند.
و بهمین شکل ، باز یک دوست و آشنایی تازه،در این دیار غربت، پیدا کردیم و سببی شد تا هنگام گذر از خیابان، با دیدن آنها دستی تکان بدهیم و خدا را شکر کنیم که بهتر از ابتدای آمدنمان است و اکنون آشناهای بیشتر داریم.
باورکنید که بسیاری از ماها، بقول اخوان ثالث« در وطن خویش،غریب(یم)» و باز بقول مولانا آنجه که اهمیت دارد، « همدلی» است و این ویژگی است که من و شما را گردهم آورده تا دل بروی دل یکدیگر گذارده و ضمن احترام به طرف مقابل به او بگوییم ، اگر ما را سر سخن با تونیست؛ از آن است که « همدلی از همزبانی شد،جدا».
میبخشید طولانی شد؛ رادتمند همگی حمید نجف آبادی از ایالت میزوری
ارسالها: 260
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
30
تشکر: 0
11 تشکر در 3 ارسال
خيلي خوب بود حال كردم با قسمت پاسخ هات . . .
دوست عزيز ممنون بخاطر مطرح كردن موضوع به اين مهمي ، اگر امكان دارد ديگر دوستان نيز تجربيات خود را هم بنويسند .
تجربه شکست خیلی بهتر از حسرت خوردن از دست دادن یه موقعیت هستش
نشویل - تنسی : جایی که من زندگی میکنم ، شهری کوچک ، با هزینههای متوسط ، وضعیت کار بد نیست
ارسالها: 32
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
حميد جان واقعاً لذت بردم از نوشتت و طرز فكرت كه نسبت به فرد و جامعه داري
اميدوارم هميشه در روابط اجتماعي كه داري موفق باشي . من يكي آدم كم حرفي هستم و زياد حوصله اجتماعاتي رو ندارم كه به زور توش باشم ولي وقتي ميبينم يك نفر آدم با شخصيت و محترم حتي اگر مخالم هم باشه ولي توي صحبت و بحث منطقي صحبت ميكنه دوست دارم باهاش رابطه داشته باشم .
از اونجايي كه طبق تحقيقاتم در جامعه آمريكا مردم جوري تربيت ميشن كه وقتي راجع موضوعي ميخوان صحبت كنن به نظرات ديگران هم احترام بذارن (برعكس اينجا) واقعاً خوشم مياد كه توي جامعه آمريكا باشم و با همچين آدمهايي رابطه داشته باشم . مخصوصاً اگر چيزه جديدي براي گفتن داشته باشه و از يك فرهنگ ديگه .
به امید دیدار در سرزمین موعود
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
با سلام
چندی پیش با تلفن یکی از دوستان حسابی دلم گرفت، چراکه حامل خبر بدی بود و از پرواز ابدی دوتن از دوستانمان،طی یک حادثه ی تصادف، با خبرم ساخته بود. پس از چندی،باز هوای گریه به سرم زده بود و درمقابل، چشمهایم ناز میکرد و نه اشکی میامد ونه رهایی از این حال خراب در کار بود.
یادم هست که اوایل آمدنمان، با همراهی برادرم و همسرش(دانا) تا شهر مادر زنش، رفتیم و در فرصتی که دست داد، همگی راهی یک کلیسای خانوادگی(معمولا ً دوستانه است و خیلی رسمی و یا در محل مخصوصی برگزار نمیشود)شدیم وآنجا بود که تـنها برادرزن داداشم(الن) را که در نقش کشیش فعالیت میکرد؛ ملاقات کردیم.
در حین مراسم دعا و مناجات، یادی هم داشتند ازیکی از دوستانشان، که به تازگی درگذشته بود و بخشی از مجلس به یادبود او اختصاص داشت، در حینی که یک به یک حاضران، از خاطرات خوب او میگفتند و خنده ای بر لبان دیگران مینشاندند، اگر هم کسی احساسی میشد و گریه ، بر او غلبه میکرد، نه تنها دستمال کاغذی بود که به سرعت به او میرسید، بلکه ابراز محبت دیگران و در آغوش کشیدن و ذکر جمله ای طنز و شوخی، سببی میشد که آن شخص،به حالت عادی برگردد.
این گذشت و گذشت تا اینکه دست تقدیر زد و این تنها برادردانا(الن) طی یک حادثه ی تصادفی درگذشت و هنوز که هنوز است، صدای مادرمـُسـّن او که تلفنی این خبر را منتقل میکرد، در گوشم هست که هرچه او با آرامش ناشی از اطمینان قلبی و سپردن سرنوشت خود و تنها پسر و دخترش به خداوند ، آرام بود، دانا، شوک زده بود که منظورت چیست؟
البته ذهن هرانسانی با شنیدن خبری ناخوش آیند، ابتدا انکار میکند، به این امید که شاید اشتباهی شده و خبر صحت نداشته باشد!!؟ ولی برای من جای سوال اینجا بود که چگونه بیشتر آمریکاییها، با اینگونه اخبار ، به راحتی کنار میایند؟
شاید فکر کنید که بیشتر آن ناشی از سرد بودن و بی تفاوتی آنهاست، امــّا مگر برای یک پدر و مادری، از دست رفتن تنها پسرشان، میتواند امری باشد که نسبت به آن بی تفاوت باشند؟ هرچه با خودم فکر کردم چیزی جز« فرهنگ» را در پذیرش این واقعیت، بصورت منطقی، نیافتم.
وقتی که «فرهنگ»؛ مردم را به زنده پرستی و قدردان یکدیگر بودن در زمان حیات تشویق میکند؛ وقتی که مرگ را یک واقعیتی جسمی میدانند و دنیای پس از آن را ، بقای روح ؛ وقتی بجای وابستگی های متقابل، دلبسته ی یکدیگرند:
آن زمان است که بجای شیون و زاری، مسئله را بطور منطقی میپذیرند و اگر گریه ای هم آمد چه بهتر که باعث تسکین درد و قلب است، و گر هم نیامد که دیگر نیازی نیست به مداح و گروه شیون سـُرا.
برگردم به پاراگراف اوّل، که هرچه با خودم میسنجیدم، متاسف بودنم از درگذشت دوستانم، امری است طبیعی، امــّا چرا من با خود هی کلنجار میرفتم که نکند این چشمان من آتش دوزخ را سزاوارند که بر مصیبت این و آن نمیگرید؟ و باز یادم آمد بر فخر و مباهات یک روضه خوانی که به دیگری میگفت: نبودی که دیشب در مجلسی، پیر و جوان را به گریه انداختم.
و باز یادم آمد به مدّاحی که در مراسم مادر مرحومم ندبه میخواند، آنقدر گفت و گفت و شیون سرایی کرد تا بالاخره این دوبرادر خارج نشین ما را هم، آب کرد.وباز یادم آمد که مردم عادی ، اگر کسی را در مرگ نزدیکانش گریان نبینند ،چه قضاوتها خواهند کرد، و باز یادم آمد که در زمانی نچندان دور، در کشورمان، وجود گروههای گریه کن و شیون سرا، یکی از شغلهای پر درآمد بوده؛ و ....
حالا دوستان عزیز اگر هنوز دلتان نشکسته است ، بفرمایید تا « یه قدم هم بریم صحرای کربلا».چراکه در نوشته ی بعدی ، قصد گزارش دادن یک مراسم خاکسپاری را دارم و بهتر است از همین اینک آماده ی شیون زدن باشید.
ارادتمند همگی حمید از نجف آباد ایالت میزوری