سلام دوستان ، البته می دونم الان برای سابمیت کردن سفرنامه کمی دیر شده ولی به قول خودم این یک وظیفه همگانیست، البته بیش از ده روزه که آماده بود ولی حال ارسالش نبود، امروز داشتم فایل های کامپیوترمو مرتب می کردم که دیدم به هر حال چند روز وقت گذاشتم واسه نوشتنش و شاید توش مطالبی باشه که حداقل به درد بچه های سال های بعد ممکنه بخوره، یه کمی طولانی شده که بخشیش بر میگرده به روحیه شخصی خودم که دوست دارم همه چی رو کامل تعریف کنم و اینکه این سفر نامه زمانی نوشته شده ......مهم نیست بی خیال
شرایط ما: کیس دو نفره من و همسرم که برنده اصلی خودم بود، هر دو آرشیتکت و میزان تحصیلات فوق لیسانس، خودم کار همزمان دولتی و خصوصی دارم و معاف از خدمت سربازی به تبع شغل نظامی پدرم، بدون اسپانسر و با تمکن مالی شخصی(که رقمش بالا بود)
من از خواندن هر یک از سفرنامه های دوستان مختلف در 3 کشوری که مصاحبه ایرانیها در آنجا انجام می گیره نکاتی رو یاد گرفتم و به این دلیل توصیه من به دوستانی که در آینده این مطلب رو می خوانند اینه که حتما سعی کنید در صورت داشتن وقت و علاقه حدالامکان سفرنامه های کشورهای مختلف رو بخونید هر چند که مصاحبه شما در آن کشور نباشد. البته در کنار این موضوع من نظری هم در مورد نحوه گزارش کردن وقایع و اتفاقات هم دارم و آن اینکه به نظر من منتقل کردن جزئیات زیاد مثلا از قبیل نقشه محل مدیکال یا نقشه ساختمان های مرزهای زمینی یا حتی کروکی محل مصاحبه و از این جور چیزا در سفرنامه ها نه تنها کمکی به افراد نمی کنه بلکه اکثرا آنها را سردرگم تر خواهد کرد (مخصوصا برای آنهائی که تجربه سفر خارج از کشور را نداشته اند غولی از این موضوع برایشان درست می کنه)، به نظرم دادن اطلاعات کلی مثل آدرس ها، نحوه رسیدن به محل و آلترناتیو های مختلف و اطلاعاتی از این دست کافی به نظر میرسد و اگر اجازه دهیم افراد کمی هم خودشان درگیر موضوع شوند شاید بد نباشه به نظرم. بنابراین من سعی خواهم کرد به یک سری کلیات اشاره کنم. و شاید این نوشته در آخر ملقمه ای از تجربیات و خاطرات شخصی در کنار یکسری از اطلاعات مربوط به موضوع این سفر باشد ولی هر آنچه که خواهد آمد به نوعی در ارتباط با موضوع نهائی و مهاجرت است.
چرائي و چگونگي
ما در سال های گذشته هیچ وقت به موضوع مهاجرت فکر نکرده بودیم تا که رسیدیم به اون سال مشهور و شد آنچه که نباید میشد، در اون تابستون به خاطر آن مسائل و اتفاقات بدی که افتاد ما در شروع زندگی مشترکمان در زیر یک سقف یک دوره بسیار بدی رو تجربه کردیم و از همین زمان کم کم موضوع مهاجرت ذهن ما رو به خودش مشغول کرد و شروع کردیم به جستجوی روش های مختلف واسه رفتن و اولین چیزی که به ذهنمون رسید همون روش مشهور تحصیلی بود که باید صبر می کردیم تا دوره ارشد همسرم تموم میشد و من از این فرصت استفاده کرده و شروع کردم به تقویت زبان انگلیسی خودم و همچنین تحقیق در مورد دانشگاه های مختلف. در همون دوران بود که توسط یکی از دوستان همسرم که تو لاتری برنده شده بودند ترغیب به ثبت نام در دوره بعدی شدیم که ما اصلا به این موضوع فکر نکرده بودیم، خلاصه برای اولین بار ما ثبت نام کردیم که خورد به ماجرای حذف قرعه کشی که البته ما تو هیچ کدوم برنده نشده بودیم، برای سال بعدش همزمان با ثبت نام، واسه کانادا اقدام کردیم و در مدت زمان کوتاهی علی رغم فشار های زیاد از نظر حجم کارها موفق شدیم پرونده بسیار محکم و بی نقصی درست کنیم که متاسفانه اون کار هم موفقیت آمیز نبود و به علت پر شدن سهمیه ها، پرونده مون در یک روز تعطیل عید توسط پست به دستمون رسید (که متاسفانه ناشی از عدم اطلاع رسانی دقیق و به روز سایت اداره مهاجرت از پر شدن سهمیه شغل مورد نظر بود) ولی خوب مطمئنم خداوند مهربان نمی خواست ما در این راه زیاد ناراحت بشیم و نيمه شبی که چند روز از اعلام نتایج گذشته بود و از سفرکرمان برای یه کنفرانس برگشته بودیم پس از چک کردن سایت در کمال ناباوری در دومین ثبت نام اسممو جزو قبول شدگان دیدم.
شروع امورات پس از قبولي
از روز پس از مشاهده نتايج شروع به جمع آوري اطلاعات كرديم و يكي از اقدامات خوب در اولين قدم مطالعه دقيق خود سايت كي سي سي بود و بعد از آن شروع به پر كردن فرمها و در نهايت پس از 13 روز مدارك را توسط پست آرامكس به كي سي سي ارسال كرديم.
