بر ما چه گذشت، چه می گذرد؟

[dinadino228]

عزیزم دعا میکنم خیلی زود نامه مصاحبتو بگیری و خیالت راحت بشه. البته هر مرحله دل نگرانیهای خاص خودشو داره که کاریشم نمیشه کرد ولی همین که بدونی کارت داره به نتیجه میرسه کلی ارومت میکنه
من پررو وسیله های بالای کمدمو اوردم پایین دارم میندازم دور ))))))
یعنی اینقدر مطمینم یکضرب ویزا میگیرم :p
از همین الان دارم خودمو اماده میکنم واسه سفر آمریکاااا.. اگه چک بخورم دیگه روم نمیشه بیام خونه ))))
همونجا میمونم تا ویزامو بدن :p

مررررررسی
من که از تو پررو ترم عزیزم ، شهریور که نامزدم رفت ۳۰ کیلو بهش بار دادم، برده با خودش :shy آخه خیلی مطمئن بودیم کارم تا الان درست میشه
بقیه چیزامم که هی دارم میبخشم به این و اون
خلاصه که خیلی آمادم

[payamkj]

شبنم جون میزوری هستش شوهرم. میگم خداروشکر بعد از درسش برمیگردیم ایران
قبول دارم که دیدم خیلی منفیه. اصلا همش دارم حرص میخورم. پریروز سر قیمت بیمه توی آمریکا خیلی اعصابم بهم ریخت. آخه این آمریکا چه مملکتیه که با این همه ادعا و اینهمه ثروت باید مردمش از لحاظ هزینه های پزشکی و بیمه اینهمه در مضیقه باشن. واقعا سردرنمیارم.
بابا ایران با این اقتصاد دااااغون و با این گرونی و رشد اقتصادی منفی اش، کلیه خدمات پزشکی برای دارندگان دفترچه های تامین اجتماعی رایگانه. حق بیمه هم بسیار پایین
اونوقت آمریکا با این ثروت..... نمیفهمم واقعا
ولش کن کلا من فاز منفیم. بهتره در این موارد حرف نزنم اصلا

جدی الهه جون برمیگردین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هر جا هستی موفق باشی و شاد عزیزم

---

مرسی کاملا جونم.
من از رانندگی خییلییی میترسم. اصن ی وضی. ووووووویییییییییییییی. ولی خوب بالاخره باید یه کاریش بکنم دیگه
در مورد بچه صد در صد حق با توئه ولی خوب ما اصلا تصمیم نداریم بچه داشته باشیم. اصلا اصلا اصلا. دلایلشم راستش اینجا نگم بهتره چون تبدیل میشه به بحث
ولی من مشکلم فقط دلتنگی نیست. مشکل اصلیم زبونم لال زبونم لال بیماری یا خدایی نکرده......... میدونم الان میگی ایران هم باشی این اتفاق میفته، آره ولی وحشت و استرسی که آدم وقتی دور از خانوادست، داره، خیلی بیشتره
متاسفانه همسرم هم دقیقا مثل منه. هم دفعه پیش که رفته بود و هم الان تماااام مدت وحشت چنین چیزیو داره. هر رووووز با خانوادش اسکایپه و میگه هر روز که میام اسکایپ با این فکر میام که الان یه خبر خیلی بد بهم بدن.
من معتقدم آدم از هر چی بترسه سرش میاد و خوب متاسفانه من و شوهرم خیلی از این موضوع میترسیم
اصلا نسبت به همم کلی نگرانی داریم. قبل از خواب باید به هم اطلاع بدیم، از خواب بیدار میشیم باید اطلاع بدیم و......... خدانکنه 1 بار زنگ بزنه من برندارم یا برعکس، بددددترین افکار میاد سراغمون و دور از جون درجا فکر میکنیم طرف مقابل مرده که گوشیو جواب نداد
میدونم دیوونه ایم ولی اینجوریه دیگه. همیشه بدددترین فکر ممکن رو میکنیم و عجیبه که کاملا شبیه هم هستیم در این مورد

نه هههههههههههههه، منم باور نمیشه تو اینجوری باشی ، جدی میگی؟ اصلا فکر نمیکردم همش تو ذهنت این افکار باشه ، دقیقا بر عکس فکر میکدم ،خلاصه خیلی جالبه ، به پای هم پیر شید ،هیچ اتفاق بدی هم براتون نمیفته ، نگران نباشید

[الهه سابق]

آره نوشی جون. هیچ کدوممون اونجارو دوست نداریم. شوهرم هم واسه درسش دوست داشت بره. اون از من ننر تره
آره بچه ها من دو وجه دارم: یک وجه که بسیار منو دختر قوی و محکمی کرده و یک وجه ترررررررس که از 3 چیز میترسم فقط، یکی بیماری و فوت عزیزن، یکی رانندگی، یکی سوسک
آره خیلیا باورشون نمیشه من انقدر ترسو باشم

