ارسالها: 65
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان من الان 3 روزه آ«کارا هستم و واقعا اینجا داره خوش میگذره 2 روز پیش با تور لیدرمون رفتم کارای دکتر رو انجام دادم که جوابش هم فردا میاد .روز اول و دوم رفتیم کنسرت ها که بد نبود ولی دیروز رفتیم قونیه رو دیدیم که عالی بود آرامگاه مولانا و رقص سما رو هم دیدیم که واقعا به من که خوش گذشت .راستی ذوستان اینجا خیلی سرده اگه دارین میاین حتما لباس گرم بیارین دیروز که برف اومد .من سه شنبه مصاحبه دارم تا حالا یه زن و شوهر رو دیدم که صورتی گرفتن .یه خانواده هم تو تورمون هستن که چهار شنبه مصاحبه دارن.برای همه ی دوستان آرزوی موفقیت بسیار میکنم راستی ما هتل رادیسون هستیم نمیدونم چرا کسی از دوستان اصلا اینجا نمیان ولی خیلی هتل خوبیه .فعلا تا بعد
کیس : **44
ارسالها: 32
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2012
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-03-26 ساعت 10:18
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-03-26 ساعت 13:20 توسط Saeedv13.)
سلام
دوشنبه رفتیم سفارت اولین نفری که مدارک اولیه ما رو دید وقتی دید مدارک فرزندمون هم هست گفت: ایشون اسمشون نبوده ؟ و ... در انتها گفت که احتمالا کنسول می خواد بچه رو ببینه و این جوری نمیشه ....اصل مدارک لازم (شناسنامه -کارت ملی- مدرک تحصیلی فرد برنده- ثبت نام ptt- - سند ازدواج و ...) رو گرفت و شماره ای داد و رفتیم مرحله بعد ...خانم بد اخلاقی که هم زمان با انجام کار ما گویا داشت با قی مانده صبحانشو می خورد ترجمه مدارک و فرمهای مربوطه رو از ما گرفت اصل مدارک مالی و سایر مدارک رو هم همینطور (( جالب بود که علیرغم اینکه هنگام دادن شماره خواسته بودیم زبان مصاحبه فارسی باشد این خانم کلا با ما انگلیسی صحبت کرد )) ... بعد از اینکه که موضوع فرزندمون رو گفتیم مدارکش رو خواست ابتدا که مثل نفر قبلی حرفهای نا امید کننده زد اما بعد از نشون دادن مدارک پزشکی گفت بچه رو کی می تونید بیارید .ما گفتیم 3 ماه دیگه . اون با جدیت گفت تاریخ روز رو بگید... ما هم زمانی رو اعلام کردیم و اون پذیرفت و گفت اون تاریخ با بچه بیایید بعد اعلام کرد بشنیید .........مرحله بعد ما رو خواست و پرینت تعیین شدن زمان مصاحبه جدید رو بهمون داد و بعد رفتیم مرحله بعد که آخرین مرحله بود مصاحبه با کسی که از ما چند سوالی پرسید : کجا کار می کنید و .... ( تمام سوالات همونی بود که تو مهاجر سرا دوستان گفته بودند ) حدودا 4 سوال پرسید و گفت مراحل اداری تون در جریان است تا 2 ماه دیگه بررسی می شه و ...خلاصه برگه صورتی رو دستمون داد ما 2 سوال پرسیدیم:
1. مدارکی گفته بودید بیاریم اما تو هیچ مرحله همکاراتون از ما اونها رو نخواستن آیا لازم است اونها رو بدم؟ افسر خواست مدارک رو نشونش بدم و پس از دیدن اونها رو نگه داشت.
2.گفتم ممکن است 3 ماه دیگه که با فرزندمون میاییم همون موقع پرونده ما بررسی شده باشد و جواب رو بدین و ما دفعه بعدی دوباره نیاییم آنکارا؟ افسر گفت دفعه بعد با بچه بیایین و ویزا رو بگیرین !!!!!! البته فکر می کنم چون 100% فارسی رو مسلط نبود اینو نگفت که اگه چک شدین و مشکلی نداشتین : دی
خوشحال از اینکه مدارکمون رو گرفتن و مراحل چک شدن ما شروع شده از سفارت اومدیم بیروم( سربازی رفته بودم و مطمین بودم حداکث برگه صورتی می گیرم نه سفید مخصوصا که نی نی هم همرام نبود چرا که می تونستند نقص مدارک بزنند و کلا مراحل چک شدن ما روو بعد از دیدن نی نی شروع کنند که هم از نظر زمانی خیلی نزدیک می شد به روز های آخر و هم بابت هزینه این سفر واقعا دلم می سوخت .........در هر صورت از همه دوستان بابت کمک و راهنمایی در طول این مسیر ممنون مسیری که گرچه هنوز تمام نشده و نیاز به کمک شما رو هنوز دارم.
Case :2013AS30XX
تعداد کیس : 2نفر (من و همسرم)+نی نی که بعدا اضافه شد
تاریخ مصاحبه اول (بدون نی نی):March 25 , 2013 آنکارا
تاریخ مصاحبه دوم (بردن نی نی ) :Jun 3 , 2013 آنکارا
برگه صورتی در مصاحبه اول
کلیر :16 September
تحویل پاس به سفارت :24 September
ویزا :
ارسالها: 95
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
18
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام، سال نو بر همه مبارک
نوبت سفرنامه خانواده ما شد. خوشبختانه همه جزئیات سفر همانند همان نکاتی است که دوستان در تاپیک های قبلی آورده اند ولی بعنوان تجربه شخصی و تاکید بر صحت گفته دوستان مطالب مختصر زیر را مجدداً اعلام می کنم.
رزرو بلیط و هتل از تهران صورت گرفت . پرواز مستقیم با ترکیش ایر به آنکارا صبح سه شنبه 19 مارچ 2013 . هتل هم آنکارا پلازا.
از فرودگاه تا میدان کیزیلای با اتوبوس های EGGO442 خیلی راحت و مناسب بود. از ایستگاه اتوبوس با تاکسی به هتل آنکارا پلازا و بعد گذاشتن چمدان ها به صورت امانی در هتل و پیاده رفتیم تا مرکز پزشکی دکتر اونگان. فرآیند پذیرش بسیار ساده و راحت بود ( لطفاً با هیچ گونه پیش فرض منفی به اونجا وارد نشوید). پرداخت پول برای آزمایش خون و عکس قفسه سینه به مبلغ 47.5 دلار برای هر نفر بزرگسال و اصلاً کاری با دختر کوچکمان نداشتند. بعد از عکس و گرفتن خون گفتند برید عصر مراجعه نمائید. عصر رفتیم پیش دکتر . به نظر من دکتر خوبی بود و بعد از اینکه پیش فرض های منفی راجع به اون را کنار گذاشتم راحتتر بودم. برای من و همسرم هیچ گونه واکسنی نزد و برای دخترمان همانطور که پیش بینی می کردیم واکسن آبله مرغان و تست مخصوص سل را انجام داد. دخترمان یک کمی ترسیده بود به دکتر گفتم و اونم گفت بچه را بغل کن و خودش هم آومد نشست کنار ما و شروع کرد به شکلک درآوردن و با سوزن انسولین و خیلی ظریف و تمیز واکس را زد و تست سل را هم انجام داد و روی دست دخترمون هم نقاشی کشید و مارا فرستاد صندوق. ویزیت دکتر شده نفری 100 دلار و 120 دلار هم برای انجام آزمایشات و واکسن گرفت. و گفت برای جمعه مراجعه نمائید.
هتل آنکار پلازا خیلی تمیز و خوب بود و هیچ مشکلی ندارد ( با تشکر از راهنمائی مامان سایه) و به مطب دکتر، سفارت و مراکز دیدنی نزدیک است.
بقیه روزها را گشتیم و یا به خاطر سردی هوا در هتل ماندیم . غذا های ترکی بد نیستند و به ذائقه ما خوش میآیند و بقیه برندهای معروف هم که هستند و ملالی از بابت اکمله و اشربه ندارید.
روز دوشنبه 25 مارچ رفتیم گیت شماره 4 سفارت آمریکا تا ساعت 8:40 بیرون بودیم و خلاصه اول کار ترکها را راه انداختند و آخر از همه اعلام کرد گرین کارتی ها.
نکته هیچ گونه موبایل،ساک و دوربین، کیف دستی و.. همراه خودتون نبرید که اجازه نمی دهند ببرید داخل .ما و بقیه اونهائی که می دونستند تمام مدارکمون را داخل پوشه ها و پوشه ها را داخل یک کیسه خرید قرار داده بودیم و یکی دو خانوداه که نمی دونستند مجبور شدند کیف ها را بدهند به کیوسک بیرون سفارت به همراه 5 لیر حق الزحمه.
هرچی دوستان در تاپیک های قبلی گفته بودند آقا اصلاً تصور و نگرانی بابت روز مصاحبه و فضای اون نداشته باشید ما تو رگمان نرفت ولی باور کنید که هیچ خبری نبود و آنقدر همه چیزساده و مسخره بر گذار شد که باور کردشن یکخورده سخت است.
رفتیم داخل یک خانم تمام مدارکی که می خواست را می گرفت و یک شماره داد و گفت بنشینید بعد شماره ما رو باجه 11 یا 12 خوند قسمت تکمیل مدارک ناقص (گفتیم بدبخت شدیم) یک خانومی اومد گفت پرینت حساب بانکی تون اصلی است کپی ندارید که جایگرین کنیم گفتیم نه بابا مال خودتون ما یک نسخه اصل دیگه هم داریم گفت یکدونه عکس هم اضافی دادید و پس داد و بعد دینگ دوباره اعلام شد بریم انگشت نگاری و بعد دینگ دوباره صندوق و نفری 330 دلار ناقابل و دست آخر دینگ مصاحبه باجه 6 . بدون هیچ گونه تشریفاتی یارو سرپا از ما پرسید قسم بخورید بعد از خانومم که برندهاصلی در خصوص کارش پرسید و بعد از من پرسید کجا کار می کنم بعد پرسید سربازی کارت چی بوده گفتم کار دفتر بعد گفت همه چیز عالی و فقط یک پروسه اداری 2 ماهه داره و یک برگه صورتی داد به ما و گفت از توی سایت چک کنین.
هاج و واج مانده بودیم که مصاحبه تمام شد گفت بلی و و ماهم رفتیم. بابا اصلاً نگران نباشید اگر نقص مدرک داشته باشید همانجا تکمیل می کنید اگر اشتباه در فرم داشته باشید همانجا فرم جدید پر می کنید و .. به همین سادگی.
اونجا 5 خانواده دیگر ایرانی هم بودند که 3 گروهشان قبل از ما مصاحبه داشتند چون خیلی بدون شور و حال سالن رو ترک کردند فکر کنم به آنها هم برگه صورتی چک داده است.
جمع بندی: بعد از مصاحبه یک باری از دوش آدم برداشته می شه و بقیه اش دست ما نیست و هرچه پیش آید خوش آید.
ورودی نیمه نوامبر 2013 ، ایرواین کالیفرنیا
ارسالها: 282
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2012
رتبه:
54
تشکر: 1
0 تشکر در 0 ارسال
2013-03-31 ساعت 16:09
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-01 ساعت 02:03 توسط shatsi.)
قسمت اول:
سفرنامه شیخنا و مولانا SHATSI حفظه...عنه
آن پوشنده شلوار لی ...آن جوینده شانس.... آن ملبس به لباس ...آن در منتظرسرای مکنده سماق ...آن آشنا به چماق.....شیخنا و مولانا SHATSI سفید جامه بود و اسپورت الجامه بود........نقل است که ایشان سفری به دیار غربت داشته و اندوخته ای دارند پس ما از ایشان شرح حال پرسیدم ...روایت کردند:
با سلام به دوستان خوب و نازنینم ، با اینکه ما (یعنی و من و همسرم ) هم کلیرنس خوردیم ...ای بابا لو دادم که و الان هم توی منتظرسرای حاج افشین جا خوش کردیم ...(البته خونه امید همه کلیرنسیهاست).....بنا به وظیفه و حقی که برگردن ماست و پیشینیان این محفل و قدما همیشه ما جدیدترها رو به رعایت فاصله نه ببخشید به خاطره نویسی برای عبرت آیندگان توصیه می نمودند و از طرفی دوستان خوبم منجمله KOUROSHAVIN عزیز اقدام به این کار نمودند ، من هم تشویق شدم که این رسالت رو به سیدخندان یا سرانجام برسونم...