واكسيناسيون
با توجه به اقدام جديد كي سي سي در نحوه دسته بندي كيس ها در آسيا و نظرات افراد مختلف در اين زمينه و اينكه هيچكس نسبت به كارنت شدن كيس ها اطلاع چنداني نداشت لذا ما شروع به تحقيق در مورد واكسن هاي لازم به تزريق كرديم كه در اولين قدم به هلال احمر تبريز مراجعه نموديم و با جواب منفي آنها مبني بر عدم وجود واكسن هپاتيت (براي همسرم چون من قبلا اين واكسن رو تزريق كرده بودم و كارتش رو داشتم) مواجه شديم و طي چند هفته مرتب ما رو بازي ميدادند و سر آخر من از طريقي كه الان دقيقا يادم نيست به مركز بهداشت تبريز ارتباط پيدا كردم و از طريق آنها به يك مركز بهداشتي محلي مراجعه كرديم كه تمامي واكسن هاي ما يه شكل مجاني در اون محل تزريق شد و چون ما هر دومون آبله مرغان گرفته بوديم تست آنتي بادي اون رو هم در آزمايشگاه دانش تبريز انجام داديم با هزينه 52 تومن. همه اينها رو يك خانم بسيار مهربون و مسئوليت پذير در اداره مركزي بهداشت تبريز واقع در ميدان جهاد بدون هيچ هزينه اي وارد كارت زرد بين المللي كرد و من بايد از ايشون و همكاران خوبشون- كه اصلا سيستم برخورد و كمك كردنشون متفاوت با تمامي اداراتيست كه من در ايران برخورد كرده ام- كمال تشكر رو داشته باشم. اينجا تنها اداره اي بوده كه من در مواجهه با آن احساس شخصيت كرده ام. البته متاسفانه در روز هاي آخر منتهي به مصاحبه كه ما تبريز رو به مقصد تهران ترك كرده بوديم يكي از كاربران غير فعال مهاجر سرا پستي در مورد مديكال ابوظبي گذاشتند مبني بر لزوم تزريق واكسن انفولانزا در تابستون از نظر دكتر شوكلا (پزشك معتمد سفارت در كلينيك nmc دوبي) به بهانه اينكه تا شما بريد آمريكا فصل سرد شروع شده، كه ما هم علي رغم ميل باطني خودمون و نظر خانم دكتر طاهرنژاد پاستور تهران اين واكسن رو تزريق كرديم(كه در مواجهه با دكتر شوكلا ايشون به شدت تكذيب كردند و گفتند كه اين نقل قول از ايشون صحت نداره. پس در طول 6 ماه پس از عيد نيازي به تزريق اين واكسن نمي باشد) و مجبور شديم دوباره با پرداخت هزينه كارت زردمونو تو مركز پاستور تهران بازنويسي كنند كه در كل كار بيهوده اي بود به نظرم.
اما واكسن ها:
واكسن mmr : در دو مرحله با فاصله يك ماهه
واكسن td: كه براي بزرگسالان هست كه در ايران مشهور به واكسن ثلاث بالغينه در 3 مرحله، كه دو مرحله آن با فاصله يكماهه تزريق شد و مرحله سومشو تو ايران اعتقادي مبني بر تزريق نيست و شما خواهش بكنيد در فاصله كمي مانده به زمان مصاحبه تان به كارت زردتون وارد كنند. يك موضوع ديگه در مورد كودكان هست كه يكي از دوستان مهاجر سرا از من خواسته بودند كه از دكتر شوكلا سوال كنم و آن اينكه اين واكسن براي كودكان هم لازمه يا نه؟ بهتر ديدم اينم اينجا از قول دكتر شوكلا ذكر كنم كه حتما به درد كيس هاي داراي بچه ميخوره، ما يك واكسن td داريم تو كارت زرد و يك رديف بالائي به اسم TDP كه اين همون td است اما مخصوص بچه هاست كه الان در ايام كودكي به تمامي بچه ها در ايران تزريق و وارد كارت واكسنشون ميشه، پس براي كودكان دلبندتان هيچ واكسن اضافه بر آنچه كه در كارت واكسنش هست لازم نيست مگر در فصول سرد كه همه نياز به تزريق انفولانزا دارند.
واكسن هپاتيت: در سه مرحله با فاصله يك ماه و شش ماه از واكسن اول
واكسن مننژيت: كه اولین واکسنی بود که تزریق کردیم که بعدا متوجه شديم لازم نبود و واكسن آنفولانزا كه توضيحشو گفتم در بالا .
و تيتر بيماري آبله مرغان كه اينو شوخي نكنيد باهاش! متاسفانه در بعضي از پستا مشاهده شد بعضي از دوستان كمتر مسئوليت پذير مهاجرسرا قصد شيطنت داشتند با اين موضوع كه خوشبختانه از طرف مديران آگاه سايت تذكرات لازم رو گرفتند. اگر چنانچه اين بيماري رو نگرفتيد پس بهتره واكسنشو در روند مديكالتون تزريق كنيد كه اين هم به نفع خودتان هست هم دوستان ديگر.
شروع دوره انتظار
همسرم به شدت گرفتار كلاسهاش و امتحان GRE و اپلاي بود و من هم تا حدودي مشغول زبان، سرمون شلوغ بود ولي من ته دلم چرا دروغ بگم با توجه به شماره بالاي پروندمون كمي نگران كه آيا روند كارنت شدن كيس ها ادامه پيدا خواهد كرد؟ خلاصه با دلهره، روزهاي طولاني تا كارنت شدن رو با پيشگوئي هاي دوستان مهاجرسرائي و مخصوصا رضا بيات عزيز طي كرديم كه البته حضور من در اون روز ها بيشتر شبيه به سك سك بود و حضور منظمي تو مهاجر سرا نداشتم. در طي اين مدت همسرم در كنار اپلاي براي چند تا دانشگاه آمريكا براي موقعيتي در دانشگاه ETH zurich هم اقدام كردند كه استاد قبولش كرد و شرايط ما كمي پيچيده تر شد.
استاد ما رو براي مصاحبه و ديدار حضوري به سوئيس دعوت كرد و ما مجبور شديم تو ماه اپريل و در آستانه اعلام كارنتي هاي ماه جون سفري نسبتا طولاني به اروپا داشته باشيم.