---

جودی جونممممم احتمال چک خوردنت به نظرم خیلی کمه

---

تازه یه چیزی بگم کله مو میکنید
من و شوهرم فقط به علت همین ترس نمیخواهیم بچه دار بشیم.
ترس از بیماری بچه، ترس از مرگ بچه، ترس از مرگ خودمون و یتیم شدن بچه
بچه ها توروخدا نصیحتم نکنید. عالم و آدم دارن مارو نصیحت میکنن ولی فایده نداره

---

اصلا هر وقت خبر بچه دار شدن کسیو میشنویم جفتمون وحشت میکنیم و همیشه میگیم این آدما عجب دل گنده ای دارن، چجوری نمیترسن

[payamkj]

نه جودی جون امیدوارم یه ضرب ویزا رو بگیری ، ترس به دلت راه نده
منم از یه چیزایی میترسم
بیماری و مریض شدن رو تا حدی میشه کنترل کرد و تا اونجا که من دیدم خیلی از مریض ها با روحیه بالا با مریضی شون مقابله کردن ، رانندگی هم اولش ترس داره ، من هم میترسیدم همش از لاین راست با سرعت 30 تا 40 ، چه فحش ها که نشنیدم ، سوسک هم که من اگه ببینم میمیرم ولی چیزی نیست که همیشه فکرمو مشغول کنه ، و اما فوت عزیزان ................. ممکنه هر لحظه و هر جا ............
وقتی همسر اولم بعد از 3 ماه زندگی مشترک فوت کرد ، یادمه همه خانوما همشون جوری به مرداشون چسبیده بودن و ترسیده بودن که انگار یکی الان میاد شوهرشون رو ازشون میگیره ، وقتی ما خیلی بی تابی میکردیم شوهر خواهرم به خواهرم گفت سعی کن همیشه خودت رو برای این مسئله آماده نگه داری چون چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت ،و حقیقت ،و این تنها حقیقتیه که نمیشه جلوش رو گرفت ،جالبه من همیشه سر نمازم دعا میکردم دیرتر از عزیزانم از دنیا نرم مخصوصا پدر مادرم ، خواهر و برادرم ، ولی هیچ وقت فکر نمیکردم همسرم بعد 3 ماه بره ، از اون ماجرا 6 سال گذشت من دارم ازدواج میکنم ولی یاد گرفتم دیگه از مرگ نترسم ،و دیگه اینو از خدا نخوام فقط تا هستم و عزیزانم هستن قدرشون رو بدونم و از بودن باهاشون لذت ببرم
و بعد از اون دعام واسه همه زوج ها ، سالم بودن و در کنار هم بودنه

الان هم واسه آیندم خیلی میترسم ، شروع یه زندگی جدید دور از خانواده ولی این بار دیگه نمیخوام زندگی شکستم بده ، من همه شرایط بد رو شکست میدم دیگه واسه سختی کشیدن جوون نیستم

[girl]

منم بخاطر این ترسا بچه دوست ندارم
میگم الان به اندازه کافی نگران خانوادمو شوهرم هستم حالا بیام به این استرسام یکی دیگرو اضافه کنم که چی بشه؟! بعد اگه روزی ناراحت بشه اگه روزی درد بکشه و همه ناملایمات زندگی که ممکنه واسش پیش بیاد من چکارر کنم؟.. اصلا تو فکر بچه دار شدن نیستم به شوهرمم همیشه میگم که انتظار بچه نداشته باشه فعلا

[payamkj]

منم بخاطر این ترسا بچه دوست ندارم
میگم الان به اندازه کافی نگران خانوادمو شوهرم هستم حالا بیام به این استرسام یکی دیگرو اضافه کنم که چی بشه؟! بعد اگه روزی ناراحت بشه اگه روزی درد بکشه و همه ناملایمات زندگی که ممکنه واسش پیش بیاد من چکارر کنم؟.. اصلا تو فکر بچه دار شدن نیستم به شوهرمم همیشه میگم که انتظار بچه نداشته باشه فعلا

آخی ، نگران نیاشین ، وقتش که بشه انقدر دلت بچه میخواد که همه استرس ها یادت میره ، نمیدونم چه زمانی ولی تو زندگی هر کسی هر چیزی یه وقت خاصی داره ،این اعتقاد منه ،اون موقع آدم یادش میره یه زمانی اصلا قصدش چی بوده تازشم ،وقتی مادر بشی یاد میگری وقتی ناراحت شد وقتی درد داشت وقتی عاشق شد چه جوری به دادش برسی ، مگه مامانای ما از اول بلد بودن ؟
منم حاضرم کمک کنم ، آخه من بچه خیلی دوست دارم

[الهه سابق]

نوشی جان خیلی متاسف شدم
جودی جان منم عین خودتم

[girl]

نوشییییییییییی خیلی متاسفم عزبزم. واقعا سخته

[dinadino228]

نوشی جان، ناراحت شدم از اتفاقی که گفتی....
ولی حرفات باعث شد منم به خودم بیام...
آخه منم همش میگم: خدایا منو قبل از همه کسایی که دوسشون دارم ببر
چون تحمل ندارم....
ولی در مورد بچه... خیلی زیاد دلم میخواد....
امیدوارم شرایط زندگی واسهء هممون خوب پیش بره تا به رویاها و آرزوهامون برسیم.