و اما بعد ..........
داستان از اونجا شروع شد که بنده از باب کار اداری و نظم و انظباتی که از این شغل ناخواسته کسب کردم ، تمامی مدارک و اسنادم رو همیشه هم روی PC و هم روی فلش همیشه همراه دارم ، به همین علت هم حدود 4 ماه پیش وقتی یک جایی خوندم که ثبت نام 2014 لاتاری تموم شده با خودم گفتم ای بابا راستی امسال هم بریم برای چندمین بار ثبت نام کنیم ، همه چیز هم آمادست فقط باید COPYو PASTE کنیم ، خلاصه وارد سایت ثبت نام که همه آشنا هستن شدیم و دیدیم ای بابا وقتش تموم شده ، اومدم بیام بیرون که یکهو دیدم پرینت PDF که 2011 اکتبر برای ثبت نام گرفته بودم هم بغل عکس مربوط به لاتاری قاطی مدارک هست خلاصه گفتم بزار بزنم ردی امسالمون مثل سالای پیش ببینیم حداقل ، خلاصه اول مال خودمو زدم و ردیمو دیدم، بعد گفتم این خانمون که تو شوهر شانس آوورده احتمال داره اینجا هم شانس باهاش باشه ، خلاصه تق تق زدم و یه لحظه دیدم صفحه یک جور دیگه ای شد اول گفتم ای بابا باز این اینترنت اداره ما قطع شد، بعد باز نیگا کردم دیدم نه بابا قطع شده باشه که بارکد نمیزنه !!! القصه همت کردم شروع کردم به خوندن و خلاصه همه می دونن که نوشته بود به فلان جا مراجعه کنید و CASE NUMBER فلان هست و اینا....خلاصه اول زنگ زدم خونه و به خانمم گفتم ، راستی پول سوپری محلو دادی من دیشب نداده بودم و خلاصه در خصوص دانشگاه و همه چی حرف زدیم بعد که میخواستم گوشی رو بزارم گفتم آره راستی Lottory هم برنده شدیا ....خدا فظ ...تق.....بعد 2 دقیقه خانم ما دوباره زنگ زد گفت آخر صحبتات چی گفتی ، گفتم هیچی گفتم شام چی داریم ....؟.....گفت نه اون یکی که گفتی چی چی بود....گفت آهان اونو میگی مسئله مهمی نبود لاتاری برنده شدی.....اما شایدم برنده نشدی.....حالا ما یه چیزایی دیدم شاید راست نباشه......بعد خدافظ ارباب رجوع اومد....خدافظ تق.......خلاصه من یک 1 ساعتی تو شک و شبهه و اینی که با خودم میگفتم مگه ممکنه....آخه مگه میشه...به همین راحتی نیست .....خلاصه گفتم خوب مگه برنده شدن چطوریه پس......خلاصه باز زنگ زدم بانو و گفتم به داداش هادی گلت بگو بزنه تو سایت ببینه همین که من میبینم اونم میبینه یا نه...خلاصه .....بعد چند دقیقه دیدم زنگ زده خانمم صداشم میلرزه میگه محمد بابا مثل اینکه واقعی هست.....خلاصه از این جا دیگه شروع شد ..... اول از همه به داییم که سویس هست و یکی از دوستام که تمام فامیلش ....ایالات متحده هستند زنگ زدم و هر کدوم شروع کردن اطلاعاتی کسب کردن و خودم هم شروع به جستجو تو نت کردم که همون روز اول با مهاجر سرا آشنا شدم.....القصه.....من با چیزای که تو مهاجر سرا خوندم فهمیدم که دیر شده و تقریباً ما تایمی برای ارسال مدارک با پست نداریم ، از طرفی هم اونموقع که من مهاجر سرا رو خوندم فکر کنم غیر از 1 نفر کسی مدارک اولیشو با email نفرستاده بود خلاصه با mail ای که به kcc زدم فهمیدم که email هم میشه زد برای ارسال مدارک ، به همین منظور فرمها رو با adobe acrobat پر کردم و با ادیتورش بالای همه صفحات رو هم کیس نامبرمو تایپ کردم ، عکس رو هم با همون مشخصات که عکس فیزیکی داره فقط بصورت فایل الکترونیکی ضمیمه کردم و یک متنی هم نوشتم که آره آقا یا خانم kcc ، اسم بنده (از زبون خانومم) که در موقع ثبت نام به صورت Masome اومده با اسم تایپ شده درون پاسپورت که Masoumeh هست فرق میکنه و به وسیله این نامه اصلاح میشود ، خلاصه همه رو فرستادیم و قبل و بعد کارنت شدن هم 2 بار دیگه یک بار برای تصحیح محل های تحصیل بانو و یک بار هم برای اضافه کردن آدرس در ایالات متحده به kcc نامه زدیم، که همشون هم در پرونده ما اعمل شده بود ، بعد از انتظار کارنت شدن و مکافاتی که برای جمع کردن پول سفر ترکیه (آنکارا) داشتیم چون جمع 12 ملیون حدوداً برای 2 نفر برای من کارمند در عرض چند ماه کم کار سختی بود از طرفی هم درسته که برندگان لاتاری تقریبا اگر حساب کنید نسبت به بقیه مهاجرین، مجانی میرن، اما مطمئناً همین مقدار هم برای خیلی از ما جمع و جور کردنش خیلی مشکله و من هم احتمال میدم خود سفارت هم با توجه به این موضوع رقم دریافتی رو به نفری 330 دلار از بالای 800 دلار کاهش داده ، از طرفی برای ما ( یعنی من و همسر جان و دوستانی مثل ما و با تاریخ مصاحبه ما ) چند تا تقریباً بدشانسی هم بوجود اومد 1- گرونی بیش ازاندازه دلار که من 4000 تومن هم دقیقاً دلار خرید کردم، که امروز یعنی 11 فروردین دلار 3430 هست قیمتش ، 2- گرونی بیش از اندازه پرواز تهران – آنکارا چون مترادف شده بود با شب عید و گرونی الکی پرواز که همه از ماهان تا ترکیش و... اینا همه بالای 1 ملیون برای هر نفر قیمت میدادن در صورتیکه پرواز ما رفت و برگشت حدود نصف خالی بود ، البته من تقریباً یک ماه و نیم قبل پروار با قیمت 8435000 تومان از ایران ایر خرید کردم برای هر نفر (رفت و برگشت) ، 3- مقارن بودن روز و تقریباً ساعت مصاحبه یعنی 20 march با روز و ساعت تحویل سال نو که ما وقتی از سفارت و مصاحبه اومدیم بیرون و رفتیم هتل به فاصله کوتاهی تحویل سال شد ...البته این از خوش شانسی هم میتونه باشه ....ولی کلاً مسافرت شب عید هزینه های ما رو افزایش داد .....بگذریم ما 5 بعداظهر 17march از فرودگاه امام ساعت 17 پریدیم و با اختلاف ساعت یک و نیم ساعتی اینجا (تهران-عباس آباد) و آنکارا که ترکیه عقب تر هست و الان شده با جلو کشیدن ساعتها 2 و نیم ساعت ، به ساعت اونجا 16 از طیاره خارج شدیم ....
ادامه دارد....
قسمت دوم:
از اینجا به بعد بهتره به کسایی که هنوز نرفتن مصاحبه عرض کنم ، خیلی از بچه ها مثل افشین، مامان سایه ، عمو سعید و در آخر KOUROSHAVIN عزیز و در سالهای گذشته سفرنامه های مبسوط نوشتن که اگه بشه ازشون استفاده بکنین حتی میدونین از سالن ترانزیت تا اتوبوسای اگو 442 چند قدم باید راه برین.....باور کنین با اینکه من آنکارا با همسر جان بار اول بود میرفتیم اما سفرنامه دوستان بسیار بسیار به ما کمک کرد و انگار چند سال اونجاییم ، جالبه من همین الان نمیدونم که فرودگاه امام اصلن اتوبوس برای تهران داره یا نه ؟.....یا حتی نمیدوم چه خطی به فرودگاه میره ....(با اینکه بچه تهرونم و کلی ادعا دارم که حداقل جاهای قدیمیه تهرونو میشناسم) ، الا ایحال از هواپیما که پیاده شدیم هوا 20 درجه سرد شد، فکر کنین از تهران با آستین کوتاه اومده بودیم و اونجا ای بابا هوا برف و بوران بود خلاصه من سوئیشرت و خانمم کاپشنشو تنش کرد و رفتیم دم در فرودگاه و اتوبوسای اگو رو سوار شدیم و از ترمینال آشتی رد شدیم و حدود 1 ساعت و ربع بعد میدون کیزیل آی بودیم که با ترجمه خانمم که استانبولی کاملاً مسلطه و این مسلط بودنش اصلاً به خاطر دیدن سریال های عشق ممنوع و kuzy guny و kurtlar vadisi و اینا نیست میشود میدون هلال احمر یا همون قرص ماه درخشان ، رسیدیم و با راهنمایی سفرنامه ها و یکی از دوستان مهاجرسرا که قبلاً به هتل اتپ بلوار اومده بود و با ایمیل راهنمایی کرده بود تو اون سرما خیلی زود هتل رو پیدا کردیم ، وقتی رسیدیم هتل یک سوپروایزری داره هتل به اسم Bilgim bey که قبلاً خانم بنده که اگه نبودن حتماً تو این سفر خیلی جاها کار پیش نمیرفت باهاشون تلفنی صحبت کرده بودن و مرد بسیار خوبی بود ما رو شناخت از این به بعد هم هرکس این سفرنامه رو در چهارچوب مهاجرسرا میخونه میتونه خودشو به عنوان یکی از دوستان ما masoumeh)) نام خانم بنده که اونجا ما رو میشناسن معرفی کنه به ایشون و ازش چای مجانی اتاق خوب و .....بخواد و ایشون هم قول داده که کمک کنه ....( آدم باید نفعش هم به بقیه دوستاش برسه) وسایلو که گذشتیم تو اومدیم بیرون که ببینیم اوضاع از چه قراره دیدم ای بابا عجب هوا سرده دم هتل دیدم یک عزیزی با شلوار اسپورت و موی کمابیش سفیدی که معلوم بود بخاط پیری نبود و بخاط خوش تیپی بود با چهره ای واقعاً دلنشین حدود 39 سال دم در وایستاده ، من یک لحظه داشتم رد میشدم که هر دو در آن واحد انگار احساس کردیم هر دو ایرونی هستیم و سلام دادیم ، بعد من گفتم خدایا KOUROSHAVIN قرار بود زودتر از ما بیاد همین سن و سالم داره با اینکه من اصلاً ندیده بودمش ولی گفتم شما کوروشی ؟ ...ایشون هم گفت آره چطور و بعله ....دوستان همدیگه رو پیدا کردن اونجا هم اکیداً پیشنهاد میکنم با بقیه ایرونیها سعی کنیم ارتباط برقرار کنیم نهایت اگر خوشمون نیومد رابطه رو قطع میکنیم ولی در کل تا ما بیاییم بفهمیم باید کجا چی بخوریم و کی صرافی بازه و اینجا کجاست دیدیم بنده خدا کوروش دست ما رو گرفت و برداشت برد سر خیابون رستوران و خلاصه گفت بگیر این 50 لیر پولو و خلاصه از همون شب به ما لطف داشت ....اینو میگم که بگم بابا همه ما ایرونیها هم اهل سوء استفاده نیستیم بعضی ها هنوز 3 دقیقه نشده مثل KOUROSHAVIN به طرف برای رفع مشکل پول هم میدن و خیلی ها هم مثل ما اهل سوء استفاده نیستن و نه تنها سعی میکنن جبران کنن بلکه طرف رو هم خدای نکرده به غلط کردن نمی اندازن.....خلاصه ما ایرونی ها هم باید یک کم بیشتر هوای همو داشته باشین، تو این سفر همونطور که کوروش عزیز کمک ما کرد من هم در چند نوبت به بقیه کمک کردم و این ترویج فرهنگ کمک به هم نوع رو به نظرم باید ما خیلی شفاف ترویج کنیم ، القصه این وسط ازدیدنیها و خیلی توصیفهای دیگه آنکارا بگذریم که بقیه دوستان توضیح دادن فقط بگم که من و بانو تموم واکسنها رو تهران (پاستور مرکزی) زده بودیم و همه اونها غیر از آبله مرغون که هیچکدوم نگرفته بودیم و واکسنشم ایران نیست ، گذاشته بودیم و منتظر بودیم که دکتر اونگان بزنه راستی ما 18 مارچ وقت دکتر داشتیم ساعت 9:10 دقیقه که بقول کوروش تا منشیها از خواب پاشن همه چه 9 وقت دارن چه 9:20 به نظرم همون 9:30 برن دکتر کاراشون انجام میشه ....خلاصه دکتر رفتیم و همون طی طبقات معروف و پنجم و چهارم و عکس قفسه سینه و آزمایش خون که 2 تا دختر ترک بودن که بسیار بد خون گرفتن و شانس ما بود ...خلاصه رویت عکس دکتر اونگان و همسرشون در کنار سفیر کبیر محترم ایالات متحدمون در مطب و گفت و شنود ترکی استانبولی خانم جان با منشی مو بلنده و توپوله مطب ، و رویت خود دکتر اونگان به محضر همسرشون شرفیاب شدیم ...حالا ما خدا خدا میکردیم اول بانو رو صدا کنه که بره تو باهاش ترکی صحبت کنه و مخشو بزنه و از قضای روزگار من رو اول صدا کرد ، رفتم تو و خانم اونگان رو ملاقات کردم اول پرسید به انگلیش که انگلیسی بلدی و من گفتم alittle بعد که ادامه دادیم دیدم با این انگلیسی افتضاح بازانگلیسیم از ایشون بهتره و تقریباً ایشون باید میگفت alittle ، خلاصه معاینه کرد و گفت عمل جراحی داشتی گفتم بله بچه که بودم انسداد روده داشتم که مریضی شایعی هست جای بخیه هم هنوز از 2 سالگی روی بدنم هست (خدا دکتر مرندی وزیر پیشین بهداشت رو که متخصص کودکان بود حفظ کنه که دکترمون بود) خلاصه انگلیسی روده رو که نفهمید، گفت کجا گفتم به فارسی روده ، گفت چی مری گفتم بابا اد....روده بالام جان ....گفت صفرا......دیگه میخواستم عصبانی بشم گفتم ولش کون بچه ها قبلاً خون به پا کردن ما برای وصل کردن اومدیم یه 2 تا قدم زدم بعد خندیدم گفتم دکتر جان do u watch Turkish tv?... گفت اوه یس....گفتم : My wife watch Turkish tv evry day and during the day any time I call her ...she don't pick the phone because u'r films is more important than me..