پايان انتظار
بالاخره انتظار ما هم به سر آمد و در دهم ماه اپريل در شهر زيباي برلين كارنت شدن خود را جشن گرفتيم، تا آمدن نامه دوم دلهره اينكه كجا ميوفتيم رو داشتم و بالاخره چند روز بعد در شهر زوريخ نامه kcc رو دريافت كردم. من قبل از اعلام كارنتي ماه جون مي خواستم به علت شرايط خاصمون نامه بدم كه سفارت آنكارا واسمون ثابت بمونه يا حداقل در صورت تغيير به ايروان تغيير كند كه به علت گرفتاري زياد در آستانه سفر مذكور امکان تنظيم نامه ميسر نشد و ما بر عكس آنچه كه مي خواستيم سفارتمون به ابوظبي تغيير پيدا كرد و البته من از اين موضوع الان خوشحالم.
پس از بازگشت به ايران كار هاي زيادي اعم از تكميل كارت واكسن، گرفتن نامه تمكن مالي، اقدام براي اخذ ويزا و رزرو هتل و ترجمه يكسري مدارك وجود داشت كه همه آنها را در 3 هفته يا شايد هم كمتر مانده به زمان مصاحبه انجام دادم. در بين اين دو سفر-اروپا و امارات- ما دو سفر چند روزه علمي و كاري به اصفهان و تهران داشتيم و اين سفر ها ما رو بسيار خسته كرده بود.
سفر به امارات
با توجه به فاصله دو ساعتی شهر ابوظبی از دوبی و لزوم حضور در محل مصاحبه در حدود ساعت 8 مهمترین چیزی که ذهن منو به خود مشغول کرده بود موضوع چگونگی حضور در محل بود، اول فکر می کردم که بهتره از اول بریم ابوظبی ولی بعدش با توجه به اینکه دوبی رو هم ندیده بودیم نظرمون عوض شد و تصمیم گرفتیم در مرحله اول تا زمان مصاحبه دو شب در دوبی و یک شب در ابوظبی بمونیم. دلیل این تصمیم دو چیز بیشتر نبود که البته هیچ کدوم از آن دو دلیل استرس نبود! (چنانکه متاسفانه یکی از کاربران محترم و البته کم حضور در سایت که جمع دیدار و صحبت ما تو کل روزایی که اونجا به شکل اتفاقی تو مدیکال و سفارت همدیگرو دیدیم بیشتر از چند دقیقه نبود در یکی از تاپیک ها و در حضور بقیه ما رو متهم به دروغ گوئی از سر استرس کردند که نمی دونم اینا رو چه جوری کشف نمودند الله اعلم!) بگذریم؛ آن دو دلیل یکیش موضوع بیدار شدن بسیار زود از خواب در شب قبل از مصاحبه برای عزیمت به ابوظبی بود، افرادی که در دوبی به شغل ترنسفر و انجام امورات مهمان های ایرانی سفارت مشغولن معمولا برای اینکه سروقت این عزیزان رو به مقصد برسونند مجبور به پیک آپ ایشان در ساعات اولیه صبحند یعنی چیزی در حدود ساعت 4 -5، که این دوستان هم مجبور به بیدار شدن از حداقل 1 ساعت قبل هستند یعنی 3. که من اولا در خودمان چنین توانی را مشاهده نمی کردم و شخصا در این مواقع دچار سردرد میشم، و ثانیا به هم خوردن سر و وضع افراد مخصوصا بانوان گرامی در این فاصله 2 ساعتی دو شهر-که ناچارا با خواب هم همراه خواهد بود-هم از مضرات این زود بیداریست، دلیل دومش هم گرمای بیش از حد هوا در زمان مصاحبه بود، چون دوستانی که صبح از دوبی تشریف می آورند ساعت 6-6:30 جلوی درب سفارت می رسند که مجبور به انتظاری 5/1-2 ساعتی در این مکان هستند که این نیز برای من قابل تحمل نبود، البته دوستان اشاره کرده بودند که فن هایی در محل نشستن افراد موجوده که من نفهمیدم به حرکت در آوردن آن باد گرم چه کمکی به آسایش افراد می کرد به جز عوض کردن سمت شانه کردن مو ها؟!!
و به این ترتیب ما تصمیم به اقامت یک شب قبل از زمان مصاحبه درابوظبی گرفتیم.
روز اول شنبه 15 جون
پرواز ما صبح ساعت 8 از فرودگاه امام به سمت دوبی با ماهان بود. ساعت 4:40 با اتومبیل شخصی از تهران به سمت فرودگاه حرکت کردیم (ما از چند روز قبل با اتومبیل خود از تبریز به تهران آمده بودیم) متاسفانه من در اثر تاریکی هوا و عدم وجود تابلوی راهنما در ورودی اتوبان سعیدی به جای وارد شدن به این اتوبان در سمت چپ، مستقیم به مسیر خود ادامه دادم که باعث شد یک مسیر نیم ساعته رو در بیشتر از 1 ساعت رانندگی کنم و به جای اتوبان فم سر از جاده ساوه در بیارم که خیلی باعث استرس و دل نگرانی شد. صبح با خبرهای خوب پیر.و.ز.ی منت.خ.ب مردم راهی سالن انتظار شدیم و با توجه به اینکه ارز دولتی هم بهمون تعلق نمی گرفت با خیال راحت به کارامون رسیدیم. با توجه به اینکه دیر رسیده بودیم فرودگاه، در ته هواپیما جای گرفتیم. با تاخیر 20 دقیقه ای پرواز انجام گرفت و در کل خوب بود. ساعت حدود 10 به وقت محلی رسیدیم دوبی و پس از انجام تشریفات اداری وارد بخش خروجی شدیم، در ضمن از تفتیش هایی که به اون شدت دوستان در مورد دارو و.... تعریف کرده بودند من چیزی مشاهده نکردم.
