کانال تلگرام مهاجرسرا
https://t.me/mohajersara







##### هشدار #####
به تاریخ ارسال مطالب دقت فرمایید.
شرایط و وضعیت پروسه ویزا دائم در حال تغییر است و ممکن است مطالب قدیمی شامل تغییراتی باشد.
یادداشتهای روزانه حمید میزوری در آمریکا
خوشحالم از اينكه دوستاني آگاه اينجا دور هم جمع شده اند و عليرغم دغدغه مهاجرت به فكر آينده ميهن و جوانان هستند. از وقتي كه اين تالار ايجاد شد هرچه تلاش كردم پستي درخور بزنم نتوانستم چون Lexington بزرگوار همه دغدغه ها و آرزوها و اميدها و غمها و نگرانيهاي ما را يكجا و به همراه زيباترين شعر فردوسي آورده است.
پاسخ
با سلام خدمت دوستان عزیز
در نهایتی که نگران رخدادهای آخرین دهه ی بهمن ماه هستم، و تنها کاری که میتوانم انجام دهم؛ دعا به درگاه ایزد تواناست که همه ی جوانان ایران زمین را از گزند و آسیب اهریمن دروغ و خونریزی زور در امان بدارد؛ با امید به پیروزی تلاشهای شبانه روزیتان، نوشته ی زیر را تقدیم میدارم.

در ادامه ی دو مبحث«اطلاعات جغرافیایی و تاریخ مختصر آمریکا»، مبحث سوّم را به «فرهنگ آمریکایی» اختصاص داده ام. بد نیست بدانید که تعریف «فرهنگ» را «مجموعه ای از طرز فکر و رفتاری که انسان از نسل قبل از خود یادگرفته و به نسل بعد از خود منتقل میکند» دانسته اند. از نظر من هر تازه مهاجری باید «فرهنگ خارجی» را مانند «زبان خارجی» با مطالعه و تحقیق بیاموزد و نباید که رفتار مردم فرهنگ کشور مقصد را براساس انتظارات و رسوم فرهنگ خود، تعبییر و تفسیر کند.

مثلا ً اگر در فرهنگ ما داشتن حیوان خانگی پذیرفته نیست، نباید با دیدن خارجیانی که در فرهنگشان حیوان خانگی را همچون عضوی از خانواده شان میدانند؛ نسبت به آنان قضاوت کنیم که چه بسا همین باعث سوءتفاهم و حتی رنجش بین مردم فرهنگهای مختلف میشود.

از جهت دیگر در اثر پیشرفتهای فنّی و صنعتی و اختراعات و تکنولوژی که بدنبال جنگهای جهانی اوّل و دوّم برای آمریکا حاصل شد؛ سایر ملل نیز به امید کسب فنون و پیشرفت صنایعی همچون «فیلم، کامپیوتر، اتومبیل و تلویزیون» آرام آرام با فرهنگ آمریکایی آشنا شدند و حتی سعی در پیروی(تقلید) آن فرهنگ نمودند. همین باعث شد که گاه بعضی از مردم آمریکا و البته بیشتر از سر سادگی تصوّر کنند که فرهنگ آمریکایی «بهترین» است و بدنبال آن گاه آداب و سنّت دیگر فرهنگها را محترم نشمارند.

امروزه با پیشرفت ارتباطات و رسانه، طرز تفکّرعمومی مردم آمریکا، تغییر کرده و نه تنها برای دیگر فرهنگها(نسبتا ً) احترام قائلند؛ بلکه سعی میکنند خوبی های آنها را نیز دریابند. و صد البته همانگونه که به رفتار و فرهنگ دیگران احترام میگذارند، انتظار دارند که دیگران نیز به فرهنگ آنها احترام بگذارند.

همانطوریکه میدانید ایالات متحـدّه، از نظر مساحت و جمعیّت، کشوری است بسیار بزرگ و جامعه ی این کشور، شاید بیش از هر کشور دیگری از نژادها و فرهنگهای مختلف تشکیل شده است. با اینکه مقاومتهایی در گوشه و کنار آمریکا نسبت به عدم قبول خارجیان ، از دیرزمان شده ویا میشود، ولی روی هم رفته، این کشور همچنان یکی از خوشنام ترین کشورها، در امر پذیرش مهاجران و مردم دیگر قاره ها و کشورها، به عنوان «آمریکایی های جدید» است.

سیستم کلّی حاکم بر این کشور به همه ی ساکنان خود فرصت داده است تا هر کس با سعی و کوشش خود، به هدفهای خود دست یابد؛ و به خاطر همین نبود حسادت و بخل است که به «سرزمین فرصتها Land of Oppotunity » مشهور است. منظور اینکه شاید شما گاه به گاهی بشنوید که در اروپا و یا استرالیا، حرکتهایی علیه مهاجران انجام میشود و یا مهاجران و مخصوصا ً پناهندگان را شهروند درجه ی دو و یا سه به حساب می آورند؛ ولی در مورد آمریکا و کانادا این سخن را به ندرت خواهید شنید.

در راستای مطلب بالا بد نیست بدانید که در منشور مجسمه ی آزادی، در بندر نیویورک اینگونه نوشته شده است:«{ای حاکمان ظالم سرزمین های دور ! که مردم خود را دسته بندی و آواره کرده ای } توده های خسته و مشتاق خود را که به نظر بی ارزش و سربار به نظر میرسند،ولی شوق آزادی در دل دارند؛ به من بدهید{زیرا من هم روزگاری اسیری دربند بوده ام و طعم فقر و تبعیض و آوارگی و...را چشیده ام}.» و همین اندیشه باعث شده است که این کشور از سرتاسر دنیا، پذیرای مهاجران، و تا حدی نیز مرهم دل دردمند آنان باشد؛ هرچند زندگی آنها در ابتدا سخت و ناممکن جلوه کند.

درنتیجه ی همین وطن گزینی مهاجران مختلف،از نظر پذیرش فرهنگ آمریکایی ،ورود و زندگی تازه واردان عموما ً و البته در ابتدای سکونتشان، با مشکلاتی همراه است. تازه مهاجران را از این نظر میتوان به سه دسته تقسیم کرد. گروه اوّل که شامل بیشتر اقوام و ملل میشود؛ سعی میکنند که در یک ناحیه دورهم جمع شوند و بصورت زندگی منطقه ای، رسوم و آداب زندگی سنتّی خود را حفظ نمایند.

البته معمولا ً ایجاد چنین محلّه های مخصوص یک کشور و یا سنتّ و «م.ذ.ه.ب» خاص، مخصوصا ً پس از حوادث تروریستی این سالها، با مقاومت و مخالفت جامعه ی آمریکایی روبرو میشود. با این حال شهرکها و محله های بسیاری وجود دارد که خاص یک کشور و فرهنگ و ... می باشد. از جمله: خاورمیانه ی آمریکا که پر از عرب است به نام Dear Born در میشیگان، محله ی چینی ها China Twon و محله ی ژاپنی ها Little Tokyo در نیویورک، و سرآمد همه ی آنها محله ی Westwood کالیفرنیا که حتی تابلوهای مغازه ها هم به فارسی است و به شوخی میگفتم اگر لس آنجلس هم از ایرانی و فقط تهرانی ها پرشود؛ نام« تهرانجلس» هم اسم بی علّتی نیست.