خلاصه زدیم به صحرای کربلا و آخر زنگ زد فکر کنم به شوهرش و فهمید و یا نفهمید از خیر این یکی گذشت اینو میگم که دوستان اگه رفتن اونجا و دیدن طرف تو باغ نیس خودشون هم از باغ خارج شن و انگار نه انگار و به روی خودشونم نیارن ....خلاصه با خنده و کلی خوش و بش دیدیم تق و تق چپ و راست کوبید تو بازومون ....گفتم دکتر جان قربونت برم اینا چی بود ؟...راستی قبلش شروع کرد پرسید که سوابق بیماریت چیه...اینو گرفتی ...نگرفتی...و سیگار میکشی ...نمیکشی.....؟ که مثلا من بعضی وقتا قلیون میکشم و 2 به شک بودم که بگم یا نه و وقتی پرسید گفتم نه سیگار نمیکشم...اینجوری دروغ هم نگفتم.....خلاصه پرسیدم واکسنا چین ؟ گفت : varicella(آّبله مرغون ) که منتظرش بودم و Mmr که 2 نوبت زده بودم و پاستور هم مخصوصاً آخریشو به تاریخ روز زده بود یعنی 2 ماه قبل ولی دکتر اونگان خانم گفتن که نه و همون شعار همیشگی که ایران شما Mr میزنین و این mmr هست ، و فرق میکنه خلاصه خانم هم بعد من رفت و همینا رو خورد و ما 2 تایی حدود 600 دلار پیاده شدیم که دردش هنوز رو دوش منه و فکر کنم اگه تو امریکا کلاه ما رو هم بردارن انقدر من برام زور نداشته باشه اما الا ایحال طبق فرمایش قدما که به هر حال ارزششو داره و باید روحیه حفظ بشه خودمونو زدیم به اون راه و لذتش بردیم ، اینو بگم 2 نفر آقا و خانم به نام سپیده واحمد رو اونجا دیدیم که لاتاری بودن و اصلاً از مهاجر سرا خبر هم نداشتن و واقعا آقا چهره ای شبیه مریضهای با وضعیت بد داشت که من به خانمم گفتم این بنده خدا الان باید چقدر پول بده که رفتن و امدن و دیدیم ای بابا همش رو هم 300 دلار اینا دادن (همین حدود) و وقتی با هاشون حرف زدیم اصلاً حتی نمی دونستن باید پاستور میرفتن و اینا ......بگذریم به هر حال به نظر من این خانم و آقای دکتر توی چند مورد تکلیفشون روشنه.....آبله مرغون رو که هر کی نگرفته و یا واکسنشو نزده حتماً به اون واکسن رو میزنن... Mmr هم سلیقه ای هست انگار به بعضیا میزنه به بعضی ها هم نمیزنه ...مثلا در مورد بالا اون 2 نفر آبله گرفته بودن قبلاً و mmr هم نزده بود دکتر براشون......خلاصه فردا ساعت چهار و نیم هم رفتیم جوابو گرفتیم این وسط بگم که اونجا که بودیم یعنی مطب KOUROSHAVIN عزیز واقعاً به همه و همه من و همسرم و تمام کسایی که توی مطب و سفارت کارداشتن بدون منت کمک میکرد ، بسیار انسان شریفی بود اونجا 2 تا کیس لاتاری بودن که مادر و فرزند بودن و شاید کوروش تو سفرنامه داستانشو بگه ، حدود 20 سال سن پسر با مادرشون از اصفهان بودن و خدا میدونه که کوروش بدون هیچ نگاهی چقدر دست این 2 نفر رو گرفت و من به خاط این لطفش به این 2 نفر که فکر کنم خود اونها هم نفهمیدن چه لطفی کوروش به اونها کرد از جای خودم بلند میشم.......بخشی از این داستان هم بدین شکل بود که این 2 نفر اصلاً سابقه بیماری وهیچ بیماری نداشتن و احتمالاً دکتر به علت نمیدونم چی بگم نزدیکی سن پس به 21 یا هر دلیل دیگر وقت اعلام جواب گفت که باید 3 ماه دیگه برن و جواب مشکوکه و حاضر نبود حتی دوباره از این آقا پسر تست بگیره و میگفت که احتمال سل داره پسر و خلاصه خانم کوروش که پزشک حاذقی بودن معاینه سرپایی کردن و با چکی که کردن اصلاً وابداً موردی رو مشاهده نکردن و خلاصه KOUROSHAVIN به اینها کمک کرد تا آخر اون 2 نفر هم برگه صورتی گرفتن از سفارت......خلاصه ما 20 march ساعت 8 صبح مصاحبه داشتیم که وقتی رفتیم سفارت پراز ترک و عراقی و سوری بود دم در سفارت ....خلاصه آقایون نگهبان ترک ابتدا ( کسانی که غیر از لاتاری بودن) رو فرستادن توی سفارت و بعد از اون گفت gochmenlik یعنی مهاجرتی که ما رفتیم وایسادیم و کلاً غیر ما یک خانم تنها به نام ندا و 2 نفر جوون بودن توی اون روز و من حساب کردم کیس لاتاری روز 20march ده نفر بود که 6 تاشون as بودن و من تو سفارت کلا 3 تای دیگه رو غیر خودمون دیدم(البته تو آنکارا) خلاصه از توصیه ها اینکه با خودتون کیف حتی کوچیک و اداری نبرین و مدارک رو دستتون بگیرین اونجا بین این همه جمعیت نگهبان دم در اومد سراغ من و به ترکی گفت که کیف اجاره نیس ببری تو و من با اینکه محتویاتشو نشون دادم نذاشن ببرم و یک دکه دم در هست که گفت 10 لیر میگیرم اینو نگه میدارم تا برگردی که میشه 20 هزار تومان ......!!! منم گفتم رتتتته.....کیفه خودش مگه چقدر قیمتشه که همونجا گذاشتم لای 2 تا درخت دم سفارت و وقت برگشتن هم رفتم برداشتمش البته از تو آشغالایی که همون نزدیکی جمع کرده بودن و کیف منو هم انداخته بودن روش و یک مرد ترک با معرفتی که کیف منو دیده بود به من گفت که آره اونجاست برو بردار .....خلاصه رفتیم توی سفارت اونجا دم در یک چیزی به کف دستها میمالیدن که یکسری میگفتن برای سیاه زخمه ...اما ما نفهمیدیم چیه ....تو که رفتیم چون از قبل میدونستیم نباید موبایلو و اشیای فلزی ببریم خیلی گیرو گوری نداشتیم....رفتیم تو و رسیدیم سالن و اینجا مهاجرسرا به دادمون رسید چون من خونده بودم که اینجا باید اون خانم هندیه(یا ایرانیه) بیاد اصل یکسری مدارک رو بگیره حالا ما چرا وسط سالنیم و هیشکی مدارک نگرفته!!!...باعث شد نگا کنم ببینم بعله مثل خانومای با محبت و گل همین ایران خودمون خانومه با تیلیفون داره صحبت میکنه و عین خیالشم نیست....رفتم و گفتم بعله ما اومدیم و ایشون هم اصل مدارک روتین ارسالی رو خواستن فقط بگم که دوستان بنده یکسری ترجمه و کپی مدارک رو قبلاً پست کرده بودم با آرامکس و ائنجا فقط و فقط اصل مدارک رو مثل سند ازدواج ، شناسنامه،کارت پایان خدمت من و... خواستن و اصلاً اصلاً احتیاجی به 2 تا ترجمه نیست و من هم نبرده بودم ، فقط و فقط از سند ازدواج 2 تا ترجمه و کپی اصل رو فرستاده بودم ، و به هیچ وجه خرج اضافی لازم نیست و برای سفارت یکسری ترجمه به همراه کپی کافیه.....خلاصه کلام یک شماره داد که 404 بود و از اون به بعد هر گیتی که ما رو صدا میکرد هم اون شماره رو اعلام میکرد به ترتیب ابتدا برای امضای مدارک چون با pdf من تایپ کرده بودم و اصلاً دستی چیزی نداشتم ......بعد برای انگشت نگاری ......بعد برای صندوق .........و آخر برای مصاحبه صدامون کردن.....یک آقای جوونی بود که با لهجه آلن ایر صحبت میکرد......اول قسم خوردیم......بعد از خانمم که برنده اصلی بود پرسید چیکار میکنه واون گفت خانه دار هست و ادامه تحصیل هم میدهد در رشته معماری دیگه هیچ سوالی ازش نکرد و من منتظر بودم منو قیمه قیمه کنه .....چون هر دست اندازی که دوستان و قدما اشاره کرده بودن من داشتم ....سربازی سپاه پاسداران.....شغل دولتی دولتی در حد تیم ملی......(بگذریم)......خلاصه فقط پرسید با اینکه حتماً با مدارکی که فرستاده بودم و احیاناً دانسته های خودش که کجا خدمت کردم با اینحال گفت:
کجا خدمت میکردی گفتم سپاه
گفت چه میکردی ؟
گفتم کار اداری و دفتری (عین واقعیت)
الان کجا کار میکنی؟ ( با اینکه قبلاً تو فرمها نوشته بودم)
گفتم فلان جا.....