چون من فرصت نکرده بودم درهم امارات بخرم، در داخل فرودگاه مجبور به تبدیل پول شدم که نرخ تبدیل در حدود 5 درهم از بیرون گرونتر بود.(100$=360 درهم تو فرودگاه)، یک سیم کارت اتصالات هم از همونجا به مبلغ 40 درهم خریدم و پس از آن به سمت مسیر مترو رهسپار شدیم. خوشبختانه درهای خروجی سالن پرواز های وارد شده به فرودگاه دوبی تا ورودی مترو فاصله بسیار کمی دارند(در مقایسه با برخی فرودگاه های دیگه در حد دوبی) و به راحتی با دنبال کردن تابلوهای بسیار گویای نصب شده در جاهای مناسب سکوی سوار شدن رو پیدا کردیم، در بدو ورود به ایستگاه 2 تا کارت نقره ای خریدم و از ایستگاه ترمینال 1 به سمت ایستگاه جبل علی حرکت کردیم. هتل ما هتل اوریس سنترال مترو بود که من خودم از طریق سایت berimsafar -که باید از نوید عزیز(جزیره) بابت معرفی اون تشکر ویژه کنم- رزرو کرده بودم. هتل دقیقا در قسمت خروجی ایستگاه اینترنت سیتی بود که فاصله نسبتا زیادی با فرودگاه داشت. هتل بسیار خوبی بود هم از منظر شکل و شمایل بیرونی و هم از نظر امکانات، سوئیت بسیار تمیز و مرتب و در عین حال بزرگ و جادار و با تمامی امکانات یک خانه و همراه با صبحانه و اینترنت مجانی در لابی هتل بود. اکثر قریب به اتفاق مسافران غربی و عرب بودند. با توجه به نوع هتل و امکانات موجود برای گرم کردن و حتی پخت غذا، ما برای چند روز غذاهای کنسروی مثل برنج و خورشت های مختلف و سالاد های آماده و مقداری میوه با خود برده بودیم.
تصاویری از هتل
بعد از استقرار در هتل(حوالی 12 ظهر) و کمی استراحت و صرف ناهار ساعت 3 با مترو به سمت کلینیک nmc راه افتادیم، ایستگاه های مترو بسیار گویا و نحوه استفاده از آن ساده است، سیستم مترو دوبی جالب توجه بود، اولا برای هر نفر مجبور به خرید کارت هستید وموقع ورود به ایستگاه باید کارت بزنید و دوباره موقع خروج نیز باید کارت را بر روی دستگاه قرار دهید تا نسبت به تعداد ایستگاه ها پول کم کند، از ما با توجه به دوری از بخش قدیمی شهر بیشترین مبلغ رو به میزان 5.8 درهم کم می کرد ولی خوبیش به این بود که با کارت نقره ای در طول روز هر چقدر هم از مترو استفاده کنید بیشتر از 14 درهم کم نمی کند.
حضور در nmc
کلینیک در قسمت خروجی شماره 3 ایستگاه ابوهیل قرار داره، پس از ورود و معرفی خودمان کارها طبق روال انجام شد و مشکل خاصی پیش نیومد، به نظرم دکتر شوکلا فرد با مزه ای بود مخصوصا وقتی فارسی صحبت می کرد با اون لهجه خنده دارش، من سوالی رو که یکی از کاربران سایت ازم خواسته بود رو پرسیدم و با حوصله کامل پاسخ داد. پس از اتمام کارهای پزشکی در بازگشت از کلینیک چون فاصلمون از مرکز شهر زیاد بود فرصت رو غنیمت شمردیم و با مترو به مجتمع سیتی سنتر دیره سر زدیم و یکی دو ساعتی اونجا بودیم و بعدش برگشتیم هتل.
روز دوم:
صبح برای صبحانه رفتیم رستوران هتل که صبحانه متوسطی بود، با تعریفاتی که از ابن بطوطه شده بود تصمیم گرفته بودیم ببینیمش، بعد از صبحانه با مترو به سمت آنجا حرکت کردیم که سه ایستگاه فاصله داشت، در کل جای بدی نبود، ولی وقتی آدم تصمیمی بر خرید چیزی نداره خیلی حال نمیده گشتن فروشگاه ها، کمی از نظر تخصصی ورانداز و عکاسی کردیم، و چندتا چیز هم به عنوان یادگاری خریدیم و غذایی خوردیم و چون هوای اون روز در مقایسه با روز قبلش گرمتر و شرجی تر بود در حال عرق ریختن بعد از ظهر به هتل برگشتیم، بعد از استراحت و آبتنی در استخر کوچک ولی تمیز هتل عصر به دیدن برج معظم خلیفه و فواره های مشهورش و مرکزتجاری دوبی مال رفتیم، تجربه خوبی بود در کل.
روز سوم و آخر در دبی:
صبح پس از صرف صبحانه با شاتل هتل رفتیم ساحل جمیرا که اونم خوب بود، ولی من تجهیزات دیگه ای جز لباس شنا و حوله نداشتم و کمی اذیت شدم، اگر قصد رفتن به دریا رو دارید، کلاه و عینک شناتون رو و حتما ضد آفتاب و روغن به همراه داشته باشید که مثل من دچار آفتاب سوختگی نشید. قبل از رفتن اتاق ها رو تحویل داده و چمدون هامون رو به بخش امانات هتل سپرده بودیم و بعد از ظهر توسط همون شاتل برگشتیم هتل و چمدون ها رو برداشتیم و با مترو رفتیم ایستگاه الغبیبه که بریم ابوظبی، در ضمن قرار بود که نتایج مدیکال رو هم بگیرم، سکوی اتوبوس های ابوظبی بلافاصله در خروجی ایستگاه متروی الغبیبه قرار گرفته اند، باکرایه نفری 25 درهم با اتوبوس های خنک و بسیار راحت تر از سواری به سوی ابوظبی حرکت کردیم، موقع رفت کولر های اتوبوس بسیار خنک بود و افرادی که از این روش می خواهند استفاده کنند و بچه دارند بهتره یک لباس گرمتر به همراه داشته باشند. مسیر دوبی تا ابوظبی جالب توجه بود، تقریبا تمامی اطراف جاده پوشیده از درختان نخل بود که پر از محصول بودند.ساعت 7 رسیدیم ابوظبی و خوشبختانه در محل پیاده شدن از اتوبوس، هم ایستگاه اتوبوس درون شهری و هم تاکسی هست، هتل ما در نزدیکی منطقه سفارات بود که تمامی سفارتخونه ها در اون منطقه قرار دارند. برای رزرو هتل محل فیزیکی سفارت رو گوگل و از رو نقشه هتل های نزدیک رو پیدا کرده و همون هتل ها رو تو سایت بوکینگ جستجو و با هم مقایسه و در نهایت نزدیکترین و در عین حال مناسبترین گزینه از نظر قیمت رو انتخاب نمودم. اسم هتل، پرمیر این ابوظبی بود که با توجه به کیفیتش از نظر قیمت بسیار مناسب به نظر می آمد. بسیار تمیز و دارای امکانات استخر و جکوزی و سونا و همچنین اینترنت مجانی در اتاق بود.(شبی 40 یورو). پس از چک این و استقرار و استراحت شروع به مرتب کردن مدارک کردم و برای هر کداممون یک پوشه درست کرده و همچنین راجع به بعضی موارد با همسرم همفکری و هماهنگی کردم و شب نسبتا زودتر از روز های قبل خوابیدیم.
