2012-09-15 ساعت 17:39
یاسمن موضع گیری تند نکرده. شهرزاد یه چیزی گفته یه چیزی هم شنیده. من خودم این وسط چرا جواب ندادم برای اینکه از نظر روحی تو شرایط مناسبی نیستم و نخواستم یه موقع یه چیزی بگم که بعدن نشه جمعش کرد. منتها خیلی دلم میخواد ایشون هم بیان و جواب سوالات منو بدن. به ویژه منظورش از اینکه هدف من چیه! واقعا سر در نمیارم چه فکری میکنن و چطور میتونن راجع به دو نفری که هیچ چیزی راجع به زندگیشون نمیدن اینجوری قاطعانه حرف بزنن و درست مثل اکثریت ایرانی ها بلافاصله دست به تخریب شخصیتی طرف مقابل بزنن.
یعنی من به اندازه ی کافی هم تحت فشار هستم و هم اعصابم خورد هست. شما فکر کنید من میگم داغونم و در جواب با این جمله مواجه میشم که "من واقعا خوشحالم برات". من نمیگم شهرزاد منظور بدی داره از گفتن این حرف اما کجای دنیا در جواب به کسی که میگه حالش اصلا خوب نیست حالا به هر دلیلی اینو میگن؟ من بازم در جواب به این حرف چیزی نگفتم و فقط به این بسنده کردم که کردم که "الان چرا یه حس بدی دارم؟!" و بازم در جواب اینو شنیدم که "اصلا حس بدی نداشته باشه . اگه هم دوست داری فقط برات دلسوزی کنیم و بگیم "آخی "حاضرم همینجا تموم کنم حرفم رو ". خوب ببینین من اینا رو نیومدم بگم که دلسوزی بشنوم. شاید همدردی آره اما دلسوزی نه. مگه نه این که اسم این تاپیک بر ما چه گذشته؟ اینم چیزایی هست که بر من گذشته. من دوباره اومدم تا هم رفیق نیمه راه نشم و هم اینکه اگه زبونم لال این بلا سر یکی دیگه اومد اون هم بدونه و بخونه و چه میدونم شاید کمکی باشه براش. اومدم تا از گرل و الهه بی خبر نباشم و حداقل دلم به این خوش باشه که اگه کار من راه نیفتاد کار اینا که راه افتاد. تا امیدوار بشم به اینکه دنیا برای همه ی آدما سخت نمیگیره و بتونم ادامه بدم. وگرنه حس خوبی نیس بیای ببینی همه ی آدما به آرزوهاشون میرسن بجز تو! درسته خوشحال میشم برای بقیه اما به همون اندازه هم ناراحت میشم که آخه چرا فقط من نه؟ من از دوستی با دوست پسرم هدف نداشتم و فکر رفتن از ایران بعد از آشناییم با اون به فکرم رسید. تازه بعد اینکه عاشقش شدم نه از همون اول. من میگم که امید و آرزوهام به باد فنا رفت و نمیدونم چرا برداشت میشه که امید و آرزوهای من خلاصه شده به رفتن ایران و یا "شوهر کردن"! دوست پسرم رو دوست نداشتم چون آمریکایی بوده! دوستش داشتم چون اون بوده. بچه که نیستم. کم با خودم کلنجار نرفتم که ملیتش در تصمیم گیریم تاثیر نذاره و حتی اینجا هم قبلا نوشتم که کاش میشد میومد ایران. حالا نه بخاطر عرق ملی و این چیزا فقط به خاطر مادرم. داستان زندگیم رو به دو نفر گفتم و یکیشون یه کوچولو بیشتر از اون یکی میدونه. اونم به خاطر سنش و هم اینکه مدت زمان بیشتری هست همو میشناسیم و هم اینکه خوب منم خیلی بیشتر از زندگی اون میدونم. یادم نمیاد اومده باشم چیزی رو به صورت عمومی فریاد زده باشم اینجا که بشنوم "خیلی حرص می خوردم از تصمیمت و با اینکه چند بار هم اشاره کردم اما به نظرم اشتباه بزرگی می کردی . از ترس اینکه یه چیزی بهت بگم اصلا تو این تاپیک نمیومدم." خوب مگه شما چند درصد در مورد من و دوست پسرم اطلاعات داشتین که بخوانی چیزی بهم بگین آخه؟ هر تصمیمی که گرفته بودم حتما دلیلی داشتم. از کجا معلوم که اگه شما شرایط منو داشتین کارای منو نمیکردین؟ آخه "مطمئنم این دوستی اقلا تاثیر خوبی برای زبانت داشته " یعنی چی؟ یعنی من داشتم ازش سواستفاده میکردم که زبانم خوب بشه؟ کسی که این حرفو زده حتی نمیدونسته من تحصیلاتم در چه زمینه ای هست و بعد در مورد تصمیم من قضاوت میکنه! من همینجا چند بار به گرل عزیز گفتم که تصمیم آخر رو خودت بگیر؟ شما بگید، من یک بار نگفتم برو بهش اینو بگو اونو بگو و یا این کار رو بکن و اون کار رو بکن. هر چی هم گفتم همیشه گفتم که این نظر شخصیه منه. آخه من که تو زندگی شما نیستم که بدونم چه خبره و مهم تر از اون اینکه من شما نیستم. ما آدمای مختلفی هستیم و واکنش هر کدوممون یک جوره. این کاملا طبیعیه. ما آدما کپی هم که نیستیم که بخوای یک رفتار رو از خودمون نشون بدیم.