گفت چه میکنی .....؟
گفتم : کارشناس فلان هستم.....
بعد گفت مدارک شما کامله welcome فقط کارهای اداری هست و .....2 ماه دیگه سایتو چک کنین .........
اومدیم بیرون از سفارت با اینکه باور کنین اگر ردمون هم کرده بودن و ریجکت کرده بودن من ناراحتی به خودم راه نمیدادم ولی وقتی مصاحبه میشین با اینکه طبق گفته پیشینیان ساده ترین و ساده ترین کار دنیاست ، با اینهمه انگار باری از روی دوش شما برداشته میشود.......فقط اینو بگم که از سفارت اینو فهمیدم....همونقدر که ایرانیها قلباً آمریکیها رو دوست دارن اونها هم متعاقباً ایرونیها روواقعاً از ته دل دوست دارن........
قسمت سوم:
روزای قبل مصاحبه و بعد مصاحبه از جمله جاهایی که رفتیم و کمتر به اون اشاره شده ....حمام اونو ....humam unuo اگه درست نوشته باشم هست که از میدون کیزیل آی مترو خط سبز یعنی ankaray رو سوار شده و ایستگاه بعد از کورتلوش یعنی ایستگاه dikimevie پیاده میشن و از اونجا با 5 لیر و یا پیاده 5 دقیقه راه میرین اونجا که نزدیکش هم دانشگاه آنکارا هست و کلاً حمام اونو ساختمون و معماری قدیم آنکارا و ترکیه هست که بازسازی شده و 2طبقه هست که طبقات پائین اکثراً قلیون سرا و کافه و اینا هست......کلاً آب و هوای آنکارا مدیترانه ای که بگم به دوستان ما 7 روز اونجا بودیم 5 تا آب و هوای متفاوت دیدیم......البته باز اگر عمری باشه و دوران انتظار به سر بیاد ما باید برگردیم اونجا ....به هر حال جا داره اینجا از تمامی قدمای سایت....بچه هایی که با خوندن سفرنامه و نوشته هاشون راه رو بر ما هموار کردن تشکر کنم همچنین از همسرم که همه چیرو مدیون اونم و همسفر با محبت و عزیزم ...از KOUROSHAVIN عزیز و همسر محترمشون و آوین بلای خوشگل مودب دخترشون ، جلال و همسرشون صنوبر که اونجا با هاشون آشنا شدیم و کاش زودتر آشنا میشدیم و کلیه آدمایی که به نوعی از نوشتهاشون استفاده کردم مثل: افشین ، امیر مهاجر، mahdis، مامان سایه،بردیا، عمو سعید ، آرش و .....همه و همه دوستای گل مهاجر سرایی...این داستان ادامه دارد......البته با امید به ادامه ای نیک فرجام......شاد باشید....سوالی بود در خدمتم .
2013AS45xx ღ دیدن قبولی: 07 نوامبر ۲۰۱۲ ღ ارسال فرمها: 23نوامبر ۲۰۱۲ با ایمیل ღ مصاحبه: 20 مارچ ۲۰۱۳، آنکارا، برگهٔ صورتی ღ سفرنامه ღ مقصد: *San diego *California ، کلیر:16 سپتامبر(180 روز انتظار)، تاریخ issued : سپتامبر 19، دریافت ویزا: 20 سپتامبر *آنکارا* تاریخ ورود به امریکا: 23 نوامبر(قطر ایرلاین)
ارسالها: 150
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
12
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-04-05 ساعت 01:55
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-04-05 ساعت 01:58 توسط heidari1248.)
دوستان عزیز سلام بالاخره نوبت ماهم شد که سفرنامه بنویسیم
البته خیلی طولانیش نمیکنم سعی میکنم یه سری نکات و هرینه ها رو بهتون بگم.
1- شرایط کیس
شغل خصوصی، سربازی: خرید کیس 3 نفر (پسرم زیر 2 سال)
2-دکتر:
3 واکسن به پسرم 580 دلار، خودم و همسرم هردو قبلا آبله گرفته بودیم و ایران تست هم داده بودیم ولی قبول نکرد و تست آبله به مبلغ 65 لیر انجام شد (واکسن آبله 180 دلار هر نفر، حواستون نباشه میزنه بدون اینکه بپرسه)، 95 دلار بابت خون و عکس (دونفر) خیلی باهاش بحث نکنید
3- مصاحبه:
ساعت 7:30 سفارت بودیم که ساعت 8 وارد سفارت شدیم بازرسی و کلیه کارها انجام شد، مدارکتون رو آماده و در بسته های مختلف (اصل، کپی، مالی) قرار بدین، که خودتون حول نشین من هم حساب بانکی 145 میلیون و 30 میلیون داشتم و هم اسپانسر که وقتی به اون خانوم فارسی زبان مدارک رو دادم گفت اسپانسر هم داری که گفتم دارم گفت اون رو هم بده می تونستم بگم ندارم چون حساب بانکب کافی بود (محض اطلاع: اگه حسابتون کافی نباشه بهتون میگن ولی من گفتم بزار هرجی میگه بدم)
مرحله بعد شماره گرفتن بعد رفع نقص مدارک که به من گفت برای حساب بانکی دو کپی دیگه دادم
انگشت نگاری
پرداخت 990 دلار
مصاحبه: به جرات میگم 3 دقیقه شایدم کمتر،
خیلی خوش اخلاق بود خانومی با موی مشکی نسبتا بلند
کارتون چیه
قبلا کجا کار میکردین
سربازی کچا بودین (مشاهده کارت)
خانومم
کارتون چیه : خانه دار قبلا جایی کار نکردین
کجا میخواین برین
حتی من میخواستم یه سری توضیحات بدم خیلی مشتاق نبود میخواست زود تموم شه
برگه صورتی کلیرنس
از قبل هم برگه کنار مدارکم بود
یک جمله از این برادرتون گوش کنین
مصاحبه کاملا فرمالیته است اگر اشکال مورد داری در مدارکتون نباشه مثل انتخاب سهمیه کشور دیگه یا اشتباه در تعداد نفرات
تمام تصمیمات از قبل گرفته شده خیلی داستان ساده تر از اینهاست من خودم شب مصاحبه به جرات میتونم بگم 3 ساعت خوابیدم با کت و شلوار و هزار داستان رفتم سفارت و لی خود کارمندها کاملا با لباس معمولی بودن و کیس هایی که از ترکیه هم بودن خیلی ها اسپرت اومدن منظورم اینه که خیلی خودتون رو نگران نکنید
یه نکته دیگه یه بنده خدایی اونجا بود که شوهرش برنده بود که اسپل اسم خودش و همسرش رو وقتی ثبت نام لاتاری رو انجام داده بود با اسامی پاسشون فرق داشت، افیسر ازشون چیزی نپرسید اونها هم در اینباره حرفی نزدن، اونها هم برگه صورتی گرفتن (شوهرش سربازی تو ارتش بود )
نمیدونم بهتون پیشنهاد کنم اگه مشکلی هم دارین اگه نپرسیدن و پی جو نشدن نگین شاید بهتر باشه (تصمیم با خودتونه) من براساس این کیس میگم شایدم بعدا دچار مشکل بشن در هر صورت خواستم گوشه ای از کیس این دوستان رو هم بهتون بگم
من قبل از مصاحبه خیلی نگران بودم که نکنه پسرم رو ثبت نام نکرده باشم وقتی بهم گفت کیس شما 3 نفره مثل اینکه دوباره لاتاری برنده شدم
ولی در کل کیسی با شرایط من نمیدونم چرا کلیرنس خورد سربازی خرید کار خصوصی ،
در هر صورت امیدوارم زودتز این دوره هم طی بشه
ممنونم از همه عزیزان مهاجرسرا که در تمام لحظه ها با من بودن و کلی از استرس ها ی این دوران رو کم کردن خیلی ممنونم
دوستانیکه مصاحبشون نزدیکه هر سوالی داشتین من در خدمتم ولی در کل بهتون میگم خیلی خیلی مصاحبه ساده و دوستانه بگم الکیه خیلی راحت با اعتماد بنفس و خوش رو با افیسر صحبت کنین
پیروز باشین
**55، مقصد: اهایو، تعداد: 3 نفر، مصاحبه هفته اول اپريل
ارسالها: 38
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
3
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 149
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: May 2012
رتبه:
36
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام به همه دوستان گل مهاجر سرایی
دوستان منم هفته قبل مصاحبه داشتم، با اینکه بار اولم بود مسافرت خارج میرفتم با راهنمایی های خوب شما دوستان مهاجرسرایی راحت رفتم مصاحبه شدم و برگشتم
فقط چندتا نکته کلی از سفرم مینویسم
-هتل دنیز آتلانتا که پیاده 5 دقیقه تا میدان کیزلای فاصله داره، کرنر روم شبی 70 لیر، پذیرش هتل انگلیسی رو خوب صحبت میکنه، نظافت هتل خوب بود و اینترنتم بدون قطعی و کلا از هتل راضی بودم
-با مطالعه سفرنامه دوستان بدون هیچ مشکلی مطب دکتر و آدرس سفارت رو پیدا کردم وبنظر من دوستانی مهاجرسرایی هیچ نیازی به لیدر ندارند
-مدیکالم با وقت قبلی و طی دو ساعت انجام شد
-روز مصاحبه سفارت نسبتا خلوت بود، آفیسر خانم مسنی بودن که با مترجم با من صحبت میکردن
از تحصیلم پرسید، اینکه چرا میخوام برم آمریکا؟ ، شغلم و اینکه آیا کار دولتی یا همکاری با نهادهای دولتی داشتم یا نه و بالاخره از خدمتم که کجا و چه قسمتی خدمت کردم و در آخر هم برگ صورتی، البته برگ صورتی قبل از مصاحبه آماده بود
و مصاحبه خیلی راحت انجام میشه
-در مورد کیسم: مجرد، ترم آخر فوق لیسانس، سربازی تو ارتش خدمت کردم ، شغلم دولتی نیست و با یک گواهی تمکن مالی حدود 50 ملیون و بدون هیچ سند مالکیتی
dv 2013, Ankara
ارسالها: 44
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2012
رتبه:
2
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سفرنامه ی دوستان کامل هست فقط چند تا نکته که احساس کردم بگم بد نباشه..
1.خلاف تصور من مصاحبه تو همون سالن انتظار و ایستاده انجام می شه.
2.تو سفارت مشکل زبان ندارید همه جا فارسی باهاتون صحبت می شه.
3.سوال های سفارت از من در مورد کارم بود که ساده و با تأکید خصوصی بودن توضیح دادم. و اینکه کجا و پیش کی قراره برم.
4.هیچ برگه ای بعد از مصاحبه بهم ندادن (برگه ی سفید)
5.مدرک لیسانس من موقت بود و هیچ مشکلی پیش نیومد.
6.برای گرفتن ویزا فقط به ایمیل توجه کنید هر وقت اومد برید و با اصرار بگیرید من اگه نمی گرفتم مجبور می شدم 5روز دیگه اونجا بمونم و وقتی اومدم تهران هنوز سایت میزد که بسته نرسیده.
7.من تو ثبت نام اولیه تاریخ تولدم رو اشتباه زده بودم و به kcc چندتا ایمیل زده بودم، قبل از قسم خوردن گفتم و گفتن حل شده.
8. مراقب پول هایی که با خودتون می برید باشین.
در آخر از همه ی دوستان گل مهاجرسرایی که هم راهنمایی هاشون هم دلگرمی هاشون باعث شد این راه را به آخر برسونم تشکر می کنم.