در ضمن در راه هتل و بعد اینکه شهر رو دیدم احساس کردم که دوستان چقدر در مورد ابوظبی کم لطفی کردند،(البته از قبل هم در جستجو های اینترنتی تا حدودی پی به این موضوع برده بودم) و همونجا نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم به محض رسیدن به هتل آدرس پستی رو از دوبی به ابوظبی تغییر بدم که در صورت اخذ ویزای یکضرب همونجا بمونیم و اتفاقا بعد اینکه به هتل رسیدیم در تصمیم خود مصمم تر شدم و خوشبختانه همسرم هم با من هم عقیده بود.
سه شنبه روز موعود و روز آخر سفرمون بر اساس برنامه قبلی:
صبح ساعت 7 از خواب بیدار شدیم، فکر کنم موقعی که ما تازه از خواب بیدار شده بودیم مسافرین دوبی یک ساعتی بود که جلوی سفارتخونه منتظر باز شدن درب ها بودند.
با تاکسی از جلوی هتل با 6 درهم رفتیم سفارت، ساعت تقریبا 8 بود، قبل از ما جماعتی منتظر بودند، به محض رسیدن ما درها باز شد و 2 تا 2 تا شروع به هدایت مدعوین به داخل سفارت کردند، من در مقابل گرما بسیار حساس و کم تحمل هستم، لذا لباس ساده ای رو انتخاب کرده بودم، پیرهن آستین کوتاه کتان قهوه ای با 1 شلوار رسمی کتان کرمی و کراوات بژ و قهوه ای که بعد اینکه رسیدم جلوی سفارت دیدم از فرط گرما نمی تونم کراوات رو تحمل کنم و درش آوردم و گذاشتم توی کیفم.
بعد از 15 دقیقه نوبت ما شد که بریم داخل، ساختمون سفارت شب قبلش که به سمت هتل می رفتیم نظرمو جلب کرده بود، الان بهترین وقت بود که به خوبی تماشاش کنم، 1 بنای بسیار متفاوت از تمامی ساختمون های متعلق به سفارت خانه های اطراف خودش، یعنی 1 سر و گردن بالاتر از بقیه با فرمی قابل توجه و متشخص. بنائی با معماری از نوع آمریکائی به معنای واقعی کلمه. و همچنین فضای سبز زیبا و متناسب با اقلیم گرم و شرجی منطقه.
ساختمان سفارت آمریکا
نوبت ما شماره 19 بود. روند کارها بسیار ساده پیش رفت و خوشبختانه هیچ مشکلی نبود، هر از چند گاهی با برخی از هموطنان ایرانی و حتی دوستان هندی هم کلام شدیم و یه رفیق عکاس و هنرمند هندی پیدا کردیم که از اصغر فرهادی تعریف می کرد که پارسال تو سفارتخونه دیده بودتش. خانمی که از ما مدارک رو تحویل گرفت هیچ مدرک اصلی رو به غیر از پاسپورت ازمون نخواست، فقط ترجمه ها و کپی. حتی مدارک تحصیلی همسرمو من یادم رفته بود فارسیشو ببرم و فقط کپی ترجمش بود که چیزی نگفت. من پاسپورت و کپی صفحاتش، ترجمه کارت ملی، شناسنامه، پایان خدمت و آخرین مدرک تحصیلی به همراه نامه تمکن مالی رو تحویل دادم. هنگام تحویل مدارک خانمه ازم در مورد سربازی و شغلم که آیا دولتی هستم یا نه؟ پرسید. که من گفتم به هر حال دانشگاه یک مکان دولتیست ولی من چند واحد درسی دارم که برای تدریس میرم دانشگاه. و دفتر هم دارم که برای خودم کار می کنم.
چند دقیقه ای منتظر بودیم که شمارمونو اعلام کرد، در همون کابین های عمومی یک خانم با ما مصاحبه کرد.
اول قسم، نمی دونم چرا همش لبخند داشتم
دوم: این آقای ماریو کی هست؟ من با زبان چهره و دست: ابرو هامو بالا انداختم، یکی هست که اونجا خونه خودشو اجاره میده، خانمه: پس نمیشناسید من: نه!
سوم: شما سربازی نرفتید، می تونید دلیلشو بگید، من شروع به توضیح کردم که پدرم نظامی بود و ...... این دفعه نوبت او بود که ابروهاشو بالا بندازه، یعنی سر در نیاوردم، منم دیگه پی گیری نکردم.