[shabnam.84]

نوشی جان بابت اتفاقی که برات افتاد متاسفم.... مرگ هر لحظه ممکنه سراغ همه ی ما بیاد
امیدوارم زندگی خوبی رو پیش رو داشته باشی.....

[mercedeh2011]

نه جودی جون امیدوارم یه ضرب ویزا رو بگیری ، ترس به دلت راه نده
منم از یه چیزایی میترسم
بیماری و مریض شدن رو تا حدی میشه کنترل کرد و تا اونجا که من دیدم خیلی از مریض ها با روحیه بالا با مریضی شون مقابله کردن، رانندگی هم اولش ترس داره ، من هم میترسیدم ...

* جودی جون احتمال گرفتن ویزای یه ضربت خیلی زیاده
* نوشی جان کاملاً درکت می کنم و مطمئنم آینده ات اونقدر قشنگ و زیباست که تمام تلخیهای گذشته برات کمرنگ و محو میشه ... این یه اصل ثابت شده است
فکر نکن تنهایی منم در یک برهه زمانی سختی هایی رو کشیدم که بهم درس داد هرلحظه امکان داره بدترین و یا بهترین اتفاقهای دنیا رخ بده ؛ درک کردن این موضوع خیلی سخته
فقط باور کنید دیگه ضعیف شدم و طاقت سختی ندارم
* و امــــــــــــا رانندگی ... یکی از کارهای مورد علاقه منه؛ چشم نزنم خودمو اکثر جاده های ایران رو نشستم؛ هراز و چالوس هم که چشم بسته میرم الهه جون تو که دبی رو دوست داری؛ صحرا و کویر ... اون ماشینهای چهارمحوره ... رانندگیهای خفن ....
* بچه هم که من عــــــــــاشقشــــــــــــــم .... 2 تا دختر 1 پسر ... اگه میشه اولی و آخری دختر باشه وسطی پسر ؛ چون دلم نمیخواد ته تغاری یه پسر باشه که لوس بشه

[سانازی]

نوشی جان
شما خیلی قوی هستی و مطمن باش بهترین سرنوشت در انتظارته.خیلی ناراحت شدم ولی نمی خوام تسللیت بدم می دونم که خدا خیلی دوست داره وبعد از سختیا یه زندگی خوب رو نصیبت میکنه.
بچه ها منم خیلی دودلم که برم اونجاوزندایی من که خودش us هستش میگه چه دلتنگی بیای اینجا اینجا رو بیشتد از ایران دوست خواهی داشت نمی دونم من یکم وابستم.میدمنین که ما 2تا موضوع خیلی سخت و مهم زندگی رو می خواهیم با هم تجربه کنیم.یکی ازدواج و دیگری مهاجرت. البته بعضیا اینجا با شوهرشون تجربه زندگی داشتن ولی تا اونجایی که میشناسم
جودی جان هم مثل من زیاد با (شوهر )من هنوز نمی تونم بگم نامزدامون زیاد نبودیم و این دلشور رو زیاد داریم.
در مورده رانندگی اقای ما میگن بیا اینجا خودم یادت میدم!نمیذاره!
ولی باید به حرفتون گوش کنم و بگیرم.راستی سخته بین المللی کردنش؟
بچه خیلی موضوع مهمیه.نباید هیچی نشده زود بزاری .اگه شناختت از همسرت کامل اره ولی باید به نظر من 2سالی ادم زیره یه سقف زندگی کنه بعد.درسته این حرف رو میزنیم ولی سن همسرا میره بالا و فکر کنم مخالف باشن و زود بخوان.
جودی جان عزیزم استرس اصلا نداشته باش و با ذوق و خوشحالی حرف بزن که تو واقعا دلت میخواد بری و شوهرتو دوست داری.وای زود برو دیگه من بی صبرانه منتظرم بیاد اینجا بگی یییییییییییییییییووووههههههههههووو گرفتم ویزامو

[simi]

دوستاني كه ايالت كاليفرنيا ميرن شنيدم گواهينامه بين المللي كه از ايران ميبرن بدردشون نميخوره!!!!!!! درسته؟

[girl]

ممنونم از همه.. خدا کنه یکضرب بگیرم ویزارو
شوهرمو کمتر از 20 روز دیگه میبینم بعد از 2 سال و 3 ماه! هوراااااااااااااا
واقعاااا سخخخخخخت بود.. خدارو شکر که از پسش بر اومدم.. خدایا شکرررررررررت

[الهه سابق]

آره عزیزم. حالا شدی دختر خوب