یعنی طوری شد که من میومدم اینجا حالم بهتر میشد اما از دیشب برعکس شده! کم بدبختی ندارم که اینو هم بهش اضافه کنم. یعنی فقط فکر کنیم 1% و فقط و فقط 1% هم اگه ما آشتی کردیم من با این شرایط دیگه روم نمیشه بیام و بگم!
در مورد دانشگاه هم عرض بشه خدمتون که بعد از سیتیزن شدن هست که فایننشال اید میدن به شما و با ویزای دانشجویی شما دانشجوی بین المللی محسوب میشین و باید خیلی بیشتر از بقیه پول بدین. تحصیل در مقطع دکتری هم گرون تره. حتی من یک بار با یکی از این آژانسهایی که دانشجو میبرن خارج از ایران هم تماس داشتم و اونجا گفت که برا رشته ی من در آلمان و اتریش میتونم رایگان درس بخونم اما خرج و مخارج هر ماه من حدود 800 یورو میشه! البته اینم گفت که هفته ای میتونم 20 ساعت کار بکنم. اما دیگه نگفت با این 20 ساعت کار چقدر میشه در آورد. پدر و مادر دوست پسر من از این خونواده هایی هستن که دانشجوها میرن و با اونا زندگی میکنن و یعنی من کلی دانشجوی کره ای و چینی و ژاپنی میشناسم که آمریکا درس خوندن. اینا اغلب یا آدمای پولداری هستن و یا دانشگاه های کشور خودشون اینا رو بورس کرده و فرستاده آمریکا! و هزینه ی سکونت با یه خونواده که از خوابگاه و جاهای دیگه ارزونتر هست هم ماهی حدود 600 دلار بود. (این عدد اصلا الان یادم نیست و شاید دارم اشتباه میکنم اما خود دوست پسرم هم میگفت که ایتس ایکسپنسیو). یکی از دلایل دیگه که برای مقطع دکتری گرون هست اینه که کامیونیتی کالج ها که ارزون تر از یونیورسیتی ها هستن فوقش دیگه لیسانس دارن و برای دکتری باید یونیورسیتی رفت که گرون تره بسیار.
یعنی من به اندازه ی کافی هم تحت فشار هستم و هم اعصابم خورد هست. شما فکر کنید من میگم داغونم و در جواب با این جمله مواجه میشم که "من واقعا خوشحالم برات". من نمیگم شهرزاد منظور بدی داره از گفتن این حرف اما کجای دنیا در جواب به کسی که میگه حالش اصلا خوب نیست حالا به هر دلیلی اینو میگن؟ من بازم در جواب به این حرف چیزی نگفتم و فقط به این بسنده کردم که کردم که "الان چرا یه حس بدی دارم؟!" و بازم در جواب اینو شنیدم که "اصلا حس بدی نداشته باشه . اگه هم دوست داری فقط برات دلسوزی کنیم و بگیم "آخی "حاضرم همینجا تموم کنم حرفم رو ". خوب ببینین من اینا رو نیومدم بگم که دلسوزی بشنوم. شاید همدردی آره اما دلسوزی نه. مگه نه این که اسم این تاپیک بر ما چه گذشته؟ اینم چیزایی هست که بر من گذشته. من دوباره اومدم تا هم رفیق نیمه راه نشم و هم اینکه اگه زبونم لال این بلا سر یکی دیگه اومد اون هم بدونه و بخونه و چه میدونم شاید کمکی باشه براش. اومدم تا از گرل و الهه بی خبر نباشم و حداقل دلم به این خوش باشه که اگه کار من راه نیفتاد کار اینا که راه افتاد. تا امیدوار بشم به اینکه دنیا برای همه ی آدما سخت نمیگیره و بتونم ادامه بدم. وگرنه حس خوبی نیس بیای ببینی همه ی آدما به آرزوهاشون میرسن بجز تو! درسته خوشحال میشم برای بقیه اما به همون اندازه هم ناراحت میشم که آخه چرا فقط من نه؟ من از دوستی با دوست پسرم هدف نداشتم و فکر رفتن از ایران بعد از آشناییم با اون به فکرم رسید. تازه بعد اینکه عاشقش شدم نه از همون اول. من میگم که امید و آرزوهام به باد فنا رفت و نمیدونم چرا برداشت میشه که امید و آرزوهای من خلاصه شده به رفتن ایران و یا "شوهر کردن"! دوست پسرم رو دوست نداشتم چون آمریکایی بوده! دوستش داشتم چون اون بوده. بچه که نیستم. کم با خودم کلنجار نرفتم که ملیتش در تصمیم گیریم تاثیر نذاره و حتی اینجا هم قبلا نوشتم که کاش میشد میومد ایران. حالا نه بخاطر عرق ملی و این چیزا فقط به خاطر مادرم. داستان زندگیم رو به دو نفر گفتم و یکیشون یه کوچولو بیشتر از اون یکی میدونه. اونم به خاطر سنش و هم اینکه مدت زمان بیشتری هست همو میشناسیم و هم اینکه خوب منم خیلی بیشتر از زندگی اون میدونم. یادم نمیاد اومده باشم چیزی رو به صورت عمومی فریاد زده باشم اینجا که بشنوم "خیلی حرص می خوردم از تصمیمت و با اینکه چند بار هم اشاره کردم اما به نظرم اشتباه بزرگی می کردی . از ترس اینکه یه چیزی بهت بگم اصلا تو این تاپیک نمیومدم." خوب مگه شما چند درصد در مورد من و دوست پسرم اطلاعات داشتین که بخوانی چیزی بهم بگین آخه؟ هر تصمیمی که گرفته بودم حتما دلیلی داشتم. از کجا معلوم که اگه شما شرایط منو داشتین کارای منو نمیکردین؟ آخه "مطمئنم این دوستی اقلا تاثیر خوبی برای زبانت داشته " یعنی چی؟ یعنی من داشتم ازش سواستفاده میکردم که زبانم خوب بشه؟ کسی که این حرفو زده حتی نمیدونسته من تحصیلاتم در چه زمینه ای هست و بعد در مورد تصمیم من قضاوت میکنه! من همینجا چند بار به گرل عزیز گفتم که تصمیم آخر رو خودت بگیر؟ شما بگید، من یک بار نگفتم برو بهش اینو بگو اونو بگو و یا این کار رو بکن و اون کار رو بکن. هر چی هم گفتم همیشه گفتم که این نظر شخصیه منه. آخه من که تو زندگی شما نیستم که بدونم چه خبره و مهم تر از اون اینکه من شما نیستم. ما آدمای مختلفی هستیم و واکنش هر کدوممون یک جوره. این کاملا طبیعیه. ما آدما کپی هم که نیستیم که بخوای یک رفتار رو از خودمون نشون بدیم.
یعنی طوری شد که من میومدم اینجا حالم بهتر میشد اما از دیشب برعکس شده! کم بدبختی ندارم که اینو هم بهش اضافه کنم. یعنی فقط فکر کنیم 1% و فقط و فقط 1% هم اگه ما آشتی کردیم من با این شرایط دیگه روم نمیشه بیام و بگم!
در مورد دانشگاه هم عرض بشه خدمتون که بعد از سیتیزن شدن هست که فایننشال اید میدن به شما و با ویزای دانشجویی شما دانشجوی بین المللی محسوب میشین و باید خیلی بیشتر از بقیه پول بدین. تحصیل در مقطع دکتری هم گرون تره. حتی من یک بار با یکی از این آژانسهایی که دانشجو میبرن خارج از ایران هم تماس داشتم و اونجا گفت که برا رشته ی من در آلمان و اتریش میتونم رایگان درس بخونم اما خرج و مخارج هر ماه من حدود 800 یورو میشه! البته اینم گفت که هفته ای میتونم 20 ساعت کار بکنم. اما دیگه نگفت با این 20 ساعت کار چقدر میشه در آورد. پدر و مادر دوست پسر من از این خونواده هایی هستن که دانشجوها میرن و با اونا زندگی میکنن و یعنی من کلی دانشجوی کره ای و چینی و ژاپنی میشناسم که آمریکا درس خوندن. اینا اغلب یا آدمای پولداری هستن و یا دانشگاه های کشور خودشون اینا رو بورس کرده و فرستاده آمریکا! و هزینه ی سکونت با یه خونواده که از خوابگاه و جاهای دیگه ارزونتر هست هم ماهی حدود 600 دلار بود. (این عدد اصلا الان یادم نیست و شاید دارم اشتباه میکنم اما خود دوست پسرم هم میگفت که ایتس ایکسپنسیو). یکی از دلایل دیگه که برای مقطع دکتری گرون هست اینه که کامیونیتی کالج ها که ارزون تر از یونیورسیتی ها هستن فوقش دیگه لیسانس دارن و برای دکتری باید یونیورسیتی رفت که گرون تره بسیار.