مصاحبه آنکارا. کیس نامبر 2013as0000xxxx
ارسالها: 375
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2012
رتبه:
22
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
سلام به تمام دوستان منتظر در صف مصاحبه بالاخره نوبت ما شد که خلاصه ای از سفرناممون به شهر آنکارا را برای دوستان عزیزم شرح دهم .
ناگفته نماند که مصاحبه ما دیروز (1392/2/4 )صبح ساعت 8 بود و دیشب هم با پرواز ایران ایر ساعت 8:20 به سمت تهران آمدیم .
در تاریخ 92/2/1 برای ساعت 18:20 به مقصد آنکارا با پرواز ایران ایر به فرودگاه امام خمینی رفتیم قبلا حوال ارز دولتی را که برای هر نفر 300 دلار می باشد از بانک ملت گرفتیم که پس از رسیدن به فرودگاه از طریق بانک ملت مستقر در فرودگاه ارز را تهیه کردیم .
از تهران تا آنکارا حدودا دو ساعت و نیم می باشد اختلاف ساعت ایران و ترکیه یک ساعت و نیم است که باید ساعت را عقب بکشیم فرودگاه آنکارا حدود 33 کیلومتر از خود شهر فاصله دارد در فرودگاه آنکارا عده ای با تابلو ایستاده اند که باید لیدر (ترانسفر) خود را پیدا کنید .
هتل ما هتل پرستیژ که یک هتل 4 ستاره می باشد در خیابان جان افکندی واقع شده است و دارای اینترنت خیلی خوب بدون قطعی و ماهواره در اتاق و صبحانه خیلی عالی و بسیار ساکت .
در تاریخ 92/2/2 وقت پزشکی داشتیم که از هتل خارج شدیم و پیاده از خیابان جان افکندی به سمت پایین رفتیم تا به بلوار آتاتورک رسیدیم حدود 15 دقیقه پیاده راه است وقتی به بلوار رسیدید اگر آنطرف خیابان را ببینید سفارت آمریکا واقع شده است .
پس از رسیدن به بلوار آتاتورک باید به سمت چپ بروید همین طور جلو می روید تا به پلاک 237 برسید تقریبا ده دقیقه پیاده راه است یک راه باریک بغل لابراتوار است که از آن در باید وارد شوید بعد از ورود به سمت آسانسور رفته و بایدبه طبقه چهارم بروید .
بعد از دادن پاسپورت و دو قطعه عکس 5*5 برگه ای به شما می دهند که باید به طبقه پنجم بروید که در آنجا پاسپورت و کیس نامبر را می دهید ومنتظر می شوید که بعد از چند دقیقه صدا می کنند که مبلغ 47/5 دلار برای هر نفر می دهید و دوباره منتظر می شوید تا اسمتونو صدا بزنند وقتی صدا زدند با یکی از پرسنل آنجا می روید و خون و عکس از قفسه سینه می گیرند .
دوباره به طبقه چهارم میروید و بد از پرداخت نفری 100 دلار برای معاینه پیش دکتر میروید ما راکه خنم دکتر اونگان معاینه کرد و بعد از پرسیدن سابقه عمل جراحی و .. و معاینه فیزیکی درباره آبله مرغون می پرسه که خیلی احتمال ضعیفی داره از کسی تست آنتی بادی یا گرفتن آبله مرغونو قبول کنه پس آماده باشید اگر مطمئن هستید که آبله مرغون گرفته اید تست بدهید چون ارزونتره ما که تست دادیم بمبلغ 135 لیر برای دو نفر قیمت هر لیر هم 2000 تومن می باشد .
خلاصه بعد از اتمام کار گفتند فردا ساعت 11 صبح بریم جوابو بگیریم که ما هم رفتیم و یک پاکت سربسته برای سفارت با تاکید اینکه اصلا باز نشود و کپی واکسیناسیون و تست آنت بادی که گفتند مال خودتان است و یک سی دی که گفتند باید ببریم آمریکا نباید سفارت ببریم .
ناگفته نماند که نزدیک مطب پارک زیبایی قرارداره به نام پارک کوگول پارک یا همون پارک قو بسیار زیبا ست حتما سری بزنید .
به خیابون پایین پارک خ تونالی هیلمی می گویند که خیابان بسیار قشنگی است و مغازه های خوبی دارد از همین خیابان هم به هتل ما راه داشت .
-مرکز شهر به کیزلای معروفه که برای رفتن به اونجا می تونید از اتوبوسهای خط 317-318 که ایستگاه آن در بلوار آتاتورک یا خیابان تونالی هیلمی یا خیابان اسات یا خیابان تهران قرار دارد استفاده کنید . اتوبوس نفری 2 لیر می گیرد که اگر از دکه های روزنامه فروشی کارت بخرید رفت و برگشت 3/5 لیر می شود و از همان کارت برای مترو هم می توانید استفاده کنید .
تاکسیها زیر 6 یا 7 لیر نمی گیرند .
بالاخره روز مصاحبه رسید چهارشنبه 1392/4/4 ساعت 6 از خواب بیدارشدیم و بدون خوردن صبحانه پیاده به سمت سفارت رفتیم برای رفتن به سفارت انتهای خیابان جان افکندی که رسیدید آن طرف بلوار آتاتورک خیابان فکر کنم نهوت بود که درب سفارت در خیابان نهوت جنب خیابان پاریس قرار دارد . جلوی سفارت صف می کشند که دونه دونه صدا می کنند پاسپورت را می گیرند و بعد از چک کردن اسمها با لیست خودشان می فرستند داخل البته بعد از بازدید بدنی و رد شدن از دستگاه در درب ورودی شماره می دهند که برام جالب بود روالشون عوض شده بود می گفتند زبان فارسی انتخاب می کنی یا ترکی اصلا شماره برای انگلیسی نمی دادند خلاصه شماره ما 400 و اولین نفر بودیم وقتی همه داخل سالن شدیم شروع به اعلام شماره ها کردند البته شماره ترکها از 100 شروع شد که قاطی اعلام می شد با هر دینگ شماره خوان تمام کله ها به سمت شماره اعلام شده می رفت اول شماره را خواندند رفتیم پشت باجه مدارک را دادریم یعنی اصل شناسنامه اصل کارت ملی اصل کارت پایان خدمت اصل گواهی تحصیلی پرینت csc و اصل مدارک اسپانسر و مالی و پاسپورت دوقطعه عکس هم دادیم که دوباره که صدامون کردند جز اصل مدارک اسپانسر و مالی بقیه مدارکو عکسهارو بهمون برگردوندند .
دوباره نشستیم شمارمونو خوندند رفتیم برای انگشت نگاری اول چهارانگشت دست چپ بعد چهارانگشت دست راست در آخر هم دو تا شست مبارک .
دوباره نشستیم صدامون کردند برای پرداخت پول نفری 330 دلار دادیم دوباره نشستیم استرسمون داشت بیشتر می شد ولی بهتون بگم استرس نداشته باشید خیلی راحت تر از این حرفا انجام میشه .
وقتی شمارمونو خوندند رفتیم پشت جلوی باجه یه خانم مهربون که فارسیو خیلی خوب صحبت می کرد اول گفت دست راست بالا قسم بخورید و چند سوال که البته من برنده اصلی بودم پرسید کجا کار میکنی ؟ تا حالا آمریکا رفتی ؟ با اسپانسرتون چه نسبتی دارید ؟ و از شوهرم هم پرسید سربازی رفتی ؟ چرا معاف شدی ؟ از اول شغلت آزاد بوده ؟ همین
بعد برگه معروف صورتیو درآورد و جمله همیشگی که یه پروسه اداری باید طی بشه بعد از دو هفته تا دوماه شمارتونو توی سایت دیدین یکیتون با پاسپورت و پرینت csc و کارت ملی هر دو نفر بیاین برای ویزا .
کیس ما دونفر من و همسرم که همسر من معافیت کفالت داشت و شغل آزاد و من فکر می کنم چون من چند تا شغل عوض کرده بودم برگه صورتی گرفتیم به هر صورت به فال نیک می گیریم و در انتظار کلیر هستیم .
به امید اینکه تمام دوستان منتظر ویزاشونو یک ضرب بگیرن . هر سوال بود در خدمتم ...
2013As55XX *آنکارا * 2 *مصاحبهapril24 *صورتی *مقصد: اورلاندوفلوریدا
کلیر :29 اگوست بعداز 127 روز
انقضای ویزا : 22 اکتبر (6 ماه از تاریخ مدیکال)
ورود به آمریکا : 18 اکتبر2013
برای گرفتن متن وکالت نامه برای ptt آنکارا پیام خصوصی دهید .
ارسالها: 34
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Nov 2010
رتبه:
5
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
سلام دوستان. من اینجا میخوام سفرنامه خودم رو به آنکارا برای تحویل پاسپورت و دریافت ویزا به اشتراک بذارم. مصاحبهی من آنکارا بود و ۱۸ آوریل کلیر شدم بد از ۷۹ روز. پرواز ماهان به قیمت ۲۹۰۰۰۰ تومن برای ۲۹ آوریل ساعت ۷:۳۰ خریدم. و سر ساعت ۴:۳۰ صبح رسیدم فرودگاه امام که کاملا به موقع بود. پرواز با نیم ساعت تاخیر به دلیل دیر رسیدن تعدادی از هموطنان انجام شد. پرواز خیلی راحتی بود با هواپیمای ایرباس ا-۳۰۰. خوشبختانه سر ساعت ۹:۱۵ رسیدیم به آنکارا و دم در فرودگاه سوار اتوبوس مسیر کیزیلای شدم که شد ۵.۲۵ لیر. ساعت ۱۰:۴۰ دقیقه به وقت آنکارا به کیزیلای رسیدم و پیاده رفتم تا سفارت. حدودا ۱۰ دقیقه طول کشید تا برسم دم در سفارت. یک چمدون کوچیک داشتم که نگهبان نزاشت ببرم داخل سفارت. من هم با راهنمایی نگهبان رفتم آژانس ایران ایر روبروی سفارت و از آقای که اونجا نشسته بود خواستم لطف کنه و اجازه بده چمدونو یک نیم ساعتی اونجا بذارم تا کارم تموم شه. ایشون هم قبول کرد. دم داره سفارت خیلی خلوت بود. ۴-۵ نفر منتظر بودن تا پاسپرتشونو تحویل بدن. من هم برگ صورتی و پاسپورت و آدرس ptt رو به خانومی که مدارکو تحویل میگرفت دادم و اومدم بیرون. کلا کارم بیشتر از ۱۰ دقیقه طول نکشید. من آدرس ptt توی استانبول رو دادم. از نزدیک سفارت سوار تاکسی شدم که با اتوبوس برم استانبول. از راننده پرسیدم چقد میشه تا ایستگاه اتوبوس گفت ۱۵ لیر. سریع سوار شدم که به اتوبوس ساعت ۱۲ برسم. ۱۱:۴۵ رسیدم و با اتوبوس metro به قیمت ۳۸ لیر(البته به من تخفیف داد چون قیمتش ۴۵ لیر بود) به سمت استانبول حرکت کردم. و سات حدودا ۶ بود که رسیدم به ایستگاه metro. به نظر من اتوبوس خیلی راحتی بود با سرویس دهی عالی. چون سرویس رایگان به خیلی از مسیرها رو داره. سوار سرویسی که به مقصدم نزدیک بود شدم و ساعت ۷ رسیدم به خونه یکی از بستگان. روز ۳ شنبه بعدازظهر هم توی ceac آپدیت شدم که نوشته بود ویزا İSSUED یعنی viizaye من پرینت شده و آمده تحویل به ptt هستش. امروز هم که ۴ شنبه و تعطیل رسمیه. امیدوارم که تا شنبه ویزا برسه به استانبول. امیدوارم سفر نامه مفیدی بوده باشه براتون.
رزا، ازدواج با گرین کارتی،مصاحبه ۲۸ ژانویه ۲۰۱۳، کلیرنس، برگه صورتی، clearence ١٧ اپریل, 79 روز انتظار, دریافت ویزا: ۳ می،ورود به آمریکا: ۴ می, مقصد: اوهایو
ارسالها: 654
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
64
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-05-05 ساعت 00:14
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-05-26 ساعت 23:28 توسط hushmandco.)
با سلام خدمت دوستان عزیزم بخصوص کسانی که با نوزاد زیر 2 سال عازم هستن.
از اونجایی که این سایت محلی شده برای کمک رسانی به هموطنایی که یک راه کاملا جدید رو میخوان طی کنن و توی این مسیر هم کلی مشکلات و سوالات و اتفاقات عجیب و حالات پیش بینی نشده رخ میده، وظیفه دونستم سفرنامه ای رو که نوشته بودم کامل کنم شاید نکاتی رو که از یاد برده بودم یا ننوشته بودم به درد هموطنی بخوره و دعای خیرش کمک حال من و خانوادم بشه...
اول از اسم کاربری من که اسم شرکتی بود که درش کار میکردم و هرکجا که میخواستم در وبسایتی ثبت نام کنم این اسم کاربری رو انتخاب میکردم. ولی وقتی فعالیتم در مهاجرسرا جدی شد دیدم که ای کاش از اول یه اسم بهتر انتخاب میکردم که این مشکل رو با کمک عمو سعید عزیز و اضافه کردن حامد در زیر اسمم کمرنگ کردم.
من تا قبل از فرایند مصاحبه آشنایی چندانی با فضای دوستانه و گرم حاکم بر مهاجرسرا نداشتم و فقط فکر میکردم این سوال و جوابها سال تا سال آپدیت نمیشن ولی روز مدیکال چک فهمیدم که دوستان از این فضا استفاده خیلی خوبی کرده بودن و من از این قسمت محروم شده بودم.
بگذریم...
من حدود 20 جون 2012 یعنی 30 خردادماه بود که بعد 2 ماه چک نکردن وبسایت لاتاری ، گفتم برم یه دوری بزنم شاید جواب اومده باشه. درگیر کار و دانشگاه و آیلتس و از اونطرف مصاحبه واسه سفارت استرالیا بودم و زیاد جدی نگرفته بودم. ضمن اینکه اولین سال شرکتم در لاتاری بود.
وقتی اسم خودم رو دیدم من و همسرم چنان جیغی کشیدیم که فکر کنم توی محلمون 3 نفر فوتی دادیم.. دستامون میلرزید و نمیدونستیم از خوشحالی چیکار کنیم. خلاصه .. اولین کاری که کردم کمی خودم رو آروم کردم و شروع به مطالعه بیشتر کردم و دیدم اووووووَ ه .. نزدیک 50 روزه اعلام شده و ما از همه جا بیخبر بودیم. یه ایمیل به kcc زدم و جریان رو گفتم. از اونطرف شروع به سرچ کردن در مورد فرایند لاتاری کردم.. متاسفانه اولین گزینه هام وبسایتایی بودن که اطلاعات مربوط به سال 2009 توشون بود و اونجا ذکر کرده بود که حتما باید با پست مدارک رو بفرستین. همون روز در مهاجرسرا هم عضو شدم که بتونم به امکانات سایت دسترسی داشته باشم که متاسفانه به دلیل عدم آشنایی با فضای سایت نتونستم بهره لازم رو بگیرم .
من هم از اونجایی که منابع زیادی در اختیار نداشتم از اونطرف با مکانیزم مهاجرسرا هم زیاد آشنا نبودم، رفتم کل زندگیمو ترجمه کردم و همه رو مهر دادگستری و وزارت خارجه زدم و کلی هزینه شد در حالی که میشد با مهر مترجم هم کارم راه بیفته. در این بین مدارک آموزشی غیر دانشگاهی و تقدیرنامه های مدرسه و گواهی های المپیادهای دوران دبیرستان و آموزشهای حین کار و ریز نمرات و خلاصه اونچه که داشتم رو ترجمه کردم و به تایید رسوندم و بیش از یک میلیون و دویست هزار تومن رو بیخود و بی جهت از دست دادم. درحالی که با یک دهم این میشد کارم پیش بره.
بعد بردم همه این مدارک رو با فرم های 230 و 122 و عکسهای 5*5 با پست دی اچ ال ارسال کردم به KCC که باز هم به خاطر حجم بالای مدارک هزینه پستیش هم سر به فلک زد.
بعد حدود 7 روز شروع به ایمیل زدن به KCC کردم که ببینم مدارکم رسید یا نه که اونها هر بار جواب میدادن به دلیل حجم بالای مدارک رسیده فعلا نمیتونیم بهتون بگیم.. و بعد 20 روز بهم ایمیل دادن که مدارکتون رسید و خاطرم از این بابت جمع شد.
توی این فاصله رایزنی هامو با دوستان و بستگانی که در آمریکا داشتم و همشون به اتفاق در حال تحصیل بودن شروع کردم و در جمع بندی فهمیدم که برای یک مهندس مکانیک با شرایط من شرق آمریکا دلچسب تر خواهد بود. از اونجایی که دختر خالم و همسرش در فیلادلفیا بودن ، من و همسرم به اتفاق نظرمون بر رفتن به فیلادلفیا شد..
در همون ایام قبولی همسر من باردار بود و من این موضوع رو به KCC اطلاع دادم که بعدا نگن نگفتی و اونها هم جواب دادن که نگران نباش هر وقت فرزندت به دنیا اومد مدارکش رو به همراه فرم 230 برامون بفرست.
توی همین ایام بودکم کم زمان میگذشت و هر بار از طریق بولتن ویزا شماره ها رو پیگیری میکردم که ببینم نوبتمون کی میشه. از طرفی به دلیل بارداری همسرم و همچنین پروژه های سنگین کاری (به لحاظ بار حقوقی) که داشتم همش دعا میکردم که مصاحبمون عقب بیفته و مثلا بشه توی بهار. چون پسرم اوایل زمستون به دنیا میومد و کمی گوشت و گل میگرفت تا بهار و پروژه هامون هم به سرانجام میرسید.
ایمیل زدم به KCC و ازشون خواهش کردم که مصاحبه ما رو بعد از اسفند ماه بندازن و شرایط همسرم رو براشون توضیح دادم. اونها هم در جواب گفتند ما شرایط شما رو در پرونده ثبت و اعمال میکنیم.
اوایل زمستون پسرم به دنیا اومد و یه رنگ و بوی جدیدی به زندگیمون داد.
بولتن ویزا ها رو دنبال میکردم تا اونجا که دیدم شماره مارو برای ماه مارس اعلام کردن. خیلی خوشحال شدم که به خواستم میرسیدم. وقتی برگه تاریخ مصاحبه از طریق سایت دستم رسید، خاطرم جمع شد چون تاریخش آخرای ماه مارس بود.. ولی یه مشکل وجود داشت و اونهم تقارن اون با عید نوروز و شلوغی فرودگاه و شرکتهای هواپیمایی بود. یعنی هم بلیط گرون شده بود هم تاریخی که میخواستیم لزوما بلیط پیدا نمیشد.
وقت رو غنیمت کردم و یه راست رفتم سراغ آژانس هواپیمایی واسه رزرو بلیط.
از اونجایی که پسرم نوزاد بود و فقط 2 ماهش بود با دکتراونگان قبلش تماس گرفتم و ازشون در مورد زمان مورد نیاز برای مدیکال پسرم پرسیدم. طی 4 بار رد و بدل کردن ایمیل آخرش هم صریحا نگفتند که مدیکال یک نوزاد شامل چه مراحلیه و چقدر طول میکشه. با این حساب من دست بالا حساب کردم و 4 روز واسه مدیکال پسرم کنار گذاشتم.
با این اوصاف باید 4 روز قبل مصاحبه اونجا می بودیم یعنی با خود روز مصاحبه حداقل 5 روز. کارمند آژانس هواپیمایی هی ایرلاینهای مختلف رو چک میکرد ولی به خاطر تعطیلات نوروز همش یا پر بود یا بازه زمانی بین رفت و برگشت خیلی زیاد میشد.
آخرش با کلی محاسبه تونستم بلیط رفت و برگشت رو رزرو کنم اونم چارتر و بدون کنسلی یا تغییر زمان و با فاصله 10 روز از هم با قیمتی نزدیک به 3 برابر اوقات عادی..
روزی که پرواز داشتیم به خیال این بودم که بعد گیت میتونم ارز مسافری بخرم ولی دیدم بهم گفتن این قضیه جمع شده و از روزهای قبل باید بلیطتو میبردی بانک و ارز میگرفتی. فرودگاه هم به حدی شلوغ بود که نگو. همه جا صفهای طویل چند لاینه و هر لاین هم چند صد نفره ! الان که دارم فکر میکنم سرم سوت میکشه.
رسیدیم آنکارا اونجا قرار بود یکی از دوستان پدر همسرم که شرکت توی آنکارا داره برامون هتل رزرو کنه. من قبلش به پدرهمسرم گفته بودم که رزرو کردن هتل خیلی راحته و خودم از اینجا میکنم. ولی به اصرار ایشون این کار رو به دوستشون سپردیم و ایشون هتل کراون پلازا رو برامون رزرو کرد. این هتل 5 ستاره و بسیار شیک و با امکانات کامل بود ولی نتونستیم بیشتر از یک روز بمونیم. چرا؟ عرض میکنم خدمتتون.
وقتی به هتل رسیدیم رفتم رسیپشن و خودمو معرفی کردم. آقایی خیلی خوشرو و مودب جواب داد و گفت که رزوتون درسته و میتونین به اتاقتون برین فقط قبلش زحمت بکشین واسه ده شب 2200 دلار لطف کنین ! من یه لحظه فکر کردم اشتباه شنیدم. دوباره پرسیدم دیدم بله شبی 220 دلار هست هتلش. مبلغی رو که گفت رو بهش دادم و گفتم اشکالی نداره جاش خوبه و .. رفتیم اتاقمون و اولین کاری که کردم رفتم پشت کامپوتر و شروع به سرچ کردم دیدم ما کلا از شهر پرتیم و ما کجا و کیزیلای کجا ! میشد با مترو رفت ولی ما چون بچه همراهمون بود سخت بود.
هتلهای خیلی خوب حوالی کیزیلای شبی 70 تا 130-140 دلار دور میزد. پیش خودم گفتم عمرا بزارم سرم کلاه بره. سریع آدرس دو سه تاشون رو گرفتم و پریدم از هتل بیرون. کنار هتلمون یه مرکز خرید بود به اسم آنکامل. خیلی شیک و مجهز. از جلوش یه تاکسی دربست کردم دنبال هتل.
2 ساعت نشد هر 3 تا هتل رو دیدم و یکی که به نظرم دنج تر بود رو با شبی 80 دلار رزرو کردم به نام هتل ارگن. بهش گفتم فردا صبح ساعت 8 اینجاییم.
هتل ارگن توی خیابون کارانفیل به موازات خیابون آتاتورک بود و اطراف هتل پر از کافه و فست فود و بار بود. فضایی امن و دلنشین داشت به خصوص که 3 -4 تا دانشگاه هم کنارمون بود و تردد دانشجوها که به انگلیسی مسلط بودن هم زیاد بود.
خود هتل فضای بسیار دوستانه و اتاقهای بزرگ داشت . من یک سوئیت 2 اتاقه رو گرفتم که نورگیر بسیار عالی داشت.
راستی یادم رفت بگم من آیلتس 6.5 جنرال داشتم که شامل خواندن6.5 نوشتن 6.5 گوش دادن 6.5 و صحبت کردن 7 بود و طبیعتا از خودم برای صحبت به زبان انگلیسی کاملا مطمئن بودم. ولی متاسفانه روزهای آخر فقط تلاش میکردم ترکی یاد بگیرم چون 99% افراد عادی حتی یک کلمه هم انگلیسی نمیفهمیدن و انگلیسی و فارسی براشون یکی بود.
از موضوع پرت نشیم...
سریع برگشتم هتل و خودمونو آماده کردیم واسه فرداش. فردا صبح باید ساعت 8 میرفتیم هتل جدید و ساعت 9 هم باید پیش دکتر اونگان میبودیم.
صبح دومین روز طبق برنامه هتل اول رو تسویه کردم و رفتیم هتل دوم. وسایلمون رو گذاشتیم و تاکسی گرفتیم به مقصد کوگولو پارک که دکتر اونگان کنارش بود.
بعد کلی دور خود چرخیدن بالاخره مطب دکتر رو پیدا کردیم. از من و همسرم 95 دلار همون اول گرفتن ولی بابت پسرم چیزی نگرفتن. بعد که پرسیدم ازشون گفتن این که نوزاده و اصلا چکینگ خاصی نداره . فقط واکسن باید بزنه. ناراحت شدم و به منشی گفتم پس چرا دکتر این رو توی ایمیلهاش به من نگفت؟ میدونین که من به خاطر ابهامی که در جواب دادن به خرج دادین مجبور شدم چندین روز زودتر بیام؟ و 3-4 تا برگه ایمیل رد و بدل شده بین خودم و دکتر اونگان رو نشونشون دادم . دیدم میگه این به من ارتباطی نداره و با خود دکتر در این رابطه صحبت کنین. به همین راحتی ! و از دست من هم هیچ کاری بر نمی اومد.
بعد نوبت تست خون و عکس قفسه سینه شد. بعدش هم مارو فرستادن گفتن برین بعد از ظهر بیاین واسه واکسن. بعد از ظهر برگشتیم مطب و اسم من رو که خوند رفتم داخل. خانم اونگان بود. یه سری سوال و جواب کرد از بیماری هایی که تا حالا داشتم و نداشتم یا جراحی داشتم یا خیر و ... بعد نوبت واکسن زدن شد گفت شما واکسن ام ام آر رو فقط یک نوبتشو زدین. تا من بیام بگم نه !!! دیدم در کمتر از دو دهم ثانیه واکسن رو تزریق کرد بهم. حالا من هردو نوبتشو زده بودم ولی انستیتو پاستور محترم فقط یک نوبتشو توی کارت رزدم وارد کرده بود. به خانم اونگان گفتم خانم دکتر اونگان بنده واکسن هامو در این تاریخها در دو نوبت زده بودم و نیازی به این واکسن نبود. چرا تزریق کردید؟ ممکنه برام ضرر داشته باشه.( واقعا حرصم گرفته بود. بچه ها گفته بودن که اینها به هر بهانه ای، شده حتی آب مقطر تزریق میکنن که یه پولی بگیرن.) دیدم با لبخند سوزاننده ای جواب داد که اگر هم زده باشید در کارت شما ثبت نشده و من فقط به استناد مدارکی که خودتون ارائه کردید این رو تزریق کردم. برگه رو دیدم هی گشتم توش که پیدا کنم... دیدم نه. مثل اینکه واقعا هیچ چیزی ثبت نشده. خلاصه با دست مجروح و قلب تیر خورده اومدم بیرون.
نوبت همسرم شده بود و همسرم رفت داخل دقیقا همون جریان من برای همسرم اتفاق افتاد. نوبت پسرم بود. همسرم با پسرم رفتند داخل . به پسرم واکسن روتاویروس رو تزریق کردن با قطره پولیوی خوراکی بهش دادن.
موقع حساب و کتاب مبلغ 570 دلار بابت تزریق 3 واکسن ( 2 تا ام ام آر و یک روتاویروس) شارژمون کردن.
فرداش غروب برگشتم اونجا و مدارک پزشکیمون رو گرفتم. 3 تا پاکت بود که به 2 تاش سی دی منگنه کرده بودن. اونی که سی دی نداشت مال پسرم بود.
کمتر از 36 ساعت بعد از ترزیق واکسن به پسرم، دیدیم حالش بد شد و مرتب شیر بر میگردوند ظرف 1 ساعت 3 بار با شدت این اتفاق تکرار شد و پسرم بیحال شد. ترسیدیم. رفتم یه چند تا داروخانه که اون نزدیکی ها بود ولی دریغ از یک کلمه توانایی در ارتباط. حتی یک کلمه نمیفهمیدن. با ترکسلی که داشتم هم هرچی سعی میکردم شماره پزشک اطفال که پسرم رو پیشش میبردیم بگیرم یه چیزی به ترکی میگفت و امکان ارتباط نمیداد. تا اینکه به ذهنم رسید نکنه شارژ خطم کمه. رفتم نمایندکی ترکسل و 30 لیر شارژ کردم و دیدم بله.. مشکل از شارژ بود.. با اولین تماس پزشک پسرم گوشی رو گرفت با اینکه روز اول عید بود.. جریان رو گفتم تا اسم واکسن روتا ویروس رو شنید گفت هرچه زودتر برسونش به اورژانس و به پزشک کلمه اینتو سافیکشن یا اینواژینیشن رو بگو.. داشتم دیوونه میشدم. رفتم توی یک داروخونه دیگه که ازشون آدرس بیمارستان بگیرم .دیدم اصلا نمیفهمن. داشتم با ایما و اشاره تلاش میکردم بفهمونم بهشون تا اینکه فرشته نجاتم اومد.. یه آقای 35 ساله اومد داخل میخواست دارو بخره دید دارم اشاره بازی میکنم پرسید" کن یو اسپیک انگلیش؟" گل از گلم شکفت.. جریانو گفتم اون هم روی یک کاغذ خطاب به راننده تاکسی یه عباراتی رو نوشت که مضمونش این بود که " این آقا رو برسونید به بیمارستان تخصصی اطفال حاجی تپه".
برگه رو گرفتم و مثل برق رفتم هتل و همسر و پسرم رو برداشتم و تاکسی گرفتم و برگه رو دادم بهش.. راننده جریان رو فهمیده بود و توی خیابون از چپ و راست سبقت میگرفت..
ساعت 7 غروب رسیدیم بیمارستان.. اول دکتر ویزیتش کرد و جریان رو براش گفتم. گفت ما آزمایشات لازم رو انجام میدیم تا بفهمیم مشکل چیه. اول بردیمش رادیولوژی و بعد تست خون و ادرار و .. جواب تستها اومد.. گفتن عکس رادیولوژی واضح نیست و باید سونوگرافی بشه. از دکتر پرسیدیم اگر اینتوسافیکشن( پیچ خوردگی روده ) باشه تکلیف چیه؟ برگشت گفت با تیم جراحی جلسه میذاریم و پسرتونو باید جراحی کنیم...خانمم از گریه چشماش باز نمیشد..
توی این هاگیر و واگیر دیدم یه آقایی از توی پذیرش اومد بیرون و ازم خواست پاسپورت پسرم رو بهش بدم. تا دادم بهش گذاشت تو جیبش و رفت پشت شیشه پذیرش. پرسیدم چرا گرفتین گفت بعد تمام شدن کار بیا از من بگیر. شصتم خبردار شده بود که واسه اینکه پولشون خورده نشه این کار رو کرد.
بعد 2 ساعت انتظار صدامون کردن و ما رو بردن برای سونوگرافی.. بعد یک ربع سونوگرافی کردن از شکم پسرم، دکتر خاطر ما رو جمع کرد و گفت هیچ عارضه خاصی نیست و فقط یک کولیک ساده روده هستش. همش خدا رو شکر میکردیم. خانمم از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه..
موقع حساب و کتاب شد. دیدم یه فاکتور بهم دادن حدود 480 لیر ترکیه یعنی نزدیک 960هزار تومن. که از این عدد 750 هزار تومنش فقط برای سونوگرافی بود. اینجا بود که قدر پزشکهای متخصص خودمون رو که با 20 هزار تومن سونو میکنن رو فهمیدم..
به هر حال اون شب کذایی تمام شد و برگشتیم هتل..
3 روز بعد مصاحبه داشتیم. مونده بودیم وقتمونو چجوری پر کنیم. بنابر این شروع کردیم به شناسایی فروشگاهها و مراکز خرید. LC waikiki یکی از جاهای خوبی بود که خرید های خوب با قیمتهای خوب میشد کرد. فکر نکنم دیگه جایی مونده بود که نرفته باشیم. حتی گشتیم و بازارچه سنتی 5 شنبه بازارشون رو پیدا کردیم. به سبک بازارچه های سنتی همینجا بود. همه اسبابهاشون رو روی هم تلنبار کرده بودن. چیزی قابل خرید نبود. هرچیزی که دست میذاشتی یا خیلی در پیت بود یا خیلی گرون نسبت به کیفیتش. فقط چند تا عکس گرفتیم و دور زدیم و برگشتیم.
از حسرتهایی که به دلمون مونده بود کالسکه بچه بود که نیاورده بودیم و کلی بابت این موضوع اذیت شدیم.
روز مصاحبه چون هتلمون نزدیک بود و من ذاتا آدم مقرراتی هستم راس ساعت هفت و بیست دقیقه جلوی سفارت بودیم. من یه کوله پشتی رو دوشم بود که کلیه مدارکمون بعلاوه وسایل تعویض پسرم توش بود. جلوی سفارت هیچ کسی نبود. ما که رسیدیم ظرف 10 دقیقه 4 -5 نفر جمع شدن و کم کم جمعیت زیاد شد. ساعت 5 دقیقه به هشت یکی از نگهبانای سفارت اومد بیرون و گفت مهاجرتی ها اینجا به خط بشن. از همونجا هم به من اشاره کرد که تو نیا !!
من مونده بودم این چی میگه. بعد گفتم حتما اشتباه فهمیدم. تا بجنبیم بیایم توی صف دیدیم ملت صف رو به طول 50 متر اشغال کردن و جا برای ما که اول از همه اومده بودیم نمونده. یه 30 ثانیه گذشت دیدم یکی از نگهبانا که فارسی صحبت میکرد با عصبانیت اومد طرفم و گفت این کوله رو نمیتونی بیاری. گفتم چرا؟ حالا چیکارش کنم؟ گفت این به من مربوط نیست. بعد اشاره کرد به اون سمت خیابون دکه قهوه فروشی و گفت بده به اون. اصلا من نمیدونم.
مونده بودم هاج و واج. همسرم و پسرم رو توی صف گذاشتم و بدو بدو رفتم اون سمت خیابون ( 20 متر راه بود) و با اشاره بهش فهموندم که کیفمو نگه داره . چون انگلیسی کلن بیل میرفت. اولش گفت 5 لیر منم به فارسی گفتم جهنم. بعد دیدم گفت " اوه، بویوک" یعنی بزرگه 10 لیر. دیگه چاره ای نداشتم اگه میگفت 100 لیر هم باید میدادم. خلاصه 10 لیر دادم و مدارکمو از کوله برداشتم و زدم به صف.
دیدم راست راستی آخرین نفر شدیم. یه دو دقیقه گذشت دیدم یه افسر دیگه ( کچل سفید قد بلند) اومد جلو و من و همسرم و یه خانوم دیگه که اونم بچه داشت برد جلوی صف. منو داری !! نگاه میکردم به هموطنای با مرامم که ما رو با یه نوزاد با مردانگی تمام انداخته بودن ته صف و هرکسی آنچنان موقعیت خودشو توی صف میپایید که انگار صف گوشت کوپنیه و الانم وضعیت قرمز زمان جنگه و قحطی اومده. خلاصه ما اولین نفر بودیم که وارد سفارت شدیم.
به محض ورود یه خانمی که فارسی صحبت میکرد ازمون اصل مدارکمون رو گرفت و یک شماره بهمون داد. ما هم رفتیم و منتظر موندیم. و حدود 1 ساعتی طول کشید تا بقیه هم داخل بیان.
بعد یکساعت و نیم گیت ها چراغاشون روشن شد یکی یکی و شماره ها رو اعلام میکردن . اول رفتیم باجه نقص مدارک و فرم آپدیت شده DS-230 رو بهشون دادیم. فرم 230 پسرم رو بهم برگردوند و گفت جای امضاش خالیه و از من خواست به جاش امضا کنم. بعد اثر انگشت بعد واریز پول و بعد هم مصاحبه.
افسر ما یه خانم نیمچه تپل با قد متوسط و فارسی زبون بود.اول ازمون خواست قسم بخوریم بعد از محل کارم پرسید و از محل خدمتم و از مقصدمون در آمریکا. از رشته تحصیلیم پرسید و اینکه تز ارشدم درباره چی بوده.
همین سوالات رو از همسرم پرسید. یه ذره هم محض اجرای آموزشهای مشتری مدارانه! با پسرم از پشت شیشه شکلک بازی درآورد و پسرم با یک اخم کوبنده جوابشو داد.
بعدش با یک برگه صورتی و اعلام اینکه یک فرم حاوی چند سوال براتون ارسال میشه ما رو بدرقه کرد.
ما هم اومدیم بیرون و انگار کنکور داده بودیم. انگار یه باری رو از دوشمون برداشته بودن.
خلاصه... تا غروبش رفتیم اوتلت سنتر که تقریبا بیرون آنکارا بود و کلی خرید کردیم. فرداش هم حوالی کیزیلای زیر مترو رو زیرو رو کردیم ( واج آرایی داشت این جمله ) و پس فردای روز مصاحبه با تاکسی برگشتیم فرودگاه و پرواز به سمت ایران.
یه خانمی توی سفر برگشت حالش بد شد به خاطر تکانهای هواپیما و به محض نشستن هواپیما اورژانسی شد. قابل توجه دوستانی که مشکل دارن قرص سفر رو به همراه داشته باشن..
سفرنامه
3نفر/مصاحبه ماه مارچ/9 سوالی/ دریافت ویزا 25 جولای
ارسالها: 130
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jun 2012
رتبه:
43
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ارسالها: 297
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Oct 2012
رتبه:
47
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2013-05-21 ساعت 16:38
(آخرین تغییر در ارسال: 2013-05-21 ساعت 20:21 توسط mehdiii.)
خوب دیگه فکر کنم وقتشه سفر نامه بنویسم قبلش باید از کسانیکه واقعا مدیونش هستم قدردانی کنم که خیلی بهشون زحمت دادم خیلی اذیتشون کردم و وقت و بی وقت جواب سوالات منو میدادن.عمو سعید ،بیات عزیز ،صادقی دادا،فضلی گلم،و همه دوستانیکه میدونم با زدن حتی دکمه تشکر به من روحیه میدادن از همتون بسیار متشکرم.
از اولش بگم دیگه؟ قسمت اول
من و همسرم باهم دوست بودیم و قرار بود 2سال دیگه ازدواج کنیم و قرار شد من برای تحصیلات توی این 2سال برم آمریکا که با مخالفت های همسرم مقابل شدم.وقتی لاتاری برنده شد من حدود 1 هفته بیدار بودم و توی سایت مهاجرسرا اطلاعات کسب میکردم و توی این یه هفته حتی 1 ساعت نخوابیدم. با انواع و اقسام وکیل ها در آمریکا صحبت کردم.و نزدیک بود 4 میلیون بدم تا همه کارامو انجام بدن.نمیدونم چرا فکر میکردم عضو شدن در این سایت پولی هست بنابراین تا ماه اکتبر من عضو نشدم و فقط از اطلاعاتش استفاده میکردم تا اینکه گفتم اینطوری نمیشه باید عضو بشم تا دکمه عضو رو زدم دیدم به به چه جالبه پس پولشو کی میگیرن ازم؟خلاصه با خودم درگیر بودم من همسرم رو از 13 سالگی میشناختم بنابراین علارغم مشکلات زیاد (همچنین 2هفته بعد از فوت مادربزرگ همسرم)خواستگاری انجام شد و ما فرداش عقد کردیم بلافاصله فرداش مدارک رو دادیم برای ترجمه .البته همسرم توی این مدت فرم ها رو مجرد فرستاد و تا ما عقد کردیم بدون اطلاع به kcc مدارک رو پست کردیم و روی مدارک یه کاغذ نوشتیم که ما تازه ازدواج کردیم لطفا همسرم را به کیس اضافه کنید .بعد از 2 هفته پرسیدیم رسیده؟و جواب دادن بله در حال بررسی هست با توجه به کیس نامبرتون منتظر مصاحبه باشید.در پر کردن فرم ها پدر همسرم کمک کرده بود و چون آدم بی خیالی هست همش میگفت این فرم ها مهم نیست!!!!دریغ از اینکه مهمتر از این فرم ها چیزی وجود نداره.بعد از گذشت 6 ماه بنده با کمک سایت مهاجرسرا و کمک بچه ها متوجه شدم چقدر اشتباه پر کردن این فرم ها رو !!!منو بی سواد اعلام کردن و شوهرمو بیکار و خیلی از تاریخ ها رو اشتباه زدن.خلاصه من سریعا آپدیت کردم (در این حین پدر همسرم بسیار مخالف بود و میگفت حساسید!!!)خلاصه من سریع فرستادم و دیگه نه پرسیدم رسیده یا نه!!!!سپردم به خدا!!!توی این مدت که کارنت بشیم هم اطلاعات بیشتری از سفرنامه ها به دست می آوردم هم کلاس زبان رفتم.بلاخره ما کارنت شدیم و من مجدد تمام مدارک رو برای ترجمه به جای دیگری بردم البته این ذفعه بدون مهر دادگستری و با هزینه کمتر.انگار به دلم اومد همون جا گفتم ترجمه هادرسته مشکلی نداره که؟گفت نه!تا نگاه کردم دیدم شماره سربازی همسرم اشتباه هست گفتم شما که گفتین مطمعن باشم؟گفت ای وای ببخشید.خلاصه مدارک رو بدون چک کردن آوردم منزل و حال چک کردن نداشتم و 1 هفته قبل عید بود. واقعا خسته شده بودم.چون همسرم عسلویه بود و من 1سال تمام تنهایی همه کارارو میکردم.همسرم گفت بریم کیش ما رفتیم کیش و بعد از عید تازه نشستیم چک کردن ترجمه ها به چشمتون روز بد نبینه نه یکی نه 2تا توی هر صفحه حداقل 3 تا اشتباه داشت.بردیم درست کرد و سری دوم مدارک رو با جیغ و داد من مجانی زد!!!خلاصه ما 1هفته قبل مصاحبه با ایران ایر راهی آنکارا شدیم .منم فقط 2 دست لباس گرم برداشتم مابقی لباس هایم همه یه وجب دریغ از اینکه اونا هم خودشان مسلمانن و خودشون همه شلوار جین میپوشن .ما هتل نگرفتیم اونجا آشنایی داشتیم که همه جوره از ما پذیرایی میکردن.ما در این یه هفته از بارون اونجا نتونستیم تقریبا جایی بریم و فقط توی مراکز خرید بودیم تنها جایی که رفتیم مقبره آتاتورک و پارک غو بود.از تخفیف هایی که همه جا بود استفاده کردیم و کلی چیز میز خریدیم مخصوصا شامپو اورال که مفت بود.از منگو هم زیاد خرید کردیم.روز اول که رفتم گلاب به روتون wc هر چی گشتم دیدم وسیله شستشو نمیبینم.تازه یاده عمو سعید و حرفاش افتادم که زدم زیر خنده اون شب به سختی گذروندم تا روزهای بعد چیزهای جدیدی کشف کردم و برای شستشو ازش استفاده کردم.کلا فقط خاطره بد من از اونجا همین wc بود که واقعا برام دردناک بود. خوب فعلا خسته شدم مابقیش برای بعد....
-----------------------------------------------------------
قسمت دوم:
منطقه ای که خونه ما بود اسمش هوزورماه بود که با دولموش تا میدان کیزیلای 20 دقیقه راه بود ما از میدان کیزیلای تا مدیکال پیاده رفتیم که 30 دقیقه راه بود.یه روز قبلش هم رفتیم محل رو شناسایی کردیم .بر خلاف کسانیکه میگفتن منشی یا خود دکتر اونگان و خانومش بی ادب یا بداخلاق هستن بسیار مودب و خیلی محترم هستن.روز مدیکال از ما عکس نخواستن و هر شخصی رو صدا میکرد میشستیم روی صندلی لبخند میزدیم بعد عکس میگرفت خانوم منشی مهربون.با من کاملا ترکی صحبت میکرد و من برای همسرم ترجمه میکردم.البته فارسی و انگیلیش هم بلد بود.اول نوبت همسرم شد رفت داخل وقتی اومد گفت فقط خواست آبله مرغان بزنه که گفتم تست میدم وقبول کرده .نوبت من که شد رفتم داخل اما 4تا اتاق داشت من اتاق آخری بودم اومد عذر خواهی کرد گفت الان میام.وقتی اومد به پاش بلند شدم به ترکی بهش سلام کردم ازم پرسید ترکی بلدی؟گفتم ترکی فارسی انگیلیسی بعد خندید .گفتم من مادرمم ترک تبریزه خندید و بیشتر خوشش اومد(آخه میدونین که ترک ها بدجوری پشت همو دارن) پرسید جراحی داشتی گفتم دستم یه کوچولو سرپایی کیست داشته درش آوردم.بعد بقیه چیزا رو پرسید و من جواب دادم.رفتیم برای معاینه گفت چه موهای بلند و قشنگی داری گفتم مرسی بعد گفت با کی میری آمریکا گفتم همسرم گفت قبلی همسرت بود؟گفتم بله.بعد گفت کسی رو داری؟گفتم تقریبا تمام فامیلامون اونجا هستن.گفت پدر و مادر؟گفتم نه.بعد گفت واکسن آبله مرغان برات میزنم چون نگرفتی.
من ازش تشکر کردم و خداحافظی کردم اومدم بیرون.2 دقیقه بعد منشی گفت خانوم دکتر کارت داره حالا هی به ترکی میگفت من نمیفهمیدم مشکل کجای قضیه هست.آخر فهمیدم که یه خانومی رفته داخل مشکل کمر داشته نمیتونسته به دکتر بفهمونه.خلاصه منو برای ترجمه میخواست.منم رفتم براش ترجمه کردم که خانوم ورزش کرده دیسک کمر گرفته الان 2شبه قرص نخورده و جراحی نداشته.خلاصه تموم شد و رفتیم پایین آزمایش خون و عکس قفسه سینه هم دادیم.واکسن آبله مرغان 80 دلار و تستش نزدیکه 35 دلار شد.گفت روز 2 شنبه ساعت 3بیاید ما 2 رسیدیم گفت یه مشکلی هست همسرتون باید واکسن بزنه گفتم اما گرفته گفت بله درسته اما کوچیک گرفته.خلاصه مجددا یه واکسن آبله مرغان هم اون روز خورد.روز مصاحبه ساعت 5صبح از خواب بیدار شدیم تا از در بریم بیرون شد 6:30 .از کیزیلای یه تاکسی گرفتیم تا سفارت شد 8 لیر.اتفاقایی که اون روز افتاد برامون کلا میذارم وقتی کلیر شدم تعریف میکنم.
به خاطر ازدواجمون مدارک مثل عکس خواستن.از من تنها سوالی که شد شاغلی؟گفتم ...
از همسرم پرسید:کی باهم آشنا شدید:.... چه مدته ازدواج کردین؟....جاخورد
سربازی کجا بودی؟... چه کار میکردی؟.... کار؟.... توی چه قسمتی؟....چی کار میکردی؟.....چه فازی بودی؟..... برای چی میخواین برین اونجا؟...... خندید. شما مراحل اداری دارین 1 تا 2هفته دیگه چک کنین لازم نیست 2تایی بیاید.بای.
جزییات سفر رو بعدا میگم.
کیس نامبر2013000066xx تعداد:2 مصاحبه:می کنسولگری:انکارا ازدواج بعد از قبولی .کار همسر:عسلویه .ویزا:شانس آوردیم دادن بعد از نزدیکه 100 روز . آتلانتا شهر بهشت با مردمی مهربان