ارسالها: 1,061
موضوعها: 33
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
205
تشکر: 0
21 تشکر در 0 ارسال
بسیار زیبا بود آقا حمید. من هم متوجه شدم که امریکاییها در مقابل حوادث بد, اگر کاری از دستشان بر نیاید, کاملا تسلیم می شوند و دست و پا نمی زنند و تقلا نمی کنند. چند وقت پیش داشتم فیلم درباره الی را می دیدم. که در آن یک پسر بچه لوس مثل بقیه بچه های ما بدون اینکه شنا بلد باشدو مثل عقب افتاده ها وارد دریا شد و یک دختر بزرگ دیگری که او هم عقب افتاده تر از او بود و شنا کردن هم بلد نبود وارد دریا شد و مرد و بقیه هم هی توی سر خودشان میزندند و جیغ میکشیدند و بالا و پایین می پریدند. من واقعا نمی فهمیدم که آنها دارند چکار می کنند. اگر فیلم را از آن لحظه میدیدید فکر میکردید که این فیلم درباره قبایل افریقایی هزار سال پیش است.
با آرزوی موفقیت برای شما
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
2009-12-08 ساعت 23:53
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-09 ساعت 03:30 توسط hvm.)
در مراسم روضه خوانی مردم گریه میکنند اما نه برای امام حسین
آنها به حال خود گریه میکنند و الحق که حال و روز ملل خاورمیانه چه گریه ناک است
هیچ چیز سر جای خودش نیست و گریه از هر چیز دم دست تر است
اگه شاد باشی و راضی محال است بتوانی گریه کنی
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دوست عزیزی که برایم پیام فرستادی
من هم به این اذعان دارم که بسیاری از گریستن ها، ناشی از درد شخصی و یا همزاد پنداری است .بهتر بگویم، بر حال و روز خودمان است.
امــّا سوالم این است که چرا فرهنگ ما هم کمک میکند که این غم و گریه و همیشه در ماتم و عزا بودن را رنگی مذهبی بزنیم و مثلا ً از احادیث جعلی،استفاده کنند و بگویند که چشمی که بر شهادت ... نگریست، سزاوار دوزخ است.
مگر عشق او، هدف او، قیام او، شجاعت او، و هزاران ویژگیهایی او که میتواند سرلوحه باشد، کم ارزش دارند که همواره تحسین و معرفی بشود که فقط میچسبیم به سر بریده ی او.
بدتر از آنکه این مویه و شیون سرایی کردن را یک ارزش میدانیم که بر همه چیز ارجح تر است. باورکنید مداحی را میشناختم که اهل نماز نبود و در عوض چه علی و حسین و زینب پرستی بود، و صد البته بخاطر منافع شخصی.
بیایید د.ی.ن را به د.ی.ن.داران و اگذاریم و من و شما فرهنگ را بچسبیم که از هر بی فرهنگ کشور و خرافه آیینی، دارد بدتر میشود.
میبخشید مثل اینکه پیام دوستی ، کمی باعث شد آن چهر ه ی خوش!!!! اخلاق من رو بشود.
ارسالها: 421
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
36
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
2009-12-10 ساعت 17:29
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-10 ساعت 17:31 توسط indmehdi.)
دکتـــر علی شریـــ.....ــعتی:
«در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند، و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست.»
« حسیــــ....ــن (ع) بیشتر از آب، تشنه لبیک بود. افسوس که بجای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند»
برنده گرین کارت لاتاری 2010.
ساکن لوس آنجلس، کالیفرنیا.
ارسالها: 286
موضوعها: 13
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
دوستان باسلام
قبل از هرچیز ،به نوبه ی خودم، پرواز ابدی استاد بزرگ موسیقی سنتی، سرپرست گروه اساتید موسیقی ایران، شادروان پرویز پایور را به جامعه ی هنری ایران تسلیت عرض میکنم.
در ادامه ،آب و هوا را خدمتتان عرض کنم که ایالت میزوری،عجیب ترین آب و هوا را در آمریکا داراست و شما در طول یک هفته، تمام فصلهای سال را لمس میکنید و بقول معروف همیشه باید چتر و پالتو همراهتان باشد که این آستین کوتاه پوشی شما، دیری نمیپاید.
ضرب المثل آمریکایی « اگه از هوا خوشت نمیاد، یک ساعت صبر کن» دقیقا ً شاهدی است بر همین مبنا. این روزها حسابی سرد و برفی شده و یکی از ویژگیهای آب و هوایی منحصر بفرد اینجا، « آیس رین Ice Rain» است .بدین نحو که از بس هوای سطح زمین سرد است،باران به محض تماس با سطح زمین؛ سریعا ً تبدیل به یخ میشود و هرچند که قندیلهای بسیار زیبایی بر شاخه ها میافریند، چنان سطح خیابانها را لغزنده و خطرناک میشود که کنترل اتوموبیل، بسیار مشکل میشود و شاید در طول بیست دقیق تا به منزل رسیدن، کلی تصادف رخ دهد.
امــّا برم سراغ موضوع:
در وبلاگی از زبان یکی از هموطنان پناهنده ی اروپا، میخواندم که چطور ناله و افغان میکرد از اینکه «خارج»، وطن او نیست و در شک و دودلی مانده است که زمان برگشت او کی فرامیرسد؟ حتی اگر بگیر و ببند ، درکار باشد.
نمیدانم چرا این یک مصرع از سروده ی «قاصدک» شادروان اخوان ثالث(ای در وطن خویش غریب) ، مدتی ذهنم را مشغول کرده بود و شاید هم دوباره خواندنش برای شما بد نباشد.
ولی اجازه بدهید، چکیده ای از گفتگویی را که با یکی از دوستان دانشجو در مالزی داشتم ؛ برایتان تعریف کنم.
برعکس اون اوایلی که تازه به آمریکا آمده بودم و هی افسردگی روحی ناشی از زندگی در غربت ، به سراغم میامد، و بحدی هوایی شده بودم و هی ایران ایران میکردم ؛که به شوخی اسمم را آقای « ایران» گذاشته بودند؛ اینبار نه تنها،اصلا ً منعی به رفتنم نداشت؛ بلکه بعکس گذشته،حسابی توصیه میکرد که به هرنحوشده یک سفر، ولو شده برای دیدار، بروم که هم فال است و هم تماشا.
وقتی از او علتش را پرسیدم ، با چند دلیل و مثالی ساده، برایم توضیح داد که : آن اوایل از سر افسردگی روحی(هوم سیک شدن Home Sick) قصد رفتن داشتم و ای بسا که حتی دیگر از ایران برنمیگشتم و یا پس از برگشتنم، اوضاع روحی ام ، بد از بدتر میشد.
امــّا حالا که با گذر زمان، تازه به معنی زندگی به شکل واقعی آن پی بردم؛ حالا که اینقدر تفکر م مثبت شده؛ حالاکه به آرامش روحی وصف ناپذیری رسیدم؛حالا که زندگی را آنگونه که قرار است باشد، پذیرفته ام و .....باید به هر نحو شده یک سفر بروم چونکه:
حتی اگر هر لحظه هم، بیاد خانه و خانواده ام بیفتم، از سر « دلتنگی » است نه بیماری روحی و روانی. مثل آن میماند که آدم بزرگی که یکدفعه دلش هوای خوردن یک غذا و یا بستنی می کند.به اینصورت که با به بدست آوردن آن خوردنی دلخواهش، در حدّ تمایل و ظرفیتش بهره ای میبرد و هوسش فروکش میکند.
و یا همچون آدمی که هرچند خانواده ای برای خود تشکیل داده است، یکدفعه دلش برای مادروفامیلش تنگ میشود و در اولین فرصت، به دیدار او می رود و سپس با روحیه ی عالی برمیگردد به سر زندگی و خانه اش.
امــّا دلیل دیگری که دوستم برای تشویق به ایران رفتن داشت، این بود که میگفت به تازگی از ایران آمده و باید کسانی که مثل ما بیش از دو سه سال ، ایران نبوده اند ؛ یک سفر بروند تا ببینند که نه تنها ایران، بلکه مردم نیز چقدر تغییر کرده اند و هرچند در بعضی مسائل س.ی.ا.س.ی متحد به نظر میرسند، امــّا در بیشتر امور زندگی، سرخورده و عصبی شده اند .
افرادی مثل من باید بروند تا این « وابستگی » های متقابل به افراد را، با رفتار و گفتار و روش تغییریافته ی کسان داخل ایران، به کلی پاره کنیم و اگر هم علاقه ای تازه شکل گرفت و تازه شد، فقط و فقط از سر« دلبستگی» و « همدلی» باشد و بس، که ارزشش بسیار بالاتر از « همزبانی»هاست.
پس از پایان گفتگویمان، برای ساعتها داشتم گذشته ی خودم را مرور میکردم تا پاسخی برای آن نویسنده ی شاکی بیابم:
ای دوست عزیز، اگر همچون من و شما را جایی در وطن بود؛ اگر بجز سرنوشت و تقدیر الهی، عوامل دیگری باعث اینگونه مهاجرت هایمان نمیشد، حتما ً حتما ً من و تو هم امروز آنجا بودیم، هرچند که همان زمان هم ،کسانی بودیم که «در وطن خویش غریب» بودیم. چه برسد به اکنون.
به مصداق شعر زیر باید قبول کنیم که :
*گون از نسیم پرسید: به کجا چنین شتابان؟
__ دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری،زغبار این بیابان؟
*همه آرزویم امّا، چه کنم که بسته پایم.
و باز پرسید: * "به كجا چنين شتابان؟ "
__به هر آن كجا كه باشد،به جز اين سرا ، سرايم ."
* سفرت به خير اما ،چو از اين كوير وحشت ،به سلامتي گذشتي ،به شكوفه ها به باران ،برسان سلام ما را» { سروده ی « سفر به خیر» اثر استاد شفیعی کدکنی }
سخن ُآخر ،ای در وطن خویش غریب، ای تنها در میان جمع، ای بی همزبان، ای گـُنگ خواب دیده و عالمی همه کر، کجا شکوه(وشکایت) از غریبی کنی؟ که آنجا(اینجا) غریب تری. کجا ناله از غربت کنی؟ که غریب غربت خانه ای.
هرچند که این سوالی است بدون پاسخی مشخص و یکدست که:
کدوم ترسو ترند؟؟؟ اونای که رفتن و از برگشتن، ترسیدند؛یا اونایی که میخواستن برند و از رفتن ،ترسیدن؟؟؟!!!؟؟؟
ولی خوشحال میشم بدانم ،نظر شما چیست؟
ارادتمند حمید
ارسالها: 558
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2009
رتبه:
50
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-12-10 ساعت 22:27
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-10 ساعت 22:28 توسط sh-b.)
به نظر من اونایی که میخواستن برن و از رفتن ترسیدن------>ترسوترند
برای اینکه به نظر من ادم هر کاری رو باید یه بار تجربه کنه حتی اگه به شکست برخورد کنه
يگانه تسكين دهنده آرزوهاي طلايي دو چيز است: صبر و اميد
شماره کیس: 2010AS00009XXX
کنسولگری:آنکارا
تاریخ مصاحبه:jan 2010
تاریخ دریافت ویزا:فردای روز مصاحبه به علت نقص مدرک
ارسالها: 871
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Oct 2009
رتبه:
45
تشکر: 0
4 تشکر در 0 ارسال
اونهایی که میخواستند برن اما ترسیدند ترسوترند چون اونهایی که از برگشتن ترسیده اند به حق ترسیده اند
برگشتن به اینجا واقعا ترس دارد
اما ترس از رفتن بیهوده مینماید
فوقش میروی و خوشت نمیآید و مراجعت میکنی
به دلایل شخصی از مدیریت استعفا داده ام لطفا سولات مربوط به مدیریت را از من نپرسید
ارسالها: 107
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Apr 2009
رتبه:
6
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
ماهیت ترسیدن اونایی که رفتن و از ترس برنگشتن با ترسیدن اونایی که نرفتن و از رفتن ترسیده بودن فرق داره . اونی که رفت وارد دنیای دیگه ای شد و جرات برگشتن به اینور رو نداشت . اونی هم که نرفت جرات مقابله با اونطرف رو نداشت که موند. واژه ترس برای هر دو گروه هست اما در کیفیت و کمیت نوسان داره .
ارسالها: 407
موضوعها: 6
تاریخ عضویت: Sep 2009
رتبه:
39
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
2009-12-11 ساعت 14:03
(آخرین تغییر در ارسال: 2009-12-11 ساعت 14:05 توسط honareirani.)
من هم با اين گروه از دوستان موافقم كه : اونایی که میخواستن برن و از رفتن ترسیدن : ترسوترند.
چون جرات ريسك كردن رو نداشتن و به نظر من اين جمله زيبا بسيار شنيدنيست:
طعم شكست بهتر است از حسرت هدر رفتن فرصتهاي از دست رفته.
در ضمن ، حميد خان ، من عاشق قاصدک اخوان ثالث هستم.
واقعا لذت بخشه براي من. مخصوصا با صداي جاودانه استاد شجريان.
با سپاس از شما.
ارسالها: 1,504
موضوعها: 46
تاریخ عضویت: Nov 2009
رتبه:
55
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
مفهوم حقيقي زندگي ريسك و خطره و هر كس كه جرات رويارويي با اين ريسك رو نداشته باشه ترسوئه!
ارسالها: 99
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2009
رتبه:
21
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
راستش منم از رفتن میترسیدم اما یه دوستی بهم گفت "برو، نترس! اونجا کلی تجربه ی جدید هست. دیدت نسبت به همه چیز عوض میشه. حتی اگه نتونی بمونی و برگردی متفاوت برمیگردی. یه آدم دیگه میشی"
منم فکر می کنم لااقل ارزش تجربه کردن رو داشته باشه. نه؟؟؟
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
خوب چرا بچه ها بار علمیتون رو زیاد نمیکنید ؟
به نظر من اگر هر کس اعم از صدرا و ... قصد مهاجرت به یو اس یا هر جای دیگری دارد چند نکته مهم است:
1- تقویت زبان انگلیسی
2-افزایش بار علمی.
3-کسب اطلاعات از مقصد .
اما فکر نکنید با دو تا کتاب اونم مال 20 سال پیش بار علمیتون میره بالا .
مثلا در زمینه صنعت چنان تکنولوژی پیشرفت کرده که نگو و نپرس.
امروز رفتم نمایشگاه بین المللی (کامپیوتر،الکترونیک، برق، مخابرات) واقعا مسخره بود .
تمامی امکانات پیش پا افتاده و قدیمی .
مخصوصا تجهیزات اتوماسیون که مال تایوان و قدیمی بودند .
خداییش چند درصد ماها که میخواهیم بریم اون سه تا نکته رو رعایت کردیم و انجام میدیم؟ صدرا بگو ؟
ارسالها: 691
موضوعها: 25
تاریخ عضویت: Jun 2008
رتبه:
68
تشکر: 0
1 تشکر در 0 ارسال
نوید تو نمایشگاه مخابرات امسال هم از این قوطی کنسروهایی که با نخ به هم وصله گذاشته بودن؟ (به عنوان تکنولوژی برتر)
ارسالها: 578
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2008
رتبه:
34
تشکر: 0
0 تشکر در 0 ارسال
پیام جان یک چیز جالب که بود یه نفر آخر نماشیگاه داد میزد گرگ علی هو................. .
بعد اون یکی از اونر میگفت اُی صدا دارِم تصویر ندارم .
چیزی که جالب بود همه میشنیدیم . (قدرت خدا)
از اون چیزا که شما میگی هنوز ایران نیومده برا یهمین میگم قدیمی هستیم.
ارسالها: 752
موضوعها: 28
تاریخ عضویت: Oct 2008
رتبه:
50
تشکر: 0
3 تشکر در 0 ارسال
نوید جان، نمایشگاه کامپیوتر،الکترونیک، برق، مخابرات مگه تموم نشد ، من هفته پیش رفتم که ...
از پاسخ به پیام خصوصی معذورم.
شماره کیس: 2011AS18XXX
دریافت نامه قبولی: May/2010/19
ارسال فرم : June 6
نامه دوم : 4 April 2011
مصاحبه: آنکارا- 25 April 2011
کلیرنس : June 2011 9
دریافت ویزا : 15 June 2011
تاریخ پرواز : 8 July 2011