چهارم: کارتون چیه؟ من: آرشیتکت و همچنین مدرس دانشگاه، از همسرم شما چی؟ ایشون: منم آرشیتکت هستم، خانمه با لبخند شبیه به خنده: پس باهم کار می کنید؟ من: اگر کار باشه حتما چرا که نه
پنجم: کجا می خواهید برید؟ من: ایالت اورگان و شهر پورتلند، چون همسرم برای دکتری اقدام کرده برای دانشگاهش. خانمه: دانشگاه اورگون که تو اوجین هستش! من: نه دوسالش تو کمپوس اوجین هست و دو سال هم پورتلنده! خانمه دوباره: هممم! نمی دونستم! من خونه زندگیم اونجاس هوای وحشتناکی داره!! و من: عه؟! چه جالب! همچنان لبخند بر لب
ششم: کار شما تمومه اینجا! تو سایت پستی اسم نوشتین؟ من در این لحظه بسیار خوشحال جواب دادم بله، (و من خوشحالتر از اینکه دیشب محل سرویس پستی رو از دوبی به ابوظبی تغییرش داده بودم) خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون..ساعت دقیقا 10:30 بود.
نامه تمکن مالی من از بانک تجارت به انگلیسی و مبلغش به دلیلی که هنگام اخذ نامه در اختیار خودم نبود خیلی بیش از حد متعارف شده بود ولی اصلا نگاه نکرد و سوالی هم نپرسید.
بعد از مصاحبه:
من بلیط رو برای یک هفته(از شنبه تا شنبه) رزرو کرده بودم ولی موقع خرید علی رغم میل خودم برگشت رو به سه شنبه تغییر دادم که کار اشتباهی بود، به نظر من از این طرف یعنی رفت از ایران آدم هر چقدر دیرتر بره بهتره، ولی از اون طرف بهتره حداقل یک روز فرجه داشته باشه، چون در این صورت اگر یکضرب بگیره فرصت کافی برای تغییر بلیط موجوده و در غیر این صورت هم فوقش بعد مصاحبه شما یک روز فرصت استراحت بدست آورده اید.
بعد از مصاحبه برگشتیم هتل و برای 2 شب دیگه رزرو اتاقمونو تمدید کردم و بعدش به خانواده و چند نفر از دوستان مهاجر سرا خبر دادم که ویزای یکضرب گرفتیم و بعدش برای شارژ کردن سیم کارت و خرید مایحتاج 2 روز رفتیم فروشگاه کرفور در نزدیکی هتل اونجا با فراهم شدن امکان تماس با ایران با آژانس صحبت کردم که بلیط های برگشت رو تغییرش بدن، که گفت فقط واسه شنبه جا داره با 300 هزار جریمه برای هر نفر، گفتم برای اطمینان بیشتر بر گردم هتل با دفتر ماهان تو دبی تماس بگیرم که مطمئن باشم، که اونا هم نتونستند کمکی بکنند، دوباره که زنگ زدم آژانس ایران گفتن جائی که واسه شنبه بود هم پر شده و الان فقط برای دوشنبه 2 تا جا میده با 100 هزار تومان جریمه برای هر نفر که مجبور بودم حداقل در جهت جلوگیری از ابطال بلیط ها هم که شده قبول کنم، چون دیگه ساعت نزدیکای 4 بعد از ظهر بود که در صورت عدم تغییر تاریخ، بلیط ها نوشو شده و می سوختند.(ساعت حرکت بلیط ما 10 شب بود) بالاخره از این بابت خیالم کمی راحت شد ولی مطمئن بودم که ویزا ها نهایتا تا پنج شنبه به دستمون میرسه و ترجیح دادم در اون لحظه خودمو با فکر کردن به اینکه از پنج شنبه تا دوشنبه می خوام چه کار کنم در دوبی، اذیت نکنم!
روز پنجم- ابوظبی:
استراحت صبحگاهی و آبتنی در استخر هتل و رفتن به مصدر سیتی که دیدن اینو به تمامی افراد که تخصص کاریشون مرتبط با بحث ساختمان و تاسیسات و انرژی هست حتما توصیه اکید می کنم، البته برای افراد دیگر هم که علاقمند به بحث های تکنولوژی و پایداری باشند دیدن اینجا خالی از لطف نیست، این شهرک یا بقول خودشون شهر یک پروژه جدید و بسیار بزرگیه که در دنیا در این وسعت لنگه نداره و بر اساس اصول جدید پایداری (که بر گرفته از معماری سنتی منطقه خلیج فارسه) و کربن صفر توسط معمار توانمند بریتانیائی سر نورمن فاستر طراحی شده که در نگهداری این شهرک از انرژی های فسیلی کمترین استفاده ای نشده است. این هم تصویری از اتومبیل های بدون راننده ای که افراد سوارش میشن و توسط ریل های مغناطیسی به مقصد های مختلف رهنمون می شوند.
این هم تصاویری از تونلی که شبیه به بادگیر عمل می کنه ولی این آب پودر شده همراه با باد طبیعی رو در محوطه پخش می کنه
و این هم ساختمان کتابخونش
در مسیر برگشت هم به مرکز خرید الوحده که خیلی هم بزرگ بود رفتیم که اتفاقا ما سوغاتی هامونو از همین جا خریدیم، همش برند های مشهور و با قیمت مناسب. من که بیشتر از دوبی دوست داشتم اینجا رو، چون هم خلوت تر بود و هم به نظر قیمت ها بهتر.
روز ششم:
بامداد همین روز یعنی 40 ساعت پس از مصاحبه وضعیت پرونده ما تو سایت CEAC آپدیت شد و بعد از آن هم بلافاصله ایمیلی اومد که میگفت پاسپورتتون به امپوست ابوظبی فرستاده شده است. من روز قبل خیلی نمی خواستم به این 4 روز پیش رو تا دوشنبه فکر کنم، ولی واقعا چون کلی کار داشتم و باید بر می گشتم تبریز شروع کردم به فکر کردن، اول به ایرلاین های خارجی که به تهران پرواز داشتند، قیمتاشون سر به فلک می زدن، یک شرکت ایر عربیا هم هست از شارجه که اون هم اصلا پرواز نداشت یا فول بود، چند ساعتی تا صبح خوابیدم و صبح دوباره زنگ زدم به دفتر دوبی ِماهان، من نمی دونستم اونجا هم مثل پرواز های داخل کشور میشه رفت و تو لیست انتظار اسم نوشت، بعد اینکه خانمه پشت تلفن اینو بهم گفت به سرعت برق و باد شروع به جمع کردن وسایل کردیم، (چون قبلش برنامه این بود که ظهر با اتوبوس برگردیم دوبی و قبل رفتن هم هتل رو رزرو کنیم) اتاق رو تحویل دادم، سریع یه تاکسی گفتم صدا کنند که دم در هتل آماده بود، خوبی تاکسی ها در ابوظبی این بود که همه جا رو به خوبی می شناختند و قیمتاشونم بد نبود در کل (ما از تاکسی زیاد استفاده کردیم تو ابوظبی بر عکس دوبی که اصلا سوار تاکسی نشدیم) بدون اینکه آدرس رو بگم بهش فقط گفتم اداره امپوست ابوظبی در منظقه شیخ زاید می خواهیم بریم، گفت می شناسم و دقیقا برد دم درش و بهش گفتم منتظر بمونه، به همسرم سپردم اگر دیر کردم نگران نباشه، اداره مرتبی بود و با سیستم شماره دهی کار می کرد، (فقط کسانی که خودشون می خوان این کار رو انجام بدن متوجه این باشن که اولا موقع ثبت نام تو csc 4 تا مرکز پستی هست تو ابوظبی که شما باید اونی که تو شیخ زاید هست رو انتخاب کنید چون بقیه نسبت به مرکز شهر اصلی دور هستن و ثانیا اونجا که رسیدن برای گرفتن بسته دقت کنند که اونجا دوتا اداره پست هست پیش همدیگه که امپوست ساختمونش کوچکتره و بعد از ساختمون اصلی از خیابان ورودی قرار گرفته و البته تابلو هم داره) خلاصه بعد از مدتی انتظار نوبتم رسید و بعد از کمی شرقی بازی کارمند مربوطه موفق به گرفتن بسته شدم، و خوشحال و خندان از فتح بزرگ رفتم سراغ تاکسی و گفتم بره سمت ترمینال اتوبوس های برون شهری که نزدیک همین جا بود، قبلا تو گوگل محل این دو رو باهم مقایسه کرده بودم. کل کرایه ای که گرفت طبق عدد تاکسیمتر 40 درهم بود که به نظرم قیمت مناسبی بود برای دو کورس راه که حداقل 20-25 دقیقه طول کشید و تقریبا 20-25 دقیقه ای هم منتظر ماند.
در ترمینال صف نسبتا طولانی برای اتوبوس دوبی وجود داشت که ناشی از دیر رسیدن اتوبوس قبلی بود که تو راه مشکلی واسش پیش اومده بود، ولی خوبیش این بود که صف مردان تنها از صف خانواده ها و زن ها جدا بود که این باعث شد در میان غرولند مردان تنها به ما جا برسه و بتونیم سوار شیم. هوا بسیار گرم بود ولی به مدد کولر ها که البته به خوبی مثل آمدن نبود هوای داخل خوب به نظر می آمد، ولی در کل من به علت کم خوابی شب قبلش تو خواب بودم. بالاخره اتوبوس به دوبی رسید و ما هم با عجله با مترو از ایستگاه الغبیبه عازم فرودگاه شدیم، قرار بود ساعت 3:30 بعد از ظهرهواپیمای ماهان پرواز کنه و من از این بابت استرس زیادی داشتم که میرسیم یا نه؟ خلاصه با هول و ولا رسیدیم به سالن پروازهای خروجی، بعد از کمی پرس و جو و یافتن تابلوی بورد پرواز ها تونستیم لاین ماهان رو پیدا کنیم، بله قبل از ما افراد زیادی تو صف بودند، خلاصه اسممونو نوشتیم، و جالب اینکه دقیقا شبیه سیستم داخل ایران بود که فکر کنم فقط خطوط ایران این شکلیه، همون جر وبحث ها و بعضا دعوا های بین مسافرین که ظواهر امر نشون میداد بندگان خدا کارمندای غیر ایرانی هم از این موضوع بسیار در عذاب بودند. افراد عادی که تموم شدن نوبت به لیست انتظار رسید که یکی یکی اسامی رو صدا میزد و عده ای خوشحال و خندان میرفتند جلو و این ادامه داشت تا نفر جلوئی ما، نوبت ما که شد گفت جا پر شد حتی بیزنس کلاس هم، بعد چند دقیقه یکی از خانم هایی که بلیط گرفته بود برگشت و گفت مشکلی پیش اومده که نمی تونه بره و 1 بلیط جور شد که به کار ما نمی اومد، بعد از چند دقیقه یک خانم دیگه اومد که نمی دونم مشکلش چی بود و اون هم نمی تونست بره و دادِ پسر ایرونی که مسئول این کار بود رو در آورد و بدین ترتیب بلیط دوم هم جور شد ولی خوب دیگه خیلی دیر شده بود و فقط بیست دقیقه مونده بود به پرواز که کاری نمی شد کرد و بدین ترتیب منتظر پرواز شب ساعت 10 شدیم. 1 کار ریسکی بود، چون هتل رزرو نکرده بودم و اگر موفق به رفتن نمی شدیم کار کمی سخت میشد. ترجیح دادیم که فعلا به اینا فکر نکنیم و بریم به افتخار تحویل پاسپورتامون یک چیزی بخوریم و جشنی بگیریم، البته از شما چه پنهون خیلی هم گشنه بودیم و پاسپورت ها بهونه بودن :دی
از بین رستوران های مختلف یکی رو انتخاب کردیم (لبنه و زعتر!) و پیتزائی رو سفارش دادیم همراه با مخلفات که خیلی خوش مزه بود انصافا، مزیت فرودگاه دوبی برعکس اکثر فرودگاه های همطراز خودش در آسیا و اروپا اینترنت مجانیش هست، و خوب این باعث می شد کمتر حوصله آدم سر بره، کارمند ایرانی ماهان به ما گفته بود از ساعت هفت عصر دوباره اسامی نوشته خواهد شد ولی نمی دونم چرا با اینکه من تنها فرد باقیمانده از ظهر بودم و کسی غیر از من نبود ولی ندائی در درون من می گفت که اصرار بکنم حتما اسم منو به همکار شیفت شبش بسپاره که یاد داشت کنه، ساعت 7 که شد و عملیات چک این رو شروع کردند کم کم افراد دیگری هم در قسمت لیست انتظار به من اضافه شدند و بنده شروع کردم به توضیح دادن ماجراهای ظهر که من تنها فرد لیست ظهر هستم و فلان و بیسار غافل از اینکه این افراد بسیار حرفه ای و اینکاره اند (طبق گفته خودشون هیچ وقت بلیط تهیه نمی کردند) و حالا دندون تیز کردند که به محض آوردن برگه جهت نوشتن اسامی، برگه رو بگیرند و اسم خودشونو اول از همه بنویسند، و من هم چون در این مواقع اون زرنگی لازم رو ندارم موندم که با این هموطنان چیکار کنم، ومتاسفانه همین اتفاق هم افتاد و دوستان(با عرض پوزش) حمله ور شدن سمت کاغذ که خوشبختانه در کمال ناباوری دیدم کارمند ظهر نامردی نکرده و ما رو به همکارش سپرده بود ، و اسم ما رو خودشون در اول لیست نوشته بودن، خدا رو شکر کردم که مجبور نشدم با این عزیزان دهن به دهن بشم، واقعا جای تاسف داشت، کسانی که تا آوردن برگه اسامی با هم خوش و بش و به ظاهر با محبت با هم صحبت می کردند در طی مدتی که این برگه پر بشه تا لحظه فروش بلیط رفتار هائی از خود نشان دادند که انگار همان آدمای یک ساعت قبل نبودند،(و اینجا بود که به رویه خودم که به هیچ سفر تفریحی با تور نمیرم و با کسی همسفر نمیشم مگر کسانی که از قبل شناخت دارم، اعتقاد راسخ تری پیدا کردم) علی الظاهر پرواز شب مسافر کنسلی نداشت و در نهایت تعجب فقط چهار تا جا داد که ما در دقایق آخر موفق شدیم به عنوان آخرین مسافر ها سوار هواپیما بشیم و در ته ته جای بگیریم.پرواز با تاخیر نیم ساعته انجام گرفت و پذیرائی شام ماهان مثل صبحانه اش خوب بود، حتی بهتر از تجربه های اروپائی مثل کی ال ام و لوفتانزا، ساعت 1 بامداد به وقت تهران هواپیما به زمین نشست و بعد از انجام مراحل اداری خارج شدیم و به سمت منزل راه افتادیم. در مسیر برگشت به تهران داشتم به ماجرای آمدن به فرودگاه فکر می کردم که چه جوری یک مسیر کوتاه رو اونقدر راه رفتم. به هر حال اونم تجربه ای بود.
پاورقی:
هزینه های سفر ما در مقایسه با دوستانی که قبلا به این سفر آمدند و شرایطشون مثل ما بود به نظرم خیلی پائین تر بود، ما هزینه ای که برای سفر ابوظبی از اول تا اخذ ویزا ها در امپوست ابوظبی پرداخت کردیم چیزی در حدود 200 درهم بود که شامل 15 درهم هزینه مترو از هتل دوبی تا الغبیبه، 100 درهم کرایه اتوبوس جهت دو نفر برای رفت و برگشت به ابوظبی و دوبی ، 15 درهم کرایه از ترمینال ابوظبی تا هتل، 12 درهم کرایه تاکسی از هتل تا سفارت و برگشت به هتل، 40 درهم کرایه تاکسی روز آخر برای رفتن به اداره پست و سپس به ترمینال ابوظبی، و 10 درهم هم کرایه مترو در دبی از الغبیبه تا فرودگاه شد. البته مابه التفاوت هزینه ارزانتر هتل بوظبی نسبت به دبی هم بود و به علاوه گشت و گذاری که ما در ابوظبی کردیم ودیدن یک شهر جدید که خودش کلی ارزش مادی و معنوی داشت. وقتی مقایسه کردم با هزینه ای که برخی دوستان تعریف کردند مثل 400 درهم برای اخذ پاسپورتها و نفری 100-150 درهم هزینه رفت و آمد به ابوظبی، مبلغ هزینه کرد ما کمتر از یک سوم بود. لذا من به دوستانی که امسال و یا در دوره های بعدی در ابوظبی مصاحبه دارند و یا خواهند داشت توصیه می کنم اگر کفه اخذ ویزای یکضرب حتی به میزان کمی سنگین تر باشد حتما بلیط برگشت خود را برای دو روز بعد از مصاحبه رزرو کنید و حتما یک شب قبل از مصاحبه به ابوظبی تشریف ببرید و دو روز بعدی رو هم در صورت اخذ وبزای یکضرب در ابوظبی بمانید و هتلی رو هم که بدین منظور من در ابوظبی پیشنهاد می کنم هتل
Premier inn Abu Dhabi Capital Center هست که هم نزدیک سفارته و هم تمیز و هم قیمتش بسیار مناسبه، در ضمن مطمئن باشید کلی جای خوب و قشنگ هست که اصلا امکان دیدن همه آنها در این دو روز برایتان مقدور نخواهد بود. در مورد جاهای دیدنی ابوظبی میشه به مراکز خرید بزرگ و مدرن شهر مثل الوحده و المشرف و مارینا و..، فِراری ورلد که خیلی قشنگه و بزرگترین پارک سرپوشیده دنیاست، پارک آبی، آثار معماری متنوع و در نهایت خود شهر که جای دیدنی و زیبائیست اشاره کرد. پس نگران نحوه پر کردن دو روز خود در ابوظبی نباشید. و در نهایت در عین حالی که خودتان بی منت دیگران و بدون اینکه نگرانی داشته باشید کارهایتان را انجام داده اید از اینکه هم هزینه کمتری را پرداخت کرده و هم اینکه یک شهر جدید و تازه رو دیده و تجربه نوئی را اندوخته اید به خود خواهید بالید و ان شاءالله در سفر بزرگتر بعدی اعتماد به نفس بیشتری خواهید داشت.
با آرزوی موفقیت برای همه عزیزان