دسته ی دوم تازه مهاجران، کسانی هستند که می کوشند تا فرهنگ قومی و کشور خود را با فرهنگ آمریکایی در هم آمیزند و هرچه زودتر وارد فعّالیتهای اجتماعی بشوند. به نوعی این گروه، از هر دو فرهنگ کشورخود و آمریکا، بهترین ها و درست ترین ها را برمی گزینند و شاید بتوان گفت که موفقّ ترین مهاجران شامل این دسته میشوند.

دسته ی سوّم، کسانی هستند که به طور کلّ ترک همه ی آداب و رسوم ملّی و فرهنگی زادگاه خود را گفته و کاملا ً همرنگ جماعت و بقول معروف «غرب زده» میشوند. جادارد همین جا از همه ی شما عاجزانه بخواهم که مرا و خانواده ام را دعا کنید که هرگز فرهنگ ایرانی و «مادر وطن» را با همه ی خوبی ها و بدیهایش فراموش نکنیم، که آن روز مردن را بر زندگی ترجیح می دهم.

البته این کاملا ً منطقی است که دسته ی دوّم، به آسانی نمیتوانند خود را با شرایط و فرهنگ جدید تطبیق دهند و نیاز به گذر زمان دارند(مگه نه خانم ...؟). مخصوصا ً که از برخوردهای ساکنین قدیمی و یا بعضی رفتارهای اجتماعی و یا غیر مطابق با سنّت و «م.ذ.ه.ب» کشور خود، ناراحت باشند. ولی آنچه که مهم و ارزشمند است اینکه؛ همه ی تازه واردین هم به سرعت به عنوان عضوی از جامعه پذیرفته میشوند و همین کمک بسیار مهمی برای مهاجر است تا فرصت تطبیق خود را پیدا کند.

برای نمونه: حتی اگر شما زبان انگلیسی تان با لهجه باشد، نه تنها شما را از خود دور نمیکنند؛ بلکه با بکار بردن جملاتی چون« من از لهجه ی شما خوشم میاید و ...» شما را نیز تشویق میکنند. چه برسد به اینکه شما بخواهید براساس اعتقادات خود، نوع پوشش و یا عبادات خاص خود را انجام دهید.

شاید موجب تعجّب باشد که در کنار فرهنگ عمومی آمریکا، شما فرهنگهای کوچکتر دیگری از بومیان و دیگر مهاجران اقلیّت همچون سرخپوستان، سیاهپوستان، اسپانیولی الاصل ها، زرد پوستان و مردم خاور شرق(چشم بادامی ها) و... را به راحتی میتوانید ببینید، که صدالبته با فرهنگ کلّی آمریکا(سفیدپوستان) تفاوتهای کلّی دارد. ولی این همان ویژگی مهم آمریکاست که نه تنها اجازه فعّالیت دیگر فرهنگها را میدهد؛ بلکه بسیار مواقع موارد بسیار خوب آنان را، مخصوصا ً وقتی با فلسفه و حکمت وجودی آن آشنا بشوند؛ نیز برای خود بر میگزیند.

مثلا ً از زمانی که دوستانم دانسته اند که «معنی اسم افراد» در فرهنگ عمومی ایران اهمیّت بالایی دارد؛ دائم معنی اسامی خانواده و یا دیگر ایرانیان را خواهانند و یا با دانستن معنی «نو روز» که اولین روز بهار و شروع اولین روز نوی سال نو است، امروزه عید «نوروز» در ایالت کالیفرنیا دست کمی از تعطیلات رسمی ندارد و یا مراسم فرهنگی که شبیه به هالوین است به نام« کوآنزا Quanza» که از آفریقا آمده و یا تعطیلی روز «سن پتریک St. Patric day» که از ایرلند آمده و همه ی افراد با رنگ «س.ب.ز» همدمی خاصی دارند و ... .
پیروز باشید.....مشتاق خواندن نظرات و تجربه ها و مثالهای شما عزیزان در رابطه ی با مطالب بالا هستم....ارادتمند حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: m.memari ، kavoshgarnet ، soroush2031 ، nnazi_2005 ، یه مهاجر ، ChairMan ، Ali Sepehr ، laili ، ساشا ، saeed42 ، saied-k ، MPU ، mrlzdh
شاید عجیب باشه اما اگرچه این ویژگی امریکا یه مزیت به حساب میاد اما پذیرشش برای من ساده نیست.منظورم همین زندگی مردم ملل گوناگون با فرهنگهای مختلف در کناره هم هست.من وقتی زندگی در چنین شرایطی رو تصور میکنم که مردم با فرهنگها مختلفی در کنار هم جمع شدن و عده ای کاملا بعد از مدتی با فرهنگ امریکا کنار میان یا عده ای بخشی از اون رو می پذیرن با خودم میگم چه سخت!!! در واقع من ترجیح میدم جائی زندگی کنم که تنوع نژادی کمتری باشه هرچند همیشه آشنائی با همه فرهنگها برام جالب بوده و با کار کردن در یه شرکت چندملیتی فکر میکنم تا اندازه ای توانائی درک و پذیرش همه جور فرهنگی رو داشته باشم با این حال برای زندگی ترجیح میدم در یه جامعه یه دست باشم.انگار یه جورائی احساس امنیت بیشتری دارم چون خیالم راحته که با یه سری خصوصیات و رفتارها طرف هستم که بعد از مدت کوتاهی زندگی در بین شون بهش اشراف پیدا میکنم .
پاسخ
تشکر کنندگان: lexington
با تشکر از شیما ی گرامی در ذکر نظر شخصی شان و پوزش از اینکه مشغولیات این تعطیلی آخر هفته، اجازه نداد زودتر خدمتتان برسم. به نظر من دوست نداشتن زندگی در یک کشوری با تنوع فرهنگی زیاد، درکنار مشکلات بسیاری که دارد؛ میتواند یک منفعت بسیار خوبی داشته باشد و آن هم اطلاع پیدا کردن از تفکرات و ویژگیهای دیگر فرهنگهای جاری بر دیگر کشورها.
مثلا ً وقتی بدانیم بجز برخی کشورهای عرب زبان و مسلمان، مسئله ی نوع رابطه ی بین زن و مرد، در دیگر فرهنگ ها، به این شدّتی که در کشورمان باعث نوعی محدویت و بدنبال آن عامل ریشه ی بسیاری از عقده های روانی انبوهی از مردم کشورمان شده، نیست. بدنبال آن با طرح پرسشی ذهنی، چرایی وجود اینگونه تصورّات را بیشتر بررسی میکنیم.

و یا با داشتن اطلاعات در باره ی دیگر فرهنگ ها، فرصتی می یابیم تا خوبی های آنها را در زندگی و فرهنگ شخصی خود بپذیریم و با انتقال آن به دیگر اقوام فامیلمان، کمکی باشیم در گسترش آنها و صد البته زدودن گرد خرافات و تفکرّات غلط رایج در جامعه ی خود.

مجددا ً از اینکه وقت میگذارید و نوشته های اینحقیر را میخوانید و با نظراتتان باعث پربار شدن آن میشوید، تشکر میکنم.....ارادتمند حمید
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: looloo ، یه مهاجر ، nnazi_2005 ، mrlzdh
با سلام، در ادامه ی سلسله مباحث و سرفصلهایی کلّی درباره ی آمریکا، این مبحث را به شناخت سیستم حکومتی آمریکا اختصاص داده ام و مثل همیشه امیدوارم دوستان با ارائه ی توضیحات بیشتر، سببی برای بالا رفتن اطلاعات عمومی همگی ما بسازند. و صد البته ذکر مطالبی که برای مهاجرسرا، دردسر ساز نشود.

نظام حکومتی ایالات متحده ی آمریکا، طبق اصول «د.م.و.ک.ر.ا.س.ی» یا حکومت «مردم بر مردم» پایه گذاری شده است. این نظام، باید ضامن آزادی تک به تک اهالی آمریکا باشد. آمریکاییان به هر نوع تمرکز قوا، در حکومت، چه در غالب رئیس جمهور یا رهبر، مشکوک هستند و به همین علّت، قانون اساسی آنها طوری وضع شده که از استبداد جلوگیری شود. لذا رئیس جمهور که بالاترین مقام قوّه ی مجریه Executive Branch را دارد، نمی تواند به تنهایی عمل کند و خواسته های مردم را نادیده بگیرد.

دو مجلس «نمایندگان» (شورا)Representative و «سنا» Senate که مجموعا ً «کنگره»Congress و یا همان قوّه ی مقنّنه Legislative Branch را تشکیل میدهند؛ اگرچه اساسا ً وظیفه اش وضع قوانین برای اداره ی امور است؛ رئیس جمهور را در اداره ی مملکت کمک و راهنمایی میکنند و به نوعی «حکومت»را تشکیل میدهند. و حتی در بعضی موارد، رای رئیس جمهور را نقض میکنند .

بخش سوّم حکومت، قوّه ی قضاییه Judicial Branch است که «دیوان عالی» Supreme Court در راس آن قرار دارد و و ظیفه ی آن تفسیر قانون اساسی Constitution و حمایت از حقوق مردم است. طبق مفاد متمم قانون اساسی، که 10 ماده ی اوّل آن بنام «منشور حقوق فردی» Bill of Rights موسوم است؛ هر آمریکایی از حقوق شخصی و خاصی برخوردار است و دولت نمیتواند آن را سلب کند؛ از جمله: «آ.ز.ا.د.ی» بیان و قلم، اجتماعی، اعتقادات 30یا سی و م.ذ.ه.ب.ی .

از بعضی جهات طریقه ی انتخاب رئیس جمهور در آمریکا، مختصّ به نظام سی.یا.30 این کشور است. هر 4سال یکبار هر یک از احزاب کشور بر اساس نظرخواهیهای مقدّماتی در ایالتهای مختلف، یک نامزد(کاندیدا) برای رئیس جمهوری تعیین می نمایند. البته افراد مستقل هم میتوانند تحت شرایطی نامزدی خود را اعلام نمایند. آنچه که مهم است شیوه ی پیچیده ی رای گیری در آمریکا، همگی براساس انتخاب شایسته ترین، با راهنمایی افراد نخبه(سانترال کالج) است و کمتر فردی می تواند با شعارهای فریبنده و اغواکننده(پوپولیستی) بر سرنوشت کشور مستولی شود.

در انتخابات ایالات متحده بر طبق قانون اساسی زمان های مشخصی برای رای گیری و نیز انتخاب رییس جمهور و ...تعیین شده که بیش از 200 سال است که تغییر نکرده اند. چند تاريخ معين براي انجام انتخابات وجود دارد از جمله، انتخابات رئیس جمهوری که در سه شنبه ی بعد از اولين دوشنبه در ماه نوامبر انجام میشود. اين تاريخ و روشي كه در سال 1845 توسط كنگره برگزيده شد، براي جلوگيري از بي نظمي و اشتباه بود. ماه نوامبر به این دليل كه زمان درو بوده و كشاورزان زمان لازم براي رأي دادن را داشته اند؛ انتخاب شده است. انتخاب سه شنبه بدين دليل بود كه فاصله لازم را از يكشنبه، روز کلیسا واستراحت مردم دارد. افراد روز دوشنبه از محل زندگی خود با اسب و گاری راه میافتادند و پس از انداختن رای خود در روز سه شنبه و استراحت، روز چهارشنبه به شهر خود برمی گشته اند و .....

هرفرد رای دهنده ی تبعه ی آمریکا، که از کلیه ی حقوق مدنی خود برخوردار است و قبلا ً در دفاتر مخصوص ثبت نام کرده است؛ فقط در همان محل و شهری که از قبل اعلام کرده است؛ میتواند رای خود را به صندوق بیندازد. گفتنی است که تاکنون هیچ یک از نامزدهای مستقل نتوانسته اند برنده باشند و همیشه یکی از دو حزب اصلی کشور، یعنی دموکرات و جمهوریخواه برنده بوده است. شکست در آمریکا نه تنها آبرو ریزی محسوب نمی شود بلکه بسیار پیش آمده که رئیس جمهور منتخب، رقیب هم حزبی خود(مثل خانم کلینتون برای اوباما) و یا غیر حزبی خود را برای کابینه ی خود، بعنوان وزیر و یا مشاور برگزیده است.

در باره ی خط مشی کلّی کنگره، گفتنی است که با وجود اعتقادات اجتماعی و صی.یا.صی مختلف ، همواره تلاش برآن بوده که با یکدیگر همکاری داشته باشند و اگر یکی از اعضای کنگره بخواهد بحثی را مطرح نماید و احتمالا ً با نظر گروه مقابل تضاد داشته باشد، نه تنها جهت طرح در کنگره او را یاری می دهند، بلکه در بدست آوردن رای لازم مشارکت میکنند و در عوض، در موارد متقابل از همکاری او برخوردار می شوند.

هریک از 50 ایالت هم برای خود، نظام حکومتی مشابهی برای اداره ی امور داخلی خود دارند. یعنی بوسیله ی فرماندار(حاکمGovernor) و مجالس نمایندگان و سنای ایالتی که توسطّ مردم ساکن آن ایالت انتخاب می شوند؛ اداره میگردد. حکومت فدرال(مرکزی/سراسری) بیشتر به مسائل عمومی و کلّی جامعه و روابط کشور با دولتهای کشورهای دیگر رسیدگی میکند؛ در حالیکه حکومتهای ایالتی منحصرا ً به امور داخلی ایالت خود می پردازند. برای همین می بینید که بعضی قوانین یک ایالت با ایالتی دیگر متفاوت است؛ ولی با این حال باید قوانین وضع شده با حکومت فدرال موافقت داشته باشد.

اکنون نظرات تکمیلی شما دوستان را میخوانیم و میشنویم . پیروز باشید.....ارادتمند همیشگی حمید.....بدرود
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: usa.lover ، honareirani ، shahram1347 ، mohsen324 ، سارا کوچولو ، shr.jafari ، Ali Sepehr ، hvm ، sara24 ، gol1 ، MPU ، mrlzdh
مطالعه این تاپیک رو به شما پیشنهاد میکنم
2010AS3xxx
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr
سراوین عزیز سلام
قبل از هرچیز ممنون که با معرفی تاپیک ها باعث بیشتر شدن اطلاعات عمومی ام شدید. اجازه بدهید موردی را توضیح دهم که نکنه باعث سوءتفاهمی شده باشد. اوّل اینکه اصلا ً به این توجهّی نداشتم که شاید شما و یا دیگران به نحو احسنت زحمت تهیه ی عالی اینگونه مطالب را کشیده باشید. دوّم اینکه هدفم این است که با تحقیق و نوشتن یک سری اطلاعات عمومی درباره ی آمریکا، سطح اطلاعات خود و دیگر دوستان را بالا ببرم، و چه بسا تکرار هم باعث گرم شدن مطالب بشود، لذا امیدوارم که برای هیچ یک ازدوستان سوتفاهمی ایجاد نشود که این به معنی رد سخنان دیگر عزیزان و از نوع رفتارهای بچه گانه ی بعضی هاست که میخواند روی دیگری را کم کنند و....

مجددا ً تشکر میکنم و آرزوی موفقیت روز افزون شما و دیگر دوستان را دارم.....پیروز باشید....ارادتمند حمید.....بدرود
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: seravin ، Ali Sepehr ، hvm ، MPU ، mrlzdh
امروز دوشنبه است و دوباره همه به سر کار برگشتند. دیروز فقط برای خرید هفتگی از خانه بیرون رفتم و چون هوا بارانی بود ماهیگیری هم نکردم. امروز هوا نسبتا گرم و آفتابی است ولی صبح که به سر کار می آمدم یک مه بسیار غلیظ همه جا را فرا گرفته بود. من عاشق مه هستم. مخصوصا وقتی متراکم است و آدم نمی تواند چند متر جلوتر خود را ببیند.

امروز مغزم زیاد خوب کار نمی کند و زمان زیادی هم برای نوشتن ندارم ولی قصد دارم در این فرصت کوتاه کمی در مورد نوع رفتار امریکاییان با اقوام و نژادهای مختلف بنویسم.

قبل از هر چیز باید بگویم که ما چیزی به نام نژاد امریکایی نداریم مگر همان سرخپوستانی که از سالهای نخست در امریکا زندگی می کرده اند. مردمی که الآن به عنوان امریکایی شناخته می شوند ترکیبی از نژادها و اقوام مختلف هستند که زمانی به امریکا کوچ کرده اند. بنابراین ترکیب متنوعی از سفیدها, آسیایی ها و افریقایی تبارها در امریکا به عنوان امریکایی شناخته می شوند. ایرانی هایی که در امریکا به دنیا آمده اند و یا پاسپورت امریکایی دارند در واقع یک امریکایی هستند و بقیه امریکاییها هم شرایط نسبتا مشابهی دارند با این تفاوت که یکی ممکن است خودش به امریکا مهاجرت کرده باشد و یکی دیگر پدربزرگ و یاجدش این کار را کرده باشد.

وقتی شما با یک امریکایی آشنا می شوید ممکن است بگوید که مثلا من اسکاتلندی, هلندی, انگلیسی و یا آلمانی و یا ترکیبی از آنها هستم و این یعنی اینکه یکی از شاخه های اصلی درخت خانواده او از آن کشورها آمده است. چشم بادامی ها و یا آسیایی ها هم از کشورهای مختلف خاور دور به امریکا آمده اند و بسیاری از آنها نیز حتی پس از گذشت سالیان دراز آداب و رسوم کشور خودشان را حفظ کرده اند. افریقایی تبارها هم مدل های مختلفی دارد و هر کدام از آنها بسته به کشوری که از آن آمده اند فرهنگ خاص خودشان را دارند. پس با این حساب چه کسی در امریکا خارجی محسوب می شود؟

سوال خوبی است. مردم امریکا فقط کسی را خارجی می دانند که بر زبان انگلیسی مسلط نباشد. یعنی اگر شما هندی, عرب و یا ایرانی باشید ولی در امریکا به مدرسه رفته باشید و بزرگ شده باشید, در واقع شما امریکایی هستید و مردم امریکا شما را خارجی نمی دانند. ولی اگر شما تازه مهاجرت کرده باشید و یا توریست باشید, چون به زبان انگلیسی تسلط ندارید خارجی به حساب می آیید.

در امریکا وقتی که خارجی باشید دیگر کسی اهمیت نمیدهد که شما از کدام کشور آمده اید و حتی اگر بگویید که از کجا آمده اید در بیشتر موارد متوجه نمی شوند و یا اینکه یادشان می رود. هنوز همخانه من نتوانسته است فرق ایران و عراق را بفهمد و اسم عراق را هم بخاطر اینکه در اخبار شنیده است می داند اگرنه اگر بگویید که عراق همسایه استرالیا و ژاپن است باور می کند. عرب ها را هم از لباس مردها و یا روسری زنها می شناسند. ولی حتی عرب بودن و یا نوع پوشش اسلامی نشانه خارجی بودن نیست و بسیاری از امریکاییهایی که مسلمان هستند نیز حجاب اسلامی دارند.

تنها چیزی که برای امریکاییها در برخورد با یک خارجی مهم است این است که باید طوری صحبت کنند تا آنها متوجه شوند. مثلا من وقتی با کسی صحبت می کنم متوجه نمی شود که من خارجی هستم مگر اینکه من خودم به او بگویم و یا اینکه یک چیزهایی را متوجه نشوم و بگویم که برایم توضیح دهد. در امریکا به خاطر تنوع اقوام, زبانها و فرهنگهای مختلف, بسیار عادی است که زبان انگلیسی را به لهجه های مختلف صحبت کنید و یا اینکه حتی به آن مسلط نباشید. خوشبختانه هیچ کسی لهجه و یا فرهنگ شما را مسخره نمی کند و در هر صورت به شما احترام می گذارند چون خود آنها هم فقط یک نوع از صدها نوع نژاد و فرهنگ های مختلف موجود در امریکا هستند.

در ایران متاسفانه طبقه بندی فرهنگی و نژادی بسیار آشکار است. اول از همه اینکه ما زیاد با خارجی ها سر و کار نداریم و آنها را در زندگی روزمره خود نمی بینیم. بنابراین شناختی هم نسبت به آنها و فرهنگ متفاوت آنها نداریم. ممکن است فقط هر چند وقت یک بار با یک توریست خارجی برخورد کوتاهی داشته باشیم. افرادی را هم که از یک ملیت خاص می بینیم بسیار محدود هستند مثلا فقط ممکن است با دو نفر هندی, کره ای و یا فیلیپینی برخورد داشته باشیم و تمام شناخت ما از طریق همان افراد است در صورتی که برای شناخت یک ملت برخورد با یک با دو نفر کافی نیست.

البته من افغانیها را خارجی نمی دانم چون زبان و فرهنگ ما بسیار نزدیک و یکسان است. ولی کسانی که از افغانستان به شهرهای بزرگ ایران می آیند تا کار و یا زندگی کنند, در بیشتر موارد از روی ناچاری این کار را می کنند و کسانی هستند که از شرایط مالی و یا تحصیلی خوبی هم برخوردار نبوده اند بنابراین شناخت ما از افغانیها هم بسیار ناقص است و محدود به همان افرادی بوده است که برای فرار از مشکلات کشورشان به ایران آمده اند. اگر فیلم کایت رانر را تماشا کنیم و یا کتاب آن را بخوانیم درک بهتری از مردم افغانستان پیدا خواهیم کرد.

در ایران متاسفانه پیش داوریهای مختلفی بر اساس نژاد و زبان انسانها انجام می گیرد. وقتی یک نفر از آذربایجان به خاطر عدم پراکندگی مناسب و یکسان امکانات کشور مجبور می شود به تهران بیاید, مورد حمله شدید فرهنگی و نژادی قرار می گیرد. فقط کافی است که نتواند فارسی را که زبان دوم اوست, به بهترین نحو ممکن صحبت کند که در این صورت لطمات سنگین روحی و روانی به او وارد خواهد شد. این اتفاق برای کسی که از لرستان, گیلان و یا کردستان هم به تهران می آیند نیز روی می دهد. مسخره کردن لهجه و یا نژاد یکی از زشت ترین و ناپسند ترین کارهای ممکن است که متاسفانه در بین برخی از ما ایرانی ها رواج دارد.

من یک بار در دوبی با همکار افغانی خود در یک رستوران نشسته بودیم و غذا می خوردیم. یک خانواده ایرانی آمدند و در میز کنار ما نشستند و سفارش غذا دادند. سپس شروع کردند به مسخره کردن هندی ها و افغانیها. من معمولا تحمل این حرف ها را ندارم و آن روز خیلی از همکار افغانی خودم خجالت کشیدم. همان موقع مهماندار را صدا کردم که میز ما را عوض کند و به میز دیگری رفتیم که لااقل صدای آنها را نشنویم. البته آنها هم احتمالا دلیل این کار ما را فهمیدند و امیدوارم که شرمنده شده باشند.

وقتی که ما به کشوری مثل امریکا می آییم و خیلی راحت می توانیم قربانی تبعیض نژادی شویم تازه می فهمیم که ما با مسخره کردن نژاد و زبان دیگران مرتکب چه حماقت بزرگی می شدیم و از رفتار خودمان خجالت می کشیم. من خدا را شکر می کنم که امریکاییها مثل ما نیستند و به اقوام و نژادهای مختلف احترام می گذارند. برخی از ما هنوز هم در خیال خوش فرهنگ صد هزارساله خودمان هستیم و فکر می کنیم که این غنای فرهنگی ما است که آنها را وا میدارد به ما احترام بگذارند. در حالیکه این فقط نشان دهنده فرهنگ خوب امریکاییها در زمینه احترام گذاشتن به تمام ملیت ها است و ربطی به خوب و یا بد بودن فرهنگ ما ندارد. در امریکا اصولا فرهنگ خوب و یا بد وجود ندارد و فقط تغییر و تنوع فرهنگ مطرح است.

کشور افغانستان هم در تاریخ کهن و باستان با ایران مشترک است و اگر احترام به یک نژاد به قدمت فرهنگی او ربط دارد چرا ما به افغانی هایی که به کشور ما مهاجرت می کنند احترام نمی گذاریم. چرا ایرانیهایی که به ترکیه پناهنده شده اند رفتار مناسبی از مردم آن کشور نمی بینند؟ پس ما باید خودمان را از نوک آپارتمان خیالی که برای خودمان ساخته ایم به پایین بیاوریم و بدانیم که هیچ مزیتی نسبت به اقوام مختلف دیگر نداریم. اگر هم چیز بدرد بخوری در تاریخ تمدنمان داشتیم آنها تا بحال آن را از ما یاد گرفته اند حتی اگر خودمان آن را فراموش کرده باشیم. پس این هم در حال حاضر دیگر هیچ مزیتی برای ما به حساب نمی آید.

سالها پیش در یک ساندویچ فروشی در میدان انقلاب داشتم ساندویچ دل و جگر می خوردم که یک نفر وارد شد و معلوم بود که تازه از یکی از روستاهای آذربایجان به تهران آمده بود. با دست یه سوسیس اشاره می کرد و می گفت که یک ساندویچ بده. فروشنده هم هی می گفت که یعنی چه که ساندویچ بده . چه ساندویچی می خواهی؟ مرد روستایی دوباره با دستش به سوسیس اشاره می کرد و می گفت که بابا ساندویچ بده دیگه از اون ساندویچها. این مسئله برای من خیلی جالب به نظر آمد و همه جا آن را تعریف می کردم تا اینکه وقتی به امریکا آمدم و اولین بار به ساندویچ فروشی رفتم, خودم را دقیقا به جای آن مرد روستایی احساس کردم. اول از خودم خجالت می کشیدم که چرا آن زمان اینقدر بیشعور بودم که نمی فهمیدم یک نفر که به یک زبان دیگر صحبت می کند دلیلی ندارد که زبان دوم را هم به همان خوبی بداند. دوم اینکه خودم را دیدم که حتی عرضه ندارم که با دست هم به آن چیزی که می خواهم اشاره کنم و منظورم را درست بفهمانم. بنابراین پیش خودم گفتم که باز هم دم آن مرد روستایی گرم که منظورش را رساند. سوم اینکه خدا را شکر کردم که در اینجا کسی به من نمی خندد و من را مسخره نمی کند. در همانجا با خودم پیمان بستم که دیگر هرگز نژاد و یا لهجه کسی را مسخره نکنم و حتی اگر ببینم که کسی دارد چنین می کند اعتراض می کنم و یا اینکه از آن جمع خارج می شوم.

بهرحال اگر مهاجرت سختی و غم غربت دارد, در کنار آن هم انسان چیزهایی را یاد می گیرد که ممکن است شخصیت او را متحول کند. خوشبختانه بیشتر ایرانیهایی که در امریکا هستند و من آنها را دیده ام به شدت با تبغیض نژادی از هر نوع آن مبارزه می کنند و آن را یک کار زشت و ناپسند می دانند.

من دارم از گرسنگی می میرم و اگر همین الآن برای نهار نروم تلف شده و شما مسئول مرگ من خواهید شد. پس فعلا خداحافظ.
راستی وقتی آدم می میرد چه بلایی سر وبلاگ و یا ایمیلش می آید؟ آیا تا ابد همانجور برای خودش می ماند؟ ید نیست که آدم پسوردش را به یک نفر بدهد که اگر چنین اتفاقی افتاد لااقل یک پیام تسلیت در آنجا بگذارند و خوانندگان بدانند که طرف مرده است و پشت سرش حرف نزنند!
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
من احساس مي كنم كه ما به عنوان يك اقليت مورد بي مهري قرار گرفته ايم. دوستاني كه به موسيقي علاقه دارند از مورد علاقه هايشان صحبت مي كنند و كسي به آنها نمي گويد: چون تو مثلا "وزيري" را دوست داري تبعيض قائل شده اي و داري موسيقي اصيل ايراني را به رخ موسيقي غربي مي كشي و كسي به آنها نمي گويد "داشتم داشتم" كه نشد الان چي داريم و البته اين بسيار خوب است و اين يعني احترام به تنوع فرهنگي.
دوستداران فيلم هم همينطور و سايرين نيز مورد احترام هستند به جز ما چند نفر كه عشق و علاقه امان فرهنگ باستاني است. كه بعضي از دوستان اگر چيزي مي نويسند يك نيش هم به ما مي زنند. حتي آرش عزيز هم كه درباره تنوع فرهنگي مي نويسد با اصطلاح چندصدهزار ساله كنايه مي زند. باور بفرماييد وقتي كه ما از فرهنگ باستاني صحبت مي كنيم منظور ما اين نيست كه فرهنگ هاي ديگر پست هستند بلكه منظور ما اين است كه پيشينيان ما به تنوع فرهنگي احترام مي گذاشتند پس ما هم اينكار را بكنيم.
گويا همه به آزادي و احترام به عقايد و تنوع فرهنگي علاقه مندند و فقط يك استثنا هست و آن هم عقيده و فرهنگ و علايق ماست. اگر هر كس با اينكار خستگي اش را بيرون مي كند و خوشحال مي شود به قول شهرام گرامي ما هم از خوشحالي ديگران خوشحال مي شويم.
اشكال ندارد ما هم خدايي داريم.
پاسخ
تشکر کنندگان: nnazi_2005 ، rs232 ، nochen ، hoda_ch ، SamiraN ، hvm ، shahram1347 ، گریت کش ، saied-k
واقعاً آفرین به شما که اینقدر روشن فکر هستین . خیلی عالی بود
مهاجرت و زندگی در غربت برای انسان ، مانند فردی است که در جاده های وطن خود رانندگی می کرده و حال او را به اقیانوس انداخته اند ! باید اتومبیل خود را تبدیل به قایق کند تا نجات یابد...
پاسخ
تشکر کنندگان: rs232 ، ساسان
کاوشگر نت جان.
من کاملا شما را درک می کنم و به عقاید شما هم کاملا احترام می گذارم. اصلا هم قصد آزار و نیش و کنایه نداشتم و اگر چنین بوده است عذر بنده را بپذیرید.
من هم تعصب خاصی نسبت به فرهنگ و نژاد آریایی داشتم و شاید هنوز هم رگه هایی از آن در من باقی مانده باشد. ولی دو عامل باعث شد که این تعصب در من سست شود.
اولین علت این است که من اعتماد و اعتقاد خودم را نسبت به تاریخ از دست داده ام و دیگر نمی توانم به درستی هیچکدام از وقایعی که به عنوان تاریخ در اختیار ما گذاشته شده است مطمئن باشم. آیا در کنار مفاخر بزرگ ما , ضعفها و ظلم و جنایتهایی که نیاکان ما انجام داده اند هم درج شده است؟
دومین علت این است که یاد گرفته ام تمام انسانهای روی کره زمین را به یک چشم نگاه کنم و هیچ مزیت و کاستی را که مرتبط با نژاد آنها باشد برایشان قائل نشوم. طبیعتا سیاهپوستان افریقایی و یا سرخپوستان امریکایی هم همچون رومیها , هندی ها, چینی ها و حتی وایکینگ ها مفاخری در تاریخ خود دارند. بحثهایی که در مورد برتر بودن مفاخر تاریخی انجام میپذیرد اغلب به نژادپرستی ختم خواهد شد و ما می خواهیم نتیجه بگیریم که چون نیاکان من پایه گذار اعلامیه جهانی حقوق بشر بوده اند, پس من یک مزیتی نسبت به آن فرد افریقایی که نیاکانش برده بوده اند دارم.
اینها نظر شخصی من است و با وجود اینکه منکر دوران باشکوه تمدن در ایران نمی شوم اعتقاد دارم که بقیه کشورها و بقیه نژادها هم مفاخر و شکوهی دارند که برایشان مقدس و عزیز است. در ضمن همه ما انسانهای جهان در تاریخ خودمان نقاط سیاه و زننده ای داریم که اکثرا از قلم تاریخ نویسان دور مانده است.
به نظر من جنایات هیتلر فقط مربوط به مردم آلمان نمی شود و او تاریخ همه انسانهای کره زمین است و به همان نسبت هخامنشی نیز تاریخ همه مردم کره زمین است نه فقط ایرانیان.
با اینحال هم درک می کنم که تکیه بر تاریخ باشکوه ایران و گاهی بزرگنمایی آن, وسیله دفاعی است در مقابل عقایدی دیگر که سعی در حذف آن دارد.
سپاسگزار از شما
با آرزوی موفقیت برای شما
پاسخ
ما کسانی که دوستشان داریم و کسانی که از آنها متنفریم همگی جلوه های خداوند هستند . همین جمله کوتاه میتواند تمام زندگیمان را دگرگون کند .قادر است تمام دیدگاهمان را عوض کند .لحظه ای که فرد دریافت که همه چیز یکی است عشق به خودی خود طلوع میکند .وعشق یعنی تصوف...
خانه دوست کجاست...
پاسخ
تشکر کنندگان: سارا کوچولو ، farzad24 ، rs232 ، SamiraN ، shahram1347 ، nnazi_2005 ، ساسان ، 20reza ، mrlzdh
كاملا درست است آرش عزيز، هيتلر گمان مي كرد خود برتر بيني يهوديان منجر به نژادپرستي مي شود و رفتارهايي كه از يك اقليت در دفاع از خود سر مي زند را درك نمي كرد و آنها را نژاد پرستانه و نافي نژاد ژرمن و ساير نژادهاي بزرگ مي دانست. و نمي دانست كه مبارزه او عليه نژاد پرستي خود نژادپرستانه است.
پاسخ
تشکر کنندگان: Ali Sepehr ، rs232 ، hvm ، shahram1347 ، ساسان ، soheilbadami ، MPU
از سه سال پیش که مهاجر آمریکا شده ایم، یکی از دغدغه های فکری من و خانواده ام، برگزاری مراسم سنتی نوروز و هفت سین مطابق با فرهنگ ایرانی است تا نه تنها روح و فکرمان را صیقل دهد؛ بلکه بچـّه هایم نیز از ریشه ی فکری و پیشینه ی فرهنگی نیاکانمان دور نمانند. امـّا دیگر عاملی که مرا به تدارک سفره ی هفت سین واداشته، معرفی آداب و سنن ایرانی به دانشجویان آمریکایی است و بهمین خاطر سفره ی هفت سین منزلمان برای چند روزی تا رسیدن روز 13 فروردین تزئین کلاس درسم خواهد بود.

از آن وقتی که همگی کمر همـّت به این کار بستیم تا این کار فرهنگی را به خوبی انجام دهیم؛ مجبور شدم تا حسابی در این زمینه تحقیق کنم و تا حد امکان اطلاع رسانی صحیح داشته باشم. بماند که سال اوّل به سبک ایران و رسمی باستانی از 20 روز به عید مانده «سبزه» را خیس کردیم و از آنجاکه بذرهای اینجا غالباً اصلاح شده بود، همواره خدا را شکر میکردیم که بجای همه ی هفت بذر جو، برنج، لوبيا، عدس، ارزن، نخود، کنجد، باقلا، کاجيله، ذرت و ماش به نماد هفت امشاسپندان(فرشته) در اندیشه ی زردشتی، فقط به سبز کردن گندم پرداخته بودیم و این هجوم ناگهانی گندم ها را به سمت بالا، دائم با قیچی مهار میکردیم.

چیزی که بود هیچ ایرانی دیگری در نزدیکی ما نبود و تنها مغازه ی ایرانی هم که در 2 ساعتی ما و درشهر کنزاس سیتی وجود داشت؛ آنچنان فعال نبود و نمیدانستم که مشکل کمبود «سمنو» را چه کنیم؟ بدتر از من عیال بود که یک دنده برروی سنتی بودن سفره هفت سین تاکید داشت و همواره حرف خودم را به خودم تحویل میداد و میگفت: مگر خودت نگفتی که؟ هفت سین باید دارای 5 ویژگی باشد:
1-نام آنها پارسی باشد. 2- با حرف سین آغاز شود. 3- دارای ریشه ی گیاهی باشد. 4- خوردنی باشد. 5 نام آنها از واژه های ترکیبی مثل سبزی پلو، سیرترشی، سیب زمینی و .... نباشد؟

گفتم: «خب که چی؟» گفت: «بر همین اساس موارد زیر غیر درست است مثل: سنبل و سکـّه و سماور و سوزن و سیخ و... چرا که نه تنها خوراکی نیستند؛ بلکه بیشتر آنها نیز واژه های غیرپارسی و تازی(عربی) و روسی و... هستند» راستش دیدم حرفش درست و نمیشه دیگه روی حرف او چیزی گفت. ولی وقتی حسابی ناچار شدم رو به او کردم و گفتم: «حالا تو میگی چیکار کنیم؟»
چنان حسّی گرفت که انگار حالا من از او مدرک و سند میخوام و گفت: «دکتر ناصر انقطاع معتقدند که با نگرشی به 20 میلیون واژه های پارسی نمیتوان جز 7 مورد زیر، چیز دیگری را برای «هفت سین» نوروزی پیدا کرد
1- سیر: نماد اهورا مزدا
2- سبزه: فرشته ی اردیبهشت و نماد آبهای پاک
3- سیب : فرشته ی سپندارمذ و زن و نماد باربری و پرستاری
4- سنجد: فرشته ی خورداد و نماد دلبستگی و عشق
5- سرکه: فرشته ی امرداد و نماد جاودانگی
6- سمنو: فرشته ی شهریور و نماد خواروبار
7- سماغ: فرشته ی بهمن و نماد باران »

راستش چنان از این یک به یک شمردن اعداد و اسامی هفت سین یه جورایی حرصی شده بودم که بهش گفتم: «حالا اصلاً کی گفته که باید حتماً هفت تا باشد و من میخوام 6 تا بجاش بذارم و مگه واجب خداست و آسمون به زمین میاد اگه کم و زیاد داشته باشه؟» اینبار دیگه خیلی برام دور برنداشت و بدون اینکه به کلافه بودن من اهمیتی بدهد سخنرانی علمی و فرهنگی خود را ادامه داد که: «ایرانیان کهن و مردم بابل عدد "هفت" را مقدس می شمردند، طبقات آسمان و زمین و سیارات و ستارگان (زهره، مشتری، عطارد، زحل، مریخ، زمین و خورشید) و روزهای هفته همگی هفت تا بوده اند.»

گفتم: «حالا میگی من چه خاکی به سرم بریزم که اینجا تک و تنها گیر افتاده ام و اصلاً بیا و از سکـّه استفاده کنیم. گفت: «البته بعضی ها معتقدند که میشه از سکه های تازه ضرب و تولید شده به نشانه ی برکت و سرشاری کیسه در کنارکتاب مقدس استفاده کرد؛ ولی به همون دلیل که از روییدنی ها و خوراکی ها نیست، نباید از آن بعنوان موارد اصلی هفت سین استفاده کرد. وگرنه امروزه هم از موارد دیگه ای برای تزئین سفره استفاده میکنند مثل: آینه و شمع که سمبل نور و روشنایی و شفافیت است و یا تخم مرغ رنگ شده که نماد نطفه و باروری و زایش و آسمان و جهان گرد است ویا ماهی زنده نیز که نماد سرزندگی و شادابی است. ولی چرا هیچکس نتونسته بگه که یکی از اینها رو میشه به عنوان هفت سین استفاده کرد؟ چون با حرف سین شروع نمیشوند.»

گفتم: «حالا خدا را باید شکر کنم که نمیخوای سه قاب از گندم و جو و ارزن به نماد هومت (= انديشه ی نيک)، هوخت (= گفتار نيک) و هوورشت (= کردار نيک) سبز کنی و بگی که هر کدام از دانه ها که بیشتر رشد کند؛ نشانه ای بر برکت و تولید خوب آن در آن سال است.» هنوز این حرف از دهنم در نرفته بود که باز همان حسّ دانشمندانه ی خود را گرفت و گفت: « اتفاقاً دکتر «بهرام فره وشی» مبنای هفت سين را چيدن هفت تا سينی يا هفت تا قاب بر خوان نوروزی می داند و به همین خاطر به آن «هفت سينی» می گفتند و بعدها با حذف «ی» نسبت به صورت «هفت سين» درآمد. برو خدا رو شکر کن که نمیخوام همه ی چيزهایی را که روی سفره میگذاشتند تهییه کنی!!!» گفتم : «مگه دیگه چی چی میتونه باشه؟»
گفت: «آب، سبزه، آتشدان، شير، تخم مرغ، آيينه، سنجد، سيب، انار، سکه، ماهی، نارنج، گل بيدمشک، نان پخته شده از هفت حبوب، بَرسَم (= شاخه هايی از درخت مقدس انار، بيد، زيتون، انجير در دسته های سه، هفت يا دوازده تايی)، خرما، پنير، شکر، کتاب مقدس و گلاب که بازمانده ی رسم آبريزان يا آبپاشان است (بر مبنای اشاره ی ابوريحان بيرونی چون در زمستان انسان همجوار آتش است، به دود و خاکستر آن آلوده می شود و لذا آب پاشيدن به يکديگر نماد پاکيزگی از آن آلايش است.)

راستش رو بخواهید دیگه مجبور شدم اون روی ایرانی وارم رو نشونش بدم تا ساکتش کنم و همراه با دادی مـــردانه گفتم: « خاب بابا !!! بسه! اصلاً همین حالا دست به کار میشم.» خلاصه ی کلام خودتان دیگه تصّور کنید که من بیچاره با چه دربدری اون یکی سبزه ی احتیاطی و اضافی را تبدیل به «سمنو» کردم. اونایی که توی ایران هستید برید و خدا را شکر کنید که این روزها توی هر محله و برزنی دیگ سمنو برپا بود و بجای کاسه ای کوچک برای سرسفره، قابلمه قابلمه نوش جان کردید و ما در حسرت یک قطره ی آنیم.

در آخر جا دارد از دوست عزیزم « هنر ایرانی» که یکی ار ارسالهایش انگیزه ی نوشتن این مطلب را در من تقویت کردند؛ تشکر کنم. پیروز باشید.........ارادتمند حمید...... سال نو بر همگان فرخنده باد.
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ
تشکر کنندگان: R.F ، idn ، ساشا ، soroush2031 ، honareirani ، sh-b ، usa.lover ، kavoshgarnet ، OverLord ، N.D ، rs232 ، samin ، hoda_ch ، sib 24 ، mh_hshk ، mavarfan ، sepehrdad ، gol1 ، MPU ، mrlzdh
دوستان سلام و باز هم نوروز بر شما و خانواده تان مبارک و فرخنده باد

در این مبحث قصد دارم هر از گاه، یادداشتهایی را که به مرور نوشتن خاطراتم در وبلاگ به ذهنم رسیده است؛ بدون هیچ گونه حاشیه و پردازشی خدمتتان ارائه کنم و بدنبال هرکدام از آنها، نظر شما عزیزان را نیز بخوانم. لذا شاید هیچگونه ارتباط منطقی بین آنها نیابید و بابت آن پوزش میطلبم

*** نمیدونم این تغیر استفاده از قاشق به چنگاله که باعث شده این آمریکاییها اینقدر آرام غذا بخورند؟ ولی راستش رو بخواهید ما ایرانیها در هر کاری عجله داریم؛ توی غذا خوردن، صف بانک، رانندگی و ... یادمه از بس خانمم در همه ی کارها عجله میکرد، یکی از دوستام میگفت : از در و دیوار خونه مان هم عجله میباره!!! حالا کجاست ببینه که مهاجرت باهاش چه کرده که به رانندگی من ایراد میگیره و میگه: مهم با هم بودنه!!

*** مهاجرت آروم آروم و خزنده آدم رو عوض میکنه!! باورم نمیشه که یه روز بشینم و فوتبال خرکی آمریکایی ببینم و زور بزنم از قوانینش سر دربیارم و اگه شد بیشتر لذت ببرم. نمیدونم درد بی فوتبالیه یا واقعاً داره خوشم میاد؟ یاد اون کوچه های خاکی و مسابقه با بچه های کوچه بالایی و آخرالامر کارد آشپزخانه ی فرو رفته در توپ و تعطیلی لیگ مسابقات تا خرید یک توپ پلاستیکی 5 تومنی دیگر بخیر !!!

*** صبح که از خواب بلند شدم تنبلی ام گرفت و هوس خوابیدن بیشتر کردم و درمانش فقط یک تلفن بود و بس. آخه این آمریکاییها به حرف و کلام طرف مقابل اعتماد دارند و دیگه دنبال هیچ دلیل و نسخه ی پزشک و تاییدیه ی پزشک معتمد و غیره نیستند. لابد برای همین اعتماد متقابل اونهاست که من هم احترام متقابل میذارم و هیچوقت بی دلیل غیبت و سواستفاده نمیکنم؟؟ پس چرا توی ایران هرچه بیشتر سخت میگرفتند؛ من بیشتر از زیر کار درمیرفتم؟

*** با آمریکاییه وقتی همزمان به روبروی دری باز میرسی، واسه ی رد شدن دوساعتی بفرما!! بفرما!! جونی من اوّل شما بفرما و ... نمیکنه و رد میشه. اوّلش شاید به پر قبای شما بربخورد که هیچ از احترام گذاشتن چیزی حالیشون نیست؛ ولی در مقابل وقتی که با هم به یک درب بسته میرسید؛ حتماً تا رد شدن شما آن درب را برایتان باز نگهمیداره و برایش هم مهم نیست که غریبه ای یا آشنا !؟؟

*** روزهای اوّل فقط و فقط بخاطر من یک آب جوش ساز برقی جداگانه ای کنار قهوه ساز توی آبدارخانه قرار دادن تا بتونم چای نپتون برای خودم دم کنم. دروغ چرا؟ از بس قهوه ی خوب و رفیق بد موثرند؛ آبجوش درست میکنم اما نه برای چای بلکه برای اینکه با قهوه ام مخلوط کنم و از شدّت اعتیادم کم کنم. پناه برخدا !!! دیدی ای دل که چه قهوه خور و معتادی شدم من !!؟؟؟

*** هی میگند و میگیم آمریکا کشور مصرف کننده است و هی گفتید مگه مخارج چقدر بالاست و با این قدر و با اون قدر درآمد به راحتی میشه زندگی کرد. من گفتم: مخارج آروم آروم سروکله شان پیدا میشه. یکی از شیوه هایی که شما را مصرف کننده بار میارند همین قیمتهای اجناسشونه. هرچی شما بسته بندی بزرگتر و یا چندتایی بخری به نفعتونه !! مثلاً نوشابه ی 12 تایی 4$ و بسته ی 6 تایی آن که حجمش هم کمتره تقریباً همون قیمت و یا حتی گاهی گرون تره تا شما با خودتون سبک و سنگین کنید و بدون اینکه پولی بیشتری داده باشید، بسته ی 12 تایی را بخرید و تا چشم باز میکنید میبینید نه تنها مصرف کننده شده اید، بلکه از پهناو عرض هم کش آورده اید و شدید آمریکایی واقعی!!

*** یکی از تاثیرات مستقیم و به نظر من بسیار بسیار جالب و خوب مهاجرت، از نظر «م.ذ.ه.ب» و اعتقادات افراد است بخصوص کسانی که دائم با آثار مذهبی مواجه بوده اند. اینجا دیگر نه از اذان ظهر و شب صدایی میشنوید و نه از قرآن و سفره ی ابوالفضل و ماه رمضون وقضاوت مردم خبریه. حالا این وسط کسانی که فقط بخاطر تاثیر جامعه و بمباران رسانه ها مذهبی بودند کم کم عوض میشند و همین سبب میشه که ظاهر بینان، دین آنها را از دست رفته میدانند. در مقابل کسانی که با قلب و روح و باور خود پیرو «د.ی.ن» بودند؛ فرصتی پیدا میکنند تا به اعتقادات خود بصورت منطقی تر و آگاهانه تر فکر کنند و اگر هم باوری باشد از سر ایمان باشد تا تقلیدی کورکورانه.

*** سرمای طبیعت خیلی کمک میکنه تا شما مردم آمریکا را حسابی سرد و بیروح تصوّر کنید. آری تا مغز استخوانشان یخ زده است، ولی امـّا درون سینه شان قلبی است گرم گرم !!! حداقل آن، وقتی از کنارت رد میشند، لبخندی همراه با انرژی مثبت بر روی لبهایشان نشسته است و هرچند بلد نیستند مثل ما ایرانیان حسابی داغ، با لهجه ای عربی و صحیح «سلامـــون علیکم ورحمه الله و برکاته» بگه؛ ولی برات آرزو میکنه که «روزی خوبی داشته باشید»

من هم آرزو میکنم که شب و روز خوبی داشته باشید و خواننده ی نظرات خوبتان هستم و بقول اینا: Have a nice time & day & night
دوستان گرامی، برای خواندن نوشته های بیشتری از اینجانب، میتوانید با کلیک کردن در«اینجــا- از دیار نجف آباد تا آمریکای جهانخوار»به وبلاگ شخصی ام تشریف بیاورند تا بیشتر درخدمتتان باشم..... موفق و پیروز باشید. ارادتمند حمید
پاسخ